سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مکتب عشق (2) (سه شنبه 87/2/10 ساعت 3:10 عصر)
علامه می فرماید:

عشق عبارت از تعلق و ارتباط وجودی بین محب و محبوب

و یا به تعبیر دیگری می فرمایند:

عشق مرضی است روحی از توجه مکرر به حسن معشوق

ادامه مطلب...



قسم باقیمانده مکتب عشق (1) (سه شنبه 87/2/10 ساعت 3:8 عصر)
خط مرزی شهوت و عشق مجازی:

این دو در کنار هم حرکت می کنند که دو حالت وجود دارد

1
.عشق مجازی که باید با شهوت همراه باشد

2.عشق مجازی که نباید با شهوت همراه باشد


در مورد اول روابط زناشویی و ازدواجه که اون شهوته هم, درش عشق و محبت وجود دارد وگرنه شهوترانی نیست.

و در مورد دوم در مسائل غیر ازدواج است .عشقهای مجازی که نباید با شهوت همراه باشد.چون گفتیم شهوت خیلی نزدیک به عشق مجازی حرکت می کند و حق هم دارد.یعنی یک قسمتی از عشق مجازی حق اینه منتها در روابط زناشویی. در غیر اینصورت کوچکترین ذره ای از شهوت عشق را فاسد می کند.

عشق مجازی چند مشکل دارد:

مشکل اول:

ابزارها در تشکیل عشق مجازی موثرند.شما در عشق خدا و عشق حقیقی نیاز به ابزار خاصی نداری بلکه این اعمالند که موثرند.یعنی به قد و سن و فرهنگ و کلام و جمال و کمال شما نگاه نمی کنند بلکه می گویند شما قابلیت رسیدن به خداوند و قابلیت قرار گرفتن در ایدئولوژی و چارچوب مکتب عشق رو داری هر کی می خواهی باش.اما عشق مجازی این ضعف رو داره که ابزار در تشکیل عشق مجازی موثر است.یعنی یک قسمت از ایجاد عشق مجازی در اثر ارتباطات قلبی است. و قسمتی هم به ارتباطات فیزیکی و ظاهری بر می گردد.یعنی ممکن است ظواهر در تشکیل عشق یا تشکیل نشدن عشق موثر باشد.بنابراین این ایراد اول است و به همین دلیل ممکن است یک عده ای هیچوقت در عالم به عشق مجازی نرسند چون ابزارشون تکمیل نمی باشد.اصلا یک عده ای ممکن است در عالم معلولیتهایی داشته باشند که اصلا هیچوقت نتوانند به این موضوع فکر کنند.

مشکل دوم:

اینکه عشق مجازی آرام آرام به یک دور می رسد.یعنی آرام آرام انسان دور چهار پنج گزینه می چرخد تا می رسد به نقطه ی اول.یعنی اول خودش رو دوست داره بعد والدینش رو دوست داره بعد یواش یواش جنس مخالفش رو دوست داره بعد فرزندش رو دوست داره بعد نوه اش رو دوست داره بعد دوباره خودش رو دوست داره یعنی می چرخه که این وسط کلی اتفاقات ناجور هم رخ میده.یعنی جدایی از خودی که دوست داره به خاطر کس دیگه ای که دوست داره.جدایی از پدرومادری که دوست داره به خاطر همسری که دوست داره.جدایی نسبی از همسری که دوست داره به خاطر بچه هاش که دوست داره و جدایی از بچه ها به خاطر نوه.این بلایی است که همه ی کسانی که در سیکل عشق مجازی هستند سر همدیگه میارند که البته این قانونشه و نمیشه سرش دعوا می کرد و تمام اینها مقدمه ای هست که مارو با خود مکتب آشناکند که باید به جای دیگه ای هم نگاه کرد.

مشکل سوم:

که در حقیقت مشکل نیست و باید رفع شود.
در مجاز و حقیقت آموزش لازم است.عاشقی یک فن است+یک هنر =نحوه ی اجرای این آموزش
معمولا ماها در کشورمان عادت کردیم که به محض اینکه جوانها احساس یک محبت شدید کردند اول اسمش رو عشق می گذارند و بعد هم بدون آموزش داخل این عشق می روند و این محبت رو یا خرابش می کنند یا افراطیش می کنند یا تفریطیش می کنند.آخرش هم به دعوا می کشد
بنابراین آموزش لازم است.کمااینکه ما می خواهیم صحبت کنیم و مکتب عشق عرفانی رو آموزش بدهیم برای اون قسمت از مکتب عشق مجازی هم آموزش لازم است

عشق به حقیقت و عشق به خلق ملازمه دارد.هر چقدر از بالا کم کنی پایین کم میشه و هر چقدر از پایین کم کنی بالا کم میشه.هر چقدر به عشق حقیقی بیشتر برسی عشق مجازی پررنگ تر می شود و هر چقدر به عشق مجازی بیشتر برسی عشق حقیقی پررنگ تر می شود.

من لم یشکرالمخلوق لم یشکر الخالق

کسی که به عشق مجازی نرسد و شکر و حمد نگوید حقیقت را شکر نکرده است

یعنی اگر در مقابل عشق حقیقی ابرو در هم بکشد در مقابل عشق مجازی هم ابرو در هم می کشد

یعنی اگر در روابط عاطفی مجازیتون از خدا کم بگذارید این رابطه خراب می شود و اگر در روابط حقیقی الهیتون از مجاز کم بگذارید اون رابطه خراب می شود.اگر به خاطر نماز خواندن دل یک نفر را بشکنی نمازت خراب می شود و اگر به خاطر دل یک کسی نمازت رو بشکنی دل اون خراب می شود!!!

چهار قانون مشترک بین عشق حقیقت و مجاز حلقه ی اتصال به بحث مکتب عشق

قانون اول:

عشق اثر نام دارد یعنی انسانی عاشق است که نام معشوق لقلقه ی زبانش باشد و اگر انسانی نامی بر لب لقلقه ی زبانش بود که معشوق بدش میاد بیخود میکروفون برندارد که من عاشقم.آقا مثلا معشوق شما از تربچه بدش میاد تو هم مدام راه بری بگی تربچه تربچه تربچه!قطعا تنفر ایجاد می کند.آدمی که اذکاری رو لبش هست که این اذکار رو معشوق مجازیش یا خدا نمی پسندد عشق رو داره خراب می کنه.این اثر عشق رو کم می کند و تبدیل به تنفر می کند
آیا می شود انسانی عاشق خدا یا عاشق معشوق و معشوقه ای باشد اما از ادبیاتی استفاده کند که اونها بدشون میاد.لباسی بپوشد که اونها بدشون میاد,طوری حرف بزند که بدشون میاد جایی بره که بدشون میاد!!!!!!!!!!!!


دید مجنون را یکی صحرانورد کو به روی پشته ای بنشسته فرد

صفحه اش از خاک و انگشتان قلم بر به روی خاک هی میزد رقم

گفت ای مجنون بیدل چیست این نامه انگاری بهر کیست این

گفت مشق نام لیلی می کنم خاطر خود را تسلی می کنم

چون میسر نیست بر من کام او عشق بازی می کنم با نام او




یعنی اینکه انسان باید درگیر باشد

قانون دوم:

عشق مجازی و عشق حقیقی تمرکز می آورد.یعنی اینکه اگر صد هزار نفر در یک جمعی باشند این دائم دنبال اون یک نفر می گردد.صد هزار تا بخندند و بهش باریک الله بگویند می گرده ببینه که اون یک نفر چی میگه.صد هزار تا فحشش بدهند اگر اون یک نفره بهش بگه باریک الله راضی میشه.به خاطر اینکه عشق وحدت و تمرکز میاره.وقتی انسان به یک معشوق حقیقی و یا معشوق مجازی می رسه تمرکز میاره

ببینید چقدر عشقهای این زمانه مبتذل شده.طرف رفته بود چاپخونه گفته بود کارت دعوت برام چاپ کن که( معشوق عزیزم من در دنیا فقط و فقط تو را می ستایم و فقط تو را دوست دارم)از این کارت پنجاه تا برام چاپ کن.اینها بازیه.اما محبت اشکالی ندارد.

آقا شما به این بگو نوکرتیم به اون بگو چاکرتیم به اون بگو خاک پاتیم و...چه اشکالی داره که آدم همه ی خلق رو دوست داشته باشد.اما عشق وحدت میاره.تمرکز میاره.یعنی اینکه انسان تمام فکرش این هست که رضایت معشوق را جذب کند.چرا برخی از مردم در محیطهای مخالف کم می آورند و همرنگ جماعت می شوند چون تمرکزی در عشق ندارند.مکتب عشق مکتبی است بسیار قوی.چرا برخی میگن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو و عاشقان می گویند همرنگ جماعت نشو ولو رسوا شوی.برای اینکه تمرکز داره و فرقی براش نداره.رسوا که میشه کیف می کنه که همه من رو می شناسند.مجنون میگه همه تو خیابون من رو می شناسند که فلانی مجنونه.خب بگذار بگویند که مجنونه

قانون سوم:

عشق مجازی و حقیقی نسبت به لوازم معشوق انسان احساس دلبستگی و عشق می کند.اول بحث هم گفتم می بینی خانه ی کعبه رو می بوسه,قبر امام حسین رو می بوسه,عاشق نخلهای بین الحرمینه,قربون کبوترهای حرمت و...

پای سگ بوسید مجنون خلق گفتندش چرا؟

گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته است


بنابراین آثار و لوازم خیلی مهمه.یعنی اگر رفت به سمت حقیقت این آثار و لوازم خودشون اثربخشی دارند.ما در دستورات زیارتیمون داریم که لمس کنید.اگر می تونی برو جلو و هر چقدر که می تونی به ضریح نزدیک شو و اگر در ضریح باز میشه برو به قبر برس.لمس کن و ببوس

آثار معشوق برکات دارد.آرامش می دهد.خیلی از خانواده های شهداء کسانی هستند که با آثار به جا مانده از بچه هایشان که بیست سال گذشته هنوز که هنوزه احساس محبت می کنند.آثار عشق می آورد.

قانون چهارم:

وقتی عشق میاد,تمرکز میاد,آثار و اثر نام میاد این نکته هم ایجاد می شود یعنی عاشق نسبت به معشوق عادت به خوب بینی دارد.در روابط مجازیتون و روابط حقیقیتون یعنی رابطتون با خلق و رابطتون با خدا اگر قسمتهای بد در چشمتان می آید مشکل عشقی دارید.ولی وقتی به حضرت زینب می رسید که ومارایت الا جمیلا,اگر بر دیده ی زینب نشینی به غیر از خوبی خالق نبینی

یعنی بالاترین اثرات عشق رو داریم می بینیم.جدی ندیده و جدا اینطوری بوده!

پایان مقدمه

فصل اول:مبادی عشق

از راههای بسیار بسیار مورد توصیه برای تهذیب, که این دهه دهه ی مهذب شدنه ,دهه ای است که به برکت آقا اباعبدالله شب هفتم هر چی هست رو پاک می کنیم.از مهمترین راههای توصیه ی حکماء و برخی فلاسفه و عاقلان و از مهمترین راه رسیدن به حقیقت خداوند تبارک و تعالی و رسیدن به کلمه ی مهذب شدن بحث عشق است.خوف و ترس و طمع جواب قطعی نمی دهد.

در مثنوی مولوی می فرماید:آن نفس که شد عاشق, اماره نخواهد شد

در مبارزه با نفس اماره, شمشیر بُرنده و شمشیر بَرنده ی ما عشق است

پای استدلالیان چوبین بود

پای چوبین سخت بی تمکین بود

مرحوم شهید مطهری در کتاب ارزشمند جاذبه و دافعه ی آقا امیرالمومنین صفحه ی 72 از قول یک صاحب دلی این جمله را می گویند که در حقیقت این صاحب دل به ایشان این نصحیت را کرده گفته فلانی:
کاملی را پیدا کن و رشته ی محبت و ارادت او را به گردن آویز که از راه عقل و استدلال هم کم خطرتر و هم سریعتر است.

مرحوم حضرت آیت الله علی آقای شیرازی که استاد شهید مطهری بودند و استاد وارد و عالمی هم بودند یکی از مباحثی که با مرحوم شهید مطهری کار می کردند بحث عشق بوده.یکی از هم حجریهای ایشان می فرماید:نیمه های شب می دیدیم که شهید مطهری در بالکن حجره می ایستد و شروع به صحبت کردن می کند و سالیان سال هم ادامه داشت تا بالاخره در این صحبتهای عاشقانه ما متوجه شدیم که مخاطبش را هم می بیند و دارد با امامش صحبت می کند.

در بحارالانوار جلد 178 صفحه 226:

قال علی (ع):الحب افضل من الخوف
عشق برترساندن مردم از خدا فضیلت دارد


در حقیقت این روایت تقدم عشق را بر کلیه ی راههای تهذیب برای ما بیان می کند.

در همین
کیمیای محبت که جدیدا چاپ شده در شرح حال حضرت رجبعلی خیاط صفحه 157 مرحوم شیخ احمد سعیدی که از مجتهدین مسلم و کسی که درس خارج می داده یعنی مجتهد پرور بوده ایشان می فرماید:به یکی از مریدان آشیخ رجبعلی خیاط که البته شیخ رو هم نمی شناختم سوال کردم:خیاط خوب در تهران سراغ نداری؟گفت چرا فلانی.من هم رفتم اونجا و همینطور که شیخ داشت اندازه ی ما رو می گرفت با من صحبت می کرد که چطوری؟کجا هستی؟کجا زندگی می کنی؟ بعد گفت:چکار می کنی؟گفتم درس.گفت:درس میدی یا درس می خونی؟گفتم من به اجتهاد رسیدم و دارم درس خارج می دهم.گفت:آشیخ رجبعلی همینطور که این متر دستش بود ایستاد.وقتی ایستاد و مکث کرد من برگشتم نگاش کردم که چرا مکث کرده؟بعد دیدم در چمشهاش یک حرف خیلی سنگینی رو داره به دل من تزریق می کنه.بعد هم با زبانش گفت:که برو درس عاشقی بیاموز و بیاموزان

می گفت:این جمله آنقدر در من اثر کرد که من رو بیچاره کرد.طوری که یک مجتهد مسلم از شاگردان ثابت یک خیاط می شود.همین خیاطی که می گوید عشقش به خلق اینگونه او را عاشق خداش کرده بود.ابدا با مردم بد برخورد نمی کرد.جوانی یک ساعت زودتر قبل از شروع مجلس خدمت آشیخ رجبعلی رسیده بود که حالا مثلا تو مغازه یه پیرهنی بخره.آشیخ رجبعلی خیاط میگه عزیز من ما اینقدر خریدیم اینقدر هم کار کردیم که دستمزدمه.جوان مدام اصرار بر چونه زدن داشت.بعد آشیخ رجبعلی به جوان گفته بود که آقا جون شما نمی خوای بخری.بعد این جوان یک کمی ناراحت شد.ایشان می فرماید:مجلس که شروع شد و جوان هم در مجلس حضور داشت بعد از چند دقیقه که از مجلس گذشت آشیخ رجبعلی مجلس رو قطع کرد و رفت سراغ اون جوان دستش رو بوسید و رفت که پای اون جوان را هم ببوسد.گفت آقاشیخ چکار می کنی؟گفت:جوان من را حلال کن.این چرک کوچکی که از این جمله ی من در دل شما ایجاد شد امشب من رو کلا بسته.قبض قبضم اصلا نمی توانم خدا را ببینم!!!

درس عاشقی بیاموز یعنی انسانی که عاشق نباشد چگونه می خواهد به خدا برسد و این مانع تهذیب است

عشقه یک گیاه است که در لسان العرب جلد 10 صفحه ی 251 اینطور ترجمه کرده که نام گیاهی است که سبز شده سپس لاغر و نازک شده و در نهایت زرد می شود.بعد از این نتیجه گرفته اند که انسان در اثر عشق چنان بهش فشار میاد که آرام آرام لاغر می شود و سپس زرد می شودعشق آدم رو پژمرده می کند.

کتاب فطرت شهید مطهری صفحه ی 89 تعریف دیگه ای برای عشقه دارد:

می فرماید:عشقه یک گیاهی است که پیچک است.دور گیاه اصلی می پیچد طوری که گیاه اصلی هر چی خروجی دارد این می گیرد و هر چی ورودی دارد این بهش می دهد.


بعد شهید مطهری اینطور تفسیر می کند که عشق یک گیاهی است که دور انسان می پیچد.خروجی و ورودی انسان را کنترل می کند.هر چی می خواهی بیرون بدهی از این فیلتر می گذرد و هر چی می خواهی وارد کنی باز هم از این فیلتر می گذرد.لذا خصوصیات عشق در تو تکمیل می شود.بعد گیاه را محدود و محصور می کند طوری که این گیاه آرام آرام می شود محل روزی خوردن عشق یعنی این پیچک.یعنی در حقیقت خود گیاه روز به روز ضعیفتر می شود

در کتاب مجمع البحرین جلد 5 صفحه ی 214

جمله ی
جالینوس حکیم بسیار زیباست

عشق فعلی نفسانی دارای سه موقف است

1.تخیل در ایتدا

2.فکر در میانه

3.ذکر در انتها


یعنی اولین قدم این است که انسان در ذهنش معشوقی برای خودش درست می کند.تخیل یعنی خیال پردازی.یک ذهنیتی از معشوق حقیقی یا مجازی ایجاد می کند

در دومین قدم وقتی وارد می شود شروع به فکر کردن می کند.مصادیق را می سنجد که کدام یک از اینها آن چیزی هست که من فکر می کردم
.
بعد که رسید میشه ذکر در انتها.دیگه نمی تواند فراموش کند.

در حقیقت جالینوس حکیم سه پله را برای عشق در این کتاب معرفی می کند

در الاشارات والتبیهات جلد 3 صفحه ی 162:

مرحوم ابوعلی سینا می گوید:عشق یک محبت مفرط و از حد گذشته است


یعنی اینکه انسان دلش تنگ می شود نمی گیرد.از صبح تا شب زندگی می کند,غذا می خورد,راه می رود,می خندد و صحبت می کند اما دائم یک بغض خیلی کوچکی که حاصل از معشوق خواهی است این گوشه ی گلوش گیر کرده .تا تنها می شود این بغض می شکند.تا معشوق را کنار خود نبیند آرام ندارد.

یک وقتی خدمتتون عرض کردم در شرح حال مرحوم سید محمد باقر شفقی که ایشون می گفت:از نوکرش سوال کردند که این آقا چطوره؟گفته بود خیلی عالیه.آدم بسیار بسیار نرمالیه.صبح سر موقع صبحانه اش رو می خوره با روحیه سر کلاس درسش میره.میگه می خنده.ظهر میاد خونه ناهارش رو با خانواده می خوره بعد از ظهر استراحت مختصری می کنه بعد یک چایی و بعد یه دوره گردی و درسی و...سر شب برای نماز جماعت میره مسجد ,منبرش رو هم میره.بعد میاد خونه شام رو با خانواده اش می خوره بعد می گیره می خوابه تا دوازده شب.اما آقا دوازده شب که میشه ایشون دیگه قاطی می کنه که یک کمی این آقای ما می زنه به سرش. تو اتاقش می بینم راه میره سرش رو تکون میده گریه می کنه می شینه بلند میشه می چرخه اصلا معلوم نیست چشه.
بی قراری عاشقی ‍!!!

یکی از بزرگان علمای تبریز نقل می کردند:که ما در جایی ساکن بودیم و اونجا زندگی می کردیم و یک پیرمردی بود که کارهای باغبانی خونه رو می کرد.بعد می گفت یک نیمه شبی بلند شدم که تجدید وضویی بگیرم اومدم تو حیاط دیدم که از اتاق این باغبان ما یک نور بسیار عجیبی داره به چشم می خوره.نوری که مشخصه نور لامپ نیست یک نور عجیب غریبیه.بعد میگه اومدم قدم بردارم دو قدم رفتم به محوطه ی نور رسیدم دیدم اصلا دیگه اختیار بدنم دست خودم نیست.هر کاری می کردم دستم رو تکون بدم دیدم دستم نمی کشه,خواستم عقب عقب برم دیدم نمیشه اصلا قفل شدم.می خواستم صدا بزنم نمی شد.گفتم خدایا نکنه من سکته کردم مُردم.دیدم نه چشمهام کار می کنه حرکت می کنه اما بدنم قفل شده.بعد آرام آرام دیدم نور کم شد تا از بین رفت.تا از بین رفت من بدنم راه افتاد.رفتم و در زدم باغبان در رو باز کرد گفتم اجازه هست بیام داخل؟وارد شدم و به باغبان گفتم داستان چیه؟؟این نور چی بود که من رو یک ساعت اینجا قفل کرد؟؟میگه باغبان خیلی ناراحت شد.گریه کرد و گفت به دو شرط خدمتتون میگم:

1.مِن بعد, شما همونطوری که به من دستور می دادین که اینو بگیر و اونو بخر و اینو ببر و اونو بیار اینها ترک نشه.چون من دلم خوشه که روزی من اطاعت از دستور شماست!

2.تا زنده ام برای کسی این داستان را نگویید.

گفت:بفرمایید

گفت:آقا بعضی از شبها اینجا میاد.گفتم شما مگه چکار کردی؟گفت:کاری نکردم این چار تا گیاهی که دستمه با عشق اینها رو پرورش میدم.چار تا آدم که کنارم هستند با عشق بهشون نگاه می کنم.نماز که می خونم با خالقم صحبت نمی کنم با معشوقم حرف می زنم.ترک گناه می کنم به این دلیل که خالقم رو دوست دارم.عبادت می کنم چون دوسش دارم عبادت می کنم.ببینید عشق چطور کولاک می کنه!؟

که ظاهرا دو روز یا دو هفته بعد این باغبون از دنیا می رود






مکتب عشق(1) (سه شنبه 87/2/10 ساعت 3:8 عصر)
مقدمه:

جایگاه خالی کلمه ی عشق نه به عنوان اینکه این کلمه استعمال نمی شود بلکه به عنوان اینکه حقیقت این کلمه استعمال نمی شود در جهان امروز باعث اکثر بدبختیها و بیچارگیهای مادی و معنوی ماست.
ادامه مطلب...



<      1   2      
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 22 بازدید
    بازدید دیروز: 123
    کل بازدیدها: 689238 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •