سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یقین و محبت(2) (جمعه 87/9/15 ساعت 10:10 صبح)
بحث در کلمة یقین و محبت بود ، علامت بعدی یقین : می فرمایند : اهل یقین اگر گناه همة‌ عالم مال اونها باشه ناامید نمی شن ، یعنی اگر یه بنده ای ، ( یکی از من و شما ) خدای نکرده طوری باشه که خیلی گنه کار باشه و ناامید باشه از اهل یقین نیست . می فرمایند : ” اگر گناه همة عالم ، ( نه فقط انسانهایی که الان هستند ، از اولی که خلقت شروع شده تا روز ابد که سور اسرافیل دمیده می شه ، ) بگن این گناهان همه اش مال شماست ، هر که ناامید شد از رحمت خدا ، از اهل یقین نیست . ”
مثلاً امشب می خواستی بیای جلسه ، بگی : من اینقدر گنهکار شدم دیگه خجالت می کشم برم جلسه . تموم ! از اهل یقین اخراج می شی . خداوند می فرماید : ” بالاترین گناه بعد از شرک به خدا ، (‌ ما الان به خدا معتقد هستیم دیگه ) این هست که بگه از تو ناامید هستم ، (یه کم خطرناک شد و این باز رحمت خداست . ) .
و باز می فرماید : اگر عبادت همة‌ عالم رو به این شخص بدهند ، سر سوزن مغرور نمی شه که من دیگه راحتم ، نجات پیدا کردم ، نه ! عبادت همه عالم ( پیغمبران (ع) ، معصومین (ع) ، اولیاء ، صلحا ، شهداء‌124000 پیامبر و چهارده معصوم (ع)) عبادتشون روی هم چقدر می شه ؟ اگر همه این عبادتها رو داشته باشه ، نباید مغرور بشه . یعنی در حقیقت اهل یقین در لبة تیز خوف و رجاء قرار دارند ، یعنی همه گناهان ، همه ثوابها در این لبه تیز هست ، اینها خودشون رو صاف نگه می دارند ، نه چپ می رن نه راست . این ” اهدنا الصراط المستقیم ” که در نماز می گی ، یعنی : خدایا من رو جزء اهل یقین قرار بده . نه از تو ناامیدم ، و نه به خاطر عبادتهام امیدورام .
بعد می فرمایند ، اهل یقین اهل تبلیغ هستند ، یعنی نمی شه بگی یه کسی اهل یقین هست اما برای یقینش تبلیغ نمی کنه . به عنوان مثال : فرض می کنیم یکی از شما برای اولین بار اومده اینجا ، از مجلس هم خوشش اومده ، بعد اگر به چهار تا دور و وری خودش تبلیغ نکنه این نسبت به مجلس هنوز یقین نداره ، فقط خوشش اومده . ما هم نسبت به خدا همین طوری هستیم . بعضی هامون همین طوری از خدا خوشمون می یاد .
مثلاً : می گه : نظرت راجع به خدا چیه ؟ می نویسه : خدا خوب است . مثل بچه دبستانی ها ! ” خدا خوب است که تبلیغ نشد . ” الذین آمنوا ” یعنی چی ؟ یعنی اونهایی که می گن خدا خوبه ، بعد ادامه داره ”‌ وهاجروا ” می روند به بقیه هم می گن که خدا خوب هست ، شهر های دیگه ، کشورهای دیگه ، ”‌هاجروا ” فقط به معنای این نیست که بریم شهرهای دیگه ، به کسی که نمی دونه خدا خوب هست هم بریم بگیم که خدا خوبه ، ” وجاهدوا ” و بعد تلاش می کنه برای اینکه این خوبی خدا رو جا بیندازه ، ” فی سبیل الله ” برای خدا ، چگونه ؟ ” بِاموالهم و أنفسهم ” هم از نظر مالی ، هم از نظر جانی ، حتی جان خودش رو هم می گذاره در راه خدا ، (بعضی ها به راحتی جون می دن ، اما به پول که می رسن ، نه دیگه . )
یکی از نماینده های مجتهدین در مشهد تعریف می کرد : من نماینده فلان مجتهد بودم یک کسی اومد پهلوی من گفت : آقا این اموال من خیلی زیاده خمسش هم خیلی زیاد می شه ، مثلاً 30 میلیون تومن ، شما یه زحمتی بکش ، خمس من رو حساب کن و بگیر ! گفتم : خُب باشه ، می یام کاری نداره ، من وظیفه ام همینه . گفت : آقا یه فرقی با بقیه وقتها که می ری خمس می گیری داره ، گفت :‌ چه فرقی ؟ گفت : شما دو تا نره غول با خودت بیار ! از این آدمهای بزن بهادر !! گفت : یعنی چی ؟! گفت : با خودت بیار بعد بیا تو حجره من بگو می خوام خمست رو حساب کنم ، من نمی گذارم ، این دو تا رو بگیر بگو اینقدر من رو بزنند تا به اموالم اعتراف کنم ، دستبند ببند من رو شکنجه بده ، اعتراف بگیر ، ( من خودم دارم می گم . ) خمسم رو حساب کن بعد اینقدر من رو شکنجه بده تا بهت بگم کلید گاوصندوق کجاست ، تو گاوصندوقم پول زیاد دارم ، برو سمت گاوصندوق خمس رو بردار ، بعد کلید رو بذار تو جیبم و برو !
این دیگه چه مدلیه ؟! گفت : آقا من بیست ساله می خوام خمس بدم ، نمی تونم ! تو رو قرآن این حرف من رو گوش کن ! می گفت : ما زیاد جدی نگرفتیم ، ولی خُب یکی دو نفر با خودمون بردیم . رفتیم گفتیم سلام علیکم ، آیت الله فلانی هستم ، گفت : اَمرتون ؟! گفتم : می خوام خمس شما رو حساب کنم ، گفت : اِی آقا ! ما پولمون کجا بود که خمس بدیم ؟ دیدم نه این جدی جدی راست می گفت ، به این دو تا گفتم بگیرید ببندیدش . شروع کرد به داد و فریاد ، که : آی دزد ، مسلمونها ! گفتم : در حجره رو هم ببندید ، کرکره ها رو بکشید پائین یه قفلم بزنید پشتش . گفتم : حالا داد بزن تا جونت بالا بیاد ! بعد دادم خوب زدنش ، اعتراف کرد ، فلان ملک ، فلان جاست ، باز می گفت ندارم ، به پیر به پیغمبر ندارم ،گفتم بزنید ، داره . آقا ! زدند ، همه رو اعتراف گرفتن ، مثلاً خمسش 30 میلیون تومن شد . گفتم که پولها کجاست ؟ گفت : به خدا من که می گم پول ندارم . گفت : مثل اینکه این آدم نمی شه ، بزنیدش ! زدند تا گفت کلید گاو صندوق دست خانمم هست . گفتم بزنیدش . باز زدند ، گفت : بابا کلید فلان جاست . خلاصه اومدیم ، کلید رو برداشتیم و 30 میلیون تومن از گاو صندوق پول برداشتیم . کلید رو گذاشتیم تو جیبش ، دهنش رو هم باز کردیم . در پرده کرکره رو هم زدیم کنار رفتیم . می گفت : فرداش اومد پیش ما ، گفت : آقا قربونتون برم ! راحت شدم . تو تقویمت بنویس سال دیگه هم همین طوری بیا از من خمس بگیر !
برای همین خداوند تبارک و تعالی داره ترتیبش رو به انسان نشون می ده : آیه قران رو دقت کنید : 1 ـ جاهدوا ، بعد می گه :‌2 ـ بأموالهم ، 3 ـ و بعد به انفهسم ، یعنی بدونید ، بعضی از مردم جون می دن اما پول نمی دن . دست تو جیب نمی ره ، اگر بره همونجا قفل می شه .
پس یکی دیگه از علامات اهل یقین تبلیغ هست . ” آمنوا و هاجروا و جاهدوا ”‌این تبلیغ نشون می ده به یقین رسیده یعنی اگه یقین نداشت برای این قضیه تبلیغ نمی کرد . شما اگر مثلاً به بنده مشکوک باشید برای من تبلیغ نمی کنید . می گه من الان برم کسی رو بیارم از کجا معلوم که اون هم اینقدر تیز باشه ؟ مثلاً کلاه سرش نره ، من خودم حواسم جمع هست ولی اگه شک داشته باشه ، دیگه تبلیغ نمی کنه . ( این اولین اثرش )
اثر دوم چیه ؟ این که اصلاً یقین نداره ، ولی به یقین می رسه . یه بنده خدایی رفت نون بخره ، دید صف نانوایی شلوغ هست ، جمعیت ایستادند ، گفت چهار ساعت باید بایستی تو صف ، اومد گفت : آقایون کوچة پشتی مجانی آش می دن ، همه ریختند کوچه پشتی . این رفت نونش رو خرید ، بعد دید همه دارن می رن . گفت آقا چه خبره ؟ گفتن : کوچه پشتی آش می دن ، گفت : اِه ! خُب بریم ، نون ها رو گذاشت روی زمین و رفت کوچه پشتی !
یعنی چی ؟ یعنی بعضی از ماها از خدا حرف می زنیم ، منبری ها ، مبلغین ، پرورشی ها . اونهایی که حرف می زنند برای مردم ، از خدا حرف می زنی ، مردم می رن سمت خدا ، اما خودمون یقین نداریم . تو مجلس صد نفر امام زمان (عج) رو می بینند ، صد نفر حاجت می گیرن ، خودمون هم نه حاجت می گیریم ، نه به حرفمون یقین داریم . یه بار ، دو بار ، صد بار ، آخرش هم خودمون باورمون می شه که کوچة پشتی آش می دن !
یعنی انسانی که اهل تبلیغ باشه ، ممکنه ده ، بیست بارش عالم بی عمل باشه ، ولی بالاخره روی خودش تأثیر می ذاره . برای اینکه این فکر می کرد کوچة پشتی آش نمی دن . اتفاقاً آش می دادند . اینهایی که رفتند با آش برگشتند ، می گه : من خودم باورم نمی شد . مردم رفتند دارن تعریف می کنند ، باریک الله ! اون خدایی که گفتی اینجوریه ، واقعاً همین طوریه . ( آقا تو که گفتی کوچة پشتی آش می دن ، آش می دادند . اینم آشش ) یعنی اهل یقین وقتی که تبلیغ می کنند ، یقین خودشون رو ضمانت می کنند . همه مسؤولیم برای تبلیغ .
نکته : برادرها و خواهرها توجه کنند اونهایی که اهل مطالعه هستند ، اونهایی که اهل فکر هستند انشاء الله هم اینطور باشید ، دانشجویی ، طلبه ای ، اهل تحقیق هستی ؟می فرمایند : آفت یقین این هست که مسائل اختلافی رو بیان کنید ، مسائلی که هنوز خودت درش شک داری . آفت یقین همین شک انداختن به دل مردم هست . چیزی که خودت یقین نداری مثلاً یه جایی خوندی اگر مطلب شک برانداز و جذاب هست اون رو بیان نکن . مثلاً تا من بگم اهدناالصراط المستقیم همه براشون این جمله عادیه ، می گن آقا اهدنا الصراط المستقیم دیگه عادیه . اما یه جایی بگیم اهدنا الصراط الغریب ! ( صراط کج ) همه می گن : این صراط غریب چیه ؟! مطلبی که با اصل تطابق نداره برای مردم جذابه ، اگه همه بگن خدای یکی هست ، همه خیلی عادی گوش می کنن ، یکی بیاد بگه می خوام اثبات کنم خدا دوتاست ! خُب همه خوب گوش می دهند . چرا خدا دوتاست ؟! می یان به اون می گن اگه تو یقین داری خداوند دوتاست بگو ، تو هم اگه خودت به یه چیزی یقین نداری چرا می گی ؟ مردم گوش می دن . روی مردم تأثیر می ذاره .
مطالبی که ما هنوز نمی دونیم این درسته یا نه ؟ اسم این رو می گذاریم نظریه . فرضیه ، یعنی هنوز قانون نشده ، فرضیه هست ، به نظرم رسیده ، تو تحقیقات علمی ، دینی به این نتیجه رسیدم که ممکنه این طوری باشه . می گه : نه آقا اینها رو نگو .
مسائل طبقه بندی داره : برای افراد عادی ، عادی صحبت کنید ، معصوم (ع) می فرماید : در حد عقول مردم باهاشون صحبت کنید برای افراد خاص ، خاص صحبت کنید ، بنده اگر امشب منبر دارم و منبرم تحت نظر عوام هست ، ( عوام یعنی همه مدل داخلش هست ، عموم جامعه رو می گویند عوام ) باید یه جوری صحبت کنم که اونهایی هم که خیلی سوادشون پائین هست ، تو اعتقاداتشون خللی وارد نشه . مثلاً بیام اینجا نوعی از اشک رو بیان کنم که خیلی از شما مأنوس نیستید ، مثلاً اشک وصال ، یه عده با خودشون از اون اشک قبلی هم می برند ، اشک وصال رو نمی فهمه ، بعد می گه که این اشک ما بدرد نمی خوره بریم سراغ اشک وصال اون هم نمی فهمه .
مثل همون قضیه خواجه نصیرالدین طوسی که یه وقتی خیلی اعتقاد داشت : تنها کسی می تونه از دین بهره برداری کنه که دین رو با عقلش بفهمه . مثلاً این که تو اگه می گی خدا هست باید برای من اثبات کنی که خدا هست . الکی نباید بگی خدا هست غافل از اینکه عوام خیلی هاشون الکی می گن خدا هست و از ما هم راسخ تر هستند . یه روزی از تو بیابون رد می شدند دید یه پیرمرد خارکنی داره بیل رو زیر خار می زنه ، می گه : یا الله ، هِی می کنه و می ندازه کنار ، با همون اعتقاد خودش ، خواجه نصیر رفت پیشش ، گفت: ببینم تو که می گی : یا الله ، خدا خدا می کنی ، اگه یه کسی بگه خدا نیست ، چی جواب می دی ؟ پیرمرد خیلی ساده و با لهجه دهاتی گفت : بیلم رو برمی دارم و چنان می کوبم تو مُخش تا مغزش بیاد تو دهنش ! گفت : شما همچین نظری دارید ؟ خواجه نصیر گفت : نه ! بعد سوار اسبش شد و رفت . با خودش گفته بود : خواجه ! با این همه علمی که داری اینقدر که این پیرمرد عوام و دهاتی از خداش با همه وجودش دفاع می کرد و تعصب داشت تو تعصب نداری .
یعنی لازم نیست همه دلیل داشته باشند . بعضی ها بدون دلیل عاشق خدا هستند . چرا ما می خوایم اینها رو منطقی کنیم ؟ خود خدا فرمود : ما درون را بنگریم و حال را ( تو قضیه موسی (ع) و شبان ) موسی (ع) ! چرا با شبان برخورد کردی ؟ دوست دارم موهام رو شانه بزنه . چرا اون خدایی که تو ذهنش داشت رو خراب کردی ؟
پس این رو همه باید دقت کنید و بعد ثمرة آخر : مهمترین ثمره یقین محبت هست . بحثهایی مثل نماز عاشقانه ، عبادت عاشقانه . نماز عشق ، شهید عشق همه اینها حول و حوش محبت هست ، اینهایی که امشب می خوام براتون بگم اینها تو اون بحثها نیست . یعنی یه چیزهای اضافه براونها هست . در حقیقت می خوایم این محبت رو طور دیگه نگاه کنیم .
1 ـ
آیه شریفه قرآن می گه ما روزی که می خواستیم بشر را خلق کنیم امانت را به کوه عرضه کردیم قبول نکرد ، سر باز زد ، به سماوات عرضه کردیم ، سر باز زد . تا رسید به انسان ، به انسان عرضه کردیم انسان قبول کرد . از معصوم (ع) سؤال کردند این آیه شریفة قرآن که می گه ما امانت را به همه عرضه کردیم و هیچ کس قبول نکرد ، این امانت چی بود ؟ می فرماید : امانت ، محبت اهل بیت (س) بود ، محبت خدا بود ، یعنی کوه نتوانست محبت خدا را درک کند ، کوه نتوانست محبت اهل بیت (س) را در خودش هضم کند ، منفجر شد ، اینکه امام صادق (ع) فرمود اگر اسم ما را با محبت به کوه بگید ، کوه منفجر می شه همین هست . نمی تونه . تنها کسی که می تونه محبت این بزرگان را درک و هضم کنه و نگه داره و منفجر نشه ، غش نکنه ، ( مثل موسی (ع) که رفت تو کوه خدا رو ببینه ، پس افتاد ، کالبدش از جان خالی نشه ) این انسان هست ، انسان می تونه تازه این هم تا یه حدی . اگر اون پرده ها رو بزنند کنار ، ما خود ولایت و محبت را ببینیم هیچ کدوم از ماها تاب نخواهیم آورد تا یه حدودی به ما اجازه می دهند .
ما داشتیم اصحابی که رفتند جلو و نزدیک شدند به معصوم (ع) تا جایی که نزدیک بود بمیرند ! یعنی اگر سِرّ معصوم (ع) ( یعنی یه سری دارند مثل سرّ الله ) برای ما به اندازه یه سر سوزنش کشف بشه و بفهمیم همه خواهیم مُرد . نمی تونیم . تا یه حدودی این محبت رو می شه انسان حمل کنه . پس محبت اهل بیت (س) که نمره یقین هست امانت الهی به ما هست . اینکه می فرمایند : ” لتسئلن یومئذٍ عن النعیم ” روز قیامت از نعیم سؤال می شه ، از امام سؤال می شه این نعیم یعنی چی ؟ گفتند : نعیم یعنی محبت ما . از محبت ما سؤال می شه با محبت اهل بیت (س) چه کردی ؟ تو که اینقدر عاشق بودی رفتی نشستی ، گرما ، سرما ، شب ، روز ، هر هفته ، هر روز ، هر ماه ، ( دهه محرمی نبودی ، ماه رمضونی نبودی ) همیشه عاشق اینها بودی . هر روز با نام و یاد اینها بودی ، این محبت رو ما بهت دادیم چقدر با این محبت عشق کردی ؟ چقدر قدر دونستی ؟ چقدر اسراف کردی ؟ چقدر در جاش مصرف کردی ؟ اینکه می فرمایند : ” و سقاهم ربهم شراب طُهورا ” یعنی اونهایی که محبت اهل بیت (س) رو قدر می دونند ما بهشون شراب طهور ( آب حیات ) رو می نوشانیم . که اینها همیشه همیشه احساس زنده بودن می کنند ولو پونصد سال مرده باشند ، زندة زنده هستند . همیشه ! کاری می کنیم که اینها زندة جاوید باشند . و اونهایی که این محبت رو می گیرند باید استقامت داشته باشند یعنی نمی شه بگیم محبت اهل بیت (س) رو داریم اما در جاهای دیگه لنگ می زنیم . آقا من اینجا محبت تو رو دارم اما هیچ چیز دیگه ای رو نمی تونم رعایت کنم . نمی تونم ، نمی شه . انسانی که محبت اهل بیت (س) در ذهن و دلش هست این انسان ( این رو حتماً بدونید و مطمئن باشید ) در همه جوانب زندگی شبیه معصوم (ع) هست . در همه جوانب ! اگر این انسان فقط کارش این باشه که شبها بیاد بگه فقط حسین (ع)‌ ، پونصد تا بگو ، هزار تا بگو ، دائم من بگم عاشق حسینم ، این رو سرگرم می کنند ، اهل بیت (س) دوستش دارند . ولی جزء اون کسانی نیست که محبوب هستند . اهل بیت (س) دوستش دارند اما رابطه عشقی تنگاتنگ با اهل بیت (س) ندارند اینها بچه های درگاه محبت هستند خیلی از ماها بچه کوچک های درگاه محبت هستیم ، در دانشگاه محبت ما رو راه نمی دهند ! ما توی کلاس اول دبستانِ محبت داریم ، اَ ، اِ ، اُ می کنیم ، خیلی از ماها اینطوری هستیم . یه وقتی مجنون با لیلی قرار گذاشت گفت : ببینمت . گفت : باشه ، سر فلان کوچه وایسا تا من بیام ! رفت ایستاد ، یه ساعت ، دو ساعت ، سه ساعت ، ده ساعت‌ ، خوابش برد . از خواب که پرید دوید جلوش چند تا گردو گذاشته اند روی گردوها هم نوشته لیلی ، برداشت گردوها رو یه نگاهی کرد و اشک ریخت . گفت : کسی که می گه من محبت دارم خوابش نمی گیره . تو برو گردو بازی کن ! ( منظور لیلی همین بوده . )

” الناسُ نیامُ اِذا ما تُتَحَبّوا ” مردم همه خوابند ، وقتی می میرند بیدار می شوند
، تازه می فهمند چه خبره بوده . اونهایی که در محبت اهل بیت (س) مقام بالایی دارند ، بیدار هستند ، خواب نیستند . لازم نیست که دیگه بگیم بمیر تا به اصطلاح بیدار بشی ، اینها همون هایی هستند که باید بروند در درگاه اهل بیت (س) گریه کنند . حالا شما بیا سینه ات رو بزن بگو حسین (ع) ، بعد برو بیرون هیچ فرقی هم قبل از مجلست و بعد مجلست نمی کنی . چرا اینطوریه ؟ یه دونه یا زهرا (س) ، یه دونه یا رقیه (س) ، یه دونه یا حسین (ع) از ته دل بگی باید بعد که از مجلس می ری بیرون کن فیکون شده باشی ، خیلی ها هستند هر شب . هر لحظه ، هر ثانیه . می دونند محبت یعنی چی ؟ دقیق هم می دونند . این بحث هایی که من کردم خیلی ها دقیق همه رو گوش دادند ، تازه صد تا کتاب هم این ور و اون ورش خونده اما خودش اصلاً به محبت نرسیده . مرحوم شاه آبادی یه مثال خیلی قشنگ برای این افراد داره ، می گه : اینها مثل کسانی هستند که تو یه اتاق شیشه ای که راهی به بیرون نداره می ندازیشون ، و بعد تو دریا رهاش می کنی این آخرش تو اون اتاق شیشه ای از تشنگی خواهد مرد . وسط دریاست . دریا رو می بینه ، می شناسه ، ماهی ها دارن می رن ، می یان ، آب همه جا فرا گرفته ، اما این خودش رو تو شیشه محفوظ کرده . می گن در برابر اهل بیت (س) خیلی از ماها محبتی داریم که مثل یه اتاقک شیشه ای دورمون محصور هست یعنی فکر می کنیم داریم اهل بیت (س) رو می بینیم ، بین ما و اهل بیت (سة) یه دیواره شیشه ای هست که نمی گذاره آب محبت اونها به ما برسه .
اسمش اینه که ما داریم کار معنوی می کنیم اما بین ما و معنویات فاصله هست . در حقیقت ما داریم فقط کار معنوی رو برای خودمون کارگردانی می کنیم . داریم تأتر بازی می کنیم ، مثل نماز خواندنِ بعضی ها که یه نوع ورزش هست ، هیچی نمی فهمه ، خم می شه‌ ، می یاد بالا ، این نماز نیست . ورزشه ، این یه جور تئاتر بازی کردن هست . می گه آقا از این اُتاقک شیشه ای باید خودت رو بیاری بیرون ولو واسطة تو با اهل بیت (س) باشه . بذارید برای این که یه کمی قابل هضم تر باشه یه مثالی بزنم ، مثلاً تو آئینه نگاه می کنید وقتی به شیشة آئینه نگاه می کنید چی می بینید ؟ خودت رو می بینی ، کسی می تونه جواب دیگه ای بده ؟ نه .‌ آقا من تو شیشة آئینه خودم رو می بینم ، آقا تو داری به یه چیزی نگاه می کنی ،‌ مگه نمی گی دارم به آئینه نگاه می کنم ، چرا آئینه رو نمی بینی ؟ بعضی از ماها به خدا که داریم نگاه می کنیم باید وسیله ها برامون مثل آئینه باشه ، یعنی اگر بنده دارم حرف خدا رو می زنم و شما دارید مثلاً از طریق من خدا رو می بینید ، من باید آئینه باشم ، یعنی من رو نباید ببینید . باید فقط خدا رو ببینید . بعضی از ماها اینطوری هستیم . یعنی ما آئینه رو می بینیم ، نه خدا رو . اگر به یه وسیله ای نگاه می کنی نباید وسیله برات حجاب بشه تا خدا رو نبینی . آقا اگر بنده از خدا حرف می زنم ، اگر یه کسی من رو ببینه باخته ، باید خدا رو ببینه . آئینه ! تو آئینه نگاه کن ، خودت رو ببین . ( نه آئینه رو ) اصلاً بعضی وقتها نمی فهمه شیشة آئینه لک داره ، فکر می کنه صورتش لک داره ، اینقدر محو خودش هست . کسی که به سمت خدا می ره باید وسیله ها براش آئینه باشه ، و در اونها خدا رو ببینه . امام (ره)‌ فرمودند : من باشم یا نباشم شما خدا را ببینید .
شخص ، فرد و یا هر وسیله ای که فکر کنید ، اینقدر مهم می شه که اگر اون نباشه از خدا می بُره ، آقا ! چرا اینقدر وضعت خراب شده ؟ می گه : آقا ما مثلاً شیراز بودیم می یومدیم کانون ، افتادیم یه جایی هیچی نیست ! اِه ! پس تو اصلاً توکانون خدا رو نمی دیدی . تو داشتی کانون رو می دیدی ، برای تو کانون مهم بود نه خدا . کانون برای تو آئینه است ، جلسه اهل بیت (س) آئینه است ، فلانی آئینه است ، تو تو آئینه نگاه کن و فقط خدا رو از پشت شیشه ببین . کی شیشه رو می بینه ؟ تو خیابون که نگاه می کنید چی می بینی ؟ خیابون رو می بینی ؟! تمام وسایلی که ما رو به خدا ربط می ده همه اینها فیلترهایی هستند که باید نگاهت ازشون رد بشه . بعد یه وقت دیدی اگر شیشه و آئینه رو بردارند متوجه نمی شی . چون داری خودِ خدا رو می بینی ،
عشق افراطی حتی در مسائل معنوی نباید باشه ، باید خدا مدنظر باشه ، خمینی (ره) از این دنیا رفت ، هیچ اتفاقی نیفتاد ، الان اگر در شهادت باز بشه ، شماها نمی رید ؟ الان خمینی (ره) هست ؟ امام (ره) از دنیا رفت اتفاقی نیفتاد ، پیغمبر (ص) از دنیا رفت اتفاقی نیفتاد ، علی (ع) از دنیا رفت ، اتفاقی نیفتاد . خدا ، خداست چه علی (ع) باشه چه نباشه ، حالا ما معصومین (ع) رو نمی تونیم بگیم نبینید ، چون معصومین (ع) برای ما خودشون نمونة خدا هستند . خدا خودش گفته : به معصومین نگاه کنید ولی وقتی علی (ع) رو می بینی دیگه نمی تونی مقداد رو ببینی . اگر مقداد داره به تو علی (ع) رو معرفی می کنه تو باید در سیمای مقداد ، در چشم مقداد ، فقط علی (ع) رو ببینی . این هم وسایلی که ما رو به خداوند وصل می کنند .
آخرین نکته این که :‌ قدر این اهل بیت (س) رو بدونیم ، خیلی زشته که مثلاً من بیام به شما بگم که برو از همسایه ها سؤال کن بابات چقدر آدم خوبی هست ؟ این زشته . دیگه یه نوع توهینه . می گه : اِی بابا ! این رو نگاه کن ، می گه از همسایه ها سؤال کن که چقدر بابای خوبی داری . یعنی من اینقدر بی لیاقت که بابای خودم رو نمی شناسم ؟
خیلی زشته ما ائمه (ع) رو از غیر شیعه و غیر مسلمون بخوایم بشناسیم ، این رو می خوام بگم که تمام عالمهای علم متافیزیک جهان رو جمع کن ، هرچی که تو جهان هست همه رو جمع کن ، همه اونها یه قطره از اقیانوس بیکرانند . یکی از علما نقل می کرد رفتم هندوستان با بعضی از مرتاضها دیدن کردم بالاخره گفتند آقا اینها همه الکی هستن ، یکی هست نود سالشه ، این خدای ریاضته ! چه گره هایی رو باز می کنه ، چه چیزهایی رو می بینه ، گفتیم می ریم ایشون رو هم می بینیم ، رفتیم ، یه چند تا چشمه هم از کارهاش به ما نشون داد ، آخر کار دید من لباس روحانیت تنم هست گفت ، شما شیعه هستی ؟ ایرانی هستی ؟ گفتم بله ، گفت : ببین من ریاضت هوشنیگه رو انجام دادم ، ( این ریاضت مال ایرانی ها هست ) می گفت این ریاضت رو اگه یه مرتاضی انجام داده باشه دیگه تو جهان تَک هست ، برای اینکه پنجاه سال طول می کشه . به این نحو که شاید شما بعضی وقتها شش ماه هیچ چیزی نمی خوری ، بعضی وقتها باید پنج سال حتی مژه نزنی ، فقط یه گوشه بشینی . بعضی از کارهاش این هست . تقریباً 98 تا ( یا 89 تا ) عمل داره که اگه بخوای اینها رو انجام بدی 50 سال طول می کشه . ( در نظر بگیرید چه خبره ؟! ) می گفت بعد از این 50 سال ریاضت یه سری توانائی ها بهت می دن ، می گفت من این اعمال هوشنگیه رو انجام دادم ، داری می ری ایران از قول من به ایرانی ها این رو بگو ، ( چی می خواد بگه ؟! ) بگو : من نود سال عمرم رو گذروندم ، هوشنگیه اش رو هم انجام دادم که تو قرن اخیر هیچ کس غیر از من انجام نداده ، قرنهای قبل شاید بوده باشند ، دستم هم باز شده ، چشمم هم باز شده ،‌ خیلی از چیزها رو می بینم ، برو به این ایرانی ها بگو یه دونه یا حسینِ (ع) شما شیعیان صدتا از من رو دنبال خودش می کشونه .
بریم از همسایه ها بپرسیم بابامون کیه !! یه دونه یا حسین ! یه دونه یا حسین (ع) وجودت بگه ، صد تا مرتاض که عبادت هوشنگیه رو انجام داده ، دنبالت می کشونه .
امروز روز میلاد آقا امام کاظم (ع) بود ، خُب می دونید که سیرة اهل بیت (س) ، علماء این هست که میلاد رو در ماه صفر ابداً نمی گیرند . هیچ شادی هم ندارند . عزاداری سینه زنی خیلی مرتب سر جاش هست ، اما بزارید من یه خواهشی بکنم : از امام کاظم (ع) و خانم رقیه (س) بگیم که ما دیگه خجالت می کشیم ، بریم به خدا بگیم ما رو نگهدار . دیگه رومون نمی شه بگیم خدایا ! هنوز هوای ما رو داشته باش . بعضی از ماها می خوایم با خدا حرف بزنیم با شرمندگی می گیم . شما مگه کاظم نیستی ؟ دوست داریم اون برخوردی که با اون کنیزت کردی ، با ما غلامها و کنیزهات انجام بدی .
اومد خدمت امام کاظم (ع) کار بسیار زشتی کرده بود ، آقا شدیداً عصبانی شدند ، دست شون رو بالا آوردند ، تازیانه رو بلند کردند که حَد جاری کنند ، خیلی آرام گفت : ” والکاظمین الغیظ ” آقا دستشون رو آوردند پائین ، فرمودند : بخشیدمت ! ادامه داد ” والعافین عن الناس ” آقا فرمودند : آزادت کردم ! خیلی عجیب هست .
این هست که
” ان الله یُحب التوابین ” . ( بدرستی که خداوند توبه کنندگان را دوست دارد ) آیه قرآن رو خوندی ؟ خدا می گه : وقتی اومدی گفتی ببخشید نمی گم خیلی خُب بخشیدمت ، می گم : بَه چقدر دوستت دارم . ” ان الله یحب التوابین ” اینها اینطوری هستند . امشب ما داریم دو نفر رو به هم گره می زنیم دو تا مهر رو . می گیم : آقا ، خانم کوچولو ! گرچه چند بار باهاتون قهر کردم ، (چون هر وقت که شما دل خدا رو می شکنید یعنی در حقیقت داری با اینها قهر می کنی ) اما خانم کوچولو ! گرچه قهریم با هم ، اما امشب رشته محبت تو رو گره می زنم ، ( دیدی که وقتی گره می زنی طناب کوتاهتر می شه ) امشب گره می زنم ، تا به تو نزدیک تر بشم .
چقدر زیبا می شه امام کاظم (ع) ما رو ببخشه ، خانم رقیه (س) یه نگاهی به این دلهای خسته ما بکنه ! خدایا نمی دونم امشب به چه بهونه ای می خوای ما رو راه بدی ؟ به هر بهونه ای که خودت خواستی ما رو هم راه بده .





یقین و محبت (1) (جمعه 87/9/15 ساعت 10:8 صبح)
بحثی رو که برای چند جلسه انتخاب کردیم ، بحثِ یقین و محبت هست ، اما از بحث زیبایی شناسی یه تکه هایی مونده که انشاءالله الان می گیم و بعد بحث یقین و محبت رو شروع می کنیم .
ما در مورد زیبایی ، تعریف زیبایی ، زیبایی ظاهر ، زیبایی باطن ، انواع زیبایی و معیار گرایش به زیبایی ، زیبایی گرایی جسمی و معنوی و زیبایی گرایی شیطانی در ظاهر و اعمال صحبت کردیم و
حالا ضعف انسان در مقابل زیبایی ها رو توضیح می دهیم :
1 ـ افراط در عشق :
به این معنا که فردی برای ما زیبا جلوه می کنه و این زیبایی الزاماً جنسی و شهوانی نیست ، و ما نسبت به او علاقه پیدا می کنیم . اینقدر این افراط زیاد می شه که ما اولاً : نکات و کاستی ها و زشتیهای اون فرد رو نمی بینیم ، ثانیاً : اینقدر علاقه زیاد می شه که اطرافیان رو هم نمی بینیم . مثلاً در میان یه جمعی ، یا یه کاروانی که داریم به مشهد می ریم ، دو تا برادر ، یا دو تا خواهر اینقدر با هم صمیمی و نزدیک می شوند و اینقدر این عشق و محبت در دلشون زیاد می شه که حتی بقیه رو نمی بینند و در حقیقت به بقیه بی احترامی می شه چون اصلاً به کسِ دیگه ای مَحَل نمی ذارند ، و بعد خودشون هم نمی فهمند که بقیه به چه دیدی به این دو نفر نگاه می کنند ، دیدی که بقیه دارند این هست که این دو نفر آدمی هستند که هیچی غیر از خودشون ، براشون مهم نیست . یواش یواش اونها این زیبایی از چشمشون کم رنگ می شه . و بعد تنها می شن . برای اینکه گفتیم زیبایی های این تیپی عادی می شه . لذا برادران و خواهران تو جمعها نسبت به مهرورزی به همدیگه دقت داشته باشند . عادی باشند ، طوری نباشه که خدای نکرده براشون تو این جمع نقطه ضعف بنویسند .
2 ـ
انسان روحیة لطیفی پیدا می کنه :
انسانی که فقط زیباگراست ، روحیه اش لطیف می شه ( مثل : هنرمندان )‌ یه جمله که بهش می گید دلش می شکنه . یعنی اون صلابتی که یه انسان باید داشته باشه ، ازش کم می شه . چون شخص فقط دنبال زیبائیهاست . انسان باید قدرت دیدن زشتی ها هم داشته باشه یعنی چی ؟ یعنی انسان باید بتونه با چیزهایی که به نظرش زشت می یاد کنار بیاد چون دنیای ما زیبایی داره ، زشتی هم داره . انسان یک بعدی ، بعداً کم می یاره ، این روحیة لطیفی می شه .
3 ـ
سایه انداختن زیبایی جسمی بر زیبایی معنوی
: به این صورت که شخص بر معیارهای نزدیک شدنش به اشیاء ، زمانها ، یا افراد ، اول زیبایی جسمی رو مدنظر قرار می ده . در بحث زیبایی درون و برون گفتم هر دو تا قابل تأکید و قابل بهره برداری هستند . به شرطی که اول زیبایی معنوی باشه ، نه زیبایی ظاهری و جسمی . اگر یه وقتی در معیارهاتون اول زیبایی جسمی بود این ضعف هست . در زیبا گرایی ، انسان اول به معنویات نگاه می کنه بعد به زیبایی جسمی . برای اینکه زیبایی معنوی لحظه به لحظه زیاد می شه لذا انسان رو ارضا می کنه اما زیبایی جسمی چون لحظه به لحظه کم می شه انسان سیر می شه ، لذا اون کسی که اول زیبایی جسمی رو مدنظر قرار داده ، می بازه ولی کسی که اول زیبایی معنوی رو مدنظر قرار داده و بعد به زیبایی جسمی پرداخته این شخص نمی بازه . چون براش عادی نمیشه .
مراقب باشید ! اگر می خواید واقعاً در ارتباطات عاطفی تون شکست نباشه چه در ازدواج چه در رفاقتها اول زیبایی معنوی رو در نظر بگیرید بعد زیبایی جسمی . اگر غیر از این باشه بدونید شکست های زیادی در زندگی شماست و شاید بزرگترین شکست در ازدواج باشه که دیگه اصلاً نمی شه جمعش کرد .
4 ـ
آخرین ضعف :
آزمایش نکردن انسان : تست نکردن خودش هست . تست نکردن رفتارش ، و مراقب نبودن اینکه در دام زیبایی شیطانی نیفته . زیبایی شیطانی !
زیبایی گرایی شیطانی : این نوع زیبایی گرایی انسان رو منحرف می کنه ، بعضی وقتها انسان به یه جایی می رسه که فکر می کنه این عملش خوب هست . باید ما بگردیم تو مستحبات مون ، گناهان مون رو بیرون بکِشیم ، برای اینکه برخی مثل من و شما رو شیطون نمی تونه مستقیم به سمت گناه بفرسته ، می یاد مستحبات و یا واجباتی رو سر راه ما قرار می ده که در این واجبات و مستحبات یه سری گناهانی هست که ما رو از چشم خدا می ندازه . شیطون هم همین رو می خواد مراقب باشید ! تو مستحبات مون گناه نداشته باشیم . تو کارهایی تحت عنوان کار فرهنگی ، حضور در هیئت ، کانون ، و . . . ارتباطات با نامحرم نباشه ، که بلای جان این تشکیلات مذهبی خواهد بود .
در حقیقت این یعنی ارضاء هوس و اون مسائل شهوانی از طریق انجام مستحبات . این شخص اهل این نیست که بره تو خیابون . شیطون می یاد می گه که خُب اهل این چیزها نیست پس این مسائل رو تو همین وادی که هست قرار می دهم ،
بالاخره تو این مسائل مذهبی هست ، فقط به هیئت نگاه نکنیم ، در نمازها ، نماز جماعتها ، یکی از بزرگان مشهد ، مرحوم آقای آیت الله قمی که خیلی نمازش شلوغ می شد یه روز آمده بود حرم ( اون زمان صوت نبوده ) از عقب شنید که یکی می گه : یا الله ! با خودش حساب کرده بود شاید صدا از 200 متر عقب تر باشه ، ( 200 متر مأموم و مستمع برای نماز جماعت ایستاده ) همون نماز اول که این رو احساس کرده دیگه نماز نخوند . گفت یکی دیگه بایسته . چون خوشم اومد ! گفتم : چقدر پشت سر من مأموم می ایسته !؟‌
حاج آقا رضا بهاء الدینی ( رحمت الله علیه ) که با اصرار بسیار زیاد مردم و طلاب ، کلاس درس می ذارند ، اولش با ده ، بیست نفر . بعد 500 ، 600 نفر . توی مسجد دیگه جا نبود . داخل شد و یه دفعه دید یه هیئت جلوی پاش بلند شد ! شاگردها کوچه باز کردند تا آقا به سمت کرسی تدریس بروند . چند قدم رفت و برگشت ، گفت : ” از این به بعد کلاس تعطیل ! آقا چرا تعطیل ؟! گفت : خوشم اومد ، این عمل مستحب ، برای من هوا و هوسه ، خوشم اومد . ”
نمی گم انسان از اینکه کار خوبی انجام بده خوشحال نشه ، منظور ما خوشحالی به معنای غرور هست . اگه نفس انسان مغرور بشه ، همین گناه بسه . دیگه لازم نیست گناهان دیگه رو انجام بده . همین کافیه که انسان از چشم خدا بیفته .

آخرین قدم در زیبایی انسان : وقتی به همه چیز زیبا نگاه کنید ، همه عالم رو زیبا می بینید ، یکی از اساتید عرفان که من هم از بحث های ایشون استفاده می کنم و راضی هم نیستند که کتابی به نام ایشون چاپ بشه ، ( کتاب چاپ می کنند به اسم یکی دیگه ، هیچ کس هم نمی دونه که مال اینه ، من هم چون از خودشون اینها رو دریافت می کنم می دونم که مال ایشونه ) ایشون می گفتند من از وقتی که فهمیدم وهب نصرانی در واقعه کربلا خودش و مادرش و خانواده اش به شهادت رسیدند ، ( قربانی اباعبدالله (ع) شدند ) و به مسیحیان عالم آبرو دادند ، از اون وقت تا الان دیگه همه مسیحیان عالم برام زیبا هستند ! مثل اینکه شما یه کسی رو خیلی دوست دارید که اهل فلان شهر هست ، اون شهر براتون دوست داشتنی می شه . خانه های شهر رو هم دوست داری ، محله اش رو هم دوست داری . وقتی انسان بوی خدا رو در یک محله ای احساس کرد باید به اون جامعه علاقمند بشه . این یعنی زیبا دیدن همه عالم .

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست

در عبادتهامون نقص داریم ، در زندگی کردنمون مشکل داریم ، همه اینها برمی گرده به این که ما یقین نداریم . اینهایی که به یقین می رسند انسانهای عجیب و زیبایی می شوند .
کسی که یقین داشته باشه انسان رو شدیداً جذب می کنه . اما کسی که صد سال نماز می خونه اما یقین نداره اصلاً هیچ فایده ای هم نداره . اذکار یعنی یادآوری ، یادآوری برای بوجود آمدن یقین در ما هست . روش مطالعه می گه که وقتی شما خوندید یادتون می ره مگر اینکه هفتة بعد ، دوباره اون رو تکرار کنید و بعد از سه ماه هم دوباره تکرار کنی ، اگر یه چیزی خوندی مثلاً یک شعری رو از حفظ کردی هفتة دیگه دوباره از حفظ کردی دوباره چک کردی ، سه ماه بعد ، دوباره حفظ کردی این دیگه تو تمام وجودت می مونه . این شعر هیچ وقت دیگه از ذهن تو خارج نمی شه این رو امتحان کنید . همین ذکر یعنی همین ذکری که اولش می گی فایده ای نداره ، برات طوطی وار هست ، دفعه دوم که داری می گی بیشتر کمک می کنه ، دفعه سوم بیشتر ، یعنی ذکر باید به یقین برسه . کسی که صد سال سبحان الله گفته اما هیچ وقت به این اعتقاد نرسیده که واقعاً خدا منزه هست ، برای این هست که با توجه کار نکرده ، اینقدر تلقین مهم هست . اینقدر تلقین به یقین رسوندن انسان کمک می کنه که حتی می گن : به مرده تلقین کن ، وقتی مرده رو تلقین می کنی بگو : اشهد ان لا اله الا الله ! تلقین هست دیگه ؟! یعنی اینکه مرده به یاد بیاره و بگه ، بعضی وقتها مرده این رو یادش می ره ، می گن بهش بگو تا یادش بیاد .
در کتاب سیاحت غرب آقای نجفی قوچانی همچین مضمونی رو بکار می برند . می گه : ” وقتی بهم تلقین کردند من هم گفتم ” ، پس ببینید که چقدر این یقین مهم هست وقتی می گن به مرده بگو اگه به زنده بگی چی می شه ؟ خیلی غوغا می شه ، عزیزان باید روی ذکرهاشون خیلی دقت کنند . روی همین سینه زدن هاتون ، وقتی با دست می زنی روی قلبت ، یعنی ذکر بره روی قلب ، اینا همه اش به تلقین کمک می کنه ، وقتی گرم می شی ، تنور دلت داغ می شه اونجا تند تند نورهای تلقین جمع می شه و اونجا پخت می شه . ذکرها می چسبه . یقین ایجاد می شه .
یه روایتی داریم می گه : ” اَکْثَرُ أهلِ الجنه البهل ” بعضی ها می گن بهل یعنی نادان ، یعنی اینکه اغلب مردمِ اهل جنت ، نادانها هستند . ( کسانی که بهشون مطلب نرسیده . نادان و قاصر ) اصلاً معناش این نیست . بهل در عربی یه معنای دیگه داره یعنی خوش باور ، یعنی اگه خدا بهش می گه بهشت هست ، می گه : آره هست ! خدا اگه می گه فلان کار رو نکن ، نمی کنه ، دیگه نمی گه حالا ببینم عقلم چی می گه ، میزونش بکنم . نه دیگه ! می گه : خدا مگه نگفته ؟ خُب تموم شد ، همون کاری که خدا گفته می کنم . یعنی در حرف خدا شکاک نیست . بهل یعنی خوش باور . اگه خدا می گه من کریم هستم ، می گه : آره ، خدا کریمه . می بخشه ، خداوند می فرماید : ”‌ أنا حُسْن الظن عبدی المؤمن ” هرچی راجع به من فکر کنی و باور داشته باشی اونجوری عمل می کنم . اگر بگی خدا من رو هیچ وقت نمی بخشه ، خدا هم هیچ وقت نمی بخشه . اما این چون بهل هست زود باور می کنه . می گه :‌ خدا مگه نگفته می بخشم ؟ خُب می بخشه دیگه ! تموم شد رفت . خدا مگه نگفته عذاب می کنم ؟ ( زود باور می کنه ) اِه ! عذاب می کنه ؟ می ترسه . اینجا نمی یاد بگه نه ، حالا معلوم نیست ، خدا کریمه ، اِه ! نه دیگه ، قرار شد باور کنی . هم این رو زود باور کن ، هم اون رو . نه بشین بگن خدا ارحم الراحمین هست ، هر کاری می خوام بکنم ، می کنم . اون ور بشین بگو خدا هیچ وقت من رو نمی بخشه ، بُهل یعنی این . اینها اهل بهشت هستند . یعنی اصلاًدر مقابل خداوند بُهل کلمة بدی نیست ، یه کسی که حرف بالاترش رو گوش می کنه بهش می گه بُهل این آدم ضعیفی نیست ، اتفاقاً آدم خیلی عاقلی هست ، اولاً به این نتیجه رسیده که هرچی خدا گفت ، دیگه نباید روش ” اِنْ قُلْت ” بیاره ، اگه گفت فلان چیز بَده ، چشم ! اگه گفت خوبه ، چشم خوبه ! دیرباوری و شکاکیت آفت دین ماست . این که دائم بشینیم دو دو تا چهار تا کنیم ، چهار سه تا دوازده تا کنیم این آفت دین ماست . خوش باور باشید !
خانواده پادشاه از محله یه جوان چوپان روستایی ، رد می شدند ، دختر پادشاه پرده رو کنار زد ، یه نگاهی به چوپان کرد مثلاً نگاهش یه کم روش مکث داشت ، حالا چه چیزی توجهش رو جلب کرد ؟ من نمی دونم ! چون همه اونهایی که جذب می شن جذب خوبیها که نمی شن ، بعضی وقتها زشتی ها هم جذابیت داره . (( یه داستانی داره یکی از نویسنده ها می گه : یه پیرمرد لاغر استخونی ، درب و داغون ، بدقیافه با یه دماغی مثل بادمجون ، لب و لوچه گره خورده و دندونهای ریخته ، از خیابون رد می شد ، یه زنی دیدش و بهش لبخند زد ، پشت سر زنِ راه افتاد ، زنه دائم برمی گشت لبخند می زد ، این هم دنبالش می رفت ، تو راه هم با خودش می گفت : خدا الحمدلله جور کرد آخر عمری ما یه ازدواج مجددی داریم . تا رسید در خونه زنِ ، زنِ گفت : بفرمائید . گفت : چشم ! داخل شدند ، نشسته بودند که الان زنِ زنگ بزنه آخوند بیاد خطبه عقد رو بخونه ، زنِ گفت : بشین الان می یام خدمتتون . رفت بچه اش رو آورد گفت : اگه غذات رو نخوری می گم این لولو بخوردت ! می بینید ؟ پس همه جذابیت ها مال زیبایی ها نیست ، زشتی ها هم جذاب هست .)) دختر پادشاه یه نگاهی با مکث به چوپونه کرد ، اون هم سریع رفته بود خونه به مادرش گفته بود بساط رو جمع کن ، می خوایم بریم قصر خواستگاری ! گفت : یعنی چی ؟ گفت : دختر پادشاه عاشق دربست من شده !
استاد بزرگوارمون می فرمودند : ای کاش ما نسبت به خدا اینقدر زود باور بودیم ، یعنی خدا یه نگاه بکنه ، بگیم عاشق ماست . یه جلوه تو آئینه ، خودم رو نگاه کنم با این اوضاع و احوال اینقدر خوش باور باشم . وقتی که خدا می گه : ” بندة من ! می بخشمت . ” بگه : ای والله ! دیگه تمومه . خدا ما رو بخشید .
خوف و رجاء یعنی همین ، یقین در خوف و رجاء یعنی : سریع باور کنی ، خوشحال بشی ، بترسی . عین بچه کوچولو یه آبنبات بهش بدی می خنده ، دستت رو هم ببری عقب می ترسه ، ما هم نسبت به خدا باید بچه کوچولو باشیم . همین ، این معنای یقین . تا حالا شنیده بودی ؟ به همین راحتی .
یه روایتی داریم امام صادق (ع) می فرماید : اگه یه وقتی شما از ما یه حدیث جعلی شنیدید ، و بهش عمل کردید ، اصلاً نظر ما این نبوده و تو هم رفتی عمل کردی ، فکر کردی حرف ما اینه ، ما روز قیامت همون پاداشی رو که تو اون حدیث گفته بهت می دیم . سزای خوش باوری و یقینت .
بعضی ها می رن از امامزاده ای که اصلاً وجود نداره حاجت می گیرند ، این از یقینه ، یعنی اینکه : شما دلت باید به سمت خدا بره ، این همه وسیله بهانه هست . می خواد این امام زاده باشه ، می خواد نباشه ،‌ تو دلت تکون بخوره . بری جلو حرم خدا بایستی یقین نداشته باشی ، هیچی بهت نمی دن ، از همین جا توسل کنید ، مگه امام صادق (ع) نفرموده : هر کسی که رو به حرم امام حسین (ع) بایسته و بگه السلام علیک یا اباعبدالله و رحمه الله و برکاته یه زیارت کربلا براش می نویسم ؟ خُب آقا ! وقتی می ایستی جدی فکر کن کربلا هستی چرا اینجوری نیستی ؟ امام صادق (ع) گفته ، باور کن ! اگه الان بهت بگن : اسمت در اومده ، بری کربلا چقدر خوشحال می شی ؟
روایت اینجور می فرماید : ” زیر آسمون بایستی ، رو به حرم امام حسین (ع) ( ده درجه از قبله برگردی به سمت راست ) بگی : السلام علیک یا اباعبدالله و رحمه الله و برکاته دیگه زائر کربلا هستی . ” این یقین هست . حضرت امام (ره) به محض اینکه می گفتند : ” حسین (ع) ” دیگه لازم نبود هیچی بگی ، اشکش سرازیر می شد ، مال همین یقین هست ، فقط با یه کلمه حسین (ع) !!
یکی از استاد بزرگوارمون سؤال کرده بود : چکار کنیم که زیارت عاشورامون رو باحال بخونیم ؟ گفته بود : ” زیارت عاشورا رو که می خونی امام حسین (ع) رو به روت نشسته ، زانو به زانوت می شه ، ” این معنای یقین هست ، اصلاً سروصدا هم نداره ، اگر الان بگی : یقین رو در یک جمله تعریف کن ، من هیچی نمی تونم بگم ، خودت باید به یقین برسی ، یقین یه چیز باطنیه ، علامت داره باید از علاماتش اون رو شناخت .
اومد خدمت پیغمبر اکرم (ص) حضرت فرمودند : در چه حالی هستی ؟ گفت : در حال یقین هستم ، آقا فرمودند : یعنی چی ؟ گفت : آقا الان همه چیز رو می بینم ، می خوای بگم هر کسی کجا قرار داره ؟ جهنم کجاست ؟ بهشت کجاست ؟ آقا فرمودند : نه ، ساکت باش ! می دونم ، قبول کردم که یقین داری ! 
 




ملکوت انسان(3) (چهارشنبه 87/9/13 ساعت 1:32 صبح)

نکتـهی اول

در ابتدای آخرین قسمت از بحث ملکوت انسان نگاهی به چند آیه از قرآن کریم داریم:

عدهای به خدا ایراد مـىگیرند که وسوسـهی شیطان اعمال ما را خراب مـىکند، چـهگونه این بـىعدالتی را تحمل کنیم؟ آیـهی 60 سورهی انعام پاسخ خدا به این انتقاد است:

مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ

آیـهی 261 هم به این مطلب برمـىگردد که خدا بیـشتر از ایـنکه از ما بخواهد ذکