سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قسمت دوم وصال یار(2) (چهارشنبه 87/2/18 ساعت 1:13 صبح)

امام صادق (ع) فرمودند : یک نفرین رو هیچ وقت باور نکنید ، چون خدا هیچ وقت باور نمی کنه ، و اون نفرین مادره . کاملاً الکیه ، هر چی می خواد نفرین کنه . خدا بهش می گه : دروغ نگو ، بشین بابا ! تو مادری ، من مادر رو می شناسم ، من مادر رو خلق کردم . می دونم چی خلق کردم . این می شه عشق !

خُب این مقام وصاله ؟ نه ، هنوز کم داریم ، یه کم بریم بالاتر ، بالاتر از عشق ، ” وَجد ” در این مرحله به جایی می رسه که اینقدر عشق قوی می شه که حتی از معنای خودش فراتر می ره ، اصلاً این با حضور یار خوش است ، گفتمانی که گفتم مال وصال نیست . براتون تعریف کردم اون مال دو پله پائین تر بود . این اصلاً همیشه خودش با حضور یار خوشه ، روی پاش نمی تونه وایسه . وقتی خدا رو کاملاً احساس کرد و انسان به خدا رسید ، اصلاً نمی تونه رو پاش وایسه . اشکهایی که داره می ریزه ، همش الکیه ، اشک شوق ، اشک  شوق !

مثالش رو فکر می کنم یه وقتی براتون زدم ، باز حالا تکرار می کنم : شب آخرین عملیات جنگ تحمیلی بود ، عملیاتی که در ایستگاه حسنیه انجام شد ، بعد از قبول قطعنامه . وقتی که عراق اومد جلو و دوباره بچه ها عقب نشوندند ، یه عملیات آخری بود که دیگه ایستگاه حسنیه رو هم قرار بود از عراق بگیریم و سر مرزهامون برگردیم . یک مجلس خیلی عجیبی بود و جمعیتی نشسته بودند و اون شب آخرین شبی بود که احتمال شهادت بود و فردا صبحش در شهادت بسته بود . یعنی فردا صبح ، آتش بس بود . 31 شهریور ، هر کی تو حال خودش بود ، وضعیت خیلی عجیبی بود ، یعنی من خودم واقعاً فکر کردم که دیگه خدا دلش می سوزه ما هم شهید می شیم ، چون همه اینجوری داشتند در می زدند و جالب اینکه اینقدر کم در اون عملیات شهید دادیم به تعداد انگشتان دست هم نشد . در تمام محورها ، یعنی لشکر ما 2 تا دونه شهید داد ، می گن خداوند بهشت رو ندیده می فروشه ، دیده نمی فروشه ، آخرین شب دیگه کسی رو راه نمی دهند . دقیقه 90 ، عادت نداره . این دو تا هم معلوم بود کارهاشون رو کرده بودند ، آئینه عبرت ما بودند . یکی از این دو تا شهید ابوالفضل سیرجانی بود که خیلی هم با ما رفاقت داشت . اون شب که همه داشتند گریه می کردند این چون دیگه واصل شده بود ، به وصال رسیده ، همین جور تو جمع داشت می گشت ، تو گوش بچه ها چرت و پرت می گفت ! در گوش خودِ من که رسید گفت : چته گریه می کنی ؟ زنت نمی دن ؟! ما هم تعجب کردیم ! چه آدم قسی القلبی ؟ مرد حسابی ! بشین چهار تا قطره اشک بریز ، الان می خوایم بریم عملیات کنیم . البته این تکه اش رو من یه خورده بهم برخورد . بعد که ستونها رو بستند و من حالتش رو دیدم ، تازه فهمیدم اصلاً دست خودش نبود . کلاه آهنیش  کج ، فانوسقه اش باز ، نمی دونم ، بند پوتینش نبسته ، اصلاً‌ تو صف نمی تونست وایسه ! هی می رفت جلو ، هی می یومد عقب ، هی نگهش می داشتیم ، چته بابا ؟! می گفت : نمی دونم ، می خندید به این سیخ می زد ، به اون سیخ می زد ، بابا شب عملیات از این چیزها داریم ، لگد می زد به این خیلی قشنگ . بعد هم بچه ها در جادة حسنیه دیدند روی زمین افتاده  ، و پای چپش از بالای ران قطع شده ، روی مین رفته بود و خُب می دونید این شریان ، شریان مهمیه . خون زیادی از بدن می ره ، وقتی رسیدند بالای سرش ، می خواستند مثلاً دلداریش بدهند ، بهش گفتند : ابوالفضل !راحت باش  ، الان امدادگرها دارن می یان ( معمولاً تو زمان جنگ این طوری بود که وقتی آدم مجروح می دید این جمله رو باید می گفت : حالا چه امدادگرها می یومدند ، چه نمی یومدند . ) وقتی بهش این رو می گفتند ، گفته بود : امدادگر برای چی ؟ کمکت کنند دیگه ! گفت : من کمک نمی خوام ، ( با خنده ) گفتند : درد نداری ؟ گفته بود : الان خیلی دارم کیف می کنم ، درد چیه ؟ شما برید . گفتند : تو می ری عقب ؟ گفته بود : نه ، من می رم بالا !

آدمی که به این نقطه می رسه ، به وجد می رسه ، خُب این وجد آیا آخرین پلة وصال است ؟ نه هنوز در بحث محبت یه پلة دیگه مونده  و اون هم بحث فناست . که این برای برخی از ماها تا به اون درجه وجد نرسیم و تا جونمون رو ندیم قابل درک نمی شه . ولی برخی از بزرگان ما در همین عالم ، همین الان شهید هستند ، الان مردم فکر می کنند که این مثل ماهاست ولی این همین الان شهید شده ، فانی شده ، حتماً این طوری نیست ، ماها خیلی بچه گانه به قضیه فکر می کنیم  ، فکر می کنیم که فانی شدن یعنی اینکه باید جنازه ات بیفته و سوراخ ، سوراخ بشه . و روح از بدنت خارج بشه . نه ، برخی در مقام دوست با این که مثل من و شماها دارند نگاه می کنند ، حرف می زنند ، شهید هستند ، شعری که همه تون بلدید :

 به ره شهادت اندر تک  و پوست

غافل که شهید عشق فاضل تر از اوست

در روز قیامت این بدان کی ماند ؟

 کین کشتة دشمن است و آن کشتة دوست

بعضی ها این طوری هستند ، فانی ، هیچ مقامی رو برای خودشون نمی بینند ، خُب این هم پله های محبت به سمت وصال . این هم یک مطلب دیگه در مقدمه ، یه مقدمه دیگه در بحث وصال باید بگیم اون هم اینکه :

 ما در عالم دنیامون وصال رو در این می بینیم که یک کسی رو ببینیم ، لمس کنیم ، دیدن ، شنیدن ، صدا ، اینها یعنی ابزارهای جسمانی در عالم فعلی ما ابزارهای وصال هستند ، می گن : آقا جوانِ ناکام ، چرا ؟ چون به وصال نرسیده ، وصال یعنی چی ؟ یعنی لمس کردن ، دیدن ، شنیدن ، نزدیک شدن ، آیا در مورد خداوندتبارک و تعالی ما در دنیا و یا در قیامت می تونیم خداوند رو ببینیم ؟ همون اول یک جواب خیلی کلی می دهند که هیچ کس قانع نمی شه . می گن : نه ، نمی شه ، چون خدا جسم نداره ، ما چشممون برای دیدن خداوند خلق نشده ، چون خدا جسم نداره ، خُب یه عده ای می تونند بگن : که خداوند تبارک و تعالی می تونه چشممون رو تغییر بده ، تو دنیا نتونه ، تو قیامت می تونه این کار روبکنه . در آخرت ما یک ابزاری داشته باشیم که خدا رو ببینیم ، آیا رؤیت خداوند و اینکه خدا رو ببینیم که چه جوریه ، چه شکلیه ، آیا این رؤیت مقدوره ؟ اگر مقدور نیست ، چرا موسی (ع) از خدا خواست ؟ و اون چیزی که موسی (ع) دید و غش کرد ، آیا خدا نبود ؟ خُب این که دیگه در قرآن هم اومده . خداوند می فرماید : یک جلوه از خودمان را نشان موسی (ع) دادیم ، غش کرد . حالا سه روز یا هرچقدر که در قرآن و روایت هست ، غش کرد . (‌ یک جلوه ! ) پس موسی (ع) چی رو دید ؟ تنها فرقه ای از مسلمانان که اعتقاد دارند که خداوند با چشم بصیرت در روز قیامت دیده می شه فرقه مجسمه از فرق اهل سنت هست . مجسمه از تجسم می یاد ، اینها اعتقاد دارند بله با چشم های سر می توان خدا را دید . مخالفان اعتقاد دارند که نه ، اصلاً خدا رو نمی شه دید ، چشم سر یا چشم دل هم فرقی نمی کنه ، خدا رو نمی شه دید ، اما اون چیزی که بین وسطش هست و در مسیر وصال بهش می رسیم این مطلب هست : ما روایت داریم ، اومد خدمت امیرالمؤمنین (ع)‌ ، از آقا سؤال کرد :  شما خدا رو می بینید ؟ آقا فرمودند : مگه می شه نبینم و عبادت کنم ؟ معلومه می بینم ! ( منظور اینه که با قلبم دریافت کردم ، اینجوری خدا رو دارم می بینم ، ) حالا یه سری آیاتی ما داریم که این آیات با این تفسیر منافات داره ، دیشب هم عرض کردم این بحثها یک مقدار جنجال برانگیزه ، اشکالی نداره ، ما می خوایم بحث وصال رو انشاءالله  قشنگ توی این دهه باز کنیم . یه سری آیاتی داریم با این تفسیری که آقا امیرالمؤمنین (ع)‌ می فرمایند ، منافات داره ، ( اینکه می فرمایند خدا را با قلبم احساس می کنم ) یه جور دیدنی باید در کار باشه ، حالا این دیدن رو می خوایم ببینیم چیه ؟ آیه 22 و 23 سورة‌ قیامت : ”‌وجوهٌ یومئذٍ ناظره ولی ربها ناظره ” یه روزی صورتهایی را که شاد و خرسندند چون خدایشان را می بینند ( نظر می کنند ) این کلمة ناظره با اون تفسیری که امیرالمؤمنین (ع) گفتند منظور نگاه قلبی هست منافات داره ، پس یک نظری تو کار هست . بنابراین ببینیم این چیه ؟ این رو مشخص کنیم . آیه بعدی : ” ولقد آتینا موسی الکتاب فلا تکن فی موته من لقائه ” ( سوره سجده / آیه 23 ) به موسی (ع) کتاب دادیم ، و در لقاء ( وصال و دیدار ) خداوند شک نکن . آیه ای قوی تر : ” الا انهم فی موته من لقاء ربهم الا انه بکل شی محیط ” ( سوره فصلت / آیه 53 و 54 ) اینها در دیدن خداشون شک دارند در حالی که خداوند در همه جا احاطه دارد ، ( قشنگ مشخصه ، چون خداوند احاطه دارد نباید شک کنی ) یعنی چون خداوند مثلاً در اینجا هست نباید در دیدنش شک کنی ، اگر منظور دیدار و احساس قلبی بود اینطوری نمی گفت . داره از محیط حرف می زنه ، از جا حرف می زنه ، وقتی از محیط جسمی حرف می زنه منظور اینه که ما یه جور دیداری با خداوند خواهیم داشت .

حالا این دیدار رو می خوایم باز کنیم  طبیعتاً هیچ کدوم از کسانی که به دیدار خداوند معتقدند ،  اعتقاد ندارند که با این چشم ما دیده می شه . اما این رو هم که بیان بگن تنها یک احساس قلبی هست ، این رو هم اعتقاد ندارند . یه چیزی بینا بین است که این رو هم می خوایم باز کنیم . ( انشاءالله )

نتیجه ، همون طوری که موسی (ع) و پیغمبران (ع) توانستند به لقاء خداوند برسند ، مردم عادی هم نباید شک کنند که می شه خداوند را دید اما دیدن ها فرق داره ، طبیعی هست که چون خدا جسمیت نداره با این چشم ها نمی توان دید . ببینید شما یه وقت پشت به خورشید ایستادید ولی این جلوتون اگرچه مثلاً دارید یه خونه رو می بینید اما این خونه رو شما تا خورشید نباشه نمی بینید . شما با نور خورشید هست که دارید خونه رو می بینید ، اما دارید خونه رو می بینید ، اصل مالِ خورشیده . درسته که خورشید پشت سرتونه ، اما اگر خورشید نبود خونه رو نمی دیدید .

یا به عنوان مثال : شما به لامپ که نگاه می کنید نور رو می بینید ، نورانیت رو می بینید ، اما این لامپ خودش یک جسمیتی داره ، یک شیشه ای داره که اگر اون نبود این نوره تولید نمی شد که شما ببینید ، برداشت برخی از خداوند بسیار اشتباه هست . این که می گه به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست . یعنی دیدار ، نه دیدار قلبی ، بابا خورشید هست ، اینم خورشید ، این الان نوری از خورشیده ، مهمترین راهی که انسان می تونه خورشید رو ببینه ، یعنی این که مطمئن بشه که هست ، وقتی به خودش نگاه می کنه بدونه در خودش می تونه خدا رو ببینه . این خیلی اطمینان قلبی می خواد . خیلی باید روی خودت کار کنی . خیلی وقتها من و شما قدر خودمون رو نمی دونیم . اون کسی که ذلیل می شه ، در مقابل هم سن خودش ، در مقابل یه آدم دیگه این قبل از هرچیز باید به حالش گریه کنی ، چون قدر خودش رو نمی دونه . اون کسی که در زندگیش فقط دایرة خور و خواب و خشم و شهوت رو انتخاب می کنه ، باید بشینی به حالش گریه کنی . چون قدر خودش رو نمی دونه . خیلی بالاتر از اینهاست . وقتی که می گن اگر می خوای خدا رو ببینی خودت رو ببین ، برای اینه که تو از نور خدا اینجوری راه افتادی ، منتهی نمی دونی ، ( می دونی اما فکر نکردی روی این قضیه . ) به یکی از عرفا و بزرگان رسیدند و گفتند آقا شما گناه می کنید  ؟ گفت : مگه خدا گناه می کنه ؟ گفتند : آقا این کافر شده ! گفت : خُب نه ، من یک وجودی از خدا هستم ، چه جوری باید گناه کنم ؟ من نمی تونم گناه کنم .

وقتی انسان به وصال می رسه همه چیز و همه جا خدا رو می بینه ، این جملة‌ حضرت امام (ره) که می فرماید : ” عالم محضر خداست ، در محضر خدا معصیت نکنید ” جمله ای بسیار عرفانی هست و بر در کوچه و مدرسه ها زدند و بالاترین مرتبة‌ عرفانه . وقتی انسان به این درجة وصال می رسه ، چه جوری باید گناه کنه ؟ مگر خورشید می تونه تاریک بشه ؟ آقا انسان یه طوری خلق شده که اگر خودش رو بشناسه ، نمی تونه گناه کنه . مقام عصمتِ معصوم (ع) از این برمی یاد . نگو معصوم (ع) چه هنری کرده ، معصومه ، هنرش همینه که نمی تونه گناه کنه . به این درجه رسیده ، درسته معصوم نمی تونه گناه کنه برای اینکه معصوم داره خدا رو در خودش می بینه . یه بحثی داریم در فلسفه و عرفان به اسم وحدت وکثرت که زیاد وارد این بحث نمی شیم ، می گه : معنای وحدت در اینه که همه چیز جلوه خداست اگر انسان این جلوه رو کشف کنه ، نمی تونه گناه کنه . این وحدت وجودی هست . بعضی ها معتقدند که وحدت وجودی . یعنی اینکه بگی : همه چیز خداست ، طلبه ای رفته بود با یکی از علمایی که قائل به وحدت وجودی بود ، بحثی کنه ، بحث ها رو کرده بود یه چایی گذاشته بود جلوش ، نخورده بود ، سرد شده بود چای رو عوض کرده بود ، دفعه سوم گفت : آقا چرا چاییت رو نمی خوری ؟ گفت : آقا عذر دارم ، گفت : عذرت چیه ؟ گفت : روی اینکه آیا واقعاً شما پاک هستید یا نه ، شک دارم . گفته بود : یعنی چی ؟ گفت : می گن شما قائل به وحدت وجودید ، و این شرک است . دارید برای خداوند شریک قائل می شید . و شما نجس هستید ، کافرید ! گفته بود : چرا ؟ جواب داده بود : شما می گید همه چیز خداست ، شریک برای خدا قائل می شید ، یعنی مردم خدا هستند ، تو هم خدایی ، گفته بود : نه تو هیچ خری نیستی ، چاییت رو بخور !

این نیست ، معنای عامیانه اش این هست . معنیش این هست که ببینید خورشید اگر نورانیت میده نمی تونه تاریک بشه ، تو هر جا می خوای بری ، هر کجامی خوای باشی ، شهید بزرگوار چمران به کجا رسیده بود ، نمی دونم ، اما در حاشیة مناجات نامه اش وقتی امضاش رو نگاه می کنید نوشته ، طبقة فلان ، ساختمان فلان ، خیابان فلان لوسانجلس ! رو به خیابون نشستم دارم اینها رو می نویسم ، ببینید ! نمی تونه تاریک باشه ، انسانی که به درجه وصال رسیده خدا رو می بینه . چون خودش رو می بینه علی (ع) می گه : دست من دست خداست . چشم من چشم خداست . مگه ما شک داریم که وجودمون از خداست ؟ پس این ” و نفخت فیه من روحی ” چیه ؟ روح منه دیگه ، پس اون کیه داره کثافت کاری می کنه ، لجن کاری می کنه ؟ اینقدر داره عالم رو به گند می کشه ؟ اون نفسته . اون روحت نیست ، نفس انسانی تو هست . یه کم اون رو بخوابون !





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 29 بازدید
    بازدید دیروز: 14
    کل بازدیدها: 688928 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •