سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیخ مرتضی انصاری_2 (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:22 عصر)
دست پرورده آن بزرگوار علامه جلیل القدر ، سرور ما ، سید
حسین صدر الدین که از قول شیخ عبد الکریم آل محیى الدین ، برایم نقل نمود که ایشان گفته بود : روزى
مادرم به من گفت : در خواب دیدم که حضرت صاحب الزمان - صلوات الله علیه - به سوى‏تو فرستاده و تو را
همراه خود به حج بیت الله الحرام بردند ? شیخ عبد الکریم گوید : مدتى گذشت و من خواب را فراموش کردم ?
تا اینکه روزى میرزاى شیرازى مرا طلبید و من نزد ایشان - در حالیکه در درگاه خانه ایستاده بود - رفتم
بعد از سلام‏و احوال پرسى به من فرمود : یا شیخ ، من تصمیم تشرف به حج را دارم ، آیا شما هم با من مى
آئید ? عرض کردم : آرى مانعى ندارد ? پس ایشان ورقى به من داد که در آن نیازهاى سفر را نوشتم سپس میرزا
از جیب خود درهمهائى درآورد و فرمود : با این پول هر چه که لازم است بخر ، و براى سفر هم آماده شو ? پس
من رفتم وچیزهاى مورد نیاز را خریدم و کارهاى خود را هم رو به راه نمودم و باایشان عازم حج شدم ? پس از
آن بود که خواب مادرم را به یاد آوردم و مقام آقا در نظرم بس بالا رفت و بسیار علاقه مند به مجلس - درس
- شدم ? روز دیگرى مادرم گفت : من خواب خوبى برایت دیده ام ، گفتم : خیر است انشاء الله ? گفت : دیدم که‏
حضرت صاحب الزمان - که صلوات خدا بر او و پدرانش باد و خداوند در ظهورش تعجیل نماید - به سویت فرستاده و
از تو مى خواهد که براى حضرتش خانه اى‏در غرى - در حوالى نجف - تعمیر نمائى ? پس تو رفتى و امر ایشان را
به جا آورده وتعمیر خانه را به پایان بردى ? شیخ عبد الکریم گوید : بیش از چند روزى نگذشت که میرزاى
شیرازى دنبال من فرستاده‏و فرمود : من از شما تقاضاى انجام یک کار که در نظرم مهم است ، دارم و آن اینکه
این خانه را براى ما تعمیر نمائى ? پس امتثال امر کردم و خانه ایشان را که نزدیک خانه علامه شیخ مرتضى
انصارى - در نجف - بود تعمیر نمودم ، در حالیکه در آن ضمن رویاى والده ام را بکلى فراموش کرده بودم و
چون آن را بخاطر آوردم ، اخلاص ظاهر و باطنم در انجام خدمتش فزونى یافت ? بعد از نقل این حکایت سید حسن
- که خداوند سایه اش را مستدام بدارد - گفت : این شیخ عبد الکریم از یگانگان روزگار و بى همتا در امانت
و زهد و تقوى بود به همین خاطر هم تمامى امور استاد بزرگ - میرزاى شیرازى - در دست وى قرار داشت و صاحب
سرو امین آقا بر مال و اهل و عیال ایشان بود ? یک ماه هم بیشتر بعد از وفات استاد زنده نماند




شیخ مرتضی انصاری_قضاء حاجت مومن (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:8 عصر)
داستان شیخ عبدالرحیم و شیخ انصارى بطور مسلم اسم شریف مرحوم شیخ مرتضى انصارى را شنیده اید و این
بزرگ مرد در میان‏دانشمندان و فقهاء و متاخرین یا اصلا نظیر نداشته و یا کم نظیر بوده است و علاوه‏بر
مقامات علمى که این رادمرد دارا بود بعضى اوقات واسطه فیض از ائمه اطهار علیهم السلام بوده است ? مرحوم
شیخ عبدالرحیم دزفولى همشهرى شیخ انصارى که مرد عالم و مورد وثوق بوده نقل‏میکند من دو حاجت مهم داشتم و
کسى از آنها آگاه نبود و در درگاه احدیت قضاء و اجابت آن را التماس میکردم و همواره حضرت امیر المومنین
و حضرت ابوالفضل علیهما السلام را شفیع قرار میدادم تا اینکه در یکى از زیارات مخصوصه از نجف بکربلا
رفتم و باز در حرم شریف آن دو مطلب را درخواست نمودم ولى اثرى نیز نه بخشید ? روزى در حرم مطهر ابوالفضل‏
علیه السلام جمعیت بسیارى دیدم از قضیه سوال کردم گفتند : پسر یکى از اعراب صحرا نشین مدتى است فالج شده‏
او را بقصد شفا باین حرم شریف آورده و مشمول الطاف آن بزرگوار واقع شده و شفا یافته است اینک مردم
لباسهاى او را پاره کرده و براى تبرک میبرند ? میگوید : من از این واقعه حالم دگرگون شد آه سرد از نهاد
برکشیدم و بضریح مطهر نزدیک رفته عرضه داشتم یا ابا الفضل مرا دو حاجت مشروع بود که مکرر نزد پدر و
برادر و خودت عرض کردم و اعتنا نکردید ولى این بچه معدان - بادیه نشین - بمحض اینکه دخیل آورد اجابت
نمودید ، و از این معامله چنین فهمیدم که پس از چهل سال زیارت و مجاورت و اشتغال بعلم مقدار یک بچه
معدان در نظر شما ارزش ندارم ? لذا دیگر در این بلاد نمانده و بایران مهاجرت میکنم ، این سخن بگفتم و از
حرم مطهر حضرت ابى عبد الله علیه السلام - نیز - مانند کسى که از آقاى خود قهر باشد سلام مختصرى عرض
کرده بمنزل بازگشتم و مختصر اسبابى را که داشتم گرفته روانه نجف‏اشرف شدم باین قصد که عیال و اسباب خود
را برداشته بشهر خویش برگردم ? چون بنجف رسیدم از راه صحن مطهر بسوى خانه روانه شدم در صحن ملا رحمه
الله خادم شیخ را دیدم و با هم مصافحه و معانقه نمودیم و گفت : شیخ تو را میخواهد گفتم شیخ‏از کجا
میدانست که حالا وارد میشوم گفت : نمیدانم اینقدر میدانم که بمن فرمود : برو در صحن شیخ عبدالرحیم از
کربلا مى آید او را نزد من بیاور ? چون ان را شنیدم با خود گفتم شاید بملاحظه اینکه مجاورین فرداى روز
زیارت ، مخصوصه در کربلا خارج و فرداى آن روز بنجف میرسند و اغلب هم از راه صحن وارد میشوند از این جهه
بملا رحمه الله فرموده که مرا در صحن به بیند - در هر صورت - بخانه شیخ روانه شدیم چون وارد بیرونى شدیم‏
کسى نبود ملا درب اندرونى را کوبید شیخ آواز داد کیستى ؟ ملا رحمه الله عرض کرد شیخ عبدالرحیم را آوردم
? شیخ تشریف آوردند و بملا فرمودند تو برو ، چون او رفت بمن فرمود : شما فلان و فلان حاجت را دارى ؟ و
بانها تصریح فرمود : - در صورتیکه باحدى اظهار نکرده بودم- عرض کردم آرى چنین است ، فرمود : اما فلان
حاجت را من برمى آورم و دیگرى را خودت استخاره کن اگر خوب آمد مقدمات آن را هم فراهم مینمایم و خود آن
را بجا بیاور و من نیز رفتم و استخاره کردم خوب آمد نتیجه را بشیخ عرض کردم انجام داده شد ? من بیشتر از
اینها از او توقع داشتم حال یکى از مقامات شیخ را شنیدى آن وقت بمادر شیخ به داشتم همچو فرزندى تبریک و
چشم روشنى گفتند در جواب آنها مادرش گفت من بیشتر از اینها از او توقع داشتم زیرا یک روزى نشد که من
بدون وضو باو شیر داده باشم در صورتیکه مادر شیخ از زنان‏متعبد بوده و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرد
? وقتى که مادر شیخ از دنیا رفت زیاد اظهار تاسف کرده و گریه نمود بحدیکه بعضى از خواص اصحابش زبان تعرض‏
باز کردند ، شیخ فرمود گریه و تاسفم نه براى آن است که مادر را از دست داده ام بلکه علتش این است که
بسیارى از بلاها بسبب وجود آن مخدره از ما دفع میشد و چه برکتها که از وجودش خداوند متعال بر ما ارزانى
میداشت، لذا از فقدان این نعمت عظمى متاثرم و بر آن گریانم ?




<      1   2      
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 29 بازدید
    بازدید دیروز: 33
    کل بازدیدها: 688848 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •