سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مبانی فکری و فلسفی آرمان شهر رضوی (پنج شنبه 87/2/5 ساعت 1:8 صبح)

سخنرانی حجه السلام میرباقری

مبانی فکری و فلسفی آرمان شهر رضوی  "
 
این مقاله ، نگاهی کلی به نظریه فکری و فلسفی آرمان شهر اسلامی و رضوی دارد . که ابتدا آرمان شهر اسلامی را به صورت یک نظریه کلی بیان می کند و بعد این آرمان شهر را با دقت نظر بیشتری مورد تامل قرار می دهد و در نهایت به منابعی که از وجود مقدس امام رضا علیه السلام رسیده است ، نگاهی می اندازیم . هرچند وجود مقدس معصومین مبرااز نظریه پردازی است وآنچه که ما به عنوان نظریه مطرح می کنیم  بر پایه معارفی است که بدست ما رسیده است .
اولین نکته اشاره به این اصل است که : هر کسی که یک آرمان شهری را به تصویر می کشد ، قاعدتا ازمنظر انسان شناسانه معتقد است که انسان یک آرمانی دارد که بخشی از آن آرمان می تواند در یک جامعه و در یک مدینه ای محقق شود وگرنه اگر شما انسان را آرمانی ندانید تصویر یک جامعه آرمانی تصویر وهنی است . از دیر باز تا اتوپیای امروز ، تمام اندیشمندانی که از یک جامعه آرمانی ، تصویری ارائه داده اند معتقدند که : این جامعه آرمانی و ایده آلی که پیش روی انسان قرار می دهند یک نوع امید را در انسان زنده می سازد که انسان را در آینده به سمت جامعه آرمانی حرکت می دهد .
در قدم اول باید بحث کنیم که آیا انسان اساسا آرمانی دارد و یا آرمانی هست یا نیست ؟
آیا این آرمان مشترک بین همه انسانهاست و یا متفاوت است و اگر متفاوت است ریشه این اختلاف در کجاست ؟
آیا این جریان ، علیت است یا اختیاری ؟ انسان هم نقش دارد ؛ اختیارات اجتماعی انسان در شکل گیری  حساسیتها و آرمانها ، ظهور و برویز می کند .
دوم آنکه : کسانی که آرمان شهری را به تصویر می کشند ، قاعدتا نگاه روشنی از منظر خود به آینده تاریخ دارند . یعنی معتقدند که آن جامعه آرمانی دست یافتنی و تحقق یافتنی است بنابراین آرمان شهری را تصویر می کنند و ادعا می کنند که جامعه ما به سمت آن آرمانها و قله ها در حرکت است .
سوم اینکه: براساس این دو مقدمه یک توصیفی از آن جامعه آرمانی می کنند یعنی آن ایده آل انسانی را در نگاه خودشان با یک تصویر روشن و چارچوب روشن بیان می کنند .
و در قدم بعد؛ اگر نظریات نظریه کاملتری باشد ، قاعدتا باید فرآیند حرکت تاریخ را به سمت نقطه آرمانی را به تصویر بکشند که تاریخ بشری از چه مراحلی عبور می کند چه عواملی در عبور از این مراحل نقش دارد و چه حوادثی در این مسیر اتفاق می افتد . بنابراین به تصویر کشیدن مراحل تاریخ و عوامل موثر در حرکت تاریخ  و حوادثی که در این مسیر اتفاق می افتد را باید بتوانیم تحلیل کنیم ، یعنی علل و عوامل حرکت جامعه به سمت آن نقطه آرمانی  و نحوه تحولات را به تصویر بکشیم .
و در نهایت اگر این نظریه بخواهد تبدیل به یک نظریه کاربردی بشود ، باید بتواند براساس این نظریه وضعیت موجود را تحلیل کند ، شرایط موجود را تغییر دهد و راهبردهایی برای حرکت از وضع موجود به سمت آن آرمانها بیان کند .
بنابراین ،  این راهبردها چگونه به دست می آید و چگونه می شود از این ایده آل کلی که بیشتر محصول  فلسفه تاریخ است ، راهبردهایی برای حرکت جامعه خودمان وجود آید . یعنی اگر آن جامعه آرمانی را یک افق بدانیم چگونه می شود حرکت کنونی جامعه خودمان را تحت آن آفاق و افق معین برنامه ریزی و به تصویر بکشیم . چشم اندازهایی که اکنون تصویر شده در واقع در مسیر آن افقها باید معین شوند . افقها باید به اصطلاح امروز تبدیل بشوند به یک چشم اندازی که آینده نزدیک تر و در دسترس تر رامعین می کند و براساس آن نظریات استراتژی و سیاستها و راهبردها و در نهایت سازمان و برنامه ای برای جامعه خودمان بریزیم . پس یک نظریه روشن در جامعه آرمانی آن نظریه ای است که می تواند آرمان انسانی را به تصویر بکشد . آنهم در قالب یک نظام اجتماعی . علل و عوامل حرکت تاریخ را شناسایی کند و تعقیب و تحلیل کند و بعد هم براساس این تحلیل ها راهبردها و برنامه ای را برای حرکت کلان اجتماعی به سمت آن آرمان شهر تصویر کند.  
