در جلسه فبل گفتیم که مثلث موفقیت و سعادت سه ضلع دارد و هر ضلع هم یک گوشه دارد و این 3 ضلع عبارتست از

1.استعداد

2.علاقه

3.پشتکار

اگر انسانی بتواند این سه ضلع مثلثش را پر کند دیگر بقیه چیزها برایش مهم نیست.حال اگر از معلولین صرفنظر کنیم چه معلولین جسمی و چه معلولین روحی و ذهنی،بقیه انسانها اگر می خواهند موفق باشند یک مثلث لازم دارند.
مهمترین مطلبی که شما باید در نظر بگیرید تطابقه.تطابق جامعه و استعداد.
جامعه از مادی و معنوی جایگاههای مقسوم و تقسیم شده ای هست که بنابراستعدادشان باید این جایگاهها را پر کنند.ما در جامعه همه نوع قشری نیاز داریم.از دکتر و مهندس و معلم گرفته تا ورزشکار و هنرمند و قصاب و کاسب و...!
همیشه این را در نظر بگیر که در چه رشته ای موفق تری.
امام صادق (ع) فرمودند:
در جامعه بگردید و جاهای خالی جامعه را پر کنید. نه جاهایی که پره و دارای موقعیته

تقسیم بندی معنوی:
هر کدام از ما برای جایی از معنویت خلق شدیم بعضی با اشک و توسل بعضی با معرفت و برخی دیگر با تبلیغ ،کارشان پیش می رود.هر کسی باید بگردد و استعداد خودش را کشف کند.چه شاعرای خوبی داریم که استعداد دیدن ندارند.چه سخنوران خوبی که استعداد نوشتن ندارندو...
لذا کنکوریها دقت کنن و ببینند استعدادشان در چه رشته ای هست.نگاه نکنند به اینکه پدر و مادرش چی میگه.ببینه خودش چی می خواد.هر رشته ای جایگاه خودش رو داره.
در غرب اینطور نیست که علوم بر علوم دیگری برتری داشته باشد.دو هفته پیش از اخبار شنیدم که در ایتالیا دانشگاه مرگ تاسیس شده.مرگ جسمانی و مرگ روحانی با سه گرایش.فلسفه غربی که اینقدر ضعیفه موندم که تا حد لیسانس و دکنرا چی می خواد بگه.ببینید این صدات جامعه است. و باور کنید اگر همین غرب نهج البلاغه مارو پیدا کند 7 گرایش دیگر هم به آن اضافه می کند.مثال بزنم:یه وقت سفره می اندازند و می گویند سفره را پر کن. تو سریع میری مرغ میاری.چون مرغه، فکر می کنی خیلی مهمه..اما بعد می بینی این مرغه نمک نداره.یعنی درسته که باارزشه اما صدات نداره.
آخه چرا فکر کردیم پرستیژ جامعه در چند تا رشته بیشتر نیست؟میگن چه رشته ای هستی میگه کتابداری.بعد می بینی مسخرش می کنن. در حالی که آیا تو می دانی تتابداری مثل اینست که آب رو می خواهی به مزرعه تزریق کنی.آخه چرا سرت را پایین می اندازی؟
در معنویت استعداد خودت را بسنج.بعضی وقتها تو خوب می توانی با اهل بیت رابطه برقرار کنی یکدفعه می بینی با اولین مناجات اشکهات جاری شد و مست در آن مناجات می شوی.
یک موقع هست که باید بروی و برای امام رضا پولی خرج کنی و بعضی اوقات هم می بینی که استعدادت در اینست که محبت بقیه را نسبت به امام رضا جلب کنی و یا نه،می بینی استعدادت در اینست که بروی و برای امام رضا جارو بزنی.
لذا درمعنویات ما نباید انتخاب گر باشیم و متاسفانه ما انتخاب می کنیم بر اساس دل نه بر اساس استعداد و توانایی.
چرا ما باید دیدگاهمان نسبت به امام زمان آنقدر کوچک باشد که همه وهمه حتی دکتر و مهندس و...فکر کنند که حتما باید امام زمان را ملاقات کنند؟قربوت برم برو وظیفت رو انجام بده خود امام زمان میان به دیدنت.
در کتاب شیخ نهاوندی نقل شده که قریب 14-15 سال دنبال امام زمان می گشت تا اینکه بالاخره در دزفول به او گفتند پیرمردی درفلان مغازه هست که امام زمان را می بیند و می تواند به تو کمک کند. به سمت مغازه رفت داخل شد .دید پیرزنی وارد مغازه شد و پیرمرد کارش را راه انداخت دومین و سومین نفر هم کارشان را راه انداخت.پیرمرد به شخص گفت
چیزی می خواهی؟گفت دنبال امام زمان می گردم.پیرمرد جواب داد گفتی امام زمان؟؟.همون شخصی دومی که الان به من مراجعه کرد و کارش را انجام دادم همان امام زمان بود.شخص پرسید چه کردی که به همین راحتی او را ملاقات می کنی و به دیدنت می آید؟پیرمرد گفت:من در ساعت سازی استعدادمو خوب انجام دادم و به خاطر همین هم هست که آقا همیشه به دیدنم می آیند.
حالا مدام توی مملکت با عصبانیت فریاد می زنند که بابا ارزشها از بین رفت، دختر به پسرنگاه می کنه و پسر به دخترآقا لباس فلان می پوشند و.....!در حالی که این داد را باید بر خودمان بزنیم که چقدر بچه مسلمان و با آی کیوی بالا با بدن و گوش و چشم سالم که در دام مذهب خرافی اسیر شدند.بچه مذهبیه اما می بینی دنبال هیچی یست نه دنبال سیاسته، نه اقتصاد نه جامعه و...!فقط میگه من بچه مذهبی هستم
بیا وظیفه خودت رو پیدا کن.اون باری که روی زمین مونده رو بردار. بدان که امام درد بر دلشه. امام از شیعه راکت شده.و حتی امام نسبت به آنهایی که اهل گناه هستند اینطوری نیست چون توقع داره ازت.
متاسفانه خیلی از کسانی که رفتند و زحمت کشیدند در مادیات و معنویات استعداد خودشان را نشناختند.
یکی از علمای بزرگی که شاگردش اصلا حرف نمی زد به شاگرد خویش گفت سوالی؟بحثی؟صحبتی و..!شاگرد پرسید:بفرمایید اگر انسان آب گیرش نیاید تا وضو بگیرد و نزدیک غروب باشد تکلیفش چیست؟؟گفت:باید صبر کند تا 5-6 دقیقه قبل از اذان اگر باز آب گیر نیاورد آنگاه تیمم کند و نمازش را بخواند. شاگرد پرسید:ببخشید استاد اگر غروب تا نصفه شب طول کشید چی!؟؟؟؟؟(استاد گفت:همون بهتره که تو چیزی نگویی)
بنابراین استعدادت را بدان.اگر در مسیری بروی و استعدادش را نداشته باشی و فقط اراده کنی فایده ندارد.بنابراین اول ببین توی این مسیر استعداد داری و بعد آیا علاقه هم وجود دارد؟ و وقتی علاقه هم ایجاد شده باشد انسان گرمی و پشتکار هم پیدا می کند یعنی ناخوداگاه شما از استعداد و علاقه می رسی به پشتکار و ضلع سوم مثلث بسته می شود.
متاسفانه جامعه بعضی اوقات ما را از علایقمان دور می کند.اینقدر مامان و بابا از کوچکی بهش میگن خانم دکتر،آقا دکتر.که اصلا نمی تونه خودش انتخاب کنه. اگر هم بگوید که من مثلا به هنر علاقه دارم میگن چی؟هنر؟؟؟؟
حضرت عباسی کدامیک از ما توانستیم فرهنگ بچه های جنگ را بیشتر به جامعه القاء کنیم من یا حاتمی کیا!؟؟ با سریا ل با فیلم و با هنر یک جبهه جهانی رو داره باز می کنه.
شما دنبال یک سری قله های مادی و معنوی بودی.ببین چه راههایی رفتی و کدام از این راهها به نتیجه رسید و کجا نرسید.اونوقت مشخص خواهد شد که شما چه جاهایی اشتباه کردی و دیگر تکرار نخواهد شد.بنابراین بنشین و همه را چک کن.
طرف می بینی نگاه می کنه به بغل دستیش که تا گنبد امام رضا رو می بینه غرق در اشک میشه بعد فکر می کند که خودش هیچی نیست. در حالی که اهل بیت از تو توقعاتشان فرق می کند.برخورد اهل بیت با ما،برخورد عادلانه و کریمانه است.می شینه می بینه تو چه چیزی لازم داری و چه چیزی برایت خوب است می گذاره کف دستت.بنابراین تو همیشه مثل خودت باش.
و ببین آیا دلزده شدی یانه؟در احوالات شهید مطهری هست که ایشان هر گاه بعد از نماز های واجب ذکری را می گفتند و بعد از مدتی اگر آن ذکر دلش را می زد ذکرشان را عوض می کردند

عاملهای درونی:
علاقه:
برنامه بر طبق زندگی معنوی.واقعا برای تعالی روحتان چه برنامه ای در نظر گرفتید؟
چی آقا؟ تعالی روح!؟؟؟ اصلا چی چی هست این تعالی روح؟؟
یعنی واقعا تو هیچ برنامه نداری؟
میگه چرا دارم.می خوام برم توبه کنم.
خب کجا؟چه طوری؟با اشک؟با مناجات؟ با منبر؟برنامه خودت رو کاملا تنظیم کن.
طرف می بینی می خواد بره یک مغازه باز کنه کلی کارشناسی می کنه.
بنابراین مشورت کن حالا شده با استاد مشاور ،با قرآن با کتاب و...

حافظه:
متاسفانه حافظه ما ضعیفه و حافظه ضعیف خیلی به ما لطمه می زنه.

دقت:

برای اینکه ما در مسیر تکاملیم و بالا رفتن را باید خدا بخواهد.وقتی خدا می خواهد که تو شکر کنی ولی حافظه تو ضعیف است تو شکر نمی کنی و بالا نمی رسی.تو منافق و مشرک می شوی.عزراییل هم میاد و تشریف می بری ته جهنم!
چرا؟چون شکر نمی کند.
و از دیگر عاملهای درونی هوش،نظم و.....می باشد

عوامل بیرونی:
-محیط:
محیط را خواهران و برادران باید زیاد دقت کنند.متاسفانه مقدار زیادی وابستگی به محیط داریم.چرا؟چون ریشمون محکم نیست.چون هنوز علفیم.چون همه میگن چه آقای گلی،چه خانم گلی.هیشکی نمگیه آقای صنوبر یا خانم چنار.آخه گل خیلی زود از بین می رود اما صنوبر و چنار ریشه محکمی دارند
بنابراین چون گلی محیط تو را عوض می کند. قیافه الکی هم نیار که قکر کردی داداش.شلوغش هم نکن.گل هم زود پژمرده میشه و هم زود پرپر میشه.دو روز آبش ندهند خشک می شود
اگر تو تلاشت را کردی و آنگاه نتوانستی دیگه خود اهل بیت برایت درست می کند

نحوه برخورد محیط و اجتماع:
دانش آموزی که 4 گر فته 2 دلیل دارد:
دلیل اول:ممکنه استعداد نداشته،علاقه نداشته و خراب کرده.
دلیل دوم:ممکنه معلمش از اول به او گفته که تو کودنی،خنگی و...
جوان مخصوصا نوع برادرش غرور دارد..در حالی که خواهران تواضعشان بیشتر است.
اینهمه استانداری،شهرداری،نیروی انتظامی و...همه خانه مشاوره دارند.میگن چرا مشاوره نمی کنی؟میگ من مَردم!!!
اینهمه آخوند در مساجد مختلف کسی نمی رود ازشان سوال کند احکام دینی،رسالت،احکام کسب و...
بازاری می خواهی مغازه بزنی برو سوال کن و احکام کسب رو یاد بگیر. یا مثلا در مسائل دینی کاری رو که می خواهی انجام دهی برو از چند تا روحانی سوال کن که نظرشون چیه
پس مشاوره یادتان نرود
حتی پیغمبران هم مشاوره می کردند.
می گویند حضرت سلیمان(ع) زمانی از خداوند تقاضا کرد که عمر دا ئم داشته باشد.از همه حیوانات مشورت کرد گفتنمد:عالیه. خیلی خوبه.می خواست برود و به خداوند بگوید که سر راهش لاک پشت پیری را دید که عمر زیادی هم کرده بود.از لاک پشت هم مشورت گرفت..لاک پشت به سلیمان گفت:اول ببین خداوند همچین عمری را به اطرافیانت هم می دهد یا نه. وگرنه همه می آیند تو به آنها دل می بندی و می میرند و آخرش دیوانه می شوی.
ببینید عجب مشورتی!.سلیمان در آخرین لحظات از تقاضایش منصرف شد
خداد بیامرزد پدر پدربزرگم را،ایشان در سن 130 سالگی شعری را گفتند که خیلی جالبه

 پیوسته دعای مادر من این بود

که الهی پسرم پیر شوی

غافل که همین دعا مرا نفرین بود