سفارش تبلیغ
صبا ویژن
love lesson-یه سیب برای شما نیوتن باش (شنبه 88/4/6 ساعت 10:7 عصر)

با سلام

این جریانی که میخوام برای شما دوستان بگم برا چندین سال قبله و

علت اینکه میگم بخاطر اینکه یه دوری افتاده که هر چی سخن از کرامت امام حسین؛یا اولیاء خدا که میاری سریع میگن خرافاته

البته من میگم(این سخن در خور فهم عام نیست##این ره عشق است ره حمام نیست)

 لذا میگم اونهایی  باید کیفش را ببرن میبرن و بقیه هم بمانند در خواب

در محل ما یک شاعر و مداح امام حسین بود که اصلا تو شهر بهش می گفتند حسین دیوونه (که خدایش با اربابش محشورش کند.)

انسانی واقعا دور از ریا و خالص و بی سر و صدا با انهمه چیزهایی که من از ایشون میدونستم ولی گردنش برای امام حسین از مو باریکتر و منت همه کس را برای عظمت سیدالشهدا می کشید(انشاء الله هممون اینطوری باشیم)

در جلسات ما که فکر کنم دوستان تعصب و عشق آذریها را به اهلبیت علیهم السلام بدونند جلسات طوری میشد و انقدر شور جلسه را می گرفت که واقعا انسان روحش از بدنش جدا میشد

نمیخوام بگم درست بود ولی واقعا این جلسات به حدی میرسید که خیلی ها واقعا نمیتونستند تحمل کنند و کارهایی می کردند

یه شب که روضه حضرت زهراعلیها سلام خوانده میشد انقدر جلسه با شور و شئور شد که نمیدونم چی شد و یهویی این حسین آقا یه استکان را برداشت و محکم به سرش زد که دیگه نخوووووووووووووووووووووووووووون

و خلاصه جلسه خیلی آرام تمام شد و واقعا چه شبی بود

بعد جلسه دیدیم حسین سرش را بسته و گفتیم سرت چی شده حسین اقا؟؟؟

گفت هیچی فکر کنم شیشه سرم را بریده

رفتیم دیدیم بله تیکه از آن لیوان داخل  پوست سر ایشون رفته و حسابی خون میاد

بردیمشون بیمارستان

دکتر کشیک که یک دکتر سنی بود

وقتی پرسید که چی شده چون فکر کردند دعواست و چاقو کشی شده میخواستند پرونده تشکیل بدن پرسید جریان چیه ؟؟

ما به مامورها گفتم که آقا جریان اینه  و اون ها هم رفتند

و این دکتره فهمید حسین دیوونه اینه و این اینکار را کرده

هی پوز خندی می زد و مسخره می کرد و میگفت چی شد حق حضرت زهرا را پس گرفتی؟؟

واقعا میخواستم بزنم ............. ولی دست و پام بسته بود و دوستان نذاشتند ولی فهمید دیگه حرف مفت نزد

جریان تمام شد واین را بگم ایشون گفتند باید بره اتاق عمل در حالی که هیچی نبود و معلوم بود که از روی عناد داره اینکار را می کنه!!!

گفتیم بابا نمیشه این بنده خدا کارمنده باید فردا بره !!

گفت من آزاد حساب می کنم و همینجا عمل می کنم

گفتیم باشه

به حساب عمل کرد :دور زخم را تراشید و یواش ان شیشه را کشید بیرون و بخیه زد

وقت رفتن پرسیدیم چقدر میشه؟؟؟

در حالی که خیلیییییییییییییی گران حساب می کردیم میشد5000 تومان (10 سال قبل) ایشون گفتند 35000 تومان؟؟!!!!

گفتیم چرا اینقدر گران و گفتند آزاده و خلاصه مجبور شدیم بدیم

وقت رفتن شماره اش را داشتم می گرفتم که فردا برم شکایت کنم

حسین دیوونه خندید و وقت رفتن بهش گفت:

اگه کارت درست بوداجرت با اربابم و اگه کارت اشتباه بود حق ما را خوردی زجرت با ارباب و رفتیم

خیلییییییییی دلم پر بود و واقعا می خواستم یه جوری تلافی کنم ولی حاج حسین نمیذاشت

مدتها گذشت و هیئت روز بروز جان می گرفت و سیل عشاق ان هم در مناطق وهابی نشین به سوی هیئت ما روانه میشد

یه شب تو هیئت قبل از شروع جلسه  نشسته بودیم  من داشتم قند می شکستم و حاج حسین چون خونه خودشون بود جلسه سیب زمینی سرخ میکرد و بقیه دوستان هم اکو و پارچه و .......

دیدم یه آقایی کت و شلواری امد و نشست تو جلسه(این جریان 4 ماه بعد از جریان بخیه سر حسین دیوونه است)

سلام علیک کردم و دیدم دفعه اوله که می بینمش :رفتم سریع یه چایی براش اوردم و یه قران گذاشتم جلوش و یه تسبیح که صلوات بفرسته

و خودم هم رفتم نشستم دوباره کارم را شروع کردم

و  بچه ها هم یه نوحه ای را با صدای سلیم موذن زاده حفظه الله گذاشته بودند و این شعر را میخوند:

هانسی گروهون به له مولاسی وار##شیعه لرین حضرت عباسی وار

دیدم گریه می کنه شدید!!!

به اسمائیل که یکی از خدام امام حسینه گفتم اسمائیل این چهره اش آشنا نیست؟؟

گفت چرا؟؟

هر چی فکر کردیم یادمون نیامد یه خرده قرآن خوند و نوحه هم جاهای زیباش بود که دیدم اومد

گفت خانمها هم میشه بیان

گفتم نه ولی اگه خانمتون اومده بگید بیان اون اتاق پیش اهل بیت حاج حسین بشینن

زن عمو را صدا کردم(بهش میگیم زن عمو خیلیییییییی حق مادری گردنم داره)

خلاصه ایشون رفتند تا خانمشون را صدا کنند بیاد

و خانمشون اومد دیدم که!!!لباس محلی ترکمنی تنشونه و و اینها ترکمن هستند

اسمائیل گفت:طاها شناختمش

گفتم کیه؟؟

گفت دکتر عبد الناصر ......

یادم اومد

اومد از ما پرسید اون دوستتون که  تو سرش شیشه بود کجاست؟؟

گفتم چه خبر؟؟گفت بگید و خودتون هم بیایید

رفتم به حاج حسین گفتم عمو فلانی آمده و خندید گفت بیاد تو

رفت تو  آشپزخانه میخواستند ما راه راه ندن که من قبل از اونها تو بودم و نمیشد بیرونم کنی چون من  زگیل این چیزهام و حاجی در را بست (من؛حاج حسین؛دکتر؛اسمائیل)

وقتی که حاج حسین را دید حاجی بهش گفت خوش اومدی به جلسه حضرت زهرا(سلام الله علیها ؛روحی لقبره فداء)

دکتر ایستاد و عین کسی که میخواد ببخشید تهوع داره

 خیلییییییییییی حالش بد بود یهویی بلند داد و زد و گریه کرد

گفت: تو را به زهرا منو ببخش حلالم کن

من پرسیدم چی شده؟؟

نمیتونست صحبت کنه

افتاد به پای عمو حسین و همه داشتیم گریه می کردیم که چی شده بگو!!

میخواست تعرییف کنه که دیدم یکی محکم در میزنه و ان بنده خدا اشکاش را پاک کرد

در را باز کردم دیدم  خانم آقای دکتره

به زور اومد تو خونه و  زن عمو هم دنبالش

افتادند به پا عمو حسین

خانمه گفت:  همون شبی که شما را عمل کرد

وقتی اومد خونه به ترکمنی گفت آن ولایتها خیلی خل هستند برای یه زن مرده می زنند سرشون را می شکنند( اگه اون شب بودم یقین  زنده نبود)

من بهش گفتم ما نمی فهمیم اونها چی میگن

و اون دوباره از حق حضرت زهرا صحبت کرد و از خلفا گفت

و مسخره کرد

و گفت که من 30000 توما ن ازشون بیشتر گرفتم

آقای حسین....

تو را خدا ما را ببخش

زنه هر چی پول داشت ریخت روی زمین

گفت ما را حلال کن

گفت از همون شب اتفاقاتی تو خونه ما افتاده (که من خودم رفتم دیدم)

دوستان بوالله تالله اشهد  بالله

رفتم دیدم

اون زن می گفتند:در  حیاط خونمون چپ شد روی ماشینمون

2-پنکه از سقف افتاد

3- سماور چپ شد روی پاهام

4- یه بچه سقط کردم دختر بود

5-دکتر یک نفر را با ماشین زد و هنوز درد سر داریم باهاشون

6- و همینطوری داشت میگفت من حال بد شده بود و نمیتونستم بمونم و گریه و اشک همه جا را گرفته  بود

زن می گفت یه شب خواب دیدم یه جایی هستم اشاره کرد به خونه حاج حسین که میگفت دقیقا همینجا بود

یه خانمی نشسته بودند و یه تعداد آقا هم دور و بر این اتاقها نشسته بودند

پرسیدم چه خبره؟؟ایشون کی هستند

یکی از اون آقایون فرمودند :منتظریم روضه شروع بشه

و پرسیدم ان خانم کی هستند؟؟

یه آقایی که سرپا ایستاده بودند گفتند ایشون مادر سادات حضرت صدیقه طاهره مادرم فاطمه زهرا هستند( مادرم مادرم مادرم برای غربتت بمیرم)

ایشون فرمودند:به شوهرت بگو بیاد حق این محب ما را پس بده ما نمیذاریم حق محب ما را ضایع کنید

اومدم به شوهرم گفتم: که جریان اینه و ایشون  و من2 هفته است به زور شما را پیدا کردیم

تو را خدا حلالمون کنید

من دیگه زیاد حالم خوب نبود و اسمائیل منو گرفته بود و زن عمو هم روی زمین نشسته بود ولی حسین با اون همه عشق سرپا ایستاده بود و به دکتر گفت بیا جلو

دکتر اومد و در گوش دکتر یه چیز گفت و در گوش زنش

دوستان به جان مادر عزیزم فاطمه زهرا علیها سلام       

زن و شوهر سینه خیز از آشپزخانه رفتند و رفتند

از عموحسین پرسیدم که چی گفتی بهشون خیلی بعدها

گفتند:تو گوشش گفتم :30000 تومان حق  یه سگ حضرت زهرا یه نوکر نا چیز را خوردی اینطوری کردن باشما!!!

وای به حالتون اون دنیا که هم حق خودش را ضایع کردید

هم حق علی را و بهش ظلم کردید

هم خون بچه هاش را زمین ریختید

 اگه میخوای اون دنیا راحت باشی ایمان بیار بخدا شما دعوت شه خود حضرت هستید

و خلاصه گذشت

دوستان جلسه ای بود و حاج حسین در حال شعر خوندن بود که این شعر را میگفت اخر جلسه ها

 اگر خسته جانی بگو یا حسین

واگر تشنه جانی بگو یا حسین

 و قلبش که فقط به عشق ارباب می تپید لبیک گفت و در همان جلسه تمام کرد و به بیمارستان نرسید و رفت پیش ارباب

مدتها گذشت و من به قم اومدم و وقتی در یکی از مساجد بزرگ همون شهر منبر داشتم

چون چهره دکتر برای همیشه تو ذهنم موند

اومد جلو  و گفت:آدرس خونت را بهم میدی

من هم آدرس را دادم و خلاصه اینقدر بگم که یه نوکری صاف و ساده و بی ریا بالاخره اینجا رسید که چندین  سال بعد

دکتر و زنش و 3 بچه اش دو دختر و یه پسر به قم اومدند و بالای قبر آشیخ اسمائیل دولابی و در محضر بی بی جانم حضرت معصومه سلام الله علیها و در  خدمت یکی از اولیاء خدا

 اشهد ان علی ول الله گفتند و ایمان آوردند و  ثواب اینها همه برای روح عمو حسین

دعا کنید برای فرج امام زمان روحی فداه

1-ممنونم به وبلاگم سر زدی تو را مقدساتت دعا کن  حتماقراره یه روزی بریم از این دنیا  دعا کنید من عاصی و پرگناه رو تخت بیمارستان و زیر دست و پای این و ان نمیرم با عزت و در جلسه مادرم زهرا با چشم اشکبار بمیرم قسمتون دادم دعا کنید دعا کنید

2-شادی همه پیر غلام های اهل بیت از همه و همه هر جا که بودند انشاء الله امشب روحشون فیض ببره یه صلوات بفرست و بنویس

3-اگه راهنمایم کنی ممنونت میشم

4- این داستانهایی که گفتم ادامه دارد

 





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 19 بازدید
    بازدید دیروز: 128
    کل بازدیدها: 691326 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •