" محدث قمى براى فرزند بزرگش نقل کرده است که : وقتى کتاب " منازل الاخره " را تالیف و چاپ کردم و به
قم آمد ، به دست شیخ عبدالرزاق مساله گو - که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه - سلام الله
علیها - مساله مى گفت - افتاد ? مرحوم پدرم کربلائى محمد رضا از علاقه مندان شیخ عبدالرزق بود و هر روز
در مجلس او حاضر مى شد ? شیخ عبدالرزق ، روزها کتاب " منازل الاخره " را گشوده و براى مستمعین مى خواند
? یک روز پدرم به خانه آمد و گفت : شیخ عباس کاش مثل این مساله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و این
کتاب را که امروز براى ما خواند ، بخوانى ? چند بار خواستم بگویم آن کتاب از آثار و تالیفات من است ،
اما هر بار خوددارى کردم و چیزى نگفتم ? فقط عرض کردم ، دعا بفرمایید خداوند توفیقى مرحمت فرماید ? " -
برالوالدین اخلاص [ مرحوم علامه جلیل حاج شیخ عباس قمى رحمه الله بعد از وفات در خواب نگرانى خود را از
حادثه اى که براى کتابهاى وقفى موجود نزد او پیش آمده بود اظهار کرد ? و دستور داد کتابها را اصلاح کنند
و به متولى آنها بسپارند ? در ایامى که مقیم نجف اشرف بود چند جلد از کتاب - بحار الانوار - علامه مجلسى
که وقف بوده از مرحوم آقا سید عبد الغفار مازندرانى امانت میگیرند ، که مطالعه کنند ، تولیت کتابها با
آقاى سید عبدالغفار بوده است ? پس از وفات آن مرحوم ورثه میخواستند کتابها را به آقا سید عبدالغفار
مسترد دارند، مرحوم سید عبدالغفار از آقاى حاج میرزا محسن محدث زاده مى پرسند : اگر احتیاج بان دارید
نگاه دارید ؟ پاسخ میدهند : خیر ، احتیاج نداریم بنا میگذارند که کتابها را برگردانند ، روزى دو و گاهى
سه جلد را مى بردند و به متولى نامبرده تحویل میدهند ? در همان اوقات روزى یک نفر اهل علم افغانى یا
پاکستانى در مدرسه مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدى به آقاى حاج میرزا على محدث زاده فرزند بزرگ آن مرحوم
میگوید : من حاج شیخ عباس را در خواب دیدم فرمود : محسن کتابهاى وقفى را بزمین زده و خرابشده ، و مرا
ناراحت کرده است ، فورا کتاب را بدهید صحافى کنند ، و به متولى رد کنند ? بعد از ظهر که حاج میرزا محسن
به خانه میاید آقاى محدث زاده و مادرشان از ایشان میپرسند : کتابها را به زمین زدى ؟ حاج میرزا محسن با
کمال تعجب میگوید : آرى ولى شما از کجا فهمیدید ؟ چون کسى در کوچه نبود ? قضیه خواب و دستور مرحوم حاج
شیخ عباس را نقل کرده سپس کتاب را صحافى نموده و سالم رد میکنند ?