سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شرح دعای صحیفه(قسمت دهم) (سه شنبه 87/2/10 ساعت 12:18 صبح)
واجعل فراری فراری الیک,و رغبتی فیما عندک,والبس قلبی الوحشة من شرار خلقک,وهب لی الانس بک و باولیائک و اهل طاعتک,ولا تجعل لفاجر ولا کافر علی منه,ولا له عندی یدا,ولابی الیهم حاجة,بل اجعل سکون قلبی وانس نفسی واستغنائی و کفایتی بک وبخیار خلقک,اللهم صل علی محمد وآله,واجعلنی لهم قرینا,واجعلنی لهم نصیرا,وامنن علی بشوق الیک,وبالعمل لک بما تحب وترضی,انک علی کل شیء غدیر,وذلک علیک یسیر.

واجعل فراری فراری الیک:
زمان و مکان فرار من رو به سوی خودت قرار بده
.گریزگاهی که انسان پناه می برد.قبلا در بحثهای توبه اشاره ای به این نکته داشتیم که یکی از شروط قبولی توبه فراریِ انسان است.یعنی انسانی توبه اش قبول می شود که فرار کند.مثلا شما الان داری راه میری یا مثلا نشستی تو مجلس حالت روی تو یک حالت خیلی ساکن و راکدی است,در این حالت می گویی استغفرالله ربی و اتوب الیه(خدایا به سمت تو بازگشتم) اینجا چون شما حالت وجودیِ جسمی و روحیت فراری بودن نیست این استغفرالله ارزشش در حد یک ذکره که برای شما مقداری نورانیت می آورد و یک مقداری هم گناهانتون رو پا ک می کند ولی معنای فرار اینجا محقق نمی شود.فرار شرط دارد.در بحثهای توبه خدمتتون عرض کردم.مثلا شما در فیلمهایی که در تلویزیون یا سینما اززمان رژیم گذشته یا رژیم سفاکی که یک فیلم سینمایی یا سریال نشان می دهند ,بعد پلیس یا کسانی که به دنبال آن مجرم یا انقلابی هستند باسرعت دنبالش می کردند و اون شخص هم فرار می کرد.بعد دیدین که تو این سریالها و فیلمها که یکدفعه می زنه تو یک کوچه ای تا فرار کند آخر کوچه بن بسته.بعد راهی که به نظرش می رسه اینه که تند تند درای خونه هارو می زنه دو تا مشت می زنه به در, دستش رو هم می ذاره رو زنگ,باز بعدی و بعدی..بعد منتظر می ایسته اولین دری که باز شد بدون سلام و احوالپرسی می پره تو خونه!!که حالا بعضی وقتها طرف ممکنه حکومتی باشه و تحویلش بده و بعضی وقتها هم ممکنه آدمی باشه که بی تفاوت باشه و بگه آقا بیا برو.فقط منو تو درد سر ننداز.بعضی وقتها هم ممکنه طرف انقلابی باشد و بگه من مثلا یک اتاق مخفی دارم یک زیرزمینی دارم بیا اینجا مخفی شو تا من برم اینارو دست به سر کنم.بعد هم میاد غذا بهش میده,تیمارش می کنه و اگر مجروح شده باشد مداواش می کنه و بعد هم با رفیقاش تماس می گیره و میگه همچین فراری در خونه ی ماست.یک جوری خلاصش کنید که این بنده خدا گرفتار نشود.

بنابراین کلمه فرار یعنی یک حالت روحی.یعنی یک لحظه ای که من هیچ راهی برای نجات پیدا نمی کنم
,پشت سرم رو نگاه می کنم می بینم دشمن سفاک یعنی نفس شیطان با عجله دنبال من هستند تا من رو بگیرند بعد روبروم رو نگاه می کنم می بینم بن بسته ودیگه هیچ قدرتی ندارم و نمی توانم مقاومت کنم تو این لحظه شروع می کنم به درزدن.در خونه ی خدا رو می زنم.چه جوری؟مثل فراریها,یعنی در رو می کوبم.
چرا در بحث استجابت دعا به شما میگن که یکی از شرایط استجابت دعا التجاع و استغاثه هست.التجاع یعنی بیچارگی,استغاثه هم فریاد.یعنی چاره ای ندارم جز اینکه این در رو بزنم لذا در رو می کوبم محکم هم می کوبم داد هم می زنم و مطمئنا در باز میشه و وقتی در باز شد من اصلا نگاه هم نمی کنم کی این در رو باز کرد می پرم تو خونه.این میشه حالت فرار.
امام می فرمایند:فرار های مرا در جامعه به سمت خودت قرار بده
.الان در جامعه ی امروز خیلیا هستند که دنبالا مفر می گردند خیلی از کسانی که به تفریح گاهها پناه می برند برای اوقات فراغتشون نمیرن اینها از جامعه فرار کردند.طوری که یک ساعتی رو بگذرونه و خوش هم بگذرونه.خیلی از کسانی که به تلویزیون پناه می برند اینها فرار کردند,خیلی از کسانی که به تلفن و صحبت کردن پناه می برند فرار کردند.خیلی از کسانی هم که به گناه پناه می برند اینها فرار کردند یعنی چون گناه برایش لذت بخش است سعی می کند که با لذت گناه مشکلات قبل خودش رو فراموش کند.لذا این هم فرار کرده.

امام سجاد می فرماید که ای فراریون جامعه بیایید از خداوند بخواهید که مسیر فرار ما به سمت خودش باشد.


و رغبتی فیما عندک:وقتی که فرار کردم و به خانه تو پناه آوردم راضی باشم
.چون بعضیها فرار می کنند و به سمت خدا می روند بعد که دیدند از پشت سر دشمنها آغوش باز کردند و گوشه ی چشمی نشان دادن و یک چشمکی زدند باز دوباره برمی گردند.رغبتشون اونطرفه,مجبور به فرار شده.از گناه فرار کرده چون شکست اقتصادی سبب شده از گناه فرار کرده چون گناه آبروش رو برده.و حالا مجبوری در خونه ی خداست. رغبتش همون طرفه.توفیق اجباری مال بنده ای است که رغبت ندارد باید رغبت هم ایجاد شود.

خدایا در این خانه که هستم به من آرامشی عنایت کن که در این خانه احساس آرامش و رغبت کنم,نزد تو بمانم.جمله ای که خیلی از اولیاء و بزرگان و حتی ائمه معصومین ما می فرمایند اینست که
پاک شدن هنر نیست یعنی فراری بودن الزاما هنر نیست,پاک ماندن هنر است
.اینکه رمضانی شدن هنر نیست رمضانی ماندن هنر است,زائر شدن هنر نیست زائر ماندن هنر است.معتکف شدن هنر نیست معتکف ماندن هنر است,رزمنده بودن و شدن هنر نیست رزمنده ماندن هنر است.البته منظور اینست که هنرش کامل نیست.

شرط ماندن:اینکه خوشم بیاید.به خداوند تبارک و تعالی عرض کنیم که خدایا تو یک بنده ای خلق کردی و گذاشتی روی زمین و ما هیچی نگفتیم لام تا کام ساکت بودیم و گفتیم چشم مجبوریم قبول می کنیم و اینجا می مونیم.اما باورم نمیشه که تو این قدرت رو نداشته باشی که این وجودی که میل به گناه دارد و از گناه و نافرمانی و عصیان تو لذت می برد این وجود رو تو نتونی عوضش کنی که از گناه بدش بیاد و از عبادت لذت ببره.باورم نمیشه که این رغبت رو نداشته باشی که منی که رغبت به گناه دارم تبدیل بشه به رغبت به خدا.یعنی انسان به جایی برسد که در این ماه رمضان بتواند رغبت خودش را عوض کند به قدرت خداوند تبارک و تعالی
.

والبس قلبی الوحشة من شرار خلقک:خدایا; به قلب من لباس وحشت از بدیهای خلق خویش کرامت فرما.
یعنی اینکه خداوند تبارک و تعالی باز به قدرت خودش نه تنها من اینکه در حالت گناه و شر قرار بگیرم از خودم بدم بیاد از شر و گناه خلق هم متنفر باشم و بدم بیاد.
اینجا دو سه تا نکته رو به ما می رساند.یکی اینکه اینجا می فرمایند که شرار خلقک: از بدیهای خلق تو.نمیگه از خلق بد تو نمیگه از آدمهای بد.یعنی چی؟یعنی اگر قراره که شما از گناه متنفر باشید اجازه ی اینکه از گنهکار متنفر باشید رو ندارید.

در اینجا ما باید در دو قسمت امتحان پس بدهیم.

قسمت اول:

.آقا طرف داره در ادارش گناه می کنه,طرف داره رشوه می گیره یا اصلا آدم کشته.بعد بیام بشینم با خودم بگم کاری که کرده بسیار بد بوده و من بسیار متنفرم از گناه,اما خودش بنده ی خداست گناه دارد.ایشالله که خداوند او را ببخشد و بهش توفیق توبه بدهد.خدا در همین دنیا او رو پاک کند و به قبر نرسد و...
.
قسمت دوم:

این قسمت هم توفیق می خواهد و هم هنر می خواهد!
اینکه این شخص به من بدی کرده.یعنی چی؟یعنی اینکه پول من رو دزدیده,غیبت من رو کرده,به من تهمت زده,به من ظلم کرده,خونه ی من رو آتیش زده و...!یک چیزی که به من ربط دارد.آیا انسان اینجا هم می تواند از عمل متنفر باشد و از عامل متنفر نباشد؟؟؟
هنر اینجاست.
یعنی خدا اینقدر کیف می کند که یک بنده ای رو ببیند که این بنده نسبت به کسانی که به خودش ظلم کردند اینطوری صحبت کند فکر کند و دعا کند
.
بنابراین قسمت اول با اینکه اون هم توفیق می خواهد ولی هنری نمی خواست.اگر من الان دعا می کردم همه می گفتن الهی آمین.اما در قسمت دوم هر کسی نمی تواند او را ببخشد
لذا
به خداوند عرض کنیم که خدایا من از کارش بدم میاد چون کارش نافرمانی تو بوده.خدایا این شخص دزدی کرده آدم کشته زبانش رو کنترل نکرده چشمش رو کنترل نکرده,خیلی بده که نافرمانی تو را کرده .و حالا خدایا اگر این کارها رو نسبت به دیگری کرده او را ببخش و اگر هم نسبت به من کرده باز هم او را ببخش
!!

ضمانت اجرایی اول:

وهب لی الانس بک و باولیائک و اهل طاعتک:و انس به خودت و دوستانت و اهل طاعتت را به من ارزانی دار.

از این قسمت از دعا را امام سجاد(ع)برای دعاهایی که تا حالا کردیم را ضمانت اجرایی برایش قرار می دهد.از این قسمت به بعد ضمانتهای اجرایی برای اینست که این دعا در قلب من و تو اثر می کند.

تمام این چیزهایی که ما در این نه جلسه گفتیم همه ی اینها کاملا درست و صحیح است چرا؟چون قول امام سجاد است اما ضمانت اجرایی ندارد مگر اینکه این سه چهار قسمت آخر دعا رو با دقت گوش بدید و عملی کنید
خدایا به من انس به اولیائت عنایت کن و به اهل طاعتت.یعنی توی بهترین قسمت دنیا کربلا(کربلاچرا؟چون امام زمان که تشریف بیارن در روایت داریم که قبله رو از کعبه بر می گردونن به کربلا)و در بهترین زمان دنیا یعنی شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان آیا ممکن است یک شیعه انسان بدی
شود؟می فرمایند:اگر انس به اولیاء خدا نداشته باشد یعنی دوروبرش خوبان نباشند بله می شود.با اینهمه دعا و اشک و توسل,اگر دوروبرت خوبان نباشند ضمانت اجرایی ندارد
.برای چی بعضی از شغلها را مکروه شمردند؟به این خاطر که انسان با کسانی مجبور است سرو کار داشته باشد که اینها بویی از دین نبردند.برای چی میگن معامله ی با فلان طایفه مکروهه؟چون وقتی با اون طایفه معامله می کنی مجبوری که باهاش حرف بزنی و وقتی معامله می کنی مجبوری بهشون اعتماد کنی و وقتی اعتماد می کنی یک پیوند قلبیه.تو با یهودی که یک پیوند قلبی ببندی قلبت به قلب او نزدیک می شود.محبت ایجاد می کند.لذا در این کره ی خاکی اغلب کسانی که توانستند به جایی برسند کسانی هستند که دورو بر خودشون رو پاک کردند.انسشون با اولیاء بوده.

امام صادق(ع) فرستادند دنبال شخصی و بعد که آن شخص خدمت ایشان رسید.امام صادق(ع) از او پرسید:مگر تو مارو دوست نداری؟گفت:چرا .حرفهایی می زنید.تو این دوره و زمونه که اینقدر اختناق و اینقدر بدبختی پای دوستی شما داریم می دیم چرا همچین حرفی می زنید؟آقا فرمودند:
چرا شترهایت را به هارون الرشید کرایه دادی؟گفت:گفت آقا شغل من اینه تازه من کرایه دادم که بره حج.برای حج دادیم داریم کاسبی می کنیم یابن رسول الله.آقا فرمودند:در این کاسبی تو یک نکته ی پنهان وجود دارد.هارون الرشید اگر رفت حج و اومد و خواست پول تو رو بده شما دوست داری هارون الرشید تا زمانی که میره و برمی گردد زنده بماند؟یک کم فکر کرد گفت بله.آقا فرمودند:دیدی!تو داری در قلبت دعا می کنی.به جای اینکه دستت رو به سمت آسمون بلند کنی داری دعا می کنی در قلبت که دشمن رسول الله و دشمن اهل بیت سالم بماند
.وآیا دوست داری که هارون الرشید دیوانه نشود؟چون اگر دیوانه شود یک فاجر کم میشه اما تو جلوی این سود رو داری می گیری تو با دعای قلبیت داری جلوی اینو می گیری.

میری سجده ی آخر نماز و با اشک دعا می کنی خیلی هم خوشحالی که این دعا رو کردی که یا ولی العافیة,اسئلک العافیة,عافیةالدنیا والاخرة.تو این عافیت دنیا و آخرت چی خوابیده؟یکیش اینه که اگر هارون مُرد پولی به تو نمی رسد.عافیت دنیات خراب میشه.لذا تو در حقیقت داری برای اون دعا می کنی.
بنابراین انس خیلی کلمه ی مهمیه.انس به اولیاءالله
که حالا امام این ضمانت اجرایی رو چهار قبضه محکم می کند.

اینطرف قضیه رو هم بخواهیم ببینیم انسانی که
انس به اولیاءالله
دارد در همه دعاهاش اولیاء خدا شریک می شوند.یه بار چند سال پیش یک بنده خدایی تماس گرفت گفت:الو.سلام علیکم.گفتم:و علیکم السلام.گفت:خب کاری ندارین خداحافظ شما.گفتم کجا؟مریضی مگه؟گفت:نه من یک کمی مشکل داشتم گفتم به شما زنگ بزنم سلام کنم شما بگید علیکم السلام.سلام دعاست دیگه.یعنی شما هم سلامت باشید .که شما هم دعا کردید.بنابراین وقتی انسان با اولیاء خدا ارتباط دارد سلام می کند و جواب سلام می شنود تحت دعای آنها قرار می گیرد.

و از طرفی:اگر با دشمن خدا دوست باشی.سلام.علیک السلام.کی برای تو دعا کرده؟ تو برای او دعا کردی.تو بهش گفتی سلام یعنی سلامت باشید.در حالی که شما اصلا اجازه ندارید که به دشمن خدا سلام کنید ولی وقتی دوروبرت هست مجبوری بهش سلام کنی.لذا میگن آقا که خودتون رو جمع کنید مراقب باشید.

و اهل طاعتک:وقتی انسان با اهل اطاعت خداوند تبارک و تعالی سرو کله می زند اطاعت برای او رنگ می گیرد و وقتی با اهل معصیت خدا سروکله می زند معصیت برای او رنگ می گیرد
.وقتی شما با اهل اطاعت سرو کله می زنی به شوق میای.مثلا وقتی همه دارند با شوق و هیجان دسته جمعی به سمت حرم حرکت می کنند یا با خوشحالی در نماز جمعه شرکت می کنند شما هم قاعدتا حالت عوض می شود.با اهل معصیت هم همینطوره.قبح گناه در نزد انسان ریخته می شود.با اهل معصیت که صحبت می کنی بعد از مدتی روی کلام و رفتار شما هم تاثیر می گذاره.

بحث عبادت بحث چشیدن است نه بحث خواندن.بحث عبادت بحث در داخل عابدها شدن است نه بحث نگاه کردن.شما صد هزار بار شرح حال آقای قاضی رو بخون اما تا نری و کنار آقای قاضی ننشینی نمی فهمی قاضی یعنی چی.شما اگر صد هزار بار کتاب خصایص الحسینیه رو بخونی اما تا نیای و سینه نزنی و نری کربلا نمی فهمی یعنی چی!!

عبادت چشیدنیه
.چجوری می تونیم بچشیم؟وقتی انس با اهل طاعت داشته باشیم.آقا شش ماه یکبار میری مشهد دلت تنگ میشه.کردیش یک سال یکبار, کمتر تنگ میشه.بدبختی اینه.اگر کردیش سه سال یکبار دیگه اصلا دلت تنگ نمیشه.برعکسش کردیش سه ماه یکبار,بیشتر دلت برای آقا تنگ میشه.هر چه انسان بیشتر با اهل طاعت و اهل عبادت و زیارت انس می گیرد بیشتر دلش هواش رو می کنه.

ضمانت اجرایی دوم:

ولا تجعل لفاجر ولا کافر علی منه:
خدایا برای کافر (خارج از دین ما) و فاجر(مسلمانی که اهل فسق و فجور )است,این آدمها هیچ منتی به گردن ما نداشته باشند.که خدایا این دیگه دست تو هست.ضمانت اول دست من بود و ضمانت دوم فقط دست توست.یعنی من احساس دِین به کافر یا فاجر پیدا نکنم.به محض اینکه شما احساس دین پیدا می کنی یعنی یک کافری یا فاجری رو نگذار به من لطف کند بلکه تو راهش رو ببند تا بره.ما مسلمانیم و مردانگی داریم کسی که بهش لطفی کند مدیونش می شود.خدایا اصلا اجازه نده که هیچ کافر یا فاجری به من لطف کند.مثلا کنار خیابون پنچر کردی اگر کسی خواست نگه داره و به من کمک کند خدایا از دوستان تو باشد.اینها دست توست.چون خدایا اگر از دشمنان تو باشد من مجبورم بهش بگم دست شما درد نکنه خدا حفظتون کنه و فردا ممکنه که مشکلی برای من پیش بیاد یا مشکلی برای اون پیش بیاد بعد من مجبورم کمکش کنم.حالا الزاما بحث پنچری نیست.ممکنه طرف همسایمون باشد یا همکار باشیم صبح تا شب چشممون تو چشم همدیگر باشد.خدایا اجازه نده کافر یا فاجر به من کمک کند

ولا له عندی یدا:نزد من هیچ دستی برای کمک کردن به او قرار نده
.یعنی وقتی به من نگاه می کند طمع نکنه که برم سراغش کمک کنم.بگذار از من ناامیدناامید شود و برود.
در ماهی قرار داریم که منتسب به آقا امیرالمومنین است .ایشان در مقابل فاجر یک ثانیه هم کاری نمی کردند و کوتاه نمی یومدند.به
آقا امیرالمومنین عرض
کردند که شما یک سه ماهی به ما مهلت دهید که معاویه حکومت کند بعد ما یواش یواش کارگزارانش رو عوض کنیم و روی مردم شام کار فرهنگی کنیم.بعد شما معاویه را برکنار کن.آقافرمودند:بگو یک ثانیه.آقا شام از دست میره,خب بره.آقا جنگ میشه ها,خب بشه!

ما اعتقادمون به این نیست که چیزی به دست می آید یا نمی آید یا جنگ خوب است یا صلح خوب است.اعتقاد ما اینست که اطاعت خدا می کنیم

آقا بهلول خدا رحمتشون کند .ایشون می گفتند که تو مسیر کربلا و نجف بودم نذر کرده بودم که پیاده از نجف به کربلا برم.می گفت یه هندونه هم با خودم برده بودم که وسط راه ما این هندونه رو بخوریم و قوتی بگیریم و تشنگیمون برطرف شود.می گفت وسط راه که رسیدم رفتم تکیه دادم به یک درخت و بالای سر درخت هم یک تپه بودو هندونه رو خوردیم و بعد گفتم حالا اگر پوستش رو اینجا بریزم زشته و ازکنار جاده مردم همه می بینند بهتره بریزم پشت تپه که حالا حیوانات بیان استفاده کنند.می گفت:پوست هندونه هارو که ریختم پشت تپه یکیش بالای تپه گیر کرد که رفتم هلش بدم پایین و خلاصه رفتم بالا دیدم چهار پنچ تا بچه ریختن سر این هندونه ها و دارن پر کوپ پوستها رو می خورن.گفتم شما اینجا چکار می کنید؟گفتند خونمون اون پایینه.گفتم چرا پوست هندونه می خورید؟گفتند همین هم گیرمون نمیاد.گفتم خیلی خب.رفتم دیدم سه چهار تا بچه با یک بیوه زنی هستند و بنده ی خدا خیلی مسکینند.بعد می گفت:اون زمان به پول ایران پونزده هزار تومن همرام داشتم برای هزینه ی کل سفرم.می گفت:کلش رو دادم به اینها و رفتم.اومدم کنار جاده و به سفرم ادامه دادم صد متر نرفته بودم یک اتوبوسی نگه داشت ایرانی بودند و داشتند می رفتند از نجف برای کربلا و مارو شناختند و کلی اصرار رو اصرار که آقا بفرمایید بالا با هم بریم.گفتم من نذر دارم.گفتند آقا تو این آفتاب که نمیشه گفتم دست شما درد نکنه ولی من نذر دارم من باید پیاده برم.گفتند حالا که اینطوری هست دوستان دوست دارند در کارهای خیر شما شریک باشند,اجازه می فرمایید؟گفتم:بفرمایید اجازه ی ما دست خداست.می گفت:یک بخچه پول برداشت آورد گذاشت جلوم.بعد می گفت:با خودم گفتم بشمارم ببینم خدا چه طوری با ما حساب کرده.به پول ایران دیدم صدوپنجاه هزار تومن پول داخلشه.دقیقا ده برابر.
این حاجت بردن انسان از در خونه ی خدا بدون گفتن است.یعنی آدم با عملش داره با خدا حرف می زنه
.

ولابی الیهم حاجة: و من هم به اونها هیچ نیاز و حاجتی نداشته باشم
.بعضا بعضی از دوستان سوال می کنند که ازدواج با برادرها و خواهرهای اهل سنت چطوره؟یا ازدواج با برادر و خواهر مسیحی و یهودی چطوره؟ فقهیش اینه که ازدواج موقت با اهل کتاب بلامانع است.ازدواج دائم بااهل سنت هم بلامانع است.اما اگر بخواهیم واقعا جدی بهش فکر کنیم تو یک پوست و گوشت و استخوان رو داری به خاطر جذابیت جسمی داری می گیری علی رو داری می فروشی.به چه قیمتی؟؟دو سال دیگه سر سفره ی کسی خواهی نشست که اسم علی رو نمی تونی جلوش بیاری اون با بسم رب العمر شروع می کنه طوری که اصلا حالت بهم می خوره مردحسابی.البته فقهای ما توصیه کردند که اگر مرد با همچین زنی ازدواج کند و به این نیت ازدواج کند که اون رو هم بکشاند به سمت دین خودش خیلی هم خوبه اما اگر زن با همچین مردی ازدواج کند می تواند مرد رو به همچین سمتی بکشاند؟؟کیو می فروشه کیو می خره؟

بل اجعل سکون قلبی وانس نفسی واستغنائی و کفایتی بک وبخیار خلقک:خدایا آرامشم انسم و بی نیازیم و کار کردنم را به قدرت خودت قرار بده و به خوبان از خلق خودت

وبخیار خلقک,اللهم صل علی محمد وآله,واجعلنی لهم قرینا,واجعلنی لهم نصیرا,وامنن علی بشوق الیک,وبالعمل لک بما تحب تحب و ترضی,انک علی کل شیء قدیر,وذلک علیک یسیر
:
من رو با خوبان همنشین کن و نسبت به آنها یاور قرار بده.و برمن منت گذار که شوقم متوجه تو باشد و برایت چنان کنم که دوست داری و می پسندی زیرا که تو بر همه کاری توانایی و اینهمه بر تو آسان است
.

حضرت موسی در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی بودند و خداوند تبارک و تعالی با ایشون داشتند صحبت می کردند بعد از موسی(ص) سوال کردند که موسی عملی داری که برای من انجام داده باشی؟موسی عرض کرد بله من نماز می خوانم.خداوند فرمودند که می تونی نخونی؟موسی یه کم فکر کرد گفت:نه اگر نخوانم که به جهنم می روم.خداوند فرمود:پس برای خودت.گفت من روزه می گیرم.روزه ی قوم یهود هم که می دونید روزه ی سنگینی بود درست هم همون بود بعد اسلام آمدو سادش کرد.الان هم اگر یهودیها بخواهند روزه بگیرند روزشون خیلی سنگینه.سه شبانه روز روزشونه و یک چیزای خیلی مختصری رو شبها می توانند بخورند.خدافرمود:می توانی روزه نگیری؟گفت نه.خدا فرمود:با همان استدلال؟گفت بله.خداوند فرمود پس اینم برای خودت.گفت خدایا خیرات می کنم. خدا فرمود برای چی خیرات می کنی؟گفت برای اینکه خودت وعده دادی گفتی که هر چیزی که در راه خدا بدی هفتاد برابرش رو بهتون می دیم.خداوند فرمود:اینم برای خودت.خلاصه موسی تک تک عبادتها رو گفت حتما هم همینطوری بوده چون وقتی موسی با خدا صحبت می کرد خیلی صحبت رو باز می کرد مختصر صحبت نمی کرد,مثلا نمی گفت من احکام دین رو انجام میدم.بلکه یکی یکی احکام رو می گفت تا صدای خدا رو بشنوه بگه اینم نه اینم نه.خیلی دوست داشت با خداوند صحبت کند.بعد آخرش
خداوند تبارک وتعالی به موسی گفت بالاخره چی شد؟گفت:هیچی دیگه.چی بگم؟خداوند فرمود:آیا شده تا بحال کسی رو دوست داشته باشی فقط به خاطر من؟؟؟یا به کسی دشمنی کنی فقط به خاطر من؟؟؟یعنی من کسی یا چیزی رو دوست ندارم قلبم نمی پسنده به خاطر تو دوست خواهم داشت.شده اینطوری باشه؟یا شده کسی رو دوست داشته باشی به خاطر من باهاش دشمنی کنی؟موسی گفت:بله.خداوند فرمود:این دو تا عمل را من برای خودم قبول کردم.حتی تعلم موسی ان افضل العبادات الحب لرضاءالله والبغض برضائه:تا موسی فهمید که بالاترین عبادت حب و بغض به خاطر خداست

یک جایی که از کسی یا چیزی بدت می آید به خاطر خدا خوشت بیاید و یک جایی که از کسی یا چیزی خوشت می آید به خاط خدا خوشت نیاید.

طوری که این دعای امام سجاد با ذلک علیک یسیر تمام می شود.یعنی همه ی این مضامین عالیه که گفتیم برای تو هیچ کاری ندارد.

ماها خیلی کوچیک تر این حرفاییم که خداوند نتواند مارا عوض کند.خدا که کاری برایش ندارد
.آقا امیرالمومنین فرمودند:من با یک نگاهم می توانم کل کره ی زمین را برگردانم از راهی که می روم به راهی که خودم می خواهم.
منتهی ما نمی خواهیم این کار را بکنیم گذاشتیم مردم خودشون از ما بخواهند.یعنی ما مغازه رو باز کردیم گفتیم که اهل بیت با یک نگاه کلی تغییر در شما ایجاد می کنند.منتهی مغازه رو باز کردیم مفتی بهتون نمی دیم.بیاین داخل مغاره بخرید برید.
.





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 165 بازدید
    بازدید دیروز: 44
    کل بازدیدها: 698003 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •