سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شرح دعای صحیفه(قسمت چهارم (دوشنبه 87/2/9 ساعت 10:59 عصر)
ولا قوة لی علی الخروج من سلطانک,و لا استطیع مجاوزة قدرتک,ولا استمیل هواک,ولا ابلغ رضاک,ولا انال ماعندک الا بطاعتک و بفضل رحمتک

در عالم امروز تمام قوانینی که در عالم از نظر مادی یا معنوی وضع شده از طرف قدرتی وضع شده که این قدرت مافوق تصور ماست.هیچ کدام از انسانها نمی توانند از راهی غیر از گوارش به سلولهای بدنشون تغذیه برسونند. هیچ راه دیگه ای ندارند.گفتم دستگاه گوارش که دیگه کسی نگه که آقا ما غذا نمی خوریم سِرُم می زنیم,الان سرم اختراع شده.سرم هم داخل دستگاه گوارش اون مواد غذایی تزریق میشه. این میشه حکمهایی که خدا صادر می کنه و ثابته.احکام الهی نسبت به مادیا ت و معنویات ثابته.سلطان اینها رو وضع کرده.خیلی ها سوال می کنند که ما در عالم با اینکه سعی می کنیم دچار مباحث فلسفی نشیم اما اشاره می کنیم. اینکه احکام خدا در عالم دو تاست.برخی سوال می کنند آیا انسانها مختار وآزادند یا مجبورند؟جوابش اینه که جبری که به این معنا باشه که من و تو اراده ای برای انتخاب راه مستقیم یا کج نداشته باشیم این جبر وجود نداره.اما عبارت دقیق جواب این سوال اینه;که ما مختار مجبوریم.یعنی در بعضی از چیزها ما مجبوریم.هیچ کدام از ما نمی توانیم با دماغمون نگاه کنیم باید با چشممون نگاه کنیم.چشمت رو ببندی دیگه از دنیا تصویری رو نمی بینی.دماغتو بگیری با چشمات نمی تونی بو کنی.دهنت رو ببندی حرف نمی تونی بزنی غذا نمی تونی بخوری.بعضی از چیزها در عالم اجباری هستند همینند.شما نمی تونی در عالم پدرو مادرت رو عوض کنی همینند.شما شهری رو که درش متولد شدی رو نمی تونی انتخاب کنی همینه.زبانی که باهاش تکلم می کنی زبانیه که جبر جامعه بهت حاکم کرده.یک کم اگر دایره ی این جبر رو بیشتر باز کنیم حتی به دین تو هم می رسه
.یعنی بعضی از ماها البته ممکنه در این دوره و زمونه کمتر باشه,ولی در طول تاریخ آدمهای خیلی زیادی به یک دین و مکتبی متولد شدند,که چون پدرو مادرشون مثلا بودایی بوده اینا هم بودایی شدند.چون پدرو مادرشون مسلمان بودند اینها هم مسلمان شدند.جهان هم جهان ارتباطات نبود.اصلا بابای تو یک ده کوره ای زندگی می کرد ویک بتی رو می پرستید و از اول تا آخر عمرش هم فکر می کرد خالقش همینه. بعد هم می مرد اینها میشه اجبار معنوی.سوال می کنه که آقا ما چه فرقی داریم با اون کسی که در اروپا یا امریکا متولد شده؟ماها از بچگی شیعه بودیم اون از بچگی مسیحی بوده.امروز جهان,جهان ارتباطاته,اما بعضی وقتها آدمها دنبال ارتباطات نمیرن.فکر می کنند همینی که دارند درسته و خوبه.اینها میشه جبر که البته بعضی از این جبرها در جامعه ی ما هست.که بعضی از این جبرها شکر داره.شکر از اینکه تو سالم به دنیا آمدی و جبر این بوده که تو سالم به دنیا بیای و یکی دیگه ناقص به دنیا آمده و جبر این بوده که تو ناقص به دنیا بیای.
همین امشب قبل از افطار داشتم جایی می رفتم که دیدم یه بنده خدایی که نزدیک اذان هم بود داره با عجله و با یک شوق خیلی خوبی میره نمازش رو اول وقت و با جماعت در مسجد بخونه.یک نگاهی که آدم به ترکیب این بنده خدا می کرد خیلی از دردها رو می گرفت.طرف پاهاش که ناقص بود با عصا داشت حرکت می کرد,صورتش هم مثل آدمای ناقص الخلقه بود,دستاش هم ناقص بود.در عمرش هم فکر نمی کنم که خیلی از لذتهایی که مارو مشغول می کنه و ماهارو زمین می زنه طوری که اگر به خیلی از لذتهامون نرسیم کاملا زمین می خوریم و قفل می کنیم. طوری که فکر می کنیم دنیا تموم شده,اما این آدم با این وضعیت با چه شوقی داشت می رفت مسجد نمازشو اول وقت بخونه.بابا خدا به تو چی چی داده که اینقدر بهش علاقه داری؟روزه هم که گرفتی باریک الله ,حالا بشین خونه افطارت رو بکن.اما این جبری که بر این انسان حاکم شده رو طرف پذیرفته.
ما باید بعضی از جوها رو قبول کنیم. خیلی از شماها که نه,چون شما با خدا و اهل بیت آشنایید و هر موقع هم که کم میارین اونا بهتون روحیه تزریق می کنن.اما خیلیا هستند که در جهان این جبرها رو نمی تونند تحمل کنند و از رده خارج میشن.اسمش انسانه.انسانی میشه که نعوذبالله پناه می بره به الکل یا مواد مخدر تا بزودی زود بمیره.نمی دونم اون دنیا چه خبره.
در روایت داریم:اینایی که خودکشی می کنن به محض اینکه روحشون از بدنشون جدا میشه یکدفعه تمام این سریالی که از این به بعد براشون اتفاق بیفته جلوی چشماشون رد میشه,زمان باز میشه,همشو می بینند.سریالی که من قبل هم داشتند,یعنی زندگی که می کردند هم رد میشه که یکدفعه اینها به خودشون میان که میگن ای وای چه غلطی کردم.میاد برگرده می بینه نمی تونه برگرده.چرا؟چون به جبر تن در نداده.ما به بعضی از جبرها باید تن دربدیم.
بنده خدا در دنیا آرزو به دلشه که یک بار دیگه یه مجلسی,یه زیارتی,یه حرمی,یه مکه ای,یه کربلایی یه مشهدی ,حتی یه جمعی پیدا کند یه نماز جماعتی یه مسجدی آرزو به دلشه.ما بایستی به جبر حاکم بر جامعه تن در بدیم.

تنها دلخوشی خدا اینه که ما این جبر رو قبول کنیم.وقتی به سلطان بودن سلطان,اعتقاد پیدا می کنیم بنابراین باید به اینکه ما رعیتیم اعتقاد پیدا کنیم و رعیت کلا با جبر خو می گیره.یک مملکتی رو براتون مثال می زنم که ششصد هفتصد میلیون نفر جمعیت داره اخبارهای خارجی رو شما نگاه کنید,کمترین تنشها و کمترین اعتراض ها در جامعه ی هنده,در حالیکه جامعه ی هند یکی از پرمشکل ترین جوامع جهانیه از نظر فقر,از نظر تبعیض,از نظر اختلاف بین فقیر وغنی ,از نظر مسائل معنوی بسیار بسیار ادیان دارند.یعنی در هند هیچ شیئی نیست که خدا نشده باشه!از انواع و اقسام حیوانات, خدا دارند تا انواع و اقسام ستارگان تا انواع و اقسام اشیاء,تا انواع و اقسام آدما و حتی خیلی چیزهای زشت.این جامعه چرا اینقدر آرومه؟چون جامعه ی هند عادت کرده که از جبر خودش لذت ببره. در حالیکه در جوامع امروز شیعی ما برای اینکه جوانها خوششون بیاد بهش میگیم آقا تو آزادی هر راهی رو می خوای انتخاب کن,هر چی دوست داری انتخاب کن.که اینها باعث تشنج و ناراحتی و عدم آرامش و اضطراب میشه برای اینکه شخص با خودش میگه چرا من اینجوریم ولی اون اونجوریه.



لذا بعضی از جبرها رو ما باید تحمل کنیم.به چه امیدی تحمل کنیم؟چقدر زشته که ما در مقابل بودایی ها کم بیاریم که اینها (این بودایی ها )تحمل می کنند که این بت, این ستاره و...حالشون رو می دونه و خوشحالند.یعنی همین براشون دلچسبه و راضیند.بعد ما مسلمونها خدا رو ببینیم و با اینکه خدا می دونه ما چه حالی هستیم برامون لذت بخش نباشه.به چه امیدی تحمل کنیم؟به امید اینکه اول دین به شما گفتند که اینجا قرارگاه شما نیست..همون اول دین به شما گفتند که آقا نگاهتون به دنیا نگاه مسافر باشه.همون اول دین بهتون گفتند که آقا اگر در دنیا دنبال آرامش و راحتی و خوبی می گردی اشتباه می کنی داری وقتتو تلف می کنی.در دنیا آرامش رو باید خودت برای خودت ایجاد کنی.باید خودت رو خو بدی.همون اول دین بهت گفتند که همونطوری که جسم تو خو می گیره به سختیها و جسم تو خو می گیره به گرما و سرما و جسم تو خو می گیره به ضعف یا قوت.همونطوری که جسم تو خو می گیره به میزان ساعت خواب.همینطوری روحت هم با این جبرها خو خواهد گرفت.بنابراین خودت رو مچ کن.
بنابراین این قسمت از دعا میگه که سلطان مطلق خداست.سلطان تعیین می کنه که کی کجا باشه و چه کنه.چه بپوشه و چه بخوره.این تو هستی که تلاشت رو برای تعالی حتما باید انجام بدی.انسانی که بیاد بگه چیزی که خدا برای من خواسته همینه این میشه مانند بودایی هاا و مکتب های هندی.بلکه ما میگیم تلاشمون رو انجام میدیم,تلاش مال کجاست؟آیا ممکنه روح آدم تلاش کنه؟روح که نمی تونه تلاش کنه.تلاش مال جسمه.تلاش رو جسم انجام میده اما روح اصلا کاری به این کارا نداره.ما مامور به نتیجه ی تلاش جسمی نیستیم بلکه وظیفمونه که تلاش جسمی داشته باشیم.
درسمو می خونم,زحمتمو می کشم,از خودم دفاع می کنم,سعی می کنم مادیاتمو کسب کنم,سعی می کنم معنویاتمو کسب کنم.سعی می کنم گناهانمو کنار بگذارم,سعی می کنم از فرصتهام استفاده کنم.همه ی اینها درست. اما روحم آرامه.چون میگم در سلطنت کسی قرار دارم که این خودش می دونه که این روح رو کجا افسارشو ببنده
ولا استطیع مجاوزه قدرتک:و نمی توانم خارج از قدرت تو کاری بکنم
.حالا بیام این اصرارو بکنم,سالها بیام خودم رو مشغول این ادعا کنم که من می تونم عمرم رو بر هم بزنم و فلان کنم و شعر میگه و...اما حقیقتش اینه که من و شما از دایره ی قدرت خداوند تبارک و تعالی نمی تونیم خارج بشیم.و این قدرت بسیار قدرت عجیبیه.اجازه بده کارش رو انجام بده.خیلی وقتها ممکنه خداوند تبارک و تعالی برای یک قسمت از سلطنت خودش من و تو رو صلاح ندونه.هر مدیر کلی این سلیقه رو می تونه اعمال کنه.آیا خدا نمی تونه؟باباجون خدا دلش نمی خواد ما به اینجا برسیم به همین راحتی.
طرف هشتاد سالشه هیچی هم نداره الحمدالله هم میگه.نه دنیا داره,نه خونه داره نه زندگی داره هیچی نداره.بعد که بهش میگیم چرا؟میگه خب,خدا نمی خواد چرا من زور بزنم.خدا میگه بنده ی من صلاح تو رو خوب تشخیص میدم و همون رو اعمال می کنم تو دست و پا نزن. برای اینکه دست و پا زدن داره وقتتو تلف می کنه
.
جبر فیزیکی هم داریم.یعنی آقا, اگر خداوند یه جور دیگه شما رو خلق کرد بپذیر. البته ما اینجا داریم بحث اخلاقی می کنیم نه احکام..که مثلا شما بری از مجتهدت استفتاء کنی که آقا مثلا عمل چهره, عمل بینی, عمل ابرو, عمل لب که الحمدالله همه جارو عمل می کنن آیا از نظر شرعی اشکال داره؟مجتهد هم جوابتو میده که اشکالی نداره.اما اینجا منبر,منبر احکام نیست منبر اخلاقه.وقتی منبر اخلاقه خداوند تبارک و تعالی میگه لذت بندگی در اینست که به جبرهایی که بهت دادم اعتقاد داشته باشی.وقتی شما خودت در مسیر الهی یک نقصی رو احساس می کنی و سعی داری که برطرفش کنی یعنی خدا این قسمت از خلقتش رو اشتباه کرده خداوند در جای دیگه تو رو به خودت واگذار می کنه.اینو امتحان نکنید و همین الان قبول کنید.[:
0]

حضرت رسول اکرم(ص) با یکی از همسرانشون که اسم نمیاریم ,چون دیشب گفتم اونایی که علاقه نداریم اسم هم نمیاریم.دیگه همه فهمیدند کیه..ایستاده بود.یکی دیگه از همسران پیامبر که اونم چون علاقه نداریم اسم نمیاریم از راه وارد شد و این همسر دومی که وارد شد کسی بود که قدش خیلی کوتاه بود بعد همسر اولی خواست که جلوی پیامبر خرابش کنه بلند گفت که چطوری کوتوله؟بعد همین جمله ای که من و شما خیلی از همدیگه در افواه شنیدیم.اصلا رسمه میگن که فلانی کوتولست,اون یکی کچله اون دماغش تو آفساید هست اون نمی دونم شکمش جلو هست. اینارو همینطوری صبح تا شب داریم میگیم دیگه.ببینید پیامبر چی گفته. پیامبر فرمودند:فلانی گناهی را مرتکب شدی که اگر با آب هفت دریا بخواهند بشویند این گناه پاک نمیشه. همسر پیامبر خیلی تعجب کرد که بابا من شوخی کردم. پیامبر فرمودند می دونی چی گفتی؟ تو اشکال به خلقت گرفتی
.
حتی به خودت هم حق نداری بگی که مثلا خدا جون این چه هیکلیه من دارم.اشکال به خلقت گرفتی یعنی خداوند تبارک و تعالی در خلقتش نقض داره
.

بعد پیامبر این روایت رو نقل کردند که روزی موسی(ع) از جایی می گذشت و یک سگی را دید.این سگ بسیار زشت بود.تراخم چشماشو گرفته بود .هاری داشت صورتشم از بین رفته بود فکش معلوم بود بدنشم کاملا پوسیده و پشم و کرکش هم ریخته و شطرنجی بود.بوی گندش هم بلند شده بود که موسی وقتی نگاه کرد صورتش رو در هم کشید گفت:عجب موجود زشتی.به قدرت خداوند تبارک و تعالی سگ به زبان آدمی شروع به صحبت کردن کرد.به موسی گفت موسی به من ایراد می گیری یا به خلقت خدا!!اگر ناراضی هستی( فحولنی) تو منو عوضم کن چرا به خلقت خداوند ایراد می گیری.پیامبر فرمودند که موسی(ع) چهل شبانه روز گریه می کرد.

اینا جبره و آدم باید به این جبر تن در بده.باز نیای برای من استفتاء برداری بیاری که آقا مراجع تقلید فرمودند که:جایز است.جایز هست رو ولش کنم من دارم میگم آقا از نظر اخلاقی تو اگر ایراد به خلقت بگیری خداوند تبارک و تعالی تو را رها می کند.ایراد به خلقت نگیر.که فلانی چرا اینجوریه!؟ ماه رمضونه یه کمی ریز میشم الحمدالله همه جنبه و ظرفیتش رو دارین.یه کمی بازش کنیم.عجب شهریه!عجب هوای بدیه!این میشه ایراد به خلقت! عجب هوای سردیه!میشه ایراد به خلقت.بعد فردا نیای بگی که من از کجا چوب خوردم.نگی که شب بیست و سوم چرا جواب مارو ندادنا!؟ از ایرادهایی که به خلقت گرفتی باید توبه کنی.عجب منظره ی بی ریختیه!عجب خیابون فلانیه!در حالیکه همه چیز خداوند باید برای تو زیبا باشه.به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
.برای چی میگی عجب هوای سردیه, برای چی میگی عجب هوای گندیه؟نعوذ بالله.این حرفها زشته خدا داره می شنوه.هوا مخلوق خداست,خدا هنرش رو به خرج داده هوا رو اینطوری خلق کرده.یعنی چی که گنده!؟پس اینها میشه ایراد به خلقت.
وقتی که ما خودمون رو در سلطنت خدا احساس می کنیم باید به تمام ابزار سلطنت خداوند تبارک و تعالی تن دربدیم.به خداوند تبارک و تعالی بگوییم که خدایا هرآنچه تو آفریده ای واقعا زیباست.عجب آدم بدیه!اینم حق نداری بگی.اگر می خوای امر به معروف و نهی از منکر کنی که هیچی امر به معروفت رو بکن اما چرا داری از ذاتش ایراد می گیری؟؟بدی هم حتی قابل گفتن نیست.
یک داستان جالبی هست که در ادبیات سیاسی این داستان رو نقل می کنند برای اینکه مارو نهی کنند از اینگونه اخلاق.در ادبیات اخلاقی بنده این داستانی رو که حتما هم شنیدید رو نقل می کنم و شما رو توصیه می کنم که اینطوری باشید.میگه پادشاهی اومد وزیرش هم سر سفره نشسته بود بعد پادشاه شروع کرد به گفتن اینکه غذای بسیار خوبی است امروز چه بادنجان لذیذی است.و..!وزیر هم گفت:بله اصلا از بهترین غذاها بادنجانه.اصلا سفره بدون بادنجون مزه نداره.فردای اون روز پادشاه رو فرم نبود و اتفاقا غذا باز هم بادنجان بودپادشاه گفت:بازم بادنجون؟مسخره کردید خودتون رو.وزیر هم گفت:هر چی فکر می کنم که این آشپز با چه عقلی بادنجون برداشته آورده سر سفره نمی فهمم.آخه بادنجون به چه دردی می خوره؟یا تلخه یا فلانه.دوروبریها لبخند تلخی زدند.پادشاه فهمید و سوال کرد از وزیر که ببخشید شما دیروز داشتید مدح بادنجون رو می گفتید.وزیر گفت:خُب معلومه.به خاطر اینکه من نوکر تو هستم نه نوکر بادنجون.من نظر تو برام مهمه نه نظر بادنجون.اگر شما از بادنجون تعریف کنید ما میگیم خوبه و اگر ازبادنجون تعریف نکنید ما میگیم بده. در ادبیات سیاسی به اینا میگن بادنجون دور قابچین.در سلطنت الهی توصیه ی اخلاقی اینه. ما بادنجون دور قابچینیم.هر چی خدا بگه. امروز بگه خوبه میگیم خیلی خوبه,فردا بگه بده میگیم آره خیلی بده
.

اومد خدمت امام صادق و عرض کرد یا رسول الله ما می خوایم امتحان پس بدیم که شیعه ی شما هستم یا نه امتحانم کن.فرمودند هیچ ایرادی نداره. امام صادق(ع) یک سیبی رو گذاشتند جلوشون و نصف کردند.گفتند اگر بهت گفتیم که این نیمه ی سیب بسیار بده و این نیمه ی سیب بسیار خوبه از این استفاده کن و اون نیمه ی دیگرو حرام بدان باید قبول کنی.به همین راحتی.این میشه چی؟حکم دادن به سلطنت.تو سلطانی آقا.من نوکر تو هستم نه نوکر سیب.اینطرف سیب خوبه چشم.اونطرف سیب بده بازم چشم.به همین راحتی.

اونایی که در بحث مسائلی که خداوند امر فرموده حساب و کتاب می کنند.که اینکارارو انجام بدیم,ندیم,خدایا توضیح بده برای ما.یک کتاب نداری که ما فلسفشو بفهمیم؟و مدام سوال و جواب می کنند اینها آدمای خوبی هستند اما در دایره ی احکام.اما در دایره ی اخلاق آدمها فقط در سلطنت خودشونو قرار میدن.هر چه سلطان بگه.بزن گردن اینو چشم.به محض اینکه نزدیک شد و دستور اومد که نزن بازم میگه چشم.حضرت امام فرمود:بر همه واجب است که برن بجنگند ,چشم.بر همه واجب است که جنگ رو تعطیل کنند,چشم. یعنی لازم نیست امام بیاد توضیح بده.چرا؟چون سلطنت,سلطنت الهیه.وقتی انسان به این نقطه می رسه تازه میشه عبد..ایراد به خلقت نمی گیری,ایراد به دستورات نمی گیری.این لایمکن الفرار من حکومتت رو که بعضی ها هر شب جمعه توفیق دارند ومی خونند چه وقتی حقیقی است؟وقتی حقیقی است که اینگونه خودت را رعیت این سلطان بدانی.در مناجات مسجد کوفه که اینهمه داد می زنی که انت المالک و اناالمملوک ,انت الرازق و اناالمرزوق,انت السلطان و انا الممتحن ,انت الحی و اناالمیت,انت العالم و اناالجاهل و...همینطور که اینارو داری پشت سر هم میگی یعنی چی؟یعنی اعتراف می کنیم که در سلطنت تو قرار داریم.کسانی که وارد ماه رمضان می شوند به این نیت که در سلطنت خداوند ایراد دارند و دوست دارند که یک سری تغییراتی ایجاد بشه اینها کسانی هستند که هنوز به عبدیت و عبودیت نرسیدند.نمی دونه دم در خونه ی کدوم خدا داره زار می زنه!

بنابراین اعتماد مطلق به خداوند

ولا استمیل هواک:
حتی قدرت ندارم دوستی تو را به سمت خودم جلب کنم.این قدرت هم در من نیست.یعنی من توانایی ندارم کارهایی بکنم که چشم تورو بگیره.بعضی از ماها یه عبادتی که می کنیم یا یک کاری که انجام میدیم.فکر می کنیم چشم خدارو گرفت و خدا خیلی خوشحال شد که ما همچین کاری کردیم!!!
.
خدایا:ما تا ظرفیت پیدا نکردیم هیچی از مادیات و معنویات به ما,نده.
خدایا:اول ظرفیت بعد مادیا ت و معنویات رو به ماعنایت کن


طرف تا یک ذره کار برای خدا می کنه فکر می کنه دیگه چشم خدارو گرفت.این جملات رو از اینورو اونور زیاد شنیدید که آقا اگر ما نباشیم چی میشه؟آقا شمایی که مارو اذیت کردید وگفتین که ما اله و بله ایم,چشم ,ما تعطیل می کنیم می ریم دنبال کارو زندگیمون. دیگه هم صحبت نمی کنیم تا ببینیم این جوانها رو کی هدایت می کنه؟!بدبخت تو آخر شرکی.حتی پیامبر ما این حرف رو نزد.بذارین کلاس رو یک کمی بیارم پایین تر که مبتلا به شما باشه.خانمه به شوهرش میگه که خدا سایه شمارو بر سر خانواده نگه داره اگر نباشی بچه ها چکار می کنن؟عجب بساطیه,بچه ی تو بنده ی خداست.ما اگر نباشیم اتفاقی می یفته؟مطمئن باش که هیچ اتفاقی نمی یفته.

این جمله ای که آقا امام سجاد دارن میگن دلالت مفهومی داره بر این مطلب که من و شما بدانیم در درگاه خداوند کاری نمی کنیم که چشم خدارو بگیره.صدو بیست و چهار هزار پیامبر و چهارده معصومش با همدیگه هیچ کاری نتونستند بکنند که چشم خدارو بگیره.شوخی نداریم که,خداست.بابا اینا مخلوق خدا هستند مگه میشه مخلوق یک کاری بکنه که چشم خدارو بگیره.بله روایتهای زیادی هم داریم ,روایت داریم که مثلا اگربنده ای در سحر فلان پاشه دو رکعت نماز فلان رو بخونه خداوند عرش رو چراغونی می کنه و فرشته ها رو صدا می زنه که بیاین ببینید که چه خبره.آیا فکر می کنید این چیزها سبب میشه که یکدفعه خداوند متحول بشه و با خودش بگه که عجب بنده ای ما داشتیم و خبر نداشتیم!!؟نه
آقا جون مثل این می مونه که شما اول دبستان بیست که می گیری معلم یه دونه از این پولک ها می چسبونه تو دفترت بعد میری به مادرت نشون میدی مادره میگه وااااای که بچم پولک گرفته,بعد به باباش نشون میده پدره سعی می کنه که خودشو خوشحال نشون بده ولی واقعا این پولک چشم پدرو مادر نگرفته.ما بچه کلاس اولیها فکر می کنیم که خبریه.هیچ خبری نیست.

خداوندا من هیچ کاری نمی توانم بکنم که دوستی تو را جلب کنم.بعضی ها فکر می کنند که اگر خیلی عبادت کنند,خیلی صدقه بدن.خیلی کار برای خداوند تبارک و تعالی انجام بدن خداوند تبارک و تعالی مشتاق میشه که بیاد با اینها طرح رفاقت بریزه وبه ملائکش هم بگه که آقا ما یک بنده ای پیدا کردیم که اصلا فکرش رو نمی کردم که اینطوری باشه.چه افتخاری!؟می خوای برو یه چند تا عکس هم با خدا بگیر!یه امضا هم بده.
دیشب یکی از دوستان که از شعرای خوب مملکت هم هست,آقای سعیدی راد نوشته بود که رفته بودیم اهواز.شب شعری بود و از از شاعرای کشور دعوت کرده بودند.یک دختر خانمی با دو اومد دم ماشینِ ما و گفت:استاد یه امضاء محبت بفرمایید یا یک خط شعر بنویسید..می گفت ما هم با خودمون گفتیم الحمدالله طرفدار زیاد داریم.خلاصه یک خط شعر نوشتم و امضاء کردمو دادم رفت.یه ده قدم رفت دیدم دختره برگشت.گفت این چیه؟گفتم امضامه دیگه.گفت:مگه تو آقاسی نیستی؟؟بعد می گفت دختره تازه عصبانی هم شده بود که بگیر ببینیم بابا
این چیزا به قول شیرازیا میگن سرتوزی(خیلی قشنگه این سرتوزیا قشنگه)


یه شعری هست که برادرا و خواهرای ما خیلی به این شعر علاقه دارند.از اون شعرایی هست که البته خداوند لطف کرده و کمتر به این وادی می یفتیم که بخوایم سرپوزی لازم داشته باشیم.خودمون روزی دو سه بار سرپوزی به خودمون می زنیم خدا هم بیکار نمی نشینه.ولی

عالم همه هیچ و کار عالم همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ


خدایا من کاری نمی تونم بکنم که میل تورو به سمت خودم جلب کنم..خدایا ببین روزه گرفتم لبام خشک شده!بعضیا به خدا نشون هم میدن که کف کردی آی خدا!!.بابا ول کن.خدا می دونه چه کسانی رو دیده و کف نکرده؟

در لحوف چقدر زیبا این روایت رو نقل می کنه که:لقد عَجَبَتِ الملائکة.کاری که امام حسین کرد ملائکه تعجب کردند.اما خدا اینجا هم تعجب نکرد.امام حسین اینجا بندگیشو کرده.لذا به قلب امام حسین انداخت که این جمله رو بگو.الهی رضا برضائک تصمیما بامرک و قضائک

مراقب باشید که هیچ عملی از طرف ما نمی تواند چشم خدا را به سمت ما جلب کند که آقا بنده ی من فلان کارو کرد.اگر خدا یه جاهایی مارو میاد تحویل می گیره برید سراغ همون پولکه و مادره و بچه دبستانیه!خدا می دونه که ما بچه ایم می خواد دل ما خوش باشه که آفرین باریک الله پسر خوب.ببین داره نماز شب می خونه احسنت.واقعا تو گل سرسبد ما هستی,تو این مملکت مردم نماز صبحشونم نمی خونن یا به زور می خونن اونوقت تو نماز شب می خونی آفرین باریک الله بچه ی خوب!بنابراین یک وقت فکر نکنید که خبریه.خداوند داره بچه گول می زنه.

آقای فلسفی خطیب بزرگوار و گرانقدر نقل می کرد که قم بودم از بیت آقا بروجردی زنگ زدند که آقا خیلی به شما علاقه دارند و الان هم حالشون خیلی خرابه.آب دستتونه بذارین زمین بیاین منزل آقا بروجردی بشینین باهاشون صحبت کنید چون هیچ کس رو تحویل نمی گیرن.گفتم باشه.رفتم و در زدم و وارد شدم.سوال کردم آقا بروجردی کجا هستند؟گفتند:آقا در اتاق نشستند,در رو هم به روی خودشون بستند سه ساعته پیرمرد داره گریه می کنه و ما برای جسمش خوف داریم.ولی شما که برین کنارش ,به شما علاقه دارن و سر صحبت رو باهاشون باز می کنید و خلاصه جور میشه.آقای فلسفی می گفتند که من وارد شدم مارو دید تحویل گرفت.بعد گفتم آقا چی شده؟گفت:آقا هیچی.هشتاد سال از خدا عمر گرفتم الان احساس می کنم که دارم می میرم نگاه کردم می بینم یک ثانیه یک کار به درد بخور برای خدا نکردم
.حالا این آقای بروجردیه اینم بندم که فکر می کنم اگر نباشم کمر اسلام شکسته,اگر من نباشم خانوادم اله میشن,اگر من نباشم فلان میشه.امام وقتی که به رزمنده ها توصیه می کردند می فرمودند:که شیطان وسوستون نکنه و خانوادتون شما رو از جهاد غافل کنه.امروزه هم ما جهاد داریم.و یادتون باشه که خانواده ی شما خدا دارند.آیا خدا نعوذ بالله اندازه ی تو عرضه نداره؟تو نمی خواد غصه بخوری تو برو کارت رو انجام بده.

ولا ابلغ رضاک:رضای تو را من به دست نمی توانم بیاورم
.ما یک بحثی داریم هم مدیریت اداری و هم مدیریت خانواده.میگه مدیر کسی است که نسبت به نیروی زیر دستش درجه ی ارضاش بسیار بالا باشه. یعنی نیرو وقتی یک مطلبی رو برای مدیر می ببره,بسیار هم که عالی باشه حق نداره طوری برخورد کنه که این نیرو احساس کنه که آخرین تواناییش همین بود.مثلا عرض می کنم کارنامه رو برداشته آورده کمپلت بیست.نباید بهش بگی ایوالله,اصلا دیگه مثل تو پیدا نمیشه.فکر نمی کردم اینطوری بشه.بلکه باید بگه که پسرم دخترم خیلی عالی بود اما توانایی تو خیلی بالاتره می دونی زندگی چقدر نشیب و فرازهای مهمتری داره.اینا چیزی نیستا.اینطوری اگر برخورد کنید استعداد نیرو شکوفا میشه .
حتی آقا اباعبدالله در آخرین لحظه ی عمرش بدهکار به خدا شد.گفت:خدایا از تواناییهایی که به من دادی من نتونستم همشو صرف کنم.شرمنده دارم میام خدمت شما

از حضرت صدیقه ی کبری (س) که بالاتر نداریم..در روایت داریم که از خانم در عرش سوال کردند که مایلی به دنیا برگردی؟گفت:معلومه که مایلم.برای اینکه یک عالمه ظرفیتهای موجود بود که هنوز می تونستم پر کنم!!

یعنی خانه ی تکامل ظرفیت انسانی در دنیا اصلا پر نمیشه.لذا ما در روایت داریم در برزخ تازه مومنین میرن سراغ بالا رفتن.کلی ظرفیت مونده.خانش اصلا پر نمیشه.لا ابلغ رضاک یعنی من اصلا نمی تونم رضایت تو رو کسب کنم.
سوال خیلی مهمی که خیلی وقتها می پرسند اینه که میگن آقا این نمازی که ما امروز خوندیم فکر نکنیم به درد می خوردا خراب شد.جوابش اینه که اتفاقا هر وقت نماز خوندی و فکر کردی به درد خورده و این نماز,نمازی بوده که حق نماز رو در مقابل خدا به جا آوردی این نماز تو یک ریال هم نمی ارزد.که نمی دونم در مسجد الحرام بودیم در روز عرفه در عرفات بودیم و جاتون خالی یک نمازی اونجا خوندیم که واقعا نماز بودا و اتفاقا شما رو هم دعا کردم.میگم اتفاقا ای کاش اونجا تو این نمازت دعا نمی کردی.
بعضی وقتها وقتی انسان فکر می کنه که خداوند رو راضی کرده عبادتش رو باخته.شب قدر,شب بیست و سوم آخرین فرصت از دستت رفت ناراحت و دلخوری از خودت,داری به خونه بر می گردی در ماشین و سرویست نشستی و از خودت دلخوری که ای بابا این فرصت هم از دستمون رفت و نتونستیم استفاده کنیم.اتفاقا اینجا تو بسیار آدم خوبی هستی بسیار آدم عاقلی هستی.اما اگر بیای بگی الحمدالله امشب دیگه همه چی حل شد. یعنی چی؟یعنی خدا از تو راضی شد؟یعنی تو همه ی ظرفیتهای انسانیت رو پر کردی؟خداوند تبارک و تعالی می فرمایند:اشتباه کردی,شب قَدرت رو هم خراب کردی
.
مومنین دقت کنند در مناجات اهل بیت در بعد از شبهای قدر که همش میگه:السلام علی شهرالذی.سلام بر ما که قدرش را ندانستم.یعنی چی؟یعنی قدر اینقدر بالاست که ما هر کاری کنیم نمی تونیم این قدر رو بدونیم.
ولا ابلغ رضاک:من نمی تونم رضایت تو رو کسب کنم.
یکی از دوستای خودم به خودم داشت می گفت که: الحمدالله خدا توفیق داد جبهه رفتیم و جهاد کردیم.الحمدالله تیرو ترکش هم خوردیم,الحمدالله جانباز هم شدیم.بعد از جنگ هم که همش مسجدو اینورو اونوریم.خدارو شکر که وظیفمونو انجام دادیم و الان آماده ایم برای مردن.میدن بهش,آدم خیلی خوبی هم هست اما واقعا داره اشتباه می کنه و چون اشتباه می کنه خدا بهش خرده نمی گیره.
ولا انال ما عندک الا بطاعتک و بفضل رحمتک:و آن چیزی که در دست توست(خیر دنیا و آخرت)دسترسی پیدا نمی کنم به آن مگر به طاعت تو.
در اینکه خیر آخرت رو من و شمابدون عبادت نمی تونیم به دست بیاریم بحثی نیست.هیچ کسی هم تو این قضیه اعتراضی نداره و همه هم قبول دارند که برای به دست آوردن خیر آخرت باید عبادت کرد. تا میگیم عبادت همه چشماشون میره به آسمون یعنی آخرت.اما در این جمله امام سجاد (ع) می فرمایند خیر دنیا.یعنی برادر من خواهر من دنیا هم می خواهی مسیر اصلیش عبادت است.مسیر اصلیش از خدا خواستن است.هرگاه ازعبادت خودت برای رسیدن به دنیا , پلی ساختی برای گذشتن از سعادت دنیای خودت,یعنی دنیاتو داری خراب می کنی
.
امام با ما تارف نداره.هرگاه برای رسیدن به یکی از قسمتهای دنیا دروغ گفتی در حقیقت پلی زدی که از اون حاجت خودت بگذری.کلا بهش نرسی.هر گاه برای رسیدن به یکی از قسمتهای دنیا غیبت کردی تهمت زدی دروغ گفتی کارای خلاف کردی پلی زدی که این کار رو خراب کنی و این رو مطمئن باش.
لذا نیتت رو برای خدا بکن,عبادات ما در دنیای ما تاثیر داره و وقتی که خداوند تبارک و تعالی سلطان است ما رعیتها باید از طریق عبادت به دنیای خدا برسیم





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 11 بازدید
    بازدید دیروز: 86
    کل بازدیدها: 690711 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •