داستان شیخ عبدالرحیم و شیخ انصارى بطور مسلم اسم شریف مرحوم شیخ مرتضى انصارى را شنیده اید و این
بزرگ مرد در میاندانشمندان و فقهاء و متاخرین یا اصلا نظیر نداشته و یا کم نظیر بوده است و علاوهبر
مقامات علمى که این رادمرد دارا بود بعضى اوقات واسطه فیض از ائمه اطهار علیهم السلام بوده است ? مرحوم
شیخ عبدالرحیم دزفولى همشهرى شیخ انصارى که مرد عالم و مورد وثوق بوده نقلمیکند من دو حاجت مهم داشتم و
کسى از آنها آگاه نبود و در درگاه احدیت قضاء و اجابت آن را التماس میکردم و همواره حضرت امیر المومنین
و حضرت ابوالفضل علیهما السلام را شفیع قرار میدادم تا اینکه در یکى از زیارات مخصوصه از نجف بکربلا
رفتم و باز در حرم شریف آن دو مطلب را درخواست نمودم ولى اثرى نیز نه بخشید ? روزى در حرم مطهر ابوالفضل
علیه السلام جمعیت بسیارى دیدم از قضیه سوال کردم گفتند : پسر یکى از اعراب صحرا نشین مدتى است فالج شده
او را بقصد شفا باین حرم شریف آورده و مشمول الطاف آن بزرگوار واقع شده و شفا یافته است اینک مردم
لباسهاى او را پاره کرده و براى تبرک میبرند ? میگوید : من از این واقعه حالم دگرگون شد آه سرد از نهاد
برکشیدم و بضریح مطهر نزدیک رفته عرضه داشتم یا ابا الفضل مرا دو حاجت مشروع بود که مکرر نزد پدر و
برادر و خودت عرض کردم و اعتنا نکردید ولى این بچه معدان - بادیه نشین - بمحض اینکه دخیل آورد اجابت
نمودید ، و از این معامله چنین فهمیدم که پس از چهل سال زیارت و مجاورت و اشتغال بعلم مقدار یک بچه
معدان در نظر شما ارزش ندارم ? لذا دیگر در این بلاد نمانده و بایران مهاجرت میکنم ، این سخن بگفتم و از
حرم مطهر حضرت ابى عبد الله علیه السلام - نیز - مانند کسى که از آقاى خود قهر باشد سلام مختصرى عرض
کرده بمنزل بازگشتم و مختصر اسبابى را که داشتم گرفته روانه نجفاشرف شدم باین قصد که عیال و اسباب خود
را برداشته بشهر خویش برگردم ? چون بنجف رسیدم از راه صحن مطهر بسوى خانه روانه شدم در صحن ملا رحمه
الله خادم شیخ را دیدم و با هم مصافحه و معانقه نمودیم و گفت : شیخ تو را میخواهد گفتم شیخاز کجا
میدانست که حالا وارد میشوم گفت : نمیدانم اینقدر میدانم که بمن فرمود : برو در صحن شیخ عبدالرحیم از
کربلا مى آید او را نزد من بیاور ? چون ان را شنیدم با خود گفتم شاید بملاحظه اینکه مجاورین فرداى روز
زیارت ، مخصوصه در کربلا خارج و فرداى آن روز بنجف میرسند و اغلب هم از راه صحن وارد میشوند از این جهه
بملا رحمه الله فرموده که مرا در صحن به بیند - در هر صورت - بخانه شیخ روانه شدیم چون وارد بیرونى شدیم
کسى نبود ملا درب اندرونى را کوبید شیخ آواز داد کیستى ؟ ملا رحمه الله عرض کرد شیخ عبدالرحیم را آوردم
? شیخ تشریف آوردند و بملا فرمودند تو برو ، چون او رفت بمن فرمود : شما فلان و فلان حاجت را دارى ؟ و
بانها تصریح فرمود : - در صورتیکه باحدى اظهار نکرده بودم- عرض کردم آرى چنین است ، فرمود : اما فلان
حاجت را من برمى آورم و دیگرى را خودت استخاره کن اگر خوب آمد مقدمات آن را هم فراهم مینمایم و خود آن
را بجا بیاور و من نیز رفتم و استخاره کردم خوب آمد نتیجه را بشیخ عرض کردم انجام داده شد ? من بیشتر از
اینها از او توقع داشتم حال یکى از مقامات شیخ را شنیدى آن وقت بمادر شیخ به داشتم همچو فرزندى تبریک و
چشم روشنى گفتند در جواب آنها مادرش گفت من بیشتر از اینها از او توقع داشتم زیرا یک روزى نشد که من
بدون وضو باو شیر داده باشم در صورتیکه مادر شیخ از زنانمتعبد بوده و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرد
? وقتى که مادر شیخ از دنیا رفت زیاد اظهار تاسف کرده و گریه نمود بحدیکه بعضى از خواص اصحابش زبان تعرض
باز کردند ، شیخ فرمود گریه و تاسفم نه براى آن است که مادر را از دست داده ام بلکه علتش این است که
بسیارى از بلاها بسبب وجود آن مخدره از ما دفع میشد و چه برکتها که از وجودش خداوند متعال بر ما ارزانى
میداشت، لذا از فقدان این نعمت عظمى متاثرم و بر آن گریانم ?