امام زمان(18) (پنج شنبه 87/2/5 ساعت 12:28 عصر)
معرفت دینی5بسم الله الرحمن الرحیم معرفت انتظار 5 قسمت پنجم و آخرین قسمت از بحث معرفت انتظار رو در خدمت شما عزیزان هستیم ، از امام صادق (ع) سؤال شد : برای اینکه انسان منتظر واقعی باشه ، بیشترین اثر در چه کار و عملی است ؟ ایشون سؤال کننده رو راهنمایی کردند به دعایی که چند فرازش رو خدمتتون عرض می کنم . انشاءالله که روی این چند فراز تفکری هم داشته باشیم . فرمودند : این دعا بسیار مؤثر است : “ اللهم عرفنی نفسک ، فَاِنَّکَ اِنْ لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک ” خدایا ! خودت را به من بشناسان که اگر تو خودت را به من نشناسانی ، من پیامبر تو را نخواهم شناخت . “ اللهم عرفنی نبیک فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعرفْنی نبیک لم اَعْرِفْ حجتک ” خدایا ! پیغمبرت را هم خودت به من بشناسان ، که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی ، من حجت تو را نخواهم نشاخت . و در فراز سوم می فرمایند : “ اَللهمَّ عَرِّفْنی حجتک ، فانَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکْ ظَلَلْتُ عَنْ دینی ” خدایا ! حجت خودت را به من بشناسان که اگر حجت خود را به من نشناسانی ، من از دین تو گمراه می شوم . شناخت حجت (عج) ! شناخت امام زمان (عج) . شناخت ، نه فقط شناخت ذاتی ، بلکه شناخت افعالی و صفاتی امام زمان (عج) این خیلی مهمه . انسان باید امام زمان (عج) خودش را قبل از ظهور امام زمان (عج) کامل بشناسه . این “ عَرِّفْنی ” شناختن به دو بعد برمی گرده . یکی بعد ظاهری هست یعنی اعمال و رفتار و اتفاقاتی که می افته . و ما توی این چند جلسه معرفت انتظار ، تقریباً اتفاقات رو باز کردیم . اتفاقات قبل از ظهور ، اتفاقات بعد از ظهور ، اتفاقات چسبیده به ظهور که آخرین مطلبی که گفته شد ، بحث سفیانی بود و این که انقلاب سفیانی ، نزدیک ترین واقعه ظهور هست . تا اینجا رو اومدیم . یه بعد دیگه شناخت به خود امام زمان (عج) برمی گرده . ما وجود امام (عج) و ذات امام (عج) رو چقدر می شناسیم ؟ و چقدر امامت رو قبول داریم ؟ کسانی که با ندای از دور ، نسبت به پیغمبر اکرم (ص) ، ایمان آوردند ، وقتی به ایشون نزدیک شدن ، خیلی هاشون نتونستند پیغمبر اکرم (ص) رو تحمل کنند . کسانی که در خانه آقا امیرالمؤمنین (ع) اجتماع کردند و فریاد “ انتَ ولینا ” “ اَنْتَ امامنا ” و “ اَنْتَ خلیفتنا ” سر دادند ، خیلی هاشون ، وقتی به شخصیت آقا امیرالمومنین (ع) نزدیک شدند ، نتونستند آقا (ع) رو تحمل کنند . شخصیت علی (ع) ، یه شخصیت عجیبی بود و شخصیت امام زمان (عج) دقیقاً بر مبنای شخصیت جدش آقا امیرالمومنین (ع) هست . “ کلهم نورٌ واحد ” یه چند تا واقعه رو خدمتتون عرض کنم : در زمان حکومت خلیفه دوم ، بحث سر این بود که جانشین خلیفه دوم چه کسی باشه ؟ خلیفه دوم یه چنین وصیتی کرد ، گفت : ای مردم ! من 6 نفر رو مشخص می کنم ، ( طلحه ، زبیر ، عبدالرحمان بن عوف و . . . علی و عثمان ) این شش نفر رو شما داخل یه خونه ببرید ، در خونه رو ببندید و اینها بین خودشون تا کسی رو انتخاب نکردند ، اجازه ندید بیان بیرون ! و بعد هم گفت : مردم ! اگر 3 نفر بر یکی و 3 نفر بر دیگری اتفاق کردند ، شما به کسی رأی بدید که عبدالرحمن بن عوف بهش رأی داده . خُب عبدالرحمن اومد خدمت امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد : الان فقط رأی من هست . می خوام با تو بیعت کنم . دست علی (ع) رو گرفت ، گفت : بیعت کردم با تو ، بر مبنای سنت خدا ، سنت پیغمبر (ص) و سنت شیخین . ( خلیفه اول و دوم ) امیرالمؤمنین (ع) دستان مبارکشون رو بیرون کشیدن ، فرمودند : نه ! قبول نمی کنم . گفت : چرا ؟ فرمود : من بر مبنای سنت خدا ، سنت رسول (ص) و سنت خودم عمل می کنم . نه سنت شیخین . ببینید ! خیلی ها به امیرالمؤمنین (ع) اعتراض کردند . گفتند : آقا ! یه تقیه می کردی یه جمله می گفتی ! گفت : نه ، خلافتی رو که با دروغ بخوای به دست بیاری ، این خلافت الهی نیست .من می خوام برای خدا خلیفه گری کنم ، بیام از اول این طوری شروع کنم ؟ تحمل این شخصیت امیرالمؤمنین (ع)واقعاً برای خیلی از نزدیکان و شیعیان ایشون هم سخت بود . لذا باید شخصیت امام خودت رو قشنگ بشناسی . بحث علم امام (عج) : خیلی وقتها ما می یایم روی خیلی از مسائل زندگی مون فکر می کنیم ، حتی اگر ولی فقیه ما ، مطلبی بگه ، می گیم : “ حالا ولی فقیه این رو فرمودند ولی من هم فکر می کنم یه همچین مطلبی هست . ” علم امام (ع) با علم ولی فقیه هم خیلی فرق داره . علم امام (ع) یه علم حضوری هست . یعنی امام (ع) که یه مطلبی رو می گه ، یقیناً درسته . از الان با خودمون و با نفس مون طی کنیم که اگر انشاءالله حکومت امام زمان (عج) رو درک کردیم ، بدونیم در مقابل امام زمان (عج) چون و چرا نداریم . وقتی که خلیفه اول (ابوبکر ) به مقام خلافت رسید ، عمر اومد خدمت امیرالمؤمنین (ع) گفت : می دونی چرا مردم تو رو برای خلافت انتخاب نکردند و رفتند سراغ اولی ؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمودند چرا ؟ گفت : چون تو خیلی حاضر جواب هستی . فرمود : یعنی چی ؟! گفت : آقا ! آدم باید سیاست داشته باشه ، حکمت داشته باشه ، فکر کنه . آدم وقتی می خواد یه حرفی بزنه ، باید یه کم روش فکر کنه ، شما تا یه چیزی ازتون می پرسن ، فوری جواب می دین . فوری ! یه کم فکر کن . انسان خوبه حرفش رو توی دهنش بچرخونه ، یه کم روش تأمل کنه ، فکر کنه بعد جواب بده و . . . همین جور که داشت این توضیحات رو به امیرالمؤمنین (ع) می داد ، حضرت (ع) دستشون رو آوردن جلوی صورتشون ، گفتن : آقا ! این چندتاست ؟ گفت : 5 تا . فرمود : اِه ! چرا فکر نکردی ؟! آدم خوبه یه کم کیاست داشته باشه ، فراست داشته باشه ! حرف رو توی دهنت بچرخون بعد بگو 5 تا . شاید 6 تا باشه !! گفت : آقا ! من دارم می بینم . امیرالمؤمنین (ع) فرمودند : ما هم می بینیم ! وقتی یه چیزی می گی ، یه سؤالی می کنی من روی جوابش فکر نمی کنم ، می بینم ! به این می گن : “ علم حضوری ! ” برای امام حاضره . در مقابل امام (عج) ، چون و چرا نباید بکنی . بارها در بحثهای مختلف گفتیم : “ از الان باید این عادت رو در خودت نهادینه کنی ” قدرت امام (عج) : قدرت امام (عج) دقیقاً مانند قدرت خداست . دقیقاً ! منتها در ولایت خداست . یعنی اگر خدا اجازه نده ، قدرت امام (عج) تعطیل می شه . قدرت امام (عج) به اندازه خدا و در ولایت خداست . نباید فکر کنی امام تو از امام قبلی و امام قبلی از امام قبلی تر ، تا پیامبر (ص) از خدا ، قدرت کمتری دارند . همه قدرتها یک اندازه است . اومد خدمت رسول خدا (ص) ، عرض کرد : آقا ! این که شما می فرمائید قرآن معجزه است ، درست ، منتهی طایفه من بی سوادند ، اونها این معجزه ها حالیشون نمی شه . اگه می شه یکی از اون معجزات پیامبران قبلی رو بیار . مثلاً معجزه عیسی (ع) ، موسی (ع) ، هود و . . . می تونی ؟! پیغمبر (ص) فرمود : بله . گفت : اِه ! می تونی ؟ فرمود : بله ، معجزات پیامبران قدیم رو هم انجام می دم . چیزی نیست ! گفت : آقا ! مثلاً شما می تونی مثل حضرت صالح (ع) ، از کوه شتر بیرون بیاری ؟ فرمود : بله ، کاری نداره ! گفت : چند تا ؟ فرمود : هر چند تا که بخوای . چقدر می خوای ؟ گفت : آقا همین الان بریم پیش یه کوه ؟ رفتند . گفت : آقا ! این کوه ، شتر در بیار . پیغمبر (ص) فرمود : بسم الله الرحمن الرحیم ، به کوه اشاره کردند ، یه شتر در اومد ! سرخ مو ، درجه یک ، سوپر دولوکس ! یارو چشماش از حدقه زد بیرون . گفت : آقا ! خیلی کارت درسته . ( ببینید ! عقل اون زمان همین قدر بوده . مثل من و تو نیست که با یه کلمه که شنیدیم ، ایمان آوردیم ) گفت : خیلی عالیه . دست زد دید بله ، جدی جدی شتره ! گفت : یا رسول الله (ص) ! می تونی بازم در بیاری ؟ گفت : بله ، بیا . اینم یکی دیگه . گفت : من 6 تا می خوام و . . . بعد گفت : نه ، وایسا ، وایسا ! الان در نیار ، بذار من سوار این شتر بشم برم قبیله ام ، اونا رو هم بردارم بیارم اینجا ، اگه بگم پیغمبر (ص) 6 تا شتر بیرون آورد ، قبول نمی کنن . حالا ابوذر و سلمان و مقداد و . . . امیرالمؤمنین (ع) و حسنین (ع) که اون زمان کوچیک بودن اینها هم ایستاده بودند ، همه شاهدن دیگه ! گفت : بذار من برم مردم قبیله ام رو هم بیارم . چهار تا شتر طلب من شد ، این چهار تا رو جلوی اونها در بیار . پیغمبر (ص) فرمودند : اشکالی نداره . برو و برگرد . رفت . مدتها گذشت و رسید به قبیله اش ، گفت : آقا ! پیغمبر (ص) به پیامبری مبعوث شده ، این هم کتابش هست ، این هم معجزه اشه . گفتند : بله ، ما هم اگه دو تا شتر سرخ مو گرفته بودیم این حرفها رو می زدیم . گفت : باور نمی کنید ؟ گفتند : نه . شتر گرفتی که تبلیغ کنی ! گفت : آقا ! چهار تا شتر من طلب دارم ، بلند شید بریم مدینه النبی . همه با هم اومدند . چند ماه دیگه هم طول کشید . به مدینه رسیدند . سؤال کرد منزل رسول الله (ص) کجاست ؟ گفتند : رسول الله (ص) هفته پیش رحلت کردند . گفت : خُب جانشین شون کجاست ؟ گفتند : جانشین پیامبر (ص) ایشون هستند ( ابوبکر ، خلیفه اول ) گفت : خیلی خُب . رفت پیش خلیفه اول ، گفت : آقا ! من همون عربی هستم که اومدم خدمت پیغمبر (ص) . خلیفه اول گفت : بله ، بله ! گفت : یادتونه به پیغمبر (ص) گفتم شتر از کوه در بیار و . . . خلیفه دید اگه بگه یادمه ، شاید در ادامه یه چیزی بخواد ! گفت : یعنی چی ؟! قضیه چیه ؟ عربه گفت : آقا ! شتر از کوه در آوردن رو که آدم یادش نمی ره . خلیفه گفت : ها ! یادمه ، یادمه . عرب گفت : ما چهار تا شتر طلب مون شد . ـ : بله ، بله ، یادمه . ـ : حالا در بیار . ـ بله ؟! گفت : چهار تا شتر طلب ما رو در بیار ، مگه نگفتی جانشین پیغمبری ؟ ( درسته اون زمان امیرالمؤمنین (ع) 23 سال کنار نشسته بودند ، اما کامل کنار نبودند ، یاران امیرالمؤمنین این جور جاها و جاهای حساس حضور داشتند ، سلمان همیشه کنار ابوبکر نشسته بود . یه وقت اتفاقی می افتاد می گفت : “ علیکم بابا الحسن (ع) ” برید سراغ امیرالمؤمنین (ع) ) ابوبکر گفت : شتر در بیارم ؟ مگه خُلی ؟! آدم می تونه از کوه شتر در بیاره ؟ گفت : آقا من چهار تا شتر طلبکار شدم ، پیغمبر خدا (ص) گفته برو و برگرد من چهار تا طلبت رو بهت می دم ، پیغمبر (ص) که دروغ نمی گه ، باید بدی ! گفت : نه آقا ! من 100 تا از این شترهای خودم بهت می دم ، این چهار تا رو بی خیال شو ! گفت : نه ، من چهار تای خودم رو می خوام . باید از کوه در بیاری ! ملت رو آوردم اینجا مسلمون بشن ، شتر می خوام چکار ؟ سلمان بلند شد . گفت : “ علیکم بابالحسن (ع) ” برید سراغ امیرالمؤمنین (ع) . اومدن خدمت ایشون . عرض کرد : آقا ! شما یادتونه چند وقت پیش که ما خدمت پیغمبر (ص) رسیدیم و . . . آقا (ع) فرمودند : بله ، کاملاً یادمه . گفت : آقا ! یه اتفاقاتی هم افتاد ! فرمودند : بله ، کاملاً یادمه . شما هم چهار تا شتر طلبکار شدید . حالا اومدید شترتون رو می خواید ؟ عرض کردند : آقا ! برای همین اومدیم . فرمود : بفرمائید ! رفتند پیش کوه و همون کار پیغمبر (ص) رو انجام دادند . قدرت امام (ع) همینه . قدرت امام زمان (عج) و قدرت امیرالمؤمنین (ع) و قدرت رسول خدا (ص) و قدرت خدا یکیست اما در ولایت خدا . یعنی خداوند می تونه جلوی این قدرت رو بگیره و ولایت به خرج بده و ولایت رو تعطیل کنه . نکته بعد : ما برای امام زمان مون یه ظهور خاص داریم و یه ظهور عام . اگر انسانی ظهور خاصِ امام زمانش رو درک نکرده باشه ، در هنگام ظهور عام ، یعنی ظهور همگانیِ حجت بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء ، این انسان منکر آقا می شه . ظهور خاص یعنی چی : خوب دقت کنید ! ما در فلسفه یه قاعده عقلی داریم که می گه : “ النَّهایات تُرْجَعُ اِلی الْبِدایات ” ( سخت نیست ، خیلی ساده است اگه دقت کنید متوجه می شید . ) می گه : نتایج آخر برمی گرده به اون شکلی که تو در ذهنت ساختی . به عنوان مثال می یان به یه بنا می گن آقا این زمین خالی رو می بینی ؟ بله ، می خوایم یه خونه برای ما اینجا بسازی . می گه : باشه . خونه ای که می خواد بسازه ، اول توی ذهنش یه خونه ای با آشپزخونه و حال و پذیرایی و اندرونی و بیرونی و اتاق خواب و دستشویی و همه اینها ، رو مجسم می کنه . بعد که مجسم کرد ، می شه بدایات . ( چیزی که توی ذهنش هست ) بعد ، این قضیه اگر محقق شد ، می شه نهایات . پس بر اساس این قاعده ، اگر چنین اتفاقی بیوفته و خونه ساخته بشه ، این چیزی که در آخر ساخته شده به اون چیزی که در ذهن بنا بوده برمی گرده . اگر امام زمانت رو در ذهنت نپرورانده باشی ، آماده نکرده باشی ، اون ظهور آخر رو هم نخواهی دید . به این می گن ظهور خاص . پیغمبر اکرم (ص)فرمود : من نبی بودم “ کُنتُ نَبیّاً ” کی ؟ هنگامی که آدم “ بَیْنَ الماء و الطین ” قبل از اینکه آب و خاک آدم رو با هم قاطی کنند ! قبل از این که گِلِ آدم آماده بشه و بخوان آدم رو درست کنند !! هنوز آدم بین آب و خاک بود که من نبی بودم . این می شه بدایات . یعنی چیزهایی که از نبی و ولی در ذهن خلقت وجود داره . وقتی انسان به اینجا می رسه ، ( غایت و نهایت این چیه ؟ ) انسان به خالق می رسه . انسانی که خالق رو ببینه دیگه حالا آثارش اگه دیر شد یا زود شد انکار نمی کنه . در روایتی داریم که می فرمایند : اینقدر ظهور امام زمان (عج) برای برخی دیر می شه که شیعیان مخلص می گن : آقا ! فکر نکنیم دیگه امام زمان (عج) بیاد . چرا این جور می شه ؟ برای اینکه ظهور خاص براشون محقق نشده . ساختن امام (عج) در ذهن ! این به چی برمی گرده ؟ به این که تو همین الان طوری زندگی کنی که گویا امام شاهد و ناظر توست . و ماه رمضان بهترین فرصت برای این نوع زندگی هست . سر هر کاری که هستی ، طوری کار کنی که گویا کارگزار امام زمان (عج) هستی . چه اخلاقی داری ؟ اخلاقت طوری باشه که گویا خلقیات تو رو امام زمان (عج) دائماً داره نظارت می کنه . چگونه می بینی ؟ طوری ببینی که گویا امام (عج) بر دیدن تو ناظر است . چه می گویی ؟ و . . . انسان باید یه جامعه فرضی که در اون، امام زمان (عج) ظهور کرده و بر کارش نظارت داره ، در ذهنش داشته باشه . این رو در ذهنش بپرورونه . پس پیامبر (ص) فرمود : “ کنتُ نبیاً و آدَمُ بَیْنَ الماءِ وَالتّین ” قبل از اینکه آدم خلق بشه ، ما بودیم . این می شه صورت تصویری ( از این ذوات مقدسه ) که در خلقت وجود داره . کسی که عقیده اش به امام زمانش اینگونه شد ، یه عقیده فعال داره . یه عقیده فعال ! یه فردایی رو به ما می رسونه که این فردا اگر چه دور است ، اما کاملاً در مقابل چشمان ماست . عقیده فعال ! گویا همیشه منتظره . نکته بعدی : در آخر الزمان توحید محض و بطلان محض داریم . یعنی طبق روایت : “ اَسعد السعداء و اشق الاشقیاء ” بهترین ها و بدترین ها رو داریم . بینابین نداریم . آدمهایی که برن و برگردن و خط در میون بزنن ، مخصوصاً اونهایی که منافق باشن و ادای خوبها رو در بیارن ، نداریم . مردم یا توی صف بدها هستن ، یا توی صف خوبها . تموم شد ! و این بدی و خوبی در آخرین درجه خودش قرار داره . “ اَشْقَ الاشقیاء ” بالاترین شقی ها ! و اگر فرد سعید باشه ، در بالاترین درجه سعادت قرار داره . خُب به چه نتیجه ای می رسیم ؟ اینکه اگر انسانی در این دوره و زمونه خودش رو بتونه در مقامی قرار بده که رفت و برگشت نداشته باشه ، یعنی توحیدی ناب باشه ، ظهور خاص براش محقق می شه . گفتیم یا توحیدی ناب و یا باطل ناب ، چون بینابین جزء حکومت امام زمان (عج) نیست ، این شکلی که بعضی از ما هستیم ، اینکه فرد بخواد بره و برگرده ، امروز توبه کنه ، فردا توبه اش رو بشکنه ، امروز خوب باشه ، فردا بد بشه ، امروز بهتر باشه ، فردا بدتر باشه ، همچین روالی در حکومت امام زمان (عج) نیست ، انسان بتونه خودش رو در جبهه ای قرار بده که در این جبهه رفت و برگشتی نباشه ، این می شه ظهور خاص . یعنی امام زمان (عج) برای این فرد ، شخصاً ظهور کرده . اصلاً دیگه انتظاری در کار نیست . یعنی در پایان بحث معرفت انتظار ، ما انتظار رو کاملاً ختمش می کنیم . اصلاً انتظاری در کار نیست . اگر انسان بتونه خودش رو در جبهه ای قرار بده که در این جبهه کوچکترین لَکی در اعمالش نباشه ، این امام زمان (عج) براش ظهور خاص پیدا کرده . تموم شد و رفت . هستند کسانی که همین الان ظهور خاص رو تجربه کردند . در این جا دیگه انسان ، اصلاً چیزی رو نمی فهمه . علامه طباطبایی (ره) می فر مایند : “ دل و دین و عقل و هوشم همه را به باد دادی ” همه رو به باد می ده ! اینها دیگه چیزی نمی فهمند (ظهور خاص ) و همون طور که گفتم ، بهترین زمانی که انسان بخواد نزدیک بشه به ظهور خاص ، همین ماه مبارک رمضان هست . اینکه ما امام زمان (عج) رو در کنار خودمون ببینیم و بعد ببینیم آیا می تونیم آقا رو در کنار خودمون تحمل کنیم یا نه ، فکر کردن لازم داره . یعنی فقط این طوری نیست که شما بشنوی ، بعد بگی بله ، عمل می کنم . پیغمبر اکرم (ص) داشتند توی خیابون راه می رفتند ، یه یهودی خدمت ایشون رسید و عرض کرد : آقا ! یادتونه ما یه زره به شما فروختیم و گفتید پولش رو بعداً می دم ؟ حضرت (ص) فرمودند : بله ، یادمه . گفت : اومدم پولش رو بگیرم . پیغمبر (ص) فرمودند : دو روز پیش من پول رو بهت دادم . گفتم بعداً اما اون بعداً روز بعدش بود . سه روز قبل زره رو از تو خریدم ، روز بعدش هم پول رو بهت دادم ! عرض کرد : نه ، ندادی . پیامبر (ص) گفت : آقا ! من پول رو بهت دادم و . . . گفت : نه شما ندادی ، به دروغ انکار کرد . پیغمبر (ص) فرمود : چه کار کنیم ؟ گفت : واسطه می گیریم . می ریم پیش قاضی . پیغمبر (ص) قبول کردند . یکی از اصحاب نزدیک پیغمبر (ص) از اونجا رد می شد ، پیغمبر (ص) صداش زدند فرمودند : فلانی ! بیا اینجا . گفت : امر بفرمائید یا رسول الله ! حضرت (ص) فرمود : بین من و این یهودی قضاوت کن . گفت : قضیه چیه ؟ شکایت رو مطرح کن . یهودی گفت : آقا ! من یه زره به ایشون فروختم ، پولش رو به من نمی ده . به پیغمبر (ص) عرض کرد : شما چی می گی ؟ فرمود : من پولش رو روز بعد بهش دادم . گفت : یا رسول الله ! شما مدعی هستید ، که پول رو دادید ، مدعی ، بینه لازم داره ، “ البینه علی المدعی ” ایشون هم انکار می کنه ، باید قسم بخوره . شما بینه و شاهدی داری که پولش رو دادی ؟ فرمودند : نه ، شاهدی ندارم . به یهودی گفت : خُب تو انکار می کنی ، می گی پول رو نداده ، باید قسم بخوری . قسم می خوری که پولت رو نداده ؟ گفت : صد تا قسم هم بخوای می خورم ، بخورم ؟ صد تا قسم خورد . گفت : خُب یا رسول الله ! ظاهراً چاره ای نیست ، باید پول آقا رو بدید . پیغمبر (ص) فرمود : حکم همین بود ؟ گفت : بله . فرمود : نه ، تو بلد نیستی برای پیغمبر (ص) و امامت حکم صادر کنی . برو بذار نفر بعدی بیاد . یهودی گفت : بایستیم که کی بیاد ؟ فرمود : وایسا الان قاضی ای که می دونه چه جوری باید با امام و ولیش برخورد کنه ، پیداش می شه . یه دفعه امیرالمؤمنین (ع) اومدند . فرمود : هان ! این خودشه . فرمود : علی جان ! بیا بین من و این یهودی قضاوت کن . آقا عرض کردند : چشم ! چی می گی یهودی ؟ عرض کرد : آقا ! می گم که ایشون یه زره از من خریده ، پولش رو به من نمی ده . حضرت علی (ع) رو کردند به پیامبر (ص)