سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قسم دوم وصال یار(4) (چهارشنبه 87/2/18 ساعت 2:12 صبح)

بعضی از شما برادرها وقتی ازدواج می کنید فکر می کنید با حضرت مریم (ع) ازدواج کردید ، و بعضی از شما خواهرها فکر می کنید با پیغمبر اکرم (ص)‌ ازدواج کردید . یعنی چی آقا ؟ در حد خودت . عادی ، ادا در نیار . عزیز من ! بذار اون بالاتر که رسیدی ، وقتی عشق اومد ، آثار عشق هم خود به خود می یاد . با ادای عشق رو در آوردن و آثار عشق رو یک به یک در خودت پیدا کردن ، عشق به سراغت نمی یاد . از این ور نمی شه رسید . برو از اون ور ، برو عشق رو پیدا کن ، آثارش خودش می یاد . با ادای عاشقها رو درآوردن که آدم عاشق نمی شه . آقا ! ما عارف بالله هستیم ! خُب چیه آقا ؟ ما موهامون رو بلند کردیم ، ریشهامون رو بلند کردیم . آقا ! اینها که همش اداست . ادا که نمی شه دربیاریم . بابا تو بحث اخلاق و معرفت که  تیپ نمی شه درست کرد . تو معرفت نفس که نمی شه تیپ بزنیم ، بخدا قسم ! عین این جمله رو به من گفته ، می گه : آقای فلانی ! شکل مؤمن ها شدم ؟! برو مؤمن شو ، شکل مؤمن ها می شی . می گه : آقا این لباس خوبه دیگه ؟ می گم : چیش خوبه ؟ می گه : خوبه ؟ شکل هیئتی ها شدم دیگه ؟ می گم : تو چرا با لباس داری خودت رو شکل هیئتی ها می کنی ؟ امام حسینی باش ، زندگیت رو جوری کن که امام حسین (ع) رو پیاده  کنی ، اثراتش خود به خود می یاد ، تو لباست هم می یاد ، تو غصه نخور . می یاد . از این ور شروع نکن .

خُب آرزوی بزرگش چیه ؟ اغلب مردم اگر یه آمار بگیریم ، این آمار جهانی رو بگم ( این آمارگیری ها معمولاً در کشور آمریکا انجام می شه ) من از آمریکا براتون مثال می زنم  ، بر طبق آمار همین یک ماه پیشِ سازمان بهداشت آمریکا 60 درصد از جوانان آمریکا مبتلا به یک نوعی از شیزوفرنی ( بیماری افسردگی ) هستند ، 60 درصدشون بیماری افسردگی با درجات مختلف دارند . ممکنه بخنده ، ممکنه کف بزنه ، ممکنه بدوه ، ممکنه چیزهای خوب بخوره ، اما دلش گرفته است ، چرا ؟ چون در جامعة اونها علاقه ها یواش یواش داره از بین می ره ، تمام محبت ها داره تبدیل به شهوت می شه . الان دیگه زیاد محبتی در کار نیست ، اون درد دل کردنِ پاک و صاف و ناب ، بدون هیچ شهوتی که برای هر آدمی لازمه ، و اقتضای طبیعتش هست اینها در اونجا نیست . گروه اول اینطوری هستند دنبال یه کسی می گردند برای این کارها ، بعضی وقتها ممکنه با شهوت  قاطی کنه . که اغلب هم همین طوره و گروه دوم هم به همین شکل . اما به این گروه سوم که می رسیم ، اینها خلوتشون فقط باخداست . لذا فرمود که اینها شاکرترین مردمند . چون بالاترین درجه شکر این هست که آنچه که در دلت داری به کسی نگی . نگفتم شما به کسی نگو ، ادا هم در نیار ، به اون درجه که رسیدی به کسی نگو . الان برو بگو . بشینید با هم درد دل کنید ، چه اشکالی داره ؟ سبک می شی ، اما بدون به اون مرحله که رسیدی اصلاً عشق می کنی به کسی نگی . بذار فقط خودم بدونم و خدا . بعضی وقتها که مثلاً درد جسمی داری می خوای مثلاً تو خونه پدر و مادرت نفهمند خُب دلشون می سوزه دیگه ، این چه لذتی رو برات داره .

بذارید یه مثالی بزنم :

زمان جنگ ، یه منطقه ای بود که قرار بود بچه ها اونجا کار کنند ، بچه ها برای آماده سازی منطقه رفتند چادر زدند ، یه جایی مثلاً نزدیکی های کردستان ، تو شیب هم بود ، بارون هم می یومد ، وقتی چادر می زدند از اون ور چادر یه جویی می کندند چون توی یه منطقه سفتی بود جوی می کندند از زیر چادر جوی رو رد می کردند که آبی که از اون بالا می یاد جمع بشه توی این جوی بعد از وسط چادر بره . کف چادر نایلون می کشیدند و روش هم برزنت و پتو می انداختند ، بعد همین جوری که نشسته بودی  یا می خوابیدی از زیر پات جوی آب رد می شد . صداش می یومد ، اما تری اون به شما نمی رسید . این یه مدلی بود که اختراع کرده بودند . کندن این جوی آب پدر آدم رو در می آورد . چرا ؟ برای اینکه زمین فوق العاده شن زار بود . یعنی دست طرف تا می خواست با این کلنگ کوچیک کار کنه تاول می زد . بعد یه بنده خدایی که خیلی هم شناخته شده نبود بعضی وقتها کُند کار می کرد . دائماً بچه ها داد می زدند زود باش ! کار باید سریع انجام بشه ، عجله بود . چون بچه ها داشتند می یومدند و  می خواستند مستقر بشن ، طوری هم بود که اگر کسی خیس وارد چادر می شد ،  تا 5 سال دیگه هم خشک نمی شد . با هوای سرد و بارون ، خشک شدن سخت بود ، باید تا می رسیدند ، چادر آماده می شد ، خُب خیلی تو کار عجله بود ، دائم به این می گفتند : آقا زود باش کار رو راه بنداز ، و بعد دائماً مورد تحقیر واقع می شد ، بابا زودباش ! مثلاً جون بکن ! چیکار می کنی ؟! بعضاً بچه ها اینجوری برخورد می کردند . کار خیلی باید عملیاتی انجام می شد اونجا دیگه شوخی بردار نبود یه لحظه یه اتفاقی افتاد ، تو یه چاله ای افتاد پاش پیچید ، ما دیدیم که از بالای ران این پاش مصنوعیه ، اگر بدونید این بشر نشست چقدر گریه کرد ؟ و چقدر ناراحت شد . فردای اون روز هم از گردان رفت که چرا درد من رو کسی غیر از محبوب فهمید ؟!

اینهایی که اینطوری هستند دوست ندارند اصلاً غیر از محبوب کسی بدونه . چون اصلاً عشق می کنه ، اصلاً با همین درد جلوی محبوبش برای ناز کردن برای اینکه خودش رو  لوس کنه جلو خُداش با همین درد دکون باز کرده ، نمی تونه ببینه دکونش بسته شده . چرا باید بقیه بفهمند ؟ اینهایی که تا یه جمله پشت سرشون می زنند ، طومار پر می کنند و جوابیه می فرستند و فلان و فلان کسانی هستند که اصلاً توی این گروه مردم نیستند . کسانی که سکوت می کنند بعد که رفتند با اون وضعیت به شهادت رسیدند امامشون بیاد بگه : ” بهشتی مظلوم زیست و مظلوم رفت . ”حرف نمی زنند . اصلاً اومده بودند به شهید بهشتی گفته بودند : خُب بابا ! شما که اینقدر به امام (ره) نزدیک هستی ، برو به امام (ره) بگو که ایشون یه دفاعی بکنن ، بگن : ” این حرفهایی که پشت سر بهشتی می زنید دروغه ، من ایشون رو قبول دارم . ” گفته بود : برم به امام (ره) چی بگم ؟ صد سال سیاه هم نمی گم ! من اصلاً با همین حرفها جلو خدا دکون باز کردم ! می گم خدایا ! ببخشیدا مثل اینکه یه کمی می تونیم اینجا عرض اندام کنیم ، ببین به خاطر تو ساکتم ؟

با دردش عشق می کنه ،‌ چون با دردش عشق می کنه ، هیچ کس نمی تونه به فریادش بیاد ، لذا هیچ وقت برافروخته نمی شه . لذا هیچ وقت خارج از منطق خشمگین نمی شه ، هیچ وقت هیچ کسی نمی تونه این رو مهارش کنه ، هیچ کس ! هیچ نفسی ! هیچ شیطانی نمی تونه این رو اسب خودش کنه ، ازش سواری بگیره ، از عالم و آدم داره سواری می کشه ، چون اصلاً هیچ دردی براش مهم نیست .

آقا ! یه درد می خوای ؟ بالاترین درد رو می خوایم بهت بدیم ، می گه : خُب بهتر ، اگر فلان کار رو بکنی بیچاره می شی . من دوست دارم بیچاره بشم . خدایا ! ببین به خاطر تو می خوام بیچاره بشم  ! ( این منطق نیست ) ، ولی در خود مقام عشق چه منطق قویی هست ؟ خُب 40 ، 50 ، 60 سال ، سالی می خوام توی این دنیا زندگی کنم ، می خوام اصلاً خوش نباشم ، خُب خدا زندگی من رو می بینه ، من دوست دارم توی این دنیا از اول تا آخرش فحش بخورم ، ناراحتی هم بخورم ، بدبختی هم بکشم ، عشق هم می کنم ، نمی تونی ببینی ؟ تا کور بشی ! این هم می گه . به عالم و آدم می گه : این مقامی است که به این راحتی به هرکسی نمی دهند .

بعد می بینید بعضی از کارهای خوبی رو که انجام می دیم ، کارهای خوبیه ، اما بعد از یه مدتی که انجام دادیم تبدیل می شه به عادت ، عادت می کنیم دیگه . مثلاً این بنده خدا ( این مثال البته یه مثال ظاهریه ) عادت داره تا سلام می ده تسبیحات حضرت زهرا (س) رو می گه ، یه کم جلوتر که رفت ، ملکه می شه . دیگه اصلاً نمی تونه نخونه . ردیف شده . مثل خیلی از نمازهایی که من و شما می خونیم ارزش نداره ولی ملکه است ، بسم الله رو که می گه ، الله اکبر رو که می گه تا آخرش رو می خونه درست هم می خونه ولی هیچی نفهمیده ! چون ملکه شده . ممکنه هیچی هم نفهمیده باشه . یعنی ملکه شدن الزاماً چیز خوبی نیست ، سلام رو که می ده ، تازه می فهمه نماز ظهرش رو خونده !

مثل اون بنده خدایی که گفتم به من زنگ زده بود . می گفت : آقا ! ما نماز خوندیم ، تو نمازمون شک کردیم ، گفتم : شک تو چیه ؟ گفت : شک کردیم که الان رکعت دوم هستم یا چهارم ؟ و نماز ظهر هستم یا نماز عصر ، گفتم : خدا قبول کنه ! التماس دعا !!!!

اصلاً این نوع ملکه منظورمون نیست . می خوایم بگیم که وقتی انسان در این بحثها جلو می ره عادت می کنه ، قبل از ملکه شدن باید یه دونه پله رو طی کنه و اون پله معرفته . قبل از ملکات فاضله ، باید معرفت باشه . اگر فقط با تکرار بخوای ملکه ایجاد کنی فایده نداره . باید با معرفت ملکه ایجاد کنی . ملکه ایجاد شدن می دونی یعنی چی ؟ یعنی آدم شدن ، یعنی اونی که فرمود : آی همه ملکه ها ! سجده کنید به آدم ، اون فقط مخصوص حضرت آدم (ع) نبود ، تا زمانی که بنی آدم دارند جلو می روند هر کدوم ” آدم ” شدند ملائکه بهشون سجده می کنند ، شیطان هم زرنگی کرد ، الف رو نگفت تا ب و ج و دال و ذال رو نگه و الا تا آخر عمر دائم باید می رفت پائین می یومد بالا ! هر کی آدم باشه ، ملائکه بهش سجده می کنند . چرا ؟ چون به درجه ای می رسه که از ملائکه هم بالاتر می ره  . این درجه درجه ای است که تو با معرفت و با تمام وجود ، تمام وجودت رو برای خدا قرار می دی واگر عالم و آدم دست به دست هم بدهند اصلاً و ابداً نمی تونند  تو رو تکون بدهند . به امواج هم کاری نداری از اون ور می یان ، از این ور می یان ، کی چی می گه ؟ کی چی نمی گه ؟ همین طور داری مستقیم می ری ، چشمهات هم به اون نورِ جلویی هست ، تموم شد و رفت . می گن :‌ به به ؟! خُب بگن ، می گن : اَه اَه !؟ خُب باز هم بگن ، چه فرقی می کنه ؟ من اون رو دارم می بینم این می شه غرق شدن در نور الهی . اینجا که می رسه حتی درد که می کشه اصلاً احساس نمی کنه . اتفاقاً درد که می کشه راحت تر می شه . دیشب براتون گفتم : بعضی از انسانها دنیا دارند رو برزخ دارند و قیامت رو هم دارند ، اما اینها برزخشون تو همین دنیاست ، برزخ رو تو همین دنیا طی می کنند . تا از دنیا رفتند به قیامتشون می رسند . گفتم برزخ زمانش برای افراد تعیین می شه ، نه مثلاً بگن یه برزخی داریم 2000 سال ، باید همه هم طی کنند ، نه ، یکی برزخش 1 ثانیه است ، یکی 10000 سال ، اینهایی که برزخشون هم در همین دنیاست ، دائم دارند دنبال خدا می گردند ، بعضی وقتها خدا رو نمی بینند باز دست و پا می زنند ، دنبال خدا می گردند ، وای خدا کجایی ؟ یه شب می بینی دوباره همه جا تاریک شد ، آقا ! خدا کجایی ؟ دلم تنگ شد ، کجایی  خدا ؟خیلی از من و شماها هم تو همین حالت کلاس پائینمون ممکنه این حالت برامون پیش بیاد ، اینطوری می شیم ، یه روزهایی خیلی خوش می گذره ، یه روزهایی اصلاً خوش نمی گذره . (  از نظر معنوی . ) آقا دهه محرم اومدیم شب اول و دوم خیلی عادی ، خیلی توپ ، شب سوم اشکمون خشک شد ، هیچی . این برزخ شماست . خداوند می خواد تو بعضی وقتها نبینیش ، احساسش نکنی ، راحت باهاش ارتباط برقرار نکنی ، قدرش رو بدونی ، بعضی وقتها خدا تو رو کنار می ذاره  ، می گه : خیلی خُب تو مثل اینکه خیلی داری خودمونی می شی ! یه دقیقه بایست ، یه دقیقه مزة بی خدایی رو بچش ! یه کم مزه تشنگی رو بچش . که اگه خواستیم بهت آب بدیم با ولع بیشتری آب بخوری ، با وجد بیشتر، با شوق بیشتری بخوری . برزخ اولیاء و واصلان در همین دنیاست . در اون لحظاتی که در تاریکی هست ، و یه لحظه خدا اونها رو کنار می ذاره ، دنبال خدا می گرده ، این دست و پا زدن ها ، برزخ شون هست . لذا اینها در دنیا ناراحتی هم که دارند فقط و فقط از بی خدایی هست . فقط از بی خدایی تب می کنه . مریض می شه چون نماز شبش قضا شده . نه اینکه چون مقامش کم شده . 

هفته پیش از یه ده کوره ای رد می شدم ، دیدم اطلاعیه زده به دیوار با یه کاغذ خیلی گرون قیمت ، بزرگ هم چاپ کرده با یه تیراژه خیلی بالا ، فتوکپی هم کرده بود ، که بنده :‌ فلانی ، کاندیدای فلان شهر به دلایل زیر ( مظلوم نمایی هم کرده بود که به این دلایل ) حق من رو خوردند ، 20 تا دلیل هم آورده بود ، حس کردم که این بشر حالا از ناراحتی داره می میره ، که چرا تو شورای شهردار قوز آباد سفلی ! یک رأی نیاورده بود ؟  بعد تراکتهای همین رو اگر نگاه می کردی ، می دیدی که چی می خواسته بگه . بروشور تبلیغاتی رو نگاه می کردی چه چیزهایی نوشته بود ؟! آدم شاخ در می آورد ، تأسیس رصدخانه ، مترو ! (  از این ور تا اون ور شهرستان می خواستی بری با الاغ 4 دقیقه بیشتر طول نمی کشید ) می خواد مترو بزنه ! کجایی ؟ آدمی ؟ می شنوی چی دارم می گم یا باز نشستی داری اطلاعیه تنظیم می کنی ؟ کجایی ؟این چیزی هست که خیلی انسان رو اذیت می کنه .

یه روایت خیلی مهم می خوام از آقا امام صادق (ع) در ادامه بحث بگم ( در مورد اولو الالباب هست ، صاحبان خرد ، اونهایی که با عقل و درایت ومعرفت این ملکات فاضله رو در خودشون ایجاد کردند و به مقام وصال رسیدند ) امام صادق (ع) می فرمایند : اولو الالباب کسانی هستند که در خداوند به تفکر پرداختند ، ( چرا ؟ برای اینکه می خواهند از خداوند یه چیزی یاد بگیرند . معرفت خداوند به خود شناسی کمک می کنه .) و بهترین صفت خداوند را برای خودشان برگزیدند ، ارثی که از خداوند بردند صفت محبت بود ، یعنی اومدند تمام مسائل مادی و معنوی خودشون رو در همین صفت محبت حل کردند . به این طریق که :‌ اول از لطف خدا شروع کردند ، لطف خدا رو در نظر گرفتند و در مقام لطف منزل گرفتند . به این نتیجه رسیدند که تمام خلقتشون فقط اون لحظه هایی ارزش داره که اهل فایده باشند ، اهل فایده یعنی هرچه بدست می آورند بتوانند از این دست بگیرند و از اون دست بدهند . دقیقاً همون صفتهایی که اولیاء ما دارند . ( با عقلها ) امام صادق (ع) می فرمایند : اینها عقل دارند ، اون کسی که مثلاً برای خودش جمع می کنه ، اون از بی عقلیش هست ( روی اموال نمی گم ، روی همه چیز ) اون کسی که برای خودش یه سری اسراری داره ، یه سری دکونهایی برای خودش باز می کنه ، این از بی عقلیش هست .

اونها کسانی هستند که وقتی دارند تو دنیا زندگی می کنند ، حاضرند برای مردم همه زندگیشون رو بدهند ، اهل فایده باشند ، برای اینکه می دونه این زندگی زیاد ارزشی نداره ، حاضره اگر مثلاً فلانی اومد بهش گفت من فلان درد رو دارم ، درسته ، خدا باید شفا بده اما حاضره بگه : خدایا ! من حاضرم بمیرم این شفا بگیره . به این درجه رسیدی ؟ آخه اصلاً زنده موندن ما ارزشی نداره . جدی کسی حاضره بمیره ؟ نه این که دکون باز کنه ، مثل این نامه های عاشقانه جوونها ، که می گن : می پرستمت ، برات می میرم  ، اینها که دکونه . اگر یه گوشی بهش بزنه ، می گه : بره گم بشه ، اصلاً نمی خوامش !

آقا ! حاضرم برای مخلوقات خدا بمیرم تا اینها درد نداشته باشند ؟ این می شه اهل فایده . از جان هم شروع می کنه ، حاضرم گرسنه باشم بغل دستیم سیر بشه ؟ حاضرم از لذات محروم بشم ، تا این به لذت برسه ؟ حاضرم خودم رو فدا کنم ،‌ اون بالا بره ؟ حاضرم خودم  نردبون بشم ، تا این پا بذاره رو دوشم بالا بره  ؟ چه اشکالی داره ؟ حاضرم به این درجه برسم ؟

آقا مسجد ساخته ، می گیم : اسمت رو بزنیم بالای مسجد ؟ می گه : نه نزنید ! اسم فلانی رو بزنیم ؟ خیلی خُب بزن تا اون بره بالا ، دنیا که چیز مهمی نیست ، بذار اینها بالا بروند  ، آقا مثلاً امشب یه سخنرانی کرده خیلی خوب ، خیلی عالی بعد روی نوارش بزنند مثلاً حجت الاسلام و المسلمین  : دارقوز آبادی سفلی ، تو کشور پخش کنند  ، بعد یکی پیدا بشه بهتر از اون سخنرانی کنه ، اگه بگن شما  ساکت بشین ، تا اون سخنرانی کنه ، آیا حاضره اون بالا بره ؟ تو داشتی برای خدا حرف می زدی ، مگه برای خودت حرف می زدی ؟ خُب بذار اون بره بالا ، چون بالا رفتن تو دنیا زیاد نیست ، اصلاً بالا و پائینِ دنیا زیاد فرقی نداره . مراقب باش !

اینها اهل فایده هستند . اون چیزی که براشون خیلی مهم است فایده است ، فایده رساندن . امام جعفر صادق (ع) می فرمایند : وقتی به این درجه رسیدی که حاضر بودی همه چیزت رو به خاطر بقیه بدی ، تازه به حکمت می رسی ،  به زیرکی . تازه معلوم می شه تو عقل داری ، واقعاً داری کار می کنی ، تو داری نیکی می کنی و در دجله می اندازی . هنوز هم به درجه عشق نرسیدی . در دجله می اندازی برای اینکه می دونی ایزد در بیابون بهت پس می ده .  اگر این طور هم نبود معلوم نبود اون نون رو هم توی دجله می انداختی !

ولی باز هم می گه خوبه ، دیگه اینها از راه فتانت و تیزهوشی به حکمت رسیدند. می فرماید که حکما ، صدیقان و عالمان دنبال حکمت و صداقت و علم می گردند ، حکما با سکوت دنبال حکمت می گردند ، صدیقان با عبادت ، دنبال صدق می گردند ، عابدان با زهد ، عالمان با تحصیل علم ، دنبال علم می گردند ، هر سه این گروه ممکنه برسند ، ممکنه هم نرسند ، چون راه خطرناکی رو دنبال کردند . اون چیزی که باید دنبالش بگردند خداست . وقتی به منبع عظمت می رسی ، علم ، حکمت ، زهد ، صداقت ، و عشق رو هم کسب می کنی . تو برای خدا کار کن !

تو پای به راه درنه ، هیچ مپرس

خود راه بگویدت که چون باید رفت

تو دنبال چیز خاصی نباش به خداکه برسی همه چیز می یاد چون 100 آید ، 90 هم پیش ماست .

 امام صادق (ع) می فرمایند : اینها دارند اشتباه می کنند اینها به علم و صداقت و حکمت می رسند چرا ؟ چون دنبال خدا نگشته اند خدا رو اصل قرار بده ! بعد می فرماید : اینها در نعمتهای بسیار بسیار زیاد خداوند به خودشون فکر می کنند : ” اَتَفکّروا فی آلاء الله نعمه العبادهفکر کردن در نعمتهایی که خداوند بهت داده ، بهترین عبادته ، از همون اول می شینه فکر می کنه .

یه بنده خدا یه شکر نامه ای نوشته بود ،  گفته بود : خدایا ! تو رو شکر می کنم که از میان این همه کرات و کهکشانها من رو تو کره زمین قرار دادی ، و از میان این همه کشور ، توی ایران قرار دادی و از میان این همه ایرانی ها تو این ایران جدید قرار دادی ، و در میان ایرانیان جدید ، در میان ایرانیانی قرار دادی که با خمینی هستند ، و در میان ایرانیانی که با خمینی (ره) هستند ، من رو با ایرانیانی قرار دادی که پشت سر امامشون به جبهه می یان و از میان این همه لشکرها و گردانها من رو توی این گردان قرار دادی ، و در میان این همه بچه های گردان ، من رو جزء‌خط شکنها قرار دادی ، و از میان اینها من رو جزء‌ کسانی قرار دادی که بفهمم چقدر به من نعمت دادی ، تموم کن نعمت هایت را ، این آخرین مناجاتش بود که شهید شد . ”‌ نعم العباده ” . خدا هم دید خیلی خوبه ، همه کار  کرد ، همین مناجات عالی دیگه بسشه ، دیگه این بندة من هیچی نمی خواد ، خوبه دیگه ، به اینجا رسیدی ؟ بسه دیگه ، بفرما ! ” ارجعی الی ربک راضیه مرضیه





وصال یار(4) (چهارشنبه 87/2/18 ساعت 2:12 صبح)
پیوستگی این ده قدم را گفتیم ، و راجع به لهو و لعب در کلام خداوند تبارک و تعالی توضیح دادیم ، و بعد به عوالم پرداختیم ، عالم ظاهری  ( دنیا ) ، عالم مثال و عالم تجرد و خصوصیات هر کدوم رو عرض کردیم ، و مردم رو از طریق وصال بر دو نوع معرفی کردیم : تام الاستعداد و تام الیقین . بعد مشترکات این دو گروه رو توضیح دادیم ، مراتب محبت رو عرض کردیم که به ترتیب شامل : علاقه ، محبت ، خُلّت ، عشق ، وجد ، ولع و فنا بود . بعد هم راجع به وصال خداوند و اینکه با چه حسی می شه خدا رو دید ؟ آیا با چشم می شه دید یا با حسِ دیگه ای ؟ اون رو هم توضیح دادیم . نظرات مختلف را عرض کردیم ، دیشب هم که درجه مخلص بودن رو و انواع برداشت مردم از وصال که مردم رو سه گروه دونستیم ، و حالا یه کم بیشتر این رو توضیح می دم : دنباله بحث دیشب در مورد انواع مردم ، 1 ـ گروه اول مردمِ عادی :‌ که اینها فریب دنیا رو می خورند ، توبه می کنند ، گناه می کنند ، بعضی وقتها گریه می کنند ، بعضی وقتها در مسیرند ، بعضی وقتها هم به سمت دنیا می روند ، بعضی وقتها از خدا چیزی می خواهند ، بعضی وقتها از بنده ها چیزی می خواهند  . 2 ـ گروه دوم : زاهدان و عابدان . اینها دنیا براشون ارزشی نداره ، اما بعضی وقتها به دام افراط می افتند ، زهد رو از معنای شیعی خارج می کنند و اینها رو هم گفتیم که برای نفسشون کار می کنند که اگر دنیا رو نمی خواهند چون می دونند دنیا به درد نمی خوره . دنبال بقاء می گردند ، بقاء هم مال آخرته . 3 ـ گروه سوم : گروه واصلان ، اینها بارقة محبت ، وجودشون رو فرا گرفته ، عقل و دین رو باختند ، جذبة شوق ، اونها رو به سمت وصال برده ، از دنیا و زیورهاش خیری نمی بینند ، سرگردان هم نمی شوند ، حیران هم نمی شوند . و خداوند اونها رو سالک می دونه . این مراحل رو که انسانِ واصل و مشتاق و عارف طی می کنه ، به یه درجة خیلی عجیب می رسه . که جلسه قبل این رو هم توضیح دادیم و وارد بحث وصال شدیم ، یعنی در واقع ما وصال یار رو از جلسه قبل شروع کردیم .

سؤالی که گاهی اوقات پیش می یاد اینه که می گن : ” ما یه روایتهایی شنیدیم که : مثلاً ”‌ البلاء للولاء” یعنی کسی که مثلاً خدا رو دوست داره ، کسی که نزدیک به اهل بیت (س)‌ هست ، دائماً در حال عذاب و آزمایش و ناراحتی هست . یا روایتهایی که مثلاً می گه : ” الدنیا سجن المؤمن ” یا غیره و غیره . ما می ترسیم بیایم مؤمن بشیم ، و بعد توی بدبختی بیفتیم ، همین طوری که الان هستیم بهتره ، نمی شه ما حالا نیایم مؤمن بشیم ؟ ما همین جوری که راحت تریم ، ما زیاد این نسیه بهمون نمی چسبه . ما این دنیا رو بگذرونیم اون دنیا خدا خودش درست می کنه ، یاخودش جبران می کنه . ما همین الان یه مقداری نقد می خوایم معامله کنیم ، این جوری هم که شما داری از دین وعرفان و عشق و وصال می گی این زیاد نمی چسبه ، ما می ترسیم ، حوصله اش رو نداریم ، این امتحان رو نمی خوایم . آدم اگر داخل این گود  نشه ، راحت تر می تونه زندگی کنه ، نظر شما چیه ؟ این وصالی که می خوای بگی به کجا می خواد برسه ؟ ”

جواب :

 ببینید ، اگر احیاناً کسی تا آخرین درجات وصال برسه اما به ظرفیت لذت بردن از درد نرسه ، از هیچ درد و  بلایی هم خبری نیست . یعنی انسان وقتی به این درجه می رسه که این درد براش لذت داره . لذا خیلی خوشحاله . با این درد خیلی عشق می کنه . این درد یه درد لذت بخشیه ، اینطوری نیست که بگیم : ” آقا ! رفتیم مؤمن شدیم ، بیچاره شدیم از بس درد رو سرمون ریخت . ”  نه ، بیچاره نمی شه . اتفاقاً عشق می کنه . به جایی می رسه که اگر یه روز بیاد که در این روز بهش درد تزریق نشه این مشکل پیدا می کنه . شما بیا ! اگر ظرفیتش رو داشتی ، خدا درد رو بهت می ده ، اگر ظرفیتش رو نداشتی درد هم بهت نمی ده . یعنی اگر از درد لذت نبری ، خدا بهت درد تزریق نمی کنه . می گه : ” آقا ! پس این اولیا چرا اینطوریند ؟‌ ” خُب اونها رو چکار داری ؟ اونها حسابشون با خداست ، اونها اصلاً آدم نیستند ، ظرفیت خودت چقدر هست ؟ تحمل درد نداری ؟ خیلی خُب بیا ، کارت رو بکن ، در جلسات اولیه براتون گفتم ، که خداوند تبارک و تعالی مصلحت ما رو تشخیص می ده ، بر طبق فطرت و علایق ما باهامون برخورد می کنه . تو ظرفیت پولدار شدن نداری ، خُب بی پولت می کنه . ظرفیت بی پول بودن ممکنه نداشته باشی ، اگر فقیر بشی بی دین می شی ، پولدارت می کنه . بستگی به ظرفیت خودت داره .

اومد خدمت پیغمبر اکرم (ص) ، عرض کرد : آقا ! ببخشید ، من می خواستم یه کمکی به من بکنید ، من وضع مالیم خرابه . پیامبر (ص) هم که چشم بصیرت داشتند ، فرمودند : همین برات صلاحه ، تو کبوتر مسجدی ، الان تمام نماز جماعت ها رو داری شرکت می کنی ، خیلی باحالی ، خیلی با صفایی ، خیلی با اشکی . گفت : آقا این حرفها چیه ؟ من قول می دم اگر الان فقر از زندگیم کنار بره ، من خیالم برای معاش راحت بشه ، خیلی وقت برای عبادت دارم . ( این می خواد مثلاً سر رسول الله (ص) رو کلاه بذاره ! ) پیغمبر (ص) فرمود : من برات صلاح نمی دونم  ، گفت : آقا ! من قول می دم ، فرمود : خیلی خُب ، پیغمبر (ص)‌ سه درهم بهش دادند ، ( درهمِ پیغمبر (ص) خیلی برکت داره ) فرمود : برو با این سه درهم شروع کن به کار کردن ، شروع کرد به کار به سال نکشیده ، زندگیش برکت عجیبی پیدا کرد . بعد از یه مدتی پیغمبر (ص) دیدند دیگه نمی یاد ، سؤال کردند : فلانی کجاست ؟ گفتند : فلان جا مغازه داره ، رفتند سراغش فرمودند :  یه مدتی هست نمی بینیمت ؟ گفت : یا رسول الله (ص) ! سرم شلوغه ، الحمدلله رب العالمین کار و بارم گرفته ، مشتری زیاد دارم ، خلاصه دیگه نمی رسیم ! پیامبر (ص) فرمودند : خیلی خُب من یه سه درهمی بهت داده بودم ، گفت : بله ، فرمود : اون سه درهم رو به من بده ، گفت : این حرفها چیه ؟ فرمود : قرضی بود ، الان می گم اون سه درهم رو پس بده ، گفت : خواهش می کنم ، آقا چه قابلی داره ؟! سه درهم چیه ؟ می خواید سه هزار درهم بدم ؟ فرمود : نه ، همون سه درهم رو بده ، گرفت ، از زندگیش بیرون آورد  ، خُب وقتی  برکت از زندگی می یاد بیرون شروع می شه به کم شدن اموال ، تا به جایی رسید که دوباره برگشت سر جای اولش . یه روز تو مسجد دیدنش ، دید قشنگ نشسته صف اول ، منتظر نماز جماعت ، اشک هم تو چشم هاشه ، عرض کرد : سلام علیکم ،  فرمود : علیک سلام ! چه طوری ؟ خوبی ؟ دیدی بهت گفتم ؟ گفت : آره ، این یه ساله رو هم ضرر کردم . 

خیلی از ماها هم همین طوری هستیم ، خیلی از گره های تو زندگی مون رو به رخ خدا می کشیم ، می گیم خدایا ! این گره باعث شده من از معنویت عقب بیفتم ، فکر نکنی من دنبال دنیا هستم ، ( فکر می کنی مثلاً می شه سر خدا کلاه بذاری ؟ ) اگر این رو برای من راه بیندازی مثلاً اگر یه ماشینی برسونی بریم کانون ، ( اولش اینطوری می گه دیگه ) آقا توی این بارون ، توی این ناراحتی ، به خدا ! من برای جلسه دارم می گما ! ، می خوام برم جلسه ، یا مثلاً : می خوام سوار این ماشین بشم حرم امام رضا (ع) برم  ، نمی شه یه ماشینی برسونی ؟! چشمهاش رو نمی بنده ، آروم بشینه ، منتظر مصلحت خدا باشه . خداوند ظرفیت تو رو تشخیص می ده ، اگر ظرفیت بلا کشیدن نداشته باشی ، خداوند نمی ذاره بلا به سراغت بیاد . خداوند یه کاری نمی که تو دینت رو از دست بدی . اگر می بینی یه وقت داره بلایی به سراغت می یاد بدون یه گناهی کردی . این کفاره اون گناه هست . همون رو هم اگر ببینه داری بی دین می شی ، سریع جلوش رو می گیره . می گه : این دیگه داره از کفاره می گذره . بندة من از همون اعتقادات قبلیش هم داره برمی گرده . به شرطی که برنداری این جمله رو دکون کنی ها ، از فردا بگی این راه خوبیه ! نماز رو یواش یواش بذارم کنار ، بگم بذار خدا بترسه ، خدا بگه این داره بی دین می شه هوام رو داشته باشه . نه ، اینطور نیست ، مراقب باش !

خُب عاشقان و واصلان به کجا می رسند ؟ با همین رفتار ، و با تکرار همین رفتار به جایی می رسند که اصلاً بدون عذاب نمی تونند زندگی کنند ، چرا ؟ چون همه زندگی شون عذاب می شه . یعنی وقتی انسان یه جلوه ای رو می بینه خیلی خیلی سخت تر هست تا ندیدن . درد وصال از درد فراق بیشتر هست . چون شما در درد فراق یه مدتی نمی بینی ، برات عادی می شه . یواش یواش تحمل می کنی ، مشمول نِسیان می شه ، ( فراموشی ) دنبال کارش می ره . اما در بحث وصال می بینی احساس می کنی نمی تونی استفاده کنی ، دقیقاً مثل دو تا آدم تشنه با یک درجه تشنگی ، دو تایی تشنه اند ، یکی شون تو یه بیابونی نشسته هیچ امیدی هم به دور و ور نداره ، یه درجه ای هم از تشنگی داره ، یکی شون نشسته مدام جلوش آب رو می گیرند ، می ریزند زمین ، این دومی پدرش در می یاد ،

اونی که از خدا یه چیزی شنیده مثل تشنه بیابونه ، ولی اون که یه چیزی از خدا دیده ، مثل تشنه ای هست که داره آب رو می بینه ، اصلاً نمی تونه تحمل کنه . دوست داره بپره بره آب رو بخوره  . لذا تحمل زندگی و تحمل لحظاتی که داره براش می گذره برای گروه اول نسبت به گروه دوم ساده تر هست . لذا واصلان مثل مرغِ در زندان و قفس می مونند ملتهبند . همیشه برافروخته اند .

یکی از اساتید (خدا ایشون رو حفظ کنه ) یه برهه ای خیلی بهتر از الان بود ، یه چند سالی رفت و یه کارهایی کرد که مثلاً خیلی عقلانی بود ، رفت و اون حالش رو از دست داد ، خُب الحمدلله  الان برگشته ، و اون حالش رو داره بدست می یاره ، سن بالایی هم داره ، یه برهه ای ، هر وقت ایشون رو می دیدی ، اشک هاش لب مژه هاش جمع شده بود ، یه تکون که به سرش می داد ، این اشکها راه می یفتاد ، می یومد پائین .  همیشه مردمک چشم ایشون از پشت هاله ای از اشک دیده می شد .. یه چند سالی خراب شد . این حالش  از دست رفت . خودش هم ناراحت بود . می گفت : وظیفه ام رو دارم انجام می دم . وگرنه هیچ وقت راغبِ این قضیه هم نیستم . اما الان دوباره به همون حالت برگشته . این بزرگوار از همون کسانی هست که نمی شه اسم برد . از اونهایی هست که بعد از رحلتشون باید معرفی شون کنیم . این بزرگوار یه آدم عجیبیه ، خیلی عجیب ، تو ماشین ، تو خیابون ، این ور ، اون ور . اصلاً این دنیایی که ایشون می بینه از پشت هاله ای از اشکه و لذا دنیا از نگاه ایشون با دنیایی که ما نگاه می کنیم فرق می کنه . شما یه صحنه ای رو مجسم کنید ( مثلاً عرض می کنم ) که خدای نکرده پدرتون ، مادرتون ، یا بهترین دوستتون رو تو یه فاجعه ای از دست دادید ،  تو قبر گذاشتید ، دارید خاک می ریزید ، از اونجا تا خونه ، چه جوری برمی گردی ؟ اون حالت رو مجسم کنید ! آدمهای واصل در همة زندگی شون همین جوری هستند . همه زندگی شون ! از اونجا تا خونه اصلاً به گناه فکر می کنی ؟ اصلاً به چیزی به چشم گناه می تونی نگاه کنی ؟ چرا ؟ چون یه هاله ای از عشق ، ( عشق به اون شخص ) اومده جلوی چشمت رو گرفته ، خُب این عشق چون مجازی هست زود هم برطرف می شه . اما اگر انسان عشق حقیقی رو در مقابل خودش هاله ای کنه ، همون طور که  آیه قرآن این گونه می فرماید : ”‌یحولُ بینَ المرء‌والقلب ” خداوند ، بین شخص و دنیای اطرافش (و همه چیزهایی که می خواد درباره شون تصمیم بگیره ) یه حائلی ایجاد می کنه . خودش حائل می شه از پشت اون پرده می بینه .  این اشکی که به تو می گم ، علامت عشقه ،‌ نه اینکه بگیم این یه حسنه ای هست که شخص همیشه این اشک توی چشمش باشه ، نه ، این فریاد عشق هست !

بابا ! اصلاً نمی تونم بفهمم که مردم چکار می کنند ؟ من این آب رو دیدم ، با این سرابها قانع نمی شم ، خُب چکار کنم ؟ قانع نمی شم . خیلی کیف می کنی ؟ شما به همین چیزهای خیلی عالی ارضا می شی ، من ارضا نمی شم .

اگر خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم بگذارید ، با الانی که هیچ چیز در دستم نیست ، هیچ فرقی برام نمی کنه . هیچ فرقی  ! من فقط یه ندای ” رضای خداوند ” برام مهمه . اینهایی که در مقام وصال هستند ، اصلاً براشون فرقی نمی کنه دنیا چه خبره ؟ چه خبر نیست ؟ کارشون رو دارند انجام می دهند اما از پشت نورانیت الهی دارند دنیا رو می بینند و همیشه سوختند و لذا این زندگی براشون سراسر عذابه و جالب اینجاست که این عذاب چقدر براشون شیرینه .

( در اون مثالی که براتون زدم ) ممکنه بعد از مرگ عزیزت ، خیلی اذیت بشی ، ولی به اینجا که می رسی ، اینقدر شیرینه که بهترین لحظات خود شماها همین لحظات هست . یه وقت براتون گفتم که ماها یه مقداری خُل هستیم ، ( از دید مردم ) چرا ؟ می گه آقا امشب خیلی شارژی ، کجا بودی ؟! می گه : آقا نمی دونی ؟ رفتیم مجلس ، پسر ! گریه کردیم ، نمی دونی چه خبر بود ؟! نمی دونی آقا ! می گه : کجا گریه علامت شادیه ؟ تو مگه خُلی رفتی گریه کردی حالا هم خوشحالی ؟!

به انسان ، اگر نگاه کنیم ، این نیاز در انسان وجود داره ، گریه شادی می یاره . این کنسرتهایی که الان داره تو آمریکا انجام می شه گریه توش داره ، کنسرت هست ، ملت داره گریه می کنه توش داد می زنه ، گریه می کنه ، من شنیدم این طوریه . اینها هم یه نیازه دیگه ، یه نیاز به گریه کردن ، نیاز به جیغ زدن ، نیازه .

می خوایم بگیم که مثلاً سر و دست می شکنند که مثلاً بهترین ایام سال رو حرم امام رضا (ع) برن ، که مثلاً چکار کنند ؟ چه خبره ؟ مثلاً اونجا چلوکباب می دن ؟ نه ، پاشه بره گریه کنه ! می گه : مجلس خیلی خوب بود ، یعنی چی ؟ برای چی ؟ برای اینکه گریه کردیم ، بابا ! تو همة‌ جهان این قیافه ای که تو الان گرفتی نشانة درده . تو چرا الان داری کیف می کنی ؟ می گی : آهان ! این دردِ عشقه . ما همین رو می خواستیم بگیم . در همه جای جهان چهره درهم کشیده و اشک جاری شده ، نشان دهنده درد است ، ما باید بهش ترحم کنیم ، تو شیعه که می یای این شخصی که اینجوری شده نشان دهنده شادی است . می گن : ‌باریک الله ! خوش به حالش ، کاش ما جای اون بودیم . باید بهش غبطه بخوریم ، شیعه خودش رو می زنه ، پدر خودش رو در می یاره ، می ره کربلا که گریه کنه ، پدر خودش رو در می یاره که مکه ، مدینه ، مشهد   برود و گریه کند ، خرابی می بینه ، گریه می کنه ، آبادی می بینه ، گریه می کنه ، می ره مشهد به خوشگلی گنبد گریه می کنه ، می ره مدینه ، به نبودن گنبد گریه می کنه . اصلاً دنبال بهونه می گرده ، شیعه بهانه جوست ، بهترین جمله همینه . چرا ؟ چون لذت رو توی این دیده . وقتی لذت رو توی این می بینه ، خُب طبیعیه که اینجوری بشه ، لذت رو در این دردها می بینه . پس چرا می گی درد ؟ پس اسم این که درد نیست ، اسم این یه چیز دیگه است ، چه می دونم چیه ؟ خودت بیا تا ببینی چیه ؟

گفتم یه باربراتون بوشهر بودم آقای سلحشور داشتند می خوندند ، یه آقایی وسط گریه و سینه زنی و شلوغی اومد در گوش من گفت : می شه یه سؤالی بکنم ؟ ( گفتم : حالا ؟ وسط مجلس ؟ ) گفتم : بفرمائید . گفت : آقا اینها چرا گریه می کنند ؟ گفتم : یعنی چی ؟ گفت چرا گریه می کنند ؟ برای چی داد می زنند ؟ من همون جا وسط تاریکی ، هلش دادم وسط سینه زنی . گفتم : برو وسط ببین چه خبره ؟ رفت وسط یه دوری زد ، اومد . گفت : آقا خیلی حال داد ! ای والله !! دوباره رفت تو . همینه دیگه ، نشسته می خواد ببینه اون حالش چه جوریه ؟ آقا نمی شه .

آقا ” حال ” یعنی چی ؟ یعنی چیزی که به ” قال ” نمی یاد ، نمی شه گفت . آقا چرا عاشقان و واصلان با درد عشق می کنند ؟ آقا چه می دونم چرا ؟ دیوانه اند ، خُل هستند ، نمی دونم . خُب برو ببین چه شونه ؟ آقا چرا تو جبهه سر و دست می شکنند برای اینکه رو مین بخوابند ؟ آقا چه می دونم ؟ برو ببین چه خبر بود ؟ من از کجا بدونم ؟ چرا اینطوری بوده ؟ برو خودت ببین چه خبر بوده . توی این مقام اینجوریه ، برو تا خودت ببینی . اما قبلش هم نترس ، نگو : ” بابا ! چرا اینها اینجوری هستند ؟ اینها قاطی دارند . آدم نمی تونه با اینها بسازه . ” حالا برو شاید تونستی . می خوای همین امشب امتحان کنی ببینی می تونی یا نه ؟ نگاه کن ، شاید شد ، شاید یه خبرایی باشه ، نمی تونم برات اونجا وسط مداحی توضیح بدم که آقا بسم الله الرحمن الرحیم ، اونهایی که وسط مداحی هروله می کنند چرا این کارها رو می کنند ؟ بیا خودت ببین چه خبره ؟ اینا که توضیح دادنی نیست ، نترس آقا ، می گه : من ظرفیت ندارم / خیلی خُب ببخشید ، ظرفیت نداری ؟مطمئن باش خدا خارج از ظرفیت بهت بلا نمی ده . مطمئن باش ! خداوند تبارک و تعالی که نگفته بیاید طرف من ، تا شما رو بِبُرّونم . گرچه ما بعضی هامون می خوایم مردم رو راه بیندازیم . اینقدر راه می ندازیم که می برند ، بعضی ها این طوری هستیم .





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 56 بازدید
    بازدید دیروز: 16
    کل بازدیدها: 697270 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •