سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وصال یار(4) (چهارشنبه 87/2/18 ساعت 2:12 صبح)
پیوستگی این ده قدم را گفتیم ، و راجع به لهو و لعب در کلام خداوند تبارک و تعالی توضیح دادیم ، و بعد به عوالم پرداختیم ، عالم ظاهری  ( دنیا ) ، عالم مثال و عالم تجرد و خصوصیات هر کدوم رو عرض کردیم ، و مردم رو از طریق وصال بر دو نوع معرفی کردیم : تام الاستعداد و تام الیقین . بعد مشترکات این دو گروه رو توضیح دادیم ، مراتب محبت رو عرض کردیم که به ترتیب شامل : علاقه ، محبت ، خُلّت ، عشق ، وجد ، ولع و فنا بود . بعد هم راجع به وصال خداوند و اینکه با چه حسی می شه خدا رو دید ؟ آیا با چشم می شه دید یا با حسِ دیگه ای ؟ اون رو هم توضیح دادیم . نظرات مختلف را عرض کردیم ، دیشب هم که درجه مخلص بودن رو و انواع برداشت مردم از وصال که مردم رو سه گروه دونستیم ، و حالا یه کم بیشتر این رو توضیح می دم : دنباله بحث دیشب در مورد انواع مردم ، 1 ـ گروه اول مردمِ عادی :‌ که اینها فریب دنیا رو می خورند ، توبه می کنند ، گناه می کنند ، بعضی وقتها گریه می کنند ، بعضی وقتها در مسیرند ، بعضی وقتها هم به سمت دنیا می روند ، بعضی وقتها از خدا چیزی می خواهند ، بعضی وقتها از بنده ها چیزی می خواهند  . 2 ـ گروه دوم : زاهدان و عابدان . اینها دنیا براشون ارزشی نداره ، اما بعضی وقتها به دام افراط می افتند ، زهد رو از معنای شیعی خارج می کنند و اینها رو هم گفتیم که برای نفسشون کار می کنند که اگر دنیا رو نمی خواهند چون می دونند دنیا به درد نمی خوره . دنبال بقاء می گردند ، بقاء هم مال آخرته . 3 ـ گروه سوم : گروه واصلان ، اینها بارقة محبت ، وجودشون رو فرا گرفته ، عقل و دین رو باختند ، جذبة شوق ، اونها رو به سمت وصال برده ، از دنیا و زیورهاش خیری نمی بینند ، سرگردان هم نمی شوند ، حیران هم نمی شوند . و خداوند اونها رو سالک می دونه . این مراحل رو که انسانِ واصل و مشتاق و عارف طی می کنه ، به یه درجة خیلی عجیب می رسه . که جلسه قبل این رو هم توضیح دادیم و وارد بحث وصال شدیم ، یعنی در واقع ما وصال یار رو از جلسه قبل شروع کردیم .

سؤالی که گاهی اوقات پیش می یاد اینه که می گن : ” ما یه روایتهایی شنیدیم که : مثلاً ”‌ البلاء للولاء” یعنی کسی که مثلاً خدا رو دوست داره ، کسی که نزدیک به اهل بیت (س)‌ هست ، دائماً در حال عذاب و آزمایش و ناراحتی هست . یا روایتهایی که مثلاً می گه : ” الدنیا سجن المؤمن ” یا غیره و غیره . ما می ترسیم بیایم مؤمن بشیم ، و بعد توی بدبختی بیفتیم ، همین طوری که الان هستیم بهتره ، نمی شه ما حالا نیایم مؤمن بشیم ؟ ما همین جوری که راحت تریم ، ما زیاد این نسیه بهمون نمی چسبه . ما این دنیا رو بگذرونیم اون دنیا خدا خودش درست می کنه ، یاخودش جبران می کنه . ما همین الان یه مقداری نقد می خوایم معامله کنیم ، این جوری هم که شما داری از دین وعرفان و عشق و وصال می گی این زیاد نمی چسبه ، ما می ترسیم ، حوصله اش رو نداریم ، این امتحان رو نمی خوایم . آدم اگر داخل این گود  نشه ، راحت تر می تونه زندگی کنه ، نظر شما چیه ؟ این وصالی که می خوای بگی به کجا می خواد برسه ؟ ”

جواب :

 ببینید ، اگر احیاناً کسی تا آخرین درجات وصال برسه اما به ظرفیت لذت بردن از درد نرسه ، از هیچ درد و  بلایی هم خبری نیست . یعنی انسان وقتی به این درجه می رسه که این درد براش لذت داره . لذا خیلی خوشحاله . با این درد خیلی عشق می کنه . این درد یه درد لذت بخشیه ، اینطوری نیست که بگیم : ” آقا ! رفتیم مؤمن شدیم ، بیچاره شدیم از بس درد رو سرمون ریخت . ”  نه ، بیچاره نمی شه . اتفاقاً عشق می کنه . به جایی می رسه که اگر یه روز بیاد که در این روز بهش درد تزریق نشه این مشکل پیدا می کنه . شما بیا ! اگر ظرفیتش رو داشتی ، خدا درد رو بهت می ده ، اگر ظرفیتش رو نداشتی درد هم بهت نمی ده . یعنی اگر از درد لذت نبری ، خدا بهت درد تزریق نمی کنه . می گه : ” آقا ! پس این اولیا چرا اینطوریند ؟‌ ” خُب اونها رو چکار داری ؟ اونها حسابشون با خداست ، اونها اصلاً آدم نیستند ، ظرفیت خودت چقدر هست ؟ تحمل درد نداری ؟ خیلی خُب بیا ، کارت رو بکن ، در جلسات اولیه براتون گفتم ، که خداوند تبارک و تعالی مصلحت ما رو تشخیص می ده ، بر طبق فطرت و علایق ما باهامون برخورد می کنه . تو ظرفیت پولدار شدن نداری ، خُب بی پولت می کنه . ظرفیت بی پول بودن ممکنه نداشته باشی ، اگر فقیر بشی بی دین می شی ، پولدارت می کنه . بستگی به ظرفیت خودت داره .

اومد خدمت پیغمبر اکرم (ص) ، عرض کرد : آقا ! ببخشید ، من می خواستم یه کمکی به من بکنید ، من وضع مالیم خرابه . پیامبر (ص) هم که چشم بصیرت داشتند ، فرمودند : همین برات صلاحه ، تو کبوتر مسجدی ، الان تمام نماز جماعت ها رو داری شرکت می کنی ، خیلی باحالی ، خیلی با صفایی ، خیلی با اشکی . گفت : آقا این حرفها چیه ؟ من قول می دم اگر الان فقر از زندگیم کنار بره ، من خیالم برای معاش راحت بشه ، خیلی وقت برای عبادت دارم . ( این می خواد مثلاً سر رسول الله (ص) رو کلاه بذاره ! ) پیغمبر (ص) فرمود : من برات صلاح نمی دونم  ، گفت : آقا ! من قول می دم ، فرمود : خیلی خُب ، پیغمبر (ص)‌ سه درهم بهش دادند ، ( درهمِ پیغمبر (ص) خیلی برکت داره ) فرمود : برو با این سه درهم شروع کن به کار کردن ، شروع کرد به کار به سال نکشیده ، زندگیش برکت عجیبی پیدا کرد . بعد از یه مدتی پیغمبر (ص) دیدند دیگه نمی یاد ، سؤال کردند : فلانی کجاست ؟ گفتند : فلان جا مغازه داره ، رفتند سراغش فرمودند :  یه مدتی هست نمی بینیمت ؟ گفت : یا رسول الله (ص) ! سرم شلوغه ، الحمدلله رب العالمین کار و بارم گرفته ، مشتری زیاد دارم ، خلاصه دیگه نمی رسیم ! پیامبر (ص) فرمودند : خیلی خُب من یه سه درهمی بهت داده بودم ، گفت : بله ، فرمود : اون سه درهم رو به من بده ، گفت : این حرفها چیه ؟ فرمود : قرضی بود ، الان می گم اون سه درهم رو پس بده ، گفت : خواهش می کنم ، آقا چه قابلی داره ؟! سه درهم چیه ؟ می خواید سه هزار درهم بدم ؟ فرمود : نه ، همون سه درهم رو بده ، گرفت ، از زندگیش بیرون آورد  ، خُب وقتی  برکت از زندگی می یاد بیرون شروع می شه به کم شدن اموال ، تا به جایی رسید که دوباره برگشت سر جای اولش . یه روز تو مسجد دیدنش ، دید قشنگ نشسته صف اول ، منتظر نماز جماعت ، اشک هم تو چشم هاشه ، عرض کرد : سلام علیکم ،  فرمود : علیک سلام ! چه طوری ؟ خوبی ؟ دیدی بهت گفتم ؟ گفت : آره ، این یه ساله رو هم ضرر کردم . 

خیلی از ماها هم همین طوری هستیم ، خیلی از گره های تو زندگی مون رو به رخ خدا می کشیم ، می گیم خدایا ! این گره باعث شده من از معنویت عقب بیفتم ، فکر نکنی من دنبال دنیا هستم ، ( فکر می کنی مثلاً می شه سر خدا کلاه بذاری ؟ ) اگر این رو برای من راه بیندازی مثلاً اگر یه ماشینی برسونی بریم کانون ، ( اولش اینطوری می گه دیگه ) آقا توی این بارون ، توی این ناراحتی ، به خدا ! من برای جلسه دارم می گما ! ، می خوام برم جلسه ، یا مثلاً : می خوام سوار این ماشین بشم حرم امام رضا (ع) برم  ، نمی شه یه ماشینی برسونی ؟! چشمهاش رو نمی بنده ، آروم بشینه ، منتظر مصلحت خدا باشه . خداوند ظرفیت تو رو تشخیص می ده ، اگر ظرفیت بلا کشیدن نداشته باشی ، خداوند نمی ذاره بلا به سراغت بیاد . خداوند یه کاری نمی که تو دینت رو از دست بدی . اگر می بینی یه وقت داره بلایی به سراغت می یاد بدون یه گناهی کردی . این کفاره اون گناه هست . همون رو هم اگر ببینه داری بی دین می شی ، سریع جلوش رو می گیره . می گه : این دیگه داره از کفاره می گذره . بندة من از همون اعتقادات قبلیش هم داره برمی گرده . به شرطی که برنداری این جمله رو دکون کنی ها ، از فردا بگی این راه خوبیه ! نماز رو یواش یواش بذارم کنار ، بگم بذار خدا بترسه ، خدا بگه این داره بی دین می شه هوام رو داشته باشه . نه ، اینطور نیست ، مراقب باش !

خُب عاشقان و واصلان به کجا می رسند ؟ با همین رفتار ، و با تکرار همین رفتار به جایی می رسند که اصلاً بدون عذاب نمی تونند زندگی کنند ، چرا ؟ چون همه زندگی شون عذاب می شه . یعنی وقتی انسان یه جلوه ای رو می بینه خیلی خیلی سخت تر هست تا ندیدن . درد وصال از درد فراق بیشتر هست . چون شما در درد فراق یه مدتی نمی بینی ، برات عادی می شه . یواش یواش تحمل می کنی ، مشمول نِسیان می شه ، ( فراموشی ) دنبال کارش می ره . اما در بحث وصال می بینی احساس می کنی نمی تونی استفاده کنی ، دقیقاً مثل دو تا آدم تشنه با یک درجه تشنگی ، دو تایی تشنه اند ، یکی شون تو یه بیابونی نشسته هیچ امیدی هم به دور و ور نداره ، یه درجه ای هم از تشنگی داره ، یکی شون نشسته مدام جلوش آب رو می گیرند ، می ریزند زمین ، این دومی پدرش در می یاد ،

اونی که از خدا یه چیزی شنیده مثل تشنه بیابونه ، ولی اون که یه چیزی از خدا دیده ، مثل تشنه ای هست که داره آب رو می بینه ، اصلاً نمی تونه تحمل کنه . دوست داره بپره بره آب رو بخوره  . لذا تحمل زندگی و تحمل لحظاتی که داره براش می گذره برای گروه اول نسبت به گروه دوم ساده تر هست . لذا واصلان مثل مرغِ در زندان و قفس می مونند ملتهبند . همیشه برافروخته اند .

یکی از اساتید (خدا ایشون رو حفظ کنه ) یه برهه ای خیلی بهتر از الان بود ، یه چند سالی رفت و یه کارهایی کرد که مثلاً خیلی عقلانی بود ، رفت و اون حالش رو از دست داد ، خُب الحمدلله  الان برگشته ، و اون حالش رو داره بدست می یاره ، سن بالایی هم داره ، یه برهه ای ، هر وقت ایشون رو می دیدی ، اشک هاش لب مژه هاش جمع شده بود ، یه تکون که به سرش می داد ، این اشکها راه می یفتاد ، می یومد پائین .  همیشه مردمک چشم ایشون از پشت هاله ای از اشک دیده می شد .. یه چند سالی خراب شد . این حالش  از دست رفت . خودش هم ناراحت بود . می گفت : وظیفه ام رو دارم انجام می دم . وگرنه هیچ وقت راغبِ این قضیه هم نیستم . اما الان دوباره به همون حالت برگشته . این بزرگوار از همون کسانی هست که نمی شه اسم برد . از اونهایی هست که بعد از رحلتشون باید معرفی شون کنیم . این بزرگوار یه آدم عجیبیه ، خیلی عجیب ، تو ماشین ، تو خیابون ، این ور ، اون ور . اصلاً این دنیایی که ایشون می بینه از پشت هاله ای از اشکه و لذا دنیا از نگاه ایشون با دنیایی که ما نگاه می کنیم فرق می کنه . شما یه صحنه ای رو مجسم کنید ( مثلاً عرض می کنم ) که خدای نکرده پدرتون ، مادرتون ، یا بهترین دوستتون رو تو یه فاجعه ای از دست دادید ،  تو قبر گذاشتید ، دارید خاک می ریزید ، از اونجا تا خونه ، چه جوری برمی گردی ؟ اون حالت رو مجسم کنید ! آدمهای واصل در همة زندگی شون همین جوری هستند . همه زندگی شون ! از اونجا تا خونه اصلاً به گناه فکر می کنی ؟ اصلاً به چیزی به چشم گناه می تونی نگاه کنی ؟ چرا ؟ چون یه هاله ای از عشق ، ( عشق به اون شخص ) اومده جلوی چشمت رو گرفته ، خُب این عشق چون مجازی هست زود هم برطرف می شه . اما اگر انسان عشق حقیقی رو در مقابل خودش هاله ای کنه ، همون طور که  آیه قرآن این گونه می فرماید : ”‌یحولُ بینَ المرء‌والقلب ” خداوند ، بین شخص و دنیای اطرافش (و همه چیزهایی که می خواد درباره شون تصمیم بگیره ) یه حائلی ایجاد می کنه . خودش حائل می شه از پشت اون پرده می بینه .  این اشکی که به تو می گم ، علامت عشقه ،‌ نه اینکه بگیم این یه حسنه ای هست که شخص همیشه این اشک توی چشمش باشه ، نه ، این فریاد عشق هست !

بابا ! اصلاً نمی تونم بفهمم که مردم چکار می کنند ؟ من این آب رو دیدم ، با این سرابها قانع نمی شم ، خُب چکار کنم ؟ قانع نمی شم . خیلی کیف می کنی ؟ شما به همین چیزهای خیلی عالی ارضا می شی ، من ارضا نمی شم .

اگر خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم بگذارید ، با الانی که هیچ چیز در دستم نیست ، هیچ فرقی برام نمی کنه . هیچ فرقی  ! من فقط یه ندای ” رضای خداوند ” برام مهمه . اینهایی که در مقام وصال هستند ، اصلاً براشون فرقی نمی کنه دنیا چه خبره ؟ چه خبر نیست ؟ کارشون رو دارند انجام می دهند اما از پشت نورانیت الهی دارند دنیا رو می بینند و همیشه سوختند و لذا این زندگی براشون سراسر عذابه و جالب اینجاست که این عذاب چقدر براشون شیرینه .

( در اون مثالی که براتون زدم ) ممکنه بعد از مرگ عزیزت ، خیلی اذیت بشی ، ولی به اینجا که می رسی ، اینقدر شیرینه که بهترین لحظات خود شماها همین لحظات هست . یه وقت براتون گفتم که ماها یه مقداری خُل هستیم ، ( از دید مردم ) چرا ؟ می گه آقا امشب خیلی شارژی ، کجا بودی ؟! می گه : آقا نمی دونی ؟ رفتیم مجلس ، پسر ! گریه کردیم ، نمی دونی چه خبر بود ؟! نمی دونی آقا ! می گه : کجا گریه علامت شادیه ؟ تو مگه خُلی رفتی گریه کردی حالا هم خوشحالی ؟!

به انسان ، اگر نگاه کنیم ، این نیاز در انسان وجود داره ، گریه شادی می یاره . این کنسرتهایی که الان داره تو آمریکا انجام می شه گریه توش داره ، کنسرت هست ، ملت داره گریه می کنه توش داد می زنه ، گریه می کنه ، من شنیدم این طوریه . اینها هم یه نیازه دیگه ، یه نیاز به گریه کردن ، نیاز به جیغ زدن ، نیازه .

می خوایم بگیم که مثلاً سر و دست می شکنند که مثلاً بهترین ایام سال رو حرم امام رضا (ع) برن ، که مثلاً چکار کنند ؟ چه خبره ؟ مثلاً اونجا چلوکباب می دن ؟ نه ، پاشه بره گریه کنه ! می گه : مجلس خیلی خوب بود ، یعنی چی ؟ برای چی ؟ برای اینکه گریه کردیم ، بابا ! تو همة‌ جهان این قیافه ای که تو الان گرفتی نشانة درده . تو چرا الان داری کیف می کنی ؟ می گی : آهان ! این دردِ عشقه . ما همین رو می خواستیم بگیم . در همه جای جهان چهره درهم کشیده و اشک جاری شده ، نشان دهنده درد است ، ما باید بهش ترحم کنیم ، تو شیعه که می یای این شخصی که اینجوری شده نشان دهنده شادی است . می گن : ‌باریک الله ! خوش به حالش ، کاش ما جای اون بودیم . باید بهش غبطه بخوریم ، شیعه خودش رو می زنه ، پدر خودش رو در می یاره ، می ره کربلا که گریه کنه ، پدر خودش رو در می یاره که مکه ، مدینه ، مشهد   برود و گریه کند ، خرابی می بینه ، گریه می کنه ، آبادی می بینه ، گریه می کنه ، می ره مشهد به خوشگلی گنبد گریه می کنه ، می ره مدینه ، به نبودن گنبد گریه می کنه . اصلاً دنبال بهونه می گرده ، شیعه بهانه جوست ، بهترین جمله همینه . چرا ؟ چون لذت رو توی این دیده . وقتی لذت رو توی این می بینه ، خُب طبیعیه که اینجوری بشه ، لذت رو در این دردها می بینه . پس چرا می گی درد ؟ پس اسم این که درد نیست ، اسم این یه چیز دیگه است ، چه می دونم چیه ؟ خودت بیا تا ببینی چیه ؟

گفتم یه باربراتون بوشهر بودم آقای سلحشور داشتند می خوندند ، یه آقایی وسط گریه و سینه زنی و شلوغی اومد در گوش من گفت : می شه یه سؤالی بکنم ؟ ( گفتم : حالا ؟ وسط مجلس ؟ ) گفتم : بفرمائید . گفت : آقا اینها چرا گریه می کنند ؟ گفتم : یعنی چی ؟ گفت چرا گریه می کنند ؟ برای چی داد می زنند ؟ من همون جا وسط تاریکی ، هلش دادم وسط سینه زنی . گفتم : برو وسط ببین چه خبره ؟ رفت وسط یه دوری زد ، اومد . گفت : آقا خیلی حال داد ! ای والله !! دوباره رفت تو . همینه دیگه ، نشسته می خواد ببینه اون حالش چه جوریه ؟ آقا نمی شه .

آقا ” حال ” یعنی چی ؟ یعنی چیزی که به ” قال ” نمی یاد ، نمی شه گفت . آقا چرا عاشقان و واصلان با درد عشق می کنند ؟ آقا چه می دونم چرا ؟ دیوانه اند ، خُل هستند ، نمی دونم . خُب برو ببین چه شونه ؟ آقا چرا تو جبهه سر و دست می شکنند برای اینکه رو مین بخوابند ؟ آقا چه می دونم ؟ برو ببین چه خبر بود ؟ من از کجا بدونم ؟ چرا اینطوری بوده ؟ برو خودت ببین چه خبر بوده . توی این مقام اینجوریه ، برو تا خودت ببینی . اما قبلش هم نترس ، نگو : ” بابا ! چرا اینها اینجوری هستند ؟ اینها قاطی دارند . آدم نمی تونه با اینها بسازه . ” حالا برو شاید تونستی . می خوای همین امشب امتحان کنی ببینی می تونی یا نه ؟ نگاه کن ، شاید شد ، شاید یه خبرایی باشه ، نمی تونم برات اونجا وسط مداحی توضیح بدم که آقا بسم الله الرحمن الرحیم ، اونهایی که وسط مداحی هروله می کنند چرا این کارها رو می کنند ؟ بیا خودت ببین چه خبره ؟ اینا که توضیح دادنی نیست ، نترس آقا ، می گه : من ظرفیت ندارم / خیلی خُب ببخشید ، ظرفیت نداری ؟مطمئن باش خدا خارج از ظرفیت بهت بلا نمی ده . مطمئن باش ! خداوند تبارک و تعالی که نگفته بیاید طرف من ، تا شما رو بِبُرّونم . گرچه ما بعضی هامون می خوایم مردم رو راه بیندازیم . اینقدر راه می ندازیم که می برند ، بعضی ها این طوری هستیم .





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 43 بازدید
    بازدید دیروز: 105
    کل بازدیدها: 689136 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •