سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شرح دعای صحیفه (قسمت هفتم) (دوشنبه 87/2/9 ساعت 11:12 عصر)
واجعل ثنایی علیک,و مدحی ایاک,و حمدی لک فی کل حالاتی حتی لا افرح بما اتیتنی من الدنیا,ولااحزن علی ما منعتنی فیها,و اشعر قلبی تقواک,واستعمل بدنی فیما تقبله منی

واجعل ثنایی علیک
:ثنا در واقع ستایش و سپاسگزاری و مدح کردن است.یکی از خصوصیتهایی که انسان در ذاتش و در روحش کاملا آمیخته شده علاقه ی انسان است به مدح کردن. انسان دوست داره که چیزی رو مدح کند.معمولا هم در ذهن خودش بتی رو قرار میده(بت به معنای چیزی که مورد علاقشه)وسعی می کند که اون رو مدح کند.در کودکی و در سن و سال خیلی کم معمولا پدرو مادر هستند. بالاتر که میره و به مدرسه که می رسه معلمان یا همکلاسیهایش رو مورد مدح قرار میده.یک کم دیگه که جلوتر میده و با جامعه آشنا میشه به مدح کسانی می پردازد که در جامعه شهرتی دارند که بعضی وقتها شهرت کاذب و بعضی وقتها شهرت حقیقی.جلوتر که میره و به سن نوجوانی و جوانی می رسه این شخص کاملا سعی می کند که به یک منبعی متصل باشد که دائما بتونه اون رو مدح کند.از خصوصیات جوان و نوجوان بت سازی در ذهنه.بت سازی در ذهن,یعنی این بتی که ساخته ذهنیه .مجازیه و حقیقی نیست.اما علاقه دارد و دوست دارد تعریف کند.بعضی وقتها حتی به اشیاء مربوط میشه.مثلا تعریف ماشین رو می کنه که فلان ماشین نمی دونی چجوری بود.یا تعریف منظره ها,یا تعریف یک ساختمان و آپارتمان.خلاصش اینه که جوان دوست دارد از یک چیزی تعریف کند.واین ذهن گرا همون ذهنهای سالمه,ذهن ناسالم که در بین شماها نیست و در بین خلایق هم خیلی کمه.معمولا نه تنها مدح نمی کند بلکه بر مبنای انگیزه ی حسادت دائم سعی می کنه که بقیه رو هجو کند.یعنی احساس می کند که با هجو کردن بقیه خودش رو بالا می برد.این ذهن انسانهای ناسالمه که پرداختن به این ذهنها در ماه مبارک رمضان جایگاه ندارد .اما وقتی ذهن سالم باشد سعی می کند که مدح کند.لذا بعضی وقتها پدرو مادرهایی که یک مقداری سنشون کامل شده و مجرب و عاقل هستند,یا بزرگترها,کسانی که به بلوغ ذهنی و فکری رسیدند اینها وقتی جوان و نوجوانشون سعی می کنه به خودسازی در ذهنش,سعی می کنند باهاش مقابله و برخورد کنند.این مقابله بعضی اوقات حتی به گناه هم کشیده میشه.برای اینکه فکر می کنند که این جوان و نوجوان دارد اشتباه می کند و این جوان و نوجوان باید به خودش فکر کند,باید تواناییهای خودش رو ببیند.در حالی که مبهوت یک شیئی یا یک ماشینی یا شهری یا یک کشوری شده و اونقدر مبهوت شده که چشمش کاملا کور شده,عقلش کاملا بایکوت شده.چون وقتی یک چیزی رو دوست داره کور و کر میشه.و بنابراین این پدرو مادر سعی می کنند برای او توضیح بدهند.یا حتی ممکنه کسی رو که داره مدح می کنه دوستشه یا معشوقشه. و اینقدر نسبت به این شخص در ذهنش خودسازی مجازی می کنه که بزرگترها و مجربها که یک مقداری بیشتر در دنیا بودند و تجربه ی بیشتری دارند یا حتی کسانی که استادش هستند و عاقلتر از او هستند اینها احساس می کنند که جوان داره بت می سازه و احساس می کنند که این بت رو باید در ذهن جوان خراب کنند.دقیقا این مطلب,ضد مطالب روانشناسی دینیه.برای اینکه در روانشناسی دینی میگه که به جوان اجازه بده در یک برهه ای از زندگیش این بت رو در زندگیش بسازه و وقتی مثل تو مجرب شد خودش خواهد فهمید که این بت,بت مجازی بوده.واجعل ثنایی علیک:اینکه من برسم به جایگاهی که احساس کنم یک بت بیشتر در جهان وجود ندارد و که از هر نقص و عیبی مبراست.سبحان ربی العظیم و بحمده),(سبحان ربی الاعلی و بحمده),(سبحانک انی کنت من الظالمین)و...به این جملات کی می رسه؟؟در اثر تجربه و بالا رفتن.یعنی اینکه بالاخره آدم به جایی می رسد که متوجه میشه فقط یک نفر در عالم هست که می شود در خونه ی این نفر بود و این یک بت مطلقه,حقیقیه,نه بت مجازی.یک نفر هست که شایسته ی مدحه.وقتی می گوییم سبحان الله یعنی فقط و فقط تویی که منزهی از هرعیبی.تمام مخلوقات تو یک عیبی دارند,هر کسی که شما نگاه می کنید یک مشکلی دارد و فقط تویی که شایسته ی مدحی.اما خب خصوصیت نوجوانی و جوانیه.باید اجازه بدین که این برهه در ذهن این جوان بگذرد و خیلی عاقلانه بدون اینکه قصد و نیت سویی داشته باشیم آرام آرام جوان و نوجوان را راهنمایی کنیم به سمت اونجایی که باید بره
.یعنی در عالم خلقت مارو طوری خلق کردند که بریم به درهای بسته بخوریم و بالاخره برگردیم به سمت دری که همیشه بازه.یعنی خداوند تبارک و تعالی بیشتر از اینکه به من و تو حکم کند این پروسه رو اجرا می کند و جلوش رو هم نمی تونی بگیری.یک پروسه در ذهن من و تو اجرا می شود.به هر حال همه ی اونایی که سن و سالی ازشون گذشته تو ذهنشون دارند که یک برهه هایی دربست مرید یکی از مخلوقات خداوند چه بی جان و چه جاندار می شدند.علاقه ی انسانی مثل اینکه فرمودند:والذین معه رحماء بینهم .کسانی که امت پیامبر هستند همدیگر رو دوست دارند.
این خیلی خوبه ولی نگفت والذین معه اولیاء,اینها ولی همدیگر هستند.فرمودند رحماء هستند,دوست همدیگر هستند,به همدیگر علاقه دارند,برای هم دل می سوزونند.این خیلی خوبه.ولی وقتی به مدح می رسی یک نفر شایسته ی مدحه.و این یک نفر که شایسته ی مدح است به من و تو اجازه داده و گفته که این افراد رو هم می تونی مدح کنی.اولیاء من,ائمه من و انبیاء من.اینارو مدح کنی من رو مدح کردی.هر چه به اهل بیت بگین گویا به من گفتید.لذا وقتی زیارت جامعه ی کبیره رو شما باز می کنید می خونید می بینید صفاتی رو در جامعه ی کبیره امام هادی بر میشمارد که خیلی نزدیک به صفات خداوند تبارک وتعالی است.حتی صفتهایی که ما اصلا فکر نمی کردیم که خداوند اینقدر به اهل بیت تفویض اختیار کرده باشد.مثل صفتهایی که برای روز قیامت قائله.در آیه شریفه ی قرآن داریم که میگه حساب شما برماست,کتاب شما بر ماست,روزی شما بر ماست.
قبل از مناجات زیارت جامعه ی کبیره داریم که حسابه علیکم.قشنگ میگه که برعهده ی شماست و این میشه مدح اهل بیت,یعنی شما صاحب اختیارید.
یک پله اومده پایین تر ,
گفتند که اگر شخص دیگه ای رو خواستی مدح کنی در سایه ی اهل بیت مدح کنید..مثلا فلانی ما,فلانی رو کاملا مدحش می کنیم چون در سایه ی اهل بیته.یعنی به واسطه ی اهل بیت این شخص قابلیت مدح شدن پیدا می کند
..
واجعل ثنایی علیک:مدح من فقط برای تو و برای اهل بیت توست.

و مدحی ایاک:و سپاسگزاری من را هم برای خودت قرار بده.از این جمله بعضیها برداشت بدی ممکنه بکنند.به این معنا که اگر کسی در عالم بهشون لطفی کرد,اینها سرشون رو به آسمون بلند می کنند و میگن الحمدالله رب العالمین.ذات کار کاملا درسته.یعنی اگر هر کسی به این شکل لطف کرد در حقیقت خدا به واسطه ی اون شخص,اون شخص رو وسیله قرار داده به تو لطف کرده.یعنی از نظر ذاتی کار درست است اما از نظر اخلاقی با بعضی از دستورهای خداوند جور درنمیاد.درسته که اگر خداوند نمی خواست این شخص این لطف رو در حق تو نمی کرد اما چون این فرد این لطف را کرده(من لم یشکرالمخلوق لم یشکرالخالق)اول از این فرد تشکر کن اما بدون که ذات تشکرت مال منه.مدحی که برای ما میگی و تشکری که از ما می کنی تشکر زبانیه.خیلی از ماها اینقدر میایم دایره ی این مدح و شکر را در درگاه خدا و توکل بر خداوند رو باز می کنیم که یادمون میره که وسایل اینجا برای خودشون فی نفسه ارزشمندند.قابلیت مدح و تشکر دارند.مثلا فرض کنیم من امشب بخوام چهار تا جمله برای شما بگم.لذا وسیله میشم.میگیم نه آقا اگر خدا بخواد این جملات خودش به ذهن ما میاد و این یعنی عدم استفاده از وسایل.تو یکی از ادارات چندین سال پیش با یکی از دوستام بودیم بعد به ما رسید و گفت آقا کار ما حسابی گیر کرده یه دعایی بکن که کارمون باز بشه و کار فقط دست خداست. اینو گفت و خلاصه یکی از آشناهایی که تو همین اداره یه کاره ای بود پشت یک میزی دیده شد.یکدفعه دراومد گفت فلانی کاری نداری و سریع رفت.چی شد؟وسیله پیدا شد. رفت سراغ وسیله.ولی می دونه که این وسیله رو خدا برای او مهیا کرده.بنابراین ومدحی ایاک به این معناست که ما از وسایل استفاده کنیم,شکر رو نسبت به مخلوق و خلق انجام بدیم اما بدانیم که ذات تشکر ما از خداست.نفس تشکر ما از خداست اصل تشکر ما از خداست و خداوند تبارک و تعالی تمام این وسایل را جور می کند.در حقیقت امام فرمودند:که اگر می خواین فکر کنید که توقعتون حقیقی است یا نه.باید اینجوری با خداوند حرف بزنید که اگر این هم نباشد ولی اگر خداوند بخواهد کار مارو راه میندازه.

وحمدی لک فی کل حالاتی حتی لاافرح بما اتیتنی من الدنیا:خدایا آنقدر مقام شکر و حمد و مدح خودت رو در من قوی کن که من به دو تا درجه ی بسیار بسیار عالی ووالا از اخلاق و دین برسم.این دو تا درجه از درجات خاص و بسیار سطح بالای اولیای خداست.به جایی و به نقطه ای برسم که آنقدر نسبت به تو مبهوت بشم که از دنیا چیزی منو خوشحال نکنه اگر چیزی به من بِدی و چیزی من رو ناراحت نکنه اگر تو اون چیز رو به من ندی.یعنی شرط خوشحالی و ناراحتی من این باشد که تو این وسط و در این ماجرا دخیلی.دادی زیاد خوشحال نشوم ندادی هم ناراحت نشوم.یعنی بگم چی؟وقتی داری با خودم بگم که خداوند تبارک و تعالی صلاح من رو می دونسته و این مسخره بازیها هم نبوده که من نسبت به دنیا خوشحال بشم بلکه داده که نسبت به خودش خوشحال بشم.یه کمی ساده تر بگم خداوند این تسببیح رو که بهش علاقه دارید رو میده به شما.چکار کنم؟از دادن تسبیح خوشحال بشم؟نه بلکه از دادن اینکه خدا به من داده خوشحال بشم.پول میاد.نعمت میاد,اصلا یکدفعه از آسمون یک پول قلنبه میندازه تو دامن شما,طوری که اصلا خودت هم نمی دونی چی شد که چه اتفاقی افتاد که یکدفعه یک زمینی شما تو کویر لوت داشتید این زمین یکدفعه شد یک میلیارد تومان!این یعنی چی؟یعنی اینکه آقا من از این زمین خوشحال بشم یا از اینکه خدا به من داده خوشحال بشم؟خوشحالی تو در اینست که خدا بهت داده باشد.نه اینکه چون بهتون زمین داده.زمین که خوشحالی نداره.خدا اگر من رو قابل دونست خوشحال میشم,الحمدالله رب العالمین,حمدی که نشان دهنده ی خوشحالیه.برخی از مردم خداوند بهشون نعمت میده بعد خوشحالی خودشون رو اصلا نشان نمی دهند.شاید کار بدی نباشد.شایدش رو الان توضیح میدم.مثلا همین تسبیح رو که خیلی علاقه داشتی و اون زمین رو خدا بهت داد.حالا میایم میگیم که اینو بهت دادن میگی آقا مال دنیا ارزشی نداره.آقا استفاده نمی کنی از اینایی که خداوند بهت داده؟حالا ببینیم خدا چی می خواد.طوری که اصلا برامون ارزشی ندارند.این یه تکه اش خوبه از این نظر که واقعا مال تو برای تو ارزشی ندارد ویک تکه اش بده از چه نظر؟از اینکه وقتی خداوند به تو نعمتی داد دوست داره ببینه که تو خوشحال شدی.وقتی شما حمد می کنی یعنی اینکه خدایا ممنونم,خوشحال شدم.این رو خداوند دوست داره.در روایت داریم که وقتی نعمتی سراغت رسید خداوند دوست دارد که خوشحالیِ از وصال این نعمت رو در چهره ی تو ببیند.حتی جلوی مردم هم خوشحالیت رو نشون بده.چرا؟چون خدا دوست داره که مردم هم ببینند که خدا یک چیزی بهت داده و تو خوشحال شدی
.تو هدیه ای, که پدر برای فرزندش می خره یا عاشق برای معشوقش می خره خیلی ازاوقات درجمع میده ویک جنبه اینست که محبوبش خوشحال شده برای اون کسی که هدیه میده ارزشمنده.لذا بگذار مردم ببینند که خوشحال شدی.
برادرها و خواهرها حمدهاشون رو نسبت به خداوند تبارک و تعالی در جمع بگن تظاهر به حمد خوانی.
که این چند تا سود دارد:

فواید حمدخوانی:

1.خداوند تبارک و تعالی را از خودت راضی می کنی که این بنده ی قدرشناسی است وقتی من بهش نعمت میدم من رو حمد می کند.(مثل بعضی از آدمها اهل غر زدن نیست که خداوند اله کرد و بله کرد و آبروی خدا رو می برند
.

2. این آدمهای غرغرو رو هم داشته باش که حمدهاشون حمدای پر از تظاهر باشد نه پر از ریا.اظهار خوشحالی در جمع کند..حتی در لحظه ای که جمع بهت ایراد می گیرند که آقا امشب جلسه بودی یا نه؟شما اهل جلسه و روضه و اینا هستید؟بله.چه روزگاری داری تو؟این چه روزگاری داری طعنست.یعنی چی؟یعنی این خدایی که میگن خوبه و مهربونه چرا اینطوری با تو برخورد کرد.؟اینجا میگن بیا از خودت دفاع کن.بیا بگو که شما خبر ندارید!
اولا خدا صد هزار تا نعمت به من داده.بعد چند تاشو براش بشمار و بگو که خدایا من به همین هم راضیم .اصلا خودم همین رو از خدا خواستم.حتی اگر نخواستی هم اینو بگو.امام صادق(ع) می فرمایند:که خداوند کیف می کنه وقتی که یک بنده ای تملق خداوند رو می کند.تملق به معنای اون چیزی که فکر می کنی خوب نبوده رو بگی خوب بوده.
متاسفانه بعضیها فکر می کنند که اگر یک کسی باهاشون همدردی کرد اینها هم باید باهاش راه بیان.آخی بمیرم تو چقدر مریضی,خدا بهت کمک نمی کنه ؟ طفلی از چشم خدا افتادی؟و....!در حالیکه اینطور گفتن نهایت کفره.سریع بگو این حرفها چیه؟کی گفته که خدا کمک نمی کنه؟تن و بدنم الحمدالله سالمه,حرف دارم می زنیم,تو رو دارم می بینیم,پدرو مادر دارم,خونه دارم,زندگی دارم,مدرک دارم و....!لذا خودش کور نشه بذار نفس امارش بشه بره فکر کنه.ببینه خداوند تبارک وتعالی چه بنده هایی دارد
.

3.اینکه,وقتی شما این کار رو می کنید خداوند در میان جمع به مهربانی شهرت پیدا می کند.چرا اهل بیت اینقدر در ادعیه به این تاکید می کنند که خداوند مهربانه.مدام در دعاهای مختلف با مضامین مختلف با عبارات مختلف و با لحنهای مختلف از مهربانی خداوند تعریف می کنند؟ما که می دانیم خداوند مهربانه.در حقیقت ما تو محفل داریم میگه توضیح واضحات از حکیم قبیحه.کسی که حکمت دارد,عقل بر وجودش حاکمه میگه توضیح واضحات نباید بدهد.چرا اهل بیت ما توضیح واضحات میدن؟برای اینکه اینکه مردم این واضح براشون مشهور نیست.مردم نمی دونند که خدا اینطوریه.باید بهشون گفت تا یک کمی با خودشون فکر کنند.ببینه که بعضی از بندگان خداوند تبارک و تعالی چه حسن ظن زیبایی به خداوند دارند و چقدر از این خدا لذت می برند.
آقا چی شد؟کنکور قبول نشدی؟؟اینجا بگو هیکلمو ببین چقدر سالمه.حسودیت شده؟اصلا ببرش تو یه کوچه ی دیگه.سعی کن که منظرش رو نسبت به این مشهور مهربان عوض کنی.تا مشهوریتی که در عالم و آدم هست اما مصادیقش نیست با مصداق بیان شود.خیلی از بچه هایی که پای صحبت آدم می شینند وقتی صحبت می کنم میگن آقا شما یک داستانی,قصه ای یک ماجرایی راجع به اون مطلبی که گفتید خیلی بیشتر قبول می کنیم.چرا؟چون یک مصداق را بیان کرد.بنابراین ما در زندگیمون باید مصداق زیاد داشته باشیم


ولا احزن علی ما منعتنی فیها:اگر یک چیزی رو از دنیا به من ندادی من ابدا محزون نشوم.غمگین و دلگیر نشوم.اگر دلگیر هم شدم کسی نفهمه.بعضی اوقات شما کم میارین دلگیر میشین و اگر می خواهید که از خداوند شکوا کنید خداوند این اجازه رو به تو داده حتی خداوند خوشحال می شود اگر با شکایت هم دم در خونه ی خدا باشم.اما به شرط اینکه مخفی باشد.در روایات داریم.المومن بشرهم فی وجهه و حزنه فی قلبه:مومن خوشحالیش در صورتشه و غمگینیش در دلشه.بعضی این روایت رو اینطوری بیان می کنند که آقا باید صبح تا شب نیشت باز باشه و بگی بخندی.نه آقا همچین حرفی که نیست.بحث سر اینه که مصادیق ناراحتیت رو حق نداری به مردم بگی.شکایتهاتو حق نداری به مردم بگی.بعضی وقتها بعضی از ماها تو معنویات کم میاریم این رو هم میشینیم به مردم میگیم.به خود خدا بگو,مردم چکارند؟میگه اگر که دیگه خیلی خواستی پرده ها رو بزنی کنار و التماس دعا بگی بگو که کارمون گیره.دیگه بازش نکن که کجا گیره!دنیا گیره,آخرت گیره و...!بگذار بین تو وخدا بماند.خداوند دوست دارد بنده حتی ضعفهای مادی و معنویش رو بین خود و خدا نگه دارد.اغلب ماها از مسیرهایی جلو میریم که فکر می کنیم خودمون می توانیم در صورتی که خداوند گفته که نه.بیا به خودم بگو و بگذار فرد دیگه ای نفهمه.اگر تو بتوانی مشکلات مادی و معنویت رو فقط و فقط با خدا مطرح کنی ,خداوند چون می داند که تو برای او شریک برای او قائل نشدی با همه ی قدرت درمیدان حاضر می شود
.اما اگر در مشکلاتتون برای خداوند شریک قائل شوید خداوند دیگه با قدرت در صحنه حاضر نمی شود(خدا و کارگزاران خدا تا پایین.دقیقا تا امام زمان)زییر خط معصوم شما اجازه نداری که مشکلاتت رو بازگو کنی.
حالا بحث مشاوره کجا میره؟؟این اصلا یک بحث دیگست.اصلا مشورت خواستن دستور خداست.در حالی که ما اینجا بحث گله رو داریم میگیم.

و اشعر قلبی تقواک:خدایا تقوا را به قلبم نشان بده,وارد کن
.تقوا از وقایه میاد اما تقوا از قدرت هم میاد.خدایا تو قدرت داری.یک قدرت جسمی داری و یک قدرت روحی داری.قدرت روحی مرکزش قلبه.وقتی میگه اشعر یک نکته درش وجود دارد و وقتی میگه به قلبم نشان بده نکته ی دومه.اول نکته ی دوم رو میگیم.

تقوا:یعنی قوی,یعنی انسان به قدرتی برسد که این قدرت بهش اجازه بده که بتونه در مقابل مسائلی که خداوند دوست ندارد مقاومت کند.آدم متقی قویه نه ضعیف.چرا ریشه تقوا رو از بقایه بردیم به سمت قوی؟؟چون ریشه ی تقوا اگر فقط بقایه باشد اصلا تقوا تقوای شیعی نیست.اگر کسی دو روز در خانه بشینه و در رو به روی خودش ببنده,تنهای تنها.نه منظره ی گناه,نه زمینه ی گناه,نه فکر گناه و صبح تا شب در حال قرآن خواندن باشد در اینجا اگر تقوی ریشه اش بقایه باشد ایشون آدم متقیه.اما تقوی وقتی ریشش قوی باشد این آدم,آدم متقی نیست,بیا بیرون ببین بیرون چه خبره,ببین تو جامعه چه خبره.اگر ما ریشه ی تقوا را فقط بقایه بدانیم شما باید خودت رو بکشی کنار.اما وقتی ریشه ی تقوا از قوت میاد یعنی قوی باشی .یعنی شما به درجه ای برسی که برات فرقی نکنه که دورو برت چه خبره.شما باید به این قوت برسی که اگر در جامعه ی خودت در یک جایی با یک مشکلی برخورد کردی این قوت رو در ماه رمضان کسب کرده باشی که بتونی با این مشکل مقابله کنی.

یکی از بزرگان نقل می کرد می گفت: بنده قسم می خورم مرحوم آقای شیخ جواد انصاری همدانی(ره) در طول عمرش یک گناه مرتکب نشده .و بنده دوباره قسم می خورم که ایشون در تمام طول عمرشان یک مکروه هم مرتکب نشدند.ببینید چقدر قدرت می خواد.آشیخ جواد آقای انصاری همدانی کی بود؟رهبر حوزه ی یک انقلابی بود؟ولی فقیه زمانش بود؟کسی بود که از مراجع تقلید بود و تمام شهر او را می پرستیدند؟وقتی تو شهر رد میشد همه خم می شدند دستشون رو می بوسیدند؟نه آقاجون.آشیخ جواد آقای انصاری همدانی کسی بود که ده بار تکذیبش کردند.کسی بود که مومنین و مومنات پشت سرش می گفتند این صوفیه,مرتده این نجسه.آشیخ جواد کسی بود که وقتی فوت کرد تازه بعضی از مردم او رو شناختند.ایشون کسی بود که وقتی وارد شهری می شد بعضی از خلفاء در مقابل ایشون جبهه می گرفتند,می گفتند که کی اینارو تو مشهد راه داده.اینقدر دوست داشت که بره مشهد زندگی کنه,اینقدر دوست داشت که بره قم.اصلا راش نمی دادن.دوست داشت بره اصفهان,اون زمان بین علماء مرکزیت داشت.تو خود همدان هم اینطوری بود. و این چه قدرتیه که می تواند در برابر اینهمه بی آبرویی و اینهمه تهمت و اینهمه غیبت و اینهمه موج مخالف ناراحت نشود,خودش رو حفظ کند و حتی یک مکروه را هم مرتکب نشود!!این میشه تقوا.حالا از کجا باید این تقوا رو بخریم؟امام می فرماید:و اشعر,تقوا را تو باید به قلبم نشان بدهی.درسته که یکی از مسائلی که تقوا دارد عبادت و تمرین و مبارزست اما اصلش نمایش دادنی است.خدا باید تقوا را به قلبت نمایش بده.یعنی در حقیقت شما باید لذت این قوت روبا قلبت درک کنی تا به مقام تقوا برسی.باید دامنت رو جمع کنی .باید سعی کنی که از زمینه ی گناه دوری کنی.اما وقتی جلوتر میری به قوت و قدرت می رسی

مرحوم علامه مجلسی رو می خواستند خراب کنند,در ماه رمضان رفتند سراغ ایشون وکلی اصرار کردند که آقا ما افطار در خدمت شما باشیم و ایشون هم طبق روال قبول کردن.مرحوم علامه مجلسی یک تخصص ویژه داشتند که من فکر نمی کنم برادرها و خواهرها خبر داشته باشند.چون ما علامه مجلسی رو بیشتر به تالیفاتش می شناشیم.محدث خیلی قوی بوده و مجتهد خیلی خوبی بوده.یک تخصص ویژه ایشون داشتند و اینکه ایشون متخصص تغییر دادن آخر خطی ها بودند.این تخصصه.چرا که ما در بین خیلی از علماء داریم که با یک رده ای اصلا نمی توانند وارد گفتمان شوند.علمای خیلی خوب که با یک رده ای اصلا نمی توانند حرف بزنند. مثلا بهش بگی که برای این جمع صحبت کنید میگه با این جمع نمی تونم طلبه های فاضل بیان تا بتونم صحبت کنم.یا یک عده هستند که برای آدمهای فاضل نمی توانند صحبت کنند میگه جوانترها بیان تا ما صحبت کنیم.به هر حال هر کسی یک تخصصی داره و علامه مجلسی کسی بود که آخر خطی ها رو راه مینداخت.و بعد هم یک راه حلهایی پیشنهاد می داد که این راه حلها از همین مضمون اشعر گرفته میشه.یعنی راه حلی به این طرف می داد که هیچ کسی فکر نمی کرد این دوای دردش باشه.رفته بود پیش یک نانوایی که این نانوا وقتی که به مردم نون می داد مردم شاکی شدند که آقا این نانوا عرق خوره.آقا مارو نجات بدین از این شبهه که این نانی که ما از این نانوا تهیه می کنیم ممکنه نجس باشه.آقای مجتهدی گفته بودند باشه و اون ساعتی که دیگه تنور رو خاموش کرده بودند و شاگرد ها رفته بودند و نانوا داشت دخل رو می شمرد و در بسته بود علامه مجلسی در می زنند.نانوا یکدفعه میگه یا ابالفضل علامه مجلسی پشت دره.فکر کرد حتما نون می خواد,در رو باز کرد آقا سلام.علامه مجلسی نگاهی میندازند و میگن ممکنه ما یک جمله به شما بگیم؟بفرمایید:عزیزم,جونم از امشب نماز شب بخون.یارو عرق خوره نماز عادیشم نمی خونه بهش میگه که از امشب نماز شب بخون !!!نانوا به علامه مجلسی میگه که شما برای همین اومدین؟گفت:بله اینهمه راه آمدم تا همینو بگم.و عجیب اینجاست که این بابا آدم شد.این قضیه که تو شهر پیچید خلافهای شهر که از این مسیر نون می خوردند این بساط بی آبرویی رو برای علامه مجلسی برنامه ریزی کردند.دعوتش کردند بعد از اینور هم مریدهای درجه یک علامه مجلسی رو دعوت کردند و مجلس رو مختلط چیدند یه دونه راست یه مرید.یه دونه از فاز خودشون یه دونه از اونوریا.همینطوری چیدند که معلوم نباشه چه خبره.گفتند که ما علامه رو میاریم داخل و به این جماعت هم میگیم که برنامه داریم و علامه خودش هم درجریانه.همرو کشوندند سرسفره ی شام و یکدفعه در باز شد و یک زن عریان وارد شد داشت تمبک می زدو شعر می خوند:
در کوی نیک نامی ما را گذر نباشد
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

این جمله رو می خوند و می زد و می رقصید.علامه مجلسی که سرشون پایین بود همونجا گفت:گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را .وتا این رو گفت:یکدفعه دیدند که این زن لرزید ناخوداگاه اشک در چشماش جاری شد همونجا خم شد سفره رو کشید رو سرش و سرش رو رو سجده گذاشت:سبحان ربی الاعلی و بحمده!!!
چرا؟چون قدرت داره.قویه.وقتی علامه حرف می زنه حرف جواب میده
.

خدایا تقوا را به قلبمان بنمایان






 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 2 بازدید
    بازدید دیروز: 80
    کل بازدیدها: 690782 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •