مناجات طلب توبه 1 سخنرانی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
10 تا صلوات برای سلامتی امام زمان(روحی له الفدا) و تعجیل در فرجش یادت نره
" اللهم یا من لایصفه نعت الوا صفین ، ویا من لا یجا وزه رجاء الراجیـــن ، ویا من لا یضیع لد یه اجرالمحسنیـــن"
خدایی که هر کس در هر درجه از قدرت با شد نمی تواند او را وصف کند . "یصفوا نعت الواصفین "
واصف ، یعنی کسی که خیلی خوب بتوا ند مداحی کند ، البته ، نه کاری که ما می کنیم واین سینه زد نها .می فرما ید : هیچ مداح ووا صفی نمی تواند صفات الهی را وصف کند .این مقد مه شروع دعا ست .
( این را بیشتر برای طلبه ها می گویم که ، توصیف یک کلمه صد در صد غلطه ، توصیف ، مصدر وصف است وبه باب تفعیل نمی رود . چون معنا پیدا نمی کند . پس نمی گوییم خدا را توصیف کنیم بلکه می گوییم ، وصف کنیم .)
وصف یعنی چه ؟
مثلا ً شما امید وارید که کسی 1000 تومان بهتان قرض بد هد . در خا نه اولی را میزنی ، نمیده .در خا نه دومی را میزنی ، اون هم نداره ، سومی ، چهارمی ، پنجمی و.... اما به در خونه خدا که میرسه ، می گه خدایا تواون در گاه و با رگا هی را داری که انسا ن ِامید وار از تو نمی گذره ، به تو که می رسه دیگه لازم نیست در خونه دیگری را بزنه .
" ومن لا یضیع اجر ا لمحسنین " ممکن است الزاماً در دنیای ما خوبیها پا سخ گویی نشود . داشتیم بسیاری از علما وبزرگا ن که در نها یت بد بختی و فلاکت ظا هری وبی آبرویی از د نیا رفتند . اما خداوند اجر محسن را ضا یع نمی کند . ممکن است که در این دنیا مشکلات با شه وبنده ها فراموش کنند اما خداوند فراموش نمی کند . خوش به حال اونی که فقط برای خدا کار می کنه .
در نجف عالمی دو جلد کتاب را می نویسد ، آماده برای چا پ ، اما جلد اول این کتاب گم می شه _ یعنی به سرقت می ره _ اون بنده خدا هم که خیلی خسته بوده وحال نوشتن دوباره کتاب را هم ندا شته ، بعد از یکی دو سال می بینه کتا بش در بیروت چاپ شد _البته با نام یکی دیگه _ صاحب کتاب هم ، میره بیروت و جلد دوم کتاب رو به همین نویسنده اهدا می کنه و می گه ، قربونت برم که جلد اول رو چاپ کردی ، این هم جلد دومش ، به ا سم خودت چاپ کن . طرف می پرسه قضیه چیه ؟ می گه : من می خواستم این مطلب نشر پیدا کنه . فرقی نمی کنه به نام کی با شه ، اصل اینه که مردم دو تا کلمه صحبت الهی بشنوند " یا من لا یضیع اجر ا لمحسنین " کسی که به این مطلب ا یمان قلبی داشته با شه نسبت به اعما لش همین گونه است .
" یا من هو منتها خوف العا بد ین " ای کسی که ترس عبا دت کنندگا ن به تو منتهی می شه .این جمله دوتا معنی داره . 1- با لاترین ترس برای عا بد ترس از توست .2_ وقتی به تو می رسند ترسشان از غیر از تو تموم می شه ومی ریزه ، دیگه هیچ گونه ترسی از بقیه ندارند . این دو تا با هم هیچ منا فا تی نداره ."یا من هو غا یه خشیه المتقین " در بحث خوف گفتم که درجه بعدی خوف خشیه ا ست . بعد ازاین که به درجه نها یی خوف رسید ، در دلش خشیـــه ایجـاد مــی شـــــه .
خشیه یعنی چی ؟
یعنی ترس ، البته نه از روی ترسیدن ، بلکه از روی شرم . مثلا ً می گویند : آقا چرا نمی ری سراغ فلانی احولش رو بپرسی ؟ می گه آقا روم نمی شه ، یــک کا ر بدی در حقش کردم . با این که عقاب و عذابی از فلانی بهش نمی رسه اما جلوش نمی ره . خب تا این جا مقدمه بود ، از این جا دیگه منا جات شروع می شه ."هذا مقام من تداولته ایدی الذ نوب " این جا ، جای کسی است که بازیچه گنا ها ن قرار گرفته . دستهای گناه پا سش دادن به همد یگر . چطور؟ گنا هان ارتبا طهای پنها نی با هم دارند . می گویند ، دل به دل راه داره !! دل گنا هان هم به هم راه داره ! کسی که گرفتار حسد می شود ، حسد پا سش میده به دامن غیبت ، واز غیبت گرفتا ر تهمت می شود و تهمت پا سش میده به دامن دروغ . یعنـی آدم یک گناه که مرتکب می شود ، در حقیقت افتاده در دامن یک عده گناه که می خواهند ، د ست به د ستش بدهند . گنا هان این طوری هستند .کسی که چشماش نا پاکه ، به دامن زنا هم می افته . کسی که زنا می کنه به دامن گنا هان دیگه هم می افته .بعد طرف می گه آقا ما که زنا کار هستیم ، آدم هم می کشیم ، ما که آدم کشتیم ، بمب اتم هم می سازیم و... اصلاً خصوصیت گناه اینه که آدم با یکیش که شروع کرد بقیش هم می آیند سراغش . دیگه لازم نیست بری سراغ گناه ، خودش میاد سراغت . وقتی آدم چشمش را حفظ نکنه ، زبونش رو هم نمی تونه حفظ کنه ، می گه : آقا فلانی خیلی آدم خوبیه فقط یک کم چشماش ناپا که . این که یک گناه رو مرتکب می شود بقیه گنا هان رو هم می تونه انجام بده . این سخن معصومه " تداولیه اید الذ نوب" نمیشه بگی آقا من یک گناه بیشتر ندارم . این طوری نیست ، اگر هم تا حالا انجام ندادی ، زمینه اش نبوده ، زمینه اش بیا د انجام می شه . این که من در بحث توبه گفتم که ، توبه این نیست که از یک گناه توبه کنید ، دلیلش این جا مشخص شد . توبه یعنی این که از نا فرما نی توبه کنیم . کلاً بگذاری کنار . نمی شه بگی حالا ماه رمضا نه ، شش تا از گنا هام رو ترک می کنم ، فایده نداره ، اون چها ر تای دیگه می بردت توی دامن ، شش تای قبلی . د ست به د ست دادن یعنی چی ؟ یعنی این که گنا هان با هم ارتباط بسیار نزدیک داره و گنه کار رو به گنا هان دیگه ترغیب می کنه ." وقا دته ازمه الخطایا " ازمه جمع زمام است . زمام یعنی چی؟ زمام دار که شنیدید ؟ میگه این جا جای کسی است که گنا هان اون رو به قید کشیده . گنا هان طنا بی به گردن من انداختند و می کشند . رشته ای بر گرد نم ا فکنده گناه ، دوست چیه آقا ؟ می کشد هر جا که خا طر خواه اوست . هر جا دوست داره می کشه .
" استحوذ علیه الشیطا ن " ا ستحوذ " یعنی این که ، شیطا ن در مسا ئلش ازما استفا ده می کنه وما بنده های شیطا ن می شویم . مثلاً وقتی شیطا ن می خواهد بنده را فریب بد هد ، یکی از نیروهاش رو به جای خودش سراغش می فرسته . نیروهاش هم نمی خواد حتماً صد تا با شه . خود ما وقتی می آییم وکنار هم وشروع به غیبت می کنیم ، در حقیقت داریم می گیم من کسی هستم که شیطا ن هر چی توانسته از من سوء استفاده ابزاری کرده .معنی عا میا نه " ا ستحوذ " همینه ، یعنی سوء استفا ده ابزاری .یعنی جوری بر چیزی غلبه پیدا کردن که به وسیله اون بشه کارها را انجام داد .
شیطان چیه ؟
ما دو تا شیطا ن داریم : 1_ درونی 2_بیرونی
اصلاً در عرب ، هر وقت که سه حرف "ش ، ی ، ط" در کلمه ای به این نحو به کار رفته با شه معنای "مرداب گندیدن ، فا سد شدن ولجن زار " می د هد .
شیطان درونی چیست ؟
شیطان درونی همین نفس است . سه تا نفس داریم 1_ لوامه 2_ اماره 3_ مطمئنه .
1_ نفس لوامه اون نفسی است که وقتی گناه می کنی سرزنشت می کنه ، وجدان خود ته .
2_ نفس مطمئنه اون نفسی است که وقتی گناه نمی کنی بروجودت حاکم می شه و وجودت رو الهی می کنه .
3_ نفس اما ره نفسی است که مبارزه با آن خیلی سخته . " اماره با لسوء " این شیطا ن درونی ما ست .
چه شیطان با شه وچه شیطا ن نبا شه ، بنی آدم نسبت به گناه نفسا نیات داره . می خواهد شیطان وسوسه بکند یا نه . از یوسف پیغمبر که با لاتر نداریم .درقران داریم که گفت :" ان النفس لاماره بالسوء الا رحم ربک " سه تا تأ کید در این وجود داره . 1_ انَ یک تأکید 2_ لام هم لام موکده 3_ و خود اماره خودش یک صفتی است که نشان دهنده تأکیده . قران سه تا تأ کید عظیم آ ورده ومی گه که : نفس بد جوری انسان رو به سوی بدی ترغیب می کنه . مگر خدا کمکون کنه . شیطان خارجی چیست ؟
" هو قبیل یریکم من حیث لا ترونهم " شیطان خودش تنها نیست . قبیله ، زن ، بچه وتشکیلات داره .
" نعت الله علیهم اجمعین " شیطا ن از جا یی که نمی دونید ، شما را می بیند وبه شما حمله می کنه .
گفتیم ، شیطا ن د قیقاً از جا یی حمله می کند که ما نمی بینیم . یک وقت هست می گی شیطان من رو وسوسه کرد ، ممکنه ، اما احتما لاً شیطان درونیت بوده ، چون شیطا ن خارجی از جا یی وسوسه می کند که شما نمی فهمید . آیه قران می فرما ید :" یریکم من حیث لا ترونهم " نگو رفتم خیا با ن شیطا ن وسوسه ام کرد که نگاه کردم یا دروغ گفتم . این خود ت بودی . شیطا ن را که هنوز نفهمیدی چه بلایی سرت آورده . بلاهایی سرت آورده که الان لو نمی ره . بگذار پروند ت رو روز قیا مت باز کنند اون وقت می بینی چقدر روی نما ز جماعت ها وسینه زدن هات کار کرده خودت خبر نداری . این نکته خیلی د قیقه ، تا حالا نشنیدید ، ازکس دیگه ای هم نخوا هید شنید . شیطا ن وقتی وسوسه می کنه شما نمی فهمی ، اون رو که می فهمی شیطا ن نیست ، نفسته که اذ یت کرده ، هنر را اولیاء الله می کنند که شیطا ن را شنا سا یی می کنند . وقتی که به نفس مطمئنه رسیدی و نفس مطمئنه بر وجودت حا کم شد ، اون وقت هست که شیطان را شنا سا یی می کنی .
متأسفا نه وقتی که پرونده ها را می آورند تازه می بینیم ، به به !! چه چیزها که ما به حساب شیطا ن گذا - شته بود یم اما شیطا ن کجا بود ! خود مون بودیم . اون کارها یی هم که به حساب عبادت گذا شته بودیم شیطا ن خراب کرده .
شیطان از پنج جهت حمله می کند .
قران می فرما ید : " یریکم من حیث لا ترونهم ، عن یمین وعن شما ل" شیطا ن از شما ل ، شرق ، غرب ، روبرو و پا یین .
خب این پنج جهت یعنی چی ؟ یعنی روبرو ، چپ ، را ست ، پشت سر و زیر پا . فقط از بالا حمله نمی کنه . این راه بسته است ، یعنی راهی که برایت ملکوت ا ست .
یکی از علما هر چند وقت یک بار سری به دارالمجا نین می زد ، برای این که با د یوونه ها حرف بزنه وعبرت بگیره . یک روز گفتند : آقا یک د یوونه آورد ند ، باب د ند ون شما . چطور؟ هیچی ، با زنجیر بستنش ، یک چیزهای چرت و پرتی هم می گه . اون بنده خدا هم که آیت الله العظمی ای بوده ، می ره برای عبرت گرفتن . می ره می بینه ، بله ، دست وپاش رو بستند ، فقط گرد نش آزاده . سلام می کنه ، اون دیوونه هم رویش رو بر می گردونه ، عالم می پرسه : چی شده ؟ باز دیوونه رویش رو بر می گردونه ! عالم هم می ره و روبروش می شینه ، این با ر دیوونه سرش رو می ا ندازد پایین . عالم هم ازپا یین نگا هش می کنه ! دیوونه می بینه دیگه راهی نداره ، می گه : نگاه کن ، چه کسی رو بستند وچه کسی رو باز گذا شتنـــد !!!!!
حالا شما می خند ید ، اما اون بنده خدا سا عتها برای این قضیه گریه کرده بود .
" فقصرعُمُا اُمُرت به تفریطاً ، وتعا طی ما نهیت عنه تغریراً " خدایا این جا ، جای کسی است که در اجرای امر تو کوتا هی ورزیده و از سر نا دا نی وغرور به آنچه از آن نهی کردی آلوده شده .یعنی در اطا عت کردن کوتا هی کرده وبر عکس ، اون ها یی رو که نهی شده بود انجام داده . " تغزیراً " از غرور میاد ، که این جا هم معنیش همینه _ از روی غرور این کارها رو انجام داده _ " کا لجا هل بقدرتک علیه ا و کا لمنکر فضل احسا نک الیه " ما نند کسی که از قدرت تو بر خودش نا آ گاه ا ست یا فضل واحسا نت را درباره ی خویش منکر ا ست ."این جا " کاف " تشبیه یک نتیجه ای به ما می د هد . می گه جا هل نبودم به قدرتت ، می دونستم قدرت داری ، من منکر نبودم بر احسان وفضلت می دونستم محسنی ، فا ضلی . منتها مثل جا هل ها عمل کردم . اگر یک کسی جا هل بوده الان هم نیا زی به توبه ندارد اما اگرمنکر بوده که دیگه مرتده . پس جا هل نیا ز به توبه نداره . و منکر هم کسی ا ست که خدا رو قبول نداره ، کسی که می گه خدا احسا ن نداره . اما ما نند کسی عمل کردم که به فضل واحسا نت منکر است . حتی " اذا ا نفتح له بصرالهدی وتقشعت عنه السحا ئب العمی " اما حالا چشمش باز شده وابرهای کوری از برابرش کنا ر رفته ، امشب اومده بگه : خدایا حا لا فهمیدم که چه کارهایی کردم !! " السحاب والعمی " به وقتی می گویند که باد می وزد و ابرهای سیاه رو کنا ر می بره .می گه خدایا ، باد هایی که ابرها رو کنار می بره وزید . وابرهای سیا هی که تا الان جلوی فکر من بود و باعث می شد که مثل جا هل ها عمل کنم ، کنار رفت . اون موقع هنوز فکر نکرده بودم وحالا که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که توبه نبا ید لحظه ای تأخیر بیفتد . معمولاً ابر که کنار می ره چی می شه ؟ خورشید معلوم می شه ، این چیزی هست که ازش نتیجه گرفتیم _ یعنی نور هدایت بر من تا بید _ این رو خوب د قت کنید ، این جا فقط نوشته ابرها کنار رفت . اما نتیجه ای که ما می گیریم چیست ؟ ابرها که کنار می روند ، نور می تا بد ، یعنی خدایا الان هم که بیدار شدم ، برای این هست که نور توبه به دلم تا بیده ، نور توبه تا -بیده ، نه این که خود به خود ابرها کنار رفتند . نور تو تا بیده و بیدار شدم . حالا اون ظلمها یی را که به نفسم کردم ، داره یادم می آید . یکی یکی می شما رم . اگر برای نمازهام گریه می کنم ، بخا طراین نیست که تو اذ یت شدی ، خودم رو بیچاره کردم . می گویند دو رکعت نماز قضای صبح که عمداً نخونی ، تنبلی کنی وبا این حال خدای نکرده از د نیا بری ، هفت هزار سال در قیا مت الاف خواهی شد . ترا به قران نگاه کنید ، می ارزه ؟!!!! می گه احصی _ یعنی می شما ری ، باید بشما ری _ .. نمی گه احصوا _ بشمار _ بعضی وقتها جمله خبری ، دلالت بر وجود بیشتره امر داره . اگه بگه "احصوا " اونقدر امری نیست که میگه " احصی " یعنی باید بشما رد . چی رو ؟ اون ظلمها یی روکه به خودش کرده ، یعنی امشب یا هر وقت که خواستی توبه کنی باید ظلمها قشنگ به یا دت بیا د :
شرم :
خوب ، ظلمها روکا ملاً شمردیم . حالا به چه درجه ای می رسیم ؟ می رسیم به درجه شرم . در مخا لفتها یی که با آقا و مولای خودش کرده فکر می کند ، یعنی بر گنا ها نش ، بی معرفتی هاش ، نمک به حرومی هاش ، نمکدان شکستن هاش فکر می کنه . و یک دفعه می فهمد ، که عجب گنا هان بزرگی مرتکب شده . وبا چه کسی مخالفت کرده با چه بزرگی . تا این جا شد به خود آمدن گنه کار .
خوب ، می بیند ، یعنی چه ؟ یعنی متوجه می شود . حالا می خواهم متوجه شدن را توضیح بدم . ( این مطالبی رو که براتون می گم هم قدر بدونید وهم این که تا یا دتون نرفته روش فکر کنید . حداقل احساس خطر کنید ویک با ر دیگه اعما لمون رو چک کنیم .) شیطا ن هیچ وقت به من و شما که نمی گه برو مشروب بخور !!! هر کس را از راه خودش فریب می ده ! شیطا ن بسیار مکا ر است . روان شناس ، ُملا وعا لم درجه یکی است .
عا لمی شیطا ن را در خواب می بیند . شیطا ن گفت : من با تو منا ظره می کنم و تو را شکست می د هم . عالم گفت : نمی توا نی ! 4 یا 6 ساعت منا ظره کرد ند ، منا ظره تمام می شه و شیطا ن شکست می خوره . اون عالم بسیار خوشحال می شه ، اما دید که شیطا ن هم داره می خنده !! می گوید : چی شده ؟ می گه من که می تونستم شکستت بدم ، اما می خوا ستم 4 ساعت وقتت رو بگیرم که ذکر نگی . وگر نه تو واسه ما عددی نیستی ، همون 5 د قیقه اول می تونستم شکستت بدم . گفتم ، بگذار 4 ساعت طول بکشه ، که ذکر نگی ویاد خدا نبا شی والان برات 6ساعت همنشینی با شیطان می نویسند . این می شـــــــه حقه های شیطا ن . من در 2 ، 3 شب آینده بحث شیطا ن وحقه های شیطا ن رو براتون با ز می کنم ، چیزی که تا حالا حتماً نشنیدید ، یعنی کید ها ومکرهای شیطا ن ، که چه طوری واز چه راهها یی میاد ، راههای عجیب وغریبی که آدم تعجب می کنه .
می گه : خدایا ، دیدم وفهمیدم . حالا این دیدن وفهمیدن چه طوریه ؟ خوب د قت کنید ، وقتی که انسان به خودش میاد ، چند علت داره . 1_ موعظه می شه .مثلاً طرف داره از در یک مسجدی رد می شه ، صدای بلند گویی رو می شنوه . میاد داخل ومی شینه ، اتفا قاً همونی که مورد نیازش هست گفته می شه . خداوند به د هان اون گوینده می گذارد وطرف موعظه می شه . یا نه ، کتا بی رو می بینه ودو خطش رو می خونه یا پای تلوزیون نشسته وفیلمی رو می بینه . به هر حال به یک نحوی ، مطلبی رو از یک شخصی می گیره ، این می شه موعظه .
2_ خود به خود . به طور مثال ، حر (رحمت الله علیه ) کسی موعظه اش نکرد . خود به خود نور الهی در قلبش تا بید . خود به خود از ظلما ت به سوی نور را هنما یی شد .
3_ نوع سوم این که یک اتفا قی می ا فته ، که به هر حال می شه گفت نوعی موعظه ا ست . در شرح حال حضرت آیت الله سید مهدی قوام ، که در دهه 40 از منبری های بسیار اشک دار وبا حال تهران بوده ، نقل می کنند که ایام دهه محرم در مسجد جامع لاله زارتوی خیا بان لاله زار مجلس داشته ، ( ما که ندیدیم ، ولی ظا هراً در رژیم گذشته لاله زار محله بد نا می بوده ) یک پاکت هم بهش می د هند ، میاد بیرون و زنی رو می بینه که اون طرف خیا بون ایستاده ومنتظره ، منتظره بسا طی که اون زمان بوده ، سید مهدی زن رو صدا می زنه ، می گه بیا این جا . زن اول تعجب می کنه ، که چرا این حاج آقا من رو صدا زد ؟ !! میاد ومی گه بله ، بفرما یید . می پرسه چرا این جا ایستا دی ؟ زن می گه حاج آ قا ما رو ول کن . می گه : می خوام ببینم چرا این جا ایستا دی ؟ زن می گه حاج آقا اگه می خوای موعظه کنی ، ما دیگه این حرفها از سرمون گذشته . می گه جواب سوال من رو بده . جواب می ده آقا زندگی خرج داره . آ قا سید مهدی می پرسه ، خیلی خوب چقدر می شه ؟ زن می گه مثلاً 10توما ن . پاکت رو بهش می ده ، می گه : این 100 توما ن خد مت شما ، اما این پول ما ل امام حسینه ، حضرت عبا سی تا این پول دستت هست گناه نکن . تموم که شد دوباره برو گناه کن . مگه نمی گی برای پوله ، خوب این صد تومان برای چند روز می شه ؟ می گه مثلاً سه روز یا چهار روز . می گه با شه ، همین چند روز رو تو گناه نکن . همین شخص تعریف می کنه ، می گه با آ سید مهدی قوام کربلا بودیم ، یک دفعه دیدم از اون طرف خیابون یک زن ومردی آ مد ند . مرد خیلی جوان ، خوش تیپ ، نورانی وخا نم مومن و محجبه . خلاصه آمد ند ود ست آ سید مهدی رو بوسید ند ومرد گفت آقا من زنم رو از شما دارم . آ سید مهدی گفت : ولی من شما رو نمی شنا سم . مرد گفت : من از اهالی تهران هستم ، این هم زن منه ، زن ، آرام پوشیه رو کنار زد ، دیدم همون زن خیابان لاله زاره . پرسید چی شده ؟ گفت : آقا نمی دونی این پول در این پنج روز با زندگی من چه کرد !! بعضی ها خدا این جوری هدایتشون می کنه .
استادمون آقای فا طمی نیا تعریف می کرد ند که در زمان های قدیم دهه30 یا 40 ، حضرت آقای بهاء الدینی من رو صدا زد و گفت : فلانی این500 تومان رو بگیر وببر فلان خونه توی فلان کوچه در قم بده د ست خودش و برگرد . می گه اومدم دیدم اِه ، این من رو کجا فرستا ده !!! یکی از محله های بدِ قم در خونه ی فا - سق ترین افراد . طرف از فا سق های درجه یک بود . گفتم آقا ببین ما رو کجا فرستا ده ، فکر آبروی ما رو هم نکرده !! می گفت : دیگه توکل کردم و در رو زدم ، طرف اومد بیرون یک ساک هم دستش بود . گفتم ، خونه ی فلانی ؟ گفت : تا همین الان بود ، اما حالا دارم می روم . پرسیدم ، برای چی ؟ گفت : آقا من آدم خیلی بی خودی بودم ، گناه خیلی کردم ، ما ل حرام خوردم . اما دیشب تصمیم گرفتم آدم بشوم ، رفتم به فا طمه معصومه (س) گفتم خا نم د ست من رو بگیر و بعد آمدم هر چی داشتم فروختم ، یک ساک هم بردا شتم که برم حرم اما م رضا (ع) توبه کنم وسا کن مشهد بشوم ، اما گیر 500 توما ن بودم . آقای فا طمی نیا می فرمود نند : تازه فهمیدم که نبا ید بی خودی در کا ر استا د سوال کرد ! بعد 500 تومان را دادم وگفتم آقای بهاء الد ینی داد ند ، یا علی ، خدا کا ر ساز ا ست .
پس این که می فرما ید : " فرای کبیر عصیا نه" یعنی متوجه شد چه کرده . این یعنی نقطه توجه . این رو خدا با ید عنایت کنه . خوب چه طوری می شه به این نقطه رسید ؟ می فرما یند بعضی ازمردم یک خصوصیا ت خوبی در وجود شان هست که خدا ا نگشت می گذارد روی همین خصوصیت خوب ومی گه به خا طر همین خصوصیت خوب بیا . می بینی طرف خیلی لات ، عوام وگنه کا ر اما جوا نمرده ! خدا دست می گذاره روی همین خصوصت خوب و می گه بگید این بیا دس . بعضی هیچی ندارند اما بعضی یک نقطه سفید در قلبشون هست . پس لازمه اش اینه که در قلب سیاه حداقل یک دونه نقطه سفید با شه که خداوند به اون اشاره کنه وصدا بزنه . بعد به این جا که برسه می بینی که خدا با راههای مختلف صدات می زنه .
|