|
|
نکتـهی اول
در ابتدای آخرین قسمت از بحث ملکوت انسان نگاهی به چند آیه از قرآن کریم داریم:
عدهای به خدا ایراد مـىگیرند که وسوسـهی شیطان اعمال ما را خراب مـىکند، چـهگونه این بـىعدالتی را تحمل کنیم؟ آیـهی 60 سورهی انعام پاسخ خدا به این انتقاد است:
مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ
آیـهی 261 هم به این مطلب برمـىگردد که خدا بیـشتر از ایـنکه از ما بخواهد ذکر بگوییم، مـىگوید به مردم بپردازید:
مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
آیـهی دهم از سورهی مبارکـهی زمر مربوط به زمانی است که کار خیلی سخت مـىشود و ثواب صبر بر گناه را بیان مـىکند.
وقتی انسان به ملکوت اعمال حواسش نیست، کلاه سرش مـىرود و هرچه در جیب دارد، تا شب خرج مـىکند.
این دو آیه اول از حسنات شروع مـىکند و نشانـهی سبقت رحمت خدا بر غضبش است.
نکتـهی دوم
یک میل به ملکوت در آدمیان وجود دارد، و علامت آن هم این است که انسان هیچ گاه راضی نمـىشود، همیشه ناراحت است که چـهرا روزهایش این گونه مـىگذرد!
یک میل به مرگ هم هست، وقتی انسان مـىخواهد بمیرد، از بـىوفایی دنیا زیاد مـىگوید، ایـنها مربوط به دوران نوجوانی کسانی است که اهل معاشقه با خدا هستند. همین شخص وقتی بزرگتر مـىشود، نفسش کار خود را مـىکند و دیگر زیاد به مرگ فکر نمـىکند و برای 15 سال بعد نقشه مـىکشد، یعنی شخص گیر کرده است، اسم این گیر حجاب است. دو نوع حجاب داریم:
الف) حجاب تعلقات: انسان به چیزهایی که دارد، وابسته مـىشود و علاوه بر ایـنکه به آنها احساس نیاز مـىکند، فکر مـىکند که از جانب آنها قدرتی هم دارد. آرام آرام از نوجوانی به بعد که ابزارها را بـهتر مـىشناسد، این نوع حجاب به سراغش مـىآید، اول علم است، بعد جمال و کمال و مقام، اطرافیان، اسباب و اثاثیه و مال و دارایی.
ایـنکه چـهرا با بالاتر رفتن سن، پاکی و وارستـهگی کـمتر مـىشود، مربوط به حجاب تعلقات است. کـمکم خدا از وجودش پاک مـىشود و توجهش به ملکوت کاهش مـىیابد.
ب) حجاب اراده: بزرگان و علما یک عده را در جوانی و نوجوانی انتخاب مـىکنند تا به حقیقت زندهگی و عبودیت برسند، بزرگان برای این کار دو راه در پیش مـىگیرند:
1. ایصال به مطلوب: در این روش عالم دست متعلم را گرفته و هـمراه او مـىرود تا راه را نشانش دهد.
2. ارائـهی طریق: در این شیوه راه و آدرس را به جوان یا نوجوان مـىدهند و خودشان دیگر کاری ندارند.
برای ایـنکه بزرگان کسی را برگزینند، باید در وهلـهی اول نورانیتی در او ببینند، دیدن این نورانیت ذاتی نیست، انسان باید خودش نشان دهد؛ بعد قابلیت را در انسان تشخیص مـىدهند؛ و سپس انسان را امتحان مـىکنند. این آزمونها با امتحانات سایرین تفاوت کوچکی دارد، و آن هم این است که خارج از ظرفیت آنها است. امتحان این افراد درد دارد و سختی مـىکشند، انسان این جا باید بفهم چه خبر است والا ممکن است کافر شود. بعد که امتحان را رد کرد، تازه مـىفهمد به جایی رسیده که کسی دستش را گرفته و راه را نشانش مـىدهد.
عالمی مدتها خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه، توسل داشت، پس از مدتی از آقا گلایه کرد که چرا به یاد ما نیستید و تحویل نمـىگیرید؟! در عالَمی امام عجل الله تعالی فرجه را در خواب دید، آقا فرمودند فلانی خیلی حرف زشتی زدی! مگر مـىشود ما به یاد تو نباشیم؟ ما هزار سال قبل از خلقت تو و خانوادهات را مـىشناختیم و دعایتان مـىکردیم.
بعد که درد آمد، باید صبر کند، همین صبر باعث مـىشود که انسان ظرفیت پیدا کند:
و لغربلن الغربلة و لبلبلن البلبلة
غربال مـىکنیم شما را غربال کردنی، آن قدر غربال مـىکنیم که سره از ناسره مشخص شود، مـىخواهیم تو را از مردم جدا کنیم، لذا باید امتحانها سخت باشد، چنان تو را مـىدوانیم که از نفس بیافتی، هر کس ماند یعنی ظرفیت دارد، هر کس مـىخواهد برود، برود.
و نیز شما را مورد بلا قرار مـىدهیم، امتحان پشت امتحان. هیچ چیز از تو باقی نمـىگذاریم، مـىخواهیم شما را به ملکوتی برسانیم که مفت نیست.
جسم تو وظیفـهی خود را بلد است و حتا موقعی که داری گناه مـىکنی، در حال ذکر گفتن است، روح گناه مـىکند، جسم پاک است. مـىخواهیم تو را به جایی برسانیم که این مطالب را بفهمی.
إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ
چـهگونه مـىتوانیم با منبع نور در دنیا ارتباط برقرار کنیم؟
طبق آیـهی 30 سورهی مبارکـهی فصلت،
1. باید مشرک نباشی؛
2. باید بر این مطلب – دیـنداری – استقامت کنی؛
3. ملائکه بر تو نازل مـىشوند؛
4. بشارت مـىدهند، بشارت دائمی؛
5. تخافوا برمـىگردد به غصـههای حال و آینده. آینده دو قسمت است، آیندهی دنیا و آیندهی آخرت؛
6. تحزنوا برمـىگردد به غصه برای گذشته؛
7. بهشتی را بشارت مـىدهد که پس از طی مراحل فوق دیگر برای شما نقد است.
بار دیگر به آیـهی مذکور نگاهی مـىاندازیم، اولاً تخافوا بر تحزنوا مقدم شده است، یعنی بـهتر است عقل انسان کار کند و به جای فکر کردن به گذشته، به فکر آینده باشد، و در مورد آینده هم، آیندهی آخرت مقدم است.
در باب استقامت هم ذکر چند نکته ضروری است:
1. راستی: به معنای صراط المستقیم هم معنای صدق در عمل و گفتار را مـىدهد و هم بـىانحرافی در مسیر.
2. پیوستـهگی: آهسته و پیوسته بروید.
3. اعتدال: نه تند بروید و نه کند. نه از معصومین علیهم السلام جلوتر بروید و نه عجله داشته باشید.
نکتـهی سوم
از موانع ملکوت غفلت است. در این مورد از معصومین علیهم السلام عباراتی نقل شده است از جمله، الغفلة فقدٌ، یا الغفلة ضلال.
فقد یعنی نداشتن، وقتی انسان غافل است، چیزی را ندارد، مـىگویند دوای غفلت یقظه است، یعنی در سال حتا اجازه ندهیم که یک صحنه را با چشم دل نبینیم.
سید بن طاووس که در چهل سال آخر عمر، نه تنها گناه و مکروه، که حتا یک عمل مباح هم انجام نداده بود، در نامـهای به پسرش نوشته بود الان مـىدانم که آقا کجاست و چه مـىکند!
بیداری یعنی تعداد عمـلهای بـىخود و بـىفایدهی انسان کم شود، یعنی لغو نداشته باشد، کاری انجام ندهد مگر ایـنکه برای آخرتش سود داشته باشد.
منشأ این بیداری تفکر است، اگر هم مـىخواهی بروی سیزده بـهدر، اجازه نداری به منظرهای نگاه کنی مگر ایـنکه در مورد آن فکر کنی و عبرت بگیری.
حال اگر این غفلت رخ داد، اول انسان از خودش و بعد از خدا غافل مـىشود، از خدا که غافل شد، دو طرف هـمدیگر را فراموش مـىکنند و یک پرده بین آن دو به وجود مـىآید، و انسان تبدیل مـىشود به یک حیوان ناطق:
وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ [1]
بدن و تمام اعضا و جوارح ما متعلق به عالم ملک هستند، یعنی اگر دست کسی در آتش باشد، مـىسوزد؛ اگر انسان مدتی نخوابد، توانش کم مـىشود؛ در کل یعنی انسان بر زمان و مکان هیچ احاطـهای ندارد، چون ابزارش ملکی است، اما اگر به ملکوت آمد، ابزار او هم ملکوتی مـىشوند.
یکی از عرفا در باب آیـهی 69 سورهی انبیاء: قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ ، مـىفرمایند آتش دو قدرت دارد، یکی سوزاندن و یکی هم گـلستان بودن، باید ببینیم ما که هستیم!
قانون ملکوت: اگر چشم از چیزهایی که ملکی است بپوشانی، چشمت را کاری مـىکنیم که چیزهایی را ببیند که دیگران نمـىبینند.
حضرت آقای انصاری همدانی در مورد آقای اسماعیل دولابی 15 ساله مـىفرمودند این بچه، الان تا چندین سال بعد برزخش را مـىبیند!
عمار یاسر و امام علی علیه السلام در راهی مـىرفتند که به تعداد زیادی مودچه دیدند، عمار پرسید
- آیا کسی هست که بداند چند مورچه در عالم هست؟
- إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ و انا امام مبین.
متأسفانه قفس ما را به خودش مشغول کرده است.
همین امام بزرگوار در کتاب شریف خود مـىفرمایند
اگر تمام پردههای عالم برداشته شود، سر سوزنی بر باور و یقین علی افزوده نمـىشود.
ما خیلی توانایـىهای خودمان را دسـتکم گرفتـهایم، باید مبارزه کنیم. از مادیات و زندهگی و صحبت کردن و نمازت شروع کن، هر جا مُلکی فکر کردی، مبارزه کن، بگو مـىخواهم ملکوتی فکر کنم. هرچه ابزارهای مُلکی را ندیده بگیریم، ابزارهای ملکوتی بـهات مـىدهند.
فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
در آیـهی هشتاد و سوم سورهی مبارکـهی یاسین مـىخوانیم که همـهی اشیاء ملکوت دارند. امام علی علیه السلام فرمودند دستی که در خیبر را از جا کند، قدرت بازوی علی نبود، قدرت روحش بود.
خلاصـهی بحث
به قوانین عالم مُلک اعتنا نکنید. شرط رسیدن به ملکوت: 1. توجه؛ 2. استقامت؛ 3. خودباوری؛ و 4. قیامـتباوری. انسانی که رفتنی است، نمـىتواند با قوانین دنیوی خوش باشد. |
|
خیلـىها دوست دارند زندگی آرامی داشته باشند و از نکاتی که آرامش را بر هم مـىزند، ولو مربوط به دنیا باشد، پرهیز مـىکنند.
ابزارهای دنیوی برای آرامش، در پول خلاصه مـىشود، اما همین انسان وقتی تمام مسایل برای آرامشش فراهم مـىشود یک خلأ باطنی در وجودش احساس مـىکند. یک سؤال در تمامی انسانها هست، ولی در حیوانات نه: آخرش چی؟
توجه به ملکوت باعث مـىشود چشم آدم به حقایقی باز مـىشود که به آرامش مـىرسد، اولین مطلب عظمت خداست.
امام جمعـهی فعلی شاهیـنشهر، در ایام جنگ نماز جمعه دورود را اقامه مـىکرد. ایشان از آن زمان تعریف مـىکردند که
در زمان جنگ عراق، دورود را زیاد بمـبباران مـىکرد، به خاطر کارخانـهی سیمان فارسید. حضرت آقای بهاءالدینی سفری به دورود داشتند و من از این وضعیت به ایشان شکایت کردم. فرمودند به مردم دورود بگویید حدیث کساء را زیاد بخوانند، این را مادرم فرمودند، حرف من نیست.
در خطبـههای نماز جمعـهی همان هفته این مطلب را به مردم گفتم. از آن خطبه تا آخر جنگ حتا یک بمب به دورود نخورد.
از یک خلبان عراقی که اسیر شده بود، پرسیدند چـهرا شما الیگودرز را زدی، گفت ما بالای سر دورود مـىآمدیم و مـىدیدیم دریاست و لذا مزدیم به الیگودرز، چون باید بمـبها را یک جا خالی مـىکردیم.
این اثرات یک نگاه به ملکوت است، یعنی انسان قدرتی دارد که چشـمها و گوشها و دلها را عوض مـىکند.
ارتباط با رجال غیب
این افراد در میان ما هستند ولی ما نمـىبینیم، اما انسانهای الاهی و واصل هستند که به ما کمک مـىکنند، نفس ما را مطمئـنتر مـىکنند. اول قدرت آن نفس لوامه است که ما را یاری مـىکند و دوم فرشتـههایی هستند که خلاف شیطان کار مـىکنند، و سوم رجال غیب هستند که با دعا و توجه به آنها بسیاری از مشکلات ما حل مـىشود.
حضرت آقای بهاءالدینی در سال چند شب مجلس روضه مـىگرفتند و عادت داشتند که موقع صحبـتهای روضـهخوان از جا بلند نمـىشدند. اما یک روز میان روضه بلند شدند و رفتند به اتاق بغلی. بعد از پایان مجلس که علت را از ایشان پرسیدند، فرمودند سی نفر از رجال غیب آمده بودند و من رفتم پیش آنها، احوالپرسی کردند و بعد هم از جنگ گفتند. گفتم مـىتوانید جنگ را به نفع ما برگردانید؟ پاسخ دادند ما هر کدام به اندازهی صد هزار نفر قدرت داریم، ولی تو مـىخواهی ما کار کنیم یا مصلحت خدا پیاده شود؟
مهـمترین رجال غیب اهل بیت علیهم السلام هستند و عجیب نظارت دارند بر اعمال ما و بسیار علاقـهمند هستند. به طوری که امام صادق علیه السلام فرمودند والله احب ریحکم و روحکم. یعنی هم روح شما را دوست داریم و هم جسم شما را. منتها بحث این است که من و شما دائم داریم دور خودمان پیله مـىتنیم و از امام، خودمان را پنهان مـىکنیم. امام دوست دارد دردهای ما را دوا کند و مشکلاتمان را حل کند. چند روز به مشهد مـىرویم و بعد که برمـىگردیم دوباره شروع مـىکنیم به دیوار چیدن بین خودمان و آقا. هیچ فاصلـهای میان ما نیست مگر ایـنکه خودمان ایجاد مـىکنیم. چون نمـىبینیم، فاصله به وجود مـىآوریم، هر گناه یا هر چیزی که امام از آن بدش مـىآید، یک فاصله مـىاندازد.
ببین اگر قرار باشد آقا بیاید، تو چه تغییراتی در خود به وجود مـىآوری، همین مشکلات را الان برطرف کن تا آقا به دیدنت بیاید. این نگاه به ملکوت انسان در اعمال و نوع اعمال مؤثر است.
حضرت آقای نخودکی ماجرایی را از یکی از اساتید خود تعریف مـىکنند
استادی داشتیم که سید بزرگواری بودند و یک مشکل روحی هم داشتند. یک روز دیدم نشسته و پشت دست خودش مـىزند و گریه مـىکند، علت را پرسیدم فرمودند گریه مـىکنم که اگر مُردم و خدا گفت چـهرا کافران و یهودیان و مسیحیان و غیرمسلمین را به حال خود رها کردی، چه خاکی بر سرم بریزم!
من دیدم این حرف عقلانی نیست، گفتم شاید دوباره مشکلش عود کرده، پس دوباره پرسیدم مشکل چیست، فرمودند چون من مسلمان هستم، ظاهر و باطن من باید طوری باشد که اگر آنها مرا مـىبینند، به اسلام رغبت پیدا کنند، نه ایـنکه فرار کنند و بگویند اگر مسلمانی این است، نمـىخواهیم.
در زندگی ما، دو مطلب هست که مشکل ایجاد مـىکند، کینه یعنی ایـنکه نتوانیم بغض و مشکلی را از دل خود خارج کنیم و نفاق به این معنی که عمل و رفتار عمداً متفاوت باشد.
انسان تشکیل شده از جسم و روح. روح غیر از ایـنکه اراده و حرکت و دیگر مسایل را در اختیار دارد، از تعفن جسم هم جلوگیری مـىکند و لذا جسم به تنهایی فایده ندارد. این روح چیست که وقتی خارج مـىشود، جسم متعفن مـىگردد؟
انسان چه بمیرد و چه نمیرد، اگر به روح خود توجه نداشته باشد، متعفن مـىشود و این تعفن را کسانی که حیوان شدهاند دیگر نمـىفهمند در حالـىکه بوی گندشان مشام خیلـىها را مـىآزارد. حال که اگر روح از بدن بیرون رود، جسم متعفن مـىشود، آیا خود بدن بو و رایحـهی خوبی دارد؟ وقتی روح قوی باشد، بعد از مرگ هم جسم متعفن نمـىشود.
حاکمی در بغداد با شیعیان مشکل داشت و همیشه در پی بهانـهای بود که قبر امام کاظم علیه السلام را نبش کند، مـىگفت اگر جسم امام متعفن شده باشد که ما درست مـىگوییم وگرنه، آنها بر حق هستند. این حاکم وزیری داشت که اهل تقیه بود – و از نبش قبر امام علیه السلام مـىترسید و از حرمت آن آگاه بود، لذا به حاکم گفت شاید آنها درست بگویند و ما مجبور به ایمان آوردن شویم، بیایید قبر علامه کلینی را بشکافیم، چون مـىگویند بدن علمای ما هم خراب نمـىشود. حاکم پذیرفت و وقتی قبر علامه را نبش کردند دیدند بدنش سالم و تازه است.
در جنگ خودمان هم همین طور بود، بدن عراقـىها بعد از یکی دو روز بوی گند مـىداد، اما شهدای ما بعد از سالها از زیر خاک بیرون آورده مـىشوند و هنوز تازهاند. لذا توجه به روح، پس از مرگ چنان اثر دارد که با انسان زنده فرقی نمـىکند.
توجه به ملکوت، انسان را نسبت به کارهایی که مـىکند، بیناتر مـىکند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله مـىفرمایند ضربة علی بن ابـىطالب یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین. علی علیه السلام تنها کسی بود که ضربه زد، ضربـهی علی علیه السلام به عمرو بن عبدود ملکوت خاصی دارد.
لیلة المبیت در اسلام خیلی اهمیت دارد، شاید بگوییم علی علیه السلام کار خاصی نکرده، اما نه، علی علیه السلام به ملکوت عملش توجه کرده، در صورتـىکه ما اگر مـىخواستیم چنین کاری را انجام دهیم، همـهی جوانب را در نظر مـىگیریم، اما علی علیه السلام خالص این کار را انجام مـىدهد، برای خدا.
پس عنصر مهم، بحث نیت هست که واقعاً چـهرا این کار را انجام مـىدهم.
مناظرهی یک عالم شیعی با یک اسقف کلیسا
- از دلایل حقانیت مسیحیت بر اسلام، سالم ماندن و محکم بودن کلیساهاست، یعنی کلیسا خانـهی خداست.
- اشتباه مـىکنید! اجسام تحمل نام خدا را ندارند و اگر کلیساهای شما بعد از این همه سال سالم ماندهاند به این دلیل است که نام واقعی خدا در آنها برده نشده است، اگر نام واقعی خدا را در آنها بر زبان بیاورید، کلیسا هم طاقت نخواهد آورد. من مـىآیم و در کلیسای شما دو رکعت نماز مـىخوانم.
این عالم شیعی به کلیسا رفت تا گفت الله اکبر تمام ستونها شروع کردند به لرزیدن، تا الرحمان الرحیم را گفت، همه دیدند که دیوارهای کلیسا در حال فرو ریختن هستند.
وقتی اسم خدا را مـىآوریم، واقعاً چـهقدر اعتقاد داریم؟
از روز 29 اسفند 1383 تا دىروز (05/01/1384) پنج میلیون نفر زائر حرم امام رضا علیه السلام بودهاند، تا آخر تعطیلات هم تعداد دیگری به مشهد مـىروند و برمـىگردند، اما چند نفر واقعاً سیم دلشان وصل مـىشود؟
ما بزرگی و کوچکی اعمالمان را نمـىدانیم و تمام اعمال را ملکی مـىسنجیم. در نگاه ملکیِ انسانها به عالم ملک، میزانها و ارتباطها خیلی خاص است، در این میزانها آدمهایی ارزشمندند که بعضی ظواهر را رعایت کنند، اما در ملکوت این اعتبارات اصلاً وجود ندارد، کسانی که خوب هستند کـمتر از آنی که خوباند، مشهورند. اولیا از دو جهت گمناماند:
اولاً از جهت ایـنکه آنقدر که خوب هستند، مردم نمـىدانند؛ ثانیاً در میان مردم دیده نمـىشوند، اما گرچه علما را در دنیا نمـىشناسند اما ایشان مشهورون فی السماء. در عرش از ایـنها نظرخواهی مـىکنند.
زمانه روز به روز بر این منوال پیش مـىرود که در همه چیز ابتذال پیش مـىآید (ر. ک. ابتذال و عمق دین).
خدا مـىفرماید
وقتی نگاه مـىکنم به غالب بندهگانم و مـىبینم به سرعت مشغول بلعیدن و استفاده از نعمات مـناند و ابداً به بندهگی توجه ندارند، آنقدر خشـمگین مـىشوم که مـىخواهم عذاب نازل کنم، اما همان موقع نگاه مـىکنم به قلیل بندهگانم، همانان که تشنـهی شهوتاند و گرسنـهی دنیا، اما در میان دنیا به خاطر عظمت من کوتاه مـىآیند، و خشم من فرو مـىنشیند.
دیدگاه ملکوتی مـىگوید مردم هرچه مـىخواهند بگویند، اگر خدا خوشش مـىآید که هیچ، والا به ما ربطی ندارد، ما شهرت در آسمان را مـىخواهیم. و لذا دیدگاه بچـهگانه در دید ملکوتی جایی ندارد. درست است که دید بچـهگانه کـمکم رنگ مـىبازد، ولی مهم این است که خود انسان کـمرنگش کند، نه به مرور زمان رنگ ببازد.
با تعدادی از دوستان تصمیم گرفتیم که از شیراز به مشهد برویم (حدود 45 سال قبل)، در راه خدمت تعدادی از بزرگان رسیدیم و برخی از آنها مـىگفتند در این سفر عنایتی به شما مـىشود. حوالی سمنان پیرمردی را دیدیم که با پای پیاده سفر مـىکند، او را سوار کردیم، اول فکر کردیم که یک پیرمرد دهاتی معمولی است، اما بعد دیدیم که عجب تحفـهای است، حرفهای عجیب و غریبی مـىزد و بعد از مدتی خودمانی شد. نزدیک نیشابور اطراق کردیم برای صرف نهار. گوشـهای پیدا کرد و آنجا نشست، مرا صدا کرد و گفت بیا با هم غذا بخوریم، نان و پنیری آورده بود، مشغول که شدیم گفت برو و سفرهی دوستانت را نگاه کن! رفتم و دیدم نان در مدفوع مـىزنند و مـىخورند. پیرمرد گفت این ملکوت غذایی است که مـىخورند، این لقمـهی حرام است، پولشان اشکال دارد، گناه همین است.
ملکوت گناه وحشـتناک است، برخی از اولیا اصلاً نمـىتوانند گنـهکار را تحمل کنند، اصلاً از دیدن این افراد منزجر مـىشوند.
اواخر عمر رژیم پهلوی – لعنت الله علیهم اجمعین – وزیر فرهنگ به منزل آقا میرزا جواد آقای تهرانی در مشهد آمد، همین که وزیر وارد اتاق شد، میرزا جواد آقا از پنجره به حیاط پریدند! وقتی اطرافیان جمع شدند و علت را جویا شدند، ایشان فرمودند من نشسته بودم دیدم خرسی وارد اتاق شد و من در رفتم!
گناه همین است، انسان اگر توجه داشته باشد مـىفهمد چه بلایی بر سر خودش مـىآورد. مراقب غذاهایی که مـىخورید باشید.
خداوند متعال در حدیثی خطاب به حضرت محمد صلی الله علیه و آله مـىفرماید
اگر اهل محبت من مـىدانستند که مریدین نزد من چه مقامی دارند، خود را فرش زیر پای مریدین مـىکردند!
اهل محبت کسانی که دم از محبت خدا مـىزنند و مریدین افرادی هستند که حرفهای خدایی را گوش مـىکنند، پای سخـنرانـىها مـىنشینند، و در مجالس مـىآیند چون مجلس مال من است.
|
مـىدانیم که برخی از حیوانات و تمام جمادات دارای شعور هستند، و انسان نیز یکی از ذىشعوران است، پس از نظر شعور با دیگر موجودات فرقی نداریم و تنها تفاوت در میزان شعور است.
اما انسانها دارای دو قدرت دیگر نیز هستند، یکی قدرت انسانی است و دیگری قدرت ملکوتی. برخی از انسانها بدون دین به قدرت ملکوتی دست مـىیابند و از زندگی لذت مـىبرند و لذتشان هم با دیگر موجودات تفاوت دارد.
اگر ما در این دنیا به ملکوت توجه نداشتته باشیم و از دنیا برویم خواهیم فهمید که چه ضرری متحمل شدهایم.
اولئک کالانعام بل هم اذل
برخی از انسانها که از ملکوت استفاده نکردهاند، از حیوانات هم بدتر هستند. خدا برای انسانها سرمایـهگذاری کرده و مـىبیند عدهای سرمایه را خراب کرده و از آن استفاده نکردهاند و عمرشان هم تمام است.
در حالـىکه عدهای بدون دین به این ملکوت مـىرسند، مسیری که بسیار مشکل است. ارباب ریاضات گزینـههای حیوانی خود را کم مـىکنند، چون هر چه حیوانیات را کم کنیم، گزینـههای انسانی نمایان مـىشود. ولی ما این روش را قبول نداریم، چون دینی نیست.
خداوند مـىفرماید بندهی من! اگر مرا اطاعت کنی، قدرتت همانند من مـىشود انی اقول کن فیکون، حتی تقول.
یکی از علمای شیعه با مرتاضی بحث مـىکرد. مرتاض گفت من مـىتوانم کاری کنم که تمام راهها را بر تو ببندم و فقط یک مسیر باز باشد. از عالم شیعه خواست تا از جا برخیزد، وردی خواند و اشارهای کرد، عالم دید که به هیچ سمتی نمـىتواند برود الا مستقیم. این عالم بزرگوار فکری کرد و گفت من مـىنشینم و تو دوباره همین کار را انجام بده. مرتاض دوباره ورد خواند و اشاره کرد، اما دید که عالم از جا برخاست و به هر مسیری که مـىخواست رفت! با تعجب پرسید که چه اتفاقی افتاده؟! عالم شیعی هم گفت وقتی مـىخواستم از جا برخیزم گفتم لا حول ولا قوة الا بالله و از جا بلند شدم.
اگر انسان با ملکوت خود آشنا شود مـىتواند در ارادهی تمام مردم تصرف کند، اما باذن الله. ما در ملکوت عوالمی داریم بسیار بالاتر از آنچه ارباب ریاضات دارند.
همسر مرحوم آخوند خراسانی، صاحب کفایة الاصول، بیمار شد. پسرش به سراغ یک مرتاض هندی رفت، مرتاض گفت نیت تو خانمی است که سه روز دیگر مـىمیرد. وقتی برگشت، آخوند گفت دوباره به سراغ او برو و بگو پدرم هم نیتی دارد مـىتوانی آن را باز کنی.
مرتاض هندی پس از مدتی تأمل گفت کسی که در نیت پدر توست، کسی است که الان آفتاب دور سر او مـىچرخد، چند لحظه پیش کربلا بود، الان مشهد است، و دارد مـىرود به سمت قم ....
وقتی پسر ماوقع را برای پدرش بازگفت و از نیت پدر پرسید، آخوند خراسانی فرمود نیت من مهدی زهرا سلام الله علیهما بود.
مشکل ما این است که پل ارتباطی قوی با امام خود نداریم.
دومین مشکل ما عدم توجه به ملکوت است، و نتیجـهی آن حسرتی عظیم در قیامت است بابت نرسیدن به ملکوت و نیز ضرری بزرگ که حتا در مخیلـهمان هم نمـىگنجد.
آنقدر زمینی شدهایم که عباداتمان را هم با ترازوی دنیوی مـىسنجیم و نمـىتوانیم بفهمیم که عبادات با قوانین دنیوی کاری ندارد و توجیه نمـىشود.
من و شما نماز مـىخوانیم، خوبان ما نماز صحیح و با توجه دارند ولی بعد از سلام نمـىفهمیم که چه کردهایم! و یا در مجالس شرکت مـىکنیم و این را با حسابهای دنیوی مـىسنجیم.
اما یک نوع نگاه این است که با این کار در عرش کولاکی به پا کردهایم. در عرش بیـشتر منتظرند تا ببینند ما چه مـىکنیم.
جبرئیل خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله بود و در همان حال ابوذر نزدیک شد، و چون فهمید بحث خصوصی است جلوتر نرفت. همان لحظه جبرئیل گفت اگر جلو بیاید و سلام کند جوابش را خواهم داد. حضرت پرسیدند مگر او را مـىشناسی؟ و جبرئیل پاسخ داد آنقدر که ابوذر در عرش مشهور است در فرش کسی او را نمـىشناسد.
انسانی که مـىداند مادرش او را چک مـىکند و مـىداند که آنچه دارد متعلق به خودش تنها نیست و همه او را نگاه مـىکنند، خیلی بیـشتر مراقب خودش خواهد بود.
کوه طور، کوه نیست، یک تپـهی کوچک است، اما چـهرا به آن کوه مـىگویند؟
خدا به فرشتـهگان فرمود در زمین بگردید و جایی پیدا کنید تا من با کریمم، موسا، صحبت کنم. قلـهها سر برآوردند ولی طور در دلش گفت من که لیاقتش را ندارم ... خدا فرمود همین را بالا بیاورید!
در دیدگاه ملکوتی هرچه خودت را کـمتر ببینی، بیـشتر تحویلت مـىگیرند، یعنی دقیقاً برعکس دنیا. هرچه ادعایت کـمتر باشد، تحویل گرفتن از بالا بیـشتر است.
اگر نماز شب خواندی و سرت را بر خاک گذاشتی و ذکر یونسیه را خواندی نگاهت مـىکنند.
در احوالات اویس قرنی نقل مـىکنند که گفت
مـىخواهم عبادتی کنم که از خجالت خدا در بیایم. نماز صبح را که خواند شروع کرد به شکر کردن تا رسید به نماز ظهر فردا! گفت خدایا ببخشید، ناتوانی جسمی و خواب اجازه نمـىدهد. دیدم هرچه بیـشتر عبادت کنم، بیـشتر باید شکر کنم!
در روز قیامت گنـهکاران حرفـهای مـىگویند یک دقیقه ما را به دنیا برگردانید تا جبران کنیم. در عرض یک دقیقه در دنیا مـىشود خیلی در ملکوت کار کرد. لذا اگر کسی به ملکوت نگاه کند، دم مرگ هم نمـىتواند ناامید شود.
در هر مسیری مـىرویم باید راه برگشت را هم یاد بگیریم. نباید بدون آشنایی در مسیری گام برداشت. امام حسین علیه السلام در آخرین لحظات راه برگشت را به شمر نشان دادند اما نپذیرفت.
انسان باید بتواند در مسیری کار کند که قدر برکت کار را احساس کند و بداند که آن کار چه تأثیری برایش دارد. اگر یک لحظه دقیقاً بداند که چه کار مـىکند و چه ارزشی دارد، دیگر به راحتی همه چیز را خراب نمـىکند.
توجه نکردن به ملکوت مانند این است که یک حساب بانکی داشته باشیم و هر روز به این حساب سود واریز مـىشود و ما نمـىدانیم و هر چند مدت یک بار یک چک سفید امضا به کسی مـىدهیم تا حساب را خالی کند، چون فکر مـىکنیم که پول کمی در حساب داریم. دقیقاً همین وضعیت را در عبادات داریم پیاده مـىکنیم. چند روز عبادت مـىکنیم و آخر هفته چک مـىدهیم به کسی تا حساب را خالی کند، با یک گناه و اشتباه.
حال اگر به عالم ملکوت نزدیک شویم، ارتباطاتی را کشف مـىکنیم که بسیار لذتبخش خواهد بود.
امثال ما سرمایـههای کلانی به برکت حسین علیه السلام گیرمان مـىآید. اگر حسین نبود این بساط محرم و عزاداری و پیراهن مشکی هم نبود. اگر حواسمان به حساب بانکـىمان باشد، به جمع بزرگان و سرمایـهداران خواهیم پیوست.
وقتی انسان به ملکوت توجه مـىکند و مـىفهمد که همه چیز از خداست، بیـشتر شکر مـىکند. لئن شکرتم: شکر یعنی ایـنکه بدانیم امشب چه چیزی گیرمان آمده، لازیدنکم، خدا نمـىگوید نعمـتهایت را زیادتر مـىکنیم، مـىفرماید خودت را زیادتر مـىکنیم، یعنی جوارحت را زیادتر مـىکنیم. در چشم ابزارهایی وجود دارد برای درک ملکوت و نیز در دیگر اعضا و جوارح. اگر ایـنها را کنترل کنیم، خدا هم قدرت دیداری و شنیداری و دیگر قدرتها را دو برابر خواهد کرد.
علی علیه السلام فرمود من در خیبر را با قدرت خودم باز نکردم، با قدرت ملکوتی باز کردم. مرتاضها با قدرت دینی قطار نگه مـىدارند، و ما هم اگر حواسمان باشد از چند صد کیلومتری ماه را دو نیم خواهیم کرد، و جهان حقیقی را خواهیم دید.
وقتی رگ دست امیرکبیر را در حمام فین کاشان زدند با خون دستش یک بیت شعر نوشت:
روزگار است آنکه گه عزت دهد، گه خوار دارد
چرخ بازىگر از این بازىچـهها بسیار دارد
چنین انسانی هرگز مانند مردم عادی نخواهد شد، با یک اسباب بازی دنیایی خام و شاد نمـىشود. این آدم مانند مردم عادی زیارت نمـىرود.
زائری خدمت حضرت آیت الله بهجت عرض کرد آقا نمـىدانید حرم چه خبر است!؟ حضرت آقای بهجت فرمودند کسانی که وارد حرم مـىشوند، اگر مـىدانستند که چه چشـمهایی آنها را نگاه مـىکنند، مـىترسیدند به حرم داخل شوند.
این انسانها که به ملکوت توجه مـىکنند، دیدنـىهای ندیدنی را مـىبینند حتا تخرق ابصار القلوب حجب النور، ما نمـىبینیم چون به ملکوت اعضا و جوارح خود توجه نمـىکنیم. واقعاً دیدنـىهایی در دنیا هست که نمـىتوانیم آنها را ببینیم.
تبصره: منظور دیدن غیب نیست، چون ما نیازی به غیب نداریم، ما عقل داریم.
حضرت امام خمینی رحمة الله علیه، خطاب به مرحوم حاج سید احمد آقا فرمودند پسرم اگر نمـىتوانی مقامات عرفانی اولیا را درک کنی، انکار نکن.
فردی خدمت آقای نخودکی رسید و عرض کرد پسرم با کسی رفیق شده که او را مادىگرا و بـىدین کرده است. حضرت آقای نخودکی به فرزند آن مرد گفتند تو معتقدی که در دنیا همه چیز علی و معلولی است؟ پسر جواب داد بله. آقای نخودکی لیوان آبی را برعکس کردند اما حتا یک قطره آب هم از لیوان نریخت ....
بشر آخرالزمان به معجزه نیاز ندارد، چون عقلش کامـلتر شده است.
شکر گوش
در پشت این ساختمان روحی خوابیده، اگر اجازه ندهی که هر صوتی وارد گوش شود، آنچه خدا مـىخواهد وارد گوش مـىشود.
مـىگویند روزی هست که اعضا و جوارح انسان علیه او شهادت مـىدهند و در جای دیگری مـىفرمایند تمام اعضا و جوارح مشغول تسبیح گفتن هستند.
یعنی در همان لحظـهای که مشغول گناه هستیم اعضای ما در حال شکر کردن هستند و ذکر مـىگویند. کمی بیـشتر مواظب باشید، این چه لذت بـىلذتی است؟
پس گوش را فاسد نکنیم، اگر ملکوت گوش را رعایت کنیم خیلی چیزهایی را خواهیم شنید که دیگران نمـىشنوند.
خدمت علامـهی بزرگوار طباطبایی رسیدم و عرض کردم آیا درست است که شما صدای اجسام را مـىشنوید. فرمودند آری، برخی اوقات چنان بلند ذکر مـىگویند که جلوی خواب من را مـىگیرند.
یک جکله را همه مـىشنوند، اما فقط عدهای استفاده مـىکنند، چون گوششان سالم است.
شکر دل
اگر قرار باشد دل را پاک نگه داریم، خدا قدرتی به ما مـىدهد که مـىتوانیم کارهایی انجام دهیم که خودمان هم باورمان نمـىشود.
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام در راه دو تا شیر دید و خیلی ترسید، امام صادق علیه السلام را آگاه کرد. امام علیه السلام آمدند و اشارهای کردند و شیرها رفتند، سپس خطاب به صحابی خود فرمودند اگر شما شیعیان ما مراقب دلتان بودید و اطاعت خدا مـىکردید مـىتوانستید بارهایتان را بر شیرها سوار کنید.
در زمان جنگ وارد سنگری شدیم و دیدیم پر از عقرب است. شهید بزرگوار هویدا از راه رسید و گفت جون مادرتون برید بیرون، بذارید ما بخوابیم. پس از چند لحظه سنگر خالی از عقرب شد.
جابر ابن یزید جعفی در رجال کشفی مـىنویسد امام باقر علیه السلام هفتاد هزار حدیث به من آموخت و فرمود راضی نیستم یکی از این احادیث را برای مردم نقل کنی، والا خودم و پدرم و مادرم نفرینت مـىکنیم.
انسان به جایی مـىرسند که دیگر کسی نمـىتواند او را نگاه کند. چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند اگر ابوذر مـىدانست که در قلب سلمان چه مـىگذرد، فرمان قتل سلمان را صادر مـىکرد.
اما فردی از امام صادق علیه السلام پرسید
- آیا حضرت سلمان خیلی بزرگوار بودند؟
- آری. سلمان در پلـهی دهم ایمان قرار داشت.
- سلمان بالاتر است یا عموی شما اباالفضل علیه السلام؟
- یک نگاه عموی ما صد سلمان مـىپروراند.
و اما دو نکتـهی بسیار مهم:
1
آنکه را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
2
اگر انجوی نامی گفت ما صاحب سر هستم، به سراغ عالمی، مرجعی، یا فقیه بزرگواری بروید، اگر او را تأیید کردند دور او جمع شوید.
آرامش
باید به آرامشی برسیم که توجه به ملکوت را به ارمغان مـىآورد.
اولین بمـبباران قم، حوالی چهاراه سجادیه بود، یعنی حدود صد متری منزل حضرت آیت الله بهاءالدینی. در این بمـبباران سقف منزل این بزرگوار ترک برداشت و تمام شیشـهها خرد شد. وقتی از ایشان خواستند تا این واقعه را شرح دهند فرمودند:
بله، ما نشسته بودیم و مـىخواستیم چای بخوریم، نصف چای را خورده بودیم که صدای مهیبی بلند شد و زمین لرزید و ما هم نصف دیگر چای را خوردیم!
در خیابان امیریـهی تهران، سر پل امیربهادر، فردی بود به نام سید مرتضا مسگر. یکی از خوبان مـىگفت نزدیک غروب بود که به این سید رسیدم. مدتها بود که عقدهی زیارت امام رضا علیه السلام در دلم بود. سید به من گفت فلانی! خیلی آرزو داری به مشهد بروی؟ بیا تا با هم برویم. دستم را گرفت و گفت چشمانت را ببیند و سه صلوات بفرست. وقتی چشمانم را باز کردم دیدم در حرم امام رضا علیه السلام هستم. زیارت کردیم. سید گفت باید برگردیم، زنت در خانه نگران است. دستم را گرفت و دوباره با همان کیفیت برگشتیم، در تهران به من گفت امام علیه السلام سلامت را رساند و گفت این هم سه حاجت تو: حاجت اول زیارت ما بود که با بـهترین وسیله آمدی؛ حاجت دوم روزی زیاد بود که آن را هم زیاد مـىکنیم؛ و حاجت سوم هم این بود که مـىخواستی بدانی آیا از موالیان جد ما علی علیه السلام هستی یا نه، نگاه کردیم و دیدیم اسم تو در لیست محبان اوست. سید ادامه داد فلانی! این قضیه را تا فردا صبح برای کسی بازگو مکن. و فردا صبح دیدم تابوتی از منزل سید مرتضا خارج مـىشود
|
فرق قهرمانی و پهلوانی را همیشه بحث می کردند؟
ولی برای این کار این زن این لفظ ها توانایی تحسین ندارن
او بر روی تاتامی نرفت که پا بر تاتامی شیطان پا نذاشته باش
احسنت بر او
صلوات خدا بر او و همه شیر زنان جامعه ما
آیا برای اونهایی که همه چیز را با چوب مادیات می زنند افتخاری بس بزرگتر از شرکت در مسابقات جهانی هست؟
اما اگر باور کنید اما اگر برای خودت ارزش قادل باشی و به خودت افتخار کنی این افتخار را پیشکش این همه چیز خورها می کن
این زن ایرانی این زن شیعه ارزشها را تغیییر داد و علامت سئوالی در ذهن
همه آنهایی که حجاب را عقب ماندگی و دموده می خوانند و ننگشان است
که حجاب را رعایت کنند ایجاد کرد
که این زن از این حجاب چه دیده که حاضر شد به جنگ حریف نرود و از این به
اصطلاح افتخار گذشت تا اینکه به جنگ خدا نرود و به افتخاری بزرگتر نائل شود
برای موفقییت همه زنهای محجبه و این خانم صلواتی رابفرستید و بنویسید
|
با سلام
این فرشته خانم کوچولو را می بینید داره چایی کیسه ای را می زنه تو آب جوش؟
میدونی چرا؟؟؟
چون می خواد ببینه اون چیزی که توی اون کیسه کوچک است که چایی هست آیا جوهره خودش را داره یا نه ؟؟و نشون میده یا نه؟
رنگ میده یا نه و اگه رنگ داد معلوم میشه خوبه واگر نه که هیچ!!
تا حالا هیچ دقت کردی هر چی چای کیسه ای را بخوای بزنی تو آب سرد هیچ موفع جواب نمیده و رنگی از توش در نمیاد
و لذا حتما باید آب داغ باشه جوش باشه
خدا هم بعضی موقعها بنده هاش را من و شما را می ذاره تو آب جوش و داغمون می کنه ببینه اون جوهره وجودی ما که همان تسلیم بودن در برابر فرامین استا کریمه را داریم و نشون میدیم یا نه؟؟
اگه می بینی چیزی می خوای بهت نمیده؟
کسی را می خوای بهش نمیرسی؟ و یا ....
مطمئن باش داره امتحانت می کنه میزنتت تو آب جوش ببینه رنگ میدی یا نه ؟؟
اگه قرار باشه تو آّب سرد باشی(رفاه) که هیچ موقع معلوم نمیشه بنده چند مرده حلاج خدایی؟و لذا زیاد دست و پا نزن؟
ملک الشعرا که قربونش برم میگه؟
مشتاقی صبوری با هم قرین نباشد
این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد
یا یه جای دیگه میگه ملک الشعرا :
از گریه سود نیست که من خود به چشم خویش
دیدم که هیچ گریه و زاری اثر نداشت
بابا تو!! آره تو !!هر چی هم درد عاشقی کشیده باشی اندازه این آقا:استاد شهریار(رحمه الله علیه) که درد نکشیدی؟!!! ولی بببین چی میگه؟(
از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل
اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل
غم صیقل خداست خدایا زما مگیر
این جوهر جلی که جلا می دهد به دل
|
سلام
مردی سگی داشت و اون سگ را خیلی دوست داشت
از قضاء سگه مرد و مرده همون دور و بر خونه خودش یه جایی که می تونست از بام قبر سگش را ببینه سگه را دفن کرد
بالای قبر سگش به نشانه ای که بشناسد نشانی گذاشت با چند تا چوب
هر دفعه که می رفت بالای بام و اون علامت را می دید؟یاد سگ با وفاش می افتاد و اهی می کشید
یه روز که رفته بود بالای بام دید چند نفر سر قبر سگش نشستند و دارند گریه می کنند
هر چی نشست دید که نه این خبر ها نیست؟اینها نشستند و بلند بلند گریه می کنند
از بام پایین اومد و رفت نزدیک اینها
دیدکه یک هو این جمع بچه ای را گرفتند و با خوشحالی فریاد می زدند
که این قبر کور ما را شفا دا؟
این مرد داد زد آقا این قبر سگ منه؟ولی انها گریه کنان رفتند؟
مرد هر چه گفت اینها باور نکردند بلند بلند می خندیدند و می گفت ای ساده دلان این قبر سگ منه؟آدم خوب کیه؟
اینها اعتنا نکردند و رفتند
چند روز بعد مرد دوباره به بام رفت دید جمعیت زیادی دور قبر سگش جمع شده اند و داد می زنند و گریه می کنند مرد از بام پایین امد و دوان دوان رفت و به آنها نزدیک شد و بلند داد زد :
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآییییییییییییییییییییی مردم
این قبری که شما به آن متوسل شدید؟قبر سگ من است او حتی آدم نیست که بتواند کاری کند چه برسد به آدم خوب -این قبر برای شما نمی تواند کاری کند؟
در همین حین مرد دید که ناگهان طفل فلجی را شفا داد
بچه ای که چندین سال فلج بود شفا پیدا کرد؟
همه گریه کنان رفتند و به این گفتند دامن سگت را بچسب؟
ای مرد دروغ نگو؟
مردم رفتند و این مرد در کمال تعجب مانده بود که چه کنم؟ا این چه سریست؟
از قضاء خود این مرد مشکل بزرگی داشت و. این حالات را که از مردم دید خود او نیز متوسل به قبر سگش شدوبلند گریه میکرد
ناگهان صاعقه ای از آسمان به زمین زد و این مرد را کور و فلج کرد؟
مرد به گوشه ای افتاد بلند بلند گریه می کرد و از خدا پرسید اینهمه امدند و از این قبر سگ من شفا و حاجت گرفتند و رفتند من که مالک او هستم و به انچه در قبر هست اگاهم چرا اینطور رفتار می کنی؟
ندایی را شنید
فلانی اینها بر سر این قبر امدند و گفتند این قبر می تواند مشکل ما را حل کند و به واسطه این قبر از من خواستند
اگر من حاجت انها را نمی دادم انها از این قبر ناامید نمی شدند
بلکه از من ناامید می شدند و اینها نمی دانستند که این زیر سگ هست
ولی تو که می دانستی این زیر سگ هست و معرفت بیشتری داشتی به این وضعیت چرا؟به قبر سگت متوشل شدی؟
خیلی ها میدونند از این دعا نویسها هیچ کاری بر نمیاد اینها عاجز تر از خودشونند
ولی میرن پولهای هنگفتی رامیدن به اینها و به حساب مشکلشون را حل می کنند
در حالی که می دونند اینها هیچ کاره اند
خیلی ازاینهایی که در نت گول آدم خوبه نماها را می خورند والله خودشون می دونند که از نت شوهر خوب در نمیاد
از نت نمیشه به کسی اعتماد کرد
در دنیای حقیقیش ماندیم به چه کسی اعتماد کنیم؟
وای به حال مجازی آن!!!
بیاییم دست های دلمان را دست های وجودمان را به جایی گره بزنیم که توانایی حل ان را دارند
محرم نزدیکه هر مشکلی داری از آقا بخواه که همه مشکلات عالم به یه نگاه علی اصغرش حله؟
ببین کجا داری در می زنی؟
بدون اینی که تو نت باهاش رابطه داری به دردت نمی خوره و جز افسردگی و دل مشغولی و ...... هیچی برای تو نداره
داغ کنید لطفا
|
13 آبان 87 - 15:09 |
این هم حضرت یوسف بی گریم آیا او که روزی در نقشی که بازی کرد از دست زلیخا گریخت الان که دارای اسم رسمی شده و مطمئنا خیل زلیخا ها به او هجوم می آورد می تواند باز هم از دستشون فرار کنه و مثل خیلی از بازیگران بیچاره ما گند نکاره؟؟!! تا بوده چنین بوده همه اونهایی که محبوب شدند و افسار مدها و علائق خیلی ها دستشون بود.... اونهایی که تا یه لباسی می پوشیدند مد میشد... خیلی از بازیکنان فوتبال... یه روزی می دیدیم که افسارشون را گرفتند و گندشون در آمده!! انشاء الله که اینطوری نیست و یوسف می مونه البته دوستان جوان ما باید یاد بگیرن که شخصیت یوسف را بگیرند نه بازیگر نقش یوسف؟؟ شیطان روزانه هزاران زلیخا جلوی همه میذاره در لباس ها و به شکل های گوناگون خوش به حال اونهایی که یوسف وجودشون زنده شده و تن به این زلیخاها نمیدن الله عالم مزین کن این متن را به گل نظرت و یه کاری کن که همه دوستان بینند |
|
مکالمه با خداحتی در خواب-رایگان-
7 آبان 87 - 17:53 |
آموزش مکالمه با خدا حتی در خواب شاید بخوای بدونی که چی می خواد بشه و چی می خوام بگم خواهش می کنم دقیق بخون رب العالمین-خداوند متعال-(یه خرده خودمانی تر خدا)یه خرده دیگه خودمانی تر استا کریم{1} با بنده هاش دو جور صحبت می کنه؟ یک زبان عمومی که همه متوجه میشن شدند عبادت کنید -نماز بخوانید-ظلم نکنید-آی آقا چشمات را درویش کن-آی خانم زینتت را ارزش قائل شو و نهان کن- که این کلام را حتی ببعی ها هم می فهمند و اگه این ها را ما هم فهمیدیم هنری نکردیم که ایننوع خطاب را همه می فهمند و حتی گوشفندان هم می فهمند و اگه من و شما هم اینها را می فهمیم زیاد هنر نکردیم؟ و اما نوع دوم صحبت خداست که خیلی غریبه و هیچ کی نیست که با خدا با این روش صحبت کنه-که هر چی رازه و حرف خوب و موفقیته تو این مکالمه ها ریخته و هر کی که به جایی رسیده این نوع کلام خدا را درک کرده مثل صحبت خداوند متعال با نیوتن با افتادن سیب از درخت!!! این جاذبه بوده هست خواهد بود ولی چی شدکه نیوتن از اون افتادن سیب کشفش کرد؟ یا اون بنده خدا که شکست خورده بد اومد تو خرابه و خدا با نوع دوم کلام باهاش صحبت کرد و یه مورچه را فرستاد که برو بهش راز پیروزی را بگو و اومد هی رفت روی دیوار و هی افتاد و از این افتادن متوجه شد خدا چی میگه؟ یعنی کار نیکو کردن از پر کردن است اگه این نوع کلام را تو زندگیت بتونی درک کنی!!اون موقع می تونی به این برسی که خدا همیشه داره برات راه می ذاره و نیست کسی که بتونه راهش را پیدا کنه؟ خیلی سیب ها هم تو زندیگی تو افتاده!!خیلی هشدار ها!!پیامها!!ولی گرفتی چی می خواد بگه؟؟؟ ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم هشدار هشدار اگه چشمت را وا کردی و این چیز هایی که خدا هر روز داره بهت میگه با زبان خودت از راههای مختلف فهمیدی و دیدی و شنیدی؟که هیچ!! اگه نخواستی ببینی و خودت را زدی به نابینایی؟خداوند خودش میگه که من هم روز قیامت می برمت پیش کور ها؟ (هر کی در اینجا کور باشه فهو فی الآخره اعمی)بلکه اضل سبیلا این آدمها راخدا وند میگه که اینها مثل گوسفندند بلکه بدتر از این گوشفندند(کالانعام بل هم اذل) چون باز گوشفند با حیوانیتش دنبال رئیس قبیله(گوسفند بزرگ سر گله) راه می افته میره ولی خیلی ها برای خودشون خدا هستند و حرف هیچ کسی را گوش نمی دهند خلاصه خواهرم داداشم عزیز استاد و ..... اگه نگیم چرا می برندمون چرا!! امیدوارم این آموزش کوتاه مورد توجه شما قرار گرفته باشد هم اکنون نیاز مند داغی کلیکهای شما و نظراتتون هستیم حرف حساب (چند تا سئوال اینجا جوابش در میاد که می ذارم خودت اجتهاد کنی 1-چرا اسم امیر المومنین در قرآن نیامده است؟ 2-راز ساخت سینمای معنا گرا؟؟ 3-گمشده زندگی خیلی ها کجاست؟؟ 4-چرا خیلی بلاها سر من میاد؟ 5-چرا خیلی از فرصتها مفت از دستم می پره؟؟) {1}-خیلی ها وقتی اسم ائمه (علیهما سلام) که میاد یه پسوندی برای ارادت بعدش بکار می برند ولی خیلی با خدایی که خود ائمه خدمتش ارادت داشتند پسرخاله شدند و راست راست میگن خدا و لذا بیایید ادب کنیم
|
|