حالا بر این اساس آن تئوری کامل یا به تعبیر دیگر آن نظریه خاصی که شاید بتوان به عنوان یک نظریه در راه جامعه آرمانی و دینی و انسانی بیان کرد این است که در یک نگاه کلان آن مدینه فاضله ما یک مدینه ای است که در آن انسانها به صورت اجتماعی به کرامت انسانی عدالت و رفاه و امنیت می رسند.  بنابراین جامعه آرمانی ما جامعه ای است که در آن کرامت انسانی ، عدالت ،و رفاه عمومی تعریف می شود بر محور عبودیت که همه این مفاهیم -  مفهوم کرامت ، عدالت  و رفاه - باید در عبودیت تفسیر بشوند نه بر محور توسعه  وحدت  و طریق تحقق آن هم خلافت الهی است . یعنی جامعه آرمانی جامعه ای است که ساختار آن ساختاری جریان خلافت  است پس جامعه ای است که براساس خلافت الهی و عبودیت در او بشریت به کرامت ، عدالت و رفاه و سعادت می رسد .
مفاهیمی چون عدالت ، کرامت و رفاه انسانی در نظریه الهی شاید از جهت حرکت به سمت توسعه شباهتهایی با نظریات دیگر داشته باشد ، اما در معنا تفاوتهایی با هم دارند . و مختصات خاص خود را هم دارند . یعنی تلقی نظریه اسلامی با تلقی که نظریات دیگر در باب رفاه و عدالت و کرامت دارند باهم متفاوت است .
بنابراین به نظر می رسد جامعه آرمانی که ادیان به تصویر می کشند ، جامعه ای است که بر محور خلافت الهی شکل می گیرد و در آن خلافت الهی تحقق پیدا می کند و به تعبیر دیگر ولایت حقه جاری می شود . جامعه آرمانی ، جامعه ای است که در آن ولایت حقه ظهور و تجلی پیدا می کند . و در سایه این ولایت حقه جریان عبودیت به صورت یک کلمه واحده در همه زندگی بشر جاری و ساری می شود.
و طبیعتا انسان در سایه این  ولایت  به عدالت ، کرامت و رفاه می رسد .
اگر ما نتوانیم مختصات خود را در جامعه آرمانی تعریف و تبیین کنیم. دچار انحراف خواهیم شد .عدالت اقتصادی جامعه اسلامی با نظام سرمایه داری متفاوت است . همین گونه مفاهیم کرامت و و رفاه و آزادی . حال اگر بتوانیم اینها را به عنوان یک نظریه بپذیریم . پیش فرضهایی پیدا می کند که این پیش فرضها نظری ، فلسفی و برخی هم کلامی هستند که در جایگاه خود با روش خاص  اثبات می شوند .
اولین پیش فرض که این نظریه دارد این است که نظام عالم مخلوق خداوند متعال است . یعنی ممکن است عده ای آرمان شهری را به تصویر بکشند و این آرمان شهر مبتنی بر مخلوق بودن جهان و جریان ربوبیت اراده الهی در جهان نباشد .  کما آنکه آن کمونی که جامعه کمونیست ها معرفی می کردند از همین نوع بود جامعه آرمانی بود که در آن جامعه آرمانی  دوران دین ومالکیت به سر می آمد . براساس فلسفه تاریخی آنها ، ماتریالیست تاریخی آن نقطه آرمانی تاریخ و مطلوب و قله تاریخ جایی است که چیزی به نام دین در آنجا حضور ندارد . بنابراین آن نقطه آرمانی جایی نیست که معطوف به اراده خداوند باشد . قاعدتا باید جایگزین اراده الهی حرکت  ماده باشد  یعنی حرکت جمعی ماده به سمت آن نقطه آرمانی است کما اینکه در ماتریالست تاریخی هم دقیقا اینگونه بود مدعی بودند که حرکت جمعی ماده به پیدایش حیات و انسان . جامعه منتهی شده و همین حرکت جمعی تاریخ بشریت را از مراحل عبور می دهد تا برسد به آن نقطه آرمانی که در آن بشریت از قید و بند  مالکیت واز حاکمیت دولتها وادیان نجات پیدا می کند .
چنانچه گفتیم نظریه اسلام مبتنی بر مطلوبیت جهان و قالب بودن خداوند متعال و مبتنی بر حکمت بالغه خداوند و ربوبیت خداوند متعال است . یعنی آنچیزی که پشتوانه حرکت تاریخ به سمت آن جامعه آرمانی است را ربوبیت ، حکمت و قدرت  عزت خداوند متعال ااست :
«وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا بعبدوننی لا یشرکون بی شیئا
[1]»
دوم آنکه در حرکت جامعه بشری به سمت این نقطه آرمانی اراده های انسانی هم نقش دارند یعنی این گونه نیست که جریان اراده الهی به صورت یک علیت جبری بدون اینکه انسان در آن نقشی ایفا کند ؛ انسان را از یک نقطه به سمت نقطه ای دیگر حرکت دهد براساس این نگاه اراده های انسانی سهمی در  حرکت تاریخ به سمت آن نقطه کمال دارند . این هم نقشی است که باید مد نظر قرار گیرد ممکن است کسی اراده الوهی را محور حرکت تاریخ به سمت کمال بدان دولی برای اراده انسان هیچ نقشی قایل نباشد . با این نظریه دیگرنمی توانیم ماموریتهای اجتماعی خود را براساس آن آرمانها تعیین کنیم چون برای اراده ما سهمی در این میدان قایل نشده است . نکته دیگر در این نظریه که جای تاملی جدی دارد که در آن جامعه مطلوب که انسان به سمت آن        حرکت می کند ، اصل در حوزه اراده های انسانی درخلافت الهی است . یعنی اراده ربوبی در حرکت دادن تاریخ به آن نقطه ها و آن جامعه آرمانی از طریق اراده خلفا در عالم جاری می شود، نقش امام و خلیفه الهی در حرکت عالم به سمت کمال نقش بسیار ممتاز است و این نکته مهم است مثلا در روایت کافی حدیث بسیار معتبر مهمی در باب امامت داریم از وجود مقدس       ثامن الحجه که نقش امامت را چگونه توصیف می کنند :
"  الامامه خلافه الله و خلافه الرسوله ،  الامامه ، امام دین و نظام المله "
و یا احادیثی دیگر در کتب روایت آمده است و ما وارد بحث نمی شویم .
در مسیر ربوبیت الهی خلفا هستند که اراده آنها طریق جریان ولایت حقه  و طریق  تحقق  آن جامعه موعود است . یعنی آن اراده ای که اراده محوری است در حرکت تاریخ به سمت جامعه آرمانی ؛ آن اراده ، اراده ولی الله است ، همین جور که نقش امام را در موضع گیریهای تاریخی غیر از موضع گیریهای باید بگونه دیگری تشریح کرد نقش عاشورا ، نقش امام رضا علیه السلام یک نقش تاریخ ساز و متصرف در تاریخ و حرکت به سمت آن جامعه آرمانی است .  بنابراین باید اثبات شود که این گونه نیست که اراده های دیگر انسانها هم عرض این اراده ها باشند .که اگر ما به سمت ظهور حرکت می کنیم نقش اراده های ما در تحقق آن جامعه صدق شود و اگر گفتیم اراده های ما صدق شد و ما مسئولیتی داریم بلافاصله معنی آن این باشد که ما هستیم که تاریخ را به سمت آن نقطه ها حرکت دادیم . اینگونه نیست . آن عبادتی که محور حرکت تاریخ است به سمت آن قرب است عبادت معصوم است آن استقامتی که مسیر تاریخ را در این صراط مستقیم  نگاه می دارد استقامت معصوم است . آن استقامت است که همه عوالم انسانی را در صراط مستقیم نگاه می دارد . این هم تعبیری از خلافت چهارده معصوم و انبیاء و اولیاء در حرکت تاریخ است .
نکته دیگر این است که وقتی اراده های انسانی ایفای نقش می کنند در رسیدن به آن نقطه ها اراده های انسانی یا در مسیر عبودیت حرکت می کنند و یا در مسیر طغیان . یا خلافت می کنند و یا استکبار می کنند . بنابراین یک جبهه در تاریخ خضوع در مقابل خداوند متعال است و جبهه دیگر استکبار در مقابل خداوند متعال می شود . به تعبیر دیگر اراده های انسانی به دو جبهه تاریخی منجر می شوند جبهه ایمان و جبهه کفر و نفاق . جبهه ایمان جبهه ای است که اراده های انسانی چه در مقابل الوهیت پروردگار خاضع و متواضعند آن اراده ها در محور یک اراده حقیقی که آن محور همه عبادتهاست و ظرفیت به اتمام رساندن تمام این اراده ها را در تاریخ دارد جمع می شوند و آن اراده ، اراده محوری تاریخی است یعنی اراده وجود مقدس نبی اکرم ( ص ) اراده محوری در شکل گیری تاریخ حق است و تمام اراده ها حول آن اراده جمع می شوند و بر محور آن به انسجام و وحدت می رسند . یعنی وحدت و کثرت تاریخی . اراده های ایمانی شعاع عظمت نبی اکرم و بر محور او به وحدت می رسند آن خورشید است که در همه این زوایا تجلی پیدا    می کند .
درگیری بین این دو جبهه در اینجا شکل می گیرد . درگیری دایمی ، بین ارباب و رعیت ، بین فئودال و دهقانند . بین برده دار و برده است و بعضی هم تبدیل شده به یک پروتز طبقه کارگر و سرمایده داری و ...
این تحلیل تاریخ ، تحلیلی است که دسته بندیهای تاریخ را کاملا مادی و اقتصادی تعریف می کند.  .مثلا فقر یک کلمه مادی است . براساس نگاه ما ، رهبریها ، رهبری است بر محور جهت گیری اراده انسانی که اراده ها یا استکبار در مقابل خداوند متعال و الوهیت اومی کنند و یا در مقابل الوهیت جهانی در عالم  خضوع و سجده می کنند و طبیعتا این نظام عبادت و سجده و نظام استکبار شکل می گیرد و این دو نظام اول نظامهای اجتماعی هستند که بعد وحدت تاریخی پیدا می کنند که می توان درگیریهای اصلی تاریخ و طبقه بندی تاریخ را بر پایه آن تصویر و تحلیل کرد . و این جریان هم مراحلی را طی می کند که موضوع بحث ما نیست . مراحل تکامل تاریخ براساس این نگاه به مراحل  بعثت انبیاء اولو العزم و بعد ترفندهای دیگری که در بحث غیبت و ظهور و رجعت و غیره تقسیم می شود . این تحولات را در نگاه دیگری دنبال می کنیم .
ذیل این که  ابزار و روابط اقتصادی تبدیل می شوند به نظام برده داری و بعد تبدیل می شود به نظام فئودالیته و بعد نظانم بورژوایی  و بعد نظام سرمایه داری و بعد کمونیستی تبدیل می شود
و یا بگوییم جامعه بشری به سه دوره تقسیم می شود دوره کشاورزی ، دوره صنعت و دوره فراصنعت . وبعد تحلیل ها را براساس این دسته بندیها بکنیم ؛ و یا باید بگوییم در تاریخ مراحلی برای تکامل گفته شده براساس ظهور بعثت انبیا اولوالعزم و ظهور اکبر و نزول ادیان که آخرین آن اسلام است و خود مراحل بعد از اسلام را هم دسته بندی می کنیم مثلا به دوران ائمه علیه السلام و دوران غیبت ودوران ظهور و رجعت تا قیامت که در هر دوره ای یک تحولات خاصی  اتفاقاتی خواهد افتاد که بایستی آن اتفاقات واقع شود که اجمالا می توان گفت مراحل حرکت تاریخ در این نگاه مراحل تحول ابزار تولید نیستند یا مراحل تحول روابط تولید نیستند دوره کشاورزی و و صنعت و فرا صنعت نیستند بلکه مراحل تحول این تاریخ ، مراحل نزول دین و نزول هدایت الهی و کمال  هدایت ولایت الهی نسبت به حیات بشر . مراحل تکامل تاریخ مراحل تکامل نزول ولایت و هدایت الهی است . عالم با جریان هدایت به تکامل می رسد نه با رشد روابط تولیدی و ابزار تولید بلکه با رشد و هدایت ناز  که از طریق انبیا و اولیا نازل می شود حرکت تاریخ به سمت کمال می رود بنابراین مراحل تکامل تاریخ مراحل بعثت انبیاء اولوالعزم و نزول ادیان کاملترتا اسلام و مراحل تکامل تاریخ در دوره اسلام از بعثت تا امامت ظاهر بعد غیبت و بعد هم ظهور و رجعت است و در هر کدام از این مراحل اختصاصات  خاص خود را پیدا می کنند  واندیشه فلسفی تاریخ و سیر تاریخ به سمت تکامل و آرمان شهر است . درگیریها دقیقا صف بندی بین استکبار و نظام استکبار در جهان و نظام عبودیت و بندگی است محور یک جریان اراده های سجده و طاعت دارند و محور اسقامت شوند و آن طرف محور اراده های تاریک که می توانند محور تاریک استکبار و تاریخ مادی بشوند جریان انبیا و دشمنان آنان :
و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس والجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا
[2]
محور حرکت تاریخ براساس الوهیت الهی است و در قدم بعد در جامعه انسانی اراده های محوری هستند که نظام عبودیت و نظام استکبار درنظر آنها شکل می گیرد ودرگیری بین آنها بنیان دو تمدن را  در تاریخ شکل می دهد یعنی نظام این اراده ها وقتی ایده های خود را منسجم می کنند بعد بینش ها و دانش خود را منسجم می کنند و تصرف در نظام طبیعت می کنند این اراده ها تجسم پیدا می کنند و تمدن را تشکیل می دهند.
تمدن چیزی جز مرحله تجسم اراده های انسانی نیست نظام اراده های انسانی وقتی تصرف در طبیعت می کنند و طبیعت را خداوند مسخر او قرار داده است حاصل این تصرف انسان تجسمی پیدا می کند . این تجسم ، تمدن می شود که آن اراده ها در آنجا ظهور دارند. دو تمدن تاریخی داریم که این دو حاصل این دو جریان و سیر و دو موضعگیری نسبت به الوهیت خداوند متعال است . این دو جریان پیوسته در تاریخ وجود داشته اند و درگیری داشته اند از اصول این تفکر این است که دو جامعه آرمانی که ما معتقدیم که جامعه ای است بر محور خلافت الهی که با کرامت و عدالت و رفاه توام است و توامان محقق می شوند این جامعه ای است که ظهورش بعد از ابتلاء آدم از ظلم و جور و فساد است یعنی زمانی که از انسان کرامت سلب می شود و بعد از ابتلا انسان به رنج و ظلم ظهور عدالت و کرامت و رفاه بر محور عبودیت شکل می گیرد یعنی دوره ظهور و گسترش و بعد غلبه فراگیری نظام استکبار بر محور نظام استکبار
 1 - تحقیر انسان
2 – ظلم و جور
3 – رنج
نهادینه می شود و بعد از آن است که نقطه ظهور عبودیت و در نتیجه کرامت وعدالت و رفاه است . یعنی ما جریان توسعه کنونی را جهت غالب را توسعه استکبار و بحث جریان باطل و ظلمت و طبیعتا امتلاء از ظلم و جور و رنج در جامعه می داند و این مقدمه به بیدار شدن وجدان انسان و آماده شدن برای پذیرش ولایت حقه است . بنابراین جریان ولایت استکباری و ولایت اولیاء طاغوت تبدیل می شود به یک تمدن پیچیده فراگیر ظلمانی. نقطه مقابل کرامت و عدالت و رفاه و امنیت محقق می شود . وقتی به این نقطه ظهور رسید این مقدمه بیداری وجدان و رسیدن به مرحله پایانی تاریخ است . اینگونه نیست که انسان ابتدا به رفاه برسد و بعد رویگردانی از ولایت حقه را تجربه کند اول این جریان باطل ظهور پیدا می کند :
(( فاما الزید فیذهب جفاء و اماما ینفع الناس فیمکث فی الارض  ))
[3]
جامعه بر محور ربوبیت الهی و خلافت الهی شکل می گیرد و عبودیت بسط پیدا می کند و در سایه گسترش عبودیت و سجده در مقابل خداوند متعال جامعه آرمانی شکل می گیرد جامعه ای حول ولایت ولی الله و بر محور عبادت و سجده او یک سجده تام و اجتماعی تحقق پیدا می کند و این سجده جاری در همه حیات می شود.
اصل ظهور اصل بسط خلافت الهی ،بسط تجلی الهی ، بسط ولایت الله است و نتیجه این بسط و ظهور گسترش حیات و عدالت و رفاه و کرامت انسان است .به تعبیر دیگر منظور آن است آن جامعه آرمانی که در فطرت انسان تعلق به آن گذاشته شده است چنانچه قبلا گفته شد که منظور از آرمان شهر این است که شما انسان را یک موجود آرمانی بدانید . آن آرمان ، آرمان عبودیت است آرمان بسط بندگی است . که انسان یک سجده تام بکند سجده ای اشتراکی نه انفرادی  و همه زندگی معطوف به عبودیت و بندگی خداوند باشد و این میل انسان به یک سجده تام بصورت اجتماعی بر محور ولی خدا دارد که این سجده تام در عصر ظهور تحقق خواهد یافت و این مقدمه ورود به عالم قیامت و تحقق سجده تام اوست بنابراین عصر ظهور ، عصر بحث حیات بر محور ولی خداست :
( فسقناه الی بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها )
[4]
عصر بسط نورانیت است :
(  و اشرقت الارض بنور بها) 
[5]
 زمین زنده می شود در عصر ظهور به حیات ولی الله است که سرچشمه حیات است :
السلام علیک یا عین الحیاه
دوره بسط نورانیت است :
( و اشرقت الارض بنور بها )
در روایتها آمده است که : " رب الارض امام العصر  "
بنابراین این جامعه آرمانی ، جامعه ای است که اراده های حق بر محور ولی خدا به یک انسجام تام می رسد و یک نظام هماهنگ پیدا می کند و این نظام هماهنگ جاری در طبیعت می شود و یک تمدن واحد دورانی الهی درست می شود که در شعاع این ولایت حقه است که ما معتقدیم کرامت ، عدالت و رفاه محقق می شود. محال است که کرامت انسانی با رویگردانی از عبودیت حاصل شود ؛ محال است کرامت انسانی بدون خلافت الهی ، بدون خلافت ولی معصوم و بدون شفاعت او محقق شود . رفاه و امنیت بدون بحث ولایت حقه محال است اینها به عنوان پیش فرض مطرح می شود و باید اثبات شود . اگر اراده های انسانی درمحور استکبار نسبت به خدا متعال و به تعبیر دیگر به تفخر نفسانی برگردند حاصل تفخر انسانی: اولاً به کرامت انسانی بر می گردد نیز  هم رذالت معنوی پیدا می شود و هم انسانی که به این مرحله می رسد به سجده در مقابل همه امیال می پردازد عزت عبودیت از او گرفته می شود انسانی که رو به دنیا می آورد عزت از او قطع می شود . این انسان ذلیل در مقابل طبیعت می شود . انسانی عزیز است که به اتصال خداوند می رسد . عزت با اتصال است کسی که خودش ابد نیست بدون اتصال به ابد ، به عزت نمی رسد . و اگر به ابدیت خداوند تکیه نکرد حتما ذلیل در مقابل همه چیز می شود .
کرامت معنوی انسان و بالتبع کرامت اجتماعی انسان هم گرفته می شود . یعنی محال است با ولایت باطل به انسان کرامت داده شود . وعده کرامت در آرمانشهرشان داده می شود ولی آن کرامت تبدیل به آن چیزی می شود که امروزه می بینیم که انسان در جریان سرمایه داری   ، در جریان انقلاب صنعتی  و آرمان شهرهایی که بسیاری بعد از انقلاب صنعتی شکل گرفت تا چه حد تنزل کرد بعد از انقلاب صنعتی انسان خیال کرد که خدا تا کنون می تواند جهان را بر طبق میل خودش بسازد و خدا تاکنون جهان را تسخیر کرده است . ما بعد از این می خواهیم جهان را براساس آرمان خودمان بسازیم . شروع کرد به تصویر ساختن از آرمانشهر . بسیاری از آرمانشهرها اتوپیایی هستند که بعد از انقلاب صنعتی وعده داده شدند و در آن آرمانشهرها انسان به عدالت ، به کرامت به رفاه وعده داده شده است و یا انسان صرف نظر از جنسیت چه زن و چه مرد تبدیل شده است به یک منبع انرژی برای توسعه سرمایه داری  . یعنی تفسیری که در نظام سلطه کنونی از انسان است ؛ این است که انسان به عنوان یک منبع انرژی برای تولید سرمایه نگاه می کنند. همانطور که سوخت های فسیلی و انرژ های نو را منبع تولید ثروت می دانند انرژی های انسانی را منبع تولید ثروت می دانند . این نهایت کرامت انسان است . کما اینکه وقتی با شیوه های مدرن و پیچیده انرژی های طبیعت را استخراج می کنند و تبدیل به سرمایه بالفعل به انرژی های انسانی به عنوان اصلی ترین منبع انرژی تولید سرمایه نگاه می کنند . این کرامت انسانی هم زن و هم مرد را شامل می شود .چنانچه می بینید این نظریه به کرامت انسان منتهی نشده است و کرامت زن و مرد در حد ابرار توسعه سرمایه داری تنزل کرده است .
بدون دین این شدنی نیست . یعنی این فرایند ، فرایندی نیست که در دوره تکامل مدرن اصلاح شود هر چه بیشتر پیش رود کرامت انسانی بیشتر از بین می رود . کرامت انسانی جز در عبودیت بدست آمدنی نیست . هم کرامت باطنی انسان و هم کرامت اجتماعی انسان . اینکه انسان به کرامت اجتماعی برسد و دیگران سنگ اندازی به کرامت او نکنند و کرامتش را حفظ بکنند، در جامعه ای که بر محور نفسانیات می چرخد،  شدنی نیست. اگر برای انسان اصل منافع خود و اصل برای او طبیعت و رسیدن به دنیا با کدام انگیزه باب شد  چه دلیل مرز دیگران را حفظ بکند و دیگران را استخدام نکند و نردبان ترقی خودش قرار ندهد. تنها انسانی که به اذن ربوبیت فکر می کند روابطش با دیگران از محور سجده خداوند متعال عبور می کند. این خشوع تبدیل به تواضع در مقابل انسانها می شود و تبدیل می شود به تواضع اجتماعی . و یا اراده انسان در مقابل خداوند متعال استکبار اراده ای که در مقابل عظمت خداوند متعال سجده نمی کند و خودش مستقیم برپایه نفسانیات خودش با اراده های دیگر تماس می گیرد چرا اراده های دیگر را مسخر و ذلیل خودش نخواهد . محال است به یک آرمان شهری برسیم که در آن کرامت اتفاق بیافتد الا بر محور عبودیت و عبودیت محال است بحث اجتماعی پیدا بکند.
ساجد ترین و صابرترین و شریف ترین و قوی ترین  اراده ها که می شود صراط مستقیم " انت الصراط الاقرب "اراده ای که قوی در عبودیت نیست و صراط عبودیت نیست نمی تواند محور تحقق عبودیت باشد .
ادعای ما این است کرامت انسانی یا در محور عبودیت محقق می شود که اعم از کرامت اجتماعی و کرامت روحی و بعد کرامت تاریخی انسان می انجامد . عبودیت به شکل اجتماعی بسط پیدا نمی کند الا در خلافت حقی . یعنی آرمانشهر ما بر محور خلافت حقه بر محور اراده معصوم شکل می گیرد و اراده ها حول او تثبیت می شوند اراده ها تا تثبیت نشوند
اما تعریف ما از عدالت این است که عدالت در فطرت تمام انسانها گذاشته شده است و این جزو آرمانی ترین وعده هایی بوده که همه انبیا می دادند و گفته اند در اوج تاریخ محقق می شود و یکی از بیش ترین شاخص هایی که در عصر ظهور بدان اشاره شده است  چون عدل یعنی تناسب با قرب و سجده .  اگر تناسب با سجده در تمام شئون زندگی جاری شد یعنی داد و ستد انسان ، مشارکت سیاسی انسان تعاملات فرهنگی انسان بر محور اراده ولی خدا هماهنگ شدند آن وقت است که عدالت محقق می شود. این عدالت غیر عدالت سرمایه داری است. رفاه نیاز به عواملی دارد نیاز به یک پالایش روانی  دارد نیاز به یک پالایش جهان دارد اگر شما در وضعیتی قرار گرفتید که توسعه اخلاق انسانی با فطرت خلقت هماهنگ نبود رفاه دراین جهان محقق نخواهد شد. بنابراین رفاه در سایه ولایت حقه و سجده و عبودیت محقق نمی شود . انسان هماهنگ با تمام عالم که ساجد در مقابل خداوند است قرار می گیرد :
" و لو ان اهل القری ء امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکت من السماء والارض "
[6]
امروزه چون بحث اخلاق انسانی متناسب با فطرت انسانی نیست مشکلی به نام محیط زیست پیدا می شود . یعنی انسان محیط زیست خود را آلوده می کند این آلودگی ناشی از آلودگی اخلاق است . وقتی اخلاق انسانی به اخلاق کرامت و عبودیت بر نگردد و بر محور ولی خدا هماهنگ با فطرت آدم نیست .
به طور کلی نظریه ما که باید اثبات شود این است که : جامعه آرمانی ما ، جامعه ای است که در آن خلافت الهی و ولایت حقه تجلی و ظهور پیدا می کند. و عبودیت فراگیر می شود و همه اراده ها ساجد می شوند و بر محور این اراده حقه کرامت ، عدالت و رفاه محقق می شود . رفاه معنایی دیگر می یابد به معنی توسعه لذت جویی نیست . یک جامعه آرمانی جامعه ای نیست که باطل غالب باشد . جامعه ای است که حق و باطل مسالمت آمیز زندگی بکنند . اهل گفت و گو باشند . جامعه ای باشد که اراده های حق غلبه تاریخی پیدا می کنند .
" و قل جاء الحق و زهق  الباطل ان الباطل کان زهوقا "
[7]
این بخشی از نظریه بود که مطرح شد . منابع دینی در فرمایشات حضرت ثامن الحجج فراوان آمده است . هم حرکت جهان بر محور توحید و ربوبیت ، و اراده غایی حضرت حق ، جریان حکمت الهی در مسیر حرکت عالم ، جریان حق و باطل در تاریخ و درگیری نور و ظلمت ، محور بودن اراده های نورانی معصومین که انوار الهی هستند در جریان نورانیت در جهان و بسط نورانیت از قبل از عالم دنیا و بعد عوالم قیامت . نقش معصومین در عالم دنیا در عبور دادن جامعه بشری از این دوره ، به دوره بلوغ ظهور . حال با این نگاه نقش تاریخی  امام رضا علیه السلام را در شکل گیری جامعه شیعی و هجرت شیعی و دولت و جغرافیا پیدا کردن شیعه و در کنار آن نقش شیعه در جهان نیاز به تحلیلی جداگانه را می طلبد .
حال با پذیرفتن و اثبات این نظریه باید مراحل حرکت تاریخ را به سمت آن نقطه قله نشان بدهیم و بعد وضعیت کنونی خود را هم تطبیق بکنیم .
در شرایط کنونی یکی از ضرورتهایی که ما برای عبور از این مرحله به عصر ظهور داریم . رسیدن به یک عقلانیت متعبد در مقابل عقلانیت سکولار  است .
. یعنی جریان درگیری تجدد و انقلاب اسلامی یکی از مراحل اصلی عبودیت و حرکت تاریخ به سمت عصر ظهور است که این جریان برای نسل خود نیاز به یک عقلانیت جدید دارد یک عقلانیت شیعی کاربردی که بتواند بر محور این  تفکر  آرمانی مراحل حرکت  اجتماعی ما را تشریح کند الان عقلانیتی که حاکم است بر تدبیر اجتماعی حتی در جامعه ما عقلانیت کارشناسانه است  نه عقلانیت ناظر به توسعه . زیرا یک عقلانیتی داریم ناظر به توسعه و افق گشایی همان عقلانیتی که امام عهده دار بودند و الان مقام معظم رهبری عهده دارند.  این عقلانیت با عقلانیت کارشناسانه بسیار متفاوت است . عقلانیت است اما در آن مسیر حرکت نمی کند . لذا نسل جهانی به چالش کشیده می شود نسلی که در دوره نزدیک تجدد در دوره تجدد تعریف شده بود تا حد برخورد تمدنها . تا این حد پیش رفته است اما عقلانیت ساختار ساز همان عقلانیت مادی است یعنی عقلانیت تولید شده در غرب بعد از رنسانس و انقلاب صنعتی .
