سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شرح دعای صحیفه قسمت بیستم (سه شنبه 87/2/10 ساعت 12:58 صبح)

عاملا بطاعتک,موثرا ارضاک علی ما سواهما فی الاولیاء والاعداء,حتی یامن عدوی من ظلمی و جوری,ویایس ولیی من میلی وانحطاط هوای,واجعلنی ممن یدعوک مخلصا فی الرخاء دعاء المخلصین المضطرین لک فی الدعاء,انک حمید مجید


عاملا بطاعتک,موثرا لرضاک علی ما سواهما فی الاولیاء والاعداء:خدایا عنایت کن که عامل به اطاعت تو باشم و در حق دوستان و دشمنانت رضای تو را بر غیر رضا و طاعت تو ترجیح دهم.بسیاری از کسانی که سن و سالی دارند و در اواخر زندگیشون در دنیا به سر می برند و تجربه ی زیادی از ارتباطات بین عبد و مولاء دارند اگر پای صحبتهاشون بنشینید تعریف خواهند کرد که خیلی چیزهایی که من برای خودم صلاح می دونستم صلاح نبوده.هر چند اینقدر این بحثها رو شنیدید و به طرق مختلف گفته شده که برای ما کلیشه شده است.اما حقیقت این است که بحث همینه.همینطور که در طول تاریخ ریاضیات, دو ضربدر دو می شود چهار,در طول تاریخ عبودیت هم چیزهایی که ما از خدا می خواهیم الزاما به صلاح ما نیست.حالا اگر صد سال دیگر هم بگذرد و کسی بخواهد برای افراد آن زمان صحبت کند خارج از این داستان و قانون چیزی نمی تواند بگوید.قانون اینست که الزاما چیزهایی که ما می خواهیم به نفع ما نیست.چیزی که به نفع ماست این است که خداوند به ما قدرت طاعت عنایت فرماید.یعنی حتی ما دعا می کنیم تا از امر خدا اطاعت کنیم.خداوند فرموده(ادعونی)و ما هم حتما دعا می کنیم.

بحث بعدی اینست که خداوند چرا چنین فرمانی داده است؟خداوند هر کاری که دوست دارد می کند و هر کاری که لازم باشد انجام می دهد.حالا چرا برای ما چنین فرمانی داده؟؟ به چند دلیل:

دلیل اول:

باب گفتمان بین من و شما و خدا باز شود.اگر دعا نباشد ما برای صحبت کردن با خداوند,حرف زیادی برای گفتن نداریم.اغلب مناجاتهایی هم که اهل بیت گفتند در قالب دعا بوده است.یعنی اگر اهل بیت دعا می کنند که(انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر)خودش را دارد معرفی می کند برای اینست که می خواهد با این معرفی دعا کند وگرنه اگر دعا نباشد حرفی بین خالق و مخلوق باقی نمی ماند.

دلیل دوم:

وقتی انسان دعا می کند متوجه منبع قدرت می شود.یعنی در درگاهی دعا می کند که در این درگاه انسان متوجه می شود که همه ی کارها دست کس دیگری است.آنهایی که با دعا بیگانه هستند در زندگیشان با منبع قدرت ارتباطی ندارند و حالات روحی بدی برای آنها پیش می آید.در تحقیقاتی که قریب به هشت سال پیش یکی از دانشگاههای معتبر غرب در بعد روانشناسی انجام داده بود راجع به بیماریهای روانی و مخصوصا راجع به بیماریهای افسردگی و شیزوفرنی و اسکیزوفرنی و...بیماریهایی که دخلی به جامعه ندارد و شخص خودش منزوی و ناراحت و افسرده می شود.زمانی که آنها تحقیق کرده بودند گفته بودند آنهایی که حداقل هفته ای یکبار با خداوند حرف می زنند و دعا می کنند اینها از افسردگی خیلی خیلی دورتر هستند تا کسانی که ارتباط ندارند.دلیلش هم اینست که افسردگی در دل انسان امید ایجاد می کند.آدم بی دعا آدم پژمرده ای است!

