حکایت تشرف آیه الله فى العالمین الشیخ جمال الدین علامه حلى ره خدمت حضرت خلیفه الله ولى عصر عجل الله
تعالى فرجه الشریف : بطوریکه در قصص العلماء نقل مى نماید از بعض فضلاء او از استادش السید السند
الاقاسید محمد صاحب المفاتیح و المناهل ابن السید الاقا عل- صاحب الریاض که او نقل کرده از خط علامه در
حاشیه بعض کتب که علامه در شب- از شبهاى جمعه تنها بزیارت قبر مولاى خود جناب ابى عبد الله الحسین علیه
السلام میرفت و بر دراز گوشى سوار بود و تازیانه از براى راندن درازگوش بدست خود داشت اتفاقا در اثناى
راه شخص پیاده بزى اعراب بر او در راه رفتن رفاقت و همراهى کرد و در اثناى راه رفتن فتح باب مسئله و
مکالمه نمود و از مکالمات او بمقتضاى المرء مخبو تحت لسانه زبان در دهان خردمند چیست کلید در گنج صاحب
هنر چو در بسته باشد چه داند کسى که جوهر فروش است یا پیله ور علامه قدس سره دانست که مردیست عالم و
خبیر بلکه کم مانند و نظیر پس در مقام اختیار او بسوآل بعض مشکلات برآمد دید که او حلال مشکلات و معضلات
و مفتاح مغلقاتست پس مسائلى را که بر خود مشگل دیده بود سوآل نمود و جواب فرمود و دانست که او وحید عصر
فرید دهر است زیرا که کسى چون خود ندیده بود و خود هم در آن مسائل متحیر بود تا آنکه در اثناى سوآل
مسئله در میان آمد که آنشخص بخلاف علامه در آن مسئله فتوى داد ? علامه انکار کرده گفت که این فتواى بر
خلاف اصل و قاعده است و دلیل و خبریکه مستند آن شود وارد بر اصل و مخصص قاعده گردد نداریم ? آن مرد گفت
دلیل بر اینحکم حدیثى است که شیخ طوسى علیه الرحمه در کتاب تهذیب خود نوشته است علامه گفت که هچمو حدیث در تهذیب در خاطر خود ندارم که دیده باشم که شیخ مذکور یا غیر او آنرا ذکر کرده باشد آنشخص گفت که آن
نسخه کتاب تهذیب را که خوددارى از اول آن فلان مقدار ورق بشمار پس در فلان صفحه و فلان سطر آنرا خواهى
دید چون علامه این گونه جواب شنید و این اخبار غیبى را بدید متحیر گردید که این کیست که از کتاب ندیده
خبر میدهد و چه دانست که من کتاب تهذیب را از ملک خود دارم و فلان اندازه دارد و فلان قسم خط آنست که
این حدیث در فلان ورق و فلان صفحه و فلان سطر آن باشد ? پس با خود گفت شاید این شخص که در رکاب من میاید
آن کسى باشد که فلک دوار در دوران او افتخار مینماید و ملک او را رکاب دار است پس از براى استظهار و
استخبار از او استفسار نمود در حالتیکه از غایت تفکر و تحیر تازیانه را از دست خود داد و آن بر زمین
افتاد که آیا در مثل این زمان که غیبت کبرى در آن واقع گردید درک شرف ملاقات صاحب الزمان امکان دارد آن
شخص چون این بشنید بسوى زمین خم گردید و آن تازیانه را برداشت و با دست خود در کف با کفایت علامه گذاشت
و در جواب فرمود که چگونه نمیتوان دید و حال آنکه الحال دست او در میان دست تو میباشد ? چون علامه این
بشنید بیخود ، خود را از بالاى دراز گوش بر پاهاى مبارک آن قدوه احباب باراده پا بوسیدن آنجناب انداخت و
از غایت شوق از خود برفت و بیهوش گردید و چون بیهوش آمد کسى را ندید لهذا افسرده و ملول گردید و بعد از
آنکه بخانه خود رجوع فرمود کتاب تهذیب خود را ملاحظه نمود و آنحدیث را در همان موضع که آن بزرگوار
فرموده بود مشاهده نمود پس در حاشیه کتاب تهذیب خود در همان مقام بخط خود نوشت که این حدیثى است که
مولاى من صاحب الامر علیه السلام مرا بان خبر داد که در فلان ورق و فلان صفحه فلان سطر این کتاب است