فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ مِنْ حَرَکَاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِیَلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ فَیَکُونَ ذَلِکَ لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّةً وَ لِیَنَالُوا بِهِ لَذَّةً وَ شَهْوَةً
شب را بیافرید تا بندگانش در آن از رنج و تلاش بیاسایند و آن را به مثابه پوششى گردانید تا در آن به خواب راحت روند: تنشان بدان آسوده شود و نیرو گیرد و خود به لذت و کامیابى رسند.
از نظر مادی شب وروز برای این است که انسان به شهوات و آسایش برسد و برای روز قوت بگیرد. اما از نظر معنوی معنا متفاوت است. رفتن از نور به ظلمت برای گناه کردن مسلماً جایی در دین ما ندارد. تعبیر این است که معمولاً انسانها در دوران زندگی از عبادت خسته مـىشوند، و باید به خود استراحت بدهند. این مطلب از بحث شب و روز خارج مـىشود و مسألـهی قلب است نه شب و روز.
کسانی که از دنیا بریدهاند، مثل کشیـشها و راهبـههای مسیحی و یهودی، بعد از چهل سالگی افسرده مـىشوند. حتا در دین خودمان هم به همین ترتیب است، تارک دنیا شدن به مرگ زودرس نیز کمک مـىکند، در حالـىکه ما در روایات مـىخوانیم که خداوند خوبان را در زمین نگـهمـىدارد تا در میان مردم حجت داشته باشد.
لذا این فراز از دعا و پناه بردن به شب، به قلب برمـىگردد. امام علی - علیه السلام – مـىفرمایند ان للقلوب اقبالاً و ادباراً. برای قلـبهای ما آدمیان رو کردن و پشت کردن است و زمانی که قلب پشت مـىکند باید انسان به خود استراحت بدهد.
از بعد از احیای شب بیست و سوم ماه رمضان، رخوت و کسالت قلبی به فرد فشار مـىآورد و در نتیجه خدا هفتـهی آخر این ماه مبارک را برای خواص کنار گذاشته است. حضرت محمد - صلی الله علیه و آله وسلم – در دهـهی آخر بستر خود را جمع مـىکردند و به تهجد و عبادت و شـبزندهداری مـىپرداختند. عموم مردم در سرازیری معنوی هستند و این مسأله بد نیست، چون خاصیت عوام است.
مولعـة بذکرک ودعائک که در زیارت امین الله مـىخوانیم مربوط به خواص و کسانی است که به یقین رسیدهاند، کسانی که هر چه بر عبادت خود مـىافزایند، بیـشتر به عبادت رغبت پیدا مـىکنند.
اما استراحـتهای الان با زمان امام علی – علیه السلام – متفاوت است. مـىتوان مستحبات را کم کرد، به گشت و گذار و سفر و تفریح پرداخت، مخصوصاً برای جوانان و نوجوانان. جوان اگر اذیت نکند مشکل دارد، این پتانسیل را نباید سرکوب کرد. بعضی از افراد چون در جوانی اذیت نکردهاند، در سنین بالاتر شرارت خود را بروز مـىدهند. ما در صحیفه این مطالب را داریم اما سراغ کتابهای روانشناسان غربی و امریکایی مـىرویم و از آن کتابها مثال مـىآوریم.
پس هدف این فراز، ارائـهی راه حلی بود برای زمانی که انسان احساس کسالت مـىکند، باید به سراغ قسمـتهای خوب دنیا رفت. اگر در نماز به انسان فشار مـىآید واجب نیست که حتماً تسبیحات خوانده شود. حتا مـىشود بعد از نماز مغرب افطار کرد و بعد از افطار نماز عشا را خواند.
وَ خَلَقَ لَهُمُ النَّهَارَ مُبْصِراً لِیَبْتَغُوا فِیهِ مِنْ فَضْلِهِ وَ لِیَتَسَبَّبُوا إِلَى رِزْقِهِ
روز را بیافرید تا در روشنایى آن به طلب فضل و نعمت. خداوندى پردازند و رزق او را فرا چنگ آرند.
این فراز از دعا رسماً به معنویات اشاره مـىکند، و در مورد بصیرت است. اصلاً ارتباطی با روز مادی ندارد که چون خورشید در آسمان است روز روشن است و چشم آدم همه جا را مبیند. این روز برای بصیرت است تا خوب و بد را تشخیص دهیم:
وَ الَّذِینَ جَهَدُوا فِینَا لَنهْدِیَنهُمْ سبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ(عنکبوت: 69)
کسانى را که در راه ما مجاهدت کنند، به راههاى خویش هدایتشان مىکنیم، و خدا با نیکوکاران است.
خدا برای کسانی که جهاد مـىکنند، چه جهاد اکبر و جهاد اصغر، راه را باز مـىکند، و مسیر را روشن مـىکند تا در پرتو آن به تحصیل فضل و احسان بکوشند.
کسانی که مـىگویند منظور از روز در این قسمت دعاست باید به این نکته توجه کنند که در امریکا هم روز وجود دارد، آیا آنها هم دنبال فضل و احسان مـىروند؟
وَ یَسْرَحُوا فِی أَرْضِهِ طَلَباً لِمَا فِیهِ نَیْلُ الْعَاجِلِ مِنْ دُنْیَاهُمْ وَ دَرَکُ الْآجِلِ فِی أُخْرَاهُمْ
و در زمین خدا به سیر و سفر روند، تا هم از نعم این جهان عاجل برخوردار شوند و هم در آن جهان به سعادت آجل رسند
نیل العاجل: روز را بیافرید تا توسط آن دنبال دنیا و آخرت بروند، به نعمـتهای کم دنیا برسند، نعماتی که عاجل است یعنی روز به این منظور خلق نشده، اما به هر حال عدهای در پی آن هستند. دنیا از تعدادی خیابان و چهارراه تشکیل شده که برای رسیدن به مقصد انسان باید آنها را طی کند. اگر کسی بپرسد کجا مـىروی، ما نمـىگوییم خیابان فلان یا چهارراه فلان و ...، بـلکه اسم مقصدمان را مـىگوییم. اگر از انسانهای خوب بپرسیم که دنیا برای چیست؟ مـىگویند برای ایـنکه تمام شود و بمـىریم. باید همـهی مسیر را برویم و وقتی مردیم بایستیم.
اهدنا الصراط المستقیم یعنی دنیا یک راه است، راه برای رد شدن است، اصل جایی است که باید به آن برسیم. برای مؤمن هیچ اتفاق ناگواری رخ نمـىدهد، چون در صراط است. وی چون در حال گذر است به اطراف توجه چندانی نمـىکند، هر دردی که سراغش بیاید مـىگوید دىروز گذشت، امروز هم مـىگذرد. نیل العاجل یعنی رسیدن و گذشتن.
درک الاجل: درک کردن با گذشتن فرق دارد، درک کردن یعنی چسبیدن. اصل این است که آدمی در روز حرکت مـىکند و فقط به اصل فکر مـىکند، روز معنوی برای این است که انسان تشخیص بدهد اصل آخرت است.
بِکُلِّ ذَلِکَ یُصْلِحُ شَأْنَهُمْ وَ یَبْلُو أَخْبَارَهُمْ وَ یَنْظُرُ کَیْفَ هُمْ فِی أَوْقَاتِ طَاعَتِهِ وَ مَنَازِلِ فُرُوضِهِ وَ مَوَاقِعِ أَحْکَامِهِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى
به همه اینها کارشان به صلاح مىآورد و از کردارهایشان آگاه مىشود و مىنگرد که در اوقات فرمانبردارىاش چگونهاند و اعمال واجب چسان به جاى مىآورند و احکام او چسان مجرى مىدارند، تا بدکاران را به کیفر بد رساند و نیکوکاران را پاداش نیک دهد.
خداوند این تدابیر را به این دلیل اندیشید تا بندههایش را آزمایش کند. برخی از بندگان خدا اصلاً احکام را بلد نیستند، بسیاری از والدین یادشان مـىرود که فرزندشان باید مرجع تقلید داشته باشد. با این اوضاع امام سجاد – علیه السلام – مـىفرمایند باید به احکام مقید بود. بچه را برای نماز صبح بیدار نمـىکنند به این بهانه خسته است، اما اگر امتحان داشته باشد صبح زود با فحش و کتک از خواب بیدارش مـىکنند تا درس بخواند، اصلاً احکام دین اهمیتی ندارد!
زمانی که حرفی یا نکتـهای به گوش کسی برسد یعنی دیگر نباید در تاریکی بماند. در این دوره هیـچکس حق ندارد در ظلمت بماند، این همه کتاب و نوار و سـىدی، روزنامه و رادیو و تلویزیون از معارف مـىگویند و مـىنویسند و لذا کسی حق ندارد بگوید نمـىدانستم. البته وقتی کسی تمام فکر و ذهنش از دنیای عاجل پر شده، جایی برای آخرت آجل نمـىماند.
اَللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا فَلَقْتَ لَنَا مِنَ الْإِصْبَاحِ وَ مَتَّعْتَنَا بِهِ مِنْ ضَوْءِ النَّهَارِ وَ بَصَّرْتَنَا مِنْ مَطَالِبِ الْأَقْوَاتِ وَ وَقَیْتَنَا فِیهِ مِنْ طَوَارِقِ الْآفَاتِ
بار خدایا، حمد و سپاس تو را که پرتو بامدادى آشکار ساختى و ما را از فروغ روز بهرهمند گردانیدى و جایهایى را که روزى خود از آنجا فراچنگ مىآوریم به ما نمودى و از پیشامدهاى آفات در امان داشتى.
باز هم امام سجاد – علیه السلام – خدا را سپاس مـىگویند، چـهرا که هر یک قدم که انسان به سمت خدا مـىرود باید خدا را شکر کند، چون خدا یک پرده از جلوی او برداشته است.
در این فراز امام سید الساجدین – علیه السلام – از لفظ ضوء النهار به جای نور النهار استفاده کردهاند. ضوء با نور فرق دارد، زمانی که چراغ روشن مـىشود نور دارد، اما ضوء مولد نور است، و روز معنوی فی نفسه نورانیت و ضیاء است.
أَصْبَحْنَا وَ أَصْبَحَتِ الْأَشْیَاءُ کُلُّهَا بِجُمْلَتِهَا لَکَ سَمَاؤُهَا وَ أَرْضُهَا وَ مَا بَثَثْتَ فِی کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا سَاکِنُهُ وَ مُتَحَرِّکُهُ وَ مُقِیمُهُ وَ شَاخِصُهُ وَ مَا عَلاَ فِی الْهَوَاءِ وَ مَا کُنَّ تَحْتَ الثَّرَى أَصْبَحْنَا فِی قَبْضَتِکَ یَحْوِینَا مُلْکُکَ وَ سُلْطَانُکَ وَ تَضُمُّنَا مَشِیَّتُکَ وَ نَتَصَرَّفُ عَنْ أَمْرِکَ وَ نَتَقَلَّبُ فِی تَدْبِیرِکَ
ما و همه چیزها جملگى صبح کردیم و همه از آن توایم:از آسمان و زمین و هر چه در آن دو نهادهاى از آرمیده و جنبنده و ایستاده و رونده و هر چه بر هواست و هر چه درون زمین است. صبح کردیم و همه در قبضه قدرت توایم، در چنبر ملک و سلطه توایم، مشیت تو ما را در بر گرفته و هر چه کنیم به مشیت تو کنیم و به هر حال که باشیم بسته تدبیر تو باشیم.
هر چه در روز مادی و معنوی دیده مـىشود از خداست، هر چیزی که مورد استفادهی ماست، متعلق به خداوند است. منعِم حقیقی خداست و ما همـهگی منعَم هستیم. مشیت پروردگار ما را به هم وصل مـىکند.
چند نوع وصل در عالم داریم که هر کدام بلاخره در جایی قطع مـىشود. انتهای طولانـىترین وصـلهای دنیا قبر است. در این مورد یک عبارت کهنه در سنت و عرف وجود دارد به نام تقدیر و مشیت. این مطلب به اصل درستی برمـىگردد که در طول تاریخ با فرعیات نادرست مخلوط شده است.
اصل درست این بود که اگر قرار باشد در دنیا به وصلی باید خدا بخواهد؛ و فرع غلط این است که هر چه پیش آمد بگوییم خدا خواسته. انسان باید تمام کارهایش را انجام دهد، مشورت کند، برنامـهریزی کند و بعد اگر به مقصود نرسید، بگوید تقدیر چنین بوده است.
معنای دومی هم برای وصل مـىتوان قائل شد. عدهای از علمای اخلاق و انسانشناسان شیعه معتقد هستند که نطفـهی وصـلهای دنیا در عالم ازل بسته شده است. در نتیجه زندگی ما در دنیا یک یادآوری از عقدهای دنیای ازل است، برخی از ما به این عهدها و وصـلها هم مـىرسیم و هم یادمان مـىآید. مثل مواقعی که یک نفر را برای اولین باز مـىبینیم و فکر مـىکنیم که خیلی آشناست، این برمـىگردد به عالم ازل. در بحث ازدواج هم دقیقاً به همین شکل است که انسان کسی را مـىبیند و به دلش مـىنشیند. هر جا دیدی کسی بهدلت افتاد بدان که ریشـهاش در ازل است. البته این مطلب در حد یک نظریه است، اما یک نظریـهی قوی.
|