سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطره ای از دکتر شریعتی(نگی نگفتی هاااا) (پنج شنبه 88/4/11 ساعت 1:55 عصر)
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست

که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود آن هم به سه دلیل؛

اول آنکه کچل بود،

دوم اینکه سیگار می کشید .

و سوم - که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت!

… چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،

آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه :

زن داشتم ،سیگار می کشیدم وکچل شده بودم.

 امام حسن عسگری(علیه السلام)میفرماید:اگر بنده ای به بدی ها و بد بختیهای کسی دیگری بخندد دنیای او تمام نخواهد شد و او به همان بلا دچار میشود

دوستان به کسی نخندید

1- اگه وبلاگ داری ما را لینک کن

- سند تو آل کن برای همه دوستان

3- نظرت راهگشاست





دزدی با اعلام مکان دزدی (سه شنبه 88/4/9 ساعت 3:4 عصر)

دزدهای  قانونگرا!!





خدایا شکر خدا نیستم (سه شنبه 88/4/9 ساعت 11:24 صبح)
عجب صبری خدا دارد
9 تیر 88 - 11:16
عجب صبری خدا دارد !

 اگر من جای او بودم

همان یک لحظة اول .. که اول ظلم را می‌دیدم از مخلوق بی‌وجدان ،

جهان را با همه زیبایی و زشتی، به روی یکدگر ، ویرانه می‌کردم

عجب صبری خدا دارد !

...



اگر من جای او بودم ، که در همسایه صدها گرسنه ،

چند بزمی گرم عیش و نوش می‌دیدم ،

نخستین نعرة مستانه را خاموش آن دم  بر لب پیمانه می‌کردم

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم ، که می‌دیدم یکی عریان و لرزان

دیگری پوشیده از صد جامة رنگین، زمین و آسمان را

واژگون مستانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم ، نه طاعت می‌پذیرفتم

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده

پاره پاره در کف زاهد نمایان سجدة صد نامه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم، برای خاطر تنها یکی

مجنون صحراگرد بی‌سامان هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو

آواره و دیوانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم، به عرش کبریایی با همه صبر خدایی

تا که می‌دیدم عزیز نابجایی ناز بر یک ناروا گردیده ، خواری می‌فروشد

گردش این چرخ را وارونه بی‌صبرانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم ، که می‌دیدم مشوش عارف و عامی

ز برق فتنة این علم عالم‌سوز مردم‌کش ، به جز اندیشة عشق و وفا ،

معدوم هر فکری در این دنیای پرافسانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم ؟!

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای زشتکاریهای این مخلوق را دارد

وگرنه من به جای او چو بودم ، یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می‌کردم

عجب صبری خدا دارد !
عجب صبری خدا دارد !





love lesson-یه سیب برای شما نیوتن باش (شنبه 88/4/6 ساعت 10:7 عصر)

با سلام

این جریانی که میخوام برای شما دوستان بگم برا چندین سال قبله و

علت اینکه میگم بخاطر اینکه یه دوری افتاده که هر چی سخن از کرامت امام حسین؛یا اولیاء خدا که میاری سریع میگن خرافاته

البته من میگم(این سخن در خور فهم عام نیست##این ره عشق است ره حمام نیست)

 لذا میگم اونهایی  باید کیفش را ببرن میبرن و بقیه هم بمانند در خواب

در محل ما یک شاعر و مداح امام حسین بود که اصلا تو شهر بهش می گفتند حسین دیوونه (که خدایش با اربابش محشورش کند.)

انسانی واقعا دور از ریا و خالص و بی سر و صدا با انهمه چیزهایی که من از ایشون میدونستم ولی گردنش برای امام حسین از مو باریکتر و منت همه کس را برای عظمت سیدالشهدا می کشید(انشاء الله هممون اینطوری باشیم)

در جلسات ما که فکر کنم دوستان تعصب و عشق آذریها را به اهلبیت علیهم السلام بدونند جلسات طوری میشد و انقدر شور جلسه را می گرفت که واقعا انسان روحش از بدنش جدا میشد

نمیخوام بگم درست بود ولی واقعا این جلسات به حدی میرسید که خیلی ها واقعا نمیتونستند تحمل کنند و کارهایی می کردند

یه شب که روضه حضرت زهراعلیها سلام خوانده میشد انقدر جلسه با شور و شئور شد که نمیدونم چی شد و یهویی این حسین آقا یه استکان را برداشت و محکم به سرش زد که دیگه نخوووووووووووووووووووووووووووون

و خلاصه جلسه خیلی آرام تمام شد و واقعا چه شبی بود

بعد جلسه دیدیم حسین سرش را بسته و گفتیم سرت چی شده حسین اقا؟؟؟

گفت هیچی فکر کنم شیشه سرم را بریده

رفتیم دیدیم بله تیکه از آن لیوان داخل  پوست سر ایشون رفته و حسابی خون میاد

بردیمشون بیمارستان

دکتر کشیک که یک دکتر سنی بود

وقتی پرسید که چی شده چون فکر کردند دعواست و چاقو کشی شده میخواستند پرونده تشکیل بدن پرسید جریان چیه ؟؟

ما به مامورها گفتم که آقا جریان اینه  و اون ها هم رفتند

و این دکتره فهمید حسین دیوونه اینه و این اینکار را کرده

هی پوز خندی می زد و مسخره می کرد و میگفت چی شد حق حضرت زهرا را پس گرفتی؟؟

واقعا میخواستم بزنم ............. ولی دست و پام بسته بود و دوستان نذاشتند ولی فهمید دیگه حرف مفت نزد

جریان تمام شد واین را بگم ایشون گفتند باید بره اتاق عمل در حالی که هیچی نبود و معلوم بود که از روی عناد داره اینکار را می کنه!!!

گفتیم بابا نمیشه این بنده خدا کارمنده باید فردا بره !!

گفت من آزاد حساب می کنم و همینجا عمل می کنم

گفتیم باشه

به حساب عمل کرد :دور زخم را تراشید و یواش ان شیشه را کشید بیرون و بخیه زد

وقت رفتن پرسیدیم چقدر میشه؟؟؟

در حالی که خیلیییییییییییییی گران حساب می کردیم میشد5000 تومان (10 سال قبل) ایشون گفتند 35000 تومان؟؟!!!!

گفتیم چرا اینقدر گران و گفتند آزاده و خلاصه مجبور شدیم بدیم

وقت رفتن شماره اش را داشتم می گرفتم که فردا برم شکایت کنم

حسین دیوونه خندید و وقت رفتن بهش گفت:

اگه کارت درست بوداجرت با اربابم و اگه کارت اشتباه بود حق ما را خوردی زجرت با ارباب و رفتیم

خیلییییییییی دلم پر بود و واقعا می خواستم یه جوری تلافی کنم ولی حاج حسین نمیذاشت

مدتها گذشت و هیئت روز بروز جان می گرفت و سیل عشاق ان هم در مناطق وهابی نشین به سوی هیئت ما روانه میشد

یه شب تو هیئت قبل از شروع جلسه  نشسته بودیم  من داشتم قند می شکستم و حاج حسین چون خونه خودشون بود جلسه سیب زمینی سرخ میکرد و بقیه دوستان هم اکو و پارچه و .......

دیدم یه آقایی کت و شلواری امد و نشست تو جلسه(این جریان 4 ماه بعد از جریان بخیه سر حسین دیوونه است)

سلام علیک کردم و دیدم دفعه اوله که می بینمش :رفتم سریع یه چایی براش اوردم و یه قران گذاشتم جلوش و یه تسبیح که صلوات بفرسته

و خودم هم رفتم نشستم دوباره کارم را شروع کردم

و  بچه ها هم یه نوحه ای را با صدای سلیم موذن زاده حفظه الله گذاشته بودند و این شعر را میخوند:

هانسی گروهون به له مولاسی وار##شیعه لرین حضرت عباسی وار

دیدم گریه می کنه شدید!!!

به اسمائیل که یکی از خدام امام حسینه گفتم اسمائیل این چهره اش آشنا نیست؟؟

گفت چرا؟؟

هر چی فکر کردیم یادمون نیامد یه خرده قرآن خوند و نوحه هم جاهای زیباش بود که دیدم اومد

گفت خانمها هم میشه بیان

گفتم نه ولی اگه خانمتون اومده بگید بیان اون اتاق پیش اهل بیت حاج حسین بشینن

زن عمو را صدا کردم(بهش میگیم زن عمو خیلیییییییی حق مادری گردنم داره)

خلاصه ایشون رفتند تا خانمشون را صدا کنند بیاد

و خانمشون اومد دیدم که!!!لباس محلی ترکمنی تنشونه و و اینها ترکمن هستند

اسمائیل گفت:طاها شناختمش

گفتم کیه؟؟

گفت دکتر عبد الناصر ......

یادم اومد

اومد از ما پرسید اون دوستتون که  تو سرش شیشه بود کجاست؟؟

گفتم چه خبر؟؟گفت بگید و خودتون هم بیایید

رفتم به حاج حسین گفتم عمو فلانی آمده و خندید گفت بیاد تو

رفت تو  آشپزخانه میخواستند ما راه راه ندن که من قبل از اونها تو بودم و نمیشد بیرونم کنی چون من  زگیل این چیزهام و حاجی در را بست (من؛حاج حسین؛دکتر؛اسمائیل)

وقتی که حاج حسین را دید حاجی بهش گفت خوش اومدی به جلسه حضرت زهرا(سلام الله علیها ؛روحی لقبره فداء)

دکتر ایستاد و عین کسی که میخواد ببخشید تهوع داره

 خیلییییییییییی حالش بد بود یهویی بلند داد و زد و گریه کرد

گفت: تو را به زهرا منو ببخش حلالم کن

من پرسیدم چی شده؟؟

نمیتونست صحبت کنه

افتاد به پای عمو حسین و همه داشتیم گریه می کردیم که چی شده بگو!!

میخواست تعرییف کنه که دیدم یکی محکم در میزنه و ان بنده خدا اشکاش را پاک کرد

در را باز کردم دیدم  خانم آقای دکتره

به زور اومد تو خونه و  زن عمو هم دنبالش

افتادند به پا عمو حسین

خانمه گفت:  همون شبی که شما را عمل کرد

وقتی اومد خونه به ترکمنی گفت آن ولایتها خیلی خل هستند برای یه زن مرده می زنند سرشون را می شکنند( اگه اون شب بودم یقین  زنده نبود)

من بهش گفتم ما نمی فهمیم اونها چی میگن

و اون دوباره از حق حضرت زهرا صحبت کرد و از خلفا گفت

و مسخره کرد

و گفت که من 30000 توما ن ازشون بیشتر گرفتم

آقای حسین....

تو را خدا ما را ببخش

زنه هر چی پول داشت ریخت روی زمین

گفت ما را حلال کن

گفت از همون شب اتفاقاتی تو خونه ما افتاده (که من خودم رفتم دیدم)

دوستان بوالله تالله اشهد  بالله

رفتم دیدم

اون زن می گفتند:در  حیاط خونمون چپ شد روی ماشینمون

2-پنکه از سقف افتاد

3- سماور چپ شد روی پاهام

4- یه بچه سقط کردم دختر بود

5-دکتر یک نفر را با ماشین زد و هنوز درد سر داریم باهاشون

6- و همینطوری داشت میگفت من حال بد شده بود و نمیتونستم بمونم و گریه و اشک همه جا را گرفته  بود

زن می گفت یه شب خواب دیدم یه جایی هستم اشاره کرد به خونه حاج حسین که میگفت دقیقا همینجا بود

یه خانمی نشسته بودند و یه تعداد آقا هم دور و بر این اتاقها نشسته بودند

پرسیدم چه خبره؟؟ایشون کی هستند

یکی از اون آقایون فرمودند :منتظریم روضه شروع بشه

و پرسیدم ان خانم کی هستند؟؟

یه آقایی که سرپا ایستاده بودند گفتند ایشون مادر سادات حضرت صدیقه طاهره مادرم فاطمه زهرا هستند( مادرم مادرم مادرم برای غربتت بمیرم)

ایشون فرمودند:به شوهرت بگو بیاد حق این محب ما را پس بده ما نمیذاریم حق محب ما را ضایع کنید

اومدم به شوهرم گفتم: که جریان اینه و ایشون  و من2 هفته است به زور شما را پیدا کردیم

تو را خدا حلالمون کنید

من دیگه زیاد حالم خوب نبود و اسمائیل منو گرفته بود و زن عمو هم روی زمین نشسته بود ولی حسین با اون همه عشق سرپا ایستاده بود و به دکتر گفت بیا جلو

دکتر اومد و در گوش دکتر یه چیز گفت و در گوش زنش

دوستان به جان مادر عزیزم فاطمه زهرا علیها سلام       

زن و شوهر سینه خیز از آشپزخانه رفتند و رفتند

از عموحسین پرسیدم که چی گفتی بهشون خیلی بعدها

گفتند:تو گوشش گفتم :30000 تومان حق  یه سگ حضرت زهرا یه نوکر نا چیز را خوردی اینطوری کردن باشما!!!

وای به حالتون اون دنیا که هم حق خودش را ضایع کردید

هم حق علی را و بهش ظلم کردید

هم خون بچه هاش را زمین ریختید

 اگه میخوای اون دنیا راحت باشی ایمان بیار بخدا شما دعوت شه خود حضرت هستید

و خلاصه گذشت

دوستان جلسه ای بود و حاج حسین در حال شعر خوندن بود که این شعر را میگفت اخر جلسه ها

 اگر خسته جانی بگو یا حسین

واگر تشنه جانی بگو یا حسین

 و قلبش که فقط به عشق ارباب می تپید لبیک گفت و در همان جلسه تمام کرد و به بیمارستان نرسید و رفت پیش ارباب

مدتها گذشت و من به قم اومدم و وقتی در یکی از مساجد بزرگ همون شهر منبر داشتم

چون چهره دکتر برای همیشه تو ذهنم موند

اومد جلو  و گفت:آدرس خونت را بهم میدی

من هم آدرس را دادم و خلاصه اینقدر بگم که یه نوکری صاف و ساده و بی ریا بالاخره اینجا رسید که چندین  سال بعد

دکتر و زنش و 3 بچه اش دو دختر و یه پسر به قم اومدند و بالای قبر آشیخ اسمائیل دولابی و در محضر بی بی جانم حضرت معصومه سلام الله علیها و در  خدمت یکی از اولیاء خدا

 اشهد ان علی ول الله گفتند و ایمان آوردند و  ثواب اینها همه برای روح عمو حسین

دعا کنید برای فرج امام زمان روحی فداه

1-ممنونم به وبلاگم سر زدی تو را مقدساتت دعا کن  حتماقراره یه روزی بریم از این دنیا  دعا کنید من عاصی و پرگناه رو تخت بیمارستان و زیر دست و پای این و ان نمیرم با عزت و در جلسه مادرم زهرا با چشم اشکبار بمیرم قسمتون دادم دعا کنید دعا کنید

2-شادی همه پیر غلام های اهل بیت از همه و همه هر جا که بودند انشاء الله امشب روحشون فیض ببره یه صلوات بفرست و بنویس

3-اگه راهنمایم کنی ممنونت میشم

4- این داستانهایی که گفتم ادامه دارد

 







آرزوهایم را نوشتم (جمعه 88/4/5 ساعت 2:12 صبح)

آرزو میکنم همیشه یادم بمونه بیشتر از خودم منو دوست داری، حتی مواقعی که حس میکنم تنهام!

 آرزو میکنم، وقتی را داشته باشم برای فکر کردن، به آنچه بودم-هستم و .... خواهم بود!

آرزو میکنم بتونم همونی باشم که تو میخوای!

 برای زمانی که مغرورم آرزو میکنم. بفهمم اونقدرها بزرگ نیستم که فکر میکنم.

 و برای زمانی که خودخواهم، ... بفهمونی م وجودم به تو وابسته ست.

 خیلیایی هستن دور و برم که آرزوشون یه لحظه در آرامش زندگی ِ کردنِ ، آرزوم به آرزو رسیدن اوناس.!

 و مهمترین; زندگی یه نعمته، آرزو میکنم بتونم به بهترین نحو برای رسیدن به هدفهام تلاش کنم.

 دوست دارم سالِ دیگه  که میام اینجا، به همه ی آرزویایی که داشتم برسم. حتی به همه ی اون آرزوهایی که فقط به خودت گفتم! کمکم میکنی.... شکی ندارم.

یکی از حسای قشنگ دنیا اینه که بفمهمی یکی به دعاهای تو ایمان داره!

شبِ آرزوها. آمد و رفت! اگه دلتون گرفت و آرزویی کردید منو هم یادتون نره!

و ثبت میکنم تا یادم نره!!!!

 زندگی مجموعه ی تمام آرزوهاییه که داشتم ولی نتونستم بهشون برسم، و اونایی که خواستم و بهشون رسیدم!

 آرزو میکنم، یادم نره اومدنم به این دنیا واسه چیه؟ و رفتنم خیلی زودتر از اون چیزی ِ که بشه پلک زد!

 صدای باد می آید ، عبور باید کرد
 و من مسافرم ای بادهای همواره...

 آرزو معمولا برای چیزیست  که واقع نیست ولی من آرزو دارم که واقع است و ان فرج امام زمان است که اگه ما در خود فرجی ایجاد کنیم فرج ان حضرت نیز معجل خواهد بود

 





مراسم چهلم آیه الله بهجت(رحمه الله علیه) (چهارشنبه 88/4/3 ساعت 11:39 عصر)

من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم

                                                   تو میروی به سلامت سلام مت برسانی

سلام آقایم بهجت

خیلی دلم برای ورودت به مسجد تنگ شده

خیلی دلم برای دست تکان دادنهای خالی از هر گونه ریایت تنگ شده

خیلی دلم برای درسهایت تنگ شده

دلم برای ان سکوت های معنا دار و لهجه شیرین محلیت تنگ شده

دلم برای سبحان الله گفتنهایت تنگ شده

دلم برای یا ارحم الراحمین هایت تنگ شده

واقعا اغراق نیست اگر بگویم:

این چهل روز به ما بی تو چهل سال گذشت

یادش بخیر ان روضه هایی که هر جمعه میعادی واقعی و از ته دل بود با مولایمان صاحب الامر

یادش بخیر  ان گریه های معصومانه ات که در روضه های مادرت زهرا از دیده خون جاری می کردی

  انگار که تو هم با امام مجتبی در ان کوچه بودی

آقای بهجت امشب مثل هر روز که بارها بر تربتت حاضر میشدم دوباره امدم آیا مرا دیدی؟؟

دیدیییییییییییییییییی!!

من همانم ان سرباز گروه موزیک که امدم و در دلم گفتم اگر صدایم را میشنوی بلند شدی دستت را بده ببوسم و شاید این شنیدن ندای دلم مرا آدم کرد

آری همان سید عاصی

به جان مادرم زهرا دلم برایت تنگ شده

الان که این متن را می نویسم یاد 17 سال قبل می افتم که بچه بودم و پدرم را از دست دادم و امروز دوباره  مثل بچه ای که چهل روز است پدر از دست داده دوباره بر تربتت حاضر شدم

آقای معلم من حاضر تو غایب

یا واقعیتش

تو حاضر ما غایب

هر سال که به امام رضامی رفتی با  شما در دل می گفتم مرا هم ببر و به دعای پاکت هنوز نرسیده بودی که من هم مشهد بودم

توکه آهسته می خوانی قنوت گریه هایت را میان ربنای سبزدستانت دعایم کن

آمدم و کاری بکن دعایی بکن تا نروم

 

واقعا هر روز که بر نمازت حاضر میشدم نمی فهمیدم که کجایم و چه نعمتیستولی امشب که از ژشت این نرده ها بر تربتت نگریستم فهمیدم

وا اسفاااااااااااااااااا

چه نعمتی را از دست دادم

درد دل هایم را به خودت می گویم و دیگر نمی نویسم مگر من از ان زن آلمانی کمترم که مقابل مسجد شما بسط نشسته بود حتما میخواهم حضرت آقا را ببینم و وقتی شما را دید بلند فریاد می زد و مترجمش ترجمه می کرد که من را 20 سال است همین آقا هدایت می کند در خواب و رویا و مکاشفه

میدانم صدایم را می شنوی !!و مرا می بینی

حتما سلام این عاصی را به مولایم برسان و بگو وعده دیدار .....................

1-77 صلوات شادی روح آیه اله بهجت بفرست و یکی بنویس

2-فردا چهلمین روز فقدان این عالم عامل است فردا هر کجا که هستی مجلشسی بود برای ایشان بروید و اگر نبود حتما  یاسینی و یا الرحمن برای روح ایشون بخونید(مراسم در مسجد اعظم قم المقدسه)

3-برای شفای همه مریضها دعا کنید

 





محرمان راز(1)آقا فخر تهرانی (سه شنبه 88/4/2 ساعت 11:22 عصر)

با سلام

دور و بریهای آیه الله بهاء الدینی برای یه سیدی در قم خبر اوردند که فلانی خوش به حالت آیه الله بهاء الدینی فرمودند:خوش به حال تو که امام زمانت از تو راضیست

گریه کرد و خیلییییییییییی خوشحال شد

از او راز این موفقیت و این عظمت را پرسیدند؟؟:و ایشون این جواب را دادند

که من به دو دلیل این را می بینم  و عرض می کنم منحقر برای شما

1- تا اخر عمر ازدواج نکرد و فقط و فقط به خدمت مادرش پرداخت

خودش موهای مادر را شانه میزد و خودش او را تمیز می کرد و خودش ناخن های مادر را می گرفت و بوسه باران می کرد کفپای مادرش را

و تا اخر عمر مادر خود را وقف خدمت به مادرش کرد

2- نخوردن مال حرام ایشون تنها کسی  بود که میشد بگوییی یه لقمه نان حرام نخورد  و خود حقیر(حرف حساب) رفتم از نانوای خیابان صفایینه پرسیدم که آیا این حکایت راست است و ان نانوا فرمودند :بله

فرمودند این سید خودش می رفت از دور و بر قم و از روستاهایی که یقین داشت زمینهایشان از خودشون هست گندم میخرید و آرد می کرد و کم کم آن آرد را برای ما می اورد و ا برایاو نان سنگک می پختیم و ان را می خشکاند و ماهی را با ان سر می کرد و قسم خورد که یک لقمه نان حرام نخورد

و او کسی نیست جز

سلمان زمان آقا فخر تهرانی(رحمه الله علیه)

کم مقامی نیست مقام رضایت حضرت حجه از انسان انگار که خود ذات حق باریتعالی از فردی راضی باشد

این عکس را خود حقیر از قبر مطهر و غریب یشون در قبرستان بقیع ژشت مسجد جمکران گرفتم و به همه دوستان توصیه می کنم که اگر به جمکران رفتند حتما و حتما به انجا سری بزنند که زیارت قبر اولیاء خدا باعث نورانیت در وجود انسان میشود

خود حقیر بارها مضطر شدم و سریع الاجابه حاجتی داشتم به ایشون متوسل شده و حاجت خود را به واسطه ایشون از خداوند گرفتم

و این حرف اخر من(سر آپا تقصیر)

وقتی به زندگی خیلیییییییییییییی ها نگاه می کنم ببینید شغلهایشان را!!

کفاش؛نجار؛بغال؛ابادوز؛خیاط؛کیس کش؛حمال

همه اینها نشان میدهد چند چیز را

1- دل نبستن و حریص علی الدنیا نشدن

2-مال حلال خوردن

3-برای خدا از چیزی گذشتن

1- ممنونم به وبلاگم سر زدی حتما نظر  بده

2-یه فتحه جهت شادی روح کریمه اهل البیت بی بیجانم حضرت معصومه (سلام الله علیها)بفرست و ثوابش را هدیه کن به روح اقا فخر تهرانی

3-یه صلوات برای سلامتی امام  زمان بفرست و بنویس

4-شرح حال این عزیزان ادامه داره علی الخصوص تشرف این عزیز به خدمت حضرت صاحب الامر(روحی فداه)

5- از ثواب رسوندن این مطلب که انشاء الله برای رضای خدا نوشته شده به کسی یگه محروم نشی(سند تو آل کن تو یاهو)





برداشت های آزاد (سه شنبه 88/4/2 ساعت 2:12 عصر)

هوس بازان کسی را که زیبا میبینند دوست دارند اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می ببنند

و لذا میگوید:هیچ معشوقی برای عاشقش زشت نیست

 





یه بازی با حجم کم -حتما ببین (سه شنبه 88/4/2 ساعت 2:7 عصر)

                                     

زندگی دو چهره بیشتر نداره یا به بازیت میگیره یا به بازیش میگیری انتخاب با توست

مثل بچه ها باهاش بازی کن -راحت اگه خطا رفتی خرابش کن و بگرد

با هر کی قهر کردی زودی آشتی کن

هر چقدر هم بزرگ شدی و کسی شدی یادت باشه باد برگردی به خاک پس خاکی باش

صادق باش نه با همه ولی با خدات





<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 155 بازدید
    بازدید دیروز: 119
    کل بازدیدها: 690238 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •