سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شرح دعای صحیفه قسمت بیست و چهارم (سه شنبه 87/2/10 ساعت 1:8 صبح)

درادامه بحث بصیرت:

یکی از علمای مازندران می فرمود که من در زمان مرحوم آقا سید علی قاضی در قم بودم بعد یکی از همشهریان ایشان که می خواست برود خدمت آقای قاضی منم بهش گفتم که من هم یک نامه دارم شما نامه ی من را هم به ایشان بدهید.در نامه ام اینطور نوشتم که:جناب قاضی چکار کنیم که پرده ها کنار برود و ما امام زمانمان را ببینیم؟سوال,سوال بصیرتی است.چون وقتی بصیرت و نور میاد و پرده ها کنار می رود یکی از مصادیق چیزهایی که دیده می شود ولی و امام است.این سوال را کردم و آن زمان که مثل امروز ایمیل و پست الکترونیکی و ...نبود.طرف نامه می داد یک ماه بعد جوابش را می گرفت.می گفت من یک ده پانزده روزی که از آن جریان گذشته بود اصلا یادم رفته بود که همچین سوالی کردم و اتفاقا به ایام تعطیلات حوزه خورد و ما هم گفتیم یک چند روزی بریم مازندران یک سری به خانواده ام بزنیم و برگردیم.خلاصه رفتیم مازندران و یک روز که هوا هم خیلی گرم بود به زحمت بعد از ظهر خوابم برد.یک دختر و پسر کوچکی داشتم که همینطور که بازی می کردند و دنبال هم می دویدند یک سر هم تو اتاق من اومدند و یک دوری زدند و دنبال هم کردند و رفتند بیرون.من هم بیدار شدم و یک دادی سر این بچه ها زدم که خجالت بکشید مگه نمی بینید باباتون خوابه.یک دادی زدم و این طفلکی ها هم ترسیدند و لرزیدند و ناراحت شدند و رفتند بیرون.بعد که از خواب بیدار شدم گفتم بچه بودن چرا من داد سر اینها زدم.بچه ها را بردم بیرون و یک دوری زدیم و بستنی براشون خریدم و خلاصه راضی شدند و اومدیم منزل.
وقتی برگشتم قم مسئول حوزه بهم گفت حدود بیست روزی است که یک نامه ای از تبریز برای شما آمده و یکدفعه من یاد آقای قاضی افتادم.گفتم حتما جواب نامه هست.رفتم نامه رو باز کردم دیدم زیرش نوشته
عزیزم:کسی که نمی تواند غضب خود را کنترل کند و سر بچه هایش داد می زند چرا دنبال بصیرت می گردد؟این شخص هیچوقت نمی تواند امام زمانش را ببیند.

کل موضوع غیبی است
.یعنی توجهی که خداوند به ما می کند بستگی دارد به توجهی که ما به خلق خدا می کنیم.چون خلق براشون محترم است مخصوصا در اینگونه موارد
بنابراین دومین شرطی که برای بصیرت قائل می شوند اینست که انسان نسبت به خلق خدا هم متوجه باشد و بتواند خلق خدا را سرویس دهد.بتواند به خلق خدا رسیدگی کند.خیلی جاها اتفاق می افتاد که چون اهالی بصیرت,بصیرت دارند تشخیص می دهند عبادات نوافلشان را به خاطر خلق ترک می کنند و ابدا هم احساس ضرر نمی کنندکه حالا مثلا من دیشب نماز شبم به خاطر خلق خدا قضا شد و خدا این توفیق را از من گرفت.در صورتی که این هم توفیقی بوده و شاید توفیقی بالاتر.
در این جمله آقا می فرمایند:والقوة علی ما امرتنی به من طاعتک.یکی از عوامل بصیرت زا بحث طاعت و اطاعت است.اطاعت به معنای اینست که انسان وظیفه اش را تشخیص دهد و در جایی که باید وظیفه اش را تشخیص دهد وظیفه اش را انجام دهد.مثلا ما در بحث نماز داریم که شما وقتی نماز می خوانید ما داریم که چه جاهایی شما می توانید نمازتان را باطل کنید و بشکنید و بروید و یک کار دیگری انجام بدهید که در رساله ها موجود است.مثلا خوف خطر دارد.طرف رفته بود مسجد دیده بود که یک بنده خدایی چشم طمع به کفشهایش دارد.کفشهاش رو پوشیده بود و با کفش به نماز ایستاده بود
.بهش گفته بودند که آقا با کفش نماز نباشد و ایشان هم گفته بود که با نماز هم کفش نباشد.

دومیش:مثلا یک کسی در آب دارد غرق می شود و شما هم اول نماز هستید.شما باید بروید و نجاتش دهید.
نکته:شما تنها به نماز ایستادید و یک کسی از در وارد می شود و می گوید سلام علیکم.برای چی میگم تنها؟برای اینکه اگر در جمع باشی و حتی یک نفر هم جواب سلام را بدهد دیگر لازم نیست که شما جواب بدهی.ولی اگر تنها بودی و یک کسی گفت:سلام علیکم.خداوند می فرماید اگر وسط نماز هم بود شما هم بگویید سلام علیکم.یا آقا به مردم بدهکاری و یک بدهکاری آمد و گفت پول ما را بده.در همان حال که داری نماز می خوانی فقهای ما می گویند که با دست اشاره نکن که چشم دو دقیقه صبر کن که سلام نمازم را تمام کنم.فقهای ما می گویند که واجب است نمازت را بشکنی و پول این شخص بدهکار را بدهی.آقا آسمون به زمین میاد اگر بیست ثانیه صبر کند که نماز ما تمام شود.چون طلبکار هست منتظر می شینه.اما خداوند گفته که نمازتان را بشکنید و پولش را بدهید.برای اینکه به تو و به آن شخص ثابت شود که چقدر خلق برای خدا مهمند.پس از طریق رسیدگی انسان به خلق می تواند به بصیرت برسد.
نکته بعدی در بصیرت بحث ذکر است.
در آیات و روایت داریم که ذکر بسیار بگویید و اهل ذکر باشید.

چندین نوع ذکر از لحاظ اثر گذاری داریم:

اثر فکری:
بعضی از ذکرها ذکرهای فکری است.انسان روی بعضی از اذکار باید فکر کند.مثل لاحول ولاقوةالا بالله که می گویند غم را رفع می کند و تقاضای روزی می کند.از ذکرهایی است که بیشتر از اینکه به تعداد بستگی داشته باشد که تو یکی بگی یا هزار تا به این بستگی دارد که چقدر روی این ذکر فکر کنی.یا مثلا سبحان الله(خدا منزه است).انسان باید روی این ذکر فکر کند که منزه از چی؟از کی؟از کجا؟در چه زمانی؟در چه مکانی؟وقتی انسان با همه ی وجود سبحان الله می گوید گناهان و قصور خودش را گردن خداوند نمی اندازد.

اثرات غیبی:

نوع دوم ذکر,ذکری است که اثرات غیبی دارد
.
یعنی می گویند که فلان ذکر را با این تعداد باید بگویی و بعضی از ذکرها را می گویند در این زمان و بعضی دیگر را در این مکان و بعضی در این زمان و این مکان و این تعداد باید بگویی.ذکرهایی است که اثرات غیبی دارد.اینها ذکرهایی است که اثرات غیبی دارد.مثال بارزش گفتن سه بار ذکر سبحان الله در رکوع است و اگر کمتر بگویی جواب نمی دهدو مثلا نمی توانی بگویی که آقا من یک سبحان الله در رکوع می گویم و روی آن فکر می کنم.یک بار گفتن سبحان الله در رکوع فایده ای ندارد.این ذکرها ذکرهایی است که باید ببینیم معصوم چی گفته و از کجا آوردیم و چند بار گفته و کجا گفته و کی گفته؟و متاسفانه اگر غیر از این باشد جواب معکوس می دهد.یعنی جوابهای خیلی بد می دهد.بعضی وقتها بعضی از اذکار که ذکر الهی هم هست مثلا می گویند باید این تعداد بگویی ولی کم و زیاد شود به جای اینکه در خانه ی خدا باز شود در خانه ی شیطان باز می شود و مکاشفات شما شیطانی می شود.یعنی دقیقا برعکس جواب می دهد.

یک طلبه ای همین مطلب را در زمان آقای قاضی رعایت نکرده بود و ذکری را گرفته بود که این ذکر نه تنها بصیرت نمی آورد تاریکی هم به همراه داشت.این تاریکی دریچه ای است که ما فکر می کنیم روشن است اما در حقیقت دریچه ی شیطانی را به روی ما باز می کند.لذا یک دریچه ی شیطانی را این ذکر به روی این طلبه باز کرده بود .یعنی شخص فکر می کرد که در خانه ی خدا پرده از جلوی چشماش کنار رفته است در حالی که شیطان برای او دریچه ای از نور شیطانی بر او باز کرده بود.می گفت من ادامه دادم و احساس کردم که ارتباطاتی برقرار کردم با جایی که نمی دانم چیه؟(برخی از ما هر وقت یک ارتباط متافیزیکی می بینیم فکر می کنیم خداست و هر وقت یک آدم عجیب و غریبی می بینیم فکر می کنیم امام زمان است و..!خدا نکند آدم های بی جنبه ی اینطوری گذارشون به هند بیفتد.خیلی راحت به هر مرتاز و ننه قمری دل می بازند که هر کار عجیب و غریبی انجام می دهد)بعد طلبه می گفت:با من صحبت می کردند و من را راهنمایی می کردند که مثلا ازفلان کوچه نرو و من هم اطاعت می کردم از کوچه ی بغلی می رفتم.بعد می فهمیدم که در این کوچه گناهی بوده و من هم از اینکه از این گناه دور شدم خدا را شکر می کردم.یا از زیر این دیوار نرو من هم گوش می دادم و بعد هم می دیدم که دیوار خراب شد و منم خدا را شکر می کردم.یک نیمه شبی حدودای ساعت دو که من مشغول گفتن این ذکر بودم بهم گفت که پاشو برو در بالکن خونتون اذان بگو.ما هم دیدیم که هر چی تا حالا گفته به نفعم بوده منم دو نصفه شب رفتم دست گذاشتم رو گوشم الله اکبر.بعد گفت نه بلند اذان بگو و هر چه می توانی صدایت را بلند کن.ما هم صدامون رو بالا بردیم و دیدیم که یواش یواش همسایه ها بیدار شدند.پنجره ی خونه ی اولی باز شد و گفت نصفه شبی حالت خوبه؟ارتباط من با اون منبع غیبی برقرار شد و گفت بهش بگو که حال من خوب است حال تو خوبه؟ساعت چهار بعد از ظهر کجا بودی؟؟؟گفت:تا این رو گفتم رنگ از رخسار طرف پرید در رو بست و رفت.پنجره ی بعدی باز شد هوووی چه خبرته دو نصفه شب؟گفت بهش بگو که تو چه خبرته بگم به خانمت که مثلا شهین خانم کجاست؟تا این رو گفتم طرف گفت آقا ما مخلص شما هستیم و ارادت داریم و پنجره رو بست.بعد این طلبه می گفت:اینارو گفتم و بعد برگشتم تو اتاقم و خیلی هم خوشحال بودم که فردا صبح اینها می روند و به دوروبریاشون می گویند که فلانی که ما نمی دانستیم از اولیاء خداست.بعد می گفت یک نکته ی خیلی مثبت که در زندگیم بود ارتباط قلبی ما با
حضرت صدیقه ی کبری مادرمان حضرت زهرا(س) بود.بعد یک لحظه به دلم افتاد که این چه غیبی است و این چه خدایی است که آبروی مردم را می برد.نصف شب ساعت دو و نیم راه افتادم رفتم دم خانه ی آقای قاضی تا این مسئله را بپرسم.می گفت:هنوز در نزده بودم در باز شد.آقای قاضی مشخص بود که آماده بود و معلوم که خواب نبود و مشغول ذکر بوده چون ابا بر دوششان بود و شب کلاشون رو هم گذاشته بود گفت هول نشو عزیزم شیطان بود.گفتم آقا چرا؟؟من که می خواستم به خدا برسم!گفت:مگر صد بار نشنیدی که مسیر رسیدن به خدا باید از مسیر اهل بیت باشد!؟
این ذکری را که تو گرفتی آیا اهل بیت گفته بودند یا خودت رفتی پیدا کردی؟هر اثری از هر ذکری الزاما الهی نیست.ذکر اثرگذار است و مهال است که اثر نداشته باشد.

لذا ذکری بصیرت می آورد که این ذکر را معصومین(س) گفته باشند و دلیلش هم کاملا غیبی است..غیبی یک اثری دارد که ما بعضا نمی دانیم اثرش چی هست.نماز اثر دارد,ذکر اثر دارد,تهجد اثر دارد,ریاضت اثر دارد و شما اینها را هزاران بار شنیدید و چه خوب است که در این ایام روی اینها فکر کنید که مراقب باشیم خدایی نکرده این مسائل ما را به یک سمت ناجوری نبرد.توسل به اهل بیت اثر دارد اما اگر یک وقتی این توسل شما شیطانی بود اثری که برای شما دارد درست است که بر روحت اثر می گذارد و احساس لذت هم می کنی اما مطمئنی که در مسیر خدا یا حسین می گویی؟آیا می شود انسان در مسیر شیطان سینه بزند و یا حسین بگوید؟معلوم است که می شود

تشخیص ذکر:

1.علماء ذکر را تایید نکنند و به محض اینکه از تایید علماء و مراجع خارج شد شیطانی است
.
مثلا طرف عاشق دیوانه و سینه سوخته ی امام حسین است. امام حسینی که این دارد امام حسین در وادی شیطانی است.یا میگن آقا فلانی خودش را کشت از بس روزه گرفت و ریاضت کشید ببینید پوست و استخوان شده.در اینجا باید گفت که معلوم نیست درست باشد شاید هم اشتباه باشد.لذا باید دید که اهل بیت اجازه دادند یا نه.اهل بیت را از کجا گیر بیاریم؟امام زمان وقتی می خواستند غیبت کنند کاملا برای ما مشخص کردند که هیچ مسلمان شیعه ای در این جملات امام زمان و در مقبوله ی عمربن حنزله شک ندارد. یعنی یک نفرعالم نداریم که گفته باشد این جملات مربوط به امام زمان نیست.فرمودند که هرگاه به ما دسترسی ندارید به فقها و مراجعتان رجوع کنید.
من کان من الفقها:از کسی که فقیه باشد ذکر را سوال کنید
وگرنه برای شما تاریکی می آورد.بصیرت به معنای اینکه شما از غیب خبردار باشی نیست.بصیرت به این معنا نیست که بگویی ماشینم گم شده و بگویند که در فلان خیابان است.بلکه بصیرت به این معناست که انسان بتواند صراط مستقیم را پیدا کند.بصیرت از مصادیق عافیت است و عافیت برای جایی است که انسان بخواهد به خدا برسد.نه اینکه بگوید که آچار چرخ ماشینم گم شده کجا افتاده؟.چون بصیرت در آنجاها جواب نمی دهد.بعضی اوقات حتی اهل بیت به این خصوصیات جواب نمی دادند.بصیرت به این معنا نیست که انسان به ظفر و پیروزی دنیایی برسد.لشکری که از جن در ظهر عاشورا به کمک آقا آمده بودند ته لشکر با چشم دیده نمی شد.فرمانده آمد خدمت آقا اباعبدالله که شما فرمان بدهید ما در کمتر از ثانیه طومار اینها را به هم می پیچیم ولی آقا فرمودند نه.ما این علم و قدرتمان را برای رسیدن به ظفرها و پیروزیهای دنیایی لازم نداریم.

2
.بصیرت به این معنایی که انسان بخواهد از بصیرتش برای رسیدن به دنیا استفاده کند بصیرت شیطانی است.اما این بصیرت به معنایی که انسان بخواهد برای رسیدن به خدا استفاده کند بصیرت الهی است.دلیلش هم این است که بصیرت یک ابزار مقدس است که برای انسان بصیر برای رسیدن به دنیا کسر شان است.بصیرت از مسائلی است که انسان را متوجه انا لله و انا الیه راجعون می کند
یعنی دائم عرش را می بیند.چون بصیرت دارد آخر جاده را می بیند و آدمی که آخر جاده را می بیند زیاد به دورو بر جاده و اینکه چی از زیر لا ستیک ماشین من رد شد و این بغل کی ایستاده و...نیست.بلکه آخر جاده را می بیند.

برای بصیرت یکی از بهترین دعاها,دعای جوشن کبیر است
.همین دعایی که بعضا ساده از کنارش رد می شویم.دعایی که بسیار بسیار موثر است.بسیار بسیار هم انسان را بصیر می کند چون خدایی را معرفی می کند که این خدا کلا نور است.الله نورالسموات والارض مثل نوره....!چون هر چه بیشتر انسان یاد صفات مختلف خدا بکند این مسائل ظلمانی از دوروبرش رفع می شود.وقتی شما جوشن کبیر را با فکر می خوانی تمام زوایای تاریک دوروبرت روشن می شود.دعای جوشن کبیر مثل دعایی است که در دنیای تاریک ما هر یک قسمتش یک چراغ در یکی از قسمتهای تاریک دنیا روشن می کند و اگر یک انسانی جوشن کبیر را با تمام اخلاص و با تمام وجود و با تمام فکر بخواند بعد از پایان این دعا کاملا انسان بصیری می شود.

خدا رحمت کند مرحوم آقا سید علی نجفی که در تهران هم بودن چندین سال دعای جوشن کبیر را برای مستمعین شرح می کرد هزار و سیصد چهار صد تا نوار در شرح جوشن کبیر دارد که البته به ثلثش هم نرسیده بود.تحت عنوان
کلمات مکنونه
که خیلی سنگین است و بیشتر برای طلاب مفید است و برای کسانی که حداقل با فلسفه در حد متوسطش آشنا باشند.

اثر توسل:

قدم بعدی در بصیرت بحث توسل است.بعضی وقتها توسل برای انسان بصیرت می آورد.توسل به این معنا که انسان واقعا از خدا و اهل بیت بخواهد که شما که منبع نور هستید من را لایق بدانید و به من بصیرت عنایت کنید
که این مسیر بسیار خوبی است ولی به این سادگی جواب نمی دهد چون اهل بیت می گردند و انسانهای باجنبه را پیدا می کنند.اون ذکر و مسیرهای دیگه در حین اینکه شما کارتان را انجام می دادید به شما جنبه هم می داد اما توسل چون شما کار خاصی انجام نمی دهید و فقط التماس می کنید به همه نمی رسد.مثلا ما دو جور آدم داریم یک عده آدمهایی که با پارتی و پول می توانند درس بخوانند و یک عده انسانهایی که باید زحمت بکشند.نوع دومش پول و پارتی است یعنی هر کسی را در این مسیر راه نمی دهند!

کارهای شاق:

قدم بعدی برای رسیدن به بصیرت این است که انسان در درگاه خداوند تبارک و تعالی کارهایی را بکند که شاق باشد.شاق یعنی مشقت
.یعنی بعضی از کارها در طول تاریخ کسانی که از اهالی بصیرت بودند ما دیدیم جواب گرفتند چون کار خیلی سنگین بوده است.

مرحوم کربلایی کاظم را اغلب دوستان شنیده اند که کسی بود که یکدفعه و خیلی ساده و راحت به بصیرت رسید ولی قبلش یک کار شاق انجام داده بود ایشان در جوانی در ده که زندگی می کردند مورد ابتلا با یک نامحرمی می شود که غیر شرعی بوده و ایشان برای فرار از گناه از ده فرار می کند و نقل می کند که در امامزاده خدمت می کردم که بگذار آبها از آسیاب بیفتد و این قضیه کلا کنسل شود.یک بعد از ظهری دیدم که سه نفر برای زیارت آمدند.زیارتی بسیار قوی و عالی و من هم در آن زمان بی سواد بودم و دیدم که اینها توسل می کردند و توسلشان آنقدر قشنگ بود که ما هم با توسل اینها گریه کردیم.بعد اینها شروع به سلام دادن کردند اول رو به مدینه و مکه و قبر پیامبر و خانم حضرت زهرا و امام مجتبی و بعد هم کربلا و امام رضا و ...همینطوری گشتند و سلامشان را دادند بعد که به سلام آخر رسید دیدم این دو تا برگشتند به نفر جلویی سلام دادند.می گفت:من هنوز نفهمیدم قضیه چیه؟بعد که اینها می خواستند بروند به من نفر جلویی که اینها بهش سلام دادند یک عنایتی کردو دیدم پرده ها کنار رفت و من نسبت به قرآن حافظ کامل,شارع کامل و مفسر کامل شدم طوری که قرآن را مثل نور در جلوی چشمهام می دیدم و علمای آن زمان حضرت آیت الله العظمی بروجردی که رییس حوزه ی علمیه ی قم و بقیه بود این کربلای کاظم را خواستند و امتحان کردند و دیدند که ایشان واقعا خدمت امام زمان مشرف شده و این بصیرت را از امام گرفته است.

یا بحثی که راجع به
ابن سیرین
داریم که تعبیر خواب می کرد و حتما هم می دانید که این کتابهایی که تحت عنوان تعبیر خواب ابن سیرین هست هیچکدام درست نیست یعنی تمامش الکی هست.علماء و کسانی که تحقیق کردند گفتند که اصلا کتابهای ابن سیرین وجود ندارد و کتاب از بین رفته و اصلا معلوم نیست که ابن سیرین کتابی نوشته باشد.نوشته ها در حقیقت خاطرات کسانی بود که پیش ابن سیرین رفته بودند و خوابشان را گفته بودند و ایشان هم تعبیر کرده بود یک نوشته ای بوده که این هم از بین رفته است.داستان ابن سیرین را عزیزان می دانند که ایشان یک بزازی داشته و در مقابل این پارچه فروشی خانه ی یک زن ثروتمندی بود که این زن ثروتمند به ابن سیرین علاقه مند می شود و علاقه غیر شرعی بوده چون زن شوهر داشته بعد این زن از ابن سیرین درخواست می کند که بیا در خانه و برای من پرده بزن وقتی داخل می شود درها را می بندد و به ابن سیرین ابراز تمایل می کند.ایشان هم می گویند مشکلی نیست من برم دست و صورتم را بشویم بعد بیام.بعد ابن سیرین می رود و وارد قسمت تخلی می شود و سروصورت و لباسهای خودش را آلوده به نجاسات می کند و بعد برمی گردد و زن هم اعصابش خورد می شود و حالش بهم می خورد از خانه او را بیرون می کند.بعد میگه به محض اینکه از خانه بیرون آمدم یکدفعه دیدم که این علم و بصیرت به من داده شد.اینها چیزهایی است که در اثر یک عمل شاق که معمولا هم در تاریخ داریم دوسه جور عمل بیشتر نبوده است.یکی کسانی که شهوتشان را کنترل کردند و یکی کسانی که زبانشان را کنترل کردند و یکی هم کسانی که جهاد در راه خدا کردند.البته شاید انواع دیگری هم داشته باشد اما این سه گروه را در تاریخ زیاد داشتیم


تقسیم بندی بصیرت از نظر زمانی:

ما یک بصیرت داریم که مسیر رسیدن به آن زمان بر است و یک بصیرت داریم که مسیر رسیدن به آن زمان بر نیست.
خداوند تبارک و تعالی چگونه افراد را تقسیم می کند؟
یک عده هستند مثلا در پنجاه سالگی بعد از یک مدتی به بصیرت می رسند.من خودم پای منبر آیت الله آشیخ محمد واله (ره) در مشهد در یک جمع چهل پنجاه نفره بودم که ایشان فرمودند :الان در جمع شما یک جوان شانزده ساله است که به آخرت بصیرت رسیده است.یعنی تا پله ی هفتم را در مورد این جوان اعلام کردند.بنابراین این بصیرت بعضی وقتها زمان نمی برد و بعضی وقتها هم زمان می برد.بصیرت زیاد به این کار ندارد که من و شما سابقمون چی هست.بعضیها فکر می کنند که اهالی بصیرت کسانی هستند که از اول عمر انسانهای بسیار پاکی بودند.

در حالی که بصیرت شرایط خاص خودش را دارد:

1.بصیرت اول از هر چیز به شرایط خاص خود فرد برمی گردد که این فرد چقدر نیاز به بصیرت دارد و چقدر این فرد بصیرت را درخواست کرده است
.

2.به شرایط خاص جامعه برمی گردد که الان این جامعه به بصیرت این انسان نیاز دارد یا ندارد.

مثلا در اوایل انقلاب یک بحثهای انقلابی در طول تاریخ ایران اتفاق افتاده بود.دو سه تاش هم توسط خود حضرت امام(ره)بود مثل واقعه ی پانزده خرداد یا وقایع شبیه به این.که بالاخره حکومت یک ضربه ی چکشی می زد و همه را می زد می کشت و انقلاب در نطفه یا در وسط کار خفه می شد.مثل قائله ی قزوین یا قائله ی به توپ بستن حرم آقا علی بن موسی الرضا در مشهد یا واقعه ی پانزده خرداد در تهران و قم و...ً!انقلاب به یک جایی رسید که گفتند فردا رژیم باید همه را بکشد.فوقش در هر شهری می زنیم بیست سی هزار تارو می کشیم و قائله ختم می شود و بر بقیه ی مردم حکومت می کنیم و همه هم می دانستند.به طوری که برای کشتار مردم در تهران و برخی شهرهای بزرگ به نیروی هوایی دستور داده بودند یعنی به هواپیماها گفته بودند که مردم را بمباران کنید .طوری که به نیروی هوایی هم دستور داده بودند.همه ی سران انقلاب هم این قضیه را می دانستند.امام فرمودند بر همه ی مردم واجب است که فردا بیست و یکم بهمن ماه به خیابانها بریزند
.
مرحوم آیت الله طالقانی خودشان نقل می کردند که هم تصویریش و هم صوتیش و هم کتبیش هست که می گفت:من گفتم اگر امام این را نگوید خیلی بهتر است چون فردا مردم را می کشند.بهتر است مردم فردا نیایند ما فردا شب به حال این قضیه یک فکری می کنیم.مثلا شب بگوییم بریزند پادگانها را بگیرند و یک کاری بکنیم.می گفت به حضرت امام زنگ زدم و گفتم که محبت کنید و دستورتان را لغو کنید و امام فرمودند که همین که گفتیم.آقای طالقانی می گویند که من لباسم را پوشیدم و رفتم خدمت حضرت امام.امام در اتاق نشسته بودند و من دم در سلام کردم تا جواب سلام را دادند گفتند آقا شما چی میگین؟
آقا اگر فرموده باشند اطاعت می کنید یا نافرمانی می کنید؟؟؟
آقای طالقانی می گویند که در اینجا من یک لحظه احساس کردم اینکه فرمودند آقا اگر فرموده باشند آقا فرموده.یک لحظه جامعه نیاز دارد به اینکه یک گوشه از پرده کنار برود.چون جامعه نیاز دارد این گوشه از پرده کنار می رود.ممکن است برای انسان خیلی خیلی عادی باشد ولی بالاخره یک گوشه از پرده کنار می رود.شماها شک نکنید که برخی از فرامینی که توسط بزرگان ما یا رهبر ما صادر می شود بر مبنای بصیرت است.ما اگر غیر از این فکر کنیم اعتماد به غیر یا خدا نداریم.

در زمان جنگ برخی از اتفاقاتی که می افتاد رسما بر مبنای بصیرت بود.یکی از بچه هایی که الان هم زنده است و درجه ی بالایی هم در سپاه دارد می گفت:انبار مهماتی در قرارگاهی بنام شهید شریفی در سمت شمال مرز جنگ بین ما و عراق بود بعد ما در انبار مهمات با هفت هشت تا از بچه ها بودیم دیدیم یک صدای عجیبی میاد مثلا فرض کنید باد تو یک گوشه ای گیر کرده باشه و هوهو صدا میده منتها در داخل سنگر انبار مهمات که باد نبود. ما نگاهمون رو بردیم به سمت انبار مهمات در کوه دیگه.بعد دیدیم که صدا میاد و حرکت می کردطوری که فکر کردیم جن است چون همه دیدیم و شنیدیم. گفت:این همانطور که حرکت می کرد ما هم همینطور به سمت فرار حرکت می کردیم.سه نفر شاهد این ماجرا هستند که یکیشون شهید شدند و یکیشون جانباز هستند و یکیشون هم زنده است.ما سه تا از انبار مهمات زدیم بیرون و شروع کردیم به دادو فریاد کردن که جن جن.صد متر صدوپنجاه متر که دور شدیم دیدیم که انبار مهمات شروع به منفجر شدن کرد.این نور بود نه جن.
خداوند بعضی اوقات لازم می بیند که یک گوشه از پرده را کنار بزند
.

یک وقتی هست که تو داری می بُری.من آدم بدی هستم ولی دوست نداشتم اینقدر بد باشم و دارم می بُرم.یکدفعه خداوند یک گوشه از پرده را کنار می زند که برای منِ بد یک مقداری از غیب معلوم شود تا برگردم.الزامی ندارد هر کسی به یک بصیرت مقطعی رسید بگوییم که این ولی خداست.شاید آدم خیلی بدی هست.شاید یک آدم خوبی هست که نود سال برای خدا زحمت کشیده ولی هیچوقت نیاز به بصیرت نداشته و بعد هم فوت کرده.یک آدم بد پانزده, بیست ,بیست و پنج ساله خداوند یک گوشه از پرده را کنار می زند که این به جهنم نرود.اینها دیگه مصالح خداوند تبارک و تعالی است.
یعنی بصیرت نوع سوم بصیرت مصلحتی و مقطعی است
.یک بصیرتی است که بعضی وقتها برای انسان جور می شود.آقا طرف یک آدم دزدیه سرمایه هم خیلی زیاد دارد و یک بنده خدایی هم نیاز به مال دارد و بسیار هم آدم خوبی است.یک لحظه برای این دزد ممکن است یک مکاشفه ای رخ دهد که یک مقدار از پولش رابه این آدم خوبه بدهد.اینها غیب و نور است.
بصیرت برای اولیاء و بزرگان و خوبان الزاما نیست.

یک وقتی به دلمون افتاد که به یک بنده خدایی زنگ بزنم.زنگ زدم و بعد از احوالپرسی اون شخص از من سوال کرد:در مورد فلان کار نظرتون چی هست؟؟گفتم حرام است.گفت:آقا شما ولی خدایید به قرآن من الان داشتم امضاء می کردم و...!گفتم شلوغش نکن خدا جور کرد یک زنگ بزنیم و احوالت رو بپرسیم.به دلمون افتاد منم زنگ زدم و این دلیل نمیشه که من ولی خدا باشم.خداوند بعضی اوقات انسان را با غیب نشان می دهد.

در جزیره ی مجنون یک جاده ای بود که ما می خواستیم که این جاده را منفجر کنیم و کار انفجار جاده یک کار تخصصی است که دو سه مرحله دارد.مرحله ی اول اینکه ایجاد شکاف می کند بعد در مرحله ی دوم این شکافها را پر از مواد می کنی بعد با سیستم الکترونیکی یا فیتیله های پتنی که سریع به هم وصل می شود اینها را به هم سری می کنیم.باید یکجا زده شود تا جاده کامل باز شود.این مراحل را باید جلو خط دشمن انجام داد طوری که دشمن نفهمد .مرحله ای اول که انجام شد مرحله ی دوم که می خواست انجام شود مواد را روی دوشمان گذاشتیم و داشتیم سینه خیز می رفتیم قبلش یک کانال عمیق می کندیم که از توی کانال برویم و درشب دیده نشود.یکدفعه دیدم از توی آب یک ماری بیرون آمد و از بالا صاف روبروی ما ایستاد.باور کنید مار کبری بود.از آب اومد بیرون بعد هم در مقابل ما چنبره زد.گفتیم توکلت علی الله جلو می ریم.تا اومدم برم جلو نشد.تکون نمی خورد.مثل چوب در مقابل ما ایستاده بود تکان نمی خورد.هر چی ما سنگریزه پرت کردیم نمی شد.دستمون که گیر بود پشتمون هم که سی کیلو مواد بود و بچه ها هم که پشتمون بودند و جلو هم نمی توستم برم چشم تو چشم می شدم.گفتم خدایا چکار کنم؟شما شاید نفهمید که در این شرایط حساس پنج دقیقه کار نکردن یعنی چی؟ برای ما اونجا بعضی وقتها سه ثانیه یک قرن طول می کشید.اینهمه اضطراب بود.بعد مواد رو پشت همه ی بچه ها بیست نفر ردیف بودند که اگر در این پنج دقیقه عراق هوس می کرد که یک خمپاره الکی بندازه تو جاده و بعد یک ترکش به یکی از اینها می خورد ما که هیچی.عملیات لو می رفت.یک خمپاره می زدند بعد شش هزار کیلو مواد منفجر میشد می فهمیدن دیگه.همینطوری که این مار ایستاده بود ما شروع به ذکر گفتن کردیم که بابا مگر تو دین نداری مگر ایمان نداری مگر تو خلق خدا نیستی خلاصه نوکرتیم چاکرتیم.هر چی می گفتیم این مار تکون نمی خورد.باز تا میومدم یک کمی جلو برم باز نمی شد.دقیقا پنج دقیقه حالا یک کمی کمتر یا بیشتر این مار جلوی منم ایستاده بود.بعد از پنج دقیقه آروم نشست رفت بالای کانال ایستاد و راه را برای من باز کرد.ما هم شروع به حرکت کردن کردیم.تا رسیدم به بغل ماره که رد بشیم یک خمپاره اومد توی همین کانال جایی که اگر این پنج دقیقه را ما نمی ایستادیم دقیقا وسط ما خورده بود.تا خمپاره زدند من سرم رو خم کردم و کلاه رو, رو صورتم کشیدم بعد تا سرم را بالا آوردم دیدم این ماره وایساده بود و رفت.یعنی ایستاد نتیجه ی کارش رو دید و رفت.ایشالله اگر این ماره زنده است خدا سایه اش رو حفظ کند و اگر هم نه خدا رحمتش کند ایشالله درجاتش را متعالی کند.

آیا در اینجا ولی خدا در کار بود؟نه نیاز جامعه بود.نیاز کره ی زمین است.وقتی که کره ی زمین نیاز داشته باشد خداوند از این چیزها می فرستد.
آقای بهاءالدینی می فرمودند:شب خوابیده بودم یکدفعه دیدم ساعت یک نیمه شب زنگ می زنند .رفتم در را باز کردم دیدم یه پیرزنیه.گفتم جانم؟؟گفت:این مغازه ی سر کوچه تون بسته رفته چراغش را روشن گذاشته اسرافه بهش بگین بیاد خاموش کند.گفتم چشم حاج خانم.خیلی ممنون.ایشان می گفت:وقتی داشتم برمی گشتم با خودم گفتم که خدا چکارم داشت که الان بیدارم کرد؟می گفت وقتی آمدم در جایگاه خودم دراز کشیدم دیدم از اتاق بغلی که بچه های دخترم خوابیده بودند صدای خش خش میاد.سریع در را باز کردم و چراغ را روشن کردم دیدم یک عقرب بسیار خطرناکی داره میره سمت بچه هایی که خوابیده بودن!!

اینها امداد غیبی است.اینها همان بصیرتهای مقطعی است.نه دلالت بر فضل کسی دارد,نه دلالت بر ولی بودن کسی دارد.بلکه نیاز کره ی زمین برای کنار رفتن پرده برای یک انسان است .حالا این آدم ممکن است آدم خوبی باشد ممکن هم هست آدم متوسطی باشد.آدم بدی نیست.چون خداوند کارش رو به کارگزاران بد نمی دهد





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 11 بازدید
    بازدید دیروز: 60
    کل بازدیدها: 688134 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •