یقین و محبت(2) (جمعه 87/9/15 ساعت 10:10 صبح)
بحث در کلمة یقین و محبت بود ، علامت بعدی یقین : می فرمایند : اهل یقین اگر گناه همة عالم مال اونها باشه ناامید نمی شن ، یعنی اگر یه بنده ای ، ( یکی از من و شما ) خدای نکرده طوری باشه که خیلی گنه کار باشه و ناامید باشه از اهل یقین نیست . می فرمایند : ” اگر گناه همة عالم ، ( نه فقط انسانهایی که الان هستند ، از اولی که خلقت شروع شده تا روز ابد که سور اسرافیل دمیده می شه ، ) بگن این گناهان همه اش مال شماست ، هر که ناامید شد از رحمت خدا ، از اهل یقین نیست . ”
مثلاً امشب می خواستی بیای جلسه ، بگی : من اینقدر گنهکار شدم دیگه خجالت می کشم برم جلسه . تموم ! از اهل یقین اخراج می شی . خداوند می فرماید : ” بالاترین گناه بعد از شرک به خدا ، ( ما الان به خدا معتقد هستیم دیگه ) این هست که بگه از تو ناامید هستم ، (یه کم خطرناک شد و این باز رحمت خداست . ) .
و باز می فرماید : اگر عبادت همة عالم رو به این شخص بدهند ، سر سوزن مغرور نمی شه که من دیگه راحتم ، نجات پیدا کردم ، نه ! عبادت همه عالم ( پیغمبران (ع) ، معصومین (ع) ، اولیاء ، صلحا ، شهداء124000 پیامبر و چهارده معصوم (ع)) عبادتشون روی هم چقدر می شه ؟ اگر همه این عبادتها رو داشته باشه ، نباید مغرور بشه . یعنی در حقیقت اهل یقین در لبة تیز خوف و رجاء قرار دارند ، یعنی همه گناهان ، همه ثوابها در این لبه تیز هست ، اینها خودشون رو صاف نگه می دارند ، نه چپ می رن نه راست . این ” اهدنا الصراط المستقیم ” که در نماز می گی ، یعنی : خدایا من رو جزء اهل یقین قرار بده . نه از تو ناامیدم ، و نه به خاطر عبادتهام امیدورام .
بعد می فرمایند ، اهل یقین اهل تبلیغ هستند ، یعنی نمی شه بگی یه کسی اهل یقین هست اما برای یقینش تبلیغ نمی کنه . به عنوان مثال : فرض می کنیم یکی از شما برای اولین بار اومده اینجا ، از مجلس هم خوشش اومده ، بعد اگر به چهار تا دور و وری خودش تبلیغ نکنه این نسبت به مجلس هنوز یقین نداره ، فقط خوشش اومده . ما هم نسبت به خدا همین طوری هستیم . بعضی هامون همین طوری از خدا خوشمون می یاد .
مثلاً : می گه : نظرت راجع به خدا چیه ؟ می نویسه : خدا خوب است . مثل بچه دبستانی ها ! ” خدا خوب است که تبلیغ نشد . ” الذین آمنوا ” یعنی چی ؟ یعنی اونهایی که می گن خدا خوبه ، بعد ادامه داره ” وهاجروا ” می روند به بقیه هم می گن که خدا خوب هست ، شهر های دیگه ، کشورهای دیگه ، ”هاجروا ” فقط به معنای این نیست که بریم شهرهای دیگه ، به کسی که نمی دونه خدا خوب هست هم بریم بگیم که خدا خوبه ، ” وجاهدوا ” و بعد تلاش می کنه برای اینکه این خوبی خدا رو جا بیندازه ، ” فی سبیل الله ” برای خدا ، چگونه ؟ ” بِاموالهم و أنفسهم ” هم از نظر مالی ، هم از نظر جانی ، حتی جان خودش رو هم می گذاره در راه خدا ، (بعضی ها به راحتی جون می دن ، اما به پول که می رسن ، نه دیگه . )
یکی از نماینده های مجتهدین در مشهد تعریف می کرد : من نماینده فلان مجتهد بودم یک کسی اومد پهلوی من گفت : آقا این اموال من خیلی زیاده خمسش هم خیلی زیاد می شه ، مثلاً 30 میلیون تومن ، شما یه زحمتی بکش ، خمس من رو حساب کن و بگیر ! گفتم : خُب باشه ، می یام کاری نداره ، من وظیفه ام همینه . گفت : آقا یه فرقی با بقیه وقتها که می ری خمس می گیری داره ، گفت : چه فرقی ؟ گفت : شما دو تا نره غول با خودت بیار ! از این آدمهای بزن بهادر !! گفت : یعنی چی ؟! گفت : با خودت بیار بعد بیا تو حجره من بگو می خوام خمست رو حساب کنم ، من نمی گذارم ، این دو تا رو بگیر بگو اینقدر من رو بزنند تا به اموالم اعتراف کنم ، دستبند ببند من رو شکنجه بده ، اعتراف بگیر ، ( من خودم دارم می گم . ) خمسم رو حساب کن بعد اینقدر من رو شکنجه بده تا بهت بگم کلید گاوصندوق کجاست ، تو گاوصندوقم پول زیاد دارم ، برو سمت گاوصندوق خمس رو بردار ، بعد کلید رو بذار تو جیبم و برو !
این دیگه چه مدلیه ؟! گفت : آقا من بیست ساله می خوام خمس بدم ، نمی تونم ! تو رو قرآن این حرف من رو گوش کن ! می گفت : ما زیاد جدی نگرفتیم ، ولی خُب یکی دو نفر با خودمون بردیم . رفتیم گفتیم سلام علیکم ، آیت الله فلانی هستم ، گفت : اَمرتون ؟! گفتم : می خوام خمس شما رو حساب کنم ، گفت : اِی آقا ! ما پولمون کجا بود که خمس بدیم ؟ دیدم نه این جدی جدی راست می گفت ، به این دو تا گفتم بگیرید ببندیدش . شروع کرد به داد و فریاد ، که : آی دزد ، مسلمونها ! گفتم : در حجره رو هم ببندید ، کرکره ها رو بکشید پائین یه قفلم بزنید پشتش . گفتم : حالا داد بزن تا جونت بالا بیاد ! بعد دادم خوب زدنش ، اعتراف کرد ، فلان ملک ، فلان جاست ، باز می گفت ندارم ، به پیر به پیغمبر ندارم ،گفتم بزنید ، داره . آقا ! زدند ، همه رو اعتراف گرفتن ، مثلاً خمسش 30 میلیون تومن شد . گفتم که پولها کجاست ؟ گفت : به خدا من که می گم پول ندارم . گفت : مثل اینکه این آدم نمی شه ، بزنیدش ! زدند تا گفت کلید گاو صندوق دست خانمم هست . گفتم بزنیدش . باز زدند ، گفت : بابا کلید فلان جاست . خلاصه اومدیم ، کلید رو برداشتیم و 30 میلیون تومن از گاو صندوق پول برداشتیم . کلید رو گذاشتیم تو جیبش ، دهنش رو هم باز کردیم . در پرده کرکره رو هم زدیم کنار رفتیم . می گفت : فرداش اومد پیش ما ، گفت : آقا قربونتون برم ! راحت شدم . تو تقویمت بنویس سال دیگه هم همین طوری بیا از من خمس بگیر !
برای همین خداوند تبارک و تعالی داره ترتیبش رو به انسان نشون می ده : آیه قران رو دقت کنید : 1 ـ جاهدوا ، بعد می گه :2 ـ بأموالهم ، 3 ـ و بعد به انفهسم ، یعنی بدونید ، بعضی از مردم جون می دن اما پول نمی دن . دست تو جیب نمی ره ، اگر بره همونجا قفل می شه .
پس یکی دیگه از علامات اهل یقین تبلیغ هست . ” آمنوا و هاجروا و جاهدوا ”این تبلیغ نشون می ده به یقین رسیده یعنی اگه یقین نداشت برای این قضیه تبلیغ نمی کرد . شما اگر مثلاً به بنده مشکوک باشید برای من تبلیغ نمی کنید . می گه من الان برم کسی رو بیارم از کجا معلوم که اون هم اینقدر تیز باشه ؟ مثلاً کلاه سرش نره ، من خودم حواسم جمع هست ولی اگه شک داشته باشه ، دیگه تبلیغ نمی کنه . ( این اولین اثرش )
اثر دوم چیه ؟ این که اصلاً یقین نداره ، ولی به یقین می رسه . یه بنده خدایی رفت نون بخره ، دید صف نانوایی شلوغ هست ، جمعیت ایستادند ، گفت چهار ساعت باید بایستی تو صف ، اومد گفت : آقایون کوچة پشتی مجانی آش می دن ، همه ریختند کوچه پشتی . این رفت نونش رو خرید ، بعد دید همه دارن می رن . گفت آقا چه خبره ؟ گفتن : کوچه پشتی آش می دن ، گفت : اِه ! خُب بریم ، نون ها رو گذاشت روی زمین و رفت کوچه پشتی !
یعنی چی ؟ یعنی بعضی از ماها از خدا حرف می زنیم ، منبری ها ، مبلغین ، پرورشی ها . اونهایی که حرف می زنند برای مردم ، از خدا حرف می زنی ، مردم می رن سمت خدا ، اما خودمون یقین نداریم . تو مجلس صد نفر امام زمان (عج) رو می بینند ، صد نفر حاجت می گیرن ، خودمون هم نه حاجت می گیریم ، نه به حرفمون یقین داریم . یه بار ، دو بار ، صد بار ، آخرش هم خودمون باورمون می شه که کوچة پشتی آش می دن !
یعنی انسانی که اهل تبلیغ باشه ، ممکنه ده ، بیست بارش عالم بی عمل باشه ، ولی بالاخره روی خودش تأثیر می ذاره . برای اینکه این فکر می کرد کوچة پشتی آش نمی دن . اتفاقاً آش می دادند . اینهایی که رفتند با آش برگشتند ، می گه : من خودم باورم نمی شد . مردم رفتند دارن تعریف می کنند ، باریک الله ! اون خدایی که گفتی اینجوریه ، واقعاً همین طوریه . ( آقا تو که گفتی کوچة پشتی آش می دن ، آش می دادند . اینم آشش ) یعنی اهل یقین وقتی که تبلیغ می کنند ، یقین خودشون رو ضمانت می کنند . همه مسؤولیم برای تبلیغ .
نکته : برادرها و خواهرها توجه کنند اونهایی که اهل مطالعه هستند ، اونهایی که اهل فکر هستند انشاء الله هم اینطور باشید ، دانشجویی ، طلبه ای ، اهل تحقیق هستی ؟می فرمایند : آفت یقین این هست که مسائل اختلافی رو بیان کنید ، مسائلی که هنوز خودت درش شک داری . آفت یقین همین شک انداختن به دل مردم هست . چیزی که خودت یقین نداری مثلاً یه جایی خوندی اگر مطلب شک برانداز و جذاب هست اون رو بیان نکن . مثلاً تا من بگم اهدناالصراط المستقیم همه براشون این جمله عادیه ، می گن آقا اهدنا الصراط المستقیم دیگه عادیه . اما یه جایی بگیم اهدنا الصراط الغریب ! ( صراط کج ) همه می گن : این صراط غریب چیه ؟! مطلبی که با اصل تطابق نداره برای مردم جذابه ، اگه همه بگن خدای یکی هست ، همه خیلی عادی گوش می کنن ، یکی بیاد بگه می خوام اثبات کنم خدا دوتاست ! خُب همه خوب گوش می دهند . چرا خدا دوتاست ؟! می یان به اون می گن اگه تو یقین داری خداوند دوتاست بگو ، تو هم اگه خودت به یه چیزی یقین نداری چرا می گی ؟ مردم گوش می دن . روی مردم تأثیر می ذاره .
مطالبی که ما هنوز نمی دونیم این درسته یا نه ؟ اسم این رو می گذاریم نظریه . فرضیه ، یعنی هنوز قانون نشده ، فرضیه هست ، به نظرم رسیده ، تو تحقیقات علمی ، دینی به این نتیجه رسیدم که ممکنه این طوری باشه . می گه : نه آقا اینها رو نگو .
مسائل طبقه بندی داره : برای افراد عادی ، عادی صحبت کنید ، معصوم (ع) می فرماید : در حد عقول مردم باهاشون صحبت کنید برای افراد خاص ، خاص صحبت کنید ، بنده اگر امشب منبر دارم و منبرم تحت نظر عوام هست ، ( عوام یعنی همه مدل داخلش هست ، عموم جامعه رو می گویند عوام ) باید یه جوری صحبت کنم که اونهایی هم که خیلی سوادشون پائین هست ، تو اعتقاداتشون خللی وارد نشه . مثلاً بیام اینجا نوعی از اشک رو بیان کنم که خیلی از شما مأنوس نیستید ، مثلاً اشک وصال ، یه عده با خودشون از اون اشک قبلی هم می برند ، اشک وصال رو نمی فهمه ، بعد می گه که این اشک ما بدرد نمی خوره بریم سراغ اشک وصال اون هم نمی فهمه .
مثل همون قضیه خواجه نصیرالدین طوسی که یه وقتی خیلی اعتقاد داشت : تنها کسی می تونه از دین بهره برداری کنه که دین رو با عقلش بفهمه . مثلاً این که تو اگه می گی خدا هست باید برای من اثبات کنی که خدا هست . الکی نباید بگی خدا هست غافل از اینکه عوام خیلی هاشون الکی می گن خدا هست و از ما هم راسخ تر هستند . یه روزی از تو بیابون رد می شدند دید یه پیرمرد خارکنی داره بیل رو زیر خار می زنه ، می گه : یا الله ، هِی می کنه و می ندازه کنار ، با همون اعتقاد خودش ، خواجه نصیر رفت پیشش ، گفت: ببینم تو که می گی : یا الله ، خدا خدا می کنی ، اگه یه کسی بگه خدا نیست ، چی جواب می دی ؟ پیرمرد خیلی ساده و با لهجه دهاتی گفت : بیلم رو برمی دارم و چنان می کوبم تو مُخش تا مغزش بیاد تو دهنش ! گفت : شما همچین نظری دارید ؟ خواجه نصیر گفت : نه ! بعد سوار اسبش شد و رفت . با خودش گفته بود : خواجه ! با این همه علمی که داری اینقدر که این پیرمرد عوام و دهاتی از خداش با همه وجودش دفاع می کرد و تعصب داشت تو تعصب نداری .
یعنی لازم نیست همه دلیل داشته باشند . بعضی ها بدون دلیل عاشق خدا هستند . چرا ما می خوایم اینها رو منطقی کنیم ؟ خود خدا فرمود : ما درون را بنگریم و حال را ( تو قضیه موسی (ع) و شبان ) موسی (ع) ! چرا با شبان برخورد کردی ؟ دوست دارم موهام رو شانه بزنه . چرا اون خدایی که تو ذهنش داشت رو خراب کردی ؟
پس این رو همه باید دقت کنید و بعد ثمرة آخر : مهمترین ثمره یقین محبت هست . بحثهایی مثل نماز عاشقانه ، عبادت عاشقانه . نماز عشق ، شهید عشق همه اینها حول و حوش محبت هست ، اینهایی که امشب می خوام براتون بگم اینها تو اون بحثها نیست . یعنی یه چیزهای اضافه براونها هست . در حقیقت می خوایم این محبت رو طور دیگه نگاه کنیم .
1 ـ آیه شریفه قرآن می گه ما روزی که می خواستیم بشر را خلق کنیم امانت را به کوه عرضه کردیم قبول نکرد ، سر باز زد ، به سماوات عرضه کردیم ، سر باز زد . تا رسید به انسان ، به انسان عرضه کردیم انسان قبول کرد . از معصوم (ع) سؤال کردند این آیه شریفة قرآن که می گه ما امانت را به همه عرضه کردیم و هیچ کس قبول نکرد ، این امانت چی بود ؟ می فرماید : امانت ، محبت اهل بیت (س) بود ، محبت خدا بود ، یعنی کوه نتوانست محبت خدا را درک کند ، کوه نتوانست محبت اهل بیت (س) را در خودش هضم کند ، منفجر شد ، اینکه امام صادق (ع) فرمود اگر اسم ما را با محبت به کوه بگید ، کوه منفجر می شه همین هست . نمی تونه . تنها کسی که می تونه محبت این بزرگان را درک و هضم کنه و نگه داره و منفجر نشه ، غش نکنه ، ( مثل موسی (ع) که رفت تو کوه خدا رو ببینه ، پس افتاد ، کالبدش از جان خالی نشه ) این انسان هست ، انسان می تونه تازه این هم تا یه حدی . اگر اون پرده ها رو بزنند کنار ، ما خود ولایت و محبت را ببینیم هیچ کدوم از ماها تاب نخواهیم آورد تا یه حدودی به ما اجازه می دهند .
ما داشتیم اصحابی که رفتند جلو و نزدیک شدند به معصوم (ع) تا جایی که نزدیک بود بمیرند ! یعنی اگر سِرّ معصوم (ع) ( یعنی یه سری دارند مثل سرّ الله ) برای ما به اندازه یه سر سوزنش کشف بشه و بفهمیم همه خواهیم مُرد . نمی تونیم . تا یه حدودی این محبت رو می شه انسان حمل کنه . پس محبت اهل بیت (س) که نمره یقین هست امانت الهی به ما هست . اینکه می فرمایند : ” لتسئلن یومئذٍ عن النعیم ” روز قیامت از نعیم سؤال می شه ، از امام سؤال می شه این نعیم یعنی چی ؟ گفتند : نعیم یعنی محبت ما . از محبت ما سؤال می شه با محبت اهل بیت (س) چه کردی ؟ تو که اینقدر عاشق بودی رفتی نشستی ، گرما ، سرما ، شب ، روز ، هر هفته ، هر روز ، هر ماه ، ( دهه محرمی نبودی ، ماه رمضونی نبودی ) همیشه عاشق اینها بودی . هر روز با نام و یاد اینها بودی ، این محبت رو ما بهت دادیم چقدر با این محبت عشق کردی ؟ چقدر قدر دونستی ؟ چقدر اسراف کردی ؟ چقدر در جاش مصرف کردی ؟ اینکه می فرمایند : ” و سقاهم ربهم شراب طُهورا ” یعنی اونهایی که محبت اهل بیت (س) رو قدر می دونند ما بهشون شراب طهور ( آب حیات ) رو می نوشانیم . که اینها همیشه همیشه احساس زنده بودن می کنند ولو پونصد سال مرده باشند ، زندة زنده هستند . همیشه ! کاری می کنیم که اینها زندة جاوید باشند . و اونهایی که این محبت رو می گیرند باید استقامت داشته باشند یعنی نمی شه بگیم محبت اهل بیت (س) رو داریم اما در جاهای دیگه لنگ می زنیم . آقا من اینجا محبت تو رو دارم اما هیچ چیز دیگه ای رو نمی تونم رعایت کنم . نمی تونم ، نمی شه . انسانی که محبت اهل بیت (س) در ذهن و دلش هست این انسان ( این رو حتماً بدونید و مطمئن باشید ) در همه جوانب زندگی شبیه معصوم (ع) هست . در همه جوانب ! اگر این انسان فقط کارش این باشه که شبها بیاد بگه فقط حسین (ع) ، پونصد تا بگو ، هزار تا بگو ، دائم من بگم عاشق حسینم ، این رو سرگرم می کنند ، اهل بیت (س) دوستش دارند . ولی جزء اون کسانی نیست که محبوب هستند . اهل بیت (س) دوستش دارند اما رابطه عشقی تنگاتنگ با اهل بیت (س) ندارند اینها بچه های درگاه محبت هستند خیلی از ماها بچه کوچک های درگاه محبت هستیم ، در دانشگاه محبت ما رو راه نمی دهند ! ما توی کلاس اول دبستانِ محبت داریم ، اَ ، اِ ، اُ می کنیم ، خیلی از ماها اینطوری هستیم . یه وقتی مجنون با لیلی قرار گذاشت گفت : ببینمت . گفت : باشه ، سر فلان کوچه وایسا تا من بیام ! رفت ایستاد ، یه ساعت ، دو ساعت ، سه ساعت ، ده ساعت ، خوابش برد . از خواب که پرید دوید جلوش چند تا گردو گذاشته اند روی گردوها هم نوشته لیلی ، برداشت گردوها رو یه نگاهی کرد و اشک ریخت . گفت : کسی که می گه من محبت دارم خوابش نمی گیره . تو برو گردو بازی کن ! ( منظور لیلی همین بوده . )
” الناسُ نیامُ اِذا ما تُتَحَبّوا ” مردم همه خوابند ، وقتی می میرند بیدار می شوند ، تازه می فهمند چه خبره بوده . اونهایی که در محبت اهل بیت (س) مقام بالایی دارند ، بیدار هستند ، خواب نیستند . لازم نیست که دیگه بگیم بمیر تا به اصطلاح بیدار بشی ، اینها همون هایی هستند که باید بروند در درگاه اهل بیت (س) گریه کنند . حالا شما بیا سینه ات رو بزن بگو حسین (ع) ، بعد برو بیرون هیچ فرقی هم قبل از مجلست و بعد مجلست نمی کنی . چرا اینطوریه ؟ یه دونه یا زهرا (س) ، یه دونه یا رقیه (س) ، یه دونه یا حسین (ع) از ته دل بگی باید بعد که از مجلس می ری بیرون کن فیکون شده باشی ، خیلی ها هستند هر شب . هر لحظه ، هر ثانیه . می دونند محبت یعنی چی ؟ دقیق هم می دونند . این بحث هایی که من کردم خیلی ها دقیق همه رو گوش دادند ، تازه صد تا کتاب هم این ور و اون ورش خونده اما خودش اصلاً به محبت نرسیده . مرحوم شاه آبادی یه مثال خیلی قشنگ برای این افراد داره ، می گه : اینها مثل کسانی هستند که تو یه اتاق شیشه ای که راهی به بیرون نداره می ندازیشون ، و بعد تو دریا رهاش می کنی این آخرش تو اون اتاق شیشه ای از تشنگی خواهد مرد . وسط دریاست . دریا رو می بینه ، می شناسه ، ماهی ها دارن می رن ، می یان ، آب همه جا فرا گرفته ، اما این خودش رو تو شیشه محفوظ کرده . می گن در برابر اهل بیت (س) خیلی از ماها محبتی داریم که مثل یه اتاقک شیشه ای دورمون محصور هست یعنی فکر می کنیم داریم اهل بیت (س) رو می بینیم ، بین ما و اهل بیت (سة) یه دیواره شیشه ای هست که نمی گذاره آب محبت اونها به ما برسه .
اسمش اینه که ما داریم کار معنوی می کنیم اما بین ما و معنویات فاصله هست . در حقیقت ما داریم فقط کار معنوی رو برای خودمون کارگردانی می کنیم . داریم تأتر بازی می کنیم ، مثل نماز خواندنِ بعضی ها که یه نوع ورزش هست ، هیچی نمی فهمه ، خم می شه ، می یاد بالا ، این نماز نیست . ورزشه ، این یه جور تئاتر بازی کردن هست . می گه آقا از این اُتاقک شیشه ای باید خودت رو بیاری بیرون ولو واسطة تو با اهل بیت (س) باشه . بذارید برای این که یه کمی قابل هضم تر باشه یه مثالی بزنم ، مثلاً تو آئینه نگاه می کنید وقتی به شیشة آئینه نگاه می کنید چی می بینید ؟ خودت رو می بینی ، کسی می تونه جواب دیگه ای بده ؟ نه . آقا من تو شیشة آئینه خودم رو می بینم ، آقا تو داری به یه چیزی نگاه می کنی ، مگه نمی گی دارم به آئینه نگاه می کنم ، چرا آئینه رو نمی بینی ؟ بعضی از ماها به خدا که داریم نگاه می کنیم باید وسیله ها برامون مثل آئینه باشه ، یعنی اگر بنده دارم حرف خدا رو می زنم و شما دارید مثلاً از طریق من خدا رو می بینید ، من باید آئینه باشم ، یعنی من رو نباید ببینید . باید فقط خدا رو ببینید . بعضی از ماها اینطوری هستیم . یعنی ما آئینه رو می بینیم ، نه خدا رو . اگر به یه وسیله ای نگاه می کنی نباید وسیله برات حجاب بشه تا خدا رو نبینی . آقا اگر بنده از خدا حرف می زنم ، اگر یه کسی من رو ببینه باخته ، باید خدا رو ببینه . آئینه ! تو آئینه نگاه کن ، خودت رو ببین . ( نه آئینه رو ) اصلاً بعضی وقتها نمی فهمه شیشة آئینه لک داره ، فکر می کنه صورتش لک داره ، اینقدر محو خودش هست . کسی که به سمت خدا می ره باید وسیله ها براش آئینه باشه ، و در اونها خدا رو ببینه . امام (ره) فرمودند : من باشم یا نباشم شما خدا را ببینید .
شخص ، فرد و یا هر وسیله ای که فکر کنید ، اینقدر مهم می شه که اگر اون نباشه از خدا می بُره ، آقا ! چرا اینقدر وضعت خراب شده ؟ می گه : آقا ما مثلاً شیراز بودیم می یومدیم کانون ، افتادیم یه جایی هیچی نیست ! اِه ! پس تو اصلاً توکانون خدا رو نمی دیدی . تو داشتی کانون رو می دیدی ، برای تو کانون مهم بود نه خدا . کانون برای تو آئینه است ، جلسه اهل بیت (س) آئینه است ، فلانی آئینه است ، تو تو آئینه نگاه کن و فقط خدا رو از پشت شیشه ببین . کی شیشه رو می بینه ؟ تو خیابون که نگاه می کنید چی می بینی ؟ خیابون رو می بینی ؟! تمام وسایلی که ما رو به خدا ربط می ده همه اینها فیلترهایی هستند که باید نگاهت ازشون رد بشه . بعد یه وقت دیدی اگر شیشه و آئینه رو بردارند متوجه نمی شی . چون داری خودِ خدا رو می بینی ،
عشق افراطی حتی در مسائل معنوی نباید باشه ، باید خدا مدنظر باشه ، خمینی (ره) از این دنیا رفت ، هیچ اتفاقی نیفتاد ، الان اگر در شهادت باز بشه ، شماها نمی رید ؟ الان خمینی (ره) هست ؟ امام (ره) از دنیا رفت اتفاقی نیفتاد ، پیغمبر (ص) از دنیا رفت اتفاقی نیفتاد ، علی (ع) از دنیا رفت ، اتفاقی نیفتاد . خدا ، خداست چه علی (ع) باشه چه نباشه ، حالا ما معصومین (ع) رو نمی تونیم بگیم نبینید ، چون معصومین (ع) برای ما خودشون نمونة خدا هستند . خدا خودش گفته : به معصومین نگاه کنید ولی وقتی علی (ع) رو می بینی دیگه نمی تونی مقداد رو ببینی . اگر مقداد داره به تو علی (ع) رو معرفی می کنه تو باید در سیمای مقداد ، در چشم مقداد ، فقط علی (ع) رو ببینی . این هم وسایلی که ما رو به خداوند وصل می کنند .
آخرین نکته این که : قدر این اهل بیت (س) رو بدونیم ، خیلی زشته که مثلاً من بیام به شما بگم که برو از همسایه ها سؤال کن بابات چقدر آدم خوبی هست ؟ این زشته . دیگه یه نوع توهینه . می گه : اِی بابا ! این رو نگاه کن ، می گه از همسایه ها سؤال کن که چقدر بابای خوبی داری . یعنی من اینقدر بی لیاقت که بابای خودم رو نمی شناسم ؟
خیلی زشته ما ائمه (ع) رو از غیر شیعه و غیر مسلمون بخوایم بشناسیم ، این رو می خوام بگم که تمام عالمهای علم متافیزیک جهان رو جمع کن ، هرچی که تو جهان هست همه رو جمع کن ، همه اونها یه قطره از اقیانوس بیکرانند . یکی از علما نقل می کرد رفتم هندوستان با بعضی از مرتاضها دیدن کردم بالاخره گفتند آقا اینها همه الکی هستن ، یکی هست نود سالشه ، این خدای ریاضته ! چه گره هایی رو باز می کنه ، چه چیزهایی رو می بینه ، گفتیم می ریم ایشون رو هم می بینیم ، رفتیم ، یه چند تا چشمه هم از کارهاش به ما نشون داد ، آخر کار دید من لباس روحانیت تنم هست گفت ، شما شیعه هستی ؟ ایرانی هستی ؟ گفتم بله ، گفت : ببین من ریاضت هوشنیگه رو انجام دادم ، ( این ریاضت مال ایرانی ها هست ) می گفت این ریاضت رو اگه یه مرتاضی انجام داده باشه دیگه تو جهان تَک هست ، برای اینکه پنجاه سال طول می کشه . به این نحو که شاید شما بعضی وقتها شش ماه هیچ چیزی نمی خوری ، بعضی وقتها باید پنج سال حتی مژه نزنی ، فقط یه گوشه بشینی . بعضی از کارهاش این هست . تقریباً 98 تا ( یا 89 تا ) عمل داره که اگه بخوای اینها رو انجام بدی 50 سال طول می کشه . ( در نظر بگیرید چه خبره ؟! ) می گفت بعد از این 50 سال ریاضت یه سری توانائی ها بهت می دن ، می گفت من این اعمال هوشنگیه رو انجام دادم ، داری می ری ایران از قول من به ایرانی ها این رو بگو ، ( چی می خواد بگه ؟! ) بگو : من نود سال عمرم رو گذروندم ، هوشنگیه اش رو هم انجام دادم که تو قرن اخیر هیچ کس غیر از من انجام نداده ، قرنهای قبل شاید بوده باشند ، دستم هم باز شده ، چشمم هم باز شده ، خیلی از چیزها رو می بینم ، برو به این ایرانی ها بگو یه دونه یا حسینِ (ع) شما شیعیان صدتا از من رو دنبال خودش می کشونه .
بریم از همسایه ها بپرسیم بابامون کیه !! یه دونه یا حسین ! یه دونه یا حسین (ع) وجودت بگه ، صد تا مرتاض که عبادت هوشنگیه رو انجام داده ، دنبالت می کشونه .
امروز روز میلاد آقا امام کاظم (ع) بود ، خُب می دونید که سیرة اهل بیت (س) ، علماء این هست که میلاد رو در ماه صفر ابداً نمی گیرند . هیچ شادی هم ندارند . عزاداری سینه زنی خیلی مرتب سر جاش هست ، اما بزارید من یه خواهشی بکنم : از امام کاظم (ع) و خانم رقیه (س) بگیم که ما دیگه خجالت می کشیم ، بریم به خدا بگیم ما رو نگهدار . دیگه رومون نمی شه بگیم خدایا ! هنوز هوای ما رو داشته باش . بعضی از ماها می خوایم با خدا حرف بزنیم با شرمندگی می گیم . شما مگه کاظم نیستی ؟ دوست داریم اون برخوردی که با اون کنیزت کردی ، با ما غلامها و کنیزهات انجام بدی .
اومد خدمت امام کاظم (ع) کار بسیار زشتی کرده بود ، آقا شدیداً عصبانی شدند ، دست شون رو بالا آوردند ، تازیانه رو بلند کردند که حَد جاری کنند ، خیلی آرام گفت : ” والکاظمین الغیظ ” آقا دستشون رو آوردند پائین ، فرمودند : بخشیدمت ! ادامه داد ” والعافین عن الناس ” آقا فرمودند : آزادت کردم ! خیلی عجیب هست .
این هست که ” ان الله یُحب التوابین ” . ( بدرستی که خداوند توبه کنندگان را دوست دارد ) آیه قرآن رو خوندی ؟ خدا می گه : وقتی اومدی گفتی ببخشید نمی گم خیلی خُب بخشیدمت ، می گم : بَه چقدر دوستت دارم . ” ان الله یحب التوابین ” اینها اینطوری هستند . امشب ما داریم دو نفر رو به هم گره می زنیم دو تا مهر رو . می گیم : آقا ، خانم کوچولو ! گرچه چند بار باهاتون قهر کردم ، (چون هر وقت که شما دل خدا رو می شکنید یعنی در حقیقت داری با اینها قهر می کنی ) اما خانم کوچولو ! گرچه قهریم با هم ، اما امشب رشته محبت تو رو گره می زنم ، ( دیدی که وقتی گره می زنی طناب کوتاهتر می شه ) امشب گره می زنم ، تا به تو نزدیک تر بشم .
چقدر زیبا می شه امام کاظم (ع) ما رو ببخشه ، خانم رقیه (س) یه نگاهی به این دلهای خسته ما بکنه ! خدایا نمی دونم امشب به چه بهونه ای می خوای ما رو راه بدی ؟ به هر بهونه ای که خودت خواستی ما رو هم راه بده .