سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قسم دوم وصال یار(4) (چهارشنبه 87/2/18 ساعت 2:12 صبح)

بعضی از شما برادرها وقتی ازدواج می کنید فکر می کنید با حضرت مریم (ع) ازدواج کردید ، و بعضی از شما خواهرها فکر می کنید با پیغمبر اکرم (ص)‌ ازدواج کردید . یعنی چی آقا ؟ در حد خودت . عادی ، ادا در نیار . عزیز من ! بذار اون بالاتر که رسیدی ، وقتی عشق اومد ، آثار عشق هم خود به خود می یاد . با ادای عشق رو در آوردن و آثار عشق رو یک به یک در خودت پیدا کردن ، عشق به سراغت نمی یاد . از این ور نمی شه رسید . برو از اون ور ، برو عشق رو پیدا کن ، آثارش خودش می یاد . با ادای عاشقها رو درآوردن که آدم عاشق نمی شه . آقا ! ما عارف بالله هستیم ! خُب چیه آقا ؟ ما موهامون رو بلند کردیم ، ریشهامون رو بلند کردیم . آقا ! اینها که همش اداست . ادا که نمی شه دربیاریم . بابا تو بحث اخلاق و معرفت که  تیپ نمی شه درست کرد . تو معرفت نفس که نمی شه تیپ بزنیم ، بخدا قسم ! عین این جمله رو به من گفته ، می گه : آقای فلانی ! شکل مؤمن ها شدم ؟! برو مؤمن شو ، شکل مؤمن ها می شی . می گه : آقا این لباس خوبه دیگه ؟ می گم : چیش خوبه ؟ می گه : خوبه ؟ شکل هیئتی ها شدم دیگه ؟ می گم : تو چرا با لباس داری خودت رو شکل هیئتی ها می کنی ؟ امام حسینی باش ، زندگیت رو جوری کن که امام حسین (ع) رو پیاده  کنی ، اثراتش خود به خود می یاد ، تو لباست هم می یاد ، تو غصه نخور . می یاد . از این ور شروع نکن .

خُب آرزوی بزرگش چیه ؟ اغلب مردم اگر یه آمار بگیریم ، این آمار جهانی رو بگم ( این آمارگیری ها معمولاً در کشور آمریکا انجام می شه ) من از آمریکا براتون مثال می زنم  ، بر طبق آمار همین یک ماه پیشِ سازمان بهداشت آمریکا 60 درصد از جوانان آمریکا مبتلا به یک نوعی از شیزوفرنی ( بیماری افسردگی ) هستند ، 60 درصدشون بیماری افسردگی با درجات مختلف دارند . ممکنه بخنده ، ممکنه کف بزنه ، ممکنه بدوه ، ممکنه چیزهای خوب بخوره ، اما دلش گرفته است ، چرا ؟ چون در جامعة اونها علاقه ها یواش یواش داره از بین می ره ، تمام محبت ها داره تبدیل به شهوت می شه . الان دیگه زیاد محبتی در کار نیست ، اون درد دل کردنِ پاک و صاف و ناب ، بدون هیچ شهوتی که برای هر آدمی لازمه ، و اقتضای طبیعتش هست اینها در اونجا نیست . گروه اول اینطوری هستند دنبال یه کسی می گردند برای این کارها ، بعضی وقتها ممکنه با شهوت  قاطی کنه . که اغلب هم همین طوره و گروه دوم هم به همین شکل . اما به این گروه سوم که می رسیم ، اینها خلوتشون فقط باخداست . لذا فرمود که اینها شاکرترین مردمند . چون بالاترین درجه شکر این هست که آنچه که در دلت داری به کسی نگی . نگفتم شما به کسی نگو ، ادا هم در نیار ، به اون درجه که رسیدی به کسی نگو . الان برو بگو . بشینید با هم درد دل کنید ، چه اشکالی داره ؟ سبک می شی ، اما بدون به اون مرحله که رسیدی اصلاً عشق می کنی به کسی نگی . بذار فقط خودم بدونم و خدا . بعضی وقتها که مثلاً درد جسمی داری می خوای مثلاً تو خونه پدر و مادرت نفهمند خُب دلشون می سوزه دیگه ، این چه لذتی رو برات داره .

بذارید یه مثالی بزنم :

زمان جنگ ، یه منطقه ای بود که قرار بود بچه ها اونجا کار کنند ، بچه ها برای آماده سازی منطقه رفتند چادر زدند ، یه جایی مثلاً نزدیکی های کردستان ، تو شیب هم بود ، بارون هم می یومد ، وقتی چادر می زدند از اون ور چادر یه جویی می کندند چون توی یه منطقه سفتی بود جوی می کندند از زیر چادر جوی رو رد می کردند که آبی که از اون بالا می یاد جمع بشه توی این جوی بعد از وسط چادر بره . کف چادر نایلون می کشیدند و روش هم برزنت و پتو می انداختند ، بعد همین جوری که نشسته بودی  یا می خوابیدی از زیر پات جوی آب رد می شد . صداش می یومد ، اما تری اون به شما نمی رسید . این یه مدلی بود که اختراع کرده بودند . کندن این جوی آب پدر آدم رو در می آورد . چرا ؟ برای اینکه زمین فوق العاده شن زار بود . یعنی دست طرف تا می خواست با این کلنگ کوچیک کار کنه تاول می زد . بعد یه بنده خدایی که خیلی هم شناخته شده نبود بعضی وقتها کُند کار می کرد . دائماً بچه ها داد می زدند زود باش ! کار باید سریع انجام بشه ، عجله بود . چون بچه ها داشتند می یومدند و  می خواستند مستقر بشن ، طوری هم بود که اگر کسی خیس وارد چادر می شد ،  تا 5 سال دیگه هم خشک نمی شد . با هوای سرد و بارون ، خشک شدن سخت بود ، باید تا می رسیدند ، چادر آماده می شد ، خُب خیلی تو کار عجله بود ، دائم به این می گفتند : آقا زود باش کار رو راه بنداز ، و بعد دائماً مورد تحقیر واقع می شد ، بابا زودباش ! مثلاً جون بکن ! چیکار می کنی ؟! بعضاً بچه ها اینجوری برخورد می کردند . کار خیلی باید عملیاتی انجام می شد اونجا دیگه شوخی بردار نبود یه لحظه یه اتفاقی افتاد ، تو یه چاله ای افتاد پاش پیچید ، ما دیدیم که از بالای ران این پاش مصنوعیه ، اگر بدونید این بشر نشست چقدر گریه کرد ؟ و چقدر ناراحت شد . فردای اون روز هم از گردان رفت که چرا درد من رو کسی غیر از محبوب فهمید ؟!

اینهایی که اینطوری هستند دوست ندارند اصلاً غیر از محبوب کسی بدونه . چون اصلاً عشق می کنه ، اصلاً با همین درد جلوی محبوبش برای ناز کردن برای اینکه خودش رو  لوس کنه جلو خُداش با همین درد دکون باز کرده ، نمی تونه ببینه دکونش بسته شده . چرا باید بقیه بفهمند ؟ اینهایی که تا یه جمله پشت سرشون می زنند ، طومار پر می کنند و جوابیه می فرستند و فلان و فلان کسانی هستند که اصلاً توی این گروه مردم نیستند . کسانی که سکوت می کنند بعد که رفتند با اون وضعیت به شهادت رسیدند امامشون بیاد بگه : ” بهشتی مظلوم زیست و مظلوم رفت . ”حرف نمی زنند . اصلاً اومده بودند به شهید بهشتی گفته بودند : خُب بابا ! شما که اینقدر به امام (ره) نزدیک هستی ، برو به امام (ره) بگو که ایشون یه دفاعی بکنن ، بگن : ” این حرفهایی که پشت سر بهشتی می زنید دروغه ، من ایشون رو قبول دارم . ” گفته بود : برم به امام (ره) چی بگم ؟ صد سال سیاه هم نمی گم ! من اصلاً با همین حرفها جلو خدا دکون باز کردم ! می گم خدایا ! ببخشیدا مثل اینکه یه کمی می تونیم اینجا عرض اندام کنیم ، ببین به خاطر تو ساکتم ؟

با دردش عشق می کنه ،‌ چون با دردش عشق می کنه ، هیچ کس نمی تونه به فریادش بیاد ، لذا هیچ وقت برافروخته نمی شه . لذا هیچ وقت خارج از منطق خشمگین نمی شه ، هیچ وقت هیچ کسی نمی تونه این رو مهارش کنه ، هیچ کس ! هیچ نفسی ! هیچ شیطانی نمی تونه این رو اسب خودش کنه ، ازش سواری بگیره ، از عالم و آدم داره سواری می کشه ، چون اصلاً هیچ دردی براش مهم نیست .

آقا ! یه درد می خوای ؟ بالاترین درد رو می خوایم بهت بدیم ، می گه : خُب بهتر ، اگر فلان کار رو بکنی بیچاره می شی . من دوست دارم بیچاره بشم . خدایا ! ببین به خاطر تو می خوام بیچاره بشم  ! ( این منطق نیست ) ، ولی در خود مقام عشق چه منطق قویی هست ؟ خُب 40 ، 50 ، 60 سال ، سالی می خوام توی این دنیا زندگی کنم ، می خوام اصلاً خوش نباشم ، خُب خدا زندگی من رو می بینه ، من دوست دارم توی این دنیا از اول تا آخرش فحش بخورم ، ناراحتی هم بخورم ، بدبختی هم بکشم ، عشق هم می کنم ، نمی تونی ببینی ؟ تا کور بشی ! این هم می گه . به عالم و آدم می گه : این مقامی است که به این راحتی به هرکسی نمی دهند .

بعد می بینید بعضی از کارهای خوبی رو که انجام می دیم ، کارهای خوبیه ، اما بعد از یه مدتی که انجام دادیم تبدیل می شه به عادت ، عادت می کنیم دیگه . مثلاً این بنده خدا ( این مثال البته یه مثال ظاهریه ) عادت داره تا سلام می ده تسبیحات حضرت زهرا (س) رو می گه ، یه کم جلوتر که رفت ، ملکه می شه . دیگه اصلاً نمی تونه نخونه . ردیف شده . مثل خیلی از نمازهایی که من و شما می خونیم ارزش نداره ولی ملکه است ، بسم الله رو که می گه ، الله اکبر رو که می گه تا آخرش رو می خونه درست هم می خونه ولی هیچی نفهمیده ! چون ملکه شده . ممکنه هیچی هم نفهمیده باشه . یعنی ملکه شدن الزاماً چیز خوبی نیست ، سلام رو که می ده ، تازه می فهمه نماز ظهرش رو خونده !

مثل اون بنده خدایی که گفتم به من زنگ زده بود . می گفت : آقا ! ما نماز خوندیم ، تو نمازمون شک کردیم ، گفتم : شک تو چیه ؟ گفت : شک کردیم که الان رکعت دوم هستم یا چهارم ؟ و نماز ظهر هستم یا نماز عصر ، گفتم : خدا قبول کنه ! التماس دعا !!!!

اصلاً این نوع ملکه منظورمون نیست . می خوایم بگیم که وقتی انسان در این بحثها جلو می ره عادت می کنه ، قبل از ملکه شدن باید یه دونه پله رو طی کنه و اون پله معرفته . قبل از ملکات فاضله ، باید معرفت باشه . اگر فقط با تکرار بخوای ملکه ایجاد کنی فایده نداره . باید با معرفت ملکه ایجاد کنی . ملکه ایجاد شدن می دونی یعنی چی ؟ یعنی آدم شدن ، یعنی اونی که فرمود : آی همه ملکه ها ! سجده کنید به آدم ، اون فقط مخصوص حضرت آدم (ع) نبود ، تا زمانی که بنی آدم دارند جلو می روند هر کدوم ” آدم ” شدند ملائکه بهشون سجده می کنند ، شیطان هم زرنگی کرد ، الف رو نگفت تا ب و ج و دال و ذال رو نگه و الا تا آخر عمر دائم باید می رفت پائین می یومد بالا ! هر کی آدم باشه ، ملائکه بهش سجده می کنند . چرا ؟ چون به درجه ای می رسه که از ملائکه هم بالاتر می ره  . این درجه درجه ای است که تو با معرفت و با تمام وجود ، تمام وجودت رو برای خدا قرار می دی واگر عالم و آدم دست به دست هم بدهند اصلاً و ابداً نمی تونند  تو رو تکون بدهند . به امواج هم کاری نداری از اون ور می یان ، از این ور می یان ، کی چی می گه ؟ کی چی نمی گه ؟ همین طور داری مستقیم می ری ، چشمهات هم به اون نورِ جلویی هست ، تموم شد و رفت . می گن :‌ به به ؟! خُب بگن ، می گن : اَه اَه !؟ خُب باز هم بگن ، چه فرقی می کنه ؟ من اون رو دارم می بینم این می شه غرق شدن در نور الهی . اینجا که می رسه حتی درد که می کشه اصلاً احساس نمی کنه . اتفاقاً درد که می کشه راحت تر می شه . دیشب براتون گفتم : بعضی از انسانها دنیا دارند رو برزخ دارند و قیامت رو هم دارند ، اما اینها برزخشون تو همین دنیاست ، برزخ رو تو همین دنیا طی می کنند . تا از دنیا رفتند به قیامتشون می رسند . گفتم برزخ زمانش برای افراد تعیین می شه ، نه مثلاً بگن یه برزخی داریم 2000 سال ، باید همه هم طی کنند ، نه ، یکی برزخش 1 ثانیه است ، یکی 10000 سال ، اینهایی که برزخشون هم در همین دنیاست ، دائم دارند دنبال خدا می گردند ، بعضی وقتها خدا رو نمی بینند باز دست و پا می زنند ، دنبال خدا می گردند ، وای خدا کجایی ؟ یه شب می بینی دوباره همه جا تاریک شد ، آقا ! خدا کجایی ؟ دلم تنگ شد ، کجایی  خدا ؟خیلی از من و شماها هم تو همین حالت کلاس پائینمون ممکنه این حالت برامون پیش بیاد ، اینطوری می شیم ، یه روزهایی خیلی خوش می گذره ، یه روزهایی اصلاً خوش نمی گذره . (  از نظر معنوی . ) آقا دهه محرم اومدیم شب اول و دوم خیلی عادی ، خیلی توپ ، شب سوم اشکمون خشک شد ، هیچی . این برزخ شماست . خداوند می خواد تو بعضی وقتها نبینیش ، احساسش نکنی ، راحت باهاش ارتباط برقرار نکنی ، قدرش رو بدونی ، بعضی وقتها خدا تو رو کنار می ذاره  ، می گه : خیلی خُب تو مثل اینکه خیلی داری خودمونی می شی ! یه دقیقه بایست ، یه دقیقه مزة بی خدایی رو بچش ! یه کم مزه تشنگی رو بچش . که اگه خواستیم بهت آب بدیم با ولع بیشتری آب بخوری ، با وجد بیشتر، با شوق بیشتری بخوری . برزخ اولیاء و واصلان در همین دنیاست . در اون لحظاتی که در تاریکی هست ، و یه لحظه خدا اونها رو کنار می ذاره ، دنبال خدا می گرده ، این دست و پا زدن ها ، برزخ شون هست . لذا اینها در دنیا ناراحتی هم که دارند فقط و فقط از بی خدایی هست . فقط از بی خدایی تب می کنه . مریض می شه چون نماز شبش قضا شده . نه اینکه چون مقامش کم شده . 

هفته پیش از یه ده کوره ای رد می شدم ، دیدم اطلاعیه زده به دیوار با یه کاغذ خیلی گرون قیمت ، بزرگ هم چاپ کرده با یه تیراژه خیلی بالا ، فتوکپی هم کرده بود ، که بنده :‌ فلانی ، کاندیدای فلان شهر به دلایل زیر ( مظلوم نمایی هم کرده بود که به این دلایل ) حق من رو خوردند ، 20 تا دلیل هم آورده بود ، حس کردم که این بشر حالا از ناراحتی داره می میره ، که چرا تو شورای شهردار قوز آباد سفلی ! یک رأی نیاورده بود ؟  بعد تراکتهای همین رو اگر نگاه می کردی ، می دیدی که چی می خواسته بگه . بروشور تبلیغاتی رو نگاه می کردی چه چیزهایی نوشته بود ؟! آدم شاخ در می آورد ، تأسیس رصدخانه ، مترو ! (  از این ور تا اون ور شهرستان می خواستی بری با الاغ 4 دقیقه بیشتر طول نمی کشید ) می خواد مترو بزنه ! کجایی ؟ آدمی ؟ می شنوی چی دارم می گم یا باز نشستی داری اطلاعیه تنظیم می کنی ؟ کجایی ؟این چیزی هست که خیلی انسان رو اذیت می کنه .

یه روایت خیلی مهم می خوام از آقا امام صادق (ع) در ادامه بحث بگم ( در مورد اولو الالباب هست ، صاحبان خرد ، اونهایی که با عقل و درایت ومعرفت این ملکات فاضله رو در خودشون ایجاد کردند و به مقام وصال رسیدند ) امام صادق (ع) می فرمایند : اولو الالباب کسانی هستند که در خداوند به تفکر پرداختند ، ( چرا ؟ برای اینکه می خواهند از خداوند یه چیزی یاد بگیرند . معرفت خداوند به خود شناسی کمک می کنه .) و بهترین صفت خداوند را برای خودشان برگزیدند ، ارثی که از خداوند بردند صفت محبت بود ، یعنی اومدند تمام مسائل مادی و معنوی خودشون رو در همین صفت محبت حل کردند . به این طریق که :‌ اول از لطف خدا شروع کردند ، لطف خدا رو در نظر گرفتند و در مقام لطف منزل گرفتند . به این نتیجه رسیدند که تمام خلقتشون فقط اون لحظه هایی ارزش داره که اهل فایده باشند ، اهل فایده یعنی هرچه بدست می آورند بتوانند از این دست بگیرند و از اون دست بدهند . دقیقاً همون صفتهایی که اولیاء ما دارند . ( با عقلها ) امام صادق (ع) می فرمایند : اینها عقل دارند ، اون کسی که مثلاً برای خودش جمع می کنه ، اون از بی عقلیش هست ( روی اموال نمی گم ، روی همه چیز ) اون کسی که برای خودش یه سری اسراری داره ، یه سری دکونهایی برای خودش باز می کنه ، این از بی عقلیش هست .

اونها کسانی هستند که وقتی دارند تو دنیا زندگی می کنند ، حاضرند برای مردم همه زندگیشون رو بدهند ، اهل فایده باشند ، برای اینکه می دونه این زندگی زیاد ارزشی نداره ، حاضره اگر مثلاً فلانی اومد بهش گفت من فلان درد رو دارم ، درسته ، خدا باید شفا بده اما حاضره بگه : خدایا ! من حاضرم بمیرم این شفا بگیره . به این درجه رسیدی ؟ آخه اصلاً زنده موندن ما ارزشی نداره . جدی کسی حاضره بمیره ؟ نه این که دکون باز کنه ، مثل این نامه های عاشقانه جوونها ، که می گن : می پرستمت ، برات می میرم  ، اینها که دکونه . اگر یه گوشی بهش بزنه ، می گه : بره گم بشه ، اصلاً نمی خوامش !

آقا ! حاضرم برای مخلوقات خدا بمیرم تا اینها درد نداشته باشند ؟ این می شه اهل فایده . از جان هم شروع می کنه ، حاضرم گرسنه باشم بغل دستیم سیر بشه ؟ حاضرم از لذات محروم بشم ، تا این به لذت برسه ؟ حاضرم خودم رو فدا کنم ،‌ اون بالا بره ؟ حاضرم خودم  نردبون بشم ، تا این پا بذاره رو دوشم بالا بره  ؟ چه اشکالی داره ؟ حاضرم به این درجه برسم ؟

آقا مسجد ساخته ، می گیم : اسمت رو بزنیم بالای مسجد ؟ می گه : نه نزنید ! اسم فلانی رو بزنیم ؟ خیلی خُب بزن تا اون بره بالا ، دنیا که چیز مهمی نیست ، بذار اینها بالا بروند  ، آقا مثلاً امشب یه سخنرانی کرده خیلی خوب ، خیلی عالی بعد روی نوارش بزنند مثلاً حجت الاسلام و المسلمین  : دارقوز آبادی سفلی ، تو کشور پخش کنند  ، بعد یکی پیدا بشه بهتر از اون سخنرانی کنه ، اگه بگن شما  ساکت بشین ، تا اون سخنرانی کنه ، آیا حاضره اون بالا بره ؟ تو داشتی برای خدا حرف می زدی ، مگه برای خودت حرف می زدی ؟ خُب بذار اون بره بالا ، چون بالا رفتن تو دنیا زیاد نیست ، اصلاً بالا و پائینِ دنیا زیاد فرقی نداره . مراقب باش !

اینها اهل فایده هستند . اون چیزی که براشون خیلی مهم است فایده است ، فایده رساندن . امام جعفر صادق (ع) می فرمایند : وقتی به این درجه رسیدی که حاضر بودی همه چیزت رو به خاطر بقیه بدی ، تازه به حکمت می رسی ،  به زیرکی . تازه معلوم می شه تو عقل داری ، واقعاً داری کار می کنی ، تو داری نیکی می کنی و در دجله می اندازی . هنوز هم به درجه عشق نرسیدی . در دجله می اندازی برای اینکه می دونی ایزد در بیابون بهت پس می ده .  اگر این طور هم نبود معلوم نبود اون نون رو هم توی دجله می انداختی !

ولی باز هم می گه خوبه ، دیگه اینها از راه فتانت و تیزهوشی به حکمت رسیدند. می فرماید که حکما ، صدیقان و عالمان دنبال حکمت و صداقت و علم می گردند ، حکما با سکوت دنبال حکمت می گردند ، صدیقان با عبادت ، دنبال صدق می گردند ، عابدان با زهد ، عالمان با تحصیل علم ، دنبال علم می گردند ، هر سه این گروه ممکنه برسند ، ممکنه هم نرسند ، چون راه خطرناکی رو دنبال کردند . اون چیزی که باید دنبالش بگردند خداست . وقتی به منبع عظمت می رسی ، علم ، حکمت ، زهد ، صداقت ، و عشق رو هم کسب می کنی . تو برای خدا کار کن !

تو پای به راه درنه ، هیچ مپرس

خود راه بگویدت که چون باید رفت

تو دنبال چیز خاصی نباش به خداکه برسی همه چیز می یاد چون 100 آید ، 90 هم پیش ماست .

 امام صادق (ع) می فرمایند : اینها دارند اشتباه می کنند اینها به علم و صداقت و حکمت می رسند چرا ؟ چون دنبال خدا نگشته اند خدا رو اصل قرار بده ! بعد می فرماید : اینها در نعمتهای بسیار بسیار زیاد خداوند به خودشون فکر می کنند : ” اَتَفکّروا فی آلاء الله نعمه العبادهفکر کردن در نعمتهایی که خداوند بهت داده ، بهترین عبادته ، از همون اول می شینه فکر می کنه .

یه بنده خدا یه شکر نامه ای نوشته بود ،  گفته بود : خدایا ! تو رو شکر می کنم که از میان این همه کرات و کهکشانها من رو تو کره زمین قرار دادی ، و از میان این همه کشور ، توی ایران قرار دادی و از میان این همه ایرانی ها تو این ایران جدید قرار دادی ، و در میان ایرانیان جدید ، در میان ایرانیانی قرار دادی که با خمینی هستند ، و در میان ایرانیانی که با خمینی (ره) هستند ، من رو با ایرانیانی قرار دادی که پشت سر امامشون به جبهه می یان و از میان این همه لشکرها و گردانها من رو توی این گردان قرار دادی ، و در میان این همه بچه های گردان ، من رو جزء‌خط شکنها قرار دادی ، و از میان اینها من رو جزء‌ کسانی قرار دادی که بفهمم چقدر به من نعمت دادی ، تموم کن نعمت هایت را ، این آخرین مناجاتش بود که شهید شد . ”‌ نعم العباده ” . خدا هم دید خیلی خوبه ، همه کار  کرد ، همین مناجات عالی دیگه بسشه ، دیگه این بندة من هیچی نمی خواد ، خوبه دیگه ، به اینجا رسیدی ؟ بسه دیگه ، بفرما ! ” ارجعی الی ربک راضیه مرضیه





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 94 بازدید
    بازدید دیروز: 57
    کل بازدیدها: 689082 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •