سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مکتب عشق (3) (سه شنبه 87/2/10 ساعت 3:11 عصر)

2.دومین منشا عشق:سنخیت

السنخیة علة الانضمام

سنخیت داشتن علت اجتماع و مشابهت اشیاء است.

برخی می گویند دلیل عشق و عاشقی هم سنخ بودن است.در ادبیات عرفانی داریم که:


کبوتر با کبوتر باز با باز

کند همجنس با همجنس پرواز


سنخیت یعنی یک چیزی چه مجازی و چه حقیقی در فرد مقابل هست که این چیز باعث می شود که چون من هم دارم با هم همراه بشیم
.

ما یک وقتی تو بحث علایق گفتیم که مثلا شما سر خیابان شهید آقایی ایستادی و قصد رفتن به باسکول داری بعد هر ماشینی که رد میشه میگین باسکول.چند نفر دیگه هم هستند که از میان اینها دو نفر دیگه هم اتفاقا مسیرشون باسکوله.تعداد مشتری که زیاد میشه و ماشین برای مشتری نگه می دارد شما حتی اگر اونارو نبینید و فقط صداشون رو بشنوی احساس سنخیت می کنی.اما آیا اسم این عشقه؟
علمایی که نظرشون این هست که عشق منشاش سنخیته یعنی هر چیزی که بین ما مشترک باشه عشقه؟بله یک جاهایی علقه هست که باز با علاقه فرق دارد.مثلا بچه های دبیرستان فلان,بچه های دانشگاه فلان,بچه های محل فلان.یا مثلا ایرانیها در خارج از کشور با هم سنخیت دارند وقتی که در میان اینهمه زبان بیگانه زبان خودش رو می شنوه احساس سنخیت می کند اما آیا این احساس سنخیت عشق را هم ایجاد می کند.یعنی اگر شما فرض کنید در یک کشوری که اصلا هیچگونه علاقه ای بهش ندارید ببینید با لهجه ی فارسی و شیرازی در حال صحبت کردنه یک علقه ایجاد می شود .اما آیا اسم این علقه را می شود عشق گذاشت؟؟؟
نظر این آقایون اینه

شعر مولوی را دقت بفرمایید

آن حکیمی گفت دیدم هم تکی در بیابان زاغ را با لک لکی

در عجب ماندم بجستم حالشان تا چه قدر مشترک یابم نشان

چون شدم نزدیک من حیران و دنگ خود بدیدم هردُوان بودند لنگ


دلیل اینکه هر دو یک پا دارند باعث میشه که زاغ و لک لک کنار همدیگه قرار بگیرند.اما آیا ما می توانیم بگوییم که زاغ و لک لک اینجا عاشق هم هستند؟

اولا در بعضی جاها اصلا سنخیتی در کار نیست.مثلا تو عاشق یک تصویر بسیار زیبا می شوی (عشق مجازی) حالا بین شما و این تصویر چه سنخیتی هست؟؟این شیء هست شما آدمی.یا مثلا شما عاشق بوی یک گل می شوی و حتما حتما هم باید گل نسترن باشد تا لذت ببری.میگی من عاشق گل نسترنم.این عشق حقیقت دارد اما عشقش مجازیه.حالا بین شما و این گل سنخیت وجود داره؟؟

بنابراین اولین اشکالش این هست که اصلا عمومیت ندارد.بعد در عشقی که ما داریم مطرح می کنیم یعنی عشق ما به خدا این سنخیت خیلی مبهمه.آخه ما چه ربطی به خدا داریم؟شعری که من دوست دارم و شاید زیاد هم شنیده باشید که میگه:

با من اگر غریب بمانی غریب نیست

با شوره دل نبستن باران عجیب نیست


ما شوره ایم و او باران رحمته.اگر تو از من دور شوی چیز عجیبی نیست ولی تو به من نزدیکی خودت داری میگی که:

یا من تحبب الیه و هو غنی عنی

ای کسی که من رو دوست داری و عاشق من هستی در حالی که هیچ سنخیتی بین من و تو وجود ندارد

بنابراین وقتی می گوییم که دلیل و منشا عشق سنخیت است ما به نکات مبهم و سوالات خیلی جدی روبرو می شویم که آقا این منشا جواب نمیده.

یا مثلا برخی از مردم عاشق شیطانند و شیطان را دوست دارند.در آیات قرآن هست که له قرین(در کنار شیطان حرکت می کنند).یعنی لباس پوشیدن و آرایش کردن و صحبت کردن و لحن صداش و خشم یا صبرش هماهنگ با شیطان است.این همانند یعنی مشاکلت.یعنی همشکل با شیطان است.این شیطان است که بهش دستور میده.آیا می توانیم بگوییم که این آدمی که الان عاشق شیطانه با شیطان سنخیت داره؟؟؟شیطان جنه و از آتش و ما آدمیم و از خاک.هیچگونه بنابراین هیچگونه سنخیتی بینشان وجود ندارد.مضاف بر اینکه خداوند تبارک و تعالی شیطان را دشمن ما قرار داده.پس اینجا هم این مشکل پیش میاد که کسانی که دراه شیطان قدم برمی دارن در واقع عشقی به شیطان ندارند اطاعت شیطان را می کنند.

اما بحث منشا رو تمام کنیم تا زودتر از مبادی بیرون بیایم و بحثهامون از حالت فلسفی به سمت عرفان بره که عزیزان هم بیشتر تمایل دارند


نتیجه گیری:

از اینهمه منشا که برای عشق گفتیم نتیجه اینست که شان عشق و منشا عشق شئون وجودی ماست که البته این شئون عشق کلمه ای هست که یک کمی پیچیده است اما تعریفش خیلی ساده است

تعریف شئون وجودی:

یعنی ما هر چی که در وجودمان گم شده باشد و هر چی در وجودمان دوست داریم و هر چی در وجودمان متنفریم اگر مطابق با اینها رو پیدا کنیم میل هم بهش پیدا می کنیم.چرا انسان به خدا میل پیدا می کند چون خداوند اثرات بسیار بالاتری از شئون وجودی مارا دارد.ما از رحم لذت می بریم خدا ارحم الراحمینه,ما از ایثار لذت می بریم خدا آخر ایثاره.در واقع ما از هر صفتی لذت می بریم خداوند آخر اون صفت است.از اونطرف هم قابل ترجمه است.خدا چرا عاشق ماست؟چون در شان وجودی خداوند صفاتی هست که در ما هم ایجاد می شود.
لذا در آیات قرآن می خونیم که بصضیها را خداوند عاشقشان نیست چون صفت الهی نشان نمی دهند.برخی گناه می کنند خدا عاشقشونه و برخی گناه نمی کنند خدا عاشقشون نیست.طرف می بینی اصلا گناه نمی کنه و اصلا مستجاب الدعوة شد,شد بلعم بائورا.اما چون کبر وجودش رو می گیره و کبر در وجود خداوند نیست خدا عاشق بلعم بائورا نمیشه!یعنی منشا عشق شئون وجودی ماست.مثلا شما میل به محبت کردن و میل به محبت دیدن داری این در وجود شماست.به خاطر میل به محبت کردن و محبت دیدن عاشق می شوی.این میشه شان وجودیت.یا مثلا شما میل به تعالی و ترقی داری دوست داری که از رتبه ی مادی(عشق مجازی) و رتبه ی معنوی(عشق حقیقی) خودت بالا بیای به سمت کسی یا موجودی زمینی یا فرا زمینی حرکت کنی که شانت رو بالا بیاری.هر چیز که به شان برمی گردد منشا عشق است.یعنی شوق اگر ایجاد شود برای شان وجودی توست.اگر تو برای خودت ارزش و احترام و اعتبار قائل نبودی عاشق نمی شدی.

آقا بعضی از شماها عاشق چیزهایی می شوید که اینها اصلا در دنیا دیدنی نیست.مثلا شخص میگه که من با نمازم عشق می کنم حالا باز نماز دیدنیه.یا اینکه شخص میگه من با عفافم عشق می کنم عفت یک خصوصیت قلبیه.یعنی با کاری نکردنم عشق می کنم.یا شخص میگه که من با سکوت و کنترل زبانم عشق می کنم.عشق من سکوته.هیچ کاری انجام نمیشه اما عشق واقع می شود.در بحثهای قبلی ما سکوت رو چگونه می توانستیم جا بدیم؟سکوت منشاش جنسیه,منشاش خلا و نیاز و علاقه و...!منشاش چیه؟اما شان وجودی یعنی من در وجودم احساس می کنم که سکوت خوبه.من سکوت می کنم و عشق می کنم.با این تعریف شما در مجاز و در حقیقت,در زمین و در آسمان ,در ماده و در ماوراءالطبیعه,در مادیات و در معنویات در هر چهار مورد شما می توانید عشق رو تعریف کنید و برای آن منشا قائل باشید.

انسان عاشق چیزی می شود که از وجود خودش باشد.

در همین منشا بغض هم شکل می گیرد.دقیقا خلاف شئون وجودی تو.تو برای وجودت ارزشی قائلی که اگر این ارزش لکه دار شود بغض داری.حتی نفرت برایت ایجاد می شود که حالم از خودم بهم می خورد چه در مادیات و چه در معنویات.مثلا میگه من فلان لباس رو می پوشم بهم نمیاد حالم ازش بهم می خوره.یا میگه فلان گناه رو انجام میدم دیگه به قیافه ی خودم نمی تونم نگاه کنم حالم از خودم به هم می خورد.جملاتی که خیلی از کسانی که بعضی وقتها خدایی نکرده درگیر گناه می شوند می فرمایند که حالم دیگه از خودم بهم می خوره.این یعنی خلاف وجود خودم عمل کردم.

آقا امیرالمومنین می فرمایند:
گناهان یک چیزهای زیبا و لذت بخش و ترو تمیزی نیست که خداوند بگوید که مثل حضرت آدم بگوید که آقا,این میوه خیلی میوه ی خوبیه ولی ممنوعه است تو نخور.ما میوه ی ممنوعه در دنیا نداریم.گناهان چیزهایی است که شان وجودی تو را آلوده می کند و چون شان وجودی تو را آلوده می کند اگر در جایگاه بالاتر قرار می گرفتی و وجود خودت رو می دیدی حالت از این گناه بهم می خورد.بنابراین اصلا مخالفتی با تو ندارد.میگن آقا مخالفت با هوای نفس,مخالفت با هوای نفس .یعنی مخالفت با اون قسمت از اون چیزی که تو نمی فهمی بده.چون برای وجودت داره

داستانی که قبلا هم در بحث گناه اشاره کردم که بنده خدایی از بزرگان قم نقل می کرد که خدا رحمتشون کنه می گفتند زمانی که طلبه بودیم پولامون رو جمع کردیم و یه مینی بوس دربست کرایه کردیم که مشهد مشرف بشیم و بریم پابوس آقا علی بن موسی الرضا.می گفت از سمنان که گذشته بودیم کنار کویر دیدیم یک پیرمردی کنار جاده داره راه میره و مشخصه که زائره.کنارش نگه داشتیم که آقا کجا؟؟گفت دارم میرم مشهد.اصرار کردیم سوار شد.دیدیم پیرمرد بسیار نورانی و ساکتی است.وقتی حرف می زد و جمله ای می گفت این حرف زدن با حرف زدن مردم عادی فرق می کرد.بعد یک جایی برای ناهار که رسیدیم دوستان همه نشستند و یک پاتیل بزرگ جلوشون گذاشتند و شروع به خوردن کردند.این ناهار مال بنده خدایی بود که پولش مشکل داشت.این مهمونمون کرده بود.به این پیرمرد گفتیم بفرمایید گفت نه من نون و پنیری دارم می شینم می خورم.چون خیلی اصرار کردم بهم گفت بیا رفتم کنار پیرمرد ,یک دست به چشمام کشید گفت ببین چی دارند می خورند دیدم دارند نجاست می خورند.بعد گفت :اثر مال حرام اینه!!!

وقتی می گوییم منشاء وجودی یعنی اینکه گناه برای ما یک رجسی میاره یک کثیفی و تاریکی میاره که با وجود ما ناسازگاره لذا بغض نسبت به گناه از شرایط عادی عاشقه.یعنی عاشق مخالفت نمی کند با اون چیزی که معشوقش گفته.


اقسام عشق از دیدگاه عرفانی:

1.عشق حقیقی:

عشقی که محبتی را بالاتر از جسم ایجاد می کند.یعنی فرض می کنیم که این دو نفر نسبت به هم علاقه و محبتی دارند که به جسم هم توجهی نمی کنند.مثلا وقتی که مادر فرزند خودش رو زایید مادر بیهوشه و فرزند در اتاق دیگری است.بعد مادر که به هوش میاد بهش میگن که فرزندت به هوش اومده حالا پسر یا دختره.این مادر چنان ابراز محبت می کنه که بچه ی من رو بیارید الهی قربونش بشم بچه ای که هنوز ندیدتش.بنابراین این عشق فراتر از جنسیته.هنوز ندیده این عشق شکل می گیره.چرا بعضی از ما فکر می کنیم که این عشق بدون دیدن شکل نمی گیرد به این دلیل است که معنای عشق حقیقی را درک نکردیم.

2.مجازی نفسانی

یعنی دیده و شنیده اما به جسم توجه ندارد.مبنای این عشق عقل است مثل عشق عالم و متعلم.یا عشق تو به رهبر و ولی و شهدا.ما عقلانی به این درجه از عشق رسیدیم.یعنی عقل گفته که آقا اگر قرار است که عاشق کسی باشی عاشق این باش.در حقیقت به جسمش اصلا توجه ندارد.این عشق در عقل شکل می گیرد و اسمش رو مجازی نفسانی می گذارند.یعنی نفس و عقل با ادراکات عقلی انسان به این نتیجه رسیده که این قابلیت عشق ورزی دارد.

3.عشق کاذب جسمانی

عرفاء به این عشق سراب می گویند.عشقی که نسبت به جسم ایجاد می شود.یعنی صفات جسمی.قیافه اش,پولش,نعمتهایی که به ما می رسد,حتی نسبت به خدا بعضیها عشقشون عشق سرابی است یعنی وقتی به خدا عاشق هستند که خدا بهشون جمال و کمال رو نشون بده.مثلا میگه الحمدالله رب العالمین چه خدای خوبیه و...چرا؟؟چون سرویس گرفته

مرحوم ابن سینا در الاشارات و والتنبیهات جلد 3 صفحه ی 383 این جملات بسیار زیبا را می فرمایند:
عشق نفسانی مبدا آن همانند سازی نفس عاشق با نفس معشوق است.عاشق به شدت تحت تاثیر شمایل معشوق قرار دارد.شمایل یعنی آثار.آثار رو می بینه با عقلش درک می کنه که این معشوق قابلیت عشق ورزی دارد .

4.عشق حیوانی

.شهوت و طلب لذت حیوانی,عاشق تحت تاثیر صورت و آفرینش ظاهری است.

اینها هیچ کدوم نفی نشده بلکه داریم انواعش رو می گیم.به قول مولوی ما ترکیب هستیم نیم حیوان و نیم خدا.چرا که غذا خوردن و راه رفتن و خوابیدن تو هم حیوانی است.خورو خواب و خشم و شهوت.اما اگر این نیم خدا , در کنار این نیم حیوانی ما نباشد این خوی حیوانیت, ما را از حیوان هم پست تر می کند.

انواع معشوق از دیدگاه قرآن کریم:

الف:محبوب به معشوق حقیقی خداوند تبارک و تعالی

سوره ی بقره آیه ی 165:والذین آمنوا اشد حبا لله

کسانی که ایمان آوردند حبهای زیادی در دل شما هست از حب به منزل و مرکب و ماشینت تا محله و شهرت بگیر تا حب به ابزار و اشیاء و لباست.آدم لباسی رو که دوست نداره معمولا نمی پوشه.تا حب به افراد و دورو برت تا همه ی حبها و عشقهای دیگه. همه ی عشقهای جدید رو قرآن تایید می کند اما میگه:اشد حبا لله.بالاترین و شدیدترین حبشون مال خداست


در صحیفه ی سجادیه آقا امام سجاد(ع) می فرمایند:و ائم ابصار قلوبنا اما خالف محبتک
خدایا کور کن چشمهای مرا از آن چیزی که محبت تو را از من دور می کند و مخالفت با محبت تو ایجاد می کند


قرآن کریم همه حبها را تایید می کند به شرطی که این حب مخالفت با حب خدا ایجاد نکند.اشد حبا لله.

اول انقلاب یکی از فقهای انقلاب که الان پیر شدند بنده خدا حاکم دادستان کل کشور بود.حکم اعدام پسرش رو خودش جاری کرد.جملاتی که در زمان حکم اعدام گفت دقیقا اشد حبا لله بود.گفت پسرم:پاره ی تن من هستی بسیار دوستت دارم خودم بزرگت کردم اما چه کنم که خدا را بیشتر از تو دوست دارم و حکم اعدام تو را برای محبت خدا صادر می کنم این می شود اشد حبا لله

بالاترین درجه ی حب مربوط به خداوند تبارک و تعالی است

گفتیم منشا عشق شان درونی است.حالا اگر اشد حبا لله نباشد چه اتفاقی می افتد این جمله را از کتاب کیمیای محبت از مرحوم بزرگوار آشیخ رجبعلی خیاط نقل می کنم.می فرمایند:دل هر چه را بخواهد همان را نشان دهد اگر انسان شیفته ی جمال هر چه شود صورت برزخی اوست.اگر اشد حبا لله نباشد چه اتفاقی می افتد؟؟وجودت مطابقت پیدا می کند با همانچه که دوست می داری.بسیاری از مردم در روایت داریم که بصورت خوک محشور می شوند.به دلیل اینکه شهوتران بود شان وجودیش مثل خوک شد مثل خوک هم محشور شد.

روایت خطرناک از امام صادق(ع):
شیعیان ما حتما در روز قیامت دست شما را می گیریم اما یک شرط دارد شما آدم بیاین بقیه اش با ما!


یک عده مثل میمون محشور می شوند چرا؟چون این شخص شان وجودیش عشق به مضحکه بودن بود.همه ی دنیا رو مسخره می دید دوست داشت همه رو مسخره کنه و به همه چیز بخنده.

همین آشیخ رجبعلی خیاط که یکی از علمای بزرگ بود می گفت رفتم خدمت ایشان و گفتم آقا به من یک نظری بکنید.ایشان فرمودند که من شما را مثل یک زنی می بینم.بعد که خودش بررسی کرده بود متوجه شده بود که به خاطر زنی که دوستش داشته خدا را فراموش کرده و جمال به اون سمت رفته.آشیخ رجبعلی فرموده بود که شما اول برو خودت بشو برگردد.گفته بود چکار کنم؟؟ایشان گفته بودند:برو آخر اتاق سرت رو به سجده بگذار و اینقدر بگو سبوح قدوس رب الملائکة والروح تا بالاخره این خدا دوباره برگردد.می گفت: ده دقیقه که با همه ی وجودم این ذکر رو گفتم دیدم آشیخ رجبعلی بهم گفت درست شد پاشو بیا.در واقع شان وجودی انسان به اون سمت بر می گردد.وقتی ما اینهمه بحث کردیم که تو به این نتیجه برسی که منشا عشق شان وجودیست به این دلیل بود که از الان تصمیم بگیری که عشق را بر هر بی سروپایی عرضه نکنی.قابلیت داشته باشه وجودت شود.لذا محبت داشتن به غیر خدا تویی که خلیفةالله و جانشین خدایی,تویی که قراره صفات خدا در وجودت نشان داده شود.تویی که قراره وقتی دیدنت یاد خدا بیفتند را تبدیل می کند به کسی که وقتی دیدنت یاد یک موجود دیگری بیفتند.

ب.محبوب معشوق

قرآن کریم یک عده از محبوبها و معشوقها را معرفی می کند و به تو دستور می دهد که اینها را باید دوست داشته باشی.
حضرت امام خمینی(ره) در شعرشان اینطور می فرمایند:

هر که بینم خریدار توست

من خریدار خریدار توام



رسول خدا دربحارالانوار جلد 84 صفحه ی 84

اللهم الرزقنی حبک و حب من احبک و حب ما یقربنی الی حبک


خدایا روزی من کن:

1.عشق خودت را

2.عشق آنکه تو را دوست دارد

3.و عشق آنچه مرا به تو نزدیک می کند.


بابا من وقتی به مسجد می روم به خدا نزدیک می شوم پس چه اشکالی دارد که به مسجد عشق بورزم و چه اشکالی دارد که درِ آن مسجد را ببوسم.من وقتی به شلمچه و طلاییه می روم این خاک مرا به محبوب نزدیک می کند پس چه اشکالی دارد که من این خاک را ببوسم.رسول خدا می فرمایند:خدایا این عشق را به من روزی کن.

آن کس که خودت را و آن کس که تو را دوست دارد و آن وسیله ای که من را به تو می رساند من دوست دارم

مثلا چرا تو, خیابون بین الحرمین را دوست داری؟چون ما را به دو تا مرقد می رساند.چرا این مرقدها رو دوست داری؟چون ما را به حسین و عباس می رساند.چرا این دو تا رو دوست داری؟چون خدا رو دوست دارم

در روایت داریم بوسیدن درِ خانه ی انسانی که ولی خدا مستحب است.

ما دستور به عشق ورزی داریم

شعر باباطاهر خیلی زیباست میگه:

خوشا آنان که سودای تو دیدند

که سر پیوسته در پای تو دیدند

به دل بینُم تمنای کسانی

که اندر دل,تمنای تو دیدند


ج.عشق انداد یا معشوق سرابی

انداد یعنی چی؟نِد مخالف ضد است.ند یعنی مشابه .ند یعنی اشتباه گرفتن.ند یعنی تو هم اینکه شما درست داری می بینی.ند یعنی سراب.یعنی شما در جاده داری حرکت می کنی و فکر می کنی که به آب می رسی اما جلوتر که میری می بینی آب نبوده

سوره ی بقره آیه ی 165:و من الناس من یتخذ من دون الله اندادا یحبونهم کحب الله

بعضی از مردم هستند که یک سری مشابه ها و سرابها را جوری دوست دارند گویی خدا را اینطوری دوست دارند


مثلا من فلانی را دوست دارم چون من را به خدا می رساند.حالا اگر فلانی نباشد چکار می کنی؟میگه آقا به خدا نمی رسم این از انداده.من فلان جا را دوست دارم چون من را به خدا می رساند حالا گیریم نعوذبالله قبر رسول خدا خراب شد حالا چکار می کنی؟میگه آقا دیگه به خدا نمی رسیم.متاسفانه برخی از ما آنقدر حتی به معنویات خاص وابستگی پیدا می کنیم که فکر می کنیم حقیقت است

مرحوم شهید مطهری,در انگیزه ی اینکه اذکارشون رو به جز تسبیحات حضرت زهرا(س) را عوض می کردند اینگونه می فرمایند:که عوض می کردم تا لقلقه ی زبانم نشود.

البته ما یک برداشت دیگری هم از این عوض کردن داریم که این برداشت تلویحا داره به ما گفته می شود اونم اینست که فکر نکنند فقط با این دعاست که به خدا می رسم

یا می بینی طرف میاد میگه من عاشق دعای کمیلم,حالا اگر نتونستی بخونی چی؟؟دعای دیگه ای بخون.بله من آن گدا سمج مفلس کنایه نفهمم برانیم از در درآیم از در دیگر.
انسان به وسیله هیچگاه وابسته نمی شود.آدم به هر چیزی غیر از خط عصمت و امامت و ولایت خداوند وابسته نمی شود.


اولین نوع انداد:

1.حب نفس

حب نفس به این معناست که شخص فکر می کند که خدا را دوست دارد اما شخص خودش را دوست دارد

شرطش چیه؟
الف:میل به دوام:

اگر به تو بگویند که بدون شک ما برای تو سه هزار سال عمر در دنیا منظور می کنیم و پیرت هم نمی کنیم و جوانیت را هم برایت حفظ می کنیم.اینجا اگر تو میل به بقا داری واگر به این دنیا وابسته شدی این اولین شرط از حب نفسه.مثلا در زمان جنگ بعضی از بچه ها می گفتند حالا این عملیات نشد عملیات بعدی شهید می شویم و همین باعث می شد که هیچوقت شهید نشوند.بنابراین حب نفس یعنی میل به بقا و دوام.

ب:میل به اولاد و یاران

یعنی اینکه انسان علاقه داشته باشد که آنها بمانند برای او و او بماند برای آنها.خیلی از ماها برای رفتن کسانی اشک می ریزیم که خیلی اشتباه می کنیم از اینکه به زور می خواهیم آنها را در این دنیا نگه داریم.مگه ما نمی گوییم هدفمون از عشق رسیدن و وصال به معشوق است اما آیا مرگ غیر از لقاءالله و غیر از وصال اسم دیگری دارد؟چه برای خودت و چه برای بقیه ی دوستانت نباید میل به دوام داشته باشی.پس اگر امام می فرمایند:که خدایا به من عمر روزی بده این میل به بقا نیست بلکه میل به خدمت بیشتر است.لذا وقتی خدمت امام تمام می شود آقا امیرالمومنین می فرماید:فزت و رب الکعبه. و یا خانم حضرت زهرا می فرمایند:عجل فی وفاتی.

اگر عاشقی, عاشق نباید از وصال فرار کند و نباید برای سایرین عشاق هم ماندن را بطلبد.بماند چکار؟خیلی از کسانی که عاشق خداوند تبارک و تعالی هستند ماندنشان اذیت کردنشان است.منتها ماها چون خیلی بچه گانه فکر می کنیم مدام میگیم کاش فلانی هم بود قرمه سبزی می خورد در حالی که نمی دونه اون الان عجب جاییه و چی داره روزی می گیره

عاشق وصال یار را آخر عشق می داند.میل به دوام از حب نفس است

حب نفس خطری است و وقتی مذموم است که حقوق خدا و دیگران تضییع شود.یعنی اینکه انسان برای بهتر زندگی کردن خودش و حقوق دیگران و حقوق خدا را تضییع کند.مثلا میگه من دوست دارم امشب آرام و گرم بخوابم.خداوند به پیلمبرش می فرماید.پاشو شب

انسان راحتی خدا رو می گیره راحتی خودش رو نقض می کند.راحتی خلق رو می گیره از راحتی خودش می گذرد.اگر حب نفس بود کسی تا الان تو این مملکت سالم نبود!

شهید کیانی 16 ساله:

دنیا و زیوراش مال خودتون ما رفتنی هستیم.یاعلی

یعنی بنده خدا برای خودش اصلا نفسانیتی قائل نیست.آقا اگر شما فردا رفتی جانباز و شهید شدی کسی تو این مملکت قدر تو رو می دونه؟میگه آقا این سوال از حب نفس بلند میشه.

تو درست رو بخون برای عشق. چکار داری که پدرو مادرت قدر تو رو می دونه یا نه.زمانی که انقلاب شد شهید بهشتی فرمودند:انقلاب,انقلاب عاشقان است.عشق داشته باشید.جوانها عاشق باشید

این دوره زمونه طرف میاد میگه من راحت باشم گور بابای مردم.بهش میگی تو چرا اینگونه در جامعه رفت و آمد می کنی و جامعه را آلوده می کنی؟میگه من خودم پاکم.این یعنی گور بابای ..

من خودم پاکم یعنی چی؟این حب نفس است.

حب نفس یعنی اینکه شخص در جایگاهی مثل خانواده خودش رو در جایگاه پدرو مادرش قرار نمی دهد.پدرو مادر را نمی بیند فکر می کند پدرو مادر نوکر بی جیره و مواجبی هستن که باید به این سرویس برسونند.لذا هیچوقت فکر نمی کند که زحمات پدرو مادرم به عشق منه.نمیفهمه و حالیش نیست که پدرو مادرش دنیارو فقط به عشق تو تحمل می کنه که بچه ام یک وقتی مشکلی براش پیش نیاد,یک وقتی بچه ام کارش گیر نکنه.تو پنجاه سالگی مشکل قلبی پیدا نکنه و.....حتی برای بچه ی پنجاه سالش هم تو فکره

در ادبیات ژاپنی ضرب المثلی داریم که میگه:
عاشق تو کسی نیست که در باران تو را زیر چتر خود جای دهد.بلکه عاشق تو کسی است که در باران بر سرت چتر بگیرد و ندانی که چتر گرفته است

وقتی انسان فکر می کند می بینید از فطرتش چه جملات الهی بلند میشه

وقتی حب نفس میاد چون خودت درمیانی و خودت برای خودت مهمی نه عشق خدا را درک می کنی و نه می توانی نسبت به خداوند عشق ورزی کنی.

حافظ میگه:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز


کتاب کیمیای محبت صفحه ی 65 از قول آشیخ رجبعلی خیاط

ایشان می فرمایند:شبی دو فرشته دو راه فنا را به من آموختند و آن جملات این بود

1.از پیش خود هیچ مگوی .

مراقب باش حرف از نفست بلند نشود.همیشه وقتی می خواهی صحبت کنی و صبح که خواستی بلند بشی اول بگو:

افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد اعوذ بالله من نفسی

اجازه نده از نفست صحبتی بلند بشه.گاهی اوقات یک جمله میگی یک آدم رو بیچاره می کنی یا یک جمله میگی خودت رو بیچاره می کنی.یک پرده کنار می زنی که یک وقتی هم پرده ای از روی اعمال خودت کنار می رود و دین و ایمانت بر باد می رود

2.و غیر از خدای هیچ مخواه

حساب و کتابها رو قبلا با خودت بکن که آقا من برای پول و خانه و ماشین نیامدم برای فلان نیامدم,برخی ادعای ایمان هم دارند اما چه توقعاتی که نسبت به زندگی دارند.

در زندگی موقع حرف زدن,صحبت کردن,گفتن و خندیدن و خوابیدن نگاهت به دوروبرت نباشد.ببین خدا چه می خواهد.

ایام محرمه! خواهر من برادر من! هرموقع کم آوردی یاد زینب و رقیه بیفت یاد شهدا و جانبازان بیفت یاد کسانی که از خدا هیچ غیر از خدا نخواستند .فقط خودت را خواستند

پس عمه ی خودم قیب از شهادتش به ابوی ما گفته بود که فردا خیلی دوست دارم که شهید بشوم اما مشکلی دارم و اون اینه که من دوست دارم برای خودم شهید بشوم.آقای فلانی یک چیزی بگو که فردا که خواستم برم شهید بشوم به این فکر نباشم که شهادت چه چیز خوبیه و به بهشت می روم و به نعمتهای مادی و معنوی می رسم .یه جوری دوست دارم شهید بشم که فقط و فقط برای خدا باشد!!

آنان که غیر از خدا را می خواهند حتی در بهشت جزو خاسرینند.خداوند می فرماید:در بهشت با برخی از بندگانم روزی هفت بار در گوششان باهاشون صحبت می کنم.اینکه خود خدا با شما صحبت کنه لذتش اصلا قابل وصف نیست.مثال مجازی:گاهی وقتها لذت صحبت کردن با یک شخص از تمام نعمتهای دنیا بالاتره.حالا این کی هست؟؟؟یه آدمه

حالا ببین لذت صحبت با خود خدا چیه؟؟

لذا غیر از خدا هیچ مخواه.اگر می خواهی تو زندگی راحت باشی عشقت رو فقط به خدا بسپار

 





مکتب عشق (3) (سه شنبه 87/2/10 ساعت 3:11 عصر)

2.دومین منشا عشق:سنخیت

السنخیة علة الانضمام

سنخیت داشتن علت اجتماع و مشابهت اشیاء است.

برخی می گویند دلیل عشق و عاشقی هم سنخ بودن است.در ادبیات عرفانی داریم که:


کبوتر با کبوتر باز با باز

کند همجنس با همجنس پرواز


سنخیت یعنی یک چیزی چه مجازی و چه حقیقی در فرد مقابل هست که این چیز باعث می شود که چون من هم دارم با هم همراه بشیم
.

ما یک وقتی تو بحث علایق گفتیم که مثلا شما سر خیابان شهید آقایی ایستادی و قصد رفتن به باسکول داری بعد هر ماشینی که رد میشه میگین باسکول.چند نفر دیگه هم هستند که از میان اینها دو نفر دیگه هم اتفاقا مسیرشون باسکوله.تعداد مشتری که زیاد میشه و ماشین برای مشتری نگه می دارد شما حتی اگر اونارو نبینید و فقط صداشون رو بشنوی احساس سنخیت می کنی.اما آیا اسم این عشقه؟
علمایی که نظرشون این هست که عشق منشاش سنخیته یعنی هر چیزی که بین ما مشترک باشه عشقه؟بله یک جاهایی علقه هست که باز با علاقه فرق دارد.مثلا بچه های دبیرستان فلان,بچه های دانشگاه فلان,بچه های محل فلان.یا مثلا ایرانیها در خارج از کشور با هم سنخیت دارند وقتی که در میان اینهمه زبان بیگانه زبان خودش رو می شنوه احساس سنخیت می کند اما آیا این احساس سنخیت عشق را هم ایجاد می کند.یعنی اگر شما فرض کنید در یک کشوری که اصلا هیچگونه علاقه ای بهش ندارید ببینید با لهجه ی فارسی و شیرازی در حال صحبت کردنه یک علقه ایجاد می شود .اما آیا اسم این علقه را می شود عشق گذاشت؟؟؟
نظر این آقایون اینه

شعر مولوی را دقت بفرمایید

آن حکیمی گفت دیدم هم تکی در بیابان زاغ را با لک لکی

در عجب ماندم بجستم حالشان تا چه قدر مشترک یابم نشان

چون شدم نزدیک من حیران و دنگ خود بدیدم هردُوان بودند لنگ


دلیل اینکه هر دو یک پا دارند باعث میشه که زاغ و لک لک کنار همدیگه قرار بگیرند.اما آیا ما می توانیم بگوییم که زاغ و لک لک اینجا عاشق هم هستند؟

اولا در بعضی جاها اصلا سنخیتی در کار نیست.مثلا تو عاشق یک تصویر بسیار زیبا می شوی (عشق مجازی) حالا بین شما و این تصویر چه سنخیتی هست؟؟این شیء هست شما آدمی.یا مثلا شما عاشق بوی یک گل می شوی و حتما حتما هم باید گل نسترن باشد تا لذت ببری.میگی من عاشق گل نسترنم.این عشق حقیقت دارد اما عشقش مجازیه.حالا بین شما و این گل سنخیت وجود داره؟؟

بنابراین اولین اشکالش این هست که اصلا عمومیت ندارد.بعد در عشقی که ما داریم مطرح می کنیم یعنی عشق ما به خدا این سنخیت خیلی مبهمه.آخه ما چه ربطی به خدا داریم؟شعری که من دوست دارم و شاید زیاد هم شنیده باشید که میگه:

با من اگر غریب بمانی غریب نیست

با شوره دل نبستن باران عجیب نیست


ما شوره ایم و او باران رحمته.اگر تو از من دور شوی چیز عجیبی نیست ولی تو به من نزدیکی خودت داری میگی که:

یا من تحبب الیه و هو غنی عنی

ای کسی که من رو دوست داری و عاشق من هستی در حالی که هیچ سنخیتی بین من و تو وجود ندارد

بنابراین وقتی می گوییم که دلیل و منشا عشق سنخیت است ما به نکات مبهم و سوالات خیلی جدی روبرو می شویم که آقا این منشا جواب نمیده.

یا مثلا برخی از مردم عاشق شیطانند و شیطان را دوست دارند.در آیات قرآن هست که له قرین(در کنار شیطان حرکت می کنند).یعنی لباس پوشیدن و آرایش کردن و صحبت کردن و لحن صداش و خشم یا صبرش هماهنگ با شیطان است.این همانند یعنی مشاکلت.یعنی همشکل با شیطان است.این شیطان است که بهش دستور میده.آیا می توانیم بگوییم که این آدمی که الان عاشق شیطانه با شیطان سنخیت داره؟؟؟شیطان جنه و از آتش و ما آدمیم و از خاک.هیچگونه بنابراین هیچگونه سنخیتی بینشان وجود ندارد.مضاف بر اینکه خداوند تبارک و تعالی شیطان را دشمن ما قرار داده.پس اینجا هم این مشکل پیش میاد که کسانی که دراه شیطان قدم برمی دارن در واقع عشقی به شیطان ندارند اطاعت شیطان را می کنند.

اما بحث منشا رو تمام کنیم تا زودتر از مبادی بیرون بیایم و بحثهامون از حالت فلسفی به سمت عرفان بره که عزیزان هم بیشتر تمایل دارند


نتیجه گیری:

از اینهمه منشا که برای عشق گفتیم نتیجه اینست که شان عشق و منشا عشق شئون وجودی ماست که البته این شئون عشق کلمه ای هست که یک کمی پیچیده است اما تعریفش خیلی ساده است

تعریف شئون وجودی:

یعنی ما هر چی که در وجودمان گم شده باشد و هر چی در وجودمان دوست داریم و هر چی در وجودمان متنفریم اگر مطابق با اینها رو پیدا کنیم میل هم بهش پیدا می کنیم.چرا انسان به خدا میل پیدا می کند چون خداوند اثرات بسیار بالاتری از شئون وجودی مارا دارد.ما از رحم لذت می بریم خدا ارحم الراحمینه,ما از ایثار لذت می بریم خدا آخر ایثاره.در واقع ما از هر صفتی لذت می بریم خداوند آخر اون صفت است.از اونطرف هم قابل ترجمه است.خدا چرا عاشق ماست؟چون در شان وجودی خداوند صفاتی هست که در ما هم ایجاد می شود.
لذا در آیات قرآن می خونیم که بصضیها را خداوند عاشقشان نیست چون صفت الهی نشان نمی دهند.برخی گناه می کنند خدا عاشقشونه و برخی گناه نمی کنند خدا عاشقشون نیست.طرف می بینی اصلا گناه نمی کنه و اصلا مستجاب الدعوة شد,شد بلعم بائورا.اما چون کبر وجودش رو می گیره و کبر در وجود خداوند نیست خدا عاشق بلعم بائورا نمیشه!یعنی منشا عشق شئون وجودی ماست.مثلا شما میل به محبت کردن و میل به محبت دیدن داری این در وجود شماست.به خاطر میل به محبت کردن و محبت دیدن عاشق می شوی.این میشه شان وجودیت.یا مثلا شما میل به تعالی و ترقی داری دوست داری که از رتبه ی مادی(عشق مجازی) و رتبه ی معنوی(عشق حقیقی) خودت بالا بیای به سمت کسی یا موجودی زمینی یا فرا زمینی حرکت کنی که شانت رو بالا بیاری.هر چیز که به شان برمی گردد منشا عشق است.یعنی شوق اگر ایجاد شود برای شان وجودی توست.اگر تو برای خودت ارزش و احترام و اعتبار قائل نبودی عاشق نمی شدی.

آقا بعضی از شماها عاشق چیزهایی می شوید که اینها اصلا در دنیا دیدنی نیست.مثلا شخص میگه که من با نمازم عشق می کنم حالا باز نماز دیدنیه.یا اینکه شخص میگه من با عفافم عشق می کنم عفت یک خصوصیت قلبیه.یعنی با کاری نکردنم عشق می کنم.یا شخص میگه که من با سکوت و کنترل زبانم عشق می کنم.عشق من سکوته.هیچ کاری انجام نمیشه اما عشق واقع می شود.در بحثهای قبلی ما سکوت رو چگونه می توانستیم جا بدیم؟سکوت منشاش جنسیه,منشاش خلا و نیاز و علاقه و...!منشاش چیه؟اما شان وجودی یعنی من در وجودم احساس می کنم که سکوت خوبه.من سکوت می کنم و عشق می کنم.با این تعریف شما در مجاز و در حقیقت,در زمین و در آسمان ,در ماده و در ماوراءالطبیعه,در مادیات و در معنویات در هر چهار مورد شما می توانید عشق رو تعریف کنید و برای آن منشا قائل باشید.

انسان عاشق چیزی می شود که از وجود خودش باشد.

در همین منشا بغض هم شکل می گیرد.دقیقا خلاف شئون وجودی تو.تو برای وجودت ارزشی قائلی که اگر این ارزش لکه دار شود بغض داری.حتی نفرت برایت ایجاد می شود که حالم از خودم بهم می خورد چه در مادیات و چه در معنویات.مثلا میگه من فلان لباس رو می پوشم بهم نمیاد حالم ازش بهم می خوره.یا میگه فلان گناه رو انجام میدم دیگه به قیافه ی خودم نمی تونم نگاه کنم حالم از خودم به هم می خورد.جملاتی که خیلی از کسانی که بعضی وقتها خدایی نکرده درگیر گناه می شوند می فرمایند که حالم دیگه از خودم بهم می خوره.این یعنی خلاف وجود خودم عمل کردم.

آقا امیرالمومنین می فرمایند:
گناهان یک چیزهای زیبا و لذت بخش و ترو تمیزی نیست که خداوند بگوید که مثل حضرت آدم بگوید که آقا,این میوه خیلی میوه ی خوبیه ولی ممنوعه است تو نخور.ما میوه ی ممنوعه در دنیا نداریم.گناهان چیزهایی است که شان وجودی تو را آلوده می کند و چون شان وجودی تو را آلوده می کند اگر در جایگاه بالاتر قرار می گرفتی و وجود خودت رو می دیدی حالت از این گناه بهم می خورد.بنابراین اصلا مخالفتی با تو ندارد.میگن آقا مخالفت با هوای نفس,مخالفت با هوای نفس .یعنی مخالفت با اون قسمت از اون چیزی که تو نمی فهمی بده.چون برای وجودت داره

داستانی که قبلا هم در بحث گناه اشاره کردم که بنده خدایی از بزرگان قم نقل می کرد که خدا رحمتشون کنه می گفتند زمانی که طلبه بودیم پولامون رو جمع کردیم و یه مینی بوس دربست کرایه کردیم که مشهد مشرف بشیم و بریم پابوس آقا علی بن موسی الرضا.می گفت از سمنان که گذشته بودیم کنار کویر دیدیم یک پیرمردی کنار جاده داره راه میره و مشخصه که زائره.کنارش نگه داشتیم که آقا کجا؟؟گفت دارم میرم مشهد.اصرار کردیم سوار شد.دیدیم پیرمرد بسیار نورانی و ساکتی است.وقتی حرف می زد و جمله ای می گفت این حرف زدن با حرف زدن مردم عادی فرق می کرد.بعد یک جایی برای ناهار که رسیدیم دوستان همه نشستند و یک پاتیل بزرگ جلوشون گذاشتند و شروع به خوردن کردند.این ناهار مال بنده خدایی بود که پولش مشکل داشت.این مهمونمون کرده بود.به این پیرمرد گفتیم بفرمایید گفت نه من نون و پنیری دارم می شینم می خورم.چون خیلی اصرار کردم بهم گفت بیا رفتم کنار پیرمرد ,یک دست به چشمام کشید گفت ببین چی دارند می خورند دیدم دارند نجاست می خورند.بعد گفت :اثر مال حرام اینه!!!

وقتی می گوییم منشاء وجودی یعنی اینکه گناه برای ما یک رجسی میاره یک کثیفی و تاریکی میاره که با وجود ما ناسازگاره لذا بغض نسبت به گناه از شرایط عادی عاشقه.یعنی عاشق مخالفت نمی کند با اون چیزی که معشوقش گفته.


اقسام عشق از دیدگاه عرفانی:

1.عشق حقیقی:

عشقی که محبتی را بالاتر از جسم ایجاد می کند.یعنی فرض می کنیم که این دو نفر نسبت به هم علاقه و محبتی دارند که به جسم هم توجهی نمی کنند.مثلا وقتی که مادر فرزند خودش رو زایید مادر بیهوشه و فرزند در اتاق دیگری است.بعد مادر که به هوش میاد بهش میگن که فرزندت به هوش اومده حالا پسر یا دختره.این مادر چنان ابراز محبت می کنه که بچه ی من رو بیارید الهی قربونش بشم بچه ای که هنوز ندیدتش.بنابراین این عشق فراتر از جنسیته.هنوز ندیده این عشق شکل می گیره.چرا بعضی از ما فکر می کنیم که این عشق بدون دیدن شکل نمی گیرد به این دلیل است که معنای عشق حقیقی را درک نکردیم.

2.مجازی نفسانی

یعنی دیده و شنیده اما به جسم توجه ندارد.مبنای این عشق عقل است مثل عشق عالم و متعلم.یا عشق تو به رهبر و ولی و شهدا.ما عقلانی به این درجه از عشق رسیدیم.یعنی عقل گفته که آقا اگر قرار است که عاشق کسی باشی عاشق این باش.در حقیقت به جسمش اصلا توجه ندارد.این عشق در عقل شکل می گیرد و اسمش رو مجازی نفسانی می گذارند.یعنی نفس و عقل با ادراکات عقلی انسان به این نتیجه رسیده که این قابلیت عشق ورزی دارد.

3.عشق کاذب جسمانی

عرفاء به این عشق سراب می گویند.عشقی که نسبت به جسم ایجاد می شود.یعنی صفات جسمی.قیافه اش,پولش,نعمتهایی که به ما می رسد,حتی نسبت به خدا بعضیها عشقشون عشق سرابی است یعنی وقتی به خدا عاشق هستند که خدا بهشون جمال و کمال رو نشون بده.مثلا میگه الحمدالله رب العالمین چه خدای خوبیه و...چرا؟؟چون سرویس گرفته

مرحوم ابن سینا در الاشارات و والتنبیهات جلد 3 صفحه ی 383 این جملات بسیار زیبا را می فرمایند:
عشق نفسانی مبدا آن همانند سازی نفس عاشق با نفس معشوق است.عاشق به شدت تحت تاثیر شمایل معشوق قرار دارد.شمایل یعنی آثار.آثار رو می بینه با عقلش درک می کنه که این معشوق قابلیت عشق ورزی دارد .

4.عشق حیوانی

.شهوت و طلب لذت حیوانی,عاشق تحت تاثیر صورت و آفرینش ظاهری است.

اینها هیچ کدوم نفی نشده بلکه داریم انواعش رو می گیم.به قول مولوی ما ترکیب هستیم نیم حیوان و نیم خدا.چرا که غذا خوردن و راه رفتن و خوابیدن تو هم حیوانی است.خورو خواب و خشم و شهوت.اما اگر این نیم خدا , در کنار این نیم حیوانی ما نباشد این خوی حیوانیت, ما را از حیوان هم پست تر می کند.

انواع معشوق از دیدگاه قرآن کریم:

الف:محبوب به معشوق حقیقی خداوند تبارک و تعالی

سوره ی بقره آیه ی 165:والذین آمنوا اشد حبا لله

کسانی که ایمان آوردند حبهای زیادی در دل شما هست از حب به منزل و مرکب و ماشینت تا محله و شهرت بگیر تا حب به ابزار و اشیاء و لباست.آدم لباسی رو که دوست نداره معمولا نمی پوشه.تا حب به افراد و دورو برت تا همه ی حبها و عشقهای دیگه. همه ی عشقهای جدید رو قرآن تایید می کند اما میگه:اشد حبا لله.بالاترین و شدیدترین حبشون مال خداست


در صحیفه ی سجادیه آقا امام سجاد(ع) می فرمایند:و ائم ابصار قلوبنا اما خالف محبتک
خدایا کور کن چشمهای مرا از آن چیزی که محبت تو را از من دور می کند و مخالفت با محبت تو ایجاد می کند


قرآن کریم همه حبها را تایید می کند به شرطی که این حب مخالفت با حب خدا ایجاد نکند.اشد حبا لله.

اول انقلاب یکی از فقهای انقلاب که الان پیر شدند بنده خدا حاکم دادستان کل کشور بود.حکم اعدام پسرش رو خودش جاری کرد.جملاتی که در زمان حکم اعدام گفت دقیقا اشد حبا لله بود.گفت پسرم:پاره ی تن من هستی بسیار دوستت دارم خودم بزرگت کردم اما چه کنم که خدا را بیشتر از تو دوست دارم و حکم اعدام تو را برای محبت خدا صادر می کنم این می شود اشد حبا لله

بالاترین درجه ی حب مربوط به خداوند تبارک و تعالی است

گفتیم منشا عشق شان درونی است.حالا اگر اشد حبا لله نباشد چه اتفاقی می افتد این جمله را از کتاب کیمیای محبت از مرحوم بزرگوار آشیخ رجبعلی خیاط نقل می کنم.می فرمایند:دل هر چه را بخواهد همان را نشان دهد اگر انسان شیفته ی جمال هر چه شود صورت برزخی اوست.اگر اشد حبا لله نباشد چه اتفاقی می افتد؟؟وجودت مطابقت پیدا می کند با همانچه که دوست می داری.بسیاری از مردم در روایت داریم که بصورت خوک محشور می شوند.به دلیل اینکه شهوتران بود شان وجودیش مثل خوک شد مثل خوک هم محشور شد.

روایت خطرناک از امام صادق(ع):
شیعیان ما حتما در روز قیامت دست شما را می گیریم اما یک شرط دارد شما آدم بیاین بقیه اش با ما!


یک عده مثل میمون محشور می شوند چرا؟چون این شخص شان وجودیش عشق به مضحکه بودن بود.همه ی دنیا رو مسخره می دید دوست داشت همه رو مسخره کنه و به همه چیز بخنده.

همین آشیخ رجبعلی خیاط که یکی از علمای بزرگ بود می گفت رفتم خدمت ایشان و گفتم آقا به من یک نظری بکنید.ایشان فرمودند که من شما را مثل یک زنی می بینم.بعد که خودش بررسی کرده بود متوجه شده بود که به خاطر زنی که دوستش داشته خدا را فراموش کرده و جمال به اون سمت رفته.آشیخ رجبعلی فرموده بود که شما اول برو خودت بشو برگردد.گفته بود چکار کنم؟؟ایشان گفته بودند:برو آخر اتاق سرت رو به سجده بگذار و اینقدر بگو سبوح قدوس رب الملائکة والروح تا بالاخره این خدا دوباره برگردد.می گفت: ده دقیقه که با همه ی وجودم این ذکر رو گفتم دیدم آشیخ رجبعلی بهم گفت درست شد پاشو بیا.در واقع شان وجودی انسان به اون سمت بر می گردد.وقتی ما اینهمه بحث کردیم که تو به این نتیجه برسی که منشا عشق شان وجودیست به این دلیل بود که از الان تصمیم بگیری که عشق را بر هر بی سروپایی عرضه نکنی.قابلیت داشته باشه وجودت شود.لذا محبت داشتن به غیر خدا تویی که خلیفةالله و جانشین خدایی,تویی که قراره صفات خدا در وجودت نشان داده شود.تویی که قراره وقتی دیدنت یاد خدا بیفتند را تبدیل می کند به کسی که وقتی دیدنت یاد یک موجود دیگری بیفتند.

ب.محبوب معشوق

قرآن کریم یک عده از محبوبها و معشوقها را معرفی می کند و به تو دستور می دهد که اینها را باید دوست داشته باشی.
حضرت امام خمینی(ره) در شعرشان اینطور می فرمایند:

هر که بینم خریدار توست

من خریدار خریدار توام



رسول خدا دربحارالانوار جلد 84 صفحه ی 84

اللهم الرزقنی حبک و حب من احبک و حب ما یقربنی الی حبک


خدایا روزی من کن:

1.عشق خودت را

2.عشق آنکه تو را دوست دارد

3.و عشق آنچه مرا به تو نزدیک می کند.


بابا من وقتی به مسجد می روم به خدا نزدیک می شوم پس چه اشکالی دارد که به مسجد عشق بورزم و چه اشکالی دارد که درِ آن مسجد را ببوسم.من وقتی به شلمچه و طلاییه می روم این خاک مرا به محبوب نزدیک می کند پس چه اشکالی دارد که من این خاک را ببوسم.رسول خدا می فرمایند:خدایا این عشق را به من روزی کن.

آن کس که خودت را و آن کس که تو را دوست دارد و آن وسیله ای که من را به تو می رساند من دوست دارم

مثلا چرا تو, خیابون بین الحرمین را دوست داری؟چون ما را به دو تا مرقد می رساند.چرا این مرقدها رو دوست داری؟چون ما را به حسین و عباس می رساند.چرا این دو تا رو دوست داری؟چون خدا رو دوست دارم

در روایت داریم بوسیدن درِ خانه ی انسانی که ولی خدا مستحب است.

ما دستور به عشق ورزی داریم

شعر باباطاهر خیلی زیباست میگه:

خوشا آنان که سودای تو دیدند

که سر پیوسته در پای تو دیدند

به دل بینُم تمنای کسانی

که اندر دل,تمنای تو دیدند


ج.عشق انداد یا معشوق سرابی

انداد یعنی چی؟نِد مخالف ضد است.ند یعنی مشابه .ند یعنی اشتباه گرفتن.ند یعنی تو هم اینکه شما درست داری می بینی.ند یعنی سراب.یعنی شما در جاده داری حرکت می کنی و فکر می کنی که به آب می رسی اما جلوتر که میری می بینی آب نبوده

سوره ی بقره آیه ی 165:و من الناس من یتخذ من دون الله اندادا یحبونهم کحب الله

بعضی از مردم هستند که یک سری مشابه ها و سرابها را جوری دوست دارند گویی خدا را اینطوری دوست دارند


مثلا من فلانی را دوست دارم چون من را به خدا می رساند.حالا اگر فلانی نباشد چکار می کنی؟میگه آقا به خدا نمی رسم این از انداده.من فلان جا را دوست دارم چون من را به خدا می رساند حالا گیریم نعوذبالله قبر رسول خدا خراب شد حالا چکار می کنی؟میگه آقا دیگه به خدا نمی رسیم.متاسفانه برخی از ما آنقدر حتی به معنویات خاص وابستگی پیدا می کنیم که فکر می کنیم حقیقت است

مرحوم شهید مطهری,در انگیزه ی اینکه اذکارشون رو به جز تسبیحات حضرت زهرا(س) را عوض می کردند اینگونه می فرمایند:که عوض می کردم تا لقلقه ی زبانم نشود.

البته ما یک برداشت دیگری هم از این عوض کردن داریم که این برداشت تلویحا داره به ما گفته می شود اونم اینست که فکر نکنند فقط با این دعاست که به خدا می رسم

یا می بینی طرف میاد میگه من عاشق دعای کمیلم,حالا اگر نتونستی بخونی چی؟؟دعای دیگه ای بخون.بله من آن گدا سمج مفلس کنایه نفهمم برانیم از در درآیم از در دیگر.
انسان به وسیله هیچگاه وابسته نمی شود.آدم به هر چیزی غیر از خط عصمت و امامت و ولایت خداوند وابسته نمی شود.


اولین نوع انداد:

1.حب نفس

حب نفس به این معناست که شخص فکر می کند که خدا را دوست دارد اما شخص خودش را دوست دارد

شرطش چیه؟
الف:میل به دوام:

اگر به تو بگویند که بدون شک ما برای تو سه هزار سال عمر در دنیا منظور می کنیم و پیرت هم نمی کنیم و جوانیت را هم برایت حفظ می کنیم.اینجا اگر تو میل به بقا داری واگر به این دنیا وابسته شدی این اولین شرط از حب نفسه.مثلا در زمان جنگ بعضی از بچه ها می گفتند حالا این عملیات نشد عملیات بعدی شهید می شویم و همین باعث می شد که هیچوقت شهید نشوند.بنابراین حب نفس یعنی میل به بقا و دوام.

ب:میل به اولاد و یاران

یعنی اینکه انسان علاقه داشته باشد که آنها بمانند برای او و او بماند برای آنها.خیلی از ماها برای رفتن کسانی اشک می ریزیم که خیلی اشتباه می کنیم از اینکه به زور می خواهیم آنها را در این دنیا نگه داریم.مگه ما نمی گوییم هدفمون از عشق رسیدن و وصال به معشوق است اما آیا مرگ غیر از لقاءالله و غیر از وصال اسم دیگری دارد؟چه برای خودت و چه برای بقیه ی دوستانت نباید میل به دوام داشته باشی.پس اگر امام می فرمایند:که خدایا به من عمر روزی بده این میل به بقا نیست بلکه میل به خدمت بیشتر است.لذا وقتی خدمت امام تمام می شود آقا امیرالمومنین می فرماید:فزت و رب الکعبه. و یا خانم حضرت زهرا می فرمایند:عجل فی وفاتی.

اگر عاشقی, عاشق نباید از وصال فرار کند و نباید برای سایرین عشاق هم ماندن را بطلبد.بماند چکار؟خیلی از کسانی که عاشق خداوند تبارک و تعالی هستند ماندنشان اذیت کردنشان است.منتها ماها چون خیلی بچه گانه فکر می کنیم مدام میگیم کاش فلانی هم بود قرمه سبزی می خورد در حالی که نمی دونه اون الان عجب جاییه و چی داره روزی می گیره

عاشق وصال یار را آخر عشق می داند.میل به دوام از حب نفس است

حب نفس خطری است و وقتی مذموم است که حقوق خدا و دیگران تضییع شود.یعنی اینکه انسان برای بهتر زندگی کردن خودش و حقوق دیگران و حقوق خدا را تضییع کند.مثلا میگه من دوست دارم امشب آرام و گرم بخوابم.خداوند به پیلمبرش می فرماید.پاشو شب

انسان راحتی خدا رو می گیره راحتی خودش رو نقض می کند.راحتی خلق رو می گیره از راحتی خودش می گذرد.اگر حب نفس بود کسی تا الان تو این مملکت سالم نبود!

شهید کیانی 16 ساله:

دنیا و زیوراش مال خودتون ما رفتنی هستیم.یاعلی

یعنی بنده خدا برای خودش اصلا نفسانیتی قائل نیست.آقا اگر شما فردا رفتی جانباز و شهید شدی کسی تو این مملکت قدر تو رو می دونه؟میگه آقا این سوال از حب نفس بلند میشه.

تو درست رو بخون برای عشق. چکار داری که پدرو مادرت قدر تو رو می دونه یا نه.زمانی که انقلاب شد شهید بهشتی فرمودند:انقلاب,انقلاب عاشقان است.عشق داشته باشید.جوانها عاشق باشید

این دوره زمونه طرف میاد میگه من راحت باشم گور بابای مردم.بهش میگی تو چرا اینگونه در جامعه رفت و آمد می کنی و جامعه را آلوده می کنی؟میگه من خودم پاکم.این یعنی گور بابای ..

من خودم پاکم یعنی چی؟این حب نفس است.

حب نفس یعنی اینکه شخص در جایگاهی مثل خانواده خودش رو در جایگاه پدرو مادرش قرار نمی دهد.پدرو مادر را نمی بیند فکر می کند پدرو مادر نوکر بی جیره و مواجبی هستن که باید به این سرویس برسونند.لذا هیچوقت فکر نمی کند که زحمات پدرو مادرم به عشق منه.نمیفهمه و حالیش نیست که پدرو مادرش دنیارو فقط به عشق تو تحمل می کنه که بچه ام یک وقتی مشکلی براش پیش نیاد,یک وقتی بچه ام کارش گیر نکنه.تو پنجاه سالگی مشکل قلبی پیدا نکنه و.....حتی برای بچه ی پنجاه سالش هم تو فکره

در ادبیات ژاپنی ضرب المثلی داریم که میگه:
عاشق تو کسی نیست که در باران تو را زیر چتر خود جای دهد.بلکه عاشق تو کسی است که در باران بر سرت چتر بگیرد و ندانی که چتر گرفته است

وقتی انسان فکر می کند می بینید از فطرتش چه جملات الهی بلند میشه

وقتی حب نفس میاد چون خودت درمیانی و خودت برای خودت مهمی نه عشق خدا را درک می کنی و نه می توانی نسبت به خداوند عشق ورزی کنی.

حافظ میگه:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز


کتاب کیمیای محبت صفحه ی 65 از قول آشیخ رجبعلی خیاط

ایشان می فرمایند:شبی دو فرشته دو راه فنا را به من آموختند و آن جملات این بود

1.از پیش خود هیچ مگوی .

مراقب باش حرف از نفست بلند نشود.همیشه وقتی می خواهی صحبت کنی و صبح که خواستی بلند بشی اول بگو:

افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد اعوذ بالله من نفسی

اجازه نده از نفست صحبتی بلند بشه.گاهی اوقات یک جمله میگی یک آدم رو بیچاره می کنی یا یک جمله میگی خودت رو بیچاره می کنی.یک پرده کنار می زنی که یک وقتی هم پرده ای از روی اعمال خودت کنار می رود و دین و ایمانت بر باد می رود

2.و غیر از خدای هیچ مخواه

حساب و کتابها رو قبلا با خودت بکن که آقا من برای پول و خانه و ماشین نیامدم برای فلان نیامدم,برخی ادعای ایمان هم دارند اما چه توقعاتی که نسبت به زندگی دارند.

در زندگی موقع حرف زدن,صحبت کردن,گفتن و خندیدن و خوابیدن نگاهت به دوروبرت نباشد.ببین خدا چه می خواهد.

ایام محرمه! خواهر من برادر من! هرموقع کم آوردی یاد زینب و رقیه بیفت یاد شهدا و جانبازان بیفت یاد کسانی که از خدا هیچ غیر از خدا نخواستند .فقط خودت را خواستند

پس عمه ی خودم قیب از شهادتش به ابوی ما گفته بود که فردا خیلی دوست دارم که شهید بشوم اما مشکلی دارم و اون اینه که من دوست دارم برای خودم شهید بشوم.آقای فلانی یک چیزی بگو که فردا که خواستم برم شهید بشوم به این فکر نباشم که شهادت چه چیز خوبیه و به بهشت می روم و به نعمتهای مادی و معنوی می رسم .یه جوری دوست دارم شهید بشم که فقط و فقط برای خدا باشد!!

آنان که غیر از خدا را می خواهند حتی در بهشت جزو خاسرینند.خداوند می فرماید:در بهشت با برخی از بندگانم روزی هفت بار در گوششان باهاشون صحبت می کنم.اینکه خود خدا با شما صحبت کنه لذتش اصلا قابل وصف نیست.مثال مجازی:گاهی وقتها لذت صحبت کردن با یک شخص از تمام نعمتهای دنیا بالاتره.حالا این کی هست؟؟؟یه آدمه

حالا ببین لذت صحبت با خود خدا چیه؟؟

لذا غیر از خدا هیچ مخواه.اگر می خواهی تو زندگی راحت باشی عشقت رو فقط به خدا بسپار

 





مکتب عشق (2) (سه شنبه 87/2/10 ساعت 3:10 عصر)
علامه می فرماید:

عشق عبارت از تعلق و ارتباط وجودی بین محب و محبوب

و یا به تعبیر دیگری می فرمایند:

عشق مرضی است روحی از توجه مکرر به حسن معشوق

ادامه مطلب...



قسم باقیمانده مکتب عشق (1) (سه شنبه 87/2/10 ساعت 3:8 عصر)
خط مرزی شهوت و عشق مجازی:

این دو در کنار هم حرکت می کنند که دو حالت وجود دارد

1
.عشق مجازی که باید با شهوت همراه باشد

2.عشق مجازی که نباید با شهوت همراه باشد


در مورد اول روابط زناشویی و ازدواجه که اون شهوته هم, درش عشق و محبت وجود دارد وگرنه شهوترانی نیست.

و در مورد دوم در مسائل غیر ازدواج است .عشقهای مجازی که نباید با شهوت همراه باشد.چون گفتیم شهوت خیلی نزدیک به عشق مجازی حرکت می کند و حق هم دارد.یعنی یک قسمتی از عشق مجازی حق اینه منتها در روابط زناشویی. در غیر اینصورت کوچکترین ذره ای از شهوت عشق را فاسد می کند.

عشق مجازی چند مشکل دارد:

مشکل اول:

ابزارها در تشکیل عشق مجازی موثرند.شما در عشق خدا و عشق حقیقی نیاز به ابزار خاصی نداری بلکه این اعمالند که موثرند.یعنی به قد و سن و فرهنگ و کلام و جمال و کمال شما نگاه نمی کنند بلکه می گویند شما قابلیت رسیدن به خداوند و قابلیت قرار گرفتن در ایدئولوژی و چارچوب مکتب عشق رو داری هر کی می خواهی باش.اما عشق مجازی این ضعف رو داره که ابزار در تشکیل عشق مجازی موثر است.یعنی یک قسمت از ایجاد عشق مجازی در اثر ارتباطات قلبی است. و قسمتی هم به ارتباطات فیزیکی و ظاهری بر می گردد.یعنی ممکن است ظواهر در تشکیل عشق یا تشکیل نشدن عشق موثر باشد.بنابراین این ایراد اول است و به همین دلیل ممکن است یک عده ای هیچوقت در عالم به عشق مجازی نرسند چون ابزارشون تکمیل نمی باشد.اصلا یک عده ای ممکن است در عالم معلولیتهایی داشته باشند که اصلا هیچوقت نتوانند به این موضوع فکر کنند.

مشکل دوم:

اینکه عشق مجازی آرام آرام به یک دور می رسد.یعنی آرام آرام انسان دور چهار پنج گزینه می چرخد تا می رسد به نقطه ی اول.یعنی اول خودش رو دوست داره بعد والدینش رو دوست داره بعد یواش یواش جنس مخالفش رو دوست داره بعد فرزندش رو دوست داره بعد نوه اش رو دوست داره بعد دوباره خودش رو دوست داره یعنی می چرخه که این وسط کلی اتفاقات ناجور هم رخ میده.یعنی جدایی از خودی که دوست داره به خاطر کس دیگه ای که دوست داره.جدایی از پدرومادری که دوست داره به خاطر همسری که دوست داره.جدایی نسبی از همسری که دوست داره به خاطر بچه هاش که دوست داره و جدایی از بچه ها به خاطر نوه.این بلایی است که همه ی کسانی که در سیکل عشق مجازی هستند سر همدیگه میارند که البته این قانونشه و نمیشه سرش دعوا می کرد و تمام اینها مقدمه ای هست که مارو با خود مکتب آشناکند که باید به جای دیگه ای هم نگاه کرد.

مشکل سوم:

که در حقیقت مشکل نیست و باید رفع شود.
در مجاز و حقیقت آموزش لازم است.عاشقی یک فن است+یک هنر =نحوه ی اجرای این آموزش
معمولا ماها در کشورمان عادت کردیم که به محض اینکه جوانها احساس یک محبت شدید کردند اول اسمش رو عشق می گذارند و بعد هم بدون آموزش داخل این عشق می روند و این محبت رو یا خرابش می کنند یا افراطیش می کنند یا تفریطیش می کنند.آخرش هم به دعوا می کشد
بنابراین آموزش لازم است.کمااینکه ما می خواهیم صحبت کنیم و مکتب عشق عرفانی رو آموزش بدهیم برای اون قسمت از مکتب عشق مجازی هم آموزش لازم است

عشق به حقیقت و عشق به خلق ملازمه دارد.هر چقدر از بالا کم کنی پایین کم میشه و هر چقدر از پایین کم کنی بالا کم میشه.هر چقدر به عشق حقیقی بیشتر برسی عشق مجازی پررنگ تر می شود و هر چقدر به عشق مجازی بیشتر برسی عشق حقیقی پررنگ تر می شود.

من لم یشکرالمخلوق لم یشکر الخالق

کسی که به عشق مجازی نرسد و شکر و حمد نگوید حقیقت را شکر نکرده است

یعنی اگر در مقابل عشق حقیقی ابرو در هم بکشد در مقابل عشق مجازی هم ابرو در هم می کشد

یعنی اگر در روابط عاطفی مجازیتون از خدا کم بگذارید این رابطه خراب می شود و اگر در روابط حقیقی الهیتون از مجاز کم بگذارید اون رابطه خراب می شود.اگر به خاطر نماز خواندن دل یک نفر را بشکنی نمازت خراب می شود و اگر به خاطر دل یک کسی نمازت رو بشکنی دل اون خراب می شود!!!

چهار قانون مشترک بین عشق حقیقت و مجاز حلقه ی اتصال به بحث مکتب عشق

قانون اول:

عشق اثر نام دارد یعنی انسانی عاشق است که نام معشوق لقلقه ی زبانش باشد و اگر انسانی نامی بر لب لقلقه ی زبانش بود که معشوق بدش میاد بیخود میکروفون برندارد که من عاشقم.آقا مثلا معشوق شما از تربچه بدش میاد تو هم مدام راه بری بگی تربچه تربچه تربچه!قطعا تنفر ایجاد می کند.آدمی که اذکاری رو لبش هست که این اذکار رو معشوق مجازیش یا خدا نمی پسندد عشق رو داره خراب می کنه.این اثر عشق رو کم می کند و تبدیل به تنفر می کند
آیا می شود انسانی عاشق خدا یا عاشق معشوق و معشوقه ای باشد اما از ادبیاتی استفاده کند که اونها بدشون میاد.لباسی بپوشد که اونها بدشون میاد,طوری حرف بزند که بدشون میاد جایی بره که بدشون میاد!!!!!!!!!!!!


دید مجنون را یکی صحرانورد کو به روی پشته ای بنشسته فرد

صفحه اش از خاک و انگشتان قلم بر به روی خاک هی میزد رقم

گفت ای مجنون بیدل چیست این نامه انگاری بهر کیست این

گفت مشق نام لیلی می کنم خاطر خود را تسلی می کنم

چون میسر نیست بر من کام او عشق بازی می کنم با نام او




یعنی اینکه انسان باید درگیر باشد

قانون دوم:

عشق مجازی و عشق حقیقی تمرکز می آورد.یعنی اینکه اگر صد هزار نفر در یک جمعی باشند این دائم دنبال اون یک نفر می گردد.صد هزار تا بخندند و بهش باریک الله بگویند می گرده ببینه که اون یک نفر چی میگه.صد هزار تا فحشش بدهند اگر اون یک نفره بهش بگه باریک الله راضی میشه.به خاطر اینکه عشق وحدت و تمرکز میاره.وقتی انسان به یک معشوق حقیقی و یا معشوق مجازی می رسه تمرکز میاره

ببینید چقدر عشقهای این زمانه مبتذل شده.طرف رفته بود چاپخونه گفته بود کارت دعوت برام چاپ کن که( معشوق عزیزم من در دنیا فقط و فقط تو را می ستایم و فقط تو را دوست دارم)از این کارت پنجاه تا برام چاپ کن.اینها بازیه.اما محبت اشکالی ندارد.

آقا شما به این بگو نوکرتیم به اون بگو چاکرتیم به اون بگو خاک پاتیم و...چه اشکالی داره که آدم همه ی خلق رو دوست داشته باشد.اما عشق وحدت میاره.تمرکز میاره.یعنی اینکه انسان تمام فکرش این هست که رضایت معشوق را جذب کند.چرا برخی از مردم در محیطهای مخالف کم می آورند و همرنگ جماعت می شوند چون تمرکزی در عشق ندارند.مکتب عشق مکتبی است بسیار قوی.چرا برخی میگن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو و عاشقان می گویند همرنگ جماعت نشو ولو رسوا شوی.برای اینکه تمرکز داره و فرقی براش نداره.رسوا که میشه کیف می کنه که همه من رو می شناسند.مجنون میگه همه تو خیابون من رو می شناسند که فلانی مجنونه.خب بگذار بگویند که مجنونه

قانون سوم:

عشق مجازی و حقیقی نسبت به لوازم معشوق انسان احساس دلبستگی و عشق می کند.اول بحث هم گفتم می بینی خانه ی کعبه رو می بوسه,قبر امام حسین رو می بوسه,عاشق نخلهای بین الحرمینه,قربون کبوترهای حرمت و...

پای سگ بوسید مجنون خلق گفتندش چرا؟

گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته است


بنابراین آثار و لوازم خیلی مهمه.یعنی اگر رفت به سمت حقیقت این آثار و لوازم خودشون اثربخشی دارند.ما در دستورات زیارتیمون داریم که لمس کنید.اگر می تونی برو جلو و هر چقدر که می تونی به ضریح نزدیک شو و اگر در ضریح باز میشه برو به قبر برس.لمس کن و ببوس

آثار معشوق برکات دارد.آرامش می دهد.خیلی از خانواده های شهداء کسانی هستند که با آثار به جا مانده از بچه هایشان که بیست سال گذشته هنوز که هنوزه احساس محبت می کنند.آثار عشق می آورد.

قانون چهارم:

وقتی عشق میاد,تمرکز میاد,آثار و اثر نام میاد این نکته هم ایجاد می شود یعنی عاشق نسبت به معشوق عادت به خوب بینی دارد.در روابط مجازیتون و روابط حقیقیتون یعنی رابطتون با خلق و رابطتون با خدا اگر قسمتهای بد در چشمتان می آید مشکل عشقی دارید.ولی وقتی به حضرت زینب می رسید که ومارایت الا جمیلا,اگر بر دیده ی زینب نشینی به غیر از خوبی خالق نبینی

یعنی بالاترین اثرات عشق رو داریم می بینیم.جدی ندیده و جدا اینطوری بوده!

پایان مقدمه

فصل اول:مبادی عشق

از راههای بسیار بسیار مورد توصیه برای تهذیب, که این دهه دهه ی مهذب شدنه ,دهه ای است که به برکت آقا اباعبدالله شب هفتم هر چی هست رو پاک می کنیم.از مهمترین راههای توصیه ی حکماء و برخی فلاسفه و عاقلان و از مهمترین راه رسیدن به حقیقت خداوند تبارک و تعالی و رسیدن به کلمه ی مهذب شدن بحث عشق است.خوف و ترس و طمع جواب قطعی نمی دهد.

در مثنوی مولوی می فرماید:آن نفس که شد عاشق, اماره نخواهد شد

در مبارزه با نفس اماره, شمشیر بُرنده و شمشیر بَرنده ی ما عشق است

پای استدلالیان چوبین بود

پای چوبین سخت بی تمکین بود

مرحوم شهید مطهری در کتاب ارزشمند جاذبه و دافعه ی آقا امیرالمومنین صفحه ی 72 از قول یک صاحب دلی این جمله را می گویند که در حقیقت این صاحب دل به ایشان این نصحیت را کرده گفته فلانی:
کاملی را پیدا کن و رشته ی محبت و ارادت او را به گردن آویز که از راه عقل و استدلال هم کم خطرتر و هم سریعتر است.

مرحوم حضرت آیت الله علی آقای شیرازی که استاد شهید مطهری بودند و استاد وارد و عالمی هم بودند یکی از مباحثی که با مرحوم شهید مطهری کار می کردند بحث عشق بوده.یکی از هم حجریهای ایشان می فرماید:نیمه های شب می دیدیم که شهید مطهری در بالکن حجره می ایستد و شروع به صحبت کردن می کند و سالیان سال هم ادامه داشت تا بالاخره در این صحبتهای عاشقانه ما متوجه شدیم که مخاطبش را هم می بیند و دارد با امامش صحبت می کند.

در بحارالانوار جلد 178 صفحه 226:

قال علی (ع):الحب افضل من الخوف
عشق برترساندن مردم از خدا فضیلت دارد


در حقیقت این روایت تقدم عشق را بر کلیه ی راههای تهذیب برای ما بیان می کند.

در همین
کیمیای محبت که جدیدا چاپ شده در شرح حال حضرت رجبعلی خیاط صفحه 157 مرحوم شیخ احمد سعیدی که از مجتهدین مسلم و کسی که درس خارج می داده یعنی مجتهد پرور بوده ایشان می فرماید:به یکی از مریدان آشیخ رجبعلی خیاط که البته شیخ رو هم نمی شناختم سوال کردم:خیاط خوب در تهران سراغ نداری؟گفت چرا فلانی.من هم رفتم اونجا و همینطور که شیخ داشت اندازه ی ما رو می گرفت با من صحبت می کرد که چطوری؟کجا هستی؟کجا زندگی می کنی؟ بعد گفت:چکار می کنی؟گفتم درس.گفت:درس میدی یا درس می خونی؟گفتم من به اجتهاد رسیدم و دارم درس خارج می دهم.گفت:آشیخ رجبعلی همینطور که این متر دستش بود ایستاد.وقتی ایستاد و مکث کرد من برگشتم نگاش کردم که چرا مکث کرده؟بعد دیدم در چمشهاش یک حرف خیلی سنگینی رو داره به دل من تزریق می کنه.بعد هم با زبانش گفت:که برو درس عاشقی بیاموز و بیاموزان

می گفت:این جمله آنقدر در من اثر کرد که من رو بیچاره کرد.طوری که یک مجتهد مسلم از شاگردان ثابت یک خیاط می شود.همین خیاطی که می گوید عشقش به خلق اینگونه او را عاشق خداش کرده بود.ابدا با مردم بد برخورد نمی کرد.جوانی یک ساعت زودتر قبل از شروع مجلس خدمت آشیخ رجبعلی رسیده بود که حالا مثلا تو مغازه یه پیرهنی بخره.آشیخ رجبعلی خیاط میگه عزیز من ما اینقدر خریدیم اینقدر هم کار کردیم که دستمزدمه.جوان مدام اصرار بر چونه زدن داشت.بعد آشیخ رجبعلی به جوان گفته بود که آقا جون شما نمی خوای بخری.بعد این جوان یک کمی ناراحت شد.ایشان می فرماید:مجلس که شروع شد و جوان هم در مجلس حضور داشت بعد از چند دقیقه که از مجلس گذشت آشیخ رجبعلی مجلس رو قطع کرد و رفت سراغ اون جوان دستش رو بوسید و رفت که پای اون جوان را هم ببوسد.گفت آقاشیخ چکار می کنی؟گفت:جوان من را حلال کن.این چرک کوچکی که از این جمله ی من در دل شما ایجاد شد امشب من رو کلا بسته.قبض قبضم اصلا نمی توانم خدا را ببینم!!!

درس عاشقی بیاموز یعنی انسانی که عاشق نباشد چگونه می خواهد به خدا برسد و این مانع تهذیب است

عشقه یک گیاه است که در لسان العرب جلد 10 صفحه ی 251 اینطور ترجمه کرده که نام گیاهی است که سبز شده سپس لاغر و نازک شده و در نهایت زرد می شود.بعد از این نتیجه گرفته اند که انسان در اثر عشق چنان بهش فشار میاد که آرام آرام لاغر می شود و سپس زرد می شودعشق آدم رو پژمرده می کند.

کتاب فطرت شهید مطهری صفحه ی 89 تعریف دیگه ای برای عشقه دارد:

می فرماید:عشقه یک گیاهی است که پیچک است.دور گیاه اصلی می پیچد طوری که گیاه اصلی هر چی خروجی دارد این می گیرد و هر چی ورودی دارد این بهش می دهد.


بعد شهید مطهری اینطور تفسیر می کند که عشق یک گیاهی است که دور انسان می پیچد.خروجی و ورودی انسان را کنترل می کند.هر چی می خواهی بیرون بدهی از این فیلتر می گذرد و هر چی می خواهی وارد کنی باز هم از این فیلتر می گذرد.لذا خصوصیات عشق در تو تکمیل می شود.بعد گیاه را محدود و محصور می کند طوری که این گیاه آرام آرام می شود محل روزی خوردن عشق یعنی این پیچک.یعنی در حقیقت خود گیاه روز به روز ضعیفتر می شود

در کتاب مجمع البحرین جلد 5 صفحه ی 214

جمله ی
جالینوس حکیم بسیار زیباست

عشق فعلی نفسانی دارای سه موقف است

1.تخیل در ایتدا

2.فکر در میانه

3.ذکر در انتها


یعنی اولین قدم این است که انسان در ذهنش معشوقی برای خودش درست می کند.تخیل یعنی خیال پردازی.یک ذهنیتی از معشوق حقیقی یا مجازی ایجاد می کند

در دومین قدم وقتی وارد می شود شروع به فکر کردن می کند.مصادیق را می سنجد که کدام یک از اینها آن چیزی هست که من فکر می کردم
.
بعد که رسید میشه ذکر در انتها.دیگه نمی تواند فراموش کند.

در حقیقت جالینوس حکیم سه پله را برای عشق در این کتاب معرفی می کند

در الاشارات والتبیهات جلد 3 صفحه ی 162:

مرحوم ابوعلی سینا می گوید:عشق یک محبت مفرط و از حد گذشته است


یعنی اینکه انسان دلش تنگ می شود نمی گیرد.از صبح تا شب زندگی می کند,غذا می خورد,راه می رود,می خندد و صحبت می کند اما دائم یک بغض خیلی کوچکی که حاصل از معشوق خواهی است این گوشه ی گلوش گیر کرده .تا تنها می شود این بغض می شکند.تا معشوق را کنار خود نبیند آرام ندارد.

یک وقتی خدمتتون عرض کردم در شرح حال مرحوم سید محمد باقر شفقی که ایشون می گفت:از نوکرش سوال کردند که این آقا چطوره؟گفته بود خیلی عالیه.آدم بسیار بسیار نرمالیه.صبح سر موقع صبحانه اش رو می خوره با روحیه سر کلاس درسش میره.میگه می خنده.ظهر میاد خونه ناهارش رو با خانواده می خوره بعد از ظهر استراحت مختصری می کنه بعد یک چایی و بعد یه دوره گردی و درسی و...سر شب برای نماز جماعت میره مسجد ,منبرش رو هم میره.بعد میاد خونه شام رو با خانواده اش می خوره بعد می گیره می خوابه تا دوازده شب.اما آقا دوازده شب که میشه ایشون دیگه قاطی می کنه که یک کمی این آقای ما می زنه به سرش. تو اتاقش می بینم راه میره سرش رو تکون میده گریه می کنه می شینه بلند میشه می چرخه اصلا معلوم نیست چشه.
بی قراری عاشقی ‍!!!

یکی از بزرگان علمای تبریز نقل می کردند:که ما در جایی ساکن بودیم و اونجا زندگی می کردیم و یک پیرمردی بود که کارهای باغبانی خونه رو می کرد.بعد می گفت یک نیمه شبی بلند شدم که تجدید وضویی بگیرم اومدم تو حیاط دیدم که از اتاق این باغبان ما یک نور بسیار عجیبی داره به چشم می خوره.نوری که مشخصه نور لامپ نیست یک نور عجیب غریبیه.بعد میگه اومدم قدم بردارم دو قدم رفتم به محوطه ی نور رسیدم دیدم اصلا دیگه اختیار بدنم دست خودم نیست.هر کاری می کردم دستم رو تکون بدم دیدم دستم نمی کشه,خواستم عقب عقب برم دیدم نمیشه اصلا قفل شدم.می خواستم صدا بزنم نمی شد.گفتم خدایا نکنه من سکته کردم مُردم.دیدم نه چشمهام کار می کنه حرکت می کنه اما بدنم قفل شده.بعد آرام آرام دیدم نور کم شد تا از بین رفت.تا از بین رفت من بدنم راه افتاد.رفتم و در زدم باغبان در رو باز کرد گفتم اجازه هست بیام داخل؟وارد شدم و به باغبان گفتم داستان چیه؟؟این نور چی بود که من رو یک ساعت اینجا قفل کرد؟؟میگه باغبان خیلی ناراحت شد.گریه کرد و گفت به دو شرط خدمتتون میگم:

1.مِن بعد, شما همونطوری که به من دستور می دادین که اینو بگیر و اونو بخر و اینو ببر و اونو بیار اینها ترک نشه.چون من دلم خوشه که روزی من اطاعت از دستور شماست!

2.تا زنده ام برای کسی این داستان را نگویید.

گفت:بفرمایید

گفت:آقا بعضی از شبها اینجا میاد.گفتم شما مگه چکار کردی؟گفت:کاری نکردم این چار تا گیاهی که دستمه با عشق اینها رو پرورش میدم.چار تا آدم که کنارم هستند با عشق بهشون نگاه می کنم.نماز که می خونم با خالقم صحبت نمی کنم با معشوقم حرف می زنم.ترک گناه می کنم به این دلیل که خالقم رو دوست دارم.عبادت می کنم چون دوسش دارم عبادت می کنم.ببینید عشق چطور کولاک می کنه!؟

که ظاهرا دو روز یا دو هفته بعد این باغبون از دنیا می رود






مکتب عشق(1) (سه شنبه 87/2/10 ساعت 3:8 عصر)
مقدمه:

جایگاه خالی کلمه ی عشق نه به عنوان اینکه این کلمه استعمال نمی شود بلکه به عنوان اینکه حقیقت این کلمه استعمال نمی شود در جهان امروز باعث اکثر بدبختیها و بیچارگیهای مادی و معنوی ماست.
ادامه مطلب...



خود فریبی (سه شنبه 87/2/10 ساعت 2:57 عصر)

به نام خدا
در مبحث خود فریبی، چند مورد رو بحث خواهیم کرد:
1- مقدمه، 2- معنای خود فریبی، 3- انواع خود فریبی، 4- آفات خود فریبی، 5- راه مبارزه با خود فریبی، 6- مبارزه با خود فریبی و خود شناسی و خدا شناسی.
ادامه مطلب...




شرح دعای صحیفه قسمت بیست و چهارم (سه شنبه 87/2/10 ساعت 1:8 صبح)

درادامه بحث بصیرت:

یکی از علمای مازندران می فرمود که من در زمان مرحوم آقا سید علی قاضی در قم بودم بعد یکی از همشهریان ایشان که می خواست برود خدمت آقای قاضی منم بهش گفتم که من هم یک نامه دارم شما نامه ی من را هم به ایشان بدهید.در نامه ام اینطور نوشتم که:جناب قاضی چکار کنیم که پرده ها کنار برود و ما امام زمانمان را ببینیم؟سوال,سوال بصیرتی است.چون وقتی بصیرت و نور میاد و پرده ها کنار می رود یکی از مصادیق چیزهایی که دیده می شود ولی و امام است.این سوال را کردم و آن زمان که مثل امروز ایمیل و پست الکترونیکی و ...نبود.طرف نامه می داد یک ماه بعد جوابش را می گرفت.می گفت من یک ده پانزده روزی که از آن جریان گذشته بود اصلا یادم رفته بود که همچین سوالی کردم و اتفاقا به ایام تعطیلات حوزه خورد و ما هم گفتیم یک چند روزی بریم مازندران یک سری به خانواده ام بزنیم و برگردیم.خلاصه رفتیم مازندران و یک روز که هوا هم خیلی گرم بود به زحمت بعد از ظهر خوابم برد.یک دختر و پسر کوچکی داشتم که همینطور که بازی می کردند و دنبال هم می دویدند یک سر هم تو اتاق من اومدند و یک دوری زدند و دنبال هم کردند و رفتند بیرون.من هم بیدار شدم و یک دادی سر این بچه ها زدم که خجالت بکشید مگه نمی بینید باباتون خوابه.یک دادی زدم و این طفلکی ها هم ترسیدند و لرزیدند و ناراحت شدند و رفتند بیرون.بعد که از خواب بیدار شدم گفتم بچه بودن چرا من داد سر اینها زدم.بچه ها را بردم بیرون و یک دوری زدیم و بستنی براشون خریدم و خلاصه راضی شدند و اومدیم منزل.
وقتی برگشتم قم مسئول حوزه بهم گفت حدود بیست روزی است که یک نامه ای از تبریز برای شما آمده و یکدفعه من یاد آقای قاضی افتادم.گفتم حتما جواب نامه هست.رفتم نامه رو باز کردم دیدم زیرش نوشته
عزیزم:کسی که نمی تواند غضب خود را کنترل کند و سر بچه هایش داد می زند چرا دنبال بصیرت می گردد؟این شخص هیچوقت نمی تواند امام زمانش را ببیند.ادامه مطلب...




شرح دعای صحیفه قسمت بیست وسوم (سه شنبه 87/2/10 ساعت 1:7 صبح)

واکرمنی بعافیتک,و اغننی بعافیتک,و تصدق علی بعافیتک,وهب لی عافیتکادامه مطلب...



شرح دعای صحیفه قسمت بیست دوم (سه شنبه 87/2/10 ساعت 1:4 صبح)
اللهم صل علی محمد و آله,و عافنی عافیة کافیة شافیة عالیة نامیة,عافیة تولد فی بدنی العافیة,عافیة الدنیا والاخرة,وامنن علی بالصحة والامن والسلامة فی دینی و بدنی,والبصیرة فی قلبی,والنفاذ فی اموری,والخشیة لک,والبصیرة فی قلبی,والنفاذ فی اموری,والخشیة لک والخوف منک,والقوة علی ما امرتنی به من طاعتک,الاجتناب لما نهیتنی عنه من معصیتکادامه مطلب...





<   <<   41   42   43   44   45   >>   >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 32 بازدید
    بازدید دیروز: 336
    کل بازدیدها: 698206 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •