درادامه بحث بصیرت:
یکی از علمای مازندران می فرمود که من در زمان مرحوم آقا سید علی قاضی در قم بودم بعد یکی از همشهریان ایشان که می خواست برود خدمت آقای قاضی منم بهش گفتم که من هم یک نامه دارم شما نامه ی من را هم به ایشان بدهید.در نامه ام اینطور نوشتم که:جناب قاضی چکار کنیم که پرده ها کنار برود و ما امام زمانمان را ببینیم؟سوال,سوال بصیرتی است.چون وقتی بصیرت و نور میاد و پرده ها کنار می رود یکی از مصادیق چیزهایی که دیده می شود ولی و امام است.این سوال را کردم و آن زمان که مثل امروز ایمیل و پست الکترونیکی و ...نبود.طرف نامه می داد یک ماه بعد جوابش را می گرفت.می گفت من یک ده پانزده روزی که از آن جریان گذشته بود اصلا یادم رفته بود که همچین سوالی کردم و اتفاقا به ایام تعطیلات حوزه خورد و ما هم گفتیم یک چند روزی بریم مازندران یک سری به خانواده ام بزنیم و برگردیم.خلاصه رفتیم مازندران و یک روز که هوا هم خیلی گرم بود به زحمت بعد از ظهر خوابم برد.یک دختر و پسر کوچکی داشتم که همینطور که بازی می کردند و دنبال هم می دویدند یک سر هم تو اتاق من اومدند و یک دوری زدند و دنبال هم کردند و رفتند بیرون.من هم بیدار شدم و یک دادی سر این بچه ها زدم که خجالت بکشید مگه نمی بینید باباتون خوابه.یک دادی زدم و این طفلکی ها هم ترسیدند و لرزیدند و ناراحت شدند و رفتند بیرون.بعد که از خواب بیدار شدم گفتم بچه بودن چرا من داد سر اینها زدم.بچه ها را بردم بیرون و یک دوری زدیم و بستنی براشون خریدم و خلاصه راضی شدند و اومدیم منزل.
وقتی برگشتم قم مسئول حوزه بهم گفت حدود بیست روزی است که یک نامه ای از تبریز برای شما آمده و یکدفعه من یاد آقای قاضی افتادم.گفتم حتما جواب نامه هست.رفتم نامه رو باز کردم دیدم زیرش نوشته عزیزم:کسی که نمی تواند غضب خود را کنترل کند و سر بچه هایش داد می زند چرا دنبال بصیرت می گردد؟این شخص هیچوقت نمی تواند امام زمانش را ببیند.ادامه مطلب...
|