دعای امام سجاد(ع) به وقتی که سختی روی می داد و دشواری در امور رخ می نمود
و کان من دعائه علیه السلام عندالشدة والجهد وتعسرالامور
یک تفاوت اساسی مناجات بیست و دوم با مناجات بیست و یکم دارد و تفاوتش هم اینست که در مناجات بیست و یکم از رنجها و سختیهایی که به معنویت و به روح وارد می شد آقاامام سجاد صحبت می کردند و مناجات می کردند و راهکار می دادند.اما در دعای بیست و دوم از رنجها و سختیهای مادی که به روح و جسم وارد می شود و اغلب هم به جسم وارد می شود بعد روح رو اذیت می کند صحبت می کنند.لذا اگر عبارتها بعضی جاها نزدیک به هم بود بدانید که نزدیکیش به ریشه بر نمی گردد.ریشه ی دعای بیست و یکم مسائل معنوی بود و ریشه ی دعای بیست و دوم مسائل مادی است و این نشان دهنده ی اینست که همینطور که اهل بیت نسبت به معنویات اهمیت و ارزش قائل می شوند برای مادیات ما هم اهمیت و ارزش قائلند.ارتباط کاملا واضح بین جسم و روح وجود دارد جسمی که از نظر دنیایی یک جسم راحت و سالم و با آرامشی است این جسم حتما از نظر آخرتی هم می تواند روی خودش کار کند.بنابراین جسم ضعیف و بیمار حتی قدرت عبادت را نخواهد داشت.
همین امروز از حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی می شنیدم که راجع به زندگی خودشان صحبت می کردند می فرمودند که:دخیلی از بزرگان و مراجع و آقایون,آقایونی که ریشی در راه اسلام سفید کردند و عمری در راه خدا جهد و کوشش کردند به دلیل اینکه به جسم خودشون رسیدگی نمی کردند و دنیای خودشون براشون اهمیتی نداشت از سنین چهل و پنچ پنجاه کاراییشون در امور اخروی هم کم شد.آقای مکارم می فرمودند:من اول ساعت خوابم را میزون می کنم که اینقدر باید بخوابم,میزان خوراکم رو هم میزون کردم نه کم می خورم نه زیاد,به همان اندازه که دستور اسلام است.بعد در آخر فرمودند:الان تو این سن و سالی که من قرار دارم روزی بیست ساعت کار مفید می کنم!!!یک کسی با این توان علمی,با این سابقه و با این نورانیت روزی بیست ساعت دقیق کار کند!پس ببینید مسائل جسمی چقدر اثر دارد هم برای دنیا و آخرت و مرم و هم برای دنیا و آخرت خودشون.این ماحصل برنامه ریزی است که ایشان در زندگیشان داشتند .طوری که الان چهار ساعت هم استراحت می کنند بیست ساعت مفید کار می کنند و اصلا هم احساس ضعف و کمبودی ندارند.اینها توجهی است که به معصومین دارند تو پرانتز: در خصوصیات معصوم ما جمله ای داریم که در این جمله اینطوری میگن:
به دو دلیل معصوم باید شهید بشود.
دلیل اول:
بالاترین پلکان ترقی انسان شهادت است.لذا آقا رسول الله وقتی که آقا اباعبدالله کوچک بودند ایشون فرمودند:حسین جان,با اینکه پاره ای از قلب من هستی,با اینکه نوه ی من هستی و با اینکه پدر و مادرت معصوم هستند(یک وقتی آقا امام حسین کوچک بودند,آمدند خدمت آقا رسول الله فرمودند که یا رسول الله من از تو شرافتم بالاتر است,پیامبر فرمودند چرا؟گفت:برای اینکه پدر و مادر من معصومند.اما شما نه پدرت معصوم هست نه مادرت.برادر من امامه اما شما برادرت هم امام نیست و....!خلاصه همچین مفاخره ای رو با پیامبر می گذارن و پیامبر اینجا فرمودند که:حسین منی و انا من حسین.لبخندی زدند و بغلش کردند و گفتند باریک الله. که عجب پدیده ای خداوند خلق کرده .تو پنج سالگی میره جلوی رسول الله می شینه میگه من شرافت نسبیم از شما بالاتره .)فرمودند:حسین جان با همه ی شرافتت اگر تو به شهادت نرسی بدون که پلکان ترقی و تکامل انسانی رو کامل طی نکردی.همین قضیه و داستان در یک بعد دیگه هم اجرا می شود؟یعنی چی؟یعنی اینکه معصوم نمی میرد مگر اینکه شهید شود .
دلیل دوم:
سوال کردند که آقا چرا معصوم نمی میرد؟فرمودند:برای اینکه معصوم اشتباه نمی کند از میان اشتباهات,یکیش اشتباهات جسمی و مادی است.دلیلی که بدن من وتو مستهلک می شود ودلیلی که بدن من وتو پیر می شود و قلبمان از کار می افتد دو تا دلیل دارد:
1.نمی دانیم چه چیزی برای بدنمان بداست و لذا استفاده می کنیم
2.نمی دانیم چی برای بدنمان خوب است و استفاده نمی کنیم
در خوردن و خوابیدن و خوراک و...دقت نمی کنیم. و معصوم چون اشتباه نمی کند اشتباه جسمی هم مرتکب نمی شود.بنابراین علما در کشف راز طول عمر امام زمان(عج) اینجوری می فرمایند:که راز طول عمرشون مشخص است.چون کسی امام را شهید نکرده.امام همینطور زنده مانده و سالم مانده.طوری که وقتی آقا امام زمان ظهور می کنند قیافشون به یک آدم سی ساله می خورد.بنابراین معصومین ما از جهت رسیدگی به مسائل دنیا هم خیلی خیلی بدون اشتباه و خیلی دقیق بوده و توصیه داشتند.
یک سری از مسائل دنیاست که به ما ربطی ندارد یک سری هم که معصومین میدن و دیگه در اختیار ما نیست.لذا در اینجا آمدن با خداوند(صاحب این ملک)وارد گفتمان و صحبت شدند و مناجات کردند.چون مناجات فلسفش به جسم برمی گردد.یعنی من و شما از خداوند تبارک و تعالی سعی می کنیم مشکلات دنیایی و جسمی که در اختیارمان نیست اینها را در درگاه خداوند تبارک و تعالی حل کنیم. کسی ممکنه در ذهنش اینطور تصور کند که آیا معصومین ما هم از گرفتاریها ناراحت می شدند؟نه.بلکه معصومین ما از خداوند می خواستند که این گرفتاریها پیش نیاید.لذا اگر هم گرفتاری دنیوی برای معصومین پیش می آمد اینها اذیت می شدند و اذیت شدنش رو هم به لحاظ اینکه معصوم بودند جبران می کردند.لذا به جسمشون خللی وارد نمی شد. ما در روایت داریم که وقتی پیامبر از دنیا رفتند شصت و سه سالشون بود و فقط هفده تا دونه موی سپید در سرو روی ایشون بود!!!!!
با این مقدمه وارد بحث می شویم:
اللهم انک کلفتنی من نفسی ما انت املک به منی,و قدرتک علیه و علی اغلب من قدرتی,فاعطنی من نفسی ما یرضیک عنی,و خذ لنفسک رضاها من نفسی فی عافیة.اللهم لا طاقة لی بالجهد,ولا صبر لی علی البلاء,ولا قوة لی علی الفقر,فلا تحظر علی رزقی,ولا تکلنی الی خلقک,بل تفرد بحاجتی,وتول کفایتی,وانظر لی فی جمیع اموری,فانک ان وکلتنی الی نفسی عجزت عنها,و لم اقم ما فیه مصلحتها.
اللهم انک کلفتنی من نفسی ما انت املک به منی:خدایا تو به من مکلف کردی به من تکلیف دادی درباره ی اصلاح نفسم در حالی که تکلیف تو به چیزی است که از قدرت من خارج است.یعنی میگه که مبارزه با نفس در ید قدرت ما نیست..از این رک ترش هم امام سجاد در دعای شب بیست وسوم به خداوند تبارک و تعالی می گوید:از درون و بیرون و این طرف و اونطرف تازه یک عده قوا را هم فرستادی که به نفس من کمک کنند بعد می گویی که آدم شو؟بعد امام می فرمایند که نمی توانم الا بعونک,مگر اینکه تو کمک کنی
و قدرتک علیه و علی اغلب من قدرتی,فاعطنی من نفسی ما یرضیک عنی:توانایی تو بسسیار بیشتر از من است و خدایا خودت طوری نفس من را رام کن که خودت رضایت داری. و خذ لنفسک رضاها من نفسی فی عافیة:واز من آنچه را که مورد رضای توست برگیر آن گونه که به سلامت من لطمه ای نزند.اینجا حلقه ی اتصال بین دنیا و آخرت و حلقه ی اتصال بین مناجات قبلی و این مناجات در این جمله مشخص می شود.میگه بحث مبارزه با نفس و اینکه ما امدیم در دنیا که عبادت کنیم و ما آمدیم در دنیا که به خدا برسیم و ما برای تکامل خلق شدیم و...همه ی این جملات کاملا درسته.اما یک جوری هم برنامه ریزی کن که در این برنامه ریزی شما در مبارزه ی من و در تکامل من عافیت باشد.یکدفعه حلقه ی اتصال به دنیا مشخص می شود.یعنی خدایا طوری برنامه ریزی نکن که از فردا توبه کنیم پاک بشیم پدرمون هم دربیاد. میگن یارو یک الاقی داشت که مثل داداش دوسش داشت نماز هم نمی خواند,بعد یک بار با خودش گفت که ما عجب بنده ی بدی هستیم بریم نماز خوان بشیم و شروع کرد به نماز خواندن.نماز اول رو که خوند دید الاقه داره ارار می کنه,نماز دوم دید یوش یواش از ارار گذشته و این الاقه داره ناله می کند.اینم بی خیال شد.خلاصه سلام رو که داد دید الاقه ساکت شد و رفت دید که مرده.اولین نمازی که تو عمرش خوند الاقش مرد.میگن یک الاق دیگه خریده بود و این یکی خیلی چموش بود یک روزی بنای ارار گذاشت و سروصدا وجفتک و...رفت دم گوشش گفت اگر زیاد ارار کنی میرم یه دو رکعت نماز هم برای تو می خونم
بعضیها اینطورین فکر می کنند تا مسلمان شدند بیچاره اند,امتحانات پشت سر هم میاد و پدرشون در میاد و عافیت و آسایش و آرامش ازشون گرفته میشه.در حالی که امام سجاد می فرمایند:ابدا اینطور نیست و اگر چنین چیزی پیش آمده دلیلش اینست که تو دعا نکردی,به خدا نگفتی. فرض می کنیم پدر,وقتی دخترش رو به خانه ی شوهر می فرسته به داماده تذکر میده میگه من این دختر رو لای پر قو بزرگ کردم تو خونه ی من دست به سیاه سفید نمی زد,یک وقت نبینم از روز اول بندازیش کنار ظرفشویی که بشورو بپز و بساب و بدوز و فلان.یواش یواش .این هنوز دختره این هنوز کامل نشده.لذا بهش تذکر میده و اگر تذکر دادی رعایت می کند ولی اگر تذکر ندی یارو فکر می کنه که وقتی یک دختری تو خونش اومد فکر می کند که این دختر مثل مادرش باید خانه داری کند.نه عزیز من,بادنجون باید بسوزونه,غذاش ته بگیره,خورش درست کنه که توش بشه واتر پلو بازی کرد از بس که آب داره ما هم در خونه ی خدا اینطوری هستیم.به خداوند تبارک و تعالی حرف بزنیم یکدفعه فکر نکند ما دیگه الان که ماه رمضان شده و ما اومدیم در خونش دیگه متقی شدیم,نه آقا از این خبرا نیست.عافیت یواش یواش ما هنوز چوب خشکیم هنوز تر نشدیم که فشار بیارن خیلی زود می شکنیم می بُریم.از در خونه ی تو میریما!
خود امام علی(ع) فرمودند که شما نمی توانید مثل ما باشیدخود امام صادق(ع) فرمودند:ابدا کسی را با آل محمد مقایسه نکنید.ما کسانی هستیم که اگر عافیت را از ما بگیرند اولین چیزی را که می فروشیم خداست.اگر عافیت کامل هم به ما کرامت کنند اولین چیزی را که می فروشیم خداست.بدبخت میشم خدارو می فروشم خوشبخت میشم خدارو می فروشم.وقتی میگن مومن باید بین خوف و رجا باشد همینه. من خواهش می کنم که برادرها و خواهرها روی این روایت ها عمیق کار کنند.وقتی گفته می شود که مومن باید بین خوف و رجا باشد نه فقط منظور این است که باید بین بهشت و جهنم یا بین عقاب و عذاب یا پاداش باشد.نه.یعنی در دنیا هم باید دائما بین خوف و رجا باشد.نه توخوف بیفتد نه تو رجا.مستقیم داره میره,زندگیش هم می کنه,عافیت هم دارد ولی همیشه یک خوفی دارد که اگر نباشد این خوف در دل ما,دل ما, اهل ارتباط با خداوند نیست.لذا اگر روزی برادر و خواهر مومنی اصرار داشت که برنامه ی ما چجوریه که این نگرانی از دل ما خارج نمی شود این اصرارش رو ما با این جمله جواب می دهیم که خدا دوست دارد.بی پول میشه میگه برو بابا با این خداشون.خیلی پولدار میشه اصلا بالکل یادش میره که نماز بخواند.این شخص بایستی همیشه بین بی پولی و پولداری بچرخد.این از خصوصیات مومنین است . باید مواظب باشیم که نه زیاد به ما خوش بگذرد ونه زیاد بد بگذرد و این میشه معنای عافیت..عافیت در این دعایی که امام سجاد می فرمایند به معنای راحتی و فراغت بال و فکر راحت و آسوده نیست مومن باید نگران باشد.یک قسمت از نگرانیهاش مال دنیاست و یک قسمت از نگرانیهاش مال آخرت است.لذا این عافیت هیچوقت به من و تو نخواهد رسید.
در روایت قدسی فرمودند:که بنده ی من یکی از چیزهایی که من در دنیا برای تو قرار ندادم و شصت ساله که داری دنبالش میری و بهش هم نمی رسی آسایش است.من آسایش رو در دنیا برای تو قرار ندادم این آسایش مال آخرت توست و تو داری در دنیا دنبالش می گردی
عافیت در کلام معصومین و در اخلاق شیعی به معنای نگرانی همراه با ناراحتی است.یعنی انسان راحت و خوشحال است ولی دائم ذکر الحمدالله را می گوید.چون می ترسد که این خوشی را ازش بگیرند.مومن وقتی زیاد خوشی و راحتی به سراغش می آید احساس می کند که شاید خطری پشتش هست.یعنی حتی در اوج خوشی اولِ نگرانیشه که خدایا هر چه هست از توست.ما نوکرتیم.یک وقت نکند اینها همش دامی باشد برای زمین خوردن من.من مدام میگم الحمدالله برای اینکه می ترسم نکنه هی منو ببری بالا بعد یکدفعه از اون بالا ولم کنی. در روایت داریم که بعضیها رو که خداوند دوستشون ندارد اونها رو خیلی بالا می برد که وقتی رها شدندبا سر به زمین بخورند. بنابراین به شرطی خداوند تو را نگه می دارد که خوف داشته باشی.بنابراین عافیت همراه با نگرانی عزیز من اگر تو زمین نخوری ,زیر بغلت رو نگیرند و بلندت نکنند بنده ی خدا نمی شوی.هر چند روز یکبار تو باید زمین بخوری.که یک جوری بفهمی که یک کسی در عالم هست که اون همیشه من رو از زمین بلند می کرده.
من صید در دامم ولی تو در کمدم کرده ای
هر جا زمین خوردم حسین از جا بلندم کرده ای
تو دامی افتادم که مال تو هست و خوشحالم. وقتی سراغ اهل بیت می روی دائم باید لنگان لنگان و پشت سر اهل بیت و در پیشگاه خدا و مسیر عبودیت و صراط مستقیم باشیم چون کسانی هستیم که تلو تلو می کنیم,دائم می خوره زمین دوباره بلند می شه می خوره زمین دوباره بلند میشه.بنابراین بعضی از خواهرها و برادرها که خدایی نکرده بعضی روزها اینطرف و اونطرف گناهی پیش میاد زمین خوردن تلقی کنند.چون باید بدانی در مسیر اصلاح نفست لازم هست که کسی باشد و زیر بغلت را بگیرد.بنابراین وقتی خداوند دستت را می گیرد که زمین خورده باشی.
باور کنید که اگر یک ماه خدا به ما فراغت بده و بگه که ملائکه ی من این بندم رو حفظش کنید که هیچی گناه نکند.باور کنید که بعد از یک ماه ما زنجیر پاره می کنیم.یعنی ادهای عجیب و غریب می کنیم.آقا جون ما ظرفیت زمین نخوردن را نداریم,ظرفیت عافیت مطلق را نداریم.لذا خداوند خداوند تبارک و تعالی می فرمایند که این بنده ی من همینطوری تلو تلو خوردنش خیلی بانمکه.تلو تلو بخوره پشت سر ما بیاد. امام سجاد چه زیبا می فرمایند:خدایا نکند یک وقت من را بالا ببری بدون جنبه.جنبه یعنی بدون زمین خوردن.یعنی بدون اینکه بنده ظرفیتش رو داشته باشم.چون بالا بردن تو یقینا برای اینست که من زمین بخورم
اللهم لا طاقة لی بالجهد:خدایا مرا بر ناراحتی طاقتی نیست.البته ما روی این ناراحتی بحث داریم چرا که ناراحتی نمک زندگیه.اگر زندگی خیلی راحت باشد خیلی بی نمک میشه و دل آدم رو می زند.
درصد بندی آمار خودکشی بین فقیر و غنی قوه قضاییه:
درصد بین غنی و فقر نودو سه به هفت بود.یعنی نودو سه درصد پولدارها,هفت درصد بی پولها فقیره که باید انگیزه ی بیشتری برای خودکشی داشته باشد چرا خودکشی نمی کند؟برای اینکه احساس می کند که دورو برش کلی مشکلات وجود دارد خونه اش,زنش,بچه اش,خواهر و مادر و برادرش و...!میگه یک کاری من باید بکنم.انگیزه داره که تو دنیا بدوه.ولی اون کسی که پولداره دیگه به همه چی رسیده و انگیزه ای برای موندن ندارد.
ولا صبر لی علی البلاء:خدایا من بر بلا و مشکلاتی که بر من نازل می کنی صبر ندارم.اونایی که درس طلبگی خوندند می دونند که وقتی کلام در اینجا با لا شروع می شود یعنی ابدا.
ولا قوة لی علی الفقر:خدایا اگر مشکل مالی برایم پیش بیاد من ابدا نه توانایی برطرف کردنش رو دارم و نه توانایی تحمل آن را دارم
فلا تحظر علی ررزقی,ولا تکلنی الی خلقک:خدایا دو تا کار رو نکن
1.رزق من رو به خطر نینداز
2.من رو به سمت دیگری حواله نده
میگه روزیِ من را در خطر نینداز.رزق مقسوم و تقسیم شده است.خداوند یک سیستمی برای روزی چیده و نصب کرده در این کره ی خاکی ودر کل جهان که این سیستم خود به خود در حال کار کردن است,من و شما مدام حرص می زنیم فکر می کنیم که باید زودتر برسه در حالی که سرجاشه.در حالی که تو عجله می کنی و اون چیزی که مال تو نیست را به دست می آوری که ازت می گیرن.سرت رو بنداز پایین کارت رو هم بکن روزیت هم می رسه.ولا تحظر:یعنی اینکه به خط نینداز.بعضی از کارهایی که ما می کنیم روزی ما را به خطر می اندازد.مثلا در روایت داریم که خواب بین الطلوعین بعد از نماز صبح تا اذان صبح این خواب روزی را شدیدا به خطر می اندازد.در روایت داریم که اگر کسی می دونست که در بین الطلوعین فقط بیدار باشد چقدر روزی مادی و دنیویش چقدر ببیشتر میه از ساعت کاریش می زد و اون ساعت رو بیدار می ماند امام صادق می فرمایند:رزق مقسوم,مثلا یک چیزی مال تو هست که حالا این چیز ممکن است همسر باشد یا مقام و پول و خانه و...باشد,حالا شما چکار می کنید؟خودت میای با بلدزر خراب می کنی.شما چون زودتر می خواهی به روزیت برسی در مسیر رسیدن گناه می کنی و به محض اینکه گناه می کنی خداوند این روزی را به خطر می اندازد.به عقب می یفته.دردسر پیدا می کند.امام صادق فرمودند که گناه سبب می شود که اگر روزیت اینطرف است با گناه روزیت اونطرف میره. وگرنه روزی دقیقا تقسیم شده است,مال خود خود خودته اصلا کسی نمی تواند این روزی رو ازت بگیرد
ولا تکلنی الی خلقک:خدایا من رو برای روزی سراغ خلقت نفرست.اصلا من دوست ندارم دستم رو در برابر کسی دراز کنم.اینقدر من آدم بزرگی هستم و یک عزت نفسی تو در من آدم قرار دادی که اینکار رو نمی کنم و اینکه می بینی من دستم رو به سوی تو دراز کردم این مال صفت تو هست.
پیش همچو تو کریمی دست خود کردم دراز
ورنه پیش هر کریمی اهل گدایی نیستم
خدایا من تو رو دیدم دستم رو دراز کردم,بازار کرمت رو دیدم دستت رو دراز کردم.
در خونه ی خدا امتحانت رو خوب پس بده.بعضی وقتها شما یک امتحان درستی که پس میدین دیگه در خونه ی خداوند تبارک و تعالی به عنوان سائل قطعی مادام العمر قرار می گیری.چون از کریم بعید است که دوبار و سه بار یک امتحان را انجام دهد.واگر دوسه بار امتحانی پیش میاد به این دلیله که سری های قبل مردود شدی. با خدا صمیمی باش.خدایا دل من لرزید,قلبم متمایل شد,شهوات برانگیخته شدو...ومن حالا اومدم در خونه ی تو واگر نخواهم که برم سراغ اینها میشه شما محبت کنید جمعشون کنید. یک طلبه ای تعریف می کرد که یک ماه روی خودم کار کردم که کامل و مطلق چشمهام رو پاک نگه دارم,.بعد از یک ماه داشتم به خدا می گفتم که خدایا یادت باشد که ما داریم کار می کنیم اصلا قدرت من نیست و همه و همه از قدرت توست.گفت رفتیم تو خیابون اینطرف خیابون دیدم که یکی از خواهر های محترمه اونطرف خیابون داشت رد می شد,یک لحظه چشمم افتادو من سریع چشمم رو برگردوندم بعد گفتم آقا حالا یه نگاه دیگه بکنم اشکالی نداره.تا سرمو آوردم بالا نگاه کنم دیدم یه مینی بوس جلوی ما نگه داشت.به همین راحتی
اگر شما وکالت رو به خدا بسپارید خدا می تواند این کار رو انجام بده.خداوند می تواند تمام انجام داده های تو را انجام نداده فرض کند.خداوند می تواندتمام گفته های تو را عوض کند,خداوند می تواند تمام قلبها رو متحول کند.وکالت رو نری بدی دست مردم
بل تفرد بحاجتی,وتول کفایتی:خدایا من با خودت تنهایی می خواهم کار کنم.بعضی از آدمهایی که در سیستمهای مدیریتی خیلی قوی هستند.مثلا در فلان اداره در فلان جایگاه با تشکیلات مدیریتی وارد می شود و چون خیلی قویه به مسئولش میگه که من از شما دستور می گیرم و به شما هم گزارش میدم.من رو به این معاونتها و رده های پایین و بالات پاس نده.چون این آدم قویه.لذا به خدا اینطوری بگو که آقا منو به این خلق و فلان مقام و ننه ی حسن و بابای ...پاس نده,منو سراغ اینها نفرست.من فقط و فقط با خودت در ارتباطم.روز از خودت فرمان می گیرم شب هم به خودت گزارش می دهم.حله خدا؟؟خدا هم به فرشته هاش میگه که این بنده بنده ی قوی هست هواشو داشته باشید و تو پرو بال خودتون بگیرید قابلیت پیشرفت این بنده ی من خیلی بالاست.حتی بیچاره به خودش هم امیدوار نیست وفقط وفقط تو! در یکی از صحبتهایی که از آقای مکارم می شنیدیم ایشون فرمودند:در اوایل طلبگی بودم وپول نداشتم و رفتم به یکی از رفقاء گفتم که شرح امثاله ی اضافه نداری؟گفت نه آقا نداریم..گفتم که این شرح امثالت رو امشب به ما قرض میدی؟گفت بله.گفتم:خدایا فکر مال تو,توان هم مال تو,پول هم ندادی بخرم و یاعلی گفتم و بسم الله الرحمن الرحیم و تا صبح بیدار ماندم و حفظ کردم.صبح که رفتم سر کلاس شرح امثاله,اولین جلسه ی شرح امثالست و خیلیا تازه می خواستن که برن کتاب بخرند.من همون روز به استاد گفتم که من حفظم.استاد چند تا سوال از شرح امثاله از ما پرسید و از کلاس اول مارو نشوند سر کلاس دوم.این قدرت خداست,خدایا اینطوری با من برخورد کن
وانظر لی فی جمیع اموری:خدایا خودت هم بر کارهای من نظارت و حسابرسی داشته باش.خدایا میشه شب به شب به ذهن من بندازی که کدام از کارهام درست بود و چقدر درست بود و کدام از کارهام غلط بود و چقدر غلط بود؟و چه کارهایی رو من برای فردا آماده کنم و پیگیری کنم و به دنبالش بروم.خدایا میشه این زحمت رو برای ما بکشی؟یعنی ممکنه خداوند بگوید نه؟یعنی ممکن است خداوند سرش شلوغ بشه؟خدایا از این سیستم قدرت مطلق و بی نهایت و ازلی و ابدی خودت یک قطره اش رو برای من صرف کن و خودت نظارت خاص بر کارهای من داشته باش
فانک ان وکلتنی الی نفسی عجزت عنها,و لم اقم ما فیه مصلحتها:خدایا اگر مرا به خودم واگذاری می شینم خودم برای خودم تصمیم می گیرم,قصه درست می کنم,پایان قصه رو هم خودم انشاء می کنم.خودم هم می شینم برای خودم خیالات می بافم.که چی به مصلحتم هست و چی به مصلحتم نیست خدایا خودت در آیه قرآن گفتی:عسی ان تحبوا شیئاو هو کل لکم و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم:چه بسا چیزهایی که شما برای خودتان می پسندید براتون بده و چه بسا چیزهایی که نمی پسندید براتون خوبه.خدایا مگه خودت اینو نگفتی؟پس چی میگی که من رو به خودم واگذار می کنی؟ خداوند تبارک و تعالی در قرآن گفته که بنده های من خیلی شما آدمهای فهمیده و خوبی هستید ولی بعضی وقتها چیزهایی رو که براتون خوب نیست رو می پسندید و بعضی وقتها چیزهایی که براتون بد هست رو می پسندید.شما اغلب اشتباه می کنید.اغلب مصلحتهاتون رو نمی فهمید
خدایا مصلح سنجی را در ذهنم به خودم واگذار مکن!
خدایا من رو خلق کردی بعد میگی اغلب مصلحتهایی که برای خودت می سنجی اشتباهه و اغلب چیزهایی که نمی پسندیدی برات خوبه.بعد توقع داری که من چی بگم.اصلا به من چه.مگه نمیگین که شما مخلوقی؟مگه نمیگین که شما علت العلل هستید و ما مخلوقیم؟پس خدایا خودت کارها رو ردیف کن,تو به ذهن من بینداز .تو کارها رو برای من انجام بده.تو در مسیر دنیا و آخرت دستم را بگیر و راهنماییم کن.خدایا ما کوریم و دنیا تاریک است.کور و تاریک میشه نورعلی نور.
خدایا هر وقت برای خودم مصلحتی را سنجیدم بدون نظر خواهی از تو باختم و هر وقت چیزی را نپسندیدم و رد کردم بدون نظرخواهی از تو باز هم باختم.خدایا از امشب دیگه همه چی دست تو.خدایا فردا اگر کار من خراب شد خداشاهده عصبانی میشم از دو روز دیگه واگذارت می کنم به ابالفضل آیت الله بروجردی می فرمودند یک پیرزن لُری مال عشایر اومد جای ما,بعد پیرزن به من گفت که به خدا هم گفتم که اگر فلان چیز رو بهم ندی واگذارت به ابالفضل.بعد ایشون می گفتند که همه خندیدند اما من گریه ام گرفت.گفتم راست میگه چون باب الحوائجه. جدی می شود با خداوند تبارک و تعالی اینطوری صحبت کرد یعنی در خونه ی خداوند تبارک و تعالی انسان اینقدر با توکل بره.
در کتابهای اخلاقی مثل مرحوم حاج ملا احمد نراقی میگه توکل در درجه ی بالا مانند مرده است در اختیار مرده شور.ایشون عالم بسیار بزرگواری بودند. اما به نظ من این مثال زیاد جالب نیست.چون مرده نه اختیار دارد نه می فهمد ,نه اصلا از اینکه در دست مرده شور اینطرف و اونطرف میشه احساسی بهش دست میده. من خودم بهترین مثال رو برای توکل اینطوری کشف کردم.وقتی باد میاد دیدید که پرنده ها مثل کلاغها بالهاشونو باز می کنند خودشون رو باز می کنن این میشه توکل.چرا؟چون داره حال می کنه.کیف می کنه اینطرف میره اونطرف میره می چرخه میره میاد.ما هم اینطوری هستیم بالهامون رو محکم باز می کنیم تو خودت مارو هر جایی که می خوای ببر.خدایا ما داریم کیف می کنیم مثل ماشینی که افتاده تو سرازیری.خدایا من حتی حوصله ی هل دادن هم ندارم من راحت نشستم کاری هم ندارم.شیرازی هم هستیم دیگه حل حله میگه یارو داشت خمیازه می کشید رفیقش بهش گفت تا دهنت بازه بی زحمت بچو هو رو صداش کن.
بیاییم خودمون رو به خداوند بسپاریم.عزیز من همه ی نقشه های شب قدرت رو پاره کن بریز دور.که آی شب قدر اله کنم بله کنم.شب قدر سرت رو بنداز پایین راه بیفت سُر بخور تو هر مجلسی که رفتی بشین و بدان که هر چه آید خوش آید.بی خود هم نمی خواد بگی که آقا وای سخنرانی تمام شد من آدم نشدم که آقا وای مناجات تموم شد من هنوز آدم نشدم.نمی دونم قرآن به سر تموم شد سحر آمد ولی یارم نیامد لذا راحت باش.توسُرتو بخور.تو چکار داری چی میشه