امام صادق (ع) فرمودند : یک نفرین رو هیچ وقت باور نکنید ، چون خدا هیچ وقت باور نمی کنه ، و اون نفرین مادره . کاملاً الکیه ، هر چی می خواد نفرین کنه . خدا بهش می گه : دروغ نگو ، بشین بابا ! تو مادری ، من مادر رو می شناسم ، من مادر رو خلق کردم . می دونم چی خلق کردم . این می شه عشق !
خُب این مقام وصاله ؟ نه ، هنوز کم داریم ، یه کم بریم بالاتر ، بالاتر از عشق ، ” وَجد ” در این مرحله به جایی می رسه که اینقدر عشق قوی می شه که حتی از معنای خودش فراتر می ره ، اصلاً این با حضور یار خوش است ، گفتمانی که گفتم مال وصال نیست . براتون تعریف کردم اون مال دو پله پائین تر بود . این اصلاً همیشه خودش با حضور یار خوشه ، روی پاش نمی تونه وایسه . وقتی خدا رو کاملاً احساس کرد و انسان به خدا رسید ، اصلاً نمی تونه رو پاش وایسه . اشکهایی که داره می ریزه ، همش الکیه ، اشک شوق ، اشک شوق !
مثالش رو فکر می کنم یه وقتی براتون زدم ، باز حالا تکرار می کنم : شب آخرین عملیات جنگ تحمیلی بود ، عملیاتی که در ایستگاه حسنیه انجام شد ، بعد از قبول قطعنامه . وقتی که عراق اومد جلو و دوباره بچه ها عقب نشوندند ، یه عملیات آخری بود که دیگه ایستگاه حسنیه رو هم قرار بود از عراق بگیریم و سر مرزهامون برگردیم . یک مجلس خیلی عجیبی بود و جمعیتی نشسته بودند و اون شب آخرین شبی بود که احتمال شهادت بود و فردا صبحش در شهادت بسته بود . یعنی فردا صبح ، آتش بس بود . 31 شهریور ، هر کی تو حال خودش بود ، وضعیت خیلی عجیبی بود ، یعنی من خودم واقعاً فکر کردم که دیگه خدا دلش می سوزه ما هم شهید می شیم ، چون همه اینجوری داشتند در می زدند و جالب اینکه اینقدر کم در اون عملیات شهید دادیم به تعداد انگشتان دست هم نشد . در تمام محورها ، یعنی لشکر ما 2 تا دونه شهید داد ، می گن خداوند بهشت رو ندیده می فروشه ، دیده نمی فروشه ، آخرین شب دیگه کسی رو راه نمی دهند . دقیقه 90 ، عادت نداره . این دو تا هم معلوم بود کارهاشون رو کرده بودند ، آئینه عبرت ما بودند . یکی از این دو تا شهید ابوالفضل سیرجانی بود که خیلی هم با ما رفاقت داشت . اون شب که همه داشتند گریه می کردند این چون دیگه واصل شده بود ، به وصال رسیده ، همین جور تو جمع داشت می گشت ، تو گوش بچه ها چرت و پرت می گفت ! در گوش خودِ من که رسید گفت : چته گریه می کنی ؟ زنت نمی دن ؟! ما هم تعجب کردیم ! چه آدم قسی القلبی ؟ مرد حسابی ! بشین چهار تا قطره اشک بریز ، الان می خوایم بریم عملیات کنیم . البته این تکه اش رو من یه خورده بهم برخورد . بعد که ستونها رو بستند و من حالتش رو دیدم ، تازه فهمیدم اصلاً دست خودش نبود . کلاه آهنیش کج ، فانوسقه اش باز ، نمی دونم ، بند پوتینش نبسته ، اصلاً تو صف نمی تونست وایسه ! هی می رفت جلو ، هی می یومد عقب ، هی نگهش می داشتیم ، چته بابا ؟! می گفت : نمی دونم ، می خندید به این سیخ می زد ، به اون سیخ می زد ، بابا شب عملیات از این چیزها داریم ، لگد می زد به این خیلی قشنگ . بعد هم بچه ها در جادة حسنیه دیدند روی زمین افتاده ، و پای چپش از بالای ران قطع شده ، روی مین رفته بود و خُب می دونید این شریان ، شریان مهمیه . خون زیادی از بدن می ره ، وقتی رسیدند بالای سرش ، می خواستند مثلاً دلداریش بدهند ، بهش گفتند : ابوالفضل !راحت باش ، الان امدادگرها دارن می یان ( معمولاً تو زمان جنگ این طوری بود که وقتی آدم مجروح می دید این جمله رو باید می گفت : حالا چه امدادگرها می یومدند ، چه نمی یومدند . ) وقتی بهش این رو می گفتند ، گفته بود : امدادگر برای چی ؟ کمکت کنند دیگه ! گفت : من کمک نمی خوام ، ( با خنده ) گفتند : درد نداری ؟ گفته بود : الان خیلی دارم کیف می کنم ، درد چیه ؟ شما برید . گفتند : تو می ری عقب ؟ گفته بود : نه ، من می رم بالا !
آدمی که به این نقطه می رسه ، به وجد می رسه ، خُب این وجد آیا آخرین پلة وصال است ؟ نه هنوز در بحث محبت یه پلة دیگه مونده و اون هم بحث فناست . که این برای برخی از ماها تا به اون درجه وجد نرسیم و تا جونمون رو ندیم قابل درک نمی شه . ولی برخی از بزرگان ما در همین عالم ، همین الان شهید هستند ، الان مردم فکر می کنند که این مثل ماهاست ولی این همین الان شهید شده ، فانی شده ، حتماً این طوری نیست ، ماها خیلی بچه گانه به قضیه فکر می کنیم ، فکر می کنیم که فانی شدن یعنی اینکه باید جنازه ات بیفته و سوراخ ، سوراخ بشه . و روح از بدنت خارج بشه . نه ، برخی در مقام دوست با این که مثل من و شماها دارند نگاه می کنند ، حرف می زنند ، شهید هستند ، شعری که همه تون بلدید :
به ره شهادت اندر تک و پوست
غافل که شهید عشق فاضل تر از اوست
در روز قیامت این بدان کی ماند ؟
کین کشتة دشمن است و آن کشتة دوست
بعضی ها این طوری هستند ، فانی ، هیچ مقامی رو برای خودشون نمی بینند ، خُب این هم پله های محبت به سمت وصال . این هم یک مطلب دیگه در مقدمه ، یه مقدمه دیگه در بحث وصال باید بگیم اون هم اینکه :
ما در عالم دنیامون وصال رو در این می بینیم که یک کسی رو ببینیم ، لمس کنیم ، دیدن ، شنیدن ، صدا ، اینها یعنی ابزارهای جسمانی در عالم فعلی ما ابزارهای وصال هستند ، می گن : آقا جوانِ ناکام ، چرا ؟ چون به وصال نرسیده ، وصال یعنی چی ؟ یعنی لمس کردن ، دیدن ، شنیدن ، نزدیک شدن ، آیا در مورد خداوندتبارک و تعالی ما در دنیا و یا در قیامت می تونیم خداوند رو ببینیم ؟ همون اول یک جواب خیلی کلی می دهند که هیچ کس قانع نمی شه . می گن : نه ، نمی شه ، چون خدا جسم نداره ، ما چشممون برای دیدن خداوند خلق نشده ، چون خدا جسم نداره ، خُب یه عده ای می تونند بگن : که خداوند تبارک و تعالی می تونه چشممون رو تغییر بده ، تو دنیا نتونه ، تو قیامت می تونه این کار روبکنه . در آخرت ما یک ابزاری داشته باشیم که خدا رو ببینیم ، آیا رؤیت خداوند و اینکه خدا رو ببینیم که چه جوریه ، چه شکلیه ، آیا این رؤیت مقدوره ؟ اگر مقدور نیست ، چرا موسی (ع) از خدا خواست ؟ و اون چیزی که موسی (ع) دید و غش کرد ، آیا خدا نبود ؟ خُب این که دیگه در قرآن هم اومده . خداوند می فرماید : یک جلوه از خودمان را نشان موسی (ع) دادیم ، غش کرد . حالا سه روز یا هرچقدر که در قرآن و روایت هست ، غش کرد . ( یک جلوه ! ) پس موسی (ع) چی رو دید ؟ تنها فرقه ای از مسلمانان که اعتقاد دارند که خداوند با چشم بصیرت در روز قیامت دیده می شه فرقه مجسمه از فرق اهل سنت هست . مجسمه از تجسم می یاد ، اینها اعتقاد دارند بله با چشم های سر می توان خدا را دید . مخالفان اعتقاد دارند که نه ، اصلاً خدا رو نمی شه دید ، چشم سر یا چشم دل هم فرقی نمی کنه ، خدا رو نمی شه دید ، اما اون چیزی که بین وسطش هست و در مسیر وصال بهش می رسیم این مطلب هست : ما روایت داریم ، اومد خدمت امیرالمؤمنین (ع) ، از آقا سؤال کرد : شما خدا رو می بینید ؟ آقا فرمودند : مگه می شه نبینم و عبادت کنم ؟ معلومه می بینم ! ( منظور اینه که با قلبم دریافت کردم ، اینجوری خدا رو دارم می بینم ، ) حالا یه سری آیاتی ما داریم که این آیات با این تفسیر منافات داره ، دیشب هم عرض کردم این بحثها یک مقدار جنجال برانگیزه ، اشکالی نداره ، ما می خوایم بحث وصال رو انشاءالله قشنگ توی این دهه باز کنیم . یه سری آیاتی داریم با این تفسیری که آقا امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند ، منافات داره ، ( اینکه می فرمایند خدا را با قلبم احساس می کنم ) یه جور دیدنی باید در کار باشه ، حالا این دیدن رو می خوایم ببینیم چیه ؟ آیه 22 و 23 سورة قیامت : ”وجوهٌ یومئذٍ ناظره ولی ربها ناظره ” یه روزی صورتهایی را که شاد و خرسندند چون خدایشان را می بینند ( نظر می کنند ) این کلمة ناظره با اون تفسیری که امیرالمؤمنین (ع) گفتند منظور نگاه قلبی هست منافات داره ، پس یک نظری تو کار هست . بنابراین ببینیم این چیه ؟ این رو مشخص کنیم . آیه بعدی : ” ولقد آتینا موسی الکتاب فلا تکن فی موته من لقائه ” ( سوره سجده / آیه 23 ) به موسی (ع) کتاب دادیم ، و در لقاء ( وصال و دیدار ) خداوند شک نکن . آیه ای قوی تر : ” الا انهم فی موته من لقاء ربهم الا انه بکل شی محیط ” ( سوره فصلت / آیه 53 و 54 ) اینها در دیدن خداشون شک دارند در حالی که خداوند در همه جا احاطه دارد ، ( قشنگ مشخصه ، چون خداوند احاطه دارد نباید شک کنی ) یعنی چون خداوند مثلاً در اینجا هست نباید در دیدنش شک کنی ، اگر منظور دیدار و احساس قلبی بود اینطوری نمی گفت . داره از محیط حرف می زنه ، از جا حرف می زنه ، وقتی از محیط جسمی حرف می زنه منظور اینه که ما یه جور دیداری با خداوند خواهیم داشت .
حالا این دیدار رو می خوایم باز کنیم طبیعتاً هیچ کدوم از کسانی که به دیدار خداوند معتقدند ، اعتقاد ندارند که با این چشم ما دیده می شه . اما این رو هم که بیان بگن تنها یک احساس قلبی هست ، این رو هم اعتقاد ندارند . یه چیزی بینا بین است که این رو هم می خوایم باز کنیم . ( انشاءالله )
نتیجه ، همون طوری که موسی (ع) و پیغمبران (ع) توانستند به لقاء خداوند برسند ، مردم عادی هم نباید شک کنند که می شه خداوند را دید اما دیدن ها فرق داره ، طبیعی هست که چون خدا جسمیت نداره با این چشم ها نمی توان دید . ببینید شما یه وقت پشت به خورشید ایستادید ولی این جلوتون اگرچه مثلاً دارید یه خونه رو می بینید اما این خونه رو شما تا خورشید نباشه نمی بینید . شما با نور خورشید هست که دارید خونه رو می بینید ، اما دارید خونه رو می بینید ، اصل مالِ خورشیده . درسته که خورشید پشت سرتونه ، اما اگر خورشید نبود خونه رو نمی دیدید .
یا به عنوان مثال : شما به لامپ که نگاه می کنید نور رو می بینید ، نورانیت رو می بینید ، اما این لامپ خودش یک جسمیتی داره ، یک شیشه ای داره که اگر اون نبود این نوره تولید نمی شد که شما ببینید ، برداشت برخی از خداوند بسیار اشتباه هست . این که می گه به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست . یعنی دیدار ، نه دیدار قلبی ، بابا خورشید هست ، اینم خورشید ، این الان نوری از خورشیده ، مهمترین راهی که انسان می تونه خورشید رو ببینه ، یعنی این که مطمئن بشه که هست ، وقتی به خودش نگاه می کنه بدونه در خودش می تونه خدا رو ببینه . این خیلی اطمینان قلبی می خواد . خیلی باید روی خودت کار کنی . خیلی وقتها من و شما قدر خودمون رو نمی دونیم . اون کسی که ذلیل می شه ، در مقابل هم سن خودش ، در مقابل یه آدم دیگه این قبل از هرچیز باید به حالش گریه کنی ، چون قدر خودش رو نمی دونه . اون کسی که در زندگیش فقط دایرة خور و خواب و خشم و شهوت رو انتخاب می کنه ، باید بشینی به حالش گریه کنی . چون قدر خودش رو نمی دونه . خیلی بالاتر از اینهاست . وقتی که می گن اگر می خوای خدا رو ببینی خودت رو ببین ، برای اینه که تو از نور خدا اینجوری راه افتادی ، منتهی نمی دونی ، ( می دونی اما فکر نکردی روی این قضیه . ) به یکی از عرفا و بزرگان رسیدند و گفتند آقا شما گناه می کنید ؟ گفت : مگه خدا گناه می کنه ؟ گفتند : آقا این کافر شده ! گفت : خُب نه ، من یک وجودی از خدا هستم ، چه جوری باید گناه کنم ؟ من نمی تونم گناه کنم .
وقتی انسان به وصال می رسه همه چیز و همه جا خدا رو می بینه ، این جملة حضرت امام (ره) که می فرماید : ” عالم محضر خداست ، در محضر خدا معصیت نکنید ” جمله ای بسیار عرفانی هست و بر در کوچه و مدرسه ها زدند و بالاترین مرتبة عرفانه . وقتی انسان به این درجة وصال می رسه ، چه جوری باید گناه کنه ؟ مگر خورشید می تونه تاریک بشه ؟ آقا انسان یه طوری خلق شده که اگر خودش رو بشناسه ، نمی تونه گناه کنه . مقام عصمتِ معصوم (ع) از این برمی یاد . نگو معصوم (ع) چه هنری کرده ، معصومه ، هنرش همینه که نمی تونه گناه کنه . به این درجه رسیده ، درسته معصوم نمی تونه گناه کنه برای اینکه معصوم داره خدا رو در خودش می بینه . یه بحثی داریم در فلسفه و عرفان به اسم وحدت وکثرت که زیاد وارد این بحث نمی شیم ، می گه : معنای وحدت در اینه که همه چیز جلوه خداست اگر انسان این جلوه رو کشف کنه ، نمی تونه گناه کنه . این وحدت وجودی هست . بعضی ها معتقدند که وحدت وجودی . یعنی اینکه بگی : همه چیز خداست ، طلبه ای رفته بود با یکی از علمایی که قائل به وحدت وجودی بود ، بحثی کنه ، بحث ها رو کرده بود یه چایی گذاشته بود جلوش ، نخورده بود ، سرد شده بود چای رو عوض کرده بود ، دفعه سوم گفت : آقا چرا چاییت رو نمی خوری ؟ گفت : آقا عذر دارم ، گفت : عذرت چیه ؟ گفت : روی اینکه آیا واقعاً شما پاک هستید یا نه ، شک دارم . گفته بود : یعنی چی ؟ گفت : می گن شما قائل به وحدت وجودید ، و این شرک است . دارید برای خداوند شریک قائل می شید . و شما نجس هستید ، کافرید ! گفته بود : چرا ؟ جواب داده بود : شما می گید همه چیز خداست ، شریک برای خدا قائل می شید ، یعنی مردم خدا هستند ، تو هم خدایی ، گفته بود : نه تو هیچ خری نیستی ، چاییت رو بخور !
این نیست ، معنای عامیانه اش این هست . معنیش این هست که ببینید خورشید اگر نورانیت میده نمی تونه تاریک بشه ، تو هر جا می خوای بری ، هر کجامی خوای باشی ، شهید بزرگوار چمران به کجا رسیده بود ، نمی دونم ، اما در حاشیة مناجات نامه اش وقتی امضاش رو نگاه می کنید نوشته ، طبقة فلان ، ساختمان فلان ، خیابان فلان لوسانجلس ! رو به خیابون نشستم دارم اینها رو می نویسم ، ببینید ! نمی تونه تاریک باشه ، انسانی که به درجه وصال رسیده خدا رو می بینه . چون خودش رو می بینه علی (ع) می گه : دست من دست خداست . چشم من چشم خداست . مگه ما شک داریم که وجودمون از خداست ؟ پس این ” و نفخت فیه من روحی ” چیه ؟ روح منه دیگه ، پس اون کیه داره کثافت کاری می کنه ، لجن کاری می کنه ؟ اینقدر داره عالم رو به گند می کشه ؟ اون نفسته . اون روحت نیست ، نفس انسانی تو هست . یه کم اون رو بخوابون !
|
در دومین شب از ایام ماه محرم هستیم و دومین قسمت بحثِ وصال یار . برای اینکه در این بحث یه پیوستگی هست ، من دو سه دقیقه ای بحث دیشب را مرور می کنم که عزیزان اون حالت آمادگی ذهنی براشون ایجاد بشه و بعد هم انشاءالله بحث امشب رو ادامه می دیم . عرض کردم که این بحث ده قدمی و سنگین و پیوسته ای که انشاءالله به وصال منجر خواهد شد نیاز به عمل و زمان داره ، نیاز به تفکر داره ، دیشب بحث لهو و لعب رو در دنیا باز کردیم که اینها چیه ، بعد گفتیم که دنیا رو بهش می گن : عالم ظاهر که تماماً ماده است . یه عالم دیگه داریم تحت عنوان عالم مثال ، توضیحات اون عالم رو دادیم ، نواقصش رو گفتیم ، عالم سوم : عالم مجردات یا تجرّد که توضیحاتش رو گفتیم . بعد اومدیم سمت اینکه مردم از طریق نظریه وصال دو گروه می شوند ، یک گروه کسانی هستند که مثل انبیاء و اولیاء بسیار تام الاستعداد و تام الانقطاع در حقیقت هستند ، یک گروه تام الیقین . گروه دوم که شامل خیلی از ماها می شه و اکثریت مردم جزء این گروه هستند ، تا این مشترکاتشون رسیدیم ، اما ادامه مشترکات این گروهها :ادامه مطلب...
|