موضوع سخنرانی : وصال یار - قسمت اول
برای ایام دهه محرم و این ده شب یعنی تا شب تاسوعا و عاشورا بحث وصال یار را در نظر گرفتیم که انشاءالله اگر خدا بخواد در ظهر عاشورا به وصال حقیقی مون هم برسیم . چند نکته رو قبل از ورود به بحث متذکر بشم و اون اینکه بحث سنگینه ، البته معمولاً در ایام محرم موضوع هایی که بنده پیرامونش صحبت می کنم سنگین هست ، بحث های قبل اجتماعی تر و کاربردی تر از این بحث بودند ، این بحث یک مقدار فضاش رویایی است و شاید در فضایی صحبت کنیم که نه من و نه شما از این فضا خبر خاصی نداریم و امیدمون این هست که قدم به قدم بریم جلو و به این فضا برسیم . لذا خیلی حواستون رو جمع کنید ! مخصوصاً اینکه بحث پیوسته است . یعنی اگر جلسه اول خوب دقت نکنی شاید جلسه دوم ، سوم چیزی نفهمی و انشاءالله خدا عنایت می کنه و به لطف آقا اباعبدالله الحسین (ع) ، در این ایام عقل ها و قلب های ما با آمادگی بیشتر به بحث گوش می دن و مطالب رو می گیرند ، و انشاءالله که خداوند تبارک وتعالی این عنایت رو به همه ما داشته باشه تا ما حقیقتاً به این بحث عمل کنیم .
من امروز دوباره حداقل برای بیستمین بار ( ! ) نصایح حضرت آقای بهجت رو مطالعه می کردم و دلم گرفت ، دیدم دائم ایشون تأکید دارن به اینکه ” اینقدر بحث نکنید ، اینقدر حرف نزنید ، عمل کنید ! ” به اون چیزهایی که می دونید عمل کنید . انشاءالله خداوند بقیه اش رو هم بهتون می ده . به هر حال این بحث جالب و تکون دهنده ای هست . انشاءالله ما از همین شب شروع می کنیم به عمل کردن . من خودم برنامه ام رو این گذاشتم : هر بحثی که شب می کنم نیمه شبش روی اون بحث نیم ساعت ، یک ساعت فکر کنم و ضمن اینکه برای بحث فردا شب آماده می شم سعی کنم در اعمال و رفتارم این بحث رو عملی کنم . پس تأملی که به پیوستگی این بحث می کنید خیلی مهمه . این بحث ، از اون بحث هایی نیست که یه تیکه اش رو گوش بدید و فایده رو ببرید ، نه ، خیلی قسمتهای به هم پیوسته ای داره ، از طرفی همون طوری که قبلاً عرض کردم ، و از اسم کانون مون هم مشخصه ، ما رهپویان وصال هستیم و جایگاه بحث وصال کاملاً خالی بود .
یه بنده خدایی اوایل کار که ما توی خیابون وصال هم بودیم ، (در مسجد خیرات ) اومده بود و ایراد گرفته بود که : ” خُب آقا ! رهپویان وصال اسم قشنگیه ، وصال هم شاعر خوبی بوده ، ولی خُب شما منتسب به اهل بیت (س) هستید ، یه اسم اهل بیتی می ذاشتید . گفتیم : بابا ما وصال شیرازی رو نمی گیم که ، منظور ما وصال یاره . این بنده خدا فکر کرده بود ما تو خیابون وصالیم ، رهپویان وصالیم و می خوایم همه مون هم شاعر بشیم ! ما می خوایم انشاءالله به خدا برسیم . پس با توکل به خدا بحث رو شروع می کنیم :
خداوند تبارک و تعالی در سوره عنکبوت آیه 64 می فرماید : ” بسم الله الرحمن الرحیم وَ ما هَذِهِ الْحَیاهَ الدُّنیا الّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إنَّ الدّارَ الْاخِرَهَ لَهِیَ الْحَیوانُ لَوکانُوا یَعْلَمونَ ” یعنی : ” این حیاتِ دنیا چیزی نیست مگر لهو و لعب و اون چیزی که برای شما می ماند و پایدار است زندگی و سرای آخرت است اگر مردم بفهمند . ”
چند نکته رو برای ورود به بحث باید روش کار کنیم : اول اینکه تأکید خداوند در قرآن ، امیرالمؤمنین (ع) و بقیة ائمه سلام الله علیهم اجمعین در خیلی از روایات بر این نکته هست که دنیا بازی است ، و علاوه بر این به جنبه های حقیقی دنیا هم اشاره می کنند ، ما می گیم کلام یه منطوق داره ، که می گه : دنیا بازی است و یه مفهوم داره که می گه : ما در این دنیا هستیم . پس یه چیزهای حقیقی هم در این دنیا هست . اشکال بر اونهایی است که از دنیا ، فقط مجاز و این چیزهای بازی رو می بینند . اگر احیاناً کسی چشمش به حقایق دنیا باز بشه ، چیزهای دیگه ای از دنیا که اتفاقاً خوبه و می شه ازشون خیلی استفاده کنه رو هم می بینه . همین دنیایی که یک عده لعنش می کنند ، و این طوری برخورد می کنند ، یه چیزهایی داره که اتفاقاً بسیار بسیار با ارزشه . اصلاً ای کاش همیشه آدم تو دنیا بمونه ، اون آب حیاتی که می گن از همین حَیَوان گرفته شده . که در قرآن هم اومده ، آب حیات ، اون چیزی که انسان بهش می رسه ، اون حیات ابدی و اون چیزهایی که در همین دنیا وجود داره و چون من و شما جزء دنیاییم در خود ما هم وجود داره و اینقدر باارزش هست که اسمش رو ما می ذاریم وصال ، رسیدن به حقیقت . حالا یار یک تمثال هست ، منظور حقیقته ، رسیدن به حقیقت .
اگر انسان به حقایق برسه اینقدر دنیا شیرین و زیبا می شه که حتی امیرالمؤمنین (ع) هم این دنیا رو مدح می کنه ، لذا می فرماید : ” مَتْجَرُ اَولیاء الله ” ” دنیا تجارت خانه است برای اونهایی که ولی خدا هستند . ” ( ولی یعنی به سر منزل مقصود رسیدن ، یعنی دوست هستند .)
لَهو یعنی چی ؟ لهو یعنی : کارهای بیهوده و کارهایی که سرِ ما رو به طوری گرم می کنه که از حقایق دنیا و از حقیقت اُخری ( آخرت ) باز می داره ، اینقدر سرش گرم می شه . اینقدر به این بازیچه های دنیا مشغول می شه ، اینقدر این مقام ها و ثروتها و فقر و غناها و حتی اینقدر مشکل ها دامنش رو می گیره که اصلاً یادش می ره بابا اینجا یه گذرگاه هست ، اصلاً یادش می ره اینجا دنبال یه چیزهای خیلی بهتری باید می گشته . ما بعضی وقتها اینقدر سرمون رو شلوغ می کنیم که از اون چیزی که براش به دنیا اومدیم ، غفلت می کنیم ، اصلاً ما خلق شدیم برای اون کمالی که در وصال یار هست . اینقدر مشغول می شیم که ازش غفلت می کنیم .
نکته بعد اینکه : این بازیچه ها درجه داره ، این طوری نیست که مثلاً بگیم شیطان که حتماً می خواد ما رو تو این دنیا فریب بده ، بیاد برای همه ما یه بازیچه یکسان بذاره ، دیدید تو اسباب بازی فروشی ها ؟ برای یه عده جغجغه درست می کنند ، برای یه عده توشله ( گلوله ) که توشله بازی کنند ، جلوتر می یاد ، برای یه عده مثلاً منچ درست می کنند ، یه کم بالاتر می ره ، ارضاء نمی شه ، طرف می یاد قطار برقی درست می کنه ، بالاتر می ره : عروسک سخن گو ، آدم آهنی ، دارا و سارا ، بالاتر می ره : به بازیهای کامپیوتری و سِگا و فلان و فلان ، می رسه . بالاتر می ره ، اینها هم ارضاش نمی کنه ، همین جوری دارن برای این یه چیزی درست می کنند بازی کنه . دقیقاً شیطان هم برای نفس ما ، بازیچه هایی درست می کنه ، این بازیچه ها الزاماً بازیچه های نامربوط و کم اهمیتی نیست بعضی هاش هم خیلی مهمه ، من مثلاً فلان مقام مهم تو مملکت می شم . بعد فکر می کنم خیلی آدم مهم و حسابی هستم ، غافل از اینکه همین شده بازیِ بنده ! بنده مثلاً می یام رو منبر می شینم حرف دین و خدا و وصال یار می زنم ، در صورتی که یادم رفته شیطان فریبم داده ، همین بحث و منبر من الان بازیه . با این من رو نگه داشته . حبّ دنیا مظاهر مختلفی داره ، این جمله بسیار زیبای شهید آوینی که می فرماید : ” بیچاره آنکه او را پرستوی آمادة عروج می دانند و او هنوز مستِ هوای نفس است . ”
شیطون برامون بازیچه درست کرده . ” لهو ” یعنی کاری که ما رو از اون اصل کار دور کنه . آقا ! تو یه چیزهایی در دنیا می تونی بهش برسی ، یه چیزهایی تو آخرت . با این بازیچه ها که باید برای اوقات فراغتت باشه ، جزء وظایف روزانه تو هست ، مشغول نشو . هر کسی هم بازیچه اش مال خودشه ، اون بچه شش ساله یه جور داره بازی می کنه ، اون پیرمرد 80 ساله هم یه جورِ دیگه بازی می کنه . فرقی نمی کنه ، بازی بازیه ، بعضی وقتها حتی مستحباتش هم بازیه ، نمازش هم بازیه ، همه اش بازیه ، فکر می کنه خبریه ، این معنای لهو هست .
اما ” لعب ” : می گن : لعب اون بازی هایی هست که خیلی هم حساسه ، خیلی حساسه . من قبل از اینکه بخوام به وصال یار برسیم ، اول باید زیراب مخالفت هایی که برای وصال می شه رو بزنم ، ما دیگه تو مقدماتیم ، الان جلسه اوله ، کسی امشب نشینه به این امید که همین الان من بگم چه کار کنیم که به خدا برسیم ، چون من خودم هنوز نرسیدم . ما می خوایم یه فضایی خارج از توان رو صحبت کنیم . دعا کنید همین جوری قدم به قدم که می ریم جلو ، برسیم و بگیم . وگرنه اثر نمی کنه ، خودم بهتر از شما می دونم به کجا می رسه ، به اینجا می رسه که این بنده خدا یه بازیچه هایی که اونها رو خیلی مهم فرض می کنه براش همه چی می شه . دیدی بعضی از بچه ها وقتی بازی می کنند با چه شدت و حدتی و با چه هیجان و با چه قدرت و تعصبی بازی می کنند ؟ گویا که الان دنیا و آخرت همینه یا مثلاً یه مسابقه فوتبال که تو یه محله ای چهار تا تیم گل کوچیک دارن با هم بازی می کنن ، تو فینال به قدری با شدت و تعصب بازی می کنن که گویا اگر این بازی رو برد دیگه الان جهان رو گرفته . به این می گن : ” لَعِب ” خدا می گه : بنده من ! اومدی تو دنیا بازی کنی ، این بازیچه ها رو زیاد جدی نگیر .
” لَهو ” اونی هست که انسان غفلت می کنه ، اما لعب اونی هست که نه تنها غفلت می کنه بلکه روحش رو هم برای این قضیه می گذاره . هیچ وقت یادم نمی ره کلاس اول دبیرستان بودم ، ظهر بازی فوتبال داشتیم ، گل کوچیک بود ، تیم کلاس ما با تیم کلاس مقابل ، من اولاً یک هفته روزه گرفتم برای اینکه این بازی رو ببریم ! اون روز ، ظهر هم نماز ظهر و عصر با یه وسواسی خوندم و هرچی دعا و هرچی نماز حضرت زهرا (س) و همه و همه رو خوندم که انشاءالله این بازی رو ببریم . آخرش هم 5 به 2 باختیم . و من چقدر نسبت به دعا و این چیزها ناامید شدم ولی کاشکی اونجا یکی بود در گوش من می گفت : بابا ! این کلیدهایی که تو اینجا به کار بردی مال این بازی نیست ، بی خود تو قفل چرخوندی ! باید بتونی خوب بازی کنی ، قرار نیست که ما تو این بازی ها هم دینمون رو دخالت بدیم . ( این رو تو محرم پارسال هم گفتم ) بابا ! دیگه تو ورزش ، بسم الله رو بگو برو تو میدون ، قرار نیست که دیگه برای این هم دعای توسل بخونیم . آخه دعای توسل خیلی چیز مهمی هست . وقتی می گی یا ” وجیهاً عندالله ” ، داری از آبروی چهارده معصوم (ع) مایه می ذاری ، چه برای فوتبال ، چه کنکور ، چه برای چیزهای دیگه . دعا رو بکن ، من حرفی ندارم ، بگو : خدایا ! کمکم کن . ولی اگه یه وقتی دعای توسل مون و دعاها و نمازهای دیگه فقط برای این چیزها باشه ، نباید اگر دعامون مستجاب نشد ایراد بگیریم . اون وقت بهمون می گن : این ها رو بهت ندادیم که برای این چیزها استفاده کنی برای چیزهای دیگه باید استفاده می کردی . حیفِ این اشکت نیست ، پای این بازی ها داره می ریزه ، واقعاً حیفش نیست ؟! اشک ریختن برای لهو و لعب درسته ؟ طفلی فوتبال رو باخت ، سکته کرد مُرد !! شهید راه فوتبال شد . این دیگه خیلی معرکه است . این لعبِ . نگفتم فوتبال نگاه نکن ، نگفتم فوتبال بازی نکن ، بابا ! ما خودمون قبل از اینکه اینجوری نحیف و درب وداغون بشیم یه پا فوتبالیست بودیم ! الانش هم اگه نفس داشته باشم ( حداقل 5 دقیقه هم شده ) بازی می کنم . ولی این رو می خوام بگم ، چرا داری با حدت و شدت ، قلبت رو پای این می ذاری ؟ چرا اعصابت رو خورد می کنی ؟ چرا داد می زنی ؟ چرا فحش می دی ؟ چرا زندگی برات تیره و تار شده ؟ خُب باخت که باخت ! به این می گن : شدت و حدت . ای آقا ! باخت که باخت ؟ حالا فردا بهمون می گن دیدی باخت ؟ خُب بگن ! اصلاً چیز مهمی نیست .
این مثالی بود که چون دیدم همه جوونید و خیلی مثال مبتلا به بود برای شما زدم . تو بقیه مسائل زندگی هم همین طور ، اشکت رو برای چی داری می ریزی ؟ اعصابت رو برای چی خورد می کنی ؟ اگر یه وقتی اشک ریختی و اعصاب خودت رو برای این چیزها و این بازی های مختلفی که تو زندگی داریم اعم از خورد و خوراک و پوشاک و غیره و غیره خورد کردی ، مصداق آیه قرآن هستی . لعب در قرآن یعنی : برای کار دنیایی انسان روی اعصابش فشار بیاره ، خطاب به اینها می فرماید : ” ما هذه الدنیا ” در عرب ” هذه ” علامت تحقیر هست ، یعنی تو برای این دنیا ، اینقدر شدت و حدت به خرج می دی ؟! تو نیامدی تو این دنیا که به این چیزها برسی ، که حالا اینقدر اعصابت خورد بشه .
بله ، اعصابت خورد باشه ، هر شب هم که می خوای بخوابی با اعصاب خورد بخواب ! برای این که : چرا به خدا نرسیدی ؟ صبح هم با اعصاب خورد پاشو که چرا به خدا نرسیدی . اشکال نداره ما هم خوشحالیم . اعصابت برای این چیزها اگر خورد بشه اشکالی نداره . اما برای لعب ، برای لهو نه !
” یَعْلَمونَ ظاهراً مِنَ الْحَیاه الدُّنیا و هُمْ عَنِ الاخِرَه غافلون و هم عَن الاخره هم غافلون ” می فرماید : اینها فقط همین ظاهر رو دیدن ( ” ظاهراً ” رو نکره آورده دلالت بر کوچکی و تحقیر ) . پیرهنی که تو داری می پوشی چه 500 تومن باشه ، چه 6000 تومن ، برای این هست که به تو نگاه کنند . برای خیلی چیزهای دیگه ای که تو در دنیا دنبالش می دوی ، ما باید دستور بدیم . ( روایت خیلی قشنگیه ، ) این چیزهایی که تو دنبالش بودی از این مسیرها نیست ، مگه نمی خوای برسی به نقطه A ؟ علامه طباطبایی (ره) می فرمایند : کلام یه منطوق داره ، یه مفهوم . منطوقش اینه که ” ظاهراً ” رو نکره آورده و تحقیر شده و مفهومش اینه که دنیا یه باطنی داره که خیلی مهمه ، خیلی مهم ! ( خوب دقت کنید ! ) نگفته اینها دنیا رو نگاه می کنند و از آخرت غافلند ، گفته : نه ، اینها ظاهرِ دنیا رو نگاه می کنند ، یعنی مطمئن باشید دنیا یه باطنی داره که اگر به اون هم نگاه کنید ما ( به عنوان خدایِ شما ) خیلی خوشحال می شیم ( در ضمن این آیه خیلی هم آخرتیه ) به همه چیز هم می رسی ، هم به دنیا می رسی و هم به آخرت . خُب این اولین نکته برای ورود به بحث . یعنی یه مقداری زیرآب دنیا رو زدیم . چون بحث دنیا رو زیاد داشتیم ، در همین حد و خلاصه به نظرم کفایت می کنه .
وارد اصل بحث بشیم . ببینید ما سه تا عالم داریم :
1 ـ عالم دنیا ، همین عالم ظاهر ، که الان می بینیم ( خوب دقت کنید ) در عالم دنیا همة ما ماده ایم ، همة ما یک بعد مادی داریم باید کاملاً به این بعد مادی هم برسیم ، غذا بخوریم ، زندگی کنیم ، کار کنیم ، ازدواج کنیم و . . . همه کارهایی که بقیه آدمها می کنند باید اینها رو انجام بدیم ، این یک بعد می شه ، منتهای مراتب یکی از اشکالات ماده این هست که ماده نقص برداره و اگر تو دنیا و عالم ظاهر فقط بخوای زندگی کنی مطمئن باش تا آخر عمرت باید همه اش آه بکشی که اُف بر این دنیا ! دنیا همینه ، عالم ماده ست دیگه ، عالم ماده نقص داره ، مشکلات برای آدم پیش می یاد ، ماده نقص پذیره ، خوشی های مادی نقص پذیره . دردهاش نقص پذیره ، اصلاً خوشی و دردش با هم همراه هست و لذا فرمودند : اونهایی که فقط ظاهر دنیا رو می بینند و از آخرت غافلند فکر می کنند تو دنیا بهشون خوش می گذره ، نه ، همین دنیا هم هزار تا نقص و عیب و ایراد بهش وارده ، یه کم بالاتر بیایم .
2 ـ عالم مثال : این عالم رو در دنیا هم داریم ، عالم روحانی . مربوط به روح تو می شه . این عالم چون مادی نیست نقص هم نمی پذیره در این عالم شما لذت هایی که می برید تموم نمی شه . لذتهایی که می برید خیلی مقدارش زیاده ، دقیقه ای نیست ، ثانیه ای نیست ، این طوری نیست که بگی من این غذا رو خوردم کیف کردم ، یه لذتی می بری که تا آخر عمر هر وقت یادت می یاد از اون لذت می بری . مثل صحنه هایی که شما داشتید . انشاءالله خدا قسمت کنه حرم امام رضا (ع) ، کعبه ، مکه ، مدینه ، کربلا ، یه حالات خوش معنوی که داشتید تا آخر عمر این لذت در جسم و جانت نهادینه شده و هر وقت یادش می کنی کیف می کنی ، یا اگر طوری بخوایم بگیم که برای همه مبتلابه باشه : مثلاً یه بذلی کردید ، بخششی کردید ، دلی رو بدست آوردید ، لبخندی رو به لبی نشوندی ، یه ابراز عاطفی کردید ، یا یه محبت عاطفی دیدید ، بعضی وقتها یه جمله کسی به شما گفته که دوستش داری تا هر وقت این جمله یادت می یاد با یادآوری این جمله لذت می بری . به این می گن عالم مثال ،
اما آیا وصالِ یار در عالم مثاله ؟ (من خیلی تأکید می کنم که خوب دقت کنید ، چون بحث کاملاً فلسفی هست ، من خیلی ساده اش کردم ، البته شما اگه کتابهاش رو بخونید یک کلمه اش رو نمی فهمید ، شما هم که می گم منظورم شمای عموم هست ، به کسی توهین نشه ، ولی بحث خیلی سنگینه ، البته یه مقدار که جلو بریم خیلی شیرین می شه ) در عالم مثال وقتی شما لذت می بری آیا همین لذت ، وصال یار هست ؟ پس آقا نمازهامون رو خوب بخونیم ، لذت ببریم ، بریم که به وصال یار رسیدیم ؟! نه ، اگه این طوری بود چرا بعضی وقتها لذت می بریم ، بعضی وقتها لذت نمی بریم ؟ چرا بینش خط فاصله می افته ؟ چرا مثلاً امروز با یه نمازی خوشحالم ، پنج ساعت بعدش گناه می کنم ؟ بعد از گناه هم کیف می کنم ، می دونم این گناهه ، کیفش هم آنی هست ، بعد از بین می ره ، پدرم رو در می یاره ، وجدانم رو آزرده می کنه ، اما کیف می کنم . معلومه هنوز به لذت عالم مثال نقص وارده . پس این هم عالم وصال نیست وصال در کدوم عالمه ؟
3 ـ عالم تجرّد و مجرّدات . این عالم از بقیه بالاتر هست . در این عالم نشئات و لذات نامحدوده . مثالش رو بگم : مثل بهشت ، یه روایت از بهشت گوش کنید و کیف کنید . می خوایم ببینیم در بهشت چه لذت هایی وجود داره ؟ لذتهایی که الان در دنیا داریم ، چند نوع هست :
1 ـ لذت دیداری : از طریق چشم منظره می بینید ، ( یه چیز خوبی می بینید ) و لذت می برید .
2 ـ لذت شنیداری : از طریق گوش ، مطلبی رو می شنوی و لذت می بری ، موسیقی ، آهنگ ، یا کلام و چیزهایی که می شنوی
3 ـ لذت چشایی : با قوه چشایی لذت می بری .
4 ـ لذت لامسه : از طریق لمس ، لذت می بری
5 ـ لذت بویایی : از یک بوی خوب لذت می بری .
6 ـ لذت آمیزش
بغیر از این شش نوع دیگه ما لذت نداریم . روایت می فرماید : ” در بهشت ( چون عالم مجرداتِ )یک جرعه آب که می خوری ، همه این لذت ها رو با هم می بری . ” اِه ! داره آب می خوره ، فقط باید لذت چشایی داشته باشه ، می گه : نه در اون زمان لذتها نامحدود هستند ، و در هم ادغام شده اند . با یک جرعه آب همة لذت ها رو با هم می بری . گویا بهترین چیز رو شنیدی ، بهترین چیز رو دیدی ، بهترین چیز رو خوردی ، بهترین چیز رو لمس کردی ، و تمام لذت هایی که شما در این عالم می بینید ، همه رو با هم با یک جرعه آب بهشتی ، می چشید .
این مثال اون دنیاییش هست ، در این دنیا می گه : وقتی انسان به وصال می رسه این طوری نیست که بگیم وصال یار یه لذت خاصیه ، بقیه لذت ها همه سرجاشه ، نه به وصال یار که می رسی در آنِ واحد همه لذت ها رو با هم می بری . یعنی انسان یک لحظه که با محبوبش خلوت می کنه و با خداش خلوت می کنه توی اون یک لحظه همه لذات رو احساس می کنه برای همینه که دیگه سراغ بقیه لذت ها نمی ره ، مگر منْ بابِ وظیفه . اصلاً سراغ اونها نمی ره . این عالم تجرده ، اون شعری که می گه :
اگر لذتِ ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس لذت نخوانی
به این عالم بر می گرده . اگر بدونی چه خبره ، که حالا وقتی به عالم وصال رسیدیم در جزئیاتش می گیم : افرادی که واصل هستند دقیقاً چه مطالبی رو احساس می کنند . خُب پس این نکته دوم راجع به عوالم .
از خصوصیات عالم وصال بگیم : در عالم تجرد همه چیز ناب و خالصه خالصه ! ، دقیقه دقیق ، بدون سر سوزن شبهه یا اشکالی ، یکی از اشکالات ما الان اینه که خیلی چیزها برامون شبهه هست ، آقا این درسته ؟ درست نیست ؟ این جوری هست ؟ اون جوری نیست ؟
حضرت آقای جوادی آملی فرمودند : انسان حتی می تونه به مقام عصمت هم برسه این تو عالم تجرده ، یعنی اونجا دیگه شما اشتباه هم نمی کنی . خطا هم نمی کنی ، زندگیت هم درسته ، تو مسائل اجتماعی صاحب رأی هستی ، تو مسائل سیاسی صاحب رأیی ، تو مسائل اقتصادی ، و . . . چون به وصال رسیدی ، تو منبع حقایق هستی ، وقتی انسان به حقیقت می رسه هیچ خلافی و هیچ مجازی نمی تونه فریبش بده . به منبع حقایق که رسیدی همه چیز نابه ، اونجا همه چیز کاملاً خالصه ، هیچ اشتباهی در کار نیست . و این نابها همین جوری ادامه داره ، تجلیات ناب ، نور ناب ، علم ناب ، قدرت ناب ، درخشندگی ناب ، فروغ ناب ، لذت ناب ، همه چیز ناب هست ، تا انسان در عالم وصال به اون جایی می رسه که دقیقاً فانی در خداوند می شه . اونجا دیگه خودِ خداوند تبارک و تعالی با همون روح قوی خود ، چنان انسان رو در برمی گیره که به قول اون روایت قدسی : ” انسان واصل به جایی می رسه که مانند خداوند وقتی به یه چیزی می گه : بشو ! می شه . ”
یه بنده خدایی از شاگردان حضرت آقای قاضی (ره) نقل می کرد : برای انجام اعمال مسجد سهله رفته بودم ، دیدم آقای قاضی از مسجد اومد بیرون ، تا من رو دید سلام کرد ، منم دستش رو بوسیدم ، ایشون دست من رو گرفت با خودش برد . من با خودم گفتم که من هنوز اعمال مسجد سهله رو انجام ندادم ، روم هم نمی شد به آقای قاضی بگم ، تحمل کردم و رفتم و . . . رسیدیم به یه قبرستان . نشست شروع کرد من رو وعظ کردن . موعظه کرد ، همین طوری که موعظه می کرد ، دیدم یه دونه مار کبری از عقب داره می یاد ، ما هم دیگه حواسمون از موعظه پرت شد . داشتم این مار رو نگاه می کردم . آقای قاضی یه نگاهی به من کردند ببینند من دارم کجا رو نگاه می کنم . مار رو دیدند گفتند : کارت نباشه ، حرف من روگوش بده ! گفتم : چشم ! ولی باز ، همین طوری که گوش می دادم یه نگاهی هم به مار می کردم ، آقای قاضی گفتند : پسرم با من باش ! گفتم : خُب آخه آقا !ماره داره می یاد . گفت : اون کاری به کار ما نداره . با من باش ! می گفت : ماره اومد بغل دست من و آقای قاضی چمبره زد ، آماده برای حمله . گفتم : آقا ما دیگه نیستیم ! اجازه می دید آقا ؟! آقای قاضی یه نگاهی کرد گفت : بشین ! یه نگاهی هم به ماره کرد و گفت : ” مُت بِإذْنِ الله ” مار خشک شد !! گفت : ما حالا همین جوری مونده بودیم ، ماره خشک شده یا داره فیلم بازی می کنه ؟ آقای قاضی صحبت هاشون تموم شد و رفتند . ما هم یه دو سه قدم باهاشون رفتیم . برگشتم ببینم این ماره جدی مرده ؟ حالا جرأت نمی کنم برم جلو ، از دور یه دونه سنگ انداختم دیدم خورد بهش ، افتاد زمین !
این قدرتی که این بزرگان گرفتند مال اینه که به این درجه رسیدند ، این روایتی که الان می خوام بخونم متواتر نقل شده ، یعنی همه علمای شیعه ، همه فلاسفه ، همه کسانی که سالها تو عرفان کار کردند ، و خیلی از علمای عارفِ اهل سنت هم این روایت رو نقل می کنند . خداوند تبارک و تعالی می فرماید : ” بنده من ! تو عالم ، وقتی به وصال یار رسیدی ، خودت دیگه یاری ، خودت می تونی این کارها رو انجام بدی . ”
در احوالات یکی از بزرگان همین شهر (از شاگردان مرحوم انصاری ) نقل می کنند : در مسیر اصفهان ـ شیراز ، نزدیکی های اصفهان گازوئیل مینی بوس تموم شد ، اومدن پائین که چکار کنیم ؟ چکار نکنیم ؟ ( نمی دونم حالا توی سرما بوده یا گرما ) همه تو سرشون زدند ، ایشون اومدند ( لباس چندان مرتبی هم نداشت ) ، گفتش : انشاءالله راه می افته ، رو مینی بوس دست زد ، گفت : ” من بهت می گم برو اصفهان ! ” همه خندیدند ، به راننده گفت : حالا یه استارت بزن . یه استارت زد ، روشن شد ! گفت : رسیدیم اصفهان ، اولین پمپ بنزین اصفهان خاموش شد ! ....این قدرتها الکی نیست . اینها هست ، انشاءالله که این طوری بشیم ، حداقل تو این همه جمعیت ، تو این دهه ای که همه می یان ، یکی شون به اینجا برسه
|