2 ـ دومین مرتبه از ایمان : می فرماید : در ایمان داشتن و در تبعیت کردنت ، سلیقه های شخصی رو حذف کن . نگذار که از نظر شخصی یه کارهایی رو انجام بدی که این کارها باعث بشه که تو از خدا یا از پیغمبرت بخوای چپ تر ، یا راست تر ، جلوتر یا عقب تر بری ، مراقب سلیقه های شخصی باش ! دین چهار چوب داره ، پیغمبر ما (ص) اینطوری بوده . عزیز من ! تو این روالی رو که داری از وصال ارائه می دی از کدوم دکونی درآوردی ؟ می شه به ما هم ارائه کنی ، اگر مسلمان نیستی بگو ، ما هم می گیم : خیلی خُب ، مسلمون نیست ، بحثی هم نداریم . دعوایی هم نداریم . اما اگر مسلمان هستی این راه وصال رو از کجا درآوردی ؟
بارها گفتم : بابا ! برای رسیدن به خدا ، راههای من درآوردی که معصوم (ع) اجازه نداده ، اصلاً مجاز نیست . این راهها مضر هستند .
می گه : آقا ! فلانی دستور داده گفته دهه محرم رو باید روزه بگیری گفتم : چرا ؟ گفت : هیچی دهه محرم رو باید روزه بگیری ، کی گفته ؟ می گه وارد شده ، می گم : دوشنبه ها و پنج شنبه ها وارد شده ، اما دهه محرم وارد نشده . می گه : اشکالی داره ؟ گفتم : نه اشکالی نداره ، هر روز روزه بگیر ! اما این که می گی دهه محرم رو ” باید ” روزه بگیری این درست نیست . این قانونه ، کی گفته ؟ معصوم گفته ؟ خیلی خُب در مقام عشق خیلی ها از هفتم محرم روزه می گیرند ، بگیرن ، اما باز دوباره می یاد اینجا می گه : می خوایم از هفتم محرم روزة آب بگیریم ؟ یعنی چی ؟ می گه : یعنی تا ظهر روز دهم آب نخوریم ، چرا آقاجون ؟! برای همدردی با اهل بیت (س) . دیگه زحمت نکشید ! اگر قرار بود با اهل بیت همدردی بشه ، خودشون می گفتند این کار رو بکنید . نگفتند ، تو هم خودت رو لوس نکن ! بشین سرجات ! دستورات من درآوردی از خودت چرا در می یاری ؟ اولاً اهل بیت (س) از شب عاشورا آب گیرشون نیومد ، این هم که روز هفتم رو می گیم روز عطش ، این اسمش عطشه ، مثل شب سوم که می گیم بنام حضرت رقیه (س) هست ، یا نهم که می گیم به نام ابوالفضل (ع) هست ، ایشون که نهم شهید نشدند ، روز هفتم رو هم به یاد عطش اهل بیت ، می گیریم . بله یه تکه از آب فرات رو بستند ، اما سپاه امام حسین (ع) دوباره رفتند گرفتند ، شب عاشورا ، تاسوعا ، اینها غسل کردند ، گرمای کربلا در اون زمان (بر طبق تاریخ شمسی تقریباً چهارم تیر می شد) اینقدر گرما زیاد بود که اگر شما صبح تا ظهر عاشورا آب نخوری از عطش بمیری ، گرما وحشتناک بود ، بعد هم این اداها چیه ؟ آخه زشته ، ما می خوایم تو جهان حرف بزنیم برای خودمون ، دینمون ، می خوایم حرف بزنیم که ما شیعه حسینی هستیم ، شیعه حسینی بودن به این نیست که بگن آقا اینها از هفتم آب نمی خورند ، برای چی آب نمی خوری ؟ آبت رو بخور بابا ! مرام حسین (ع) رو فراموش نکن !
واقعاً مراسمهای عزاداریِ شبهای محرم و عاشورا ، برای کسانی که با شیعه مشکل دارند یه تظاهرات عجیب ، غریبی هست . سمیناری در آمریکا برپا شده بود . یکی از متخصصین جنگ روانی و یکی از روانشناسان سیاسی و قویِ جهان که تمام سیاست مدارهای جهان این رو قبول دارند (حالا اسمش رو نمی برم مردک یهودی ، اگر بخوایم اسمش رو روی منبر ببریم جالب نیست ) بعد از اینکه طرح و نقشه شون برای اینکه امسال نوروز رو به رخ ایرانی ها بکشند و محرم رو کمرنگ کنند ، جواب نداد ، ( دیدید که ، اصلاً انگار ، نه انگار ، هیچ کسی شب عید نوروز به هوای نوروز نبود ) وقتی اون جواب رو گرفتند . توی سمینار گفت : ” بترسید ! این جماعتی که برای امامِ 1400 سال پیش کشته شده ، اینجوری تو صحنه هست ، اگر امام مهدی شون بیاد دمار از روزگار ما در می یارن ! ”
این تظاهرات ماست ، می گیم مردم ! ببینید ما چقدر عاشق هستیم ؟ بابامون که می میره ، بعد از دو سال یادمون می ره ، اما 1400 سال هست که داریم برای اهل بیت (س) گریه می کنیم ، برای دخترکوچولوی امام حسین (ع) ، برای شش ماهه اش گریه می کنیم . برای اینکه به شما اثبات کنیم : اگر ما آقامون بیاد جهان رو کن فیکون می کنیم !
می فرمایند : جلو و عقب نزنید ، مرام اهل بیت (س) رو بگیریم . اینقدر برای خودتون چیزهای مختلف ، اختراع نکنید ، یه عده روز عید قربان قبل از پیغمبر (ص) اومدند قربانی کردند ، گفتند : آقا قبل از پیغمبر (ص) قربونی می کنیم ، دستور اومد : ” لاتقدموا ” از پیغمبر (ص) جلو نزن !
یه عده دیگه اومدند قبل از ماه رمضان گفتند : آقا ! ما زودتر از پیغمبر (ص) روزه میگیریم ، انشاءالله ثابت می شه که ماه رمضان هست ، پیغمبر (ص) فرمودند : کی به شما گفته به عنوان رمضان روزه بگیرید ؟ حق ندارید بگیرید ! من باید بگم . آقا ! روزه است ! چه اشکالی داره ؟ خلاف حکم خدا عمل کردن ، خلاف دستوررسول (ص ) عمل کردن ، خلاف ولایت عمل کردن ، حتی اگر عمل واجب هم باشه ، اشکال داره .
آقا ! اشکال داره . بنده نماز ظهرم رو دوبار بخونم ؟ بله ، دومی حرامه ، دستور نداری ، می دونستی ؟ آقا به دلم نشست ، می خوام دوباره بخونم . دومی حرامه ! نباید نیت واجب کنی ، می خوای نیت محافظه بکنی بکن ، والا دومیش حرامه .
در زمان رسول اکرم (ص) وقتی که عده ای رو پیغمبر (ص) برای تبلیغ نزد کفار فرستادند ، و کفار مقداری جنگیدند ، سه نفر از کفار فرار کردند ، در مسیر فرار ، دو نفر از کفار گیر یه عده از مسلمانان افتادند و اینها رو کشتند . پیغمبر (ص) برخورد کردند ، چرا چنین کاری کردید ؟ گفتند : آقا فرار کردند . فرمودند : از من دستور گرفتید ؟ جلو نزنید ، عقب هم نزنید !
امام صادق (ع) به یه نفر فرمودند : بخوان : ” یا مقلب بالقلوب ” این رفت . داشت برای خودش می گفت : ” یا مقلب القلوب و الابصار ” امام فرمودند : من تو این دعا بهت گفتم ، بگو : ” یا مقلب القلوب ” ( ببینید اینها گیردادن نیست ، که بگید حالا چه اشکالی داره ؟ شما هم دربند الفاظ شدید ! دلها باید به خدا ارتباط داشته باشه ! نه ، امام (ع) می خواد تأکید کنه پات رو جای پای من بذار ) اگر در فلان دعا می گم بگو : یا مقلب القلوب ، نگو : ”یامقلب القلوب والابصار ” همین که من دارم می گم رو بگو .
در این مسیر خیلی نمونه های دیگه ای هم داریم ، پس این رو دقت کنید ! اگر احیاناً می خوایم ایمان داشته باشیم ، اولین قدم این هست که تبعاتش رو بسنجیم . دومین قدم این هست که جلو نزنیم . در مسیر وصال راههای من درآوردی رو راه نندازیم .
این مراحل رو که طی کردیم به تقوا می رسیم ، ( به کلمه تقوا ) اصلاً بدون تقوا وصال ممکن نیست . نمی شه یک انسانی بیاد بگه آقا من واصل شدم ، اما خیلی از مسائل رو رعایت نمی کنم . مثال می زنم تا خوب جا بیفته : مثلاً بنده امروز 20 سالم هست ، جوانم ، مجرد هستم ، بعد بیان به بنده بگن : شما تشریف ببرید تو یه منزلی که ده تا خواهر اونجا هستند با اینها کلاس اخلاق داشته باش . خیلی از مشکلات ممکنه برام پیش بیاد ، اینجا باید بگم : ببخشید این کار برای من خطرناک هست ، انجام نمی دم . خوب دقت کنید ! چرا ؟ چون ” تقوا ” یعنی اینکه آدم دامنش رو از گناه جمع کنه ، این رو دیگه همه می دونید . تقوا یعنی آدم عباش رو از گناه ، از خار و خاشاک جمع کند . وقتی می خواد تو بیابان راه بره عبا را جمع کند . خار تو عَبا گیر نکنه . ( ” وقایه ” ) این معنای تقواست .
خُب کسی که تو بیست سالگی یه همچین پیشنهادی بهش می کنند ، مگه خودش می خواست گناه کنه ؟ نه ، ممکنه جوان پاکی باشه ، و اگر می رفت ، اصلاً شاید گناه نمی کرد . اما وقایه بهش می گه نرو . حالا بعد از شصت سال ، آیا الان به این دلیل که احتمال گناهش کمتره می تونه بره ؟ باز هم نه ، نمی توانه ، چون وقایه می گه نرو . وقایه نمی گه چقدر احتمال گناهت کم یا زیاد هست ، می گه : دامنت رو جمع کن . اینجا خار و خاشاک هست ، دامنت رو جمع کن .
امروز اگر پول بیت المال در منزل من باشه و بخوام این پول رو مصرف کنم می ترسم . می گم : آقا ! شاید نتونم پس بدم ، فردا هم همین طوره ، هیچ فرقی نمی کنه . به سن و سال ، مکنت و چیزهای دیگه بستگی نداره . آدم باید مراقب باشه ، نمی شه بگی : ما به یه درجاتی از وصال که رسیدیم دیگه تقوا لازم نیست . آخه تقوا معناش این هست که لازمه ، معنای تقوا یعنی لازم بودن ، یعنی جمع و جور کردن خودت . امروز مجردی ؟ تقوا داشته باش ، فردا متأهلی ، باز هم تقوا داشته باش ، پس فردا پدر بزرگ هستی ؟ باز هم تقوا داشته باش . فرقی نمی کنه . درجه تقوا با سن و سال و تجرد و تأهل فرقی نمی کنه . اونهایی که باز می یان از این سمت می روند می گن : ما دیگه واصل شدیم . از این چیزها گذشتیم ، می گه دروغ نگو ! چرا دروغ می گی ؟ چرا هر چیزی که به اسم وصال هست رو داری خراب می کنی ؟ نه آقا ما دیگه اینجوری شدیم ، ما قطب هستیم ، ما قطب العارفین هستیم ! تو قُلبه العارفین هم نیستی . این مسخره بازی ها یعنی چی ؟ بنام دین ! هم تقدسشون رو داشته باشند ، هم می خواهند دینداری داشته باشند ، نه خیر ! در اونجا که می رسی تقوا لازمة کار هست . (وقایه )
حالا تقوا درجات مختلفی داره . یکی این که : قبلاً سعی می کنه زمینه های گناه رو از اطرافش دور کند ، آقا مثلاً می خواد بیاد حسینیه شهید آقایی ، از این ور که بلوار پاسداران هست می تونه بیاد ، از تو امیرکبیر هم می تونه ، نگاه می کنه کدوم ور زمینه گناه کمتره ، از اون ور می یاد . زمینه های گناه رو کم می کنه . این درجة اول .
درجة دوم : که بالاتر می ره ، نه تنها زمینه های گناه رو کم می کنه ، بلکه یه سری در حقیقت تنبیه هایی برای خودش بوجود می آورد که در اثر این تنبهات حتی اگر گناه هم پیش اومد بتونه از این تنبهات استفاده کنه . مثل کسی که ماشین رو پر از بنزین می کنه ، یه چهار لیتر هم صندوق عقب می ذاره که اگر یه وقتی یک اتفاقی افتاد چهارلیتری هم داشته باشه . یک تنبهاتی برای خودشون در نظر می گیرند . این تنبهات هم درجات مختلف داره . من توصیه می کنم شما این تنبهات رو برای خودتون داشته باشید . هر کسی یه جور برای خودش تنبه می ذاره . هر کسی یک مدلی هست دیگه ، یه نفر ممکنه یه خاطره ای یادش بیاد ، ممکنه یه نوشته ای باشه ، یکی ممکنه یک نوشته ای بزنه به دیوار ، یکی ممکنه یه عکسی تو جیبش باشه ، یکی ممکنه یک دعایی همراهش باشه ، هر کسی یه جوریه .
یه وقتی به بنده خدایی که خیلی آدم فاضلی بود ، می گفت من یه دونه نوار کافی دارم ، ( قضیه مثلاً مال 10 ، 15 سال پیشه ) هر وقت خیلی وضعم خراب می شه این نواره رو می ذارم . تو زندگی تون بگردید ، این تنبهات رو جمع و جور کنید . چند تا برای خودتون داشته باشید ، تو خزینه های مختلف ، تو گنجینه های مختلف داشته باشید ، هرچند وقتی یک بار این تنبهات مختلف رو ، رو کنید . الکی هم استفاده نکنید ، مثلاً اون عزیزانی که این انگشترهای حرم امام رضا (ع) بهشون رسید ، اینها مراقب باشند یک تنبه است ، اگر زیاد ازش استفاده کنند شاید اون حالت تنبهی رو از دست بده .
یکی از تنبهات من ، آلبوم هام هستند ، 24 ساعت نگاه نمی کنم ، هر وقت ببینم خیلی خیلی وضعم خراب می شه ، دیگه اوج فساد و گناه ، وقتی مثلاً به یه درجة فساد بالایی می رسم ( در حد خودمون ، مثلاً : نماز شبم ترک می شه ) سراغ آلبومها می رم .
یه فیلم سینمایی هست به نام سفر به چذابه . من همیشه یکی از آرزوهام این بود که مثلاً ای کاش می شد یه طوری بشه که بتونم به اون زمان قبل برگردم ؟ مثلاً چشمهام رو ببندم ، بگم الان سال 81 ، چشمهام رو باز کنم ببینم سال 64 شده ، خلاصه یه جوری ، یه ساعت ، دو ساعت اونجا برم و برگردم . این آرزوی ذهنی من بود که این فیلم ساز این رو به صورت فیلم درآورد . لذا هر وقت می خوام این فیلم رو ببینم تو همون دو سه دقیقة اولی که این اتفاق می افته (برگشت به زمان جنگ ) من قاتی می کنم ، و اصلاً همه چیزم به هم می ریزه ، دو ، سه بار خواستم ببینم و هنوز ندیدم . ضبط هم کردم تو ویدئو آماده هست ، گذاشتم برای یه وقتی که خیلی خیلی وضعم خراب شد . دیگه احساس کردم واقعاً لازمه ، بذارم و ببینم . ( این هم یه مورد تنبهی هست )
آدم باید برای خودش تنبه بگذارد کنار ، برای یه وقتی که دیگه لازم بود . این فیلم برای من خیلی تکان دهنده هست ، حالا کاری ندارم که فیلم قوی هست یا نه ، ما اصلاً به این فیلم ها نگاه نمی کنیم ، ببینیم قوی هست یا نیست ، اینها تجدید خاطره هست برای ما . اینکه اتفاق می افته ما داریم خاطراتمون رو تجدید می کنیم .
گروه دوم : متقین اونهایی هستند که توی جیبشون یک دونه صلاح سرد یا گرم برای مبارزه با گناه دارند . آماده ! دقیقاً مثل اونهایی که برای گناه یه چیزهایی آماده دارند ، مثلاً می گن یه جای امنی برای گناه داریم . اینها هم یه خلوت هایی دارند ، یک جاهایی دارند ، تو همین شیراز یک جاهایی هست که شما اگر تنها برید می تونید یک چیزهایی بدست بیارید ، یکی از اونها هم این قبرستان شاه داعی الله هست . توی بلوار شهید دستغیب . اونجا که آدم می ره ، واقعاً احساس بقیع بهش دست می ده . شاید بقیع نرفته ، اما یه احساس خاصی ، اینها جاهایی هست که رفتنش خیلی جالبه . یک سری مکانها و خلوتهای خاص ، این سید تاج الدین غریب ـ دروازه کازرون ، این از همون جاهایی هست که من دیدم ، دو سه تا از بزرگان رو می شناسم که وقتی می یاد شیراز ، فقط شاهچراغ ، سیدعلاءالدین حسین ، سیدتاج الدین غریب ، می ره و برمی گرده تهران . صبح می یاد ، ظهر برمی گرده . اتفاقاً شیراز جای خلوت ، برای عرفا زیاد داره . منتهی به شرط اینکه مراقب باشید خلوت باشه ، ( نه اینکه کسی نباشه ، خلوت یعنی اینکه بریم خلوت کنیم ) اینها رو باید تو جیبت داشته باشی ، اگر نداشته باشی ، بدون که کم می یاری ، جامعه نمی گذاره ،
قدم سوم : ملکه شدن استعاذه : بالاتر می ریم ، حالا رسیدیم به مقام وصال ؟ نه خیر ، تقوا رو داریم در مقام وصال بررسی می کنیم . خودش رو حفظ می کنه ، خلوت ، سلاح سرد و گرم ، برای مبارزه هم داره ، درجة سوم این هست دائماً در حال استعاذه هست ، یعنی داره می یاد جلسة کانون می خواد بشینه ، گریه کنه ، به خدا می گه : خدایا ! من اهل گریه کردن نیستم ، من اصلاً آدم نیستم ، تو من رو داری اینجا می کشی ، نماز می خونه به خدا پناه می بره ، همه کارهاش به خدا پناه می بره ، می فرمایند : همچین کسی بعد هم که یه وقتی گناه پیش می یاد ، دیگه براش ملکه شده ، به خدا پناه می بره . خداوند هم بهش پناه می ده .
پناه بردن به سمت خدا ! خدایا این خوبی که امروز اتفاق افتاد مال خودت بود . این بدی که اتفاق افتاد مال خودت بود ، این اتفاقات ممکن بود بیفته تو نگذاشتی ، این اتفاقات برای من افتاد ، تو کردی ، این کار رو من کردم ، سریع ” من ” رو خط بزنه ، من نبودم ، تو کردی . این دعایی که برای تبلیغ وارد شده که می گه : اگر خواستی منبری بری ، مداحی کنی ، این دعا رو بخونید ، شما این متن دعا رو دقت کنید :
بسم الله الرحمن الرحیم ، اللهم انی اسئلک خیرها ، ” قدم اول با التماس شروع می شه ، خدایا ! من خیر را از تو می خواهم ، خیر شاید این باشه که من نتونم حرف بزنم ، بتونم حرف بزنم ، یا خوب بشه یا بد بشه ، اسئلک خیرها ، من به اونهاش کار ندارم ، من خیر رو می خوام . شاید خیر من در یه چیز دیگه باشه ، ” وَ اَعوذبک من شرها ” یعنی من که الان دارم می رم برای کار نورانی ، ممکنه شر هم داشته باشه ، از شرش هم به تو پناه می برم . ” اللهم حببنی الی اهلها ” می گه : خدایا ! برای اینکه بخوام این حرفها رو بزنم و قبول بشه ، نیاز به این دارم که اعتماد طرفینی باشه ، محبت باشه ، در دایره محبت حرف زده بشه ، شهوت هم قرار شد تو دایره محبت باشه چه برسه به طاعت و نورانیت . دیشب گفتم شهوت هم باید تو دایره محبت باشه ،می گه اینجوری شده ” اللهم حببّنی الی أهلها ” خدایا هم محبت باشه ، و هم اون کسانی که دارند گوش می دهند و هستند اهلش باشند . اهلیت داشته باشند . ” اللهم حببّنی الی صالح أهلها ” می گه : من رو به سمت اون بهترین خوبیها ببر . خوب دقت کنید ، پس حتی در مسائل عبادی هم باید استعاذه داشته باشیم . نماز می خوای بخونی باید بگی : خدایا ! من هیچ کاری نمی کنم ، الان می خوام یک خم و راستی بشم ، اون تویی که باید قبول کنی . این تو هستی که باید به این نماز نورانیت بدی . پس در دایره وصال ، چهارمین دایره تقوا است .
|
قسمت ششم از بحث وصال هستیم ، به این رسیدیم که : انسان واصل به یک نورانیت می رسه که در این نورانیت ، نه تنها خود را بهتر می بیند ، بلکه اطراف را هم بهتر می بیند .
مراحل نورانیت :
اولین قدم : نورانیت دل هست ، دلش بهتر می بینه . دل تشخیص خوبی می ده
قدم دوم : بر نورانیت اطراف هم تأثیرمی ذاره . یعنی نه تنها خودش بهتر می بینه و خود را بهتر می شناسه با نور خودش اطرافیان رو بهتر می شناسه . لذا می بینیم سر چنین انسانی هیچ وقت کلاه نمی ره .
قدم سوم : در این درجه ، انسان نه تنها خود را بهتر می شناسه و نه تنها اطرافیان رو بهتر می شناسه بلکه با همین نورانیتِ خودش ، اطراف رو هم روشن می کنه . مثل چراغی که الان اینجا روشنه . این چراغ هم خودش روشنه ، هم اطرافش رو روشن کرده و هم ما بواسطة چراغ اطرافیان رو می بینیم . انسانی که به درجة وصال می رسه اگر انسانی باشه که فقط دلش روشن باشه ، این انسان به درجة وصال نرسیده . سه تا نورانیت باید داشته باشه . یعنی سه تاحجاب رو با این نورانیت خودش برطرف کنه :
حجاب اول : حجاب دل . آقا خودم دیگه تشخیص می دم چه خبره .
حجاب دوم : حجاب اطرافیان . بشناسه ، ” لَنَنَهْدِیَّنَّهُم سُبُلَنا ”
حجاب سوم : برای جامعه اش راهنمای نورانیت باشه . جامعه از روی این تشخیص بدهد . وقتی در یک جامعه ای هست ، مردم از نورانیت این راه رو پیدا کنند .
آیة شریفة قرآن می فرماید : کسانی که تقوا دارند اینها قبلش ایمان آورده اند . برای رسیدن به این درجه بالا ( تقوا ) اول باید ایمان بیاورند . یعنی می شه یه انسانی ایمان بیاوره اما متقی نباشه .
حالا می خوایم ببینیم مراتب ایمان چیست ؟
برخی از ما الان داریم دنبال تقوا می دویم ولی هنوز به اون مرتبة ایمان نرسیدیم . مراتب ایمان : ” یاایهاالذین آمنوا لاتقدموا بین یدیه الله و رسوله و اتقوا الله انّ الله سمیع العلیم ”
1 ـ اولین مرتبه ایمان : همون طور که خداوند تبارک و تعالی برای ما حکم و دستور داره و حرف اول و آخر رو می زنه ، اونهایی که خدا منسوبشون می کنه هم ، همین حکم رو دارند . لذا در مقابل پیغمبر (ص) هم همین طور باید باشیم . حرف اول و آخر رو پیغمبر (ص) می زنه ، از پیغمبر (ص) هم نباید جلو بزنیم . برخی از ما هنوز ایمانمون تکمیل نشده تندروی می کنیم . داریم به درجة تقوا می رسیم . اصلاً نباید تندروی کنیم . آیا با این که آدم ادای عرفا رو در بیاره عارف می شه ؟ اگر آدم تو تابستون بره یک درختی رو به زور تکون بده ، برگهاش بریزه ، آیا پائیز می شه ؟! آدم اگر اون اخلاق عرفانی در وجودش ملکه نشده باشه ، گرسنگی به خودش بده ، ریاضت به خودش بده ، ادای عرفا رو در بیاره عارف نمی شه . نه ، داره برگهاش رو می ریزه ، تو همون تابستون هستی ، تو هنوز به پائیز نرسیدی ، تو قبل از اینکه ایمان رو بدست بیاری نمی تونی به تقوا و نورانیت و وصال برسی .
فرمودند : کسانی به وصال می رسند که متقی باشند . عنایت می کنید ؟ اول باید مراحل ایمان رو کامل طی کنیم ، خُب چکار باید بکنیم ؟
1 ـ زمینه های روانی رو برای خودمون ایجاد کنیم . ( قبلاً گفتم :90% مردم ، آدم عادی هستند . 99/9% مردم زاهد و عابد و تنها 1% درصد مردم جزء خواص و اولیاء و واصلین هستند ) زمینه روانیش رو آماده کن ! فردا نگی : ما تو این وضعیت کم آوردیم ، خُب معلومه کم می یاری ، فردا نگی : غریبم ، تنها هستم ، زبون ندارم ، هر کس می یاد باهام صحبت می کنه ، نمی دونم چی بگم ، یکی از لاستیک می گه ، یکی از مرغ می گه ، من چی بگم به اینها ؟ اینها هم درسته . فردا نیای بگی که من مورد تمسخر جامعه واقع می شم . این هم هست . زمینه های روانی وصال رو ایجاد کنید . خیلی از چیزهایی که الان در جامعه از ما توقع دارند اینها مسائلی هست که اگر ما برآورده نکنیم مشکل دار می شیم . جامعة ما یک سری توقعاتی از ما داره . من جمله : اهمیت رو به دنیا قرار بدیم نه به آخرت . ) معمولاً عموم مردم جامعه ( پدر و مادر ما ، رفیق ما ، دوستان ما ) می گن : آقا ! فعلاً باید به دنیا اهمیت بدیم . کسانی که برای آخرت زندگی می کنند ، خیلی کم هستند . تو همین وادی خودمون ، بنده که رو منبر هم نشستم ، بنده که دارم برای آخرتم منبر می رم ، معلوم نیست چند درصدش برای آخرت باشه ؟افرادی که فقط برای آخرت کار می کنند ، خیلی کم اند . لذا دیگران تعجب می کنند ، تعجب های شاخ دار ! می گن : تو رو خدا این کارها چیه تو می کنی ؟ یعنی چی آقا مگه می شه ؟
اگر می خوای به وصال یار برسی ، زمینة روانیش رو آماده کن ! اون نورانیت که برای رسیدن به خداوند لازم هست رو کسب کن . ( عالم خلقت چقدر عجیبه ؟! ) تمام نورانیتِ خلقت ما می خواد معرفی بشه : لذا آیه 35 سورة نور می فرماید : ” الله نور السموات و الارض ، مثل النوره کمشکوه ” بعد می فرماید : از مشکات ، دو تا نور دیگه در می یاد . ” مصباح ” ( مصباح یعنی دو تا نور ) . همه نورها از یه منشأ ، نشأت می گیرند ، بعد خداوند در آیه 37 سوره نور ، مشکات رو معرفی می کنه : می فرماید ” رجال لاتلهیهم لاتجاره ولابیع عن ذکرالله ” ( مردان پاکی که هیچ کسب و تجارتی آنانرا از یاد خدا غافل نگرداند . ) انسان واصل یک توده نور است ، چرا ؟ نماز شب خونده ، یا مثلاً خیلی سجده های طولانی داشته ، یا مثلاً مسائل فلان و فلان !؟ نه ، ” رجال لا تلهیهم لاتجاره و لابیع عن ذکر الله ” نماز شبی رو که داری تو بیکاری می خونی فایده ای نداره . تو که از بی عشقی ، عاشق خداوند شدی فایده ای نداره . تویی که از بیکاری مسجدی شدی فایده ای نداره . نه اینکه فایده نداشته باشه ، دستت رو هم می بوسم . اما تو به اون نورانیت نمی رسی ، می دونی چه موقع به نورانیت می رسی ؟ اون لحظه ای که تمام دنیا بهت رو کنه ، بعد تو بگی : ببخشید ! الان موقع خداست !
تا دیروز ، تا صدای اذان رو که می شنید ، سراغ خدا می رفت . ولی امروز موقع اذان ، به یه نفر که خیلی دوستش داره می رسه ، مثلاً خیلی وقته همدیگه رو ندیدند . صحبتشون گل می کنه ، یادش می ره که الان موقع اذان هست ، ” لاتجاره و لابیع ” می خوای توده ای از نور باشی ؟ می خوای مشکات باشی ؟ خداوند داره می گه : من از اون بالا ، تمام این نورها رو خلق کردم . تمام جهان رو نور اندر نور خلق کردم .
مهمترین قدم وصال این هست که انسان پا روی نفسش بذاره . وگرنه شبهای محرم که همه ماشاءالله سیاه پوش هستند ، این شبها که همه گریه میکنند ، این شبها که همه مؤمن هستند ، نماز خوندن سر وقت که هنری نیست ، اما شب عروسی و دامادی وضعیت نمازت چه طوری بود ؟ نمازت رو به موقع خوندی ؟
هیچ چیز رو بر خدا مقدم نداشتند . ” لاتلهیهم لاتجاره و لابیع عن ذکر الله ” فقط همین ! آقا ! مگه نمی گی : اگه من فلان کار رو انجام بدم ، بخوام به خدا بپردازم ، کلی ضرر می کنم ؟ همینه باید کلی ضرر . ( زمینه های روانی رو داریم آماده می کنیم ) مردش هستی ؟ اصلاً خدا دوست داره تو ضرر کنی .
تاجری اومد خدمت حضرت امام صادق (ع) عرض کرد : ما می خوایم سفر بریم . یه استخاره ای برای من می زنید ؟ آقا استخاره زدند ، فرمودند : استخاره بد هست . رفت و برگشت ، گفت : آقا ! ما دوبرابر سود کردیم ، چرا گفتید بده ؟ فرمودند : یه نماز صبحت رو که فلان جا قضا شد ، فهمیدی ؟ گفت بله ، فرمود : همون نمازت که قضا شد ، ضرر کردی . فکر می کنی که سود کردی .
چقدر سودی کردی ؟ اونقدر که فردا ظهر به جای چلوخورشت بادمجون ، چلومرغ می خوری . این اسمش سوده ؟ یا اینقدر سود کردی که مثلاً : قبلاً چشمهات به یه تلویزیونِ کوچولویِ سیاه ـ سفید نگاه می کرد اما حالا تلویزیون بزرگتر شده ، رنگی شده ، اسم این رو سود می ذاری ؟!
هیچ چیزی اینها رو از ذکر خداوند باز نمی داره ، بعد به کجا می رسه ؟ خداوند تبارک و تعالی می فرماید : ” فاتبعونی احببکم لله ” اگر من رو دوست دارید باید از من تبعیت کنید . اگر می گم : فلان قضیه برات مضره بگو: چشم ! اصلاً من دوست دارم زور بگم ، چی می گی تو ؟ آقا اصلاً من بنده خلق کردم بهش زور بگم . چی می گی تو ؟! همین که هست ! می خوای یه عمر ولت کنم به حال خودت ؟ بنده خلق کردم زور بگم . نمی شه دو روز تحمل کنی ؟
تو پرانتز خدمتتون بگم ، چون این شبها و روزها مراجعات زیاد داریم . چندین بار گفتم : این سفری که پدر و مادرت از نظر مادی مشکل دارند و تو نمی تونی بیای ، بعضی وقتها سوز نیومدن از اومدن بیشتره و ثوابش هم از ثواب زیارت بیشتره . مگه نمی گی این طوری هست ؟ یه دو روز زور بشنو ! مگه چی می شه ؟ مگه من برای یه عمر ، به تو زندگی ندادم ؟ دو روزش رو زور بشنو ! (( البته عمرهای الان که اسمش عمر نیست ، به یکی از زُهّاد بنی اسرائیل رسیدند گفتند : می دونی مردم آخر الزمان ، 60 ، 70 سال عمر می کنند ؟ ( اون زمان مثلاً هزار سال عمر می کردند ) گفت : اِه ! اگه من بودم به دو رکعت نماز تمومش می کردم ، بعد گفته بودند : بابا ! مردم اون زمان می رن خونه می سازند ، زندگی می کنند ، گفته بود : برای 60 سال عمر ، خونه می سازند ؟! اگر ما اونجا بودیم 60 سال رو به دو رکعت نماز تموم می کردیم . البته اون هم خالی بسته بود ، ولی واقعاً 60 سال ، عمری نیست . می گید نه ؟ از بزرگترهاتون سؤال کنید ، با یه چشم به هم زدنی تموم می شه . ))
|