ذلک بدنی,و وهنت عنه قوتی,و لم تنله مقدرتی,و لم یسعه مالی ولا ذات یدی,ذکرته او نسیته,هو,یا رب,مما قد احصیته علی و اغفلته انا من نفسی,فاده عنی من جزیل عطیتک و کثیر ما عندک,فانک واسع کریم,حتی لا یبقی علی شیء منه ترید ان تقاصنی به من حسناتی,او تضاعف به من سیئاتی یوم القاک یارب
واقض عنی کل ما الزمتنیه و فرضته علی لک فی وجه من وجوه طاعتک او لخلق من خلقک:خدایا مرا به انجام آنچه که برای آن مرا آفریده ای و در بین آفریدگانت آن را برمن لازم و واجب گردانیده ای توفیق ده.در اینجا اول به بحث هدف خلقت می پردازد.هر دین و مکتبی که می خواهد خودش را به جهان معرفی کند اولین چیزی که بهش می پردازد بحث خالق و هدف خلقت است که ما برای چی خلق شدیم.اینجا هم به این دیدگاه نگاه می کند.
ما امشب از منظری که امشب امام سجاد(ع)به تکلیف و هدف خلقت نگاه می کند از اون منظر بحث می کنیم.اینجا امام سجاد این را از اهداف خلقت می دانند که در جهان این مهره برای انجام وظیفه ای و چرخاندن یکی از چرخ دنده های این جهان خلق شده.این تکلیف می تواند تکلیف جسمی یا فکری یا تکلیف روحی باشد و ما برای این خلق شدیم.حالا اینجا انسان می تواند آخرین درجه ی قدرت خودش را در بحث روح و جسم در نظر بگیرد و اسمش را تکلیف بگذارد.آخرین درجه ی قدرت مادی من و تو کجاست؟آخرین درجه ی قدرت روحی من و تو کجاست؟آخرین در جه ی قدرت جسمی من و تو آخرین کسی است که در بالاترین قسمت مادیات دنیا قرار دارد.یعنی یک آدمی مثل خودمون در طول تاریخ.یک آدم موفق از نظر مادی و جسمی را شما در نظر بگیرید این آخریشه.شما در بحث علم فلان می خواین برید در همان علم ببینید آخرین درجه کیه؟و این میشه تکلیف ما.در ورزش می خواین برید همینطور,در هنر می خواین برید همینطور.یعنی آن آخرین حد اولین حد من و شماست.چون می توانیم از اون بالاتر هم بریم.میگن آقا حداقل تعالی جسمانی تو یک آدمی است مثل خودت که به بالاترین درجه ی فعلی در خلقت رسیده.این حداقلشه یعنی اول باید به این برسی.حالا اگر خواستی بالاتر بری و اسم خودت رو ثبت کنی که من کسی هستم که در بالاترین درجه قرار دارم این بحثش جداست.
آخرین درجه ی روحی کجاست؟آخرین درجه ی روحی بالاترین فردی که از نظر روحی و معنوی بر یک پله و قله ای قرار دارد که من اهل البیت شده یعنی سلمان فارسی.این یکی رو می تونیم اسم ببریم چون بحث روح و مادیات یک مسیر واحده.اهدناالصراط المستقیم.در بحث مادیات مسیرها متفاوته.طبیعتا الگوها هم متفاوت است.از سلمان بالاتر هم میشه؟؟فرمودند:بله.از این بالاتر هم میشه ولی فعلا سلمان فارسی.یعنی حداقل درجه ی تعالی ما رسیدن به خط مرزی عصمت است.
در روایات مختلف هم داریم که فرمودند:شما خودتان را با ما مقایسه نکنید ولی ما را الگو قرار بدهید و به ما برسید.یعنی برسید به اول عصمت.
امام می فرمایند:به من این توفیق رابده که آن تکلیفی را که بر عهده من در دنیاست را انجام دهم..توفیق بده یعنی این موفقیت را هم از خداوند تبارک و تعالی بخواهیم.می شود به توفیق خداوند مثل سلمان شد؟به توفیق خداوند بله می شود.می شود در بالاترین درجه ی جسمی قرار گرفت؟به توفیق خداوند بله می شود.
انسانهایی که به انسانیت و روح خودشان اعتقاد دارند و به جسم خودشان اعتقاد دارند و از وقتهاشون درست استفاده می کنند و برنامه ریزی صحیح برای مسائل مادی و معنویشون دارند بله این انسانها می توانند به این توفیق برسند.
حالا مثلا شما یک برهه ای از زندگیت رو گذروندی و در مسائل جسمی دیگه چاره ای نداری.حالا طرف در سی سالگی هوس کرده که ورزشکار خیلی خوبی بشه .در حالی که این شخص دیگه در پایان مسیر قوت جسمی قراردارد دیگه از سی به بالا طرف نمی تواند قدرت خاصی کسب کند.یا می بینی طرف پنجاه سالشه دوست دارد بشود بهترین مقام اعلی در حالی که دیگه دیر شده.بنابراین یک فرقی است در بین مسائل جسمی و مسائل روحی .
در مسائل جسمی اگر فرصت یعنی جوانی گذشته باشد شما دیگر تواناییش رو در دنیا ندارید.اما در مسائل معنوی و روحی به سن و سال کاری ندارد.
بله در جاهایی ممکن است اثرات داشته باشد اما خیلی از کسانی رو دیدیم مثلا عیاض در چهل سالگی دزد بوده.یعنی در پایان دوره ی موفقیت روحی.یعنی تمام مسیر اصلی که برای توفیق روحی لازم بوده را ایشان با دزدی از دست داده.بعد چهل سالگی به خودش آمده,تبدیل شده به فضیل عیاض یکی از عرفاء و بزرگان.
میرزا جهانگیرخان قشقایی یکی از بزرگترین عرفاء و علماست در آن زمان مطرب بوده.بعد یکدفعه در چهل سالگی به خودش میاد همه چیز رو ترک می کنه و می شود میرزا جهانگیرخان قشقایی که مراجع تقلید دم خونه اش می رفتند تا راهشون بده و ده دقیقه استفاده کنند و الان هم جزو کسانی است که بزرگان دین ما خیلی ازش مصداق میارن و خیلی ازش مثال می زنن..بنابراین در امر تکلیف روحی و تکلیف جسمی ما یک فرق داریم و فرقش هم در سن و سال است.تکلیف روحی در سن بالا هم قابلیت جبران دارد.
نکته:
1.وظیفه و تکلیفی که برای آفریدگانت در من قرار دادی.
2.وظیفه و تکلیفی که برای عبادتت در من قرار دادی.
که به ارتباط تو با خودت و خلق, و ارتباط تو با خدا برمی گردد.چون خدا ما هم از آفریده ها هستیم.لذا خودشناسی جزو گروه اوله.ارتباط ما با خودمون.ارتباط ما با خلق که جزو تکالیفه.و بعد (وجوه طاعتک )ارتباط ما با خداوند تبارک و تعالی و اولیاء.
وجوه طاعتک به سه گروه برمی گردد:
قل اطیعوالله:اطاعت از خدا
واطیعوالرسول:اطاعت از پیامبرواهل بیت
واولی الامر منکم:و ولایت فقیه
یعنی این سه وجه جزو تکالیف ما می شود.در سه قسمت انسان باید اهل اطاعت باشد در واقع جزو تکالیفشه!
و ان ضعف عن ذلک بدنی,و وهنت عنه قوتی,و لم تنله مقدرتی,و لم یسعه مالی ولا ذات یدی,ذکرته او نسیته,هو,یا رب,مما قد احصیته علی و اغفلته انا من نفسی:خدایا اگر الان که دارم راجع به این قضیه فکر می کنم که هدف خلقت ما تکلیف بوده,هدف خلقت ما انجام وظیفه بوده.اگر الان بدن من ضعیف شده و نیرویم سست شده و دیگر قوتی برایم نمانده و تواناییم به حد کافی نیست و یا پول مالی ندارم و دیگه دستم نمی رسه .اگر که تکلیفم رو یاد داشته باشم و یا فراموش کرده باشم تو هستی که آنها را به من گفتی و من فراموش کردی.
اولین اشاره:اشاره ی کلی امام سجاد هست به یک غفلت که خدایا اگر که الان این تکالیف روحی و جسمی را من نمی توانم انجام دهم به دلایلی که الان گفتیم اولین نکته اینست که خدایا می دانم تو بر من شمردی من فراموش کردم.این فراموش کردن رو که به خداوند تبارک و تعالی می گوییم در واقع به این داستان برمی گردد که خدایا تو یک وقتی بر گناهان من نیفزایی برای اینکه من دوست داشتم که انجام بدهم یادم رفته.این نکته از نکاتی است که به نحوی سعی می کند انسان را توجیه کند که خدایا تا الان یادم رفته.
اشاره دوم:وقتی به قدرت خداوند اشاره می کند اگر من یادم رفته و زمان از دستم رفته تو می توانی یک جوری جبران کنی
خدایا اگر من وقتم گذشته تو می توانی وقتم را برگردانی.وحتی خیلی از بزرگان ما کسانی بودند که از همین طریق علم را از خداوند تبارک و تعالی گرفتند.البته این نظریات شاید در این دوره و زمانه زیاد خریدار و طرفدار نداشته باشد که آقا خداوند تبارک و تعالی برای کسانی که واقعا در خونه اش برگردند می تواند عمر گذشته را بازیافت و دوباره سازی کند و دوباره در اختیارشان قرار دهد.
حضرت آیت الله شیخ محمد واله که از علمای بزرگ مشهد وانسان بسیار شریفی بودند می فرمودند:من کسی را می شناسم که تا شصت سالگی یک کلمه با خدا حرف نزده بودهیچ بهره ای هم از دنیا نداشت و حتی به تریاک هم معتاد بود ولی این آقا,در شصت سالگی یا علی زد رفت خدمت آقا علی بن موسی الرضا به امام رضا گفت:ما اگر بخواهیم آدم شویم,اگر بخواهیم مثمرثمر شویم,بخواهیم در جامعه کار کنیم و فعالیت داشته باشیم اما دیر یادمان آمده باشد شما برگردانید.حضرت آیت الله واله می گفتند ایشون با همین توسل بسیاری از علوم را درک کرد.یعنی آقا امام رضا بهش یک توان و ظرفیتی دادند که علوم را درک می کرد.یک کتاب رو می گرفت نگاه می کرد کل کتاب حفظش می شد.
اگر ما بخواهیم از مسیر اعتقاد به خدا و از مسیر فضایل الهی به برخی از نکات دینی برسیم و به برخی از نکات حتی مادی برسیم.بسیاری از بزرگان و علماء در خاطرات پاستور نقل می کنند,پاستور هم یک دانشمند معتقد کاتولیک بود کسی بود که اعتقادات مذهبی قوی داشت و چون فکر می کرد حق همان است خداوند هم به همان شکل محشورش می کند.
فرمودند:کسانی که فکر می کنند دینشان درست است و به گوششان ندای اسلام نمی رسد و به همان شکل فوت می کنند و اعتقادات دینیشون رو انجام می دهند ما با دین خودشان از آنها محاسبه می کنیم.جمله ای که الان ما خطاب به سردمداران آمریکا می گوییم که شما واقعا مسیحی هستید؟یعنی ما حاضریم با دین خودتان شما را استنتاق کنیم.یعنی چی؟یعنی اینکه شما همین مسیحی تحریف شده ی کلیسای منحرف امروز هم نیستید.شما همین ها رو هم رعایت نمی کنید)در خاطرات لویی پاستور نوشته بود که آن شب من هر چه آزمایش کردم به نتیجه نرسید.بعد به مسیح التماس کردم و یک آزمایش دیگه انجام دادم و به نتیجه رسید
خداوند برای ما چند تا نکته را در نظر می گیرد که این نکات اگر امشب برای ما روشن شود در حقیقت این فراز از دعا در حد بضاعتمان برای ما روشن شده.
نکاتی برای رسیدن به قله های علمی دینی و غیر دینی(با استفاده ی از خداوند تبارک و تعالی):
نکته اول:
این شخص این علم را,این فن را,این قسمت از دین را بخواهد برای اطاعت.نه برای خود,نه برای طرح شدن,نه برای محبوبیت و شهرت.بلکه بخواهد برای اطاعت.یعنی خداوند تبارک و تعالی ببیند که این دانشجو واقعا دوست دارد که نمره اش رو بالا بگیره برای اینکه الگوی خوبی باشد مردم بگویند که متدنین نمرشون بالاست و خدا کمکش می کند.برای اینکه این شخص یک قسمتی از جامعه مدنظرش هست که اگر بتواند به این پست برسد به این قسمت از جامعه می تواند کمک کند.این آدم صنعتگر,این کارمند,این کارگر این کار را می خواهد انجام دهد از مسیرغیب کمک می خواهد برای اینکه این کار را انجام دهد در مسیر اطاعت خداوند تبارک و تعالی نه در مسیر مطرح شدن خودش.بنابراین شرط اول اینست که شما این قسمت از علم را بخواهید در مسیر اطاعت
کسانی که دنبال نقاط مادی یا معنوی دنیا هستند چه انگیزه هایی غیر از اطاعت می توانند داشته باشند؟
1.انگیزه اقتصادی:
برو تلاش کن که نابرده رنج گنج میسر نمی شود
2.وجه اجتماعی
یعنی شهرت و محبوبیت.برای اینکه مردم به من یک وجهه ای بدهند وجیه المله شدن.یعنی در میان ملت من وجیه باشم.خداوند اینجا می فرمایند که اینهم مسیرش مشخصه برو تلاتشو بکن بهش برس.تو برای خودت می خواهی کار کنی و خودت هم باید زحمت بکشی.
3.ایجاد موج
برای اینکه من بتوانم در میان جامعه یک مقداری موج ایجاد کنم.در این موج ایجاد کردن بعضی وقتها انسان سرش کلاه میره.فکر می کند که برای خداست.موج ایجاد کردن یعنی اینکه من در جامعه یک هدفی دارم و مردم به سمت این هدف بروند.بعد هم میگه من که خودم مطرح نمی کنم.دقیقا مثل کسی می مونه که میره برای کاندیدای مجلس یا ریاست جمهوری شروع می کند به تبلیغ کردن و صحبت کردن به نیتی که اهدافی که در ذهنش هست رو اون شخص بره پیاده کند.یعنی مستقیم به من برنمی گردد اما هدفهایی که درذهنم هست الهی نیست.یک قسمتش به من برمی گردد.
مرحوم آقای آقاضی(ره) که وضع مالیشون هم بسیار خراب بود(در خاطرات زندگیشون نوشته بودند که من اغلب روزهای سال را با یک وعده غذا در خانه آنهم با ترب سپری می کردم)یک روز ازشون سوال کردند که شما که ماشاالله آقای قاضی هستید و اینقدر مکاشفات دارید,اینقدر خدا به شما عنایت دارد چرا وضع مالی شما اینقدر خرابه!؟؟ایشون فرموده بودند به خاطر یک داستانی که خودم می دونم این داستان چیه.اونم اینکه ما با میرزای بزرگ هم حجره بودیم,طلبه بودیم.بعد یک روز تو طلبگی ما با ایشون داشتیم در تاریکی قدم می زدیم و صحبت می کردیم یک لحظه احساس کردم که توان حرکت ندارم و پاهام شل شده.بعد در همون لحظه میرزا دو سه قدم از من جلوتر رفت به طوری که من از پشت کامل میرزا رو می دیدم.بعد دراون لحظه من تازه فهمیدم که مکاشفه چی هست.(در مکاشفه چون روحشون یک لحظه به پرواز درمیاد جسمشون کم میاره و یک لحظه احساس می کنند که ایست جسمی پیدا کردند نه ایست قلبی.ایست جسمی یعنی یک مقداری بدن شل می شود)بعد یک لحظه جسم یک مقداری کم آورد,آقای میرزای شیرازی رو کاملا می دیدم.چون وقتی کنارشون بودم ایشون رو کامل نمی دیدم بعد که دو سه قدم از من جلوتر افتادند کامل ایشون رو می دیدم,بعد یک لحظه مکاشفه شد پرده رفت کنار من تا پنجاه شصت سال بعد میرزا رو تا چند ثانیه دیدم.میرزا که دید من عقب افتادم ایستاد.برگشت بهم گفت چی شد؟گفتم مکاشفه ایجاد شد.گفت چی دیدی؟گفتم تو رو دیدم.گفت چی شدم؟گفتم:آقا شما مرجع تقلید میشی و تمام جهان به سمت تو میان.طوری که حکم میدی و در دربار شاه زمان هم حکمت رو اطاعت می کنند.طوری که زن شاه جهان قلیونش رو می شکنه.تا اینقدر حکم تو نافذ و گیرا میشه و ...!بعد به شوخی به میرزا گفتم مرجع شدی انگشت کوچیکه ی ما رو هم بگیر.این شوخی من را خداوند جدی گرفت.چون خداوند می فرماید من با شمایی که با من هستید شوخی هم خوشم نمیاد.از اون روز به بعد غیر از ترب چیزی گیر ما نیومد.میرزا هم که شد مرجع تقلید هنوز که هنوزه ما همین ترب رو داریم یعنی هیچ فرقی نکرد.
لذا به انسانی مقام و ظرفیت می دهند که فقط برای خدا,مخلص مخلص باشد.بدترین چیزی که خداوند نسبت بهش بغض دارد شرک است.یعنی من با خدا کسی را شریک قرار دهم..بنابراین سومیش اینست که انسان غیر مستقیم هم به خودش فکر نکند.تا این سرویسها رو بهش بدن.
4.داشتن جنبه
اینست که این حاجت و چیزی را که خداوند می خواهد به انسان بدهد این جنبه را داشته باشد که وابستگیش را به دنیا بیشتر نکند.
مثال اول:
شما در خانه تان نشستید یکدفعه خداوند تبارک و تعالی به شما الهام کند که الان من علم تمام علمای شیعه را به امداد غیبی در مغز تو قرار می دهم.یک لحظه به خودت میای می بینی حافظ کل قرآن و روایات و صاحب قدرت استنتاج و اشتهاد و از نظر اخلاقی در بالاترین درجه و...قرار داری.حالا من از شما سوال می کنم که چقدر مایلی که فردا صبح بلندبشی و بری برای خدا کار کنی؟بری از این چیزی که خدا بهت داده استفاده کنی؟سوال دوم:عزراییل امشب بیاد بگه وقتت تمامه!چه کار می کنی؟؟بدون که اگر ناراحت میشی خدا بهت هیچی نمیده.
مثال دوم:
شما خیلی آدم خوبی هستی.الان میری خونت می بینی که خداوند تبارک و تعالی با امداد غیبی تا سقف خونت چک پول چیدن.چند صد میلیارد تومن!آیا با دیدن این پول مایل هستی که فردا صبح کار خیر کنی؟ کار فرهنگی کنی.حسینیه بسازی و..!ولی حاضری امشب بمیری؟؟؟اگر نباشی خدا بهت نخواهد داد.یعنی اینکه انسان باید اینقدر جنبه داشته باشد که بگوید بابا,اصل بالاست.این پایین چه من میلیاردها و خروارها علم و پول داشته باشم چه نداشته باشم این پایین مایینا خبری نیست.هر لحظه که بگن بریم میگه بریم.
اگر به این نکته رسیده باشید می توانید از این الهامات و امدادهای غیبی و از این جبران های خداوند استفاده کنید.اما اگر دنیا برای ما اعتبار دارد و مهمه و به قول حضرت آیت الله بهجت,که فرمودند:کسانی که برای این دنیا اعتبار قائلند احساس می کنند که در دنیا معتبر شدند.
لذا مایی که اعتبار قائل نیستیم دنیا اصلا معتبر نیست.یعنی به شما وقتی با فضل خداوند عنایت می کنند و در مسیر جبران قرار می گیری که هیچ اعتباری برای دنیا قائل نباشی.یعنی هر چی که خداوند به شما عنایت کند و اگر در همان لحظه هم بخواهد از شما بگیرد نیای بگی که خدایا برای چی!؟
کی میشه ابوریحان بیرونی؟کسی میشه ابوریحان بیرونی که در لحظات آخر عمرش وقتی که میان سراغش میگه آقای آیت الله فلانی در بحث فلان احکام یک توضیحی برای من بدین.بعد ازش سوال می کنند که ببخشید مگر شما نمی دونید که دارید می میرید برای کجا می خواین استفاده کنید؟میگه بحث در این نیست که لازم دارم چون دنیا اعتباری ندارد من برای آخرتم نیاز دارم.این تکه ای رو که شما برای من توضیح می دهید برای من عبادت محسوب می شود.
فاده عنی من جزیل عطیتک و کثیر ما عندک:خدایا خودت جبران کن,این چیزها را به من برسان از میان اینهمه عظمت و بزرگی که من در رحمت تو می بینم
فانک واسع کریم,حتی لا یبقی علی شیء منه ترید ان تقاصنی به من حسناتی:خدایا تا روزی که رحمتت را می بینم چیزی از بار تکلیف بر دوش من باقی نمانده باشد
او تضاعف به من سیئاتی یوم القاک یارب:اگر چیزی از تکلیف بر گردن من و بر ضمه ی من باقی مانده باشد در روز قیامت بدیهای من زیاد می شود . یعنی اگر انسانی آدم خوبی باشد اما آدمی باشد که تکالیف خودش را انجام نداده باشد و از ظرفیتهای جسمی و روحی خودش استفاده نکرده باشد در روز قیامت خداوند بدیهای او را دوبله حساب می کند.یعنی روز قیامت چند برابر حتی حساب می کند!
گفتیم که دنیا اعتباری ندارد.بنابراین اگر در این دنیا ما کاری انجام دهیم کار معتبری نیست.بنابراین کسانی که فکر می کنند دارند در این دنیا کار می کنند کاری نمی کنند.تمام این دنیا سایه است و اگر ما کاری بکنیم یا نکنیم در این دنیا اتفاقی نمی یفتد.درست است که دنیا,دنیای اتفاقات و تغییرات است و حتی از نظر جسمی میگن این طوفانی که در سواحل کاترینای آمریکا رخ داد ممکن است حرکت بال مگسی باشد در اینطرف کره ی زمین.که این حرکت بال مگس یک مقداری از فضا رو تکان داد این یک مقدار رو که تکان داد مقدار بغل دستیش رو تکون داد و همینطور بزرگ و بزرگتر شد تا رسید به سواحل کاترینا شد طوفان.اینارو علمای علوم تجربی میگن.کاری هم نداریم که درست است یا نه.ولی دنیا دنیای معتبری نیست.یعنی ما کاری را که داریم انجام می دهیم فقط وقتی اعتبار دارد که مزدی در نظر بگیرند این مزد را خدا براش قرار می دهد.دقیقا مثل این کاغذها.چرا این پولهایی که در جیب توهست معتبره!؟چون خدای مملکت_قانون مملکت)اومده این رو معتبر کرده.اگر فردا قانون بگه که این پولهای هزار تومنی شما باطله.یکدفعه میشه کاغذ.یعنی فقط به درد سوزوندن می خورد.اعمال این دنیای ما وقتی اعتبار دارد که از عرش برآنها مهر تایید زده باشند.لذا اعتباراتش بر روی کره ی زمین محقق نمی شود در آسمان محقق می شود.یعنی نمازی که تو می خوانی,عبادتی که تو می کنی,کاری که تو می کنی,علمی که تو داری و هر تلاشی که می کنی روی کره ی زمین اعتباری ندارد میره بالا بعد اونجا معتبر میشه.خدا براش اعتبار قائل میشه.از این مقدمه نتیجه می گیریم که:بعضی از کارهایی که ما انجام نمی دهیم معتبر می شود.مثلا امام سجاد می فرمایند:که من بعضی وقتها ضعف مالی دارم تو جبران کن.بعضی فکر می کنیم حالا که این دعا رو کردیم ضعف مالی ما جبران میشه و همین فردا خداوند به ما پول میده.
خداوند می فرماید:بعضی وقتها جبران من اینست که تو برای چی می خواهی؟میگه می خواهم کار خیر انجام بدم.خداوند می فرماید خیلی خُب,اعتبار کار خیر در چیه؟خدایا در اینست که تو تایید کنی.خداوند می فرماید:تو دعا کردی من هم تایید کردم.نه پول بهت دادم,نه زحمت کشیدی و نه کاری کردی ولی من تایید کردم.میگه پس اون بدبخت بیچاره چی شد؟خداوند می فرماید:اون رو هم از یک جای دیگه بهش رسوندم ثوابش را برای تو قرار دادم.
مثلا :خدایا ما همه آرزو داریم که امشب و فردا و تا آخر عمر دنیا تمام فقرای مستحقی که تو می دانی و تو دوست داری که فقیر نباشند و گرسنگی نکشند را من خودم شخصا همه رو بتوانم سرویس بدهم.تو این دعا را کردی خداوند تبارک و تعالی میگه دو حالت بیشتر ندارد یا بهت این توان رو میدم و دستت را باز می کنم یا اینکه اعتبارش را به تو می دهم.
متاسفانه بعضی از ماها بدجور داریم می بازیم.شب قدر دعاهای اعتباریتون خیلی زیاد باشه.بعضی از ماها چون احساس می کنیم که در ید ما نیست فکر می کنیم که در اعتبار ما هم نیست.بعد شب های قدر دعا نمی کنه.بهش میگم شب قدر دعا کردی که خدا بهت توفیق بده و تمام فقراء رو سرویس بدی.برای اطعام تمام یتیمان و خانواده های بی سرپرست و...دعا کردی؟؟میگه حالا من با چه پولی دعا کنم؟میگم بیچاره اعتبارشو بگیر.یا دعا کردی که بتوانی تمام قلبهای محزون را شاد کنی؟؟؟میگه چطوری شاد کنم ماهواره بخرم؟میگم آقا چرا ماهواره بخری برو اعتبارشو بگیر.
ما فکر می کنیم که تمام عقده ها و قرار دادهایی که در عرش بسته می شود به مسائل دنیا بسته می شود.در حالی که دنیا که اعتباری ندارد بلکه با اعتبارات ما بسته می شود.
طرف اصلا یک قیافه ای دارد که وقتی مردم بهش نگاه می کنند کفاره ی گناهانشونه.اما دوست دارد که قیافه ای داشته باشد که وقتی مردم بهش نگاه می کنند خوشحال و شاد شوند و بهجت داشته باشند.تو دعاشو بکن درسته که در ید تو نیست اما در اعتبار تو هست.من و شما نزد خداوند بیشتر از اینکه خودی داشته باشیم کارت اعتباری داریم.لذا دعاهایی بکن که خداوند بگه که عجب بنده ی بزرگی دارم.بعضی از ماها وقتی می خوایم دعا کنیم میگیم همه ی دردمندان عالم و بچه ی من رو شفا بده.این کلاس کارش رو بالا می بره.اعتبارت رو بالا ببر.
چقدر امام سجاد (ع)اینجا راهکار زیبایی را باز می کنند.میگه خدایا اگر تو دست مرا بستی قوت در بدن من نیست و توان و پولی ندارم.اعتبار دارم و به فضل تو از اعتبارم خرج می کنم.
بنابراین ما دو تکلیف داریم
1.تکلیف واقعی:که باید انجام بدهیم و اسمش رو خودمون می گذاریم تکلیف اجرایی.
این تقسیم تکلیف اجرایی رو جایی پیدا نمی کنی.الان یاد بگیرید.
2.تکلیف اعتباری:تو زندگیت بنشین تکلیفهای اجرایی و تکلیفهای اعتباریت رو کاملا مشخص کن جا نماند
|