سفارش تبلیغ
صبا ویژن
باقیمانده مکتب عشق10 (سه شنبه 87/2/10 ساعت 3:56 عصر)
2.عشق حقیقی:

آیا خداوند تبارک و تعالی ناز می کند؟

دو مرحله دارد:

الف:
چون خداوند تبارک و تعالی ظرفیت من و تو را می داند و چون می داند که ما انسانها نقدپرستیم با خودش خداوند اینطوری برنامه ریزی کرده که اول که انسانی به سمت خدا می رود سریع در را باز می کند.خداوند می گوید که این بنده ی من اگر یک کم ناز از من ببیند برمی گردد لذا سریع در را باز می کند و وقتی داخل شدی و عشق خداوند اولین ذراتش در قلب تو شکل گرفت بعد خداوند تبارک و تعالی یواش یواش از تو لوازم عشق را می خواهد.اول خداوند تبارک و تعالی می گوید:

قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الر حیم:
همه بیایندکثیفترین و بدترین و بدکاره ترین ها بیایند.وقتی دیدی که خداوند اینقدر مهربان است و عشق شکل گرفت تو می دانی که این عشق شکل گرفته تکثیر می شود خداوند آرام آرام برای اینکه به تو ثابت شود که معشوقت یک چیز ازلی و ابدی است آرام آرام ناز خداوند شروع می شود.اولیاء خدا آخر کار فقط التماس می کنند.در عشق حقیقی وقتی انسان به سمت خدا می رود آرام آرام اول عشق خودش را نشان می دهد بعد آزمایشها شروع می شود که حالا شما که عاشقی از لوازم عشق چی داری عزیزم؟؟تا جایی که ببیند تو ظرفیت داری.بعضی از عزیزان فکر می کنند که بلا و امتحان اندازه ی ظرفیت حال حاضر ماست.در حالی
که امتحان به اندازه ی ظرفیتی است که ما می توانیم بهش برسیم.
بعضیها می گویند که خدایا خارج از ظرفیت ما را امتحان کردی در حالی که تو فکر می کنی که ظرفیت نداری.خداوند دقیقا به اندازه ی ظرفیتت تو را امتحان کرده است.ظرفیتی که می توانی بهش برسی.یک قدم از اونجایی که هستی بالاتر است.عرض کردم که وقتی دونده را مربی می دواند تا آنجایی که داری می دوی بدنت هیچ رشدی نمی کند.از آنجایی که می گویی دیگر نمی توانم خداوند می گوید یک دور دیگر باید بدوی.این یک دور دیگر بدن را دارد رشد می دهد.در امتحانات ما از اونجایی که ما درد به روحمان نمی رسد روح ما تعالی و پیشرفت ندارد.اما از آنجایی که روحت درد می گیرد و غم و غصه و ناراحتی و احساس شکست و یاس می آید,روحت درد می گیرد,اضطراب ایجاد می شود و از آنجایی که غصه و بغض گلویت را می گیرد و از آنجایی که بدنت در اثر فشار روحی کم می آورد تو ساخته می شود.بعضیها تا اینجا می آیند و بعد از اینجا می گویند که ما دیگر نیستیم مربی هم به این دونده می گوید اگر نیستی بفرمایید منزلتون.لذا اگر می خواهی بالا بروی از اینجا باید شروع کنی.

ب:گفتگوی رمزی بین عاشق و معشوق:

حافظ:

من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که توانی



وقتی خیلی بالا می رود میزان صحبتهای کلامی بین عاشق و معشوق کم می شود و ارتباطات قلبی یا به قول امروزیها تله پاتی بین عاشق و معشوق بسیار می شود.وقتی عشق بالا می رود دیگر بین عاشق و معشوق جملات حاکم نیست بلکه اشارات و کنایات حاکم است.وقتی عشق بالا می رود حرکات چشم بین عاشق و معشوق بالا می رود.عشق که بالا می رود سکوت بین عاشق و معشوق ارتباط قلبی را برقرار می کند.بعضی از اولیاء خدا که در سنین بالا با خدا حرف زدنهایشان در سکوت است به این نقطه رسیده اند.اینقدر ارتباطات قلبی بالا رفته و برقرار شده که دیگر نیازی به ارتباطات کلامی نیست.مثل ارتباطاتی که خداوند تبارک و تعالی با رسولش داشت تحت عنوان حروف مقطعه ای که در قرآن کریم آمده اینها ارتباطات قلبی بین خدا و رسول است.همه ی علماء نشستند و بررسی کردند که ببینند این حروفهای مقطعه چی هست و آخرش به این نتیجه رسیدند که این حروف را نمی شود بفهمیم چی هست بلکه صحبتهای رمزی بین خدا و محبوبش هست برای یک سری صحبتهایی که ما نمی فهمیم.در عشق مجازی و حقیقی در درجات بالای عشق عاشق و معشوق بیشتر از اینکه صحبت کنند در فکر همند بیشتر از اینکه زبانشان برای یکدیگر حرکت کند قلبشان برای یکدیگر می تپد و بیشتر از اینکه به فکر سرویس گرفتن از طرف مقابل باشند نگران طرف مقابلند.لذا عاشقی می گوید که مردم, خدا غریب است.بعد می گویند که مگر می شود که خدا غریب باشد غربت از صفات ضعف است و به خدا تعلق نمی گیرد.می گویند از این باب که من آنقدر به فکر خدا هستم که می بینم خداوند آنقدر ذاکر در جامعه ندارد.مردم صبح که بلند می شوند خوب خوبهاشون بسم الله می گویند تا روزیشون زیاد شود خوب خوبهاشون بسم الله می گویند و صدقه می دهند تا بلا بهشون نرسد.خوب خوبهاشون قرآن می خوانند تا ثوابی بهشان برسد.لذا خدا غریب است مردم دارند از خدا خرید می کنند
.انگیزه ها این روزها,انگیزه های قشنگی نیست.چقدر خوب است که در این بحث ده شبه ی ما یک تحولی در اعمال,ظاهر و باطن خودشون ایجاد کنند فقط به خاطر خود خدا.اینقدر جواب می دهد و اینقدر در زندگی و آخرتت برکت دارد و.....!بگو خدا فقط و فقط برای خودت این کارها رو می کنم.از فردا این اتفاقات به زندگی من اضافه می شود و این اتفاقات از زندگی من کم می شود.

گزینه ی بعدی از لوازم عشق:

هـ.عاشق و معشوق جنگ قدرت ندارند

پرانتز مجازی:(پدرو مادر می نشینند دختر و پسر را توجیه می کنند .روز اول که به خانه رفتی دم حجله گربه را می کشی.روز اول این حرف رو به شوهرت نزنی که پُرو میشه ها یا به زنت این اختیار رو ندی پُرو میشه ها.دائم این عبارات گفته می شود که پرو می شود.یعنی رابطه ی عشقی تبدیل شده به جنگ قدرت.در خانه از روز اول این دو تا با یک ذهنیتی میان که گویا یک دشمن سلطه گری قرار است با ایشان زندگی کند.بسم الله الرحمن الرحیم,توکلت علی الله....یک جوری توکل به خدا می رود گویی قصد رفتن به جنگ را دارد.بعد از همان اول زندگی شروع می شود.ظرفهارو کدوم طرف بگذارم؟اونطرف بگذار اما اینطرف بهتره ها نه بهت گفتم اونطرف.سر یک سری چیزهای الکی.ببینید اینها در خانه های ما جنگ قدرت است.در عاشقی و معشوقی جنگ قدرت نیست جنگ خدمت است.یعنی تمام فکر و ذکر عاشق اینست که چطور معشوق راضیتر شود نه اینکه چه طوری خودش مسلط بر معشوق شود.سلطه جویی و به قدرت رسیدن در خانواده های امروز ما یکی از دردهای امروز جامعه است.پدرو مادرهایی که این تیپی نصیحت می کنند محبت کنند که از این نصیحت های عارفانه به بچه هاشون نداشته باشند.که پسرم بنشین برایت توضیح بدهم که چه کارهایی باید انجام بدهی چون من جنس زن رو می شناسم .پسرم زن جماعت اگر سوارت شد دیگر پیاده نمیشه.حالا آخوندو بگی یه چیزی!آقای قرائتی می فرمودند:
در نیشابور تو سیل گیر کرده بودیم یک بنده خدایی پنج زار می گرفت مردم رو از خیابون رد می کرد اونطرف پیاده می کرد ولی نوبت ما که می شد سوار نمی کرد.بعد آقای قرائتی می گفتند که ما اون موقع طلبه ی جوانی بودیم هر چی می گفتیم که آقا مارو سوار کن گفت:والله ما می ترسیم تو سوار بشی دیگه پیاده نشی!
ما با این کارهامون داریم جنگ قدرت راه می اندازیم.اصلا در خانه سوارو پیاده ای در کار نیست.در خانه باید عشق حاکم باشد عشق یعنی گذشت یعنی ایثار.عشق یعنی هرآنچه تو بگویی.

در روایت داریم که امام صادق(ع)فرمودند:که چقدر درست است مردی که به زنش می گوید چه غذایی دوست داری درست کنی؟

پرانتز مجازی:(دقیقا برعکس امروز که زن به مردش میگه که چی برات درست کنم؟یعنی برعکس شده عرف ما بر خلاف اسلام است و بالعکس که اگر من زن خانه هستم من باید مبلمان خانه را انتخاب کنم.اومدند تقسیم بندی کردند مرز کشیدند که این قسمت مال من اون قسمت هم مال.تو اگر می خواهی میز کارت رو بگذاری من دخالت نمی کنم من اینجا می خواهم مبلمانم را بچینم..طوری که زندگی رو سهمیه بندی کردند و این معنای عشق نیست طوری که امام صادق(ع)این عشق را مضحکه می کند.لذا وقتی که گرایش به سلطه گری می شود عشق از بین می رود
.سر بچه ها دعوا می کنند.می بینی بچه ی 4 ساله الاف ایستاده که این خطایی که کرد الان چه اتفاقی می افتد؟مرده میگه بگذار من تربیتش کنم خانمه میگه بگذار من تربیتش کنم ,بابا مدیر خونه است نه مادر مدام در خانه است و این بچه همینطور ایستاده به این نگاه می کند به اون نگاه می کند که اینها می خواهند من رو تربیت کنند!!

چرا وقتی که اولین هیجانات جنسی فروکش می کند عشق خودش را نشان نمی دهد.مرحله ی نشان دادن عشق بعد از جسم دعواست.یکدفعه می بینی بحثشان شد گویی اینها عاشق نبودند اینها جسم پرست بودند.)

وقتی امام صادق(ع)می گویند:با عشق وارد زندگی شوی یعنی در خودت این لوازم را داشته باشی.

پرانتز مجازی
:(برادر من خواهر من!چند بار ممکن است که یک انسان عادی در مقابل محبت و ایثار و تواضع تو آن موضع خصمانه ی خودش را حفظ کند.یک بار,دو بار,ده بار,صد بار...چقدر می تواند؟؟طرف بالاخره یاد می گیرد.با تواضع ,با ایثار ,با گذشت و با پایین گرفتن خود و خیرخواهی برای طرف مقابلت چند بار می تواند مقاومت کند؟؟از مسیر دعوا می توانی جلو بروی؟بعضی از برادرها و خواهرها هستند که از عشق به عنوان سلاح بُرنده و بسیار موثر و نافذ دارند استفاده می کنند.هم حرف خدا را گوش می دهد هم حرف خودش دارد جلو می رود,هم خیر معشوقش را می خواهد و هم هیچ مشکلی در خانه ندارد و تو ارتباطات اجتماعی و با رفقاش.مگر کسی می تواند در مقابل این سیگنال عشقی که تو می فرستی مقاومت کند؟عشق زمین می زند و خرد می کند طرف مقابلت را.تمام سلاحهایش را از او می گیرد.از این مسیر جلو برویم.نه عشق زبانی بلکه عشق قلبی.)

اما در عشق حقیقی
: وقتی به خداوند تبارک و تعالی می رسیم آیا ما عددی هستیم که بخواهیم در مقابل خداوند تبارک و تعالی جنگ قدرت راه بیندازیم؟لذا آدم خودش را رها می کند که خداوند کارهایش را انجام می دهد و ما آن چیزی که به عقلمان می رسد(تکلیفمان) را انجام می دهیم و بقیه اش هم دست خداست.گرچه کلمه ی تکلیف هم این روزها مستهلک شده و همه احساس تکلیف می کنند بلکه تکلیف بر اساس عقلانیت که عقل می گوید بزرگان دین می گویند و انسان در حوزه ی کاری می رود و بقیه اش هم دست خداست.ایشالله خداوند قسمت کند که بفهمیم عبدیم و عبد با مولا سر جنگ ندارد که اگر این را دادی که دادی ولی اگر ندادی ؟؟؟

دادی دادی یعنی چی؟؟ندادی یعنی چی؟؟یک کمی در مقابل عشق بزرگ شو.در مقابل خداوند بنشین حرفت رو بزن سرت رو پایین بینداز و برو.چقدر از بزرگان ما هستند که در مسائل معنوی اصرار می کنند اما سرشان پایین است.نمی آید بنشیند بگوید همین که هست باید این را به من بدهی.در حالی که می گوید شاید این معنویت برای من صلاح نباشد.تازه این معنویته چه برسد به مادیات.یعنی حتی برای معنویات اصرار نمی کند.برخی امشب در اینجا یا جاهای دیگر با این زمینه ی ذهنی آمدند و نشستند که حسین جان امشب باید اشک و سوز بدهی!!

استادمان می فرمود:اگر خودت را بگیری رهایت می کنند و اگر خودت را ول کنی تو را می گیرند

کارهاتو کردی برنامه ریزی کردی اومدی باریک الله.لباس عزا پوشیدی نشستی تو سرماو گرما.اما چه اتفاقی بیفتد رها کن بگذار معشوق تو را بچرخاند.عاشقی عاشق است که در اختیار معشوق باشد.معنای دقیق کلمه ی توکل که اولیاء خدا در سه پله معرفی می کنند در پله ی سوم بیانگر عشق است

پله ی اول:

می گوید توکل یعنی خدا و اولیاء را وکیل قرار می دهیم
.آدم به وکیلش تماس می گیرد که چکار می کنی؟چکار کردی؟یک کمی تلاش کن یک کمی کار کن.اما اعتماد دارد

پله ی دوم:

توکل یعنی مثل کودکی که در دست مادر است
.کودک بعضی وقتها گریه می کند که گرسنمه بعضی وقتها ونگ ونگ می کند که آقا شیر می خوام ولی پناهگاه کودک آغوش مادر است.یعنی از بغل مادرش کودک رو بدی به دوست مادرش که بغل دستشه کودک سریع نگاه می کند متوحش می شود به آغوش مادر برمی گردد.

در این مرحله هم,هنوز عشق خودش را نشان نداده است

پله ی سوم:

می گویند عشق در توکل نوع سوم خودش را نشان می دهد.مثل مرده رو سنگ غسالخانه در اختیار مرده شور.

درد اگر عطا کند یا که شفا دهد مرا

گر به زمین زند مرا یا به سما کشد مرا

پای برون نمی نهم من از سرای فاطمه


*******

یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و دردو وصل هجران پسندم هر چه را جانان پسندد



این می شود معنای معشوق

بنابراین عشق سلطه گری نمی شود


گزینه ی بعدی از لوازم عشق:

و.میل به شناخت کامل تر معشوق:

بعضی وقتها سوالهایی که از معشوقهای مجازی, ما خود می پرسیم با اینکه بسیار بسیار بی ربط است و هیچ دردی را از دنیا و آخرت ما درمان نمی کند اما سوال نشان دهنده ی عشق است.
اینکه چه غذایی دوست دارد؟چه رنگی می پوشد؟شبها چقدر می خوابد؟سر کدوم کار می رود؟چه شغلهایی دارد؟ماشینش چی هست؟خونه اش کجاست؟بعد که بهش می گویند که به تو چه ربطی دارد می گوید که من احساس می کنم که به دنبال شناخت بیشتر معشوق خود هستم.نمی شود انسانی عاشق خدا باشد ولی تو این پانزده سال تا نود سال زندگی که همتون در این رده ی سنی هستید یک بار نرفته باشد معنای دعای جوشن کبیر را بخواند تا خدا را بهتر بشناسد.لذا نمی شود که انسانی عاشق خدا باشد ولی هنوز یک بار قرآن را کامل نخوانده باشد که ببیند آیاتش چی میگه؟؟بنابراین بیاید برنامه ریزی کند بگوید قرآن من سیصدو پنجاه صفحه دارد پانصد صفحه دارد چند تا صفحه دارد؟بعد روزی یک صفحه دو صفحه نگاه کند ببیند خداوند چی فرموده.بعد می بیند که یواش یواش خداوند پرده ی اول قرآن را برای انسانی که این عشق را به شناخت رسانده کنار می زند.به طوری که آیه ای به ذهنت میاد که متوجه می شوی دردت در همین آیه بود.خداوند پرده ی اول را کنار می زند که این شخص میل به شناخت من دارد این بنده ی من قرآن نمی خواند تا به بهشت برود ,قرآن نمی خواند تا گناهانش پاک شود یا فلان و فلان شود بلکه این دارد قرآن می خواند تا مرا بشناسد.ملائکه ی من پرده ی اول را بزنید کنار بگذارید ببینم چی چی گفتم من.قرآن من برای همه ی انسانها تک تک صحبت دارد


گزینه ی آخر از لوازم عشق:

ز:میل به تبادل اسرار:

اللهم نور روحی بمشاهدتک

خدایا نورانی کن مرا تا اسرار تبادل پیدا می کند
.

حدیث قدسی کنزالعمال صفحه ی 433 حدیث 1872
:

از جمله معدود حدیثهایی که درش کلمه ی عشق آمده است

هنگای که بنده ی من دغدغه ی من را داشته باشد.یعنی در ذهنش دغدغه ی من باشد.برای هر کاری به من یک فکری می کند من ذکر خود را برای او آمال لذات قرار می دهم.یعنی به آخررین چیزی که فکر می کند اینست که من بتوانم با خدا حرف بزنم

لذا هارون وقتی امام کاظم رو بالای سیاه چال آوردند چاه تاریکی که هارون به آقا گفت باید چهارده سال اینجا باشید.در اینجا آقا گریه کردند.هارون به آقا گفت یابن رسول الله کم آوردی؟؟فرمود:گریه از خوشحالی است.من به آخرین درجه ی لذتم دارم می رسم خلوت و ذکر با معشوق
.

چطور می شود که ما از ذکر لذت ببریم؟وقتی در ذهنمان دغدغه ی خدا باشد.همیشه ذکر معشوق باشد,اسم معشوق برای ما لذت بخش باشد.وقتی می گویی یا الله,یا علی,یا زهرا,یا حسین,یا محمد صفا می کنی.لذت می بری.دلت برای ذکر تنگ می شود.آقا شماها چرا امشب اینقدر زود در این گرما آمدی؟؟عشق داری می کنی دیگه.حسین یا .....بگی چه فرقی می کند.آنهایی که در بند کلمات و حروف هستند که عاشق نیستند.عاشق اصلا نمی شنود.عاشق ,یکی دیگر دارد یک کار دیگری می کند ازش برداشت عشق می کند.یک کسی دارد به عاشق فحش می دهد اما با خودش یک برداشت دیگری می کند.یکی از دوستان زمان جنگ,رفته بودیم یک جایی کار داشتیم رسیدیم به یک منظره ی خوش آب و هوایی دیدیم شدید گریه می کند.گفتیم چته؟؟گفت الهی بمیرم برای غربت زینب در بیابانها چی کشید؟؟؟این عاشقه.
تویی که در بند حروفی عاشق نیستی در بند عشق باش.اصلا اون طرف آنقدر والا و شیدا شد که نفهمید چه خبره و چی به چیه!ا متاسفانه بعضی از ماها اینطوری هستیم که یک صوت حواست را پرت می کند.بابا ول کن برو کربلا.محرم امسال هم تمام شد تو هنوز در بند قافیه ای.باید انسان دلش را بفرستد.دل که پرواز می کند حب الشیء یعمی و یصم
.اگر در وسط عزاداری گوشهات باز است و چشمهایت می بیند و دلت پرواز نکرده است حب ایجاد نشده است.در حالی که وقتی محبت میاد انسان کور و کر می شود.اصلا یارو دارد یک کار دیگری می کند تو در فضای خودتی اصلا کاری نداری که چی خوند چی دید چی شد...اصلا تو این عالمها نیست.این فضاهایی که ما داریم ایجاد می کنیم برای حب است.

فاذا جعلت بغیته و لذته فی ذکری:وقتی در ذکر خودم لذت برایش قرار دادم.لذا وقتی بلال می گفت اسهدان لااله الاالله چون بلال نمی توانست شین بگوید و بعضی گفتند که آقا یک اشهد داشتیم این رو هم بلال خرابش کرد اسهد دیگه چی هست؟در حالی که پیامبر فرمودند این شهادت عاشقانه را اجازه ندهید که قطع شود.وقتی این حرفها به گوش بلال رسید پیامبر هیچی نگفتند اما بلال خودش ناراحت شد که یکی دیگر اذان بگوید و مردم هر چه نشستند خورشید طلوع نکرد.این روایتی هست که ابن طاوس نقل کرده و شیخ مفید که بسیار در نقل کردن عبارات ایشان وسواس دارند هم نقل می کنند و علمای بعدی هم نقل کردند که
آن صبحی که بلال اذان نگفت خورشید بالا نیامد و مردم وحشت کردند رفتند به پیامبر گفتند که چی شده؟؟فرمود:دل بلال را شکستید.اسهد این از اشهد توی عاقل بالاتر است.لذا این عاشق است.به این سمت بروید
.

آسیب شناسی امروز مملکت ما اینست که چرا مردم ما بعضا عشق دارند.این رو آسیب شناسی کنید.ما این حرفها رو سال 82 زدیم و گفتیم که آسیب شناسی این است ولی این مملکت حداقل پنج سال از حرفهای ما عقب است.چه برسد به بقیه.حالا تازه یادشون اومده آسیب شناسی گذاشتند.ما حرفهامون رو تو بحث
هیئت علیه هیئت
گفتیم که این مشکلات هست و باید بررسی کنیم.مشکل ما اینست که از حسین(ع)فقط مصیبتش را نشناسیم.

مستمع ما مستمعی است که اول منبر میاد و به منبر بیشتر دارد توجه می کند همین افتخار است.چون معلومه که دنبال شعوره و شورش هم الحمدالله رب العالمین خیلی بالاست.فدای کسی بشوم که شورو شعورش در حد مساوی بالا می رود.دو بالش با هم می زند.بدون شور شعور جواب نمی دهد و بدون شعور شور جواب نمی دهد.ایشالله همه با هم دم بهشت همدیگر رو می بینم.
سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار
.به کوری چشم همه ی شیاطین

مذهب عاشق ز مذهبها جداست

فاذا جعلت بغیته و لذته فی ذکری عشقنی و عشقته فاذا عشقنی و عشقته رفعت الحجاب فیما بینی و بینه

وقتی من لذت را در ذکر این قرار دادم عشق به من می ورزد.وقتی عاشقش شدم حجابها را بین خودم و این کنار می زنم.مرا می بیند
.

دیگر اصلا به چیز دیگری نیاز ندارد.هرآنچه مردم می گویند حمایت مرا احساس می کند و از این حمایت لذت می برد.لذا این می شود آخرین کلام عشق.یعنی آخرین کلام عشق خروج شما از مرحله ی شهود و ورود شما به مرحله ی غیر است.یعنی دیگر شما در غیب هم شهود داری و کامل دیگر همه چیز خداوند تبارک و تعالی را احساس می کنی





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 108 بازدید
    بازدید دیروز: 16
    کل بازدیدها: 697322 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •