امروز در هفته دفاع مقدس تحت عنوان روز امام علی جوانان و دفاع مقدس نامگذاری شده و بحثی که امشب در نظر گرفته شده هم برای کسانی که زائر آقا امام رضا بودند مفیده و هم برای کسانی که نبودند ان شاالله مفیده . چون کلام معصومِ و زائرین بیشتر عنایت کنند و بقیه هم خوب گوش بدهند . اما زائرین خوب گوش بدهند ، آنهایی که برگشتند از این سفر روحانی .
هشت سال ما دفاع مقدس داشتیم اینو مقدمه دارم می گم خدمتتون . و در این دفاع مقدس جوانان ما بهترین ساعات معنوی خویش را سپری کرده اند . 8 سال نفس کشیدن همراه با دعای ملائکه ، 8 سال خوردن و خوابیدن و آشامیدن و راه رفتن با دعای ملائک ، 8 سالی که یک دقیقه آن کافی است که تمام گناهان انسان را پاک کند . یک دقیقه هم نه کمتر ، 5 ثانیه اون کافی است تمام گناهان او را پاک کنند و در عین حال انسان را یک شبه از فرش به عرش برساند . تکیه یک شبه بر جای اولیاء و انبیا زند . این مقام مجاهد . بهترین جوانان طول تاریخ بشریت بعد از اصحاب امام حسین علیه السلام در این 8 سال بودند ، یک عده أی بُرد کردند و رفتند و یک عده أی هم که نرفتند آیا خدا کم گذاشت براشون ؟ یعنی بین کسی که شهید شد و کسی که زنده ماند در اون لحظات . روایتها دو نوعند یعنی یک پا در هواست نه خیر ! چه اون کسی که شهید شد چه اون کسی که موند این 8 سال را هر لحظه أی که حضور داشت در جبهه ، عبادتی برایش منظور شد که هیچ جن و انسی نمی تواند آن را حساب کند . هر لحظه اش را ، هر ثانیه اش را ثواب مجاهد فی سبیل الله از لحظه أی که از درون خانه اش گام می گذارد بیرون و می گه بسم الله الرحمن الرحیم تا لحظه أی که برمی گردد داخل خونه . این یک عبادت عجیبی است اصلاً کار حساب و کتاب کردنش کار ملائکه حساب و کتاب کنن ، نیست . لذا خداوند فرمود : اجر مجاهد وشهید دیگه با خودم ، ملائکه دیگه نمی توانند ، بنشینند کناری نگاه کنند من چکارمی کنم .
پس اونهایی که بودند این 8 سال ولو اینکه شهید نشدند حالا جانباز شدند یا نه سالم ماندند که اینها هم این درجات عالی را رفتند ، که خیلی از شما که سن جبهه رو نداشتید به این درجات اصلاً نرسیدند ، مگر اینکه دوباره جهادی باشه . یعنی تا یک درجه بسیار عالی را اینها رفته اند . حواستون اینجا باشه تا یک درجه عالی رفته اند . خوب بعد از اینکه جنگ تمام شد ، چی شد آیا در همان درجه عالی ماندند ؟ بالاتر رفتند ، پایین تر آمدند ؟ آیا رزمنده ها همه رزمنده ماندند ؟ آیا بچه های جنگ همان قدر است ، همان قداست ، همان عمل به مستحبات و واجبات زمان جنگ را همشون دارند یا یک رزمنده شخصی ، فلان رزمنده دارد ؟ آیا از اون بالاتر دیگه ، ما دیگه تا کجا بریم ، از اون درجه دیگه بالاتر . چی شد که بعضی ها برگشت زدند ، بعضاً ، خیلی بعضاً ، قلیلی ، البته اونهایی هم که قلیل نباشه کسی زیاد توی اون درجه هنوز نمونده ، قلیل موندند .
چی شد این نکته اول ، ما هنوز توی مقدمه ایم . شما در یک مقیاس پایین تر ، خیلی خیلی پایین تر ، اصلاً قابل قیاس نیست ، بچه های جنگ می فهمند چرا می گم قابل قیاس نیست ، شماها بعضی وقتها لحظاتی می شه که یاد اون بچه ها را برای ما زنده می کنید ، لحظاتی . مثلاً اون یک ربع ، 20 دقیقه أی که اون نصف شب بهتون گفتم ، من بعد از 10 ، 11 سال ـ چند سال از جنگ گذشته ـ 12 سال ، 13 سال ، یکبار اون جوری حالم عوض شه به اون حالتی که یک لحظه گفتم این بچه ها عین بچه های جبهه اند که بهتون هم گفتم . ولی یک لحظاتی ، حدود 20 دقیقه ، مثلاً نیم ساعت . که اونجا دیگه آدم احساس می کنه لحظات معنوی طوری دیگه می شه . بعضی وقتها شما را با اونها قیاس کرد . ولی برای 20 دقیقه ، تمام که شد دیگه خیلی فاصله گرفتید . چرا ؟ چون اونها نفس کشیدنشون هم عبادتی بود که جن و انس نمی توانند بنویسند . ـ نفس کشیدن ـ دم و بازدم .
خوب حالا شماها رفتید 6 روز مشهد مقدس بودید حالا توی راه هم بگیم رعایت کردید ، 9 روز ، 8 روز به یک درجه معنوی رسیدید . یک روز و نصفی ، 2 روز هم هست که اومدید . توی همون درجه موندید ، بالاترید ، پایین ترید . چرا می خواهیم روی این بحث کنیم . نه اصلاً امشب ، صحبتی می شه ، شخصی توبه می کنه ، پیغمبر اکرم فرمودند : کسی که توبه می کند ، اشک که می ریزد برای توبه ، وقتی توبه اش تموم شد از این در مسجد که رفت بیرون مانند کودکی است که از مادر متولد شده است . پیغمبر اکرم (ص) فرمودند : می دونید نظرش نسبت به خودش چگونه باید باشه که اصلاً گناهی انجام نداده . خوب این درجه بالاست دیگه ، طَرَف در40 سالگی توبه کرده که انگاری گناهی انجام نداده ، هیچ گناهی ، خیلی مهمه . خوب توی این درجه بالاتر می ره یا پایین تر می یاد .
بحث ما امشب یک بحث بسیار دقیق و حساس است که من هیچ جا ندیدم مطرح بشه ، تحت عنوان هزینه پاک ماندن ، هزینه پاک ماندن . مطلب رو همه گرفتید که من چی می خوام بگم . اونهایی که فهمیدند یک صلوات بفرستید . بعد از ظهر داشتم فکر می کردم به اسم مسجد خیرات ، بعد یادم اومد به آیه شریفه قران که « فیهن خیرات حسان » در حوریان بهشتی دو نوع خیراتِ ، هم خیرات مادی ، هم معنوی . بعد با خودم فکر کردم که واقعاً این مسجد خیرات ـ حالا می گم اصحاب مسجد عزا می گیرند ـ حیفه ما بریم چون خیراتٌ حسان توشه یعنی اگر امشب اینجا نبود من دیگه امروز و فردا دِق می کردم و می مُردم . ولله به خدا ، توی این شهر ما نفس که می کشیم به امید همین کانون و همین مجلسِ . یعنی زنده بودن من مدیون شماست و خیلی هاتون هم همین طورید . هم دنیای ما اینجاست و هم آخرت ما ، یعنی تمام هستی ما به همین خیرات حسان ، یعنی بریم آقا نمی شه . امشب دیگه همسایه ها عزا می کیرند أی بابا ! هی می گند می ریم هی نمی رند چه جوری برنامه شون . می رند مشهد بر می گردند چرا دیگه آدم نمی شَنَد اینها ! بخوره توی کمرشون این مشهد رفتنشون .
می خوام هزینه پاک ماندن را براتون بگم . پاک شدی می خواهیم پاک بمانیم . رزمنده بودم می خوام رزمنده بمونم . این هزینه دارد ، هر کاری توی این دنیا هزینه دارد حتی کارهای معنوی . می گم آقا جون تو چرا این قدر حقوقت پایینه 40 هزار تومان نمی تونی زندگی را بچرخونی ، می گه آقا درس نخوندم ، مدرک ندارم ، خودش دلیل می تراشه می گه هزینه زندگی مرفه پرداخت نشده ، ندارم می گم آقا چرا بدنت نحیفه ؟ می گه إذا نخوردم ، ورزش نکردم هزینه بدن قدرتمند را پرداخت نکردم . می گم چرا ماشین نداری ؟ می گه پولش را ندارم . هر چیزی که در دنیا سؤال کنی شخص اول برمی گردد ، فکر می کند هزینه این پرداخت شده یا نه ؟ آیا پرداخت کنم یا نه . اما به امور معنوی که می رسه کاسه گدایی را دراز می کنیم ، اصلاً صحبت هزینه را نمی کنیم . توی ضرب المثل زیبا همین را می گه آقا ، طَرَف هم خدا را می خواد هم خرما ، نمی شه . چه طوری توی مادیات که گذراست یک ماشین دو هفته بعد هم دلت را می زنه ، توی اینها حاضری هزینه پرداخت کنی . اما برای معنویات که خلدِ ، جاویدانِ یک عمر سعادت دنیا و آخرت می خوای مفتکی بدون هزینه ، هزینه لازم داره عزیز من ، جوانان گوش بدهند این یک قاعده عقلی است . معنویات پاک ماندن هزینه لازم داره باید هزینه اش را بپردازی . خوب حالا چی می گویند ، می گند آقا هزینه پاک ماندن چیه ؟ بنده رفتم مشهد پاک برگشتم . حضرت عباسی خودتون بشینید بالای منبر ، تومنی یک قِرون قیافه هاتون با قبل از مشهد فرق کرده ، جدی می گم . خوب این هزینه پاک ماندن دیگر ، پاکی داره از صورتتان موج می زنه . بعضاً حالا همه نگند آقا ما را می گه ، نه ! این هزینه پاک ماندن ، می خوای پاک بمونی هزینه اش چیه ؟ اول می خوای هزینه پرداخت کنی دستت را کن توی جیبت . نمی شه که آقا من هزینه را پرداخت کنم ، آقای چیز هزینه اش بده ، نمی شه آقای انجوی به جای ما هزینه اش را بده ، بالای منبر نشستی تو به جای ما هزینه اش را بده . تو به جای ما بخوان ، به جای ما مطالعه کن ، به جای ما سینه بزن ، به جای ما میون داری کن ، به جای ما گریه کن ، به جای ما آخرش آمین بگو ، به جای ما هم هیچی دیگه ، به جای ما جواب نکیر و منکر را بده . هزینه رو نمی شه همسایه بغل بده ، هزینه رو خودت باید بدهی . اولین قدم برای پرداخت اینه که دست بره توی جیبت ، به این دست توی جیب رفتن توی علم اخلاق می گن اراده و تصمیم . بَدت می یاد از پاک بودن خوب بدت می یاد یاعلی ، فرقی نداره قرار نیست که آقا همه دنیا پاک باشه ، بعضی وقتها بچه ها غصه می خورند آقا مردم این طوری هستند ، فلانی اومد نَموند . می گم آقا پیغمبر اکرم ، خداوند بهش فرمود : « طاها و ما انزلناه علیک القران لِتشفا » تو کارِتو بکن ، چکار داری مردم خوب می مونند یا نه ، آقا این همه زحمت کشیدیم بردیم مشهد برگردونیدم . فلانی این طوری شد ، خوب بشه ، قرار نیست که همه پاک بمونند ، ممکنه همه بخشیده بشند اما قرار نیست که همه اولیاء الله باشن ، همه جز متقین باشند . خود قران گفته السابقون السابقون اولئک المقربون . اونهائیکه مقرب هستند ، ثله من الاولین و قلیل من الاخرین . آخر الزمان خیلی کمند من که نمی تونم همش جوش بخورم ، که حالا خودمون هزار تا بدبختی داریم باید جوش مردم را هم بخوریم که چرا این آدم نشد !
فلانی مثلاً بعد از 6 روز 7 روز رفتیم مشهد برگشتیم فلان برخورد را ازش دیدیم ببینیم چکار کنیم هزینه اش را من نمی تونم پرداخت کنم خودت باید پرداخت کنی . اولیش تصمیم و اراده . تصمیم بگیری که این پاکی که هستی بمانی ! و پاک تر شوی و اراده داشته باشی این تصمیم را محکم رویش وایسی .
حالا من آخرین قسمت بحث هزینه را براتون می گم که حالا اگر نشد چکار کنیم اولین قسمتش تصمیم و اراده ، آقا می خوای یا نمی خوای ، پاک بودن بد بود ، اونهایی که بودید مشهد این چند روز سخت بهتون گذشت ، اگر سخت گذشت حضرت عباسی پاشو برو ، اگر سخت بود چرا این قدر گریه کردی در وداعیه ، سخت گذشت همین ، صاف وایسا ، فطرت و دلت با خدا همان نیست برو فطرتت را اول درست کن ، سخت گذشت برو یک کمی روی لقمه هایت فکر کن که نبود همچین موردی که کسی بگه که آقا مثلاً سخت گذشت ، حداقل ان پرسشنامه هایی که ما پر کردیم همش تقدیر و تشکر بود یکی دوسه مورد انتقاد بوده که اونها هم حالا روی کلیات نبوده ، خوب ! البته مال خواهرها را هنوز نخواندم که حالا خواهری نشسته باشه فحش نوشته باشه ، بگه نگاه آقا داره دروغ می گه ، نه مال برادرا که من خواندم ، همش تقدیر و تشکر بود ، به جز یکی دو سه مورد جزیی که حالا یک عده أی می گفتند : آقا حُسینیت کم بوده ، یک عده أی می گقتند : واحدش کم بوده . بیشتر هم این جوری یک نفر تو گُلِ اینها بود که ازنون و پنیر که دو سه بار داده بودند اعتراض کرده بود ، من دلم براش سوخت . گفتم این طفلی هنوز نون و سِری بعد که می آید یک جوری روی خودش کار کنه ، این قدر عشق وجودش گرفته باشه صبح نفهمه چی خورده ! کما اینکه خیلی از شماها صبح ، صبحانه نمی خوردید . ما پنیر یا صبحانه أی که کلاً برده بودیم خیلی را برگردوندیم چون اصلاً کسی صبح ، صبحانه نمی خورد تا صبح حرم بودند ، بعد هم تا 10 می خوابیدند بعد هم یک چای می خوردند بعد هم که الحمدلله ناهار هم سنگین و رنگین ! یا مثلاً آقا می گه این قدر که می گفتی گوشت ، گوشت ، گوشت ، ما گوشت ندیدیم . یعنی انتقادش همین بود . من یک کم دلم براش سوخت . الان توی جمع نشسته ، بدونه من دعایش کردم که أی کاش چشمش اون چیزهایی که بعضی دیده بودند می دید و چشمش این قدر به بشقابش نبود که حالا توش گوشت بوده یا نبوده ، خوب دقت می کنید اول قدم آقا چی ؟ تصمیم و اراده ، آیا بد بود ، بد گذشت ،
صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی
نیکی کردی و دیدی چه صفایی بود چه صمیمی بودید ، چه عشق و علاقه أی بود و بعد دومین قدم : تقویت معرفتتون ، معرفت ، من خیلی دوست دارم این بزرگوارانی که ـ البته عده شون الحمدلله توی کانون خیلی کمه ـ اینهایی که اول سینه زنی خودشون رو می رسونن من خیلی دوسشون دارم ، پاشون را هم می بوسم ، اما نمی تونند دوام بیارن ، من الان دارم بهشون می گم هزینه موندن توی این درگاه اینه که منبرها را هم گوش کنید ، هزینه موندن توی این درگاه اینه که یکی از هزینه هاش که معرفت داشته باشی ، معرفت .
محبت بدون معرفت ثابت می مونه و چون ثابت می مونه دلزدگی می یاره اگر این معرفت زیاد بشه محبتت هم زیاد می شه ، محبت رو به زیادی دلزدگی نمی یاره ، اینه خوب دقت کنید . هزینه دومش معرفت ، معرفت را باید خرج کنی . آقا اگر اشکالی ، گره أی سؤالی دارید آقا زنگ بزنید یا نامه بنویسید ما توی منبرها می گنجانیم کما اینکه خیلی ها تون نامه نوشتید می بینید که من توی مباحث گنجوندم ، آیا اگر می بینید ما سوادمون نمی رسه تماس بگیرد من دو تا استاد بهتون معرفی کنم ، استاد تو همین وادی خودمون ، استادهای خودمون را بهتون معرفی کنم . اینهایی که ما ازشون چیز یاد گرفتیم ، تماس تلفنی بگیرید ازشون سؤال کنید ، کتاب معرفی کنیم بهتون ، معرفتتون را ببرید بالا ، خوب من هفته أی دوساعت حالا بگیم شب جمعه را هم بیایید هفته أی سر ساعت معینی در واقع دو ساعت دو تا 45 دقیقه ما داریم بحث معرفتی می کنیم اما فکر نمی کنم کافی باشه ، باید زحمت بکشید ، باید خودتون کار کنید ، من هنوز هیچ وقتی برای قران نگذاشتیم ، هر چی می گیم البته از آیات قران ، ولی وقتی نگذاشتیم برای این کار ، بگیم مثلاً آقا ما یک دوره تفسیر قران گذاشتیم . این دیگه با خودتِ . حداقل تدبر در آیات با خودت ! پس هزینه دوم که باید پرداخت کنید معرفت ، کسب معرفت ، اما هزینه سوم قطع نکردن ارتباط و خط در میان نزدن ، این یکی از بلاهای عمده جوانان ماست .
رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
یکی از بلاهای جوانان مذهبی ما در تمام هیات ها و بسیج و تمام مراکزی که به نام دین دارند فعالیت می کنند خط در میان زدن و عدم تداومشون هست ، بلاست . بلا ! دو هفته می یاد ، دو هفته نمی یاد ، سه هفته می یاد ، چهار هفته نمی یاد ! شش ماه پُرکوب می یاد ، شش ماه پُرکوب نمی یاد ! دو ماه نماز شب هم می خونه ، سه ماه نماز صبحش هم قضا می شه ! یک برنامه با روال خیلی مرتبی که بکشی برای خودت داشته باش ، خط در میان نزن . گناه می کنه می گه دیگه لیاقت ندارم کانون برم . اِه ! یک گناه دیگر کردی که ! گناه کردی با سر بیا ! بگو به کوری چشم شیطان می رم پاکش کنم . حالا من می گم قضیه اش را . هزینه اش اینه که این ارتباط روزانه توسط نماز و بعضی مستبحات و هفتگی حداقل ترک نشه ، مقید باشید چطور یک برنامه سالانه بِهت می دهند روزی 8 ساعت کلاس تا آخر سال هم نیم ساعت غیبت نداری ، 5 دقیقه دیر نمی یای ، چرا ؟ چون داری هزینه پرداخت می کنی برای دیپلمت . اما برای دین خودت این هزینه را مقید نیستی پرداخت کنی ! همه کلاسهای شیمی و فیزیک و زیست شناسی همه اینها را با حال و دل می ری که حالا یک وقتی حال نداشتی از خدا بزنی . کارت را انجام بده ، خیلی وقتها آدم زورکی می شینه گوش می ده ، همیشه که نباید منبر شیرین باشه بعضی وقتها درس کلاسه ! حالا ما سعیمون را می کنیم ولی بعضی وقتها کلاسه ، درسه ، آدم باید گوش بده . من خیلی وقتها مطلب را نمی رسم بگم برای اینکه تمام هم و غم اینه که مطلب را یک جوری منبریش کنم ، شیرینش کنم و الا کلاس نیست اینجا که ! بعضی وقتها هم که دیدی جدی تر شد کلاسه ! درسه ! باید بشینی گوش کنی .
سی شب ما ماه رمضان پارسال تقریباً سه چهارم صحیفه سجادیه را باز کردیم ، کلاسیک ! البته منبرش این طوری نبود ، می بینی یک وقتی من دارم صحبت می کنم هم لحن کلامم فرق می کنه ، ولی اونجا آدم نشسته تند تند تر صحبت می کند ، ولی من خدا را شاهد می گیرم کسی که این سی شب را گوش کرده باشه خیلی اخلاقش فرق می کنه و خود من هم که گفتم ، صحیفه سجادیه است ! بعضی ها همان سی شب ، اول سینه می رسیدند ، این تا چند سال ماه رمضان اول سینه می رسه ، من دارم بهت می گم نمی رسه ! بحث ها یک کم با مشهد فرق کرد ، می بینید اونجا بحث شور و عشق و حال و فریاد بود . اینجا من یک کم وضعیتم فرق کرد ، تا کی ، هزینه افزایش معرفتت را خودت باید بدهی ، نوارخانه زدیم هم توی خواهران ، هم توی برادراش ، ده بار هم گفتیم بهتون ، اینها که دونه أی 25 تومان بیشتر نیست نوارش که بخواهی بگیری گوش بدهی ! و واقعاً نوارهای قابل استفاده أی خیلی بیشتر از نوارهای کانون داره فقط نوارها که نیست ، ولی حالا اون چیزهایی که خودت صلاح می دونید ، من یک روالی داشتم توی این دو ساله که تقریباً هر چی بوده گفتم . همین جوری داریم می ریم بالا ان شاالله اگر خدا بخواهد یعنی گشتم ، گشتم . شما مثلاً یک بحث را پیدا کنید با نمونه مقابلش مقایسه کنید من هر چی بحث توی این ایران از اول شده جمع کردم به خودتون دادم توی 45 دقیقه اینو می گم که قدر بدونید ، والا ما هیچ نیستم ، هیچی ! اگر عنایتی هست از خداست ، یعنی می خوام بگم روی هوا نیامده ایم حرف بزنیم خیلی وقتها ! 30 تا 40 تا کتاب اخلاقی مرجع دارم هر بحثی که می خوام بکنم این 40 کتاب را نگاه می کنم ، خدای نا کرده یک نکته از قلم نیفته ! 40 تاش من زدم نگاه می کنم ! تازه بعد هم یک کتاب جدیداً زدند که خیلی کتاب عجیبیِ ! اینو بعد نگاه می کنم بعد خیلی ناراحتم که بعضی چیزها جا افتاده ، بعد این جوری دارم توی بحث های متفرقه می گنجم . یعنی هرچی بوده گفتیم ، اینها را اگر خوب یاد بگیرید با منبر گوش دادن به ذهنت نمی مونه باید مثل طلبه ها ، دفتری داشته باشی ، تشکیلاتی داشته باشی ، یادداشت کنی ، چه اشکالی داره آدم یک دفتر اخلاق داشته باشه هر چند وقت یکبار مرور کنی ، من خودم همه اینها را نت دارم ، بعضی ها وقتها خودم حدیث یادم می ره ، برمی گردم می بینم عجب حدیث قشنگی هم بود این ! چه مشکلاتی را باز می کرد این . ما این ماه رمضان خیلی توی بحث سیاست و اینها گیر کرده بودیم اصلاً قاطی کرده بودیم ، فکر می کنم قضایای کوی دانشگاه بود ، قاطی کرده بودیم اصلاً ، بعد این دعای مکارم الاخلاق را باز کردم که من شروع کردم از اول ماه ، تا پنج شب طول کشید تمام مشکلات من از توی این دعا حل شد . روحیه ام عوض شد . دیدم نسبت به همه چیز فرق کرد ولی اگر یکسال بگذره من دوباره به این دعا نگاه نکرده باشم از اون روز تا حالا من 20 بار دیگه نگاه کردم تذکر داره . این سومین هزینه اش .
چهارمین هزینه اش رفاقت های خوب ، هزینه أی که باید بپردازی برای رفیق خوب باید منت کشی کنی برای رفیق خوب باید خواهش کنی ، التماس کنی دنبال رفیق خوب باشی ، رفیقی که دینت را برایت حفظ کند ورفیق بد را ولو اینکه خوش بگذره ـ فکر می کنی داره خوش می گذره ـ رفیق بد را باید قلم بزنید هزینه را باید بپردازید ، خواهرا گوش می دهند ، هزینه باید بپردازی ، رفیق بد را باید قلم بزنی ، بیچاره ات می کند روز قیامت هم پیدایش نمی کنی ها ….! چشمت داره دو روز دنیا را می بینه نه روز قیامت ! چهار سال دیگه هم که ازدواج کنی پیدایش نمی کنی . دو سال دیگه هم ازدواج بکنی پیدایش نمی کنی . این رفیق های بد به درد دنیاتون هم نمی خورند ، برید از بزرگترهاتون سؤال کنید ، از پدرت و مادرت سؤال کن چه رفیق هایی برات موندند ؟ به دردت خوردند ؟ رفیق بد برای پنج هزار تومان سرت را می بره . برید سؤال کنید چه رفقاهایی که نوکرتم ، چاکرتم سر یک چک ده هزار تومانی به فحش و فحش کاری کشیده ، آبروریزی شده . رفیق خوب توی همین جمع های معنوی ، این هزینه أی که باید بپردازی .(صلوات)
هزینه پنجم ، تضرع به درگاه خداست و تکرار این عبارت مناجات بسیار ، بسیار زیبای ابوحمزه که ان شاالله ماه رمضان یک چند شبی رویش بحث می کنیم . « بک عرفتک » خدایا اگر بخواهم پاک بمانم تو باید کمک کنی ، تضرع پاک ماندن هم تو باید کمک کنی ، تو ! با تو ، تو را شناختم . من خودم که نمی تونم پاک بمانم که ، تو باید منو نگه داری در همة نمازها ـ بعضی از دعاهاست که خیلی به دل می شینه ـ« اللهم الجعل العواقب امورنا خیرا ـ یا من له الدنیا و الاخره ارحم من لیس له الدنیا و الاخره ـ اینها مناجات هایی است که من خودم خیلی علاقه دارم ـ سیدی اخرج حب الدنیا من قلبی ـ »
همه را از او بخواه ، التماس کن ، خدایا منو از دنیا بِکن ، خدایا دام زیاده نگذار بیفتم تو دامش . « یا حبیب من لا حبیب له ، یا طبیب من لا طبیب له ، یا غیاث المستغیثین ، یا حبیب القلوب الصادقین ، یا اله العالمین افتراک سبحانک » همین تیکه دعای کمیل چه قدر زیباست . اینها را در دعاهاتون داشته باشید . دردعای قنوت فقط نگویید ربنا اتنا فی الدنیا حسنه خدایا پول می خوام ، زن می خوام ، شوهر می خوام ، نه …! 4 تا دعای حسابی هم بکن . مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی نماز صبح وقتی می گفتند الله اکبر برای اذان نمازصبح ، ایشون می گفتند الله اکبر . آفتاب می خواست طلوع کنه ، چند دقیقه مونده به طلوع آفتاب نماز ایشون تمام می شد . این قدر طول می کشید ، تمام طولش هم در قنوت بود ، در قنوت مناجات شعبانیه می خواند ـ واسمع دعایی یا الله ـ با خدا صحبت می کرد حالا عربی نکنید صحبت ، فارسی روزی چند دقیقه با خدا ، به خدا پناه ببرید برای خدا نامه بنویسید اصلاً ، نامه بنویس ، خدایا من بنده فقیر ، ذلیل ، مسکین ، مستکین ، رفتم مشهد برگشتم ، پاکی را مزه کردم . می خوام پاک بمونم الان دارم باهات اتمام حجت می کنم تو باید کمکم کنی ، تو باید دستم را بگیری ، توی یک گوشه دفترت بنویس هر چند وقت یکبار اینه تهدیدش کن . یکبار دیگه بخوان امضاء کن . خدایا من کسی را ندارم که ، خدایا توی این جامعه کسی دلش به حال دین مردم نسوخته که ، گوش کن آقا جان ، کسی که دلش نسوخته برای دین ، خدایا کی داره برای دین کار می کنه ؟ کو معلم پرورشی خوب ؟ کو مربی خوب ؟ کو کسی که در دبیرستان کار می کنه ؟ قلیلٌ ، قلیلٌ ، قلیلٌ ، قلیلٌ ، کسی برای تو کار نمی کنه ؟ خدایا هر که منو می خواد به خاطر قیافه ام می خواد ، به خاطر پولم می خواد ، به خاطر یک چیزی می خواد ، تویی که منو می خوایی هیچی هم نمی خوای منو از خودت جدا نکن . رفاقت با خودت را توی دل من بگذار . اینو از خدا بخواهید . خدایا در مقابل این همه دامهای شیطانی که ریخته اند ، در مقابل این همه دامهای شیطانی که پهنِ کی می خواد منو کمک کنه ، کدام واعظ ؟ کدام منبر ؟ کدام جلسه ؟ کدام صدا و سیما ؟ کدام مجله ؟ کدام روزنامه ؟ کدام آگاهی دهنده ؟ کدام بلندگو ؟ کدام تریبون ؟ تو هم منو ول کنی . خدایا من دوست دارم همیشه مشهدی بمونم . تو هم منو ول می کنی . بک عرفتک خدایا من دوست دارم صبح تا شب دائماً با یاد تو باشم . مگه من چیزی غیر از تو خواستم . مگه من گقتم خونه بده که می گی صلاحت نیست . مگه من پول از تو خواستم گفتی صلاحت نیست . مگه من گفتم ازدواج دیر شده گفتی صبر کن حالا صلاحت نیست . من دارم می گم خدایا می خواهم پاک بمونم نمی تونم ! تمام رمز پاک موندن تو همینه . رمز پاک موندن . هزینه پاک موندن را خدمتتون گفتم رمز هم داره ، همه هزینه ها را باید پرداخت کنی رمزش را هم باید رعایت کنی . سِر داره ، سِرش چیه ؟ سِرش ارتباط با خداست . خدایا گناه که می کنم دلم می گیره ، خدایا به جان خودت قسم دلم برات تنگ می شه . والله قسم خدایا من دو شب خواب ندارم . و گناه که می آید این دلتنگی ها را از بین می بره . تو کمک نکنی روز قیامت چه جوابی برای من داری . به همه خلائق می گم هر روز رفتم در خونه خدا گفتم دستم را بکیر کمکم نکرد ! فارسی صحبت بکن با خدا .
به همه خلائق گفتم من امام رضا را دوست دارم کسی گوش نداد ! بک عرفتک ، تند ، تند هر هفته کمیل می خوانید ، چی چی می گیم توی کمیل . بعد آرام زانوهاتو بغل کن ، گردنت را کج کن ، مثل بچه یتیمهایی که گشنشونه اومدند گدایی پشت در نشستند . الهی وربی من لی غیرک . هیچ کس منو نگاه نمی کنه ، من لی غیرک ، هیچ کس نگاه نمی کنه ، من لی غیرک ، این هزینه أی که باید بدهید . هنوز داغید دارم براتون می گم هزینه ندهید باز 6 ماه ، یکسال دیگه همین آش و همین کاسه . پا می شی می ری مشهد با اون وضعیت ، اون عزیزانی که نبودند براشون بگم بدونند زائرینتون شما را هم رو سفید کردند ، بدونید که زائرینتون اونجا خوش نامتون کردند به جای شما هم خلاصه مایه گذاشتند . اون قضیه أی که من زیاد نمی بینم بچه های مشهد را ، اون قضیه أی که برای ژتون غذای حضرت بود بازمن دوباره
می گم ، این واقعاً معجزه بود خدا را شاهد می گیرم به قول آقای دکتر اون روز میلاد گفت نشون می ده این سفر بچه های کانون تونستند دل آقا امام رضا (ع) را به دست بیارند . شاید چندین سال ، چند دهه است که دارند غذای حضرت را تقسیم می کنند بین کاروانها و زائرین ، چند دهه است این را دارم می گم چون بعضی ها شاید نفهمند فکر می کنند شاید الکی می گیم چه جوری بوده . بعد قاعده اینه ، به هر کاروانی 10 تا می دهند می گند آقا اینو بزن توی دیگت ، قاعده اینه .اونهایی که می آیند تقسیم می کنند یا مثلاً خیلی باشه از وزیز نامه می آرند از دفتر ریاست جمهوری نامه می آرند ، از دفتر مقام معظم رهبری نامه می آرند به عذا ده تا دونه إذا می دهند دونه ! طرف می آید مثلاً یک گله گوسفند را وقف امامرضا(ع) یگ دونه بهش غذا می دهند یک دونه ! خوب ما نشسته بودیم گفتند آقا اینهایی که إذا پخش می کنند دم در اومدند کار دارند ، گفتم بفرمائید تو ، من همین طوری که اونها اومدند نشستند گفتم احتمالاً 10 تا ژتون می خواهد بدهد ـ این روز آخر بود یعنی مال حرکت بود ـ گفتم حالا ده تا ژتون می خواد بده که حالا ما مثلاً بزنیم توی إذا ، نشست نگاه کرد گفت : آقا چند نفرید گفتم ششصد نفر ، یک نفر را فرستاد آشپزخانه گفت : سؤال کن . سؤال کرده بود آقا چند نفرید ؟ گفت : آقا ششصد نفر ، اومد گفت : آقا می گن ششصد نفر یک نگاهی کرد نمی دونم چه طور شه ؟ گفت آقا چه قدر ژتون دارید ؟ گفت : یک 540 ، 550 تایی داریم . گفت همش را بده به اینها ، من اصلاً پشت میز بُهتم زد ، بُهت ! یک کم نگاه کردم گفتم شاید طرف این کاره نیست ، داره شوخی می کنه . همه را داد خواست بره گفت آقا من 25 سال دارم ژتون می دم ، همچین کاری نکرده بودم نفهمیدم چرا دادم ؟ بعد دوباره برگشت ، آقا راستی با هم نرید إذا بگیرید 500 تا را ، سه تا 150 تاش کنید . من الان نمی دونم چی جواب آشپزخانه بدم ـ 500 تا را دادی به یک کاروان ـ مگه می شه طبق کدام قانون و قاعده .
آقای مشتاقیان اومده بود چشمهاش داشت از حلقه می زد بیرون ، گفت بچه ها توی صف ایستادند همش غذای حضرت دارین به اینها می دهید گفتم آره . گفت : چه قدر ؟ گفتم : 540 ، 550 تا ، گفت : ولله ما دیگه به معجزه بودن کارهاتون عادت کردیم ، همة کارهاتون معجزه است ، گفت اگر از همان خادم سؤال کنی آ قا چرا دادی می گه آقا من ندادم که مگه من دیونم بدم . بعد همون جا با خودم گفتم که مثل اینه کاروان اول و آخری که داره همچین عنایتی می شه ! یعنی من خودم دیگه هیچ امیدی ندارم که هیچ وقت دیگه بخواهند این جوری ژتون بدهند اصلاً امید ندارم ، 10 تا ماه ، 6 ، 7 کاروان کانون بردیم روی هم رفته تا حالا 3 و 4 و 7 تا و 2 تا می شه 9 تا إذا گرفته بودیم از 6 تای قبلی ! هیچ امیدی ندارم که دیگه این طوری بشه !
ولی اون عزیزی که بود بدونه امام رضا (ع) قبولت کرده پاک بمون . 6 ماه دیگه رفتی مشهد نَگه حرومت باشه اون غذایی که بهت دادم ، نَگه حرومت باشه . نَگه الهی مرگ بخوری که خوردی و رفتی گناه کردی . الان پوست و گوشت و استخوانت از غذای دست خود امام رضا (ع) روئیده شده . اون روز همه خوردند من یکی دو تا لقمه بیشتر نخوردم من روم نمی شد که بخورم . گفتم چیزی که من یقین دارم اینه که إذا برای من نیامده اینجا ، هر چی بوده به خاطر این بچه ها بوده ، خبر نداری معلوم نیست چکار کردند توی این 6 روزه ، این جوری امام رضا (ع) اون هم روز آخر ! می خواستند سوار اتوبوسها بشند غذای حضرت را تقسیم کردند به همه رسید خوردند ! یک عده هم برای خانواده ها شون آوردند . ولی عجیب بود خدا را من شاهد می گیرم عجیب بود و قدر ندونستیم .
بر لب جوی نشین و گذرعمر ببین ـ نه این جوری بگیم ـ بر لب کوی نشین و گذر از یار ببین آخرین بار است می آیی دنبال ببین یک دو تا نکته از این مونده بود که من دیگه حالتون عوض شد بریم دیگه وصل کنیم به روضة ، امام رضا (ع) ممنونتیم شش ماه باید گریه کنیم که دوباره عید این طوری بتوانند ازمون پذیرایی کنند . می شه یعنی ، فکر می کنم دیگه گذشت . یعنی می شه امام رضا (ع) عید هم بگه نمی دونم اگر بشه که دیگه شما کن فیکون کردید اگر همچین کاری بکنید .
من می خواهم یک نوار صوت الزهرا را وقتی اعلام کردید مجلستون اون طوری ریخت به هم بفرستم برای مسؤل إذا که بگم آقا این جوری اومد در خونه ما ، توی کاروان پخش شد این بی معرفت خورده نشه . بچه ها این جوری پاش گریه کردند که عذاب وجدان نداشته باشه که بنده خدا بگه آقا عجب کاری ما کردیم ها ……اون هم توی هفته آخر شهریور ، شلوغ ترین فصل مشهد . والسلام
|