سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:29 عصر)
شخص عامى شیخ را درحمام - نقلست روزى اول طلوع صبح جناب شیخ انصارى ره در زمان ریاست در نجف اشرف بحمام رفت چون وارد خزینه‏ شد حمام هم تاریک بود شنید کسى در کنار خزینه با صداى بلند مى گوید غسل جنابتى که از مدار یحیى بر ذمه من تعلق گرفته بجا مى آوردم قربه الى‏الله و خود را در میان آب پرتاب مى کند و چون بیرون مى آید مى گوید نشد و دو مرتبه به بلندى رفته و باز بصداى بلند نیت غسل مى کند و خود را میان آب مى اندازد ? شیخ از
دیدن این منظره خیلى نارحت گشت و چون حمام تاریک بود او را نمى دید که چه‏کس است صدا زد اى کسى که غسل مى‏ کنى تو مجتهد مى باشى یا مقلد آن شخص گفت مقلد مى باشم ? شیخ فرمود مقلد چه شخصى هستى ? گفت مقلد آقاى شیخ انصارى مى باشم ? فرمود شیخ بتو این طور دستور داده غسل کنى ؟ گفت آرى ? شیخ فرمودند او غلط کرده اگر باین طور دستور غسل داده و بندگان خدا را بزحمت انداخته است ? آن شخص فورا دوید و در تاریکى گلوى شیخ را بدست آورد و شروع کرد بزدن و مى گفت بمرجع مسلمین توهین مى کنى قتل تو واجب است و تو را نمى گذارم زنده از حمام بیرون روى ? حمامى شنید که صداى زد و خورد مى آید فورا چراغ را آورد دید شیخ دچار
دست مقلده شده ? حمامى صدا زد اى مرد جاهل نادان آیت الله انصارى را سیلى مى زنى ? آن شخص چون جناب شیخ انصارى را شناخت بقدم او افتاد عذر خواهى کرد ? مرحوم شیخ فرمودند از تو مى گذرم بشرط آنکه دیگر این طور
غسل نکنى بلکه در قلب خود قصد غسل کن و یک مرتبه در زیر آب برو غسل تو صحیح و بدون اشکال است




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:29 عصر)
شیخ انصارى از اهل علم و محصلین شهرستانها هم
ترویج مینمود و آنان را تشویق میکرد و با بودن علماء و طلاب در شهرى اجازه نقل سهم امام علیه السلام را
تجویز نمیکرد و مخصوصا سفارش مینمود تا آنرا در همانشهر بمصرف محصلین علوم دینیه برسانند ? - آقا شیخ
محمد مهدى سبط الشیخ انصارى در تهران روزى در مجلسى به پیر مردى از شاهزادگان قاجار برخوردم ? چون مرا
شناخت از من تجلیل و احترام کرده گریه نمود ?ما علت گریه را از وى پرسیدیم ? جواب داد حکایتى در نظرم
جلو گر شد که خود شاهد و ناظر آن بودم ? سپس ادامه داده گفت روزگارى در نجف اشرف مجاور بودم ? و از پولى‏
که از ایران برایم فرستاده میشد گذران مینمودم ? اتفاقا مدتى گذشت و از ارسال پول خبرى نبود بنحویکه در
کمال مضقه و فشار قرار گرفتم و بهر کسى هم نمیواستم مطلب خود را اظهار کنم ? تا آنکه مصمم شدم قضیه را
بشیخ برسانم ? روزى خدمت شیخ شرفیاب گردیدم ? دیدم ملا رحمه الله خادم شیخ آمد و عرضه داشت فلانى است و
مقدارى سهم امام آورده شیخ حالتش دگرگون شده فرمود مگر من باو نگفتم‏که سهم امام - ع - را در شهر خودش
بمصرف اهل علم و مشتغلین برساند ? بالاخره باواجازه دادند و با اصرار زیاد شیخ وجه را بگرفت و سپس
برخواست و برفت ? من چون شیخ را خود تنها دیدم مطلب را باو رساندم ? شیخ لیره بمن داد و فرمود با کمال
احتیاط آنرا بمصرف برسان سپس از خدمتش بیرون آمدم ? چون ببازار رسیدم و خواستم مایحتاج خود را تهیه کنم
با خود گفتم که شیخ فرمود با احتیاط آنرا مصرف کن ? و فعلا از هر کس قرض بخواهم بمن میدهند لذا لیره را
حفظ نموده گفتم شاید مورد صرف آن جاى دگر باشد و مایحتاج خود را بعنوان قرض تهیه نمودم ? باز احتیاج
پیدا کردم و خواستم بان لیره دست بزنم ? ولى آن جمله کوتاه شیخ در نظرم جلوه گر شد و براى بار دوم نیز
مبلغى قرض نمودم ? تا آنکه پس از مدتى از ایران پول رسید و دیون خود را اداء نمودم ? سپس نزد شیخ رفتم و
قضیه را بعرض رساندم و پول را بانجناب دادم ولى نگرفت و فرمود نگفتم تا این اندازه احتیاط کن و خوشحال
شده دعاى خیرم گفت و از خدمتش مرخص گردیدم ? حال بدیدن شما این سرگذشت یادم آمد ? و بر فقدان آن زعیم و
مرجع عالى قدر شیعه گریه ام گرفت




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:28 عصر)
در دوران زعامت و رهبرى شیخ انصارى - ره - و هنگامى
که سیل حقوق شرعى از اطراف جهان تشیع ، به سوى او سرازیر بود ، خانواده شیخ در وضع سختى به سر مى بردند
و از نظر اقتصادى در مضیقه بودند ، زیرا شیخ براى هزینه منزل ، مبلغ ناچیزى اختصاص‏داده بود که کافى نبود
? خانواده پیش یکى از علما - که نزد شیخ از احترام و منزلتى برخوردار بود - از کمى‏مقررى خود شکایت کردند
و از او خواستند تا در این باره ، با شیخ گفتگو کند که اندکى بر مقررى افزوده شود ، تا بتوانند از عهده
هزینه ضرورى منزل ، برآیند ? آن عالم - که در این امر واسطه بود - خدمت شیخ شرفیاب شد و جریان را گفت و
خواسته خانواده را بیان کرد ، شیخ به سخنان وى ، کاملا گوش فرا داد ، ولى هیچ پاسخى نفیا و اثباتا -
نداد ? روز بعد ، وقتى شیخ به منزل آمد به همسرش فرمود : لباسهاى مرا شستشو ده و آبهاى چرکین آنها را
نگه دار و دور مریز ? همسر وظیفه شناس و متدین ، فورا فرموده شیخ را انجام داد و نزد شیخ آمد ? شیخ
انصارى فرمود : آبهاى چرکین را بیاور ? وقتى که آورد خطاب به همسر فرمود : بنوش ! بنوشم ؟ این چه امرى
است ؟ اینها مورد تنفر طبع است و عاقل چنین نمى کند ! - پس اینک ، ژرف بنگر و نیک گوش دار ، این مالهایى‏
که نزد من است در نظرم مانند همین آب چرکین است ، همان گونه که تو نمى توانى و نمى خواهى از این آب
بنوشى ، من هم حق ندارم و برایم جایز نیست به شما بیش از آنچه اکنون مى دهم ، بپردازم ، زیرا این اموال
،حقوق فقر است ، و شما با سایر مستمندان در نظرم یکسانید




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:27 عصر)
مرحوم صاحب " جواهر " در روزهاى آخر زندگیش ،
دستور داد مجلسى تشکیل شود که همه علماى طراز اول نجف اشرف در آن شرکت کنند ، مجلس مزبور در خدمت صاحب جواهر تشکیل گردید ولى شیخ انصارى در آن حضور نداشت ? صاحب جواهر فرمود : شیخ مرتضى را نیز حاضر کنید ،بس از جستجو و تفحص دیدند ، شیخ در گوشه اى از حرم شریف امیرالمومنین - ع - رو به قبله ایستاده و براى
شفاى صاحب جواهر دعا مى کند و از خداوند مى خواهد تا او از این مرض عافیت یابد ? پس از اتمام دعا ، شیخ
را به آن مجلس هدایت کردند ? صاحب جواهر شیخ را بر بالین خود نشاند و دستش را گرفته بر روى قلب خود نهاد
و گفت : " الان طاب لى الموت " ، اکنون مرگ بر من گواراست ? سپس به حاضرن فرمود : هذا مرجعکم من بعدى
این مرد پس از من مرجع و رهبر شما خواهد بود ? بعد رو به شیخ‏انصارى کرده و گفت : فل من احتیاطک فان
الشریعه سمحد سهله از احتیاطات خود بکاه‏و بسیار سخت گیر مباش ، زیرا که دین اسلام دینى است سهل و آسان ?
این مجلس پایان یافت ، و طولى نکشید که صاحب جواهر به دیار قدس پر کشید ? و اینک‏نوبت شیخ مرتضى است که
رهبرى امت را به عهده بگیرد اما او با این که چهار صد تن مجتهد مسلم اعملیتش را تصدیق کردند ، از صدور
فتوا و قبول مرجعیت ، خوددارى ورزید و به سعید العلماء مازندرانى - در گذشته حدود ???? ه ? ق ? - که در
ایران به سر مى برد و شیخ در کربلا با وى همدرس بود ، و در آن هنگام او را بر خود ترجیح مى داده ، نامه
اى بدین مضمون نوشت : هنگامى که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف العلماء استفاده مى بردیم ،
استفاده و فهم تو بیشتر از من بود ، اینک سزاوار است به نجف آمده و این امر را عهده دار شوى ! سعید
العلماء در جواب نوشت : آرى ، لیکن شما در این مدت در حوزه مشغول به تدریس و مباحثه بوده اید ولى من در
این جا گرفتار امور مردم هستم و شما در این مساله از من سزاوارترید ! شیخ انصارى ، پس از رسیدن جواب
نامه ، به حرم مطهر حضرت على - علیه السلام - مشرف شده و از آن امام بزرگ خواست که وى را در این امر
خطیر کمک نموده و از لغزش مصون بدارد




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:26 عصر)
علت گریه و زارى مردى که بر قبر شیخ انصارى افتاده مى گریست : یکى از فرزندان مرحوم شیخ مرتضى انصارى
به واسطه نقل مى کند که مردى روى قبر شیخ افتاده بود و با شدت گریه مى کرد ? وقتى علت گریه اش را
پرسیدند ، گفت جماعتى مرا وادار کردند به اینکه شیخ را به قتل برسانم من شمشیر را برداشته نیمه شب رفتم
به منزل شیخ ? وقتى وارد اطاق شیخ شدم دیدم روى سجاده در حال نماز است ، چون نشست من دستم را با شمشیر بلند کردم که بزنم در همان حال دستم بى حرکت ماند و خودم هم قادر به حرکت نبودم ? به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آنکه بطرف من برگردد گفت : خداوندا من چه کرده ام که فلانکس و فلان کس اسم همه
آن جماعت را برد ، فلان کس را فرستاده اند که مرا بکشد - اسم مرا برد - خدایا من آنها را بخشیدم توهم
آنها را ببخش ? آن وقت من التماس کردم ، عرض کردم آقا مرا ببخشید فرمود آهسته حرف بزن کسى نفهمد برو
بخانه ات ولى صبح بیا به نزد من ? من رفتم تا صبح شد همه اش در فکر بودم که بروم یا نروم و اگر نروم چه
خواهدشد بالاخره بخودم جرات داده رفتم ? دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند رفتم جلو سلام کردم
مخفیانه کیسه اى پول به من داد و فرمود برو با این پول کاسبى کن من آن پول را آورده سرمایه خود قرار
دادم و کاسبى کردم که از برکت آن پول امروز یکى از تجار بازارم و هر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:26 عصر)
شیخ آیت الله مرتضى انصارى از مراجع
بزرگ قرن سیزدهم بود و بسال ???? ه ق در نجف از دنیا رفت و همانجا دفن گردید ، از تالیفات معروف او که
جزء کتب درسى حوزه هاى علمیه در سطح عالى است کتاب مکاسب و فرائد - رسائل - است ? از سرگذشتهاى او در
حفظ بیت المال اینکه : برادرى داشت بنام " شیخ منصور " ، که از دانشمندان بزرگ است ، ولى تهیدست و فقیر
بود ، روزى مادر به حال او دلش سوخت نزد برادر او - شیخ انصارى - رفت و گله کرد و زبان به اعتراض گشود و
چنین گفت : " تو مى دانى که برادرت منصور با این عائله سنگین ، در شدت فقر بسر مى برد ، ماهیانه اى که
به او مى دهى نیازهاى او را برطرف نمى سازد ، در صورتى که اینهمه اموال تحت تصرف تو است - بخاطر اینکه
مرجع تقلید هستى - و مى توانى بیش از دیگران به او کمک کنى ؟ " ? شیخ بدقت ، سخن مادر را گوش داد ، و
هنگامى که سخنش تمام شد کلید اطاقى را که اموال شرعى در آن بود به مادر داد و مودبانه به او گفت : هر چه‏
پول برى منصور مى خواهى بردار ، به شرط اینکه من مسوول نباشم و وبال آن بر دوش خودت باشد ? " این اموالى‏
که نزد من است ، حقوق فقیران و مستمندان است و بین آنان بطور مساوى تقسیم مى گردد ، همه آنها در این
مورد یکسانند و همچون دندانه هاى شانه ، هیچکدام بر دیگرى برترى ندارند " ? مادرم ! اگر جوابى براى سوال‏
فرداى قیامت دارى ، مبلغ اضافى از این اموال براى شیخ منصور بردار ، ولى بدان حسابى بس دقیق و هولناک در
پیش است ? مادر که خود عنصر تقوا و فضیلت بود ، از خوف خدا لرزه بر اندام شد و از گفته خودتوبه کرد ، و
در حالى که کلید را به فرزندش مى داد ، عذرخواهى نمود ، و جریان فقر منصور را فراموش کرد




شیخ مرتضی انصاری_بر الوالدین_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:25 عصر)
شیخ انصارى - ره - برادرى داشته است به نام شیخ منصور که از دانشمندان بزرگ و جلیل القدر
بوده است ، ولى بسى تنگدست و فقیر ? روزى مادر وى به حالش رقت کرد و به برادر بزرگترش شیخ انصارى که در
آن هنگام ، مرجع وحید و یگانه شیعه بود ، گله کرد و زبان به اعتراض گشوده ، چنین گفت : تو مى دانى که
برادرت منصور با این عائله سنگین ، در شدت فقر به سر مى برد ، و ماهانه اى که به او مى دهى ، سد
احتیاجات او را نمى کند ، در صورتى که اینهمه اموال ، تحت تصرف توست ، و مى توانى به او بیش از دیگران
کمک کنى ? شیخ به دقت به سخنان مادر گوش فرا داد و هنگامى که سخنش به پایان رسید کلید اتاقى که وجوه
شرعى در آن بود تحویل مادر داد ، و خطاب به وى بال حنى مودبانه و خاضعانه ، چنین اظهار کرد : " مادر !
بیا این کلید را بگیر ، و هر چه پول براى منصور مى خواهى بردار به شرط این که در قبال آن ، من مسوولیتى
نداشته باشم و وبال آن بر دوش خودت باشد و تو آن را تحمل کنى ! این اموالى که نزد من است ، حقوق فقیران
و مستمندان است و بین آنان به طور مساوى ، تقسیم مى شود ، همه تنگدستان در این باب ، یکسانند ، و بسان
دندانه هاى شانه ? و هیچ کدام بر دیگرى‏برترى ندارند ? مادرم ! اگر جوابى براى فرداى قیامت - در قبال این‏
مبلغ اضافى که براى منصور برمى دارى - دارى ، هر چه مى خواهى انجام ده ولى بدان که حسابى در پیش است بس
دقیق و سخت و هولناک و بدون کمترین مسامحه ! مادر شیخ - که عنصر تقوا و فضیلت و خداترسى بود - وقتى این
جملات را شنید ، از خوف خداوند ، لرزه بر اندامش افتاد و از گفته خویش ، توبه کرد و در حالى که کلیدرا
به فرزند تقدیم مى کرد ، از او پوزش طلبید و مستمندى منصور را ، به فراموشى سپرد




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:25 عصر)
شیخ و مادر : - عادت شیخ انصارى این بود که در بازگشت از مجلس تدریس ، ابتدا نزد مادر مى آمد و براى
دلجوئى از آن پیره زن با وى گفتگو مى کرد ، و از اوضاع زندگى مردم پیشین مى پرسید ، و مزاح مى کرد تا
مادر را مى خنداند ? سپس به‏اتاق مطالعه و عبادت مى رفت ? روزى شیخ به مادر گفت : دوران کودکى ام را به
یاد دارى که مشغول علوم مقدماتى بودم ، و مرا براى انجام دادن کارهاى منزل ، به این سو و آن سو مى
فرستادى ، ولى من پس از فراغت از درس و مباحثه ، آنها را انجام مى دادم و به منزل مى آمدم ، و تو خشمگین‏
مى شدى و مى گفتى ، " اجاقم کور است " ؟ ? اکنون هم اجاقت کور است ؟ مادر از روى مزاح گفت بله ، اینک هم‏
چنین است ، زیرا آن وقت ، به کارهاى منزل نمى رسیدى و اکنون هم که به مقامى رسیده اى ، به سبب احتیاط
زیادى که در صرف وجوه شرعى مى کنى ، ما را تحت فشار قرار داده اى




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:23 عصر)
شیخ مرتضى انصارى : مرحوم " آیت الله سید حسن ترک " از بزرگان و مراجع مهم " نجف اشرف " بود ? ایشان در
سال ???? در نجف وفات یافت ? وى پس از تحصیل در " کربلا " به نجف اشرف مشرف شد و پس از مدتى مشغول تدریس‏ خارج گردید ? روزى بر حسب تصادق زودتر از وقت تدریس به مسجد رفت ? همانطور که تنها در مسجد نشسته بود ،چشمش به فردى افتاد که سرگرم تدریس بود ? سید به بحث آن مرد گوش دادو در پایان از تبحر و استادى او به
حیرت افتاد ? روز دیگر عمدا زودتر از وقت مقرر به مسجد رفت و پاى درس آن مرد نشست ? چون شیفته درس او
شده بود ، چند روز دیگر این کار را پس از تحقیق پرسید معلوم شد که آن فرد ، " شیخ مرتضى انصارى " است که‏
به تازگى از سفر چهار ساله اش از ایران بازگشته بود ? روز بعد سید قبل از شروع درس به شاگردانش گفت : "
براى من مسلم گشته است که شیخ انصارى مرد فاضلى‏است و درسش براى شما مفیدتر است ? به همین خاطر از امروز به بعد من و همه شما به‏پاى درس ایشان مى رویم ? " از آن روز به بعد ، شهرت شیخ انصارى زیاد شد و پس از
مدتى به مقام مرجعیت رسید ? پس از وفات شیخ انصارى در سال ???? ، تدریس دروسى‏که شیخ مى فرمود ، به عهده مرحوم سید حسن ترک گذاشته شد




شیخ مرتضی انصاری_ادب در کلام_حق الناس (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:22 عصر)
از فاضل مدقق و عالم محقق مرحوم حاج میرزا حبیب الله رشتى که از تلامذه شیخ انصارى است از پسر مرحوم
حاج سید على شوشترى نقل مى فرماید که در حدود سال ???? وبائى در نجف اشرف واقع گردید اواسط شب مرحوم
والد یعنى حاج سید على باین مرض مبتلا شد و چون حالت وى را بسیار پریشان دیدم و ضعف پیرى هم در او زیاد
بود از ترس آنکه مبادا فوت گردد و شیخ از ما مواخذه فرماید که چرا جهت عیادت باو اطلاع ندادیم چراغ
فانوس را از براى اعلام شیخ روشن کردیم ? سید چون مطلع شد فرمود چه خیال دارید عرض کردیم میخواهیم برویم‏
شیخ را خبر نمائیم فرمود لازم نیست و حالا تشریف میاورد لحظه نگذشت که درب منزل کوبیده شد سید فرمود شیخ‏
است در را بگشائیدچون در را گشودیم شیخ را با ملا رحمه الله - خادم شیخ - در پشت درب دیدیم ? شیخ فرمود
حاج سید على چگونه است عرض کردیم حالا که مبتلا شده است خدا رحم کند انشاء الله شیخ فرمود انشاء الله
باکى نیست و داخل خانه شد سید را مضطرب و پریشان دید باو فرمود مضطرب مباش انشاء الله خوب مى شوى ? سید
عرض کرد از کجا مى گوئى ؟ فرمود من از خدا خواسته ام که تو بعد از من باشى و بر جنازه ام نماز گذارى گفت‏
که چرا این را خواستى فرمود حال که شد و باجابت رسید پس شیخ نشست و قدرى سوال و جواب و مطایبه کردند سپس‏ برخاست و برفت ? فرداى آن روز شیخ پس از خاتمه درس در بالاى منبر فرمود میگویند حاج سید على مریض است هر کس از طلاب که بعیادت او میخواهد برود با من بیاید و از منبر بزیر آمده با جمعى از طلاب بخانه سید رفت ?
فاضل عراقى گوید که حقیر هم در آن مجلس بودم و این سخن را هم از شیخ شنیدم لکن کارى لازم مانع از همراهى‏
با ایشان گردید ? راوى گوید چون شیخ وارد منزل سید گردید مانند کسیکه خبر نداشته باشد از سید احوالپرسى
مى فرمود من خواستم عرض کنم که شیخنا دیشب اینجا تشریف آورده اید و از حال سید اطلاع دارید ناگاه سید
انگشت بدندان گزید و اشاره کرد من هم سکوت نمودم و بعد هم سید عافیت یافت و خوب شد و زنده ماند تا آنکه
شیخ وفات فرمود و حسب الوصیه بر جنازه شیخ نماز گذاشت ? - رازدارى قدرت تکوینى‏علماغیر ازائمه‏بصورت‏شرعى‏و
دیگرى ، گاو شیخ انصارى به هنگام شخم زدن به زمین وقفى قدم نهاد و از آن جا به‏زمین او مراجعت کرد ، به
جهت آن که قلیلى از خاک آن به زمین او داخل شده بود ، محصول زمین خود را نخورد




   1   2      >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 135 بازدید
    بازدید دیروز: 44
    کل بازدیدها: 697973 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •