شما فکر می کنید همین که مردند دیگه تمومه ؟ شما به عاقبت کارش فکر نمی کنید . این اینطوری فکر می کنه : جهان بعد از مرگ رو یه گودال آتش می بینه ، یا بهشت رو یه باغ خوشگل ، با خودش می گه ما داریم گناه می کنیم امام حسین (ع) رو هم داریم و اهل بیت (س) هم داریم ، آخر کار هم خدا دست ما رو می گیره ، ما می ریم تو باغ خوشگله ، یادش رفته یه برزخی هم بینش هست . اونجا رو می خواد چه کار کنه ؟ اون سالیان سال که اونجا باید طول بکشه و روایتهای خیلی مختلفی داریم که دلالت بر این داره که زمان برزخ برای افراد مختلف فرق می کنه . خداوند که براش کار نداره که زمانها رو شخصی کنه ، بنده می میرم ممکنه برزخ من نیم ساعت طول بکشه ، برزخ یه زمان خاصی نیست که بگیم همه هستند ممکنه نیم ساعت طول بکشه ، جلوتر که بیایم می بینیم که اصلاً بعضی از افراد برزخ ندارند . برزخ برای افراد مثل همین دوران عمر هست ، یکی ممکنه ده هزار سال طول بکشه ، یکی ممکنه صد هزار سال ، برای خداوند کاری نداره زمان رو برای افراد تک تک باز کنه . این که دیگه مشخصه ، زمان مال خداست . دیگه هیچ کاری نداره . یکی هست که خیلی خیلی عالی تا مُرد اصلاً برزخ لازم نداره ، به نهایت درجه اش رسیده ، بفرمائید بهشت !( مثل من !! ) بعد می ریم تو بهشت ، می گن : خُب شما آقای انجوی ؟ بله ! بفرمائید آبدارخونه ! آقا آبدارخونه برم چیکار ؟! آقا مگه تو چای خور نبودی ؟ بُدو ، گفتیم تو برزخ نداری ، در ضمن چای هم دَم کن ! اینم آخر و عاقبت منِ بدبختِ بیچاره !
خُب عنایت می کنید ؟ یه کسی که مشکلات داره این مشکلاتش رو باید در برزخ طی کنه ، این مراحل رو باید بگذرونه ، دیگه چی ؟ با این که این شخص می دونه خداوند قادر و متعال هست ، وقتی ازش سؤال می کنی می گی : تو توکل نداری به خدا ؟ می گه : نه ، دارم ، تو فکر می کنی نعوذبالله خداوند عُرضه نداره این کارت رو راه بندازه ؟ می گه : می دونم عرضه داره تو فکر می کنی خدا با اون بزرگی اینقدر کلاسش پائینه که با تو لج کنه ؟ می گه : نه وقتی فکر می کنم اینطوری نیست . اما چون فکر نمی کنه همه این فکرها رو می کنه یعنی فکر می کنه خدا باهاش لجه ، فکر می کنه خدا عُرضه نداره این کار رو بکنه ( نعوذ بالله ) . خداوند رو قادر متعال می دونه ولی یقین نداره . لذا پیش همه لنگ می ندازه ، پیش همه سر تعظیم فرود می یاره . نسبت به همه خاشعه ، هر دری که ببینه می زنه ، از هر راهی که دوست داره به مسائلی که می خواد برسه ، می رسه . برای روزیش به هر دری می زنه . سعی می کنه حلال و حرام رو رعایت کنه . اما بعضی وقتها که گیرمی کنه ، دست به سمت حرام هم دراز می کنه ، بعد هم توبه می کنه ، سعی می کنه برگردونه . یه شبی یه مجلسی ، چیزی بیاد توبه می کنه . برنامه مشخص عبادی نداره تو زندگی ، امشب می یاد من مثلاً از نماز شب می گم ، می ره و نماز شب می خونه ، نماز شب رو هم می خونه برای اینکه این احساساتی شده ، به خدا نرسیده و از همه مهمتر این که حتی ” رفتن رو ” درک نکرده این که ما رفتنی هستیم . براش جا نیفتاده . با همین چیزهایی که الان داره خوشه ، خیلی راحت خوشحال می شه ، اینقدر راحت خوشحال می شه ، کافیه بهش بگی : باریک الله ! تو چقدر خوش تیپی ، تا دو ساعتِ کیف می کنه آقا شما چه عالِمی هستی ! عشق می کنه ، شما آدم فرزانه ای هستی ! کیف می کنه ، چرا ؟ چون به این فکر نکرده که اینا اصلاً اهمیتی نداره . بابا! اون ور هم مهمه ، فکر رفتن نمی کنه ، این گروه اول ، این گروه اول که نود درصد مردم رو تشکیل می دهند . ( باز من می گم این آمار کارشناسی نیست )
گروه دوم :
گروه زاهدان و عابدان ، حالا خصوصیات اینها رو ما می گیم . با نظر عبرت به جلوه های فانی و زود گذر دنیا نگاه می کنند . دنیا نمی تونه اینها رو فریب بده ، اینها با لذت های دنیا ادای شاد بودن رو در می یارن ، از دنیا لذتی نمی برند . اینها آدمهایی هستند که زیاد هم تو جامعه خودشون رو نشون نمی دهند . تو جامعه هم نیستند ، همیشه دل خورند . یکی از دوستان می گفت : شب دل خورم که چرا آدم نشدم ؟ صبح دلخورم که چرا آدم نشدم ؟ ظهر دلخورم که چرا آدم نشدم ؟ دائم دلخورم . اینها بعضی وقتها حتی اشتباهاتی هم می کنند . من جمله اینکه برخی روایت ها رو هم در نظر نمی گیرند . چون ظرفیتشون پائینه . بعضی وقتها همین فانی بودن دنیا اینها رو به پوچی می رسونه . کار به جایی می رسه که آرزوی مرگ می کنند ، کار به جایی می رسه که یه جایی می شینه و هیچ تلاشی برای دنیا انجام نمی دهند بعضی از زاهدان و عابدان این اشتباه رو می کنند ، ( همه نه ، بعضی ها ) اینها برای زهد و عبادت بسیار بسیار آماده اند . اگر الان بگی که دو تا جلسه هست که یکی از اینها ، بهترین خوراک ها ، بهترین پوشاک و بهترین نغمه های بهشتی رو داره . اینها اون جلسه اول رو رها می کنند می رن اون جلسه ای که بهترین چیزها رو برای آخرتشون داشته باشه . تمام امید اینها به لحظه مرگشونه ولی اینها با مرگ زندگی می کنند ، اینها اگه بهشون بگی که می خوای دویست سال عمر کنی ، ناراحتند . دوست دارند زودتر تموم بشه ، زاهدند ، عابدند ، برای عبادت آماده اند . اما برای لذت های مادی اصلاً آمادگی ندارند ، غذا که می خورند اصلاً ناراحتند . با خودشون آرزو می کنند که کاش قرصی بود که می خوردیم که دیگه اصلاً غذا نخوریم . از غذا خوردنشون ناراحتند . لذتی نمی برند . وقتی به کُنه مطالب نگاه می کنند تنفر در اینها ایجاد می شه . وقتی برخی از مسائل جامعه شون رو می بینند متنفر می شوند . از خلقت و دنیا و انسانیت و یوم و . . . چرا ؟ چون چشم های اینها فریب ظواهر دنیا رو نمی خوره ، درجه خیلی خوبی هست ، درسته ، اما درجه وصال نیست ، لذا دنیا هیچ وقت نمی تونه فریبشون بده . وقتی یه عده ای می یان می شینند ، دور و ورشون ، بهشون یه پیشنهاد دنیایی می دن ، اینها یه خندة تلخی می کنند . خندة تلخ شون حاکی از اینه که اصلاً شما چرا یه همچین پیشنهادی رو می دید ؟ چرا اصلاً شما مطرح می کنید ؟ اینها وقتی یه سری چیزهایی رو از مردم می بینند و یه سری لذتهایی رو از مردم می بینند به خداوند اعتراض می کنند : خدایا ! اینها چی هستند که تو خلق کردی ؟ یعنی اینها نسبت به بقیه مردم معترضند . می گن :اینها چقدر بچه اند ؟ اینها چقدر زود بالا می زنند ؟ اینها چرا الکی دارند لذت می برند ؟ اینها چقدر برای خودشون کلاسهایی قائلند که این کلاسها هیچ شأنی و شخصیتی برای انسان نداره . ناراحتند . زاهدان و عابدان اینطوری هستند .
ببینید ! اینها بیشتر به فکر برمی گرده ، هم گروه اول هم گروه دوم . من از تعداد رکعات نماز صحبت نکردم ، اصلاً من از ساعتهای سجده صحبت نکردم ، زاهد رو کسی نمی دونم که سجده سه ساعته رفته باشه ، زاهد کسی هست که فکرش اینطوری باشه ، کسی که سجده سه ساعته داره ، شاید مال بیکاریشه ، یه مقامی که بهش پیشنهاد بشه ، دیگه کارش تمومه . دو نفر بهش بگن بَه بَه ! کارش تَمومه . اینها فریب جلوه های فریبنده دنیا رو نمی خورند هیچ ، اینها رو هم فریب می دونند . شنیدم : اینا وقتی بعضی جاها تلویزیون روشن می کنند تبلیغات تلویزیون رو که می بینه حالش بد می شه ، می گی چرا حالت بد شد ؟ می گه : خُب یعنی چی ؟ یعنی چی پفک فلان ، خنده شون می گیره . خُب این همه تبلیغات دنیایی برای چی هست ؟ ( نه ایرانی ، دنیایی ) خور و خواب و خشم و شهوت لحافه ، فلان ، تشک فلان پفک فلان این چیزها برای اینها نه تنها خنده آوره بلکه مُنزجر کننده است . و به حال عموم مردم افسوس می خورند . اینها محبت دنیا و خیلی چیزهایی که راجع به دنیاست رو ندارند . اما برای معاش تلاش می کنند ولو اینکه برخی از اینها اشتباه می کنند حتی اینقدر به پوچی می رسند که برای معاش هم تلاش نمی کنند . می گن : من می خوام چیکار ؟ به قیافشون نمی رسند ، به لباسشون نمی رسند ، این ها جزء کسانی هستند که تو این گروه اومدند ، اما ظرفیت ندارند . جلوتر که می ریم اینها تقوا دارند در اموری که خشم خدا رو برمی انگیزاند دوری می کنند ، ابداً نمی تونند خدا رو ناراحت کنند . ناراحتی همه جهان رو می تونند ببینند ، همه خلایق رو می تونند ببینند اما به خدا که می رسند نمی تونند خدا رو ناراحت ببینند . حاضرند به همه جهان نَه بگویند برای اینکه به خداوند نَه نگویند . آخه خیلی آدمهای خوبی اند . حاضرند یه نَه بگن به بلندای تاریخ که در طول تاریخ بمونه ، که این نه نشون بده که هرجا که با میل محبوب و معشوق و خدای خودم تناقض ایجاد شد ، من بگم : ” نه ! ”
خیلی خُب تا اینجاش خیلی خوبه اما اومدیم سراغ نکتة منفی : همه این کارها رو می دونی چرا می کنند ؟ همه این کارها رو برای نفس شون می کنند ، برای دلشون ، چرا از دنیا لذت نمی بری ؟ چون این لذت فانی هست ، من لذت باقی رو می خوام . برای آخرت ، باید کار کنم ، چرا مخالفت با خدا نمی کنی ؟چون این دنیا ارزش نداره ، کاری نمی تونه برای من بکنه . اون قادر متعال مطلق هست و تمام این ها برای اونه . در تحت لوای حجاب مَنیت ، عنانیت اشکال نداره ، دنبال بهشتند ، این لذتها سیرابشون نمی کنه . از نظر فکری آدمهای قوی ای هستند ، این لذتها سیرابشون نمی کنه . دنبال یه لذتهای باقی هستند ، چون اینها فانی هست سراغ اینها نمی روند . اشکال ! اشکال پیش اومد : اینها هم دنبال خودشون هستند ، اینها به وصال خودشون رسیدند ، به خودشناسی رسیدند ! خیلی هم عالی خودش رو شناخته ، اما مرحله خود شناسی تا خدا شناسی هنوز مونده . به وصال نرسیدند . لذا عُباد هم جزء واصلین نیستند .
چه اسم عجیب و غریبی ، این مجموعه ما داره ، رهپویان وصال ! عجب اشتباهی کردیم این اسم رو گذاشتیم ، سخته ، کارش تا اینجا رسیده ، می گه نه خیلی هنوز مونده ، اصلاً جایی نرفتی ، تو هنوز رو زمینی ، اصلاً از سر جات بلند نشدی ، تمام این کارها رو کردی ، اما هنوز فکر خودتی ، هنوز بلند نشدی ، پس این مجاهدتهایی که انجام می دن ، این تلاشهایی که می کنند ، این جهادهایی که می کنند ، چیزی جز برآورده ساختن امیال نفسانی نیست . اما ( خوب دقت کنید ) امیال نفسانی هست اما نفسانی ـ عقلانی است ، یعنی اینها می دونند دنبال چی باید بروند . تو بازار دیدی ؟ برخی می رن خرید می کنند ، بعد می رن جای دیگه می فروشند ، برخی می روند تو بازار ، کانالها رو پیدا می کنند ، از عمده فروشش می خرند ، از جای اصلی می خرند ، می رن می فروشند ، این گروه دوم ، مثل همین ها هستند . هر دو گروه دنبال سود شخصی اند . گروه اول عاقل نیستند ، اصلاً تو این چیزها نیست ، و گروه دوم عاقل اند . اما هر دو گروه دنبال خودشون هستند . یک گروه با بی عقلی و گروه دوم با عقلانیت . پس این وصال نیست ، اینا چون دنبال کمال می گردند و به غیر از کمال سیراب نمی شوند و دنیای ما دنیای نواقص است ( چرا دنیای نواقص است چون گفتیم عالم مادی و عالم طبیعت نقص پذیر است ) لذا به این عالم دل خوش نمی کنند . دنبال عالمهای دیگه هستند . این هم گروه دوم ، هنوز به گروه وصال نرسیدیم ،
گروه سوم :
اما گروه سوم ، دیگه ما از الان وارد بحث وصال شدیم ، تا حالا همه اش مقدمه بود ، از الان می پردازیم به خصوصیات گروه سوم که گروه واصلان هست . راه رسیدنش به بهشت ، یکی یکی مراحل رو طی می کنیم . تا ببینیم انشاءالله شب دهم محرم به کجا می رسیم و صبح عاشورا چی می شه ؟ تا خدا چی بخواد . گروه سوم : گروه عارفان ، مشتاقان و واصلان : اونهایی که به وصال حق رسیدند اولاً از همه عوالم انسانی فقط و فقط یه دونه از عوالم رو انتخاب کرده اند و تمام زندگیشون رو تو همین یک دایره دارن جمع می کنند . از همه عوالم خصوصیات غرایز ، شهوات ، همه و همه مسائل انسانی برداشتند یه دونه رو انتخاب کردند . تمام زندگی شون رو طوری برنامه ریزی کردند که تو همین یه دونه حلش کنند . همه مشکلاتش رو ، با همین حل می کنه . دردهاش رو با همین حل می کنه ، تو حاجاتش به همین می رسه . درسش رو تو همین بُعد می خونه ، صحبتش رو ، گوش دادنش ، حرف زدنش ، خوردنش ، خوابیدنش ، نماز خوندنش ، جلسه رفتنش رو تو همین بعد انجام می ده ، هرچی استفاده مادی و معنوی داره تو همین بعد ،همه و همه چیزها رو می یاد تو همین یه بعد جمع می کنه و اون بعد چیه ؟ اینها فقط و فقط از عالم خلقت خدا ، زمین ، زمان ، عرش ، فرش ، برزخ و قیامت فقط یک کلمه رو می شناسند ، اکسیر اعظم فقط ” محبت ” هست ، هرچی بهشون وارد می شه در قاموس محبت ، حلش می کنند . کل مطلب رو حل می کنند ، درد نمی فهمند ،بلا نمی فهمند ، نماز ، هیچ چیز نمی فهمند . فقط محبت ! صبح تا شب دارن تلاش می کنند ، یه جوری جبران کنند ، هدف از خلقت آدمی تکامل هست ، اما اینها هدف از خلقتشون جبران هست . از همون لحظه ای که چشم شون ، چشم دلشون ، چشم عقلشون ، باز می شه به جهان ، فقط دارن می زنند که جبران کنند .
اومد خدمت پیغمبر اکرم (ص) ، دید ایشون سر به سجده گذاشتند و شدید گریه می کنند . ایستادند چند ساعت طول کشید ، تا نزدیکیهای نماز صبح شد ، پیغمبر (ص) بلند شدند برای نماز شفع و وتر ، جلو پیغمبر (ص) رو گرفت ، آقا چه خبره ؟ مگه شما چیکار کردی ؟ پیغمبر (ص) فرمودند : دارم چکار می کنم ؟ دارم جبران می کنم ! گفت : چی رو جبران می کنید ؟ فرمود : نمی فهمی دیگه . وقتی آدم می رسه به خدا و واصل می شه تازه می فهمه در مقابل خدا چی هست . تازه می فهمه یه گوشه چشم خداوند ، یه دونه از نعمتهای خداوند ، یه دونه ! (بنده کر و لال ، کور ، کچل باشم ، فقط معده ام سالم کار کنه ) اصلاً این قابلیت رو داشته باشم که خدا من رو خلق کرده باشه ، همین یه نعمت رو اگر بفهمیم تا آخر عمر فقط باید جبران کنیم . هدف از خلقت جبرانه . به هیچ طمعی ، اصلاً در جهان ، طمع ، معنا پیدا نمی کنه . بیست و چهار ساعته بدهکاریم ، اونی که امیرالمؤمنین (ع) داره در شبهای جمعه می گه ، یا در دعاها می گه ، و به این شکل با خدا حرف می زنه ، داره می گه تا به من و تو یاد بده که ما با خدا چه جوری رفتار کنیم ؟ ما هنوز نفهمیدیم که علی (ع) چرا این طوریه ؟ علی (ع) واصله ، تازه علی (ع) کم گفت .
اومدند خدمت امام سجاد (ع) ، عرض کردند آقا چه خبرته ؟ چقدر سجده ؟ چقدر خودت رو عذاب می دی ؟فرمود : اگر عبادت بابام علی (ع) رو دیده بودید هیچ وقت اسم عبادت من رو عبادت نمی گذاشتید . اومدند خدمت امیرالمؤمنین (ع) گفتند : آقا ! چرا اینقدر به خودت فشار می یاری ؟ فرمود : اگر عبادت پیغمبر (ص) رو می دیدید من رو اصلاً عابد نمی خوندید .
اینها فقط دارند جبران می کنند . صبح تا شب ، شب تا صبح ، کم می یارند ، حالا جبران ، راههای مختلف داره ، یکیش این عبادتها و سجده ها و غیره و غیره است . چرا ؟ چرا داره جبران می کنه ؟ چون داره در دایره محبت زندگی می کنه ، وقتی انسانی در دایره محبت زندگی کنه ، در این دایره هیچ چیزی نمی بینه و هیچ دردی احساس نمی کنه ، مگر درد اینکه بدهکاره . آدمی که بدهکاری داره ، مثلاً ده میلیون تومن بدهکاری داره ، دائماً ممکنه بیان سراغش ، نه از غذا خوردن لذتی می بره ، ونه از بیخوابی دردی می کشه ، یه دردی داره که این درد همة دردها روبه فراموشی می سپاره .
تا وقتی که سرما خوردی ، تا وقتی درد سرماخوردگی رو داری ، خدای نکرده ، انگشتت رو قطع کنند این درد که بیاد از سرماخوردگی یادت می ره ، لذا عاشقان و واصلان رو دردی احاطه کرده که در این درد ، دارند عشق می کنند و چون با این درد همراه هستند ، هیچ گونه درد و هیچ گونه لذتی هم از دنیا و مافیها (حتی از عبادات ) نمی برند . هیچی ! اینها جلوه ای از خدا رو دیدند ، که وقتی این جلوه رو دیدند از دنیا و آخرت با هم بُریدند .
علامه طباطبایی (ره) به عنوان یکی از کسانی که (به نظر من ) به وصال رسیده و شعر بسیار زیبایی که می گه :
مهر خوبان دل و دین را همگی یک جا بُرد
رُخ شطرنج نَبرد آنچه رُخ زیبا بُرد
اینها دل ودین (یعنی دنیا و آخرت )جفتش رو می بازند . یعنی آخرت رو می بازند ؟ یعنی می ره جهنم ؟ نه ، یعنی اینکه به فکر آخرت هم دیگه نیست . این غرق در جمال معشوق هست ، تو این چهره داره غوطه می خوره ، اصلاً نمی فهمه برای آخرتش داره خوب می شه ، چه می دونه ؟ اصلاً حساب نکرده ، با خودش اصلاً حساب نکرده که آخرش حالا چی می شه ؟ ما این عبادت ها رو کردیم به کجا می رسیم ؟ بهشت این نعمت ها رو داره ، نعمت رو نمی فهمه یعنی چی ؟ ” مهر خوبان دل و دین را همگی یک جا بُرد ” هیچی براش نمونده ، جذبة وصال ، نزدیک شدن خداوند تبارک و تعالی انسان رو به درجه ای می رسونه که در این درجه حتی فکر نمی کنه ، فکر نمی کنه ! فقط اطاعت می کنه ، فقط داره جبران می کنه ، حساب نمی کنه . عقل اینها عقل حسابگر نیست . چون وقتی می خوان حساب کنند تا می شینند پای حساب ، کم می یارن . شدید هم کم می یارن .
” انما الدنیا لعبٌ و لهوٌ ” دنیا رو حتی بازیچه هم نمی دونند ، داره کار می کنه مثل بقیه زندگی می کنه ، پیغمبر اکرم (ص) موهاشون رو شونه می کرد ، تو آینه هم نگاه می کرد ، عطر هم می زد ، زن هم می گرفت ، بچه دار هم بود ، جهاد هم می کرد ، غذا هم می خورد ، ابراز علاقه هم می کرد ، ما در روایات داریم پیغمبر اکرم (ص) فرمودند من خربزه دوست دارم ، در گوشتها ، ساق دست گوسفند رو دوست دارم ، از دنیا اینها رو دوست دارم . اینها رو می گفت . برای چی ؟ برای اینکه بگه آقا می شه اینطوری بود . از من جلو نزنید ! اما اصل اینه که پیغمبر (ص) هیچ وقت حساب نمی کرد . بله پیغمبر (ص) خربزه دوست داشت ، ولی اگر بیست سال خربزه نمی دید دلش برای خربزه تنگ نمی شد . رو این قضایا حساب نمی کنه . این روایتهایی که داریم می بینیم ، خیلی هاش برای اینه که بدونیم : آقا ! می شه زندگی کرد از بهره های دنیا لذت برد ( پیغمبر اکرم (ص) داره از خربزه یا فلان قسمت گوشت دست گوسفند لذت می بره ، ) اما این لذت در دایره محبته . می گه : چون خدا خلق کرده ، و چون خدا این روفرستاده و چون خدا بهم نعمت داده ، شاید کفران نعمت باشه ، شاید خدا ناراحت بشه من استفاده نکنم . به این دلیل استفاده می کنه و خداوند این رو واصل خود می دونه و می خونه و آیه سوره قرآن در سورة انشقاق آیه 6 خطاب به این افراد است ” یا ایها الانسان . . . . . ”
|
موضوع سخنرانی : وصال یار - قسمت سوم
در شب سوم ماه محرم هستیم و سومین قسمت از بحث وصال ، لذا خلاصه ای از دو جلسة قبل رو خدمتتون می گم . ما ده قدم برای وصال در نظر گرفتیم ، حقیقت دنیا و معنای لهو و لعب باز شد تا حدودی عوالم دنیا در سه عالم ، عالم ظاهر یا دنیوی ، عالم مثال و عالم تجرد . بیان شد و بالاخره وصال رو در عالم تجرد پیدا کردیم . مردم رو از طریق وصال بخواهیم تقسیم کنیم به دو گروه تقسیم می شوند ، انسانهای تام الاستعداد و انسان های تام الیقین اینها رو توضیح دادیم و مشترکات این گروهها رو گفتیم . به این موضوع رسیدیم که آیا وصال به معنای دیدن خدا با چشم سر است ، توضیحات این رو هم دادیم و کسانی که می گفتند : ” بله ” و اونهایی که می گفتند : ” نه ” رو هم گفتیم و حد وسط رو انتخاب کردیم . به معنای احساس ، با حواسمون ، نه دیدن با چشم ، انسان در این حد می تونه به خداوند نزدیک بشه . از این به بعد بحث عرفانی و اخلاقی می شه و تا مُخلَصین رو گفتیم :
” سبحان الله عما یصفون الا عبادالله مُخلَصین . . . ” ما یه درجه ای داریم در بحث اخلاق تحت عنوان مُخلَص . مُخلَص با مُخلِص فرق دارد . مُخلِص کسی هست که برای خدا نیت می کنه کارش رو برای خدا انجام می ده بسم الله رو می گه ، کارش رو برای خدا انجام می ده ، ممکنه در میان انجام این کار از قضیه و از خدا پرت بشه . خُب بعدش توبه می کنه اون تیکه رو هم درستش می کنه . مُخلِص کسی هست که برای خدا کار می کنه ، اما مُخلَص کسی هست که برای غیر از خدا نمی تونه کار کنه ! به همین راحتی . یعنی اگر نفس می کشه ، غذا می خوره ، هر کاری می کنه این همیشه برای خدا داره کار می کنه چرا ؟ چون به درجة وصال رسیده . یکی دیگه از خصوصیات کسانی که واصل هستند ، مخلَص بودن اینهاست . یعنی اینها به درجه ای رسیدن که برای غیر خدا اصلاً نمی تونند کار کنند . زندگیشون رو در وجه و جمال حق فانی کردند و ابداً و اصلاً غیر از این مسیر ، مسیر دیگه ای رو بلد نیستند . یعنی انسان مخلَص نمی تونه مخلِص نباشه ، یه جور بیمه نامه اخلاص دارند .
در اسرار التوحید سید حیدر عاملی می فرمایند :
( این روایت رو ایشون نقل می کنه ) از قول خداوند تبارک وتعالی جلَّ جلاله ” اولیایی تحت قبایی اَوْ ردایی ” اونهایی که به من نزدیک شدن ، ولّیِ من هستند ، به درجه وصال رسیدند ، زیر قبای من هستند ، یا زیر پوشش من هستند ، تو بغل من هستند ، ( شما قبا یا عبا رو فرض کنید ) خداوند می فرمایند : اینها توی بغل من هستند ، وقتی کسی زیر عبای خداوند قرار می گیره ، در کسای خداوند قرار می گیره ، این به درجه ای می رسه که اصلاً نمی تونه کاری رو خلاف رضای خداوند انجام بده ، اونهایی که به درجة وصال می رسند ، نگو چرا اینقدر راحت می روند و برای خدا جون می دهند ، اصلاً جون دادن واصل هنر نیست ، واصل همین الان هم جون داده ، واصل همین الان هم خودش رو در اختیار خدا قرار داده . چون خداوند بهش فرموده : ” بندة من فعلاً زنده باش ! ” زنده هست . وگرنه هیچ فرقی براش نمی کنه .
بعضی وقتها در کلام معصومین (ع) و اولیاء و انبیاء (ع) یا عرفا عبارتهایی تحت این عنوان می بینیم که آقا ما خیلی ناراحتیم ، دوست داریم زودتر بمیریم ، ” محبت علی (ع) به مرگ مانند محبت بچة شیرخواه گرسنه است به پستان مادر . اگر این چیزها رو می شنویم اینها برای این هست که اینها چون تحت کساء و زیر عبای خداوند هستند و نزدیک با خداوند هستند مزة با خداوند بودن رو چشیدند . اون قسمتهای دیگه رو که باید فیلم بازی کنند رو حوصله اش رو ندارند . گفتیم ” ان الدنیا لهو و لعب ” از این بازی که دارند انجام می دهند در اذیت هستند ، اونی که می گه : کسی که نزدیک خداوند می شه ، زیر قبای خداوند قرار می گیره ، تنها می شه ، تنهایی رو بیشتر دوست داره و دوست داره کسی مزاحمش نشه . این به این معنا نیست که در انزوا می ره ، نه ، دوست داره . امیرالمؤمنین (ع) دوست داشت کسی مزاحمش نشه ، ولی تو جامعه و با مردم بود .
لذا در اون روایت تاریخی داریم که :
وقتی امام موسی کاظم (ع) رو به زندان انداختند امام (ع) خندیدند و گفتند آرزویی رو که از علی (ع) تا من ، تمام اجداد و پدران من دنبالش بودند ، به من رسید . یعنی خداوند تبارک و تعالی من رو برای خودش تنها نگه داشت . خدا به من گفت : دیگه از این بازی ها نمی خواد بکنی !
بندگان خداوند ، اونهایی که به درجة وصال رسیدند ، عین بقیه زندگی می کنند . زندگی شون با بقیه هیچ فرقی نداره ، می خورند ، می آشامند ، حرف می زنند ، مشکلات رو حل می کنند ، می خندند ، بازی می کنند و ناراحتند . چرا ؟ چون در زندان به انسان خوش نمی گذره . اگر می خواید اینها رو راحت کنید در زندان بندازیدشون ، یه جای تنها ، یه زندان تنها ، مثل امام موسی کاظم (ع) . یعنی فقط منتظر مرگ نیستند ، منتظرِ تنهایی شون با خداوند هستند . انشاءالله ما هم به این می رسیم . این گونه می شه . وقتی به جمال محبوب می رسیم ، دیگه خیلی چیزها و خیلی از لذتهای دیگه از سرمون می پره . به خاطر اینکه اونهایی که لذت خلوت و تنهایی رو احساس کردند ، از تنها نبودن هاشون ناراحتند . پس هرگاه امیرالمؤمنین (ع) از این جملات گفت : دلیلش مردن یا مرگ نیست ، دلیلش اینه که الان چون نمرده ، چون علی (ع) زنده است ، و چون باید تو جامعه زندگی کنه ، چون باید با این بازی ها بسازه ، چون باید با یه عده ای هم کلام بشه که اینها اصلاً آدم نیستند ، علی (ع) در اذیته . اگر علی (ع) رو می انداختند زندان انفرادی ، این جمله رو هم هیچ وقت نمی گفت . همین طور که امام موسی کاظم (ع) نگفت ، امام حسن عسگری (ع) نگفت .
پس انسانهای واصل مانند بقیه زندگی می کنند ، خیلی هم عالی ، اونها هم خیلی کم هستند و شما هم نمی تونید به این راحتی تشخیص بدید . اما در همین زندگی شون همیشه ناراحتند : مثلاً : خدایا ! چی شد ما به این درجه رسیدیم که نتونستیم با تو تنها باشیم ؟ از این ناراحتند . پس مُخلَصین اینها هستند . اینهاکسانی هستند که تنهای تنها هستند ولو در میان جمع باشند و چون تحت قبای خداوند و زیر ردای خداوند هستند ابداً مو لای درزشون نمی ره ! محاله . اینها عالم وآدم رو سرشون بریزند محاله یه درجه از اخلاصشون کم بشه . بزرگترین نمونه که من و تو قشنگ می شناسیم ( شاید نمونه های دیگه ای هم باشه که ما قشنگ نشناسیم ) و امروز هم به نام این بزرگوار هست ، در لوای امر به معروف ، حضرت امام (رحمت الله علیه ) هست ، روحیه ایشون هیچ گاه فرق نکرد ، نحوه برخورد ایشون هیچ گاه با زیر دست و بالا دستشون فرق نکرد ، قدرتش ، ابهتش ، شجاعتش ، اخلاصش هیچ وقت فرق نکرد . با کف زدنها و صلوات فرستادن ها و هورا کشیدن ها و استقبالها و بدرقه ها روحیه شون سر سوزنی تغییر نکرد . حتی اون زمانی که تنهای تنها اومد تو کوچه و گفت : روح الله خمینی منم ، با این مردم چه کار دارید ؟ وقتی صحبت می کرد اگر جمعیت زیادی مقابلش بودند ، و یا جهان و مستضعفین جهان گوش به فرمانش بودند نحوه صحبتش هیچ فرقی نمی کرد . این مُخلَص بودن یه جور بیمه نامه است ، لذا وقتی بیمه نامه رو می گیری ( در آیه شریفه قرآن می فرماید ) شیطان هم کوتاه می یاد ، قرآن می فرماید که شیطان گفت : ” فَبِعزتک لِإغوَیْنَهم اجمعین اِلّا عبادکَ منهم مُخلَصین ” همة مردم رو فریب می دهم مگر اونهایی که به درجه مخلَص بودن رسیده باشند . اینها دیگه تحت ردا و قبای تواند . به وصال رسیدند . من نمی تونم کاری به اینها داشته باشم .
اون کسی که خیلی از نظر عرفانی و زهد بالا می ره ، اگر بخواد خودش رو تو همون درجه نگه داره مشکل پیدا می کنه ، چون مخلِص در خطر هست . روایت شریفه می فرماید : ” الناسُ کلهم هالکون الّا عالمون ، و العالمون کلهم هالکون الا عاملون والعاملون کلهم هالکون الّا المخلِصون و المخلِصین فی خطرٍ عظیم ” همه مردم اهل هلاکتند ، مگر اونهایی که علم دارند و همه عالمها اهل هلاکتند مگر اونهایی که عمل می کنند به علمشون . باز اونهایی که عمل می کنند ، همه شون اهل هلاکتند مگر کسانی که مخلِص باشند . و تازه به اینجا که می رسه می گه : ” مخلِصین در خطر عظیم هستند ” و ما به این جا می رسیم که ببینیم ، مخلِصین در کدام گروه هستند و به کجا باید بروند که در خطر نباشند و به درجه مخلَصین برسند .
خُب این مقدمه برای این بحث . انواع مردم از نظر برداشتشون از وصال سه گروهند :
گروه اول : اکثریت
گروه دوم : اقلیت
گروه سوم : اقلیت مطلق ( گروه واصلان )
یعنی اگر بخواهیم درصدی حساب کنیم ، و اگر خوبها که اکثریت هستند رو 99% در نظر بگیریم یک درصد بقیه گروه سوم و واصلان هستند . نه زیاد گفتم ، 8/99% ، دو دهم درصد بقیه واصلان هستند . بازم زیاد گفتم ، 99/99% ، اگر اکثریت باشند ، یک صدم درصد واصلان هستند . توی یه شهری ممکنه چهار تا هم پیدا بشه اونها واصلها و مخلَصین هستند . گروه اول چه کسانی هستند ؟ نود درصد گروه اول مردم عادی هستند و احتمالاً ماها اینطوری هستیم ، ( البته من که دارم تواضع می کنم ! )
می گن یه عارف زاهدی نشسته بود روبه روی خدا می گفت : خدایا ! عبد فقیرم ، مسکینم ، مستکینم ، گنهکارم ، آمدم ! گفتن : بابا ! تو که گناه نمی کنی ؟ گفت : می دونم دارم جلوی خدا شکسته نفسی می کنم ، حالا ما هم داریم جلوی خدا شکسته نفسی می کنیم . ( شوخی )
گروه اول :
مردم عادی ، کسانی هستند که دنیا رو دوست دارند ، نه اون دنیایی که خوبها دوست دارند ، همین مظاهر دنیا رو دوست دارند ، از لباس خوب و خوشگل خوششون می یاد ، ماشین بهتر رو دوست دارند ، و دنبال ماشین بهتر هستند ، دوست دارند که خونه شون بزرگ باشه ، اصلاً براشون مهمه که خونه بزرگ داشته باشند ، دوست دارند که هر چند وقت یه بار قالی شون رو عوض کنند ، دوست دارند هرچند وقت یکبار تزئینات شون رو عوض کنند . من یه پرانتز رو ازبحث ازدواج اینجا باز می کنم ، من یه زمانی گفتم ، خواهرها درجریان باشند ، اون برادرهایی که ریش دارند ، بعضی ها ریشه ندارند ! خُب ، حالا برادرها در جریان باشند : این خواهرها که چادر دارند ، بعضی هاشون خدایِ تجمل اند ! مواظب باشید بیچاره تون نکنند ! من اخبار ناجوری می شنوم ، حواستون باشه چادر مشکی هست ، خیلی هم خوبه ، اما وارد خونه که می شی دیگه معلوم نیست تو خونه چه خبره . مراقب باشید ، دوست دارند آقا ! قالی دلش رو می زنه ، با دلش بد جوری کار کرده ، که قالی دلش رو می زنه . این ماشین دلش رو می زنه ، این دل ، دل دنیاپرستیه ، نمی گم نباشه ها ! نود درصد مردم اینطوری اند ، چه اشکالی داره ، الان هم دارم می گم اما بحث ، بحثِ وصاله ما باید تقسیم بندی کنیم ، حداقل خودمون رو قاتی عرفا جا نزنیم ! آقا ما عارف بالله ایم ! نه دیگه شلوغش نکن ! عارف بالله این طوری نیست . لباسش براش خیلی مهمه ، نه برای اینکه پیغمبر اکرم (ص) می فرمایند منظم باشید ، نه برای اینکه در دید مردم باید خوب باشه ، منظم باشه ، برای خودش مهمه برای اینکه جلو آینه که می ایسته عشق کنه ، اِه ! خوشگل شدیم ، ماشاءالله ! فردا هم دلش رو می زنه ، یه رنگ دیگه . غذاش براش خیلی مهمه . مردم اینطوری هستند ، سه روز پشت سر هم خانمش خورشت بادمجون با پلو درست کنه ، روز چهارم می گه : خانم چه خبرته بادمجون فروشی باز کردی ؟ غذا براش مهمه ، مهم نیست که با این غذا قوت بگیره و به جایی برسه ، لذت غذا هم براش خیلی مهمه ، خُب چه اشکالی داره ؟ شلوغ نکنید ، تند نرید ، نمی گم از امشب این طوری بشیم ، نه ، بذارید اون راهش رو که گفتم به اونجا که رسیدیم ، اینها خودش خود به خود می پره . از این مسیر نمی خوایم بریم جلو ، من نمی خوام بگم این چیزها رو حذف کنید ، دارم می گم اگر تو این وادی هستی ، تو این درجه ای ، وقتی به درجه بعدی خواستی برسی این خصوصیات خودش کنار می ره ، لازم نیست تو بیای از اینها شروع کنی . عارف شدن به این چیزها نیست . وقتی به خدا نزدیک می شی به معدن عظمت نزدیک می شی خود به خود اینها می ریزه . مثل برگ درختان که خودبه خود وقتی پائیز می یاد می ریزه ، اینها هم از انسان جدا می شه . پائیز که می یاد برگ خودش می ریزه ، نمی شه یه درختی رو بیایم بگیم برگهاش رو بریزیم ، بگیم پائیز شده ، اینها ادا هست ، ادای عرفا رو نمی تونیم در بیاریم ، بگیم عارف بشیم . اینجوری عارف نمی شی ، وقتی عارف شدی خصوصیات عرفان خودش می یاد . لازم نیست شما از این ور بیاید جلو ، امشب باز دوباره نرید مسخره بازی در بیارید ، باز ننه باباهاتون زنگ بزنند !
پس مردم عادی مظاهر دنیا رو دوست دارند ، وقتی که شب می خواد بخوابه در این فکره که فردا برای معاشش چه کار کنه ؟ حالا معاش ، معاشِ اخلاقی ، عاطفی ، معاش اقتصادی هست . تو این فکره . با این فکر می خوابه و نقشه هایی می ریزه که فردا سرکار چه کار کنم ؟ فلان جا چکار کنم ؟ فلان کلاس رو برم ، فلان کار رو انجام بدم ؟ این برنامه ریزیش هست ، وقتی که روز می شه ، از صبح شروع می کنه فکرهایی که دیشب کرده رو انجام بده . انجام می ده . بعضی وقتها هم دلش می گیره . و این دل گرفتگی علامت اینه که خدا دوستت داره . بعضی وقتها می شینه یه گوشه ای ، دلش هم که گرفته با خودش می گه واقعاً همینه ؟ حالا ما یخچالمون رو عوض کردیم به جای یخچال چهل هزار تومنی یخچال صدهزار تومنی خریدیم چه فرقی کرده ؟ یا این قالی رو که عوض کردیم حالا فرقی کرد ؟
مظاهر دنیا برای ما فقط تنوعش زیباست ، خودش زیبا نیست . یه مثال خیلی قشنگ می خوام بزنم . فکر می کنم سه چهار سال پیش این مثال رو زدم :
خانمی در یک منطقه ای بالای شهر مثلاً یه قالی خیلی خوبی داره که یه مدتی که روش راه می ره و خیلی می بیندش دلش رو می زنه ، به شوهرش می گه : بابا ! این قالی رو بفروش ، قالی نو بخر ، شوهر می ره قالی رو می فروشه ، قالی رو عوض می کنه یه قالی نو می خره ، که بندازه تو خونه و خانمش دلش خوش بشه . یه خانم دیگه در پائین شهر یه قالی خیلی مندرسی دارند ، داغون شده که حتی دیگه استفاده کردن از اون زیاد مقدور نیست ، به شوهرش می گه : اگه می تونی یه وامی ، چیزی بگیر ، اگر می شه با یه قالی دستِ دومِ دیگه عوض کن ، ( خوب دقت کنید ! ) شوهر می ره و قالی کهنه رو با قالی دست دوم اون زنِ بالاشهر که دیروز دلش رو زده بود و آورده بود عوض می کنه ، می ندازه تو خونه . این خانمش با همون قالی که اون زن ازش دلزده شده بود خوشحال می شه ، و در دلش احساس شوق و شعف می کنه . کیف می کنه .
از این مثال چه نتیجه ای می خوایم بگیریم ؟ نتیجه این که :
دنیا نمی تونه ما رو ارضاء کنه ، این تنوع است خود دنیا چیزی نداره ، تنوعاتش یه مقداری برای ما اوقات فراغت ایجاد می کنه .فضای ذهنی مون عوض می شه ، تنوع ایجاد می شه ، خیلی از شماهایی که مثلاً از مدرسه بدتون می یاد روز اول سال ، از مدرسه خوشتون می یاد ، چرا ؟چون محیط جدیدی هست ، دو هفته که می گذره باز مثل پارسال می شی ، از این مقطع به اون مقطع ، کیف می کنید از دبستان به راهنمایی ، از راهنمایی به دبیرستان ، از دبیرستان به کارشناسی ، از کارشناسی به کارشناسی ارشد ، از کارشناسی ارشد به دوره دکترا . ولی همة اینها فقط اول کار برات جذابیت داره ، مقام ها هم همین طوری هستند ، ماشین ها هم همین طورند ، و انسانی که در گروه اول قرار داره متأسفانه روی این فکر نمی کنه که این تنوع طلبی آخرش می خواد به کجا برسه ؟
خُب اینها چه خصوصیاتی دارند ؟ اینها خدا رو می شناسند ، با خدا آشنا هستند لذا با اینکه خدا رو می شناسند و یقین دارند خدا وجود داره ولی باز هم گناه می کنند ، گنهکارند ، گناه هم که می کنند بعضی وقتها به خدا نزدیک می شوند ، توبه می کنند ، بعضی وقتها یه اشکی ، سوزی ، حالی ، اخلاصی ، چیزی دست می ده ، باز دوباره می رن خرابش می کنند . دائم در همین مسیرند . یعنی حتی در معنویت به کمال نمی اندیشند ، همون طوری که در مادیات به کمال نمی اندیشند در معنویات هم به کمال نمی اندیشند . یعنی اگر امروز تو این درجه هست ، به همین راضیه . می گه : ما یه گنهکاری هستیم ، گناه می کنیم ، توبه می کنیم می ریم ، می یایم ، امام حسین (ع) رو هم داریم ، انشاءالله آخر کار هم خدا دستمون رو می گیره . برای این فکر نمی کنه که وقتی آخر کار هم انشاءالله دستش رو گرفتند از اون کسانی که تو زمان زندگی شون فکر می کردند و خوب زندگی می کردند خیلی عقبه . و کلی باید بدَوه تا به اونها برسه . مگه زندگی تموم می شه ؟ کلی باید زحمت بکشه ، من و تو باید به تکامل برسیم . اگر تو دنیا نرسیدیم ، تو برزخ نگه مون می دارند . اینها رو باید طی کنی ، تو دنیا درس نخوندی ، بیا بشین درس بخون ، خیلی چیزها رو خداوند تبارک و تعالی تو برزخ دیگه ازش نمی گذره .
بعضی ها می گن : آقا ! خدا از خلقت انسان که به هدفش نرسید ! کی می گه نرسید ؟ مگه خلقت ما تموم شده ؟ آقا مگر ندیدی مردن و آدم نشدن ؟ عادی مُردن ، جاهل مُردن ، جهنمی هم نیستند ، همین عموم مردم جاهل مُردن ، بله برزخ برای همینه آدم وقتی برزخ داره در برزخ یه سری مسائل و مراحل تکامل رو طی می کنه . اون چیزهایی که تو دنیا مَردش نبودی ، تو دنیا پا رو نفست نگذاشتی ، تو برزخ باید پا بزاری روش . منتها اونجا خیلی بیشتر طول می کشه ، دو رکعت نمازی که اینجا حالش رو نداشتی بخونی اونجا باید توی پنج هزار سال بخونی . این هم که چیزِ زیادی نیست !! فرق نمی کنه ، بعد اونجا انسان احساس قبح نمی کنه ، احساس ضرر نمی کنه .
|