این حکایت باشد از اهل نفاق
بشنو از من چون فتاده اتفاق
از دو رویان زمان مصطفی
از صحابه اهل نیرنگ و ریا
صبحگاهان بر سوی مسجد روان
مضطرب آسیمه سر ناله کنان
ای رسول الله بر دادم برس
دیده ام صدمه به فریادم برس
از گذرگاهی که می کردم گذر
شد سگی ناگه بر من حمله ور
سگ چه سگ گوییی گرگ اندر شب است
صاحبی دارد یهودی مذهب است
سگ چه سگ هار است دندانم زده
زخم ها بر جسم و بر جانم زده
این منم با جامه های پاره ای
یا رسو الله بنما چاره ای
چون شنید این شکوه را پیک خدا
ذره ای هر گز نکردی اعتنا
باز فردا واقعا تکرار شد
شدت ان حادثه بسیار شد
از صحابه یک نفر با ترس و بیم
با لباس پاره و حالی وخیم
روس به سوی احمد مختار کرد
از وجود حادثه گفتار کرد
ای رسول الله وی خیر البشر
نیست در این شهر امنیت دگر
در فلان سگی بیمار بود
بد تر از درندگان هار بود
او زده بر دست و پایم زخم ها
چاره ای اندیشه کن یا مصطفی
تا رسو ل الله بشنید این سخن
گفت باز آیید ای اصحاب من
کوچه ها طی شد در ان گفت و شنود
شد سرااغ خانه مرد یهود
کوبه را کوبید تا در باز شد
غمزه های عاشقی آغاز شد
ان یهودی مرد امد با وقار
تا بگیرد پیش پیغمبر قرار
کآن دل غافل دل و دلدار دید
گفت با احمد مشرف مرحبا
سر فرازم کرده ای یا مصطفی
دیدن روی تو درک لذت است
همکلامی با تو فوق عزت است
من سر آپا گوش هستم ای نکو
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
گفت با احمد با یهودی این سخن
رو سگ خود را بیاور پیش من
گرچه گفتار تو گفتاری نکوست
لیک نزد تو سگی درنده خوست
ما از این درنده خویی نا خوشیم
سگ اگر هار شد او را می کشیم
آن یهودی رفت بعد از اندکی
ناگران برگشت همراه سگی
تا که چشم سگ به پیغمبر فتاد
او به اذن حق زبانش را برگشاد
ای رسول امجد و خیر الانام
السلام ای ختم مرسل السلام
گفت احمد کای سگ این رهگذر
کرده ای چندیست ایجاد خطر
سلب آسایش نمودی در محل
ای سگ بد تر ز روباه دغل
از هجومت عده ای در وحشتند
ساکنان کوچه بی امنیتند
حکم ما ایسنت نابودت کنیم
آتشی افروزیم تا دودت کنیم
سگ چو بشنید از پیمبر این سخن
اشک ریزان گفت ای مولای من
ان دو شخصی که زمن آزرده اند
نام حیدر را به زشتی برده اند
ای امیر عالم جن و بشر
چیست جرم من در این کوی گذر
سد راهی کرده ام تنبیه کن
گر گناهی کرده ام تنبیه کن
دومی هم بد سیر چون اولیست
کارشان دشنام دادن بر علیست
ظاهرا عرض ارادت می کنند
باطنا هر دو خیانت می کنند
مخفیانه چونکه خلوت می کنند
بر پسر عمت اهانت می کنند
این دوتن یعنی دو دشمن با علیست
من سگم اما شعارم یا علیست
با چنین تو صیف کلب این درم
پاسدار آستان حیدرم
صاحبم گر چه یهودی مسلک است
در ادب بین یهودیها تک است
چون پیمبر از سخن از سگ شنید
اشک شد از دیدگان او پدید
گفت پیغمبر به ان مرد یهود
این سگ از من عقده دل را گشود
نسل عاصی مستحق کیفر است
ان سگ از شخص منافق بهتر است
گفت با مرد یهودی مصطفی
قدر این سگ را بدان دارد وفا
عشق یعنی در تولا سوختن
حق شناسی را سگ اموختن
تا یهودی واقف از اسرار شد
دیده حق بین او بیدار شد
گفت حق را با نبی بشناختم
عشق را من با علی بشناختم
بر وصی تو یقین دارم یقین
جان به قربان امیر المومنین
من شهادت می دهم پیغمبری
بر رسولان دو عالم سروری
یا محمد(ص)اهل ایمان گشته ام
گر قبول افتد مسلمان گشته ام
ماجرای سگ که بحث روز بود
در نتیجه معرفت اموز بود
ای تو خواننده بیا و مرد باش
با محبان علی همدرد باش
|