دلیل سوم:

دعا در حکمی که خداوند می دهد تاثیر هم دارد.یعنی اینطوری نیست که خداوند تبارک و تعالی بگوید هر چی که من میگم و هر چی هم که شما دعا کنید سودی ندارد.در حالی که خداوند تبارک و تعالی می فرماید:که شما دعاتون رو بکنید من دعای شما را لحاظ می کنم در تصمیمی که می خواهم بگیریم و در مقدراتی که می خواهم برای شما ایجاد کنم.بنابراین دعا موثر است.حتی در برخی از روایات داریم که اگر احیانا ما دعایی می کنیم که مثلا ایکس به ما برسد اگر هم نرسد خداوند به خاطر اینکه ما دعا کردیم یک حالت آرامش به می دهد که حالا که نمی خواهم این رو بهش بدهم راضیش می کنم!

دلیل چهارم:

خود دعا کردن باعث پاک شدن گناه انسان و کفاره برای گناهان می شود.در روایات هم ما داریم که کسانی که زیاد دعا می کنند کسانی هستند که خودشان هم خبر ندارند که اگر دعاشون مستجاب بشود یا مستجاب نشود خداوند از گناهانشان پاک می کند یا به درجاتشان اضافه می کند.یعنی بعضی وقتها بنده اعتقاد دارم که این دعا اصلا به صلاح من نیست.چند سال به خداوند گیر می دهم و همینطور دعا می کنم و نیتم هم این نیست که این دعا برآورده شود بلکه چون می دانم به صلاحم نیست و خدا این را به من نمی دهد من بگویم و از خداوند طلبکار باشم.این رابطه ی بسیار بسیار محبتی و بسیار زیبا و رابطه ای که اصلا در تاریخ انسانها هم وجود ندارد که انسانها با هم چنین رابطه ای داشته باشند بین خالق و مخلوق,بین عبد و مولاء موجود است.یعنی خداوند تبارک و تعالی برای دعایی که استجابت نمی کند کلی محاسن قائل شده است.اینها همه محاسن دنیایی بود.محاسن اخروی دعا آنقدر بالاست که من و شما نمی توانیم درک کنیم.


ایوب پیامبر کاملا بر بلاها صبر می کرد اما همیشه دعا می کرد.هیچوقت نمی گفت که خدایا من صبر می کنم و همینی هم که دادی خوبه و هیچی هم نمیگم..بلکه همیشه دعا می کرد که خدایا:مشکلاتم را برطرف کن,مریضی هایم را برطرف کن و...!وقتی از او سوال شد که شما چرا دعا می کنی؟مگه راضی به رضای خدا نیستی؟گفته بود که رضا سر جای خودش,دعا هم سر جای خودش و این دعا برای من یک برکت دیگه ای دارد!

بنابراین;اطاعت امر خداوند تبارک و تعالی برای دعا کردن برای ما سود دنیا و آخرت دارد.

سوال:
اگر احیانا یک دعایی را به ما بدهند بهتر است یا اگر ندهند بهتر است؟؟

خداوند فرموده که من چون کرامت دارم باز هم به نیت تو نگاه می کنم.اگر انسانی باشی که راضی باشی هم دعا را به تو می دهم و هم محاسن را به تو می دهم ولی اگر ناراضی باشی دعا را بهت نمی دهم ولی محاسن را می دهم.یعنی بعضی وقتها انسان از هر دو جنبه سود می کند و بعضی وقتها از هر دو جنبه ضرر می کند.قبلا هم خدمتتون عرض کردم که بعضی ها در بند داشتن یا نداشتن نیستند بلکه فقط دعا می کنند.اگر خدا داد دعا می کنند و اگر نداد باز هم دعا می کنند.وقتی شکر می کنند می گویند خدایا به داده ها و نداده هایت شکر.اینها کسانی هستند که خداوند بهشان افتخار می کند و به ملائکش می گوید:اینها کسانی هستند که اصلا در بند اینکه از من چیزی بگیرند یا نگیرند نیستند.حتی دعا هم می کند دارد اطاعت می کند.دعاش هم اطاعت محسوب می شود!


حتی یامن عدوی من ظلمی و جوری,ویایس ولیی من میلی وانحطاط هوای:تا دشمنم از جورو ستم ایمن باشد و دوستم از اینکه منحرف از حق و به هوای نفس او متمایل شوم نومید گردد.

اینجا امام سجاد ارتباطات من و شما را با خلق در درگاه خداوند تبارک و تعالی سعی می کند عبادی و الهی کند.ما با خلقی که ارتباط داریم چند نوع هستند:

گروه اول:

دوستان ما باشند.که این دوستان هم باز درجه دارد.بعضی دوستان هستند که ما احوالپرسی داریم,با اسم یا قیافه آنها را می شناسیم و یا کسانی هستند که ما در اثر ارتباط با آنها یک سری از روابط اجتماعیمون را حل می کنیم.

گروه دوم:

کسانی هستند که علاوه بر روابط اجتماعی ما با آنها روابط قلبی هم داریم.یعنی دلمان برایشان تنگ می شود,نگرانشان هستیم و دوستشان داریم!

گروه سوم:

دوستانی هستند که ما عاشقشان هستیم.به طوری که آقا امیرالمومنین افتخار می کنند به شیعه ای که عاشق و معشوق زیاد دارد.یعنی ارتباطات عشقی با اطرافیانش دارد.عشق یعنی اینکه قلب حقیقتا محبت داشته باشد.ممکن است ارتباطاتشون هم کم باشد.امام فرمودند:من نسبت به شما بسیجی ها عشق می ورزم,در صورتی که خیلی از بسیجی ها رو امام اصلا نمی شناختند و در عمرشان هم ندیدند.

گروه چهارم:

دشمنان ما هستند.یک عده کسانی هستند که با ما مقابله می کنند و یک عده کسانی هستند که فقط دشمنی را در دل دارند و یک عده کسانی هستند که در پی نابودی ما هستند.

گروه پنجم:

این گروه کسانی هستند که نسبت به ما بی تفاوت هستند.نه ما آنها را می شناسیم و نه ارتباط خاصی بین ما و آنها برقرار است.

اینها اطرافیان ما هستند و امام سجاد(ع) ارتباطات ما با این اطرافیان را سعی می کند الهی کند

در مورد گروه اول چه خوب است که:

اولا:خیرخواه باشی

ثانیا:آنچه را که برای خودت نمی پسندی برای آنها هم نپسند

ثالثا:سعی کنی ارتباطاتت را با اینها قویتر کنی.یعنی حلقه های شیعه و حلقه های مسلمین عاشقانه تر و محکمتر باشد

رابعا:سعی کنی اگر کاری از دستت برمیاد برای آنها انجام بدهی

خامسا:سعی کنی که از آنها استفاده کنی و طوری نباشد که برای زندگیت از آنها استفاده نکنی.چون صادقند و دشمن تو نیستند کمک خواستن از آنها اشکالی ندارد.

و در مورد گروه دوم:

باید سعی کنی این دوستان را به سمت زمینه های عاطفی قویتر و ارتباطات محکمتر ببری.امام سجاد می فرمایند:خدایا به من دوستانی عنایت کن که من عاشقشان هستم .یعنی حاضرم از خودم,از وقتم,از زندگیم,از عاطفم و از پول و مال و همه چی براشون هزینه کنم اونها امن باشند از اینکه در ارتباطات بین ما هوای نفس دخیل شود.این جمله,جمله ی بسیار بزرگی است چون یکی از آفات دوستی همین هوای نفس است

چه چیزهایی باعث هوای نفس می شود:

:اولین و مهمترینش اینست که عشق اینها آنقدر پررنگ شود که جای عشق خدا را بگیرد.حرف اینها اینقدر در نظر من بر اساس محبت و عشق ارزشمند شود که جای حرف خدا را بگیرد.کار اینها اینقدر برای من اهمیتش بیشتر باشد که جای کار خدا را بگیردو...!اینها می شود همان هوای نفسی که در ارتباطات داخل می شود.خدایا من و آنها را ایمن کن.

دوم:اینقدر ما ارتباطمون عاشقانه ولی این ارتباط آنقدر یکطرفه باشد که من عشق را با خودخواهی اشتباه بگیرم.بعضی وقتها کلمه ی بسیار مقدس عشق همان خودخواهی خودمان است.آمدیم یک لعاب عشق روی آن کشیدیم و اسمش رو هم عشق گذاشتیم مثل همین عشقهایی که اغلب در فیلمها و سریالها مشاهده می کنید.یا مثلا دیدی که طرف ادعای عشق دارد و وقتی معشوق یا معشوقه طلبش رو جواب نمی دهد برخوردهای سخت انجام می دهد.ناراحت می شود,داد می زند,فحش می دهد و...!بعد هم فکر می کند که اینها از لوازم عشق است که اگر من به عشقم نرسیدم باید اسید بپاشم تو صورتش و از این قبیل کارها.یا باید مالِ من باشد یا مالِ هیچ کس.این می شود خودخواهی!

اگر احیانا در ارتباطاتی که بین مردم و مومنین است هوای نفس باشد آیا اثر سویی برای دنیای ما دارد یا ندارد؟
اول اینکه این هوای نفس عشق را به سمت شهوت متمایل می کند.یعنی شهوت و عشق جای خودش را عوض می کند.دوستت دارم دیگه دوستت دارمه شهوانی است.اینکه من دلم تنگ می شود در حقیقت دل شیطانی و شهوانی است که تنگ می شود.اینجا به جای اینکه میل الهی و عشق الهی تحریک شود بیشتر به بحث شهوات برمی گردد.بنابراین این ضرر رادارد
حالا این ضرر چه اتفاقی را برای انسان سبب می شود؟بعد از مدتی انسان عشقش کم رنگ می شود برای اینکه شهوت خوابیدنی است.شهوت کم رنگ می شود ودر جای دیگری خودش را نشان می دهد.عشقها و محبتهایی که بر مبنای شهوت است بعد از مدتی از این خانه بلند می شود بر خانه ی دیگری می نشیند.ممکن است که یکسال هم در این خانه بنشیند اما بالاخره بلند می شود.

ارتباطات اجتماعی عاشقانه بین شیعیان را امام سجاد اینگونه توصیه می کنند که بر مبنای اطاعت خداوند باشد.عشقی که ولی خدا به مرم می ورزد,عشقی که پیامبر نسبت به مردم داشتند طوری که وقتی به پیامبر سنگ می زدند پیامبر در حقشان دعا می کرد.

اگر ما بتوانیم در ماه رمضان از امام سجاد بخواهیم که با دعای ایشان این درجه در جامعه ی جهانی حکمفرما شود و این فریاد عشق و محبتی که امسال و سالهای قبل که اسلام در جهان داد می زند که ما پرچمدار عشق هستیم.ائمه ی ما کارهایی کرده که نمی گوییم حضرت مسیح نکرده ولی حداقل در تاریخ اینهمه و اینقدر کارهای عاشقانه نداریم.پیامبر ما اعمالی را انجام داده که در هیج جا نیست.پیامبر ما را اسمش را رحمت گذاشته اند.اصلا دلیلی که خداوند برای بعثت پیامبر و برای اینکه این پیامبر,همین پیامبر باشد چون بسیار مهربان بودند.اگر اینطوری نبودی اصلا شایسته ی پیامبری اسلام نبودی.

اینکه ما داریم در جهان داد می زنیم محبت الهی است.و این نباید با محبتهای ظاهری و شهوانی و کوچه بازاری قاطی شود.اصلا این کلمه باید عوض شود.چون این کلمه در جهان استعمال خودش را از دست داده است.چرا که عشق ابزاری دارد و لوازم عشق یک لوازم پاک است.کلمه ی عشق آنقدر مقدس است که حتی برای ابراز کلمه ی عشق خداوند زمان و مکان مقدسی را انتخاب کرده است

ولی من و دوست من از ابراز عشق من ایمن باشد که در این ابراز عشق هوای نفس نیست!!یعنی اگر من امتحانش کردم که اگر شما خیلی من رو دوست داری بدان که من اصلا تورو دوست دارم.یکدفعه می بینی اسید می پاشه,چاقو در میاره و...!

ویایس ولیی من میلی وانحطاط هوای: و از اینکه هوای نفس من در پست ترین حالات خودش را نشان دهد ایمن باشد

ما یک قاعده ی انسانی داریم که وقتی یک سوزن بهت می زنند و داد می زنی دادت رو به اندازه ی یک کسی که سوزن خورده بزن.یک سوزن که می زنن بگو آخ.برای اینکه اگر فردا یک میخ بهت زدن تو اگر داد میخ را برای سوزن زده باشی تو الان در داد زدن برای میخ کم میاری و بالعکس.

دشمنی دشمنان برای ما یک دادی را در پی دارد.اندازه ای که دشمنی دیدی داد بزن و اندازه ای که دشمنی دیدی مقابله کن.در دین مبین اسلام باید با دشمن مقابله کرد و در بسیاری از جاها برای اینکه به دشمن حمله کنیم دستور مجتهد لازم است.یعنی اگر قرار باشد که من و شما به خاک کشوری حمله کنیم باید مجتهد دستور بدهد و این مجتهد باید ولی باشد و بررسی می کند که اگر امروز حمله نکنیم این کشور تجدید قوا می کند تا فردا به ما حمله کند.یعنی حمله ی اولیه ی ما هم بر مبنای پیشگیری از حمله ی دشمن است.دشمن تا کاری به ما نداشته باشد نباید کاری بهش داشته باشیم مگر اینکه ببینیم دارد برنامه ریزی می کند که در آینده به ما صدمه بزند ما در مقابل شبیخون می زنیم و از صدمه ی آینده جلوگیری می کنیم.

امام سجاد می فرماید: اندازه ای که به تو دشمنی کرده با او مقابله کن.مثلا اگر به شما گفت تو خیلی فلانی تو هم در همین حد حق داری بگویی نه بیشتر.حتی آقا امیرالمومنین در بحث ابن ملجم فرمودند:حسن جان,این به من یک ضربه زده و شما هم فقط یک ضربه بزنید.ما حتی در قوانین اسلامی در بعضی جاها که حکم اعدام است مثل سنگسار یا خود اعدام داریم که برای خفه کردن این انسان باید از طناب آویزانش کنیم تا خفه شود.ولی اگر از طناب آوردنش پایین و دیدند زنده است اجازه ندارند که دوباره حکم بدهند مگر اینکه حاکم شرع اجازه بدهد.یا اگر طرف از سنگسار فرار کرد و جون سالم به در برد اجازه نداریم دیگه کاری به کارش داشته باشیم.

به یک نفر گفتند چرا لباسات پاره است؟گفت:پدرم فوت کرده.بهش گفتند حالا تو چرا سرو شکلت اینطوریه و لباسات پاره و پوره است؟؟گفت:هر کاری می کردم نمی گذاشت خاکش کنم بالاخره با بدبختی خاکش کردم.بعضی از ما اینطوری هستیم

بعضی ماها تا یک کمی بهمون برمی خوره عنان دهانمان از دستمان خارج می شود.در حالی که امام سجاد می فرمایند حتی با دشمن از ظلم و و جور من ایمن باش.ضمن اینکه یک کمی که جلوتر می رویم و دامنه ی اخلاق که بازتر می شود ما به گوشه هایی از تاریخ و آیات و روایات می رسیم که در مقابل برخی از دشمنی ها در صورتی که باعث نشود او جرات پیدا کند و باعث بی حیاییش نشود و در صورتی که ترحم بر پلنگ تیزدندان نباشد.انسان باید حتی روابط عاطفی نشان دهد.

اسلام می گوید حلم داشته باشید.یعنی صبر+عقل

شما اگر یک جایی خواستی در مقابل دشمنت صبر کنی باید عقلت اجازه دهد.این صبر دشمن را ملایم کند,این صبر دشمن را متنبه کند,این صبر دشمن را شرمگین کند,این صبر باعث نشود که او جری شود,این صبر به جای دیگری از جامعه برنخورد.

یک وقتی در خیابان با یکی از بزرگترها داشتم رانندگی می کردم بعد یک آقایی داشت از خیابان رد می شد و اصلا هم حواسش به ماشین ما نبود منم قشنگ می تونستم نگه دارم که این بنده خدا رد شود اما من بوق زدم بنده خدا پرید بالا.بزرگتری که بغل دست ما نشسته بود گفت:رفتارت اسلامی نبود گفتم چرا؟گفت:باید می گذاشتی رد بشه بنده خدا رو ترسوندی.گفتم:من ترسوندمش که بدونه از خیابان رد شدن یک لوازمی دارد.اگر من الان این بنده خدا رو نمی ترسوندم شاید فردا هم همینطوری از خیابان رد می شد.ماشین بعدی شاید مثل من سرعتش کم نباشد.این بنده خدا باید اینطرف رو نگاه کند.اینها که دیگه صبر نیست.بعضی جاها انسان باید افراد را متنبه کند.حتی در مقابل صبری که شما نسبت به گناهان خلق داری.یعنی اگر صبر بر گناه خلق کنی و گناه خلق را ببینی و نهی از منکر نکنی و بگویی که ستاریت می کنم فایده ای ندارد.درست است که دو سوم دین ما به قول فرمایش آقا امام صادق(ع)تساهل و تسامح می باشد یعنی باید بگذری و بی خیال بشی.اما بعضی جاها عقل ایجاب می کند که اگر برخورد نکنم این شخص جری می شود و برای خودش خوب نیست.این می شود صبر+عقلانیت!!


اسلام برای ما حلم را در مقابل دشمنان توصیه می کند نه صبر را.صبر در مقابل اطاعت خداست,در مقابل معصیت است و در مقابل خیلی چیزهای دیگر.بنابراین دشمن باید از جور من ایمن باشد.بداند که از پشت به او شمشیر نمی زنم.بداند که نامردی نمی کنم.

وقتی که عمربن عبدود را آقا امیرالمومنین به هلاکت رساندند خواهر عمر که خودش هم آدم یلی بود و از رشیدهای آن زمان اقوام بود آمد بالای سر عمر و یک شعری را خواند که معنی فارسی این شعر عربی اینست که:خدایا افتخار می کنم که برادر من به دست کسی کشته شد که جوانمرد است.
بنابراین دشمن,در دشمنی دیدن از ما باید احساس مردانگی کند نه نامردی.دشمن در دشمنی دیدن از ما احساس کند که حقش بوده است.بگه آقا زدم خوردم.

قدم بعدی:

اگر دشمن از جور و ظلم من و شما ایمن باشد.دشمنی که دارم بهتون میگم از دوستان دشمن شما بگیرید تا بالاترین دشمن و شیطان بزرگ و امریکا و دشمنان خارجی.اگر از ظلم و جور من و شما ایمن باشد یک نکته برای این دشمن روشن می شود.اینکه وقتی در مقابل حلم من و شما قرار می گیرد چون ما در روایت هم داریم که می گوید از حلیم بترس.از کسی که زود عصبانی نمی شود و زود داغ نمی کند و حلیم است می گویند بترس که اگر به خشم بیاید چنان به خشم می آید که واقعا از عملی که انجام دادی پشیمانت می کند.مومن چون حلیم است دشمن با خشم او یک جایگاه ویژه باز می کند .در توصیه ای که علمای روانشناسی برای بزرگترها دارند می گویند:بابایی که همیشه داد می زند بعد از مدتی اعتبارش را از دست می دهد.خوف بچه از فریاد پدر اثر تربیتش خیلی بیشتر از داد پدر است.یعنی با خودش بگوید که پدر من که هنوز داد نزده است اگر یک روزی داد زد چه اتفاقی می افتد.بچه هایی که از کوچکی به محض به وجود آمدن کوچکترین مشکلی پدر عصبانی می شود دستش به کمربند می رفت و می زد اینها کسانی هستند که ترسشان از عقاب ریخته لذا از زندان هم هراسی ندارند.اصلا دیگه براشون کتک خوردن و عقاب و و دعوا و بی آبرویی و فحش اهمیتی ندارد.اما آنهایی که در خانه با آنها با حلم برخورد شده از قانون هم می ترسند بعد جالب اینست که اینها از خدا هم می ترسند.آنهایی که در خانه تحت اذیت دائم هستند از خدا هم نمی ترسند.

در حقیقت مومن باید طوری برخورد کند که دشمنش از عصبانی شدنش بترسد و خوف داشته باشد.مومن ده بار تهدید می کند یک بار عملی می کند.آدم غیر مومن ده بار عملی می کند صد هزار بار هم بعدش تهدید می کند.

بنابراین می فرماید که از حلیم بترس در زمانی که ناراحت می شود.این برای انسان یک خوف تربیتی ایجاد می کند.دقیقا مثل همان روایتی که خداوند می فرماید که بندگان من,من خیلی صبور و حلیم هستم,من خیلی کریمم اما در میان گناهان یک گناهی است که اگر مرتکب شوی این یکی را نمی بخشم.جالب است که این گناه اصلا معلوم نیست که چی هست.ممکن است برای من یک گناه باشد و برای تو گناهی دیگر.یک گناهی از میان گناهان را نمی بخشد خداوند در حقیقت خوف ایجاد می کند.در بعضی از آیات شریفه ی قرآن این خوف تربیتی را کاملا داریم می بینیم مثلا می فرماید:این کار را نکنید که اگر کردید خواهید دانست که چه اتفاقی می افتد.شاید یکی از بدترین و خوفناکترین آیات قرآن این قبیل خوف است.
مومن رفتارش برای دشمن و واکنشش برای دشمن اگر حلم داشته باشد قابل پیش بینی نیست.لذا فرمودند:که مواظب باشید که سر به سر حلیم نگذارید.

خانمی در گرمای کوفه خدمت آقا امیرالمومنین که در آن زمان حاکم مسلمین بودند رسید و گفت:شوهرم من را از خانه بیرون انداخته.آقا فرمودند به چه جرمی؟گفت زده و انداخته بیرون.آقا فرمودند:که من میام و پا در میانی می کنم که شما را قبول کند.آقا رفتند و سلام کردند.آن زمان رسم بوده که در نمی زدند سلام می کردند و صدای سلام که به داخل می رفت جواب می دادند.طرف جواب نداد.بعد از یکی دوبار دیگه که آقا سلام کردند بالاخره گفت بله سلام.آقا امیرالمومنین فرمودند:که من آمدم پادر میانی کنم.خانم شما به نزد من آمده و اینطوری گفته.مرد گفت:دلم خواسته,زنمه خواستم بزنمش.آقا فرمودند:نه عزیزم اینطوری که نیست که زن خودمه و خواستم بزنمش یعنی چی؟ این زن انسان است و شما هم انسانید و هر دوی شما حقتان مساوی است.خوب نیست که در گرما این زن را بیرون انداخته ای.گفت:همین که هست.تازه پدرش رو هم در می آورم که رفته برای من واسطه آورده است.آقا امیرالمومنین فرمودند:من دارم به زبان خوش می گویم.این کار را نکن.این کار انسانی نیست.درست است که از تو ضعیف تره اما حقش با تو انسانی است.دوباره مرد گفت:پدرش رو در می آورم.تا این رو گفت یک دفعه ورق برگشت.آقا امیرالمومنین شمشیر را کشیدند گفتند:به والله اگر یک کلمه دیگه حرف بزنی همچین می زنم تو فرقت که از وسط نصف بشی.آدم باش.یکدفعه مرد لرزید .گفت:ببخشید ما؟؟گفت:من علی هستم.گفت:آقا من نمی دونستم که شما را واسطه قرار دادند.ببخشید.غلط کردم.بفرمایید داخل حاج خانم.

واجعلنی ممن یدعوک مخلصا فی الرخاء دعاء المخلصین المضطرین لک فی الدعاء:
خدایا من را طوری قرار بده که در گشایش و در سختی یک گونه با تو ارتباط داشته باشم.همانطور در گشایش و در بازدستی و در نعمت با تو صحبت کنم مثل زمانی که در اضطرار قرار دارم.عزیزان عنایت کنند که گفتمان ما با خداوند تبارک و تعالی باید بر مبنای علاقه قلبی باشد

دو تا مطلب هست که علاقه قلبی را نقض می کند:شادی زیاد و غم زیاد

شادی زیاد:من از یک چیزی خیلی شادم و چون خیلی شادم حواسم به اون چیز است.در صحبت کردنم با افراد و با خدا مطلق به خدا فکر نمی کنم.مثلا از یک چیزی خیلی ناراحتم و در ارتباط با خداوند حواسم به اون چیز است.لذا در ارتباط با خداوند خالص خالص نیستم.امام یک دستورالعمل واحد برای ارتباط من و تو با خداوند دارند در دوحالت.عده ای که در شبهای قدر سبکبال در خانه ی خدا آمدند.کسانی که نه زیاد از چیزی ناراحت بودند و نه زیاد از چیزی شاد بودند خیلی قشنگ توانستند با خداوند حرفهای اساسی رو بزنند.اضطرار و گشایش دست ما را برای زدن حرفهای اساسی با خداوند تبارک و تعالی می بندد چون قلب من متوجه ی جای دیگری است
اصل و منشا در این است که ما نسبت به دنیا بی تفاوت باشیم.آیه ی شریفه ی قرآن می فرماید:اگر زیاد به شادیهای دنیا خوشحال نشوید و زیاد هم به ناراحتیهای دنیا ناراحت نشوید شما ارتباطتان با خداوند خیلی خالص تر می شود

امام صادق نمازی رو توصیه کردند که بسیار بسیار تاثیرگذار است.دو تا دو رکعت مثل نماز صبح است و بعد که تمام شد سرتان را به سجده می گذارید و می گویید:(ماشاء الله هر آنچه خداوند بخواهد).بعد امام صادق در آخر می فرمایند که در هیچ قسمتی از این نماز,نه در سجده,نه در قنوت ,...در این نماز هیچ دعایی برای خودت نکن.مثلا در قنوت یک دعای فرج و یک دعا برای مومنین و مومنات بخوان.در روایت داریم که خداوند تبارک و تعالی به فرشته هاش میگه که این نمازی که بنده ی من خواند حساب کردید ؟؟حساب و کتابش را بالا بفرستید.فرشته ها می گویند :که خدایا ما هر چه توان داشتیم گذاشتیم ولی نمی توانیم ثوابش را حساب کنیم.این خودت و این بندت!!!
سرش در همین دعاست.یعنی من از رخاء و از اضطرار دور هستم.به فکر خودم اصلا نیستم و فقط و فقط به خدا فکر می کنم.نمیگن که خدایا من این چیزها را می خواهم بلکه می گویم که خدایا که تو چی برای من می خواهی؟بنابراین چون ارتباط خالص می شود درجه ی نماز خیلی بالا می رود.چون انسان از اضطرار و رخاء خودش را دور کرده.چون انسان در بند غم نیست.وقت این نماز را امام صادق در سحر توصیه کردند.

بنابراین انسانی که از بند اضطرار خودش را رها می کند در پیشگاه خداوند عظمتی پیدا می کند که خود خداوند حساب و کتاب می کند چون ثواب این نماز ازدست ملائکه خارج است.این اثرات مانند پر کاه در آسمان رها شدن است.این اثرات برآب خود را رها کردن است.به دریای رحمت الهی که می رسی دست و پا نزن که بخواهی یک جاییش رو بری و یک جاییش رو بگیری.بلکه خودت را رها کن اگر می خواهی غرق بشی باید دست و پا نزنی.مگه نمیگی که خدایا مرا غرق در دریای رحمتت کن چون ما تنها جایی که از خداوند می خواهیم و دعا می کنیم که نفس ما را بگیر و غرقمان کن دریای رحمت است.در دریای رحمت انسان نباید دست و پا بزند.






 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 4 بازدید
    بازدید دیروز: 16
    کل بازدیدها: 688726 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •