کتاب شریف غررالحکم حدیث 4015 از آقا امیرالمومنین (ع):
ایاک ان تحب اعداءالله لو تسبیح ودک لغیر اولیاءالله فان من احب قوما حشر معهم
بپرهیز از اینکه عشق دشمنان خدا را در دلت داشته باشی.چرا که وقتی عشق اینها را در دل داشتی خداوند تبارک و تعالی در حشر تو را با اینها محشور می کند
بعد میگه بابا ما که عشقی نداشتیم تنها یک علاقه ای بوده اومدیم یه عکسی به دیوار زدیم.می فرماید ما به همین عکس روی دیوار نگاه می کنیم.ما که نمیایم ببینیم که در باطنت چی شده ما به ظاهر اعمال تو نگاه می کنیم
در جایی گفته می شود:
ما درون را بنگریم و حال را
کی برون را بنگریم و قال را
اما در جایی می فرماید: **تظاهرات تو از نظر ما بیانگر میل درونی توست.**
تو اگر این شخص رو دوسش نداری پس چرا عکسش رو به دیوار زدی؟میگه آقا ما این عکس رو زدیم به دیوار که اگر یک وقتی اشتهام خیلی باز شد بیام یه نگاه به این عکس کنم اشتهام کور بشه!!!طرف فکر می کنه حالا که خودش رو فریب میده فرشته هارو هم می تونه فریب بده. ما باید یک دلیلی بیاریم که انداد یعنی مشرکین رو در دلمان راه ندادیم.لذا آقا امیرالمومنین می فرماید میل به مشرکین داشتن باعث حشر شما می شود
در جای دیگر امام صادق (ع) می فرماید:
من احب شیئا حشره الله معه
اگر حتی یک شیء را دوست داشته باشی خدا تو را با اون شیء محشور می کند
داستانی هست که حاج ملا احمد نراقی نقل می کند از کسی که وقتی بر بالینش رفتند تا تلقین بهش بگویند میگه رفتیم بر بالینش هر چی بهش گفتیم که بگو اشهدان لا اله الله,هر چی بهش رسالت پیامبر و ولایت امیرالمومنین را تلقین می کنیم این یه شعر دیگه می خونه.مدام می گفت:این الطریق الی حمام منجاب.ما تعجب کردیم که این داستان حمام منجاب چی هست؟رفیقش گفت:من تعجب می کنم با اینکه الان هشتاد نود سالشه چطور این صحنه رو از یاد نبرده.آخه قضیه از این قرار بوده که منزلشون خالی بوده اینم دم در خونه ایستاده بوده یک خانمی از اونجا رد میشه می پرسه این الطریق الی حمام منجاب؟؟؟حمام منجاب کدوم طرفه؟؟این هم اشاره می کنه که داخل کوچه که رفتی درب اول سمت چپ.این می شده در دوم خونه ی همین بنده خدا.زنه هم از این در وارد میشه و فکر می کنه که حمام اونجاست.این یارو هم داخل میشه و در رو می بنده.زن که می فهمه در دام افتاده میگه چیه آقا؟ما اصلا خودمون اینکاره ایم بحثی درش نیست شما بفرمایید یه شیرینی و میوه ای بخرید تا ما هم یه دوش بگیریم.اینم خوشحال میشه که زدیم تو خال.این یارو به محض اینکه میره دنبال میوه و شیرینی ,زنه هم چارقدش رو برمی داره و در میره.بعد از اون که الان شصت سال هم گذشته کماکان این یارو حسرت اون گناه کبیره در ذهنشه و با همین هم محشور شد.یعنی شصت سال پیش یک فکر گناه و یک محبت گناه در دلش افتاده طوری که لحظه ی مرگ به جای گفتن اشهدان لااله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله این حرفها رو می زنه.آخه دیگه به چه دردش می خوره.برادرها و خواهر دقت کنند هر حبی را به دل راه ندهند.دل جای عشق هر بی سرو پایی نیست
هر چیزی,حتی لباس و پوشاک و خونه و زندگیت هر کدوم رو که لحظه ی مرگ می تونی دفاع کنی بهش عشق بورز . در روایات داریم که در منزلتون در جاهای مختلف نماز بخونید بعضیها در منزلشون در یک جای خاصی نماز می خونند.چون این شی ها و این اشیا در لحظه ی مرگ به دردت می خورند. ما هر دو روایت رو داریم که در یکی گفته شده یک مسجد خاص بروید و در روایت دیگه ای داریم که به مسجدهای مختلف بروید.ظاهرش این هست که شما یک جای خاص باید داشته باشی و در برخی از ایام باید جاهای دیگه هم بری.
اشیاء به داد ما می رسند.قرآن تو خونه ات اگر دوسش داری کمکت می کند.یا مثلا از کتاب کلیله و دمنه خوشت میاد اون میاد کمک می کنه(شغال زرد و گرگ ...)!بنابراین داستانهای علما حاکی بر این مطلب است که مثالی که شما بهش عشق می ورزی با قالب مثالی و برزخی خودش پشت سر جنازه ی شما داخل قبر می شوند.قبری که در عرش برای شما تهیه دیده اند
حاج ملااحمد نراقی و همچنین مرحوم شهید دستغیب هم در کتاب داستانهای شگرف نقل می کنند که مرحوم قاضی می فرمایند:
دیدم جنازه که حرکت می کند یک موجود بسیار بسیار بدمنظر و وحشتناک در حال راه رفتن پشت سر این تشییع جنازه هاست و یک موجود بسیار بسیار زیبا هم کنار این هست.این شخص رو که تو قبر گذاشتند این دو تا داخل قبر شدند بعد یک مقداری طول کشید دیدیم اون موجود بسیار زیبا, خونین و درب و داغون بیرون اومد جلوش رو گرفتم گفتم تو کی هستی؟؟گفت من محبتهای خوب این شخص بودم و اون محبتهای بدش و اون از من قویتر بود چون اون خیلی بیشتر به اون محبتها رسیده بود.
بنابراین تویی که می گویی عشق حسین دارم و هیچی نیاز ندارم درست نیست.بلکه ما یک حسین فقط داریم درست است.اما اگر هم حسین رو داری و هم بقیه ی محبتهای دنیوی بدان اگر آنها پرزورتر باشند اون عشقی برایت می ماند که پرزورتر است.خیلی دقت کنید چون خداوند بیشتر از اینکه به اعمال عبادی تو نگاه کند به محبت قلبی تو نگاه می کند.چه بسا گنهکاری که محبت زیادی دارد اما چون محبت به گناه نداشته هیچی با اون داخل قبرش نمی شود و چه بسا عبادت کننده ای که عبادات فراوان دارد اما محبتی به عبادت نداشته و چیزی از اون وارد قبرش نمی شود بنابراین عشق +محبت است که جواب می دهد.
فصل دوم:
ویژگیهای عشق آرمانی
مقدمه: امروز عشق یک کلمه ی بازاری است یعنی در همه جا به چشم می خورد شما برخی از اجناس رو اگر می خواهید بخرید باید به یک خیابان خاص مراجعه کنید و بعد در آن خیابان که مثلا بورس اون جنس هست به یک فروشگاه خاص مراجعه کنید و در اون فروشگاه در یک محفظه ی خاص و گاوصندوق می گذارند.بنابراین وقتی دنبال یک عشق حقیقی هستی تو این بازار عشق باید خیلی بگردی.چون الان در بازار عشق همه لاوی هستند.یکی فریب میده یکی اهل دسیسه و دغل است.یکی دیگه اهل عوام بازی است.بازار, بازار بدی شده یعنی نه تنها در مورد عشق مجازی,ر مورد عشق حقیقی نیز این قضایا به چشم می خورد.یکی از توصیه هایی که علماء و بزرگان به حقیر داشتند و ان شاءالله قصد داریم که انجام دهیم اینست که خیلی شاکی هستند از اینکه در کل کشور بازار عوامفریبی خیلی داغ شده.محبتها و عرفانهای عوامانه ی دروغی و اظهار نظرها و چشم باز و ذکرهای خرافی همه جا رو گرفته دقیقا مثل کبابی.یعنی نون داغ کباب داغ.هر کسی یک عده ای رو دور خودش جمع کرده و ما به خدا پناه می بریم از اینکه هیچگاه از مسیر دغل تو دین حرکت نکنیم.خلاصه این نظریه پردازی ها باب شده است.انسان تعجب می کند که چگونه برخی از مردم ما اینقدر عوامانه فکر می کنند.
وقتی پیامبر فرمودند:العوام کالانعام
مردم عوام مثل چار پایان می مانند و دقیقا همینطور شده.
می بینی طرف میره پشت سر هیشکی نماز می خونه که حالا مثلا آقا امام زمان اومدند و ما داریم نماز می خونیم.بعد هم می رفت عبایی که وجود نداشت رو تو هوا می گرفت و می بوسید.اینها حالشون خوب نیست.یا دیدید که طرف یک عده رو برداشته بود برده بود در یک بیابانی و به عوام می گفت که اینجا مکه است و اینم صحرای عرفات هست و....و واقعا غصه می خورم که آقا تمام این خرافات به دلیل نبود شماست.مردم همه برای شنیدن حیران شده اند و امثال ما هم برای گفتن هم حیرانیم.زبان خیلی از بزرگترهای ما کلا بسته است.جوانها هم ایراد می گیرند که آقای فلانی چرا تو جمع نمیاد دو کلوم حرفی حدیثی کتابی و....!در حالی که زبان بسته شده وقتی بازار اینقدر الکی شده که آدم امروزی ما برای عشق خدا به هر کسی میره دل میده .طبیعیه که آقای بهجتها باید تو انزوا بروند.تازه خدمتشون هم که مشرف بشی فایده ای نداره چیزی بهت نمیگن و این جزو علائم ظهور آقا امام زمان است که فرمودند در آخرالزمان دین به قدری ظریف و حساس می شود که مومنی که دین دارد مثل کسی است که زغال گداخته ی آتش بر کف دست دارد و بر نخی راه می رود
بازار عشق حقیقی هم قسمت عوامانه اش بسیار بسیار داغ است.مثلا میگن آقا تو فقط عاشق خدا باش.خدا که به اعمال تو نیازی ندارد.تو به محض وصل شدن از عبادات ساقطی که تازه اینها از تفکرات کلاسیکش هست.عامیانه ترش این هست که آقا دلت پاک باشد.می دونید معنی دلت پاک شده یعنی چی؟یعنی به خدا ربط ندارد که تو چه کثافتی هستی فقط دلت پاک باشه.در حالی که بین عاشق و معشوق باید مناسبتی باشد.اگر تو در ظاهر و باطنت تمیز نباشی چگونه می خواهی با مرکز تمیزیها مناسبت داشته باشی.اصلا شما با اون نسبتی نداری.
الحمدالله در این دوره و زمونه عشقهای تفریحی هم باب شده.در یک جلسه ی نسبتا شلوغی در یکی از شهرستانها بود که بعد که نوار این بنده خدارو گوش کردم دیدم تمامش یک مشت اراجیف بود که به خورد این مردم عوام می داد تازه این یارو بیان هم نداشت.حرف که می خواست بزنه حروف رو نمی تونست درست ادا کنه
استادمون آقای فاطمی نیا می فرمودند:
رفته بودیم به یکی از مساجد شمال شهر منبر بریم.بعد خادم اون مسجد که یک پیرمردی بود اومد گفت حاجی دیروز من یه چیزی دیدم گفتم چی؟گفت دیدم ساعت دو بعد از ظهر تو اوج گرما یه پسری اومد رفت کتابخونه. بعد دیدم پنج دقیقه بعد هم یه دختری رفت تو کتابخونه.بعد هم دیدم این دو تا تو کتابخونه دقیقا صندلیهاشون رو مقابل هم گذاشتند بعد بهشون گفتم شما دو تا اینجا چکار می کنید؟گفتند داریم از عشق خدا صحبت می کنیم خود سازی می کنیم.بعد پیرمرده می گفت بهشون گفتم پاشو برو گمشو!!! ما نمیگیم خدایی نکرده اینها گناه کردنا.تفریح دیگه.ده ساعت از خدا صحبت کنیم. در حالی که عشق یک معنای خیلی بالاتر از این حرفهاست.
عشقهای شهوانی:
به نام خدا رسما شهوترانی می شود.که ایشالله در تالاری با فیلم نشون میدیم که شوربازاریه.من یک علامت سوال تو ذهنمه اونم اینکه بازار این مسائل تو جاهای دیگه راحت تره پس چرا از طریق خدا وارد اینکار می شوند؟ببینید نفس چقدر شیطانه.در حالی که جای دیگه بازار داغه خیلی راحته.
مولوی می فرماید:
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که آن گلهای تر دارد
دراون بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
عمر و دل و قلبت رو صرف کسی کن که ارزش داشته باشد.بابا احساساتت رو که از سر راه نیوردی.منظره هایی که در عالم می بینید بسیار مودب,بسیار نظیف و تمیز در جلسات مختلف,در ایجاد ارتباطها,در ایجاد رفاقتها,در زناشوییها و همسرگزینیها اینقدر مرتب و تمیز با هم می شینند و صحبت می کنند هر کی نگاه نکنه فکر می کنه که هر دو از حواریون حضرت عیسی هستند.بعد یک مدت که می گذره می بینیم همه چیز به هم ریخت بابت دل دادن تامل کن.دنبال کی باید گشت؟؟عشق و معشوق آرمانی کسی است که کمال دارد.
در جلسات قبل گفتیم که یکی از منشاهای عشق کمال خواهیه یعنی انسانها می خواهند نقص خودشون رو جبران کنند که گفتیم این نمی تواند یک منشا کامل برای عشق باشد.بنابراین یکی از گزینه های عشق آرمانی کمال است.
روزبهان بقلی شیرازی در کتاب ابهر العاشقین فصل 7 صفحه ی 47 مطلبی رو می نویسه که این بنده خدا ظاهرا با داعیه ی عرفانی بودن مطلب می نویسه که این مطلب رو از رو می خونم تا ببینید چقدر سطح عشق پایین آمده است.
بقای عشق به بقای حسن است.با تغیر عمر عشق در عاشق نقصان می گیرد زیرا که به غروب او عالم صورت متغیر می شود
یعنی ما یکدفعه ذهنمان به سمت معشوقی می رود که تمام حسن است و همیشه هم حسنش برایش می ماند و معشوق که عمرش بالا میره عاشق, تو عشق خودش, کم پیدا می کند و چون معشوق به سمت غروب می رود چون صورتش عوض می شود عشق نقصان پیدا می کند
آدم حالش از این تعابیر عرفانی به قول خودشون به هم می خوره
عاشق چون آفتاب حسن نیابد طلب از معدنی دیگر کند
میگه وقتی جمال معشوق تمام می شود عاشق به سراغ معدنی دیگر می رود
اولا: این کار,کار بسیار کثیفیه.آخه این چه معنایی از عشق است
ثانیا: خودت چی؟یعنی خودت کمال مطلقی چون عاشق همیشه کمال مطلق است.چه پونزده سالش باشه چه سی سالش چه شصت سالش.فقط معشوقها بدبختها آفتاب حسنشون به تغیر می نشیند.متاسفانه تا این حد ادبیات عرفانی رو مستهجن کردیم.
عجب مدار که در کبر سن معشوق,در عاشق آن عشق کم شود
یعنی داره تایید می کند که اگر سن معشوق بالا رفت عشق عاشق کم می شود.ببینید تو رو خدا چه جفنگهایی می نویسند)تویی که بعضا پونزده سالته از این تعریف حالت بهم خورد چه برسه به فردا که بشه سی سال و پنج سالت.آخه این چه تعریف مبتذلی از عشقه؟
بنابراین وقتی به دنبال کمال می رویم کمال را سه قسمت می کنیم:
انواع کمال
الف:سریع الزوال
ب.بطیع الزوال
ج.کمال مطلق
باید پایه های عشق قلب تو با دین ما تطبیق پیدا کند و گرنه نمی تونی عاشق باشی و اگر عاشق نباشی دنیات خراب میشه
الف.سریع الزوال:که خیلی زود از بین می رود.مثل بوی گل,مثل طراوت گل,مثل خیلی چیزهایی که شما در زندگی می بینید مثلا لذت بردن از یک طعام که سریع الزواله.مثلا شما یک کیک خامه ای درجه ی یک رو چند دقیقه می تونی بخوری؟این میشه کمال سریع الزوال.یا مثلا شما چند ساعت محو یک منظره ی زیبا می شوی؟
ب.بطیع الزوال:یعنی یک مقداری طول می کشد تا این کمال زایل شود.مثل نعمت جوانی,مثل قدرت,مثل قدرت ورزشکاری و...که اینها بطیع الزواله. که بستگی به شرایطی دارد که شما رسیدگی می کنید.از اون به بعدش شما مجبور میشید یک جورایی بَزکش کنی.بَزک کردن.در آمار داریم نود درصد هزینه ای که زنان غرب انجام می دهند هزینه ی آرایش است.چرا اینجوریه؟به خاطر اینکه بطیع الزواله ولی می خواهد این را به کمال مطلق تبدیل کند.بعد می بینه که نمی تونه.بعد فکر می کنه که خیلی خشکل شده.این میشه بطیع الزوال.
ج.کمال مطلق:دو تا عامل دارد
1.مادی نباشد.
یعنی ممکن است در یک آدمی یک کمال غیر مادی باشد.
الان نزدیک به نوزده بیست سال از رحلت امام خمینی(ره)می گذرد .یک کمالی داشته که در این کمال اگر الان به تو بگویند حاضری که تموم زندگیت رو بدی که امام یک ساعت برگردد تو حاضری.بنابراین اولین شرط کمال مطلق اینست که مادی نباشد.یعنی اینکه این عشق با مادیات ایجاد نشده باشد.الان برخی از ماها از کتابها و نوارها و کتالهای درسهای عده ای داریم استفاده می کنیم که سیصد سال است که از دنیا رفته اند.بهترین کلمات رو راجع به عشق مثلا از کتاب الاشارات والتنبیهات ابوعلی سینا می آوریم که خیلی وقت است که از دنیا رفته است.اینها می شود کمال مطلق.بنابراین مادی نباشد چون ماده استهلاک می گیرد .عالم ماده عالم زوال است.ماده اهل تغییر است
2.عرضی نباشد
یعنی عاریه ای نباشد.یعنی مال خودش باشد.مثلا امشب ده تا مداح داریم یکیشون سبک و سوز و شعرش مال خودشه ونه تای دیگشون مال اینه.این نه تا می خونند تو مجلس تغییر و تحولی ایجاد نمی شود و اون یکی می خونه در مجلس تغییر و تحول ایجاد می شود.برای اینکه مال اون عرضی نیست مال خودشه. یا مثلا به شما میگن استاد دانشگاه کتاب مال خودشه,خودش تحقیق کرده و خودش نوشته.دانشجوها سرو دست می شکونند که با این واحد بگیرند.یکی دیگه هم هست که بیانش از این بهتره,سنش پایینتره,قیافه اش هم زیباتره هر جلسه دویست تومن هم بهت میده رو کتاب هم مسلطه.اما چرا دانشجوها به سراغ این نمی روند؟؟چون میگن این عرضی و عاریه ای است.تا اصل هست انسان دچار فرع نمی رود.
مولوی می گوید:وقتی اصل وجود دارد به فرع پرداختن مشکل ایجاد می کند
ما میگیم پدر علم فیزیک در ایران یا پدر علم شیمی در ایران.تا سالیان سال نظرات اینها در کلاسها رواج دارد.گرچه شیمیستها و فیزیکدان های بسیار زیادی هستند که شاید از این ها جلوتر باشند اما چون عاریه گرفته اند جواب نمی دهد. یا مثلا چرا آثار کتابهای بوعلی سینا و بو ریحان بیرونی و زکریای رازی می ماند؟؟چون مال خودشونه.الان در علم امروز در بحث قانون که راجع به پزشکیه از ابوعلی سینا جلو هست اما ابوعلی سینا چون اصل مال خودش بوده مهر و عشق بیشتر نسبت بهش ایجاد می شود
در مورد جمال هم همینطوره.یک عده جمالشون عاریه ای است.یعنی اینکه این جمال مال خودشون نیست.مثل اون جمله ای که در بحثهای سلوکی خدمتتون عرض کردم که یک وقت هست که شما به یک هنرپیشه ای میگی که شما بیا و نقش یک مادر شهید را بازی کن این چون هنرپیشه است میاد حس می گیره و گریمی می کنه که این صورت رو مصیبت بار نشون میده بعد هم می شینه و ساعتها تمرین ضجه زدن می کند و با حس گرفتن هم اشکش جاری می شود.شما این صحنه رو می بینید اما در اونطرف هم شما مادر شهیدی رو می بینید که واقعا مادر شهیده.نه حس گرفته و نه دوره ی هنرپیشگی دیده و نه خیلی کارایی که هنرپیشه ها انجام میدن رو بلده.بعد می بینی دو تایی با هم ضجه می زنند اما شما با ضجه ی مادر شهیدی که عاریه ای نیست تکون می خورید و این می شود عاریه ای نبودن بنابراین بحث جمال و کمال دو نوع است.باید عرضی و عاریه ای نباشد.مال خودش باشد.ذاتی باشد.مثلا یکی از شماها میاین سراغ من,خب ما هم زشته که خودمون رو خشمگین نشون بدیم لذا خیلی تصنعی و با لبخند میگم خوبی برادر!!!قطعا این رحمت,رحمت عاریه ای است.اصل رحمتش اون بالاست.شما وقتی در برابر خدا می نشینی,خدایِ ندیده و خدایِ صدایش را نشنیده چون رحمت مال خودش هست آدم از این رحمت کیف می کند.بعد به رحمت و محبت خلق که پناه می بری چون عاریه ای است به جایی می رسی که جا می خوری و خرد میشی.بعد تا می شینی زمین تازه به اصل می رسی خیلی وقتها ضربه خوردن ما از خلق عین رحمت خداست.
بارها این جمله ی شهید چمران رو شنیدید که:
خدایا ممنونتم که همه ی درها را از سمت خلق به رویم بستی تا تو را بیایم
ملک دنیا تن پرستان را حلال ما غلام مُلک عشق بی زوال!
بابایی که برای خودش فکر می کند که دارد عرفان درس می دهد و وقتی می گوید که عشق با کبر سن معشوق نقصان می یابد این آقا شهوترانی را با عشق قاطی کرده.بعضی از شما اقسام بسیار ناب عشق رو در مادراتون می بینید.بعضی وقتها پدرو مادرها با یک شورو شوقی فرزندشون رو میارن پیش من که یک اذون و اقامه ای تو گوشش بخونم.بعد میگه نگاه کنید حاج آقا چقدر خشکله,بعد نگاه می کنم می بینم.....!
چرا؟؟؟چون عشقی که من می خواهم به این داشته باشم به صورتشه.اما پدرو مادر عشقش به ذات بچه است.براش فرقی نمی کنه که چه شکلیه.مادر, بچه ای رو که هنوز ندیده میگه بیارینش الهی قربونش برم.
بنابراین ذاتا من و شما دنبال عشقی می گردیم که زوال نیابد.
استدلال بسیار زیبای حضرت ابراهیم در سوره ی انعام آیه 76 با ستاره پرستان:
فلما جن علیه الیل راکوکبا قال هذا ربی فلما افل قال لا احب الافلین
پس چون شب تار نمودار شد ستاره ی درخشانی دید گفت:این پروردگار من است,چون آن ستاره غروب کرد گفت:من چیزی که زوال یابد به خدایی نخواهم گرفت
آیا ایرادی دارد انسان به جمال و کمال عاریتی و موقتی دل ببندد؟ابدا.گفتم دل ببندد نه عاشق شود.مذهب عاشق ز مذهبها جداست.یعنی در مذهب عاشقان دل بستن مجاز است ولی عاشق شدن یک کلمه است. . حضرت آیت الله جوادی آملی می فرمایند:
فقط و فقط عشق به کمال مطلق عشق است و سایر محبت یا سایه
نکته:
دوری از کمال پنداری در ارتباطات:
برادرا و خواهرا!در دنیا عشق کامل وجود ندارد مگر خدا.کمال پنداری ماحصل ذهن کمال ساز توست.هیچ آدمی کمال مطلق نیست.هم صورتش و هم سیرتش زوال پذیر است.هیچ خوش اخلاقی همیشه خوش اخلاق نیست.هیچ خوشرویی همیشه خوشرو نیست.هیچ مهربانی همیشه مهربان نیست.هیچ مودبی همیشه مودب نیست.هیچ پولداری همیشه پولدار نیست.هیچ فقیری هم همیشه فقیر نیست.چرا که عالم,عالم تغیر است.بعضی از ما در ذهنمان کمال پنداری می کنیم:
کمال پنداری نوع اول:
راجع به کسی که وجود ندارد یک معشوق در ذهنمان می سازیم و بعد شروع می کنیم به دنبال این معشوق گشتن.این دیگه از اون مدلهای انحرافیش هست.چون هیچوقت گیر نمیاره
کمال پنداری نوع دوم:
یک موجودی که الان در مقابلمان هست رو صاحب کمال مطلق می دانیم.میگیم این همون چیزی است که باید به سراغش بروم.مثل این باید بپوشم,مثل این باید بخورم,مثل این باید بخوابم,مثل این باید حرف بزنم,مثل این باید عبادت کنم و....!بعد که جلو میری می بینی همه ی نقصها خودش رو نشون میده.چون فکر نمی کرده که همه ی ما معدن نقصیم.آدم معدن نقص است و کمال در انسانها اقلیت است چرا که همه اهل لغزشند!
یک وقتی براتون گفتم من در زمان جنگ شش ماه نماز جماعتم را ترک کردم.در حالی که یک رکعت از نماز جماعت می تواند انسان را در آن فضا دو سال جلو ببرد.چرا؟؟؟چون امام جماعت ما یک جک نیمه بهداشتی گفت.در حالی که مردم همینند.عدالتِ همه ی ماها ساقط هست.ماها داریم به فقه عمل می کنیم.در فقه نوشته عدالت آقا اگر ساقطه چون تو نمی دونی بگو قدقامت الصلوة الله اکبر.ما نباید دنبال کسی برویم که حتما عدالتش بر ما معرض شود.باید بی عدالتیش معرض نشود.آقا بنده خودم از بسیاری از سی دی ها و نوارهای سخنرانیِ کسانی که اگر اسم بیارم بهم میگن که شما داری تبلیغ عناصر ملحد رو می کنی مطلب خوب گرفتم.درسته که آدمای ملحدی هستند اما مطلب گرفتم.بحث اینست که ما باید در عالم بگردیم.گل مطلق و کمال مطلق خدا و اهل بیت.بقیه همه عرضی هستند.ما باید بتوانیم این عاریه ها را از اینورو اونور بگیریم.ممکن است راننده تاکسی که داره با تو صحبت می کند در صحبت هاش دو تا جمله ی بسیار حکیمانه داشته باشد.ممکن است اون معلم بد تو در سر کلاس صحبت خوب داشته باشد. فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه هنر ما اینست که دنبال کمال مطلق نگردیم.کمال مطلق را از میان آدمایی که دارای کمال مطلق نیستند جمع کنیم.بنابراین عشق رو اگر می خواهی به کمال ببندی کسی که دارای کمال مطلق باشد در جهان وجود ندارد.جانمازت رو جلوی خدا بنداز و بگو الله اکبر.دل ببند اما با اون شرایطی که گفتیم. بنابراین معشوق دارای کمال مطلق در جهان وجود ندارد مگر خدا و اهل بیت
آقای دولابی(ره):
غم کربلا غمها را از دل می زداید
زینب اسوه ی زنان ما نیست.زینب زنی است که مردانگی از او مردانگی آموخت.من خودم وقتی کم میارم متوسل به خانم حضرت زینب می شوم.یعنی به زندگی حضرت زینب(س)نگاه می کنم بعد می بینم که ما واقعا هیچ مشکلی نداریم.به قول آن شاعر : ندیده دیدگان تو خواب خوش
نرفته از گلوی تو آب خوش
هیچ گلی ندیده خندیدنت
مگر به لحظه ی حسین دیدنت
به کربلا چه با تو تقدیر کرد
که داغ یک روزه تو را پیر کرد
زمان جنگ یکی از همرزمان من نقل می کرد.می گفت یک شبی برای من روضه ی رقیه و زینب جا افتاد.می گفت اون شب با یکی از بچه هایی که شونزده هفده سالش بود رفتیم گشت شناسایی.بعد یک پلی بود زیرش یه مشت جنازه ی عراقی ریخته بود که بو کرده بود.دم پل که می ایستادی زیاد معلوم نبود.دو وجب که پایینتر می رفتی شیاری بود که ظاهرا آب درست کرده بود اونجا جنازه ها ریخته بود.می گفت ما این رو دم این پل گذاشتیم.من خودم هم یک شب دم اون پل بودم.جایگاهی بود که حد اتصال بین بچه های اطلاعات عملیات تخریب بود.یعنی بچه های اطلاعات می یومدن اینطرف و اونها ارتباط برقرار می کردند.این پسر شونرده هفده ساله رو ما گذاشتیم اینجا گفتیم بیست دقیقه دیگه ما میریم شناسایی می کنیم و برمی گردیم و اطلاعات رو به تو میدیم تو هم ببر برسون به بچه های تخریب.می گفت ما بیست دقیقمون شد یک ساعت و خورده ای.بعد این بنده خدا بعد که جنازه ها رو دیده بود با اون فضای بسیار تاریک اونقدر ترسیده بود که وقتی ما برگشتیم اومدیم دیدیم یکی دو ساعته نصف موهاش سفید شده.بعد اینجا من تازه فهمیدم یعنی چی که:به کربلا چه با تو تقدیر کرد...که داغ یک روزه تو را پیر کرد
میگه:این حسین تنها یک عاشق دارد آنهم زینب است.زینبی که می گوید و ما رایت الا جمیلا.لذا از گله کردن و دل گرفتگیهای خودم از ناراحتیهای جسمی و روحی خودم من شرمنده می شوم که ببین ما چقدر بی ظرفیتیم.از یک صبح تا ظهر سی چهل نفر از نزدیکان زینب رو سر بردند.تو اگر یکی از اینها رو ببینی کمرت خم میشه
یکی از دوستان در مشهد نقل می کرد:با یکی از رفقا از جلوی بیمارستان قائم مشهد می خواستیم رد بشیم.بعد تا اومدم فلکه و بپیچم سمت راست گفت از اونطرف برو از خیابان کوه سنگی برو.گفتم چرا؟؟اینطرف که نزدیکتره!گفت از جلوی بیمارستان قائم نه.گفتم چرا؟گفت:با مادرم میومدیم داشتیم از عرض خیابون رد می شدیم بعد چون برف و یخبندون بود مادرم پاش لیز خورد جلوی من خورد زمین.این کمرش رگ به رگ شد و من هر موقع از اونجا رد میشم این صحنه به ذهنم میاد و نمی تونم تحمل کنم. حالا شما ببینید زینب چه کرد از سه چهار سالگی تا لحظه ی آخر عمر
تو رو خدا امشب به حضرت زینب بگو که باب گله رو تو دلت ببنده . یکی از جانبازها نامه داده که یاد جانبازهای قطع االنخاع بکنید که بیست ساله درد دارند.زخم بستر می گیرند زخمها چرک می کنه و بو می گیرند یک بساطی دارند
خواهرا برادرا! یک کمی قوی بشید.از عمه ی امام زمان قدرت بگیرید سرباز محکمی برای امام زمان باشید المومن کالجبل الراسخ مومن مثل کوه می ماند
باب گله رو ببند.نه به دوستان و رفیقات گله کن,نه به پدرو مادرت و نعوذبالله نه به خدا.راضی باش.
جمله ی آقا امام حسین در آخرین لحظات,در آخرین نفسهاش در گودی قتلگاه که ملائکه تعجب کردند فرمود: