موضوع سخنرانی : وصال یار - قسمت سوم
در شب سوم ماه محرم هستیم و سومین قسمت از بحث وصال ، لذا خلاصه ای از دو جلسة قبل رو خدمتتون می گم . ما ده قدم برای وصال در نظر گرفتیم ، حقیقت دنیا و معنای لهو و لعب باز شد تا حدودی عوالم دنیا در سه عالم ، عالم ظاهر یا دنیوی ، عالم مثال و عالم تجرد . بیان شد و بالاخره وصال رو در عالم تجرد پیدا کردیم . مردم رو از طریق وصال بخواهیم تقسیم کنیم به دو گروه تقسیم می شوند ، انسانهای تام الاستعداد و انسان های تام الیقین اینها رو توضیح دادیم و مشترکات این گروهها رو گفتیم . به این موضوع رسیدیم که آیا وصال به معنای دیدن خدا با چشم سر است ، توضیحات این رو هم دادیم و کسانی که می گفتند : ” بله ” و اونهایی که می گفتند : ” نه ” رو هم گفتیم و حد وسط رو انتخاب کردیم . به معنای احساس ، با حواسمون ، نه دیدن با چشم ، انسان در این حد می تونه به خداوند نزدیک بشه . از این به بعد بحث عرفانی و اخلاقی می شه و تا مُخلَصین رو گفتیم :
” سبحان الله عما یصفون الا عبادالله مُخلَصین . . . ” ما یه درجه ای داریم در بحث اخلاق تحت عنوان مُخلَص . مُخلَص با مُخلِص فرق دارد . مُخلِص کسی هست که برای خدا نیت می کنه کارش رو برای خدا انجام می ده بسم الله رو می گه ، کارش رو برای خدا انجام می ده ، ممکنه در میان انجام این کار از قضیه و از خدا پرت بشه . خُب بعدش توبه می کنه اون تیکه رو هم درستش می کنه . مُخلِص کسی هست که برای خدا کار می کنه ، اما مُخلَص کسی هست که برای غیر از خدا نمی تونه کار کنه ! به همین راحتی . یعنی اگر نفس می کشه ، غذا می خوره ، هر کاری می کنه این همیشه برای خدا داره کار می کنه چرا ؟ چون به درجة وصال رسیده . یکی دیگه از خصوصیات کسانی که واصل هستند ، مخلَص بودن اینهاست . یعنی اینها به درجه ای رسیدن که برای غیر خدا اصلاً نمی تونند کار کنند . زندگیشون رو در وجه و جمال حق فانی کردند و ابداً و اصلاً غیر از این مسیر ، مسیر دیگه ای رو بلد نیستند . یعنی انسان مخلَص نمی تونه مخلِص نباشه ، یه جور بیمه نامه اخلاص دارند .
در اسرار التوحید سید حیدر عاملی می فرمایند :
( این روایت رو ایشون نقل می کنه ) از قول خداوند تبارک وتعالی جلَّ جلاله ” اولیایی تحت قبایی اَوْ ردایی ” اونهایی که به من نزدیک شدن ، ولّیِ من هستند ، به درجه وصال رسیدند ، زیر قبای من هستند ، یا زیر پوشش من هستند ، تو بغل من هستند ، ( شما قبا یا عبا رو فرض کنید ) خداوند می فرمایند : اینها توی بغل من هستند ، وقتی کسی زیر عبای خداوند قرار می گیره ، در کسای خداوند قرار می گیره ، این به درجه ای می رسه که اصلاً نمی تونه کاری رو خلاف رضای خداوند انجام بده ، اونهایی که به درجة وصال می رسند ، نگو چرا اینقدر راحت می روند و برای خدا جون می دهند ، اصلاً جون دادن واصل هنر نیست ، واصل همین الان هم جون داده ، واصل همین الان هم خودش رو در اختیار خدا قرار داده . چون خداوند بهش فرموده : ” بندة من فعلاً زنده باش ! ” زنده هست . وگرنه هیچ فرقی براش نمی کنه .
بعضی وقتها در کلام معصومین (ع) و اولیاء و انبیاء (ع) یا عرفا عبارتهایی تحت این عنوان می بینیم که آقا ما خیلی ناراحتیم ، دوست داریم زودتر بمیریم ، ” محبت علی (ع) به مرگ مانند محبت بچة شیرخواه گرسنه است به پستان مادر . اگر این چیزها رو می شنویم اینها برای این هست که اینها چون تحت کساء و زیر عبای خداوند هستند و نزدیک با خداوند هستند مزة با خداوند بودن رو چشیدند . اون قسمتهای دیگه رو که باید فیلم بازی کنند رو حوصله اش رو ندارند . گفتیم ” ان الدنیا لهو و لعب ” از این بازی که دارند انجام می دهند در اذیت هستند ، اونی که می گه : کسی که نزدیک خداوند می شه ، زیر قبای خداوند قرار می گیره ، تنها می شه ، تنهایی رو بیشتر دوست داره و دوست داره کسی مزاحمش نشه . این به این معنا نیست که در انزوا می ره ، نه ، دوست داره . امیرالمؤمنین (ع) دوست داشت کسی مزاحمش نشه ، ولی تو جامعه و با مردم بود .
لذا در اون روایت تاریخی داریم که :
وقتی امام موسی کاظم (ع) رو به زندان انداختند امام (ع) خندیدند و گفتند آرزویی رو که از علی (ع) تا من ، تمام اجداد و پدران من دنبالش بودند ، به من رسید . یعنی خداوند تبارک و تعالی من رو برای خودش تنها نگه داشت . خدا به من گفت : دیگه از این بازی ها نمی خواد بکنی !
بندگان خداوند ، اونهایی که به درجة وصال رسیدند ، عین بقیه زندگی می کنند . زندگی شون با بقیه هیچ فرقی نداره ، می خورند ، می آشامند ، حرف می زنند ، مشکلات رو حل می کنند ، می خندند ، بازی می کنند و ناراحتند . چرا ؟ چون در زندان به انسان خوش نمی گذره . اگر می خواید اینها رو راحت کنید در زندان بندازیدشون ، یه جای تنها ، یه زندان تنها ، مثل امام موسی کاظم (ع) . یعنی فقط منتظر مرگ نیستند ، منتظرِ تنهایی شون با خداوند هستند . انشاءالله ما هم به این می رسیم . این گونه می شه . وقتی به جمال محبوب می رسیم ، دیگه خیلی چیزها و خیلی از لذتهای دیگه از سرمون می پره . به خاطر اینکه اونهایی که لذت خلوت و تنهایی رو احساس کردند ، از تنها نبودن هاشون ناراحتند . پس هرگاه امیرالمؤمنین (ع) از این جملات گفت : دلیلش مردن یا مرگ نیست ، دلیلش اینه که الان چون نمرده ، چون علی (ع) زنده است ، و چون باید تو جامعه زندگی کنه ، چون باید با این بازی ها بسازه ، چون باید با یه عده ای هم کلام بشه که اینها اصلاً آدم نیستند ، علی (ع) در اذیته . اگر علی (ع) رو می انداختند زندان انفرادی ، این جمله رو هم هیچ وقت نمی گفت . همین طور که امام موسی کاظم (ع) نگفت ، امام حسن عسگری (ع) نگفت .
پس انسانهای واصل مانند بقیه زندگی می کنند ، خیلی هم عالی ، اونها هم خیلی کم هستند و شما هم نمی تونید به این راحتی تشخیص بدید . اما در همین زندگی شون همیشه ناراحتند : مثلاً : خدایا ! چی شد ما به این درجه رسیدیم که نتونستیم با تو تنها باشیم ؟ از این ناراحتند . پس مُخلَصین اینها هستند . اینهاکسانی هستند که تنهای تنها هستند ولو در میان جمع باشند و چون تحت قبای خداوند و زیر ردای خداوند هستند ابداً مو لای درزشون نمی ره ! محاله . اینها عالم وآدم رو سرشون بریزند محاله یه درجه از اخلاصشون کم بشه . بزرگترین نمونه که من و تو قشنگ می شناسیم ( شاید نمونه های دیگه ای هم باشه که ما قشنگ نشناسیم ) و امروز هم به نام این بزرگوار هست ، در لوای امر به معروف ، حضرت امام (رحمت الله علیه ) هست ، روحیه ایشون هیچ گاه فرق نکرد ، نحوه برخورد ایشون هیچ گاه با زیر دست و بالا دستشون فرق نکرد ، قدرتش ، ابهتش ، شجاعتش ، اخلاصش هیچ وقت فرق نکرد . با کف زدنها و صلوات فرستادن ها و هورا کشیدن ها و استقبالها و بدرقه ها روحیه شون سر سوزنی تغییر نکرد . حتی اون زمانی که تنهای تنها اومد تو کوچه و گفت : روح الله خمینی منم ، با این مردم چه کار دارید ؟ وقتی صحبت می کرد اگر جمعیت زیادی مقابلش بودند ، و یا جهان و مستضعفین جهان گوش به فرمانش بودند نحوه صحبتش هیچ فرقی نمی کرد . این مُخلَص بودن یه جور بیمه نامه است ، لذا وقتی بیمه نامه رو می گیری ( در آیه شریفه قرآن می فرماید ) شیطان هم کوتاه می یاد ، قرآن می فرماید که شیطان گفت : ” فَبِعزتک لِإغوَیْنَهم اجمعین اِلّا عبادکَ منهم مُخلَصین ” همة مردم رو فریب می دهم مگر اونهایی که به درجه مخلَص بودن رسیده باشند . اینها دیگه تحت ردا و قبای تواند . به وصال رسیدند . من نمی تونم کاری به اینها داشته باشم .
اون کسی که خیلی از نظر عرفانی و زهد بالا می ره ، اگر بخواد خودش رو تو همون درجه نگه داره مشکل پیدا می کنه ، چون مخلِص در خطر هست . روایت شریفه می فرماید : ” الناسُ کلهم هالکون الّا عالمون ، و العالمون کلهم هالکون الا عاملون والعاملون کلهم هالکون الّا المخلِصون و المخلِصین فی خطرٍ عظیم ” همه مردم اهل هلاکتند ، مگر اونهایی که علم دارند و همه عالمها اهل هلاکتند مگر اونهایی که عمل می کنند به علمشون . باز اونهایی که عمل می کنند ، همه شون اهل هلاکتند مگر کسانی که مخلِص باشند . و تازه به اینجا که می رسه می گه : ” مخلِصین در خطر عظیم هستند ” و ما به این جا می رسیم که ببینیم ، مخلِصین در کدام گروه هستند و به کجا باید بروند که در خطر نباشند و به درجه مخلَصین برسند .
خُب این مقدمه برای این بحث . انواع مردم از نظر برداشتشون از وصال سه گروهند :
گروه اول : اکثریت
گروه دوم : اقلیت
گروه سوم : اقلیت مطلق ( گروه واصلان )
یعنی اگر بخواهیم درصدی حساب کنیم ، و اگر خوبها که اکثریت هستند رو 99% در نظر بگیریم یک درصد بقیه گروه سوم و واصلان هستند . نه زیاد گفتم ، 8/99% ، دو دهم درصد بقیه واصلان هستند . بازم زیاد گفتم ، 99/99% ، اگر اکثریت باشند ، یک صدم درصد واصلان هستند . توی یه شهری ممکنه چهار تا هم پیدا بشه اونها واصلها و مخلَصین هستند . گروه اول چه کسانی هستند ؟ نود درصد گروه اول مردم عادی هستند و احتمالاً ماها اینطوری هستیم ، ( البته من که دارم تواضع می کنم ! )
می گن یه عارف زاهدی نشسته بود روبه روی خدا می گفت : خدایا ! عبد فقیرم ، مسکینم ، مستکینم ، گنهکارم ، آمدم ! گفتن : بابا ! تو که گناه نمی کنی ؟ گفت : می دونم دارم جلوی خدا شکسته نفسی می کنم ، حالا ما هم داریم جلوی خدا شکسته نفسی می کنیم . ( شوخی )
گروه اول :
مردم عادی ، کسانی هستند که دنیا رو دوست دارند ، نه اون دنیایی که خوبها دوست دارند ، همین مظاهر دنیا رو دوست دارند ، از لباس خوب و خوشگل خوششون می یاد ، ماشین بهتر رو دوست دارند ، و دنبال ماشین بهتر هستند ، دوست دارند که خونه شون بزرگ باشه ، اصلاً براشون مهمه که خونه بزرگ داشته باشند ، دوست دارند که هر چند وقت یه بار قالی شون رو عوض کنند ، دوست دارند هرچند وقت یکبار تزئینات شون رو عوض کنند . من یه پرانتز رو ازبحث ازدواج اینجا باز می کنم ، من یه زمانی گفتم ، خواهرها درجریان باشند ، اون برادرهایی که ریش دارند ، بعضی ها ریشه ندارند ! خُب ، حالا برادرها در جریان باشند : این خواهرها که چادر دارند ، بعضی هاشون خدایِ تجمل اند ! مواظب باشید بیچاره تون نکنند ! من اخبار ناجوری می شنوم ، حواستون باشه چادر مشکی هست ، خیلی هم خوبه ، اما وارد خونه که می شی دیگه معلوم نیست تو خونه چه خبره . مراقب باشید ، دوست دارند آقا ! قالی دلش رو می زنه ، با دلش بد جوری کار کرده ، که قالی دلش رو می زنه . این ماشین دلش رو می زنه ، این دل ، دل دنیاپرستیه ، نمی گم نباشه ها ! نود درصد مردم اینطوری اند ، چه اشکالی داره ، الان هم دارم می گم اما بحث ، بحثِ وصاله ما باید تقسیم بندی کنیم ، حداقل خودمون رو قاتی عرفا جا نزنیم ! آقا ما عارف بالله ایم ! نه دیگه شلوغش نکن ! عارف بالله این طوری نیست . لباسش براش خیلی مهمه ، نه برای اینکه پیغمبر اکرم (ص) می فرمایند منظم باشید ، نه برای اینکه در دید مردم باید خوب باشه ، منظم باشه ، برای خودش مهمه برای اینکه جلو آینه که می ایسته عشق کنه ، اِه ! خوشگل شدیم ، ماشاءالله ! فردا هم دلش رو می زنه ، یه رنگ دیگه . غذاش براش خیلی مهمه . مردم اینطوری هستند ، سه روز پشت سر هم خانمش خورشت بادمجون با پلو درست کنه ، روز چهارم می گه : خانم چه خبرته بادمجون فروشی باز کردی ؟ غذا براش مهمه ، مهم نیست که با این غذا قوت بگیره و به جایی برسه ، لذت غذا هم براش خیلی مهمه ، خُب چه اشکالی داره ؟ شلوغ نکنید ، تند نرید ، نمی گم از امشب این طوری بشیم ، نه ، بذارید اون راهش رو که گفتم به اونجا که رسیدیم ، اینها خودش خود به خود می پره . از این مسیر نمی خوایم بریم جلو ، من نمی خوام بگم این چیزها رو حذف کنید ، دارم می گم اگر تو این وادی هستی ، تو این درجه ای ، وقتی به درجه بعدی خواستی برسی این خصوصیات خودش کنار می ره ، لازم نیست تو بیای از اینها شروع کنی . عارف شدن به این چیزها نیست . وقتی به خدا نزدیک می شی به معدن عظمت نزدیک می شی خود به خود اینها می ریزه . مثل برگ درختان که خودبه خود وقتی پائیز می یاد می ریزه ، اینها هم از انسان جدا می شه . پائیز که می یاد برگ خودش می ریزه ، نمی شه یه درختی رو بیایم بگیم برگهاش رو بریزیم ، بگیم پائیز شده ، اینها ادا هست ، ادای عرفا رو نمی تونیم در بیاریم ، بگیم عارف بشیم . اینجوری عارف نمی شی ، وقتی عارف شدی خصوصیات عرفان خودش می یاد . لازم نیست شما از این ور بیاید جلو ، امشب باز دوباره نرید مسخره بازی در بیارید ، باز ننه باباهاتون زنگ بزنند !
پس مردم عادی مظاهر دنیا رو دوست دارند ، وقتی که شب می خواد بخوابه در این فکره که فردا برای معاشش چه کار کنه ؟ حالا معاش ، معاشِ اخلاقی ، عاطفی ، معاش اقتصادی هست . تو این فکره . با این فکر می خوابه و نقشه هایی می ریزه که فردا سرکار چه کار کنم ؟ فلان جا چکار کنم ؟ فلان کلاس رو برم ، فلان کار رو انجام بدم ؟ این برنامه ریزیش هست ، وقتی که روز می شه ، از صبح شروع می کنه فکرهایی که دیشب کرده رو انجام بده . انجام می ده . بعضی وقتها هم دلش می گیره . و این دل گرفتگی علامت اینه که خدا دوستت داره . بعضی وقتها می شینه یه گوشه ای ، دلش هم که گرفته با خودش می گه واقعاً همینه ؟ حالا ما یخچالمون رو عوض کردیم به جای یخچال چهل هزار تومنی یخچال صدهزار تومنی خریدیم چه فرقی کرده ؟ یا این قالی رو که عوض کردیم حالا فرقی کرد ؟
مظاهر دنیا برای ما فقط تنوعش زیباست ، خودش زیبا نیست . یه مثال خیلی قشنگ می خوام بزنم . فکر می کنم سه چهار سال پیش این مثال رو زدم :
خانمی در یک منطقه ای بالای شهر مثلاً یه قالی خیلی خوبی داره که یه مدتی که روش راه می ره و خیلی می بیندش دلش رو می زنه ، به شوهرش می گه : بابا ! این قالی رو بفروش ، قالی نو بخر ، شوهر می ره قالی رو می فروشه ، قالی رو عوض می کنه یه قالی نو می خره ، که بندازه تو خونه و خانمش دلش خوش بشه . یه خانم دیگه در پائین شهر یه قالی خیلی مندرسی دارند ، داغون شده که حتی دیگه استفاده کردن از اون زیاد مقدور نیست ، به شوهرش می گه : اگه می تونی یه وامی ، چیزی بگیر ، اگر می شه با یه قالی دستِ دومِ دیگه عوض کن ، ( خوب دقت کنید ! ) شوهر می ره و قالی کهنه رو با قالی دست دوم اون زنِ بالاشهر که دیروز دلش رو زده بود و آورده بود عوض می کنه ، می ندازه تو خونه . این خانمش با همون قالی که اون زن ازش دلزده شده بود خوشحال می شه ، و در دلش احساس شوق و شعف می کنه . کیف می کنه .
از این مثال چه نتیجه ای می خوایم بگیریم ؟ نتیجه این که :
دنیا نمی تونه ما رو ارضاء کنه ، این تنوع است خود دنیا چیزی نداره ، تنوعاتش یه مقداری برای ما اوقات فراغت ایجاد می کنه .فضای ذهنی مون عوض می شه ، تنوع ایجاد می شه ، خیلی از شماهایی که مثلاً از مدرسه بدتون می یاد روز اول سال ، از مدرسه خوشتون می یاد ، چرا ؟چون محیط جدیدی هست ، دو هفته که می گذره باز مثل پارسال می شی ، از این مقطع به اون مقطع ، کیف می کنید از دبستان به راهنمایی ، از راهنمایی به دبیرستان ، از دبیرستان به کارشناسی ، از کارشناسی به کارشناسی ارشد ، از کارشناسی ارشد به دوره دکترا . ولی همة اینها فقط اول کار برات جذابیت داره ، مقام ها هم همین طوری هستند ، ماشین ها هم همین طورند ، و انسانی که در گروه اول قرار داره متأسفانه روی این فکر نمی کنه که این تنوع طلبی آخرش می خواد به کجا برسه ؟
خُب اینها چه خصوصیاتی دارند ؟ اینها خدا رو می شناسند ، با خدا آشنا هستند لذا با اینکه خدا رو می شناسند و یقین دارند خدا وجود داره ولی باز هم گناه می کنند ، گنهکارند ، گناه هم که می کنند بعضی وقتها به خدا نزدیک می شوند ، توبه می کنند ، بعضی وقتها یه اشکی ، سوزی ، حالی ، اخلاصی ، چیزی دست می ده ، باز دوباره می رن خرابش می کنند . دائم در همین مسیرند . یعنی حتی در معنویت به کمال نمی اندیشند ، همون طوری که در مادیات به کمال نمی اندیشند در معنویات هم به کمال نمی اندیشند . یعنی اگر امروز تو این درجه هست ، به همین راضیه . می گه : ما یه گنهکاری هستیم ، گناه می کنیم ، توبه می کنیم می ریم ، می یایم ، امام حسین (ع) رو هم داریم ، انشاءالله آخر کار هم خدا دستمون رو می گیره . برای این فکر نمی کنه که وقتی آخر کار هم انشاءالله دستش رو گرفتند از اون کسانی که تو زمان زندگی شون فکر می کردند و خوب زندگی می کردند خیلی عقبه . و کلی باید بدَوه تا به اونها برسه . مگه زندگی تموم می شه ؟ کلی باید زحمت بکشه ، من و تو باید به تکامل برسیم . اگر تو دنیا نرسیدیم ، تو برزخ نگه مون می دارند . اینها رو باید طی کنی ، تو دنیا درس نخوندی ، بیا بشین درس بخون ، خیلی چیزها رو خداوند تبارک و تعالی تو برزخ دیگه ازش نمی گذره .
بعضی ها می گن : آقا ! خدا از خلقت انسان که به هدفش نرسید ! کی می گه نرسید ؟ مگه خلقت ما تموم شده ؟ آقا مگر ندیدی مردن و آدم نشدن ؟ عادی مُردن ، جاهل مُردن ، جهنمی هم نیستند ، همین عموم مردم جاهل مُردن ، بله برزخ برای همینه آدم وقتی برزخ داره در برزخ یه سری مسائل و مراحل تکامل رو طی می کنه . اون چیزهایی که تو دنیا مَردش نبودی ، تو دنیا پا رو نفست نگذاشتی ، تو برزخ باید پا بزاری روش . منتها اونجا خیلی بیشتر طول می کشه ، دو رکعت نمازی که اینجا حالش رو نداشتی بخونی اونجا باید توی پنج هزار سال بخونی . این هم که چیزِ زیادی نیست !! فرق نمی کنه ، بعد اونجا انسان احساس قبح نمی کنه ، احساس ضرر نمی کنه .
|