در این مرحله از تاریخ ضروری ترین چیزی که برای عبور از آن مرحله و رسیدن به آرمان شهر نیاز داریم ایجاد یک عقلانیت جدید دینی ، عقلانیت کاربردی نه عقلانیت نظری محض . که بتواند رابطه بین مفاهیم دین و قدسیات را با کاربردهای اجتماعی تعریف بکند و بحران کنونی جامعه ما در همین است . اما جناب آقای احمدی نژاد در مسیر توسعه ایستادند شعار و ادبیات امام را ومقام معظم رهبری را تکرار می کنند و شجاعانه استقامت می کنند . یعنی جریان توسعه را دنبال می کنند . و می دانید که چالش جهانی تشکیل شده است .ظهور انقلاب اسلامی ایران ولی در بازسازی و ایجاد ساختارهای متناسب با این تحول دو کار انجام می گیرد :
1 – شکستن ساختارهای موجود است ؛ این هم کار شجاعانه ای است که انجام می شود . یعنی به نظام اداری غلط حمله می کنند ، یعنی شکستن ساختارهای غلط
ولی آن عقلانیت جایگزین که بتواند توسعه عدالت محور را که ما از آن به تعالی تعبیر می کنیم را حرکت به سمت جامعه قدسی و عصر ظهور و جامعه آرمانی ما این کدام عقلانیت کاربردی است . ما فاقد یک عقلانیت کاربردی ، مدون و روشن هستیم . و یکی از رسالتهای جامعه کنونی ما یکی ایده های مشترک داریم در تدوین اتوپیا و آرمانشهر ، که چند تا بیشتر هم نیستند : آرمانی دانستن انسان ، نگاه روشن به آینده ، تصویر آن آینده ، تدوین مراحل عبور و مراحل سیر . اما براساس این ایده های کلی آن آرمان شهری که ما به دنبال آن  هستیم جامعه ای است بر محور عبودیت و خلافت الهی که همه اراده ها حول اراده ولی الله انسجام پیدا می کنند . یک نظام دموکراسی نیست ولی نظام بسط اراده ها هست . نظام آزادی و گسترش نفوذ اراده است اما عملکرد اراده ها بر محور انانیت نفس نیست بلکه بر محور نظام ولایت حقه است نظام ولایت حقه ای که یک نظام سیاسی نگری است که در آن جریان قدرت بر محور سجده در مقابل خداوند متعال شکل می گیرد . این سجده تبدیل می شود به حب به عهده داری و عهده پذیری و این سجده توام با رشد عقلانیت است . یعنی رشد ایمان و عقلانیت توامان تبدیل می شوند. به نظام عهده داری و نظام عهده پذیری . نه اینکه انانیت نفس تبدیل شود به نظام توزین قدرت . آین نظام دموکراسی  است و آن نظام ولایت .
براساس نظام ولایت حقه است که آرمانهای فطری انسان ( زیرا ما انسان را فطرتا آرمان جو می دانیم ) اعم از کرامت , عدالت و رفاه و آزادی شکل خواهد گرفت . و این بعد از ابتلاء عالم به جور بوجود می آید و در آن هنگام ما یک عالم مشاء بین کفر و ایمان نداریم .فقط جامعه مومنین است :
وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا بعبدوننی لا یشرکون بی شیئا
[8]
 پس جامعه صالحین است  . و آنچه در آن پیدا می شود امنیت است " امنا " امنیت کلمه ای است توحیدی نه کلمه ای باطل . و بحث توحید است " لا یشرکون بی شیئا " توحید حد اکثر نه حدااقل . توحیدی که منجر به یک سجده تام در تمام شئون حیات می شود ، آنهم حیات جمعی . این آرمان شهر با ظهور ولایت حقه محقق می شود.
و این معصوم است که با موضعگیریهای خود حرکت تاریخ را تغییر می دهد و تحت تصرف قرار می دهد . سیره ائمه و همچنین حضرت امام رضا علیه السلام را مطالعه کنیم به سخنان فراوان این بزرگوار در بحث توحید ، حرکت تاریخی به سمت توحید ، نقش و جایگاه حجت در احادیث معتبری چون سلسله الذهب با این نگاه باید مورد دقت و تامل قرار گیرد





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 43 بازدید
    بازدید دیروز: 33
    کل بازدیدها: 688862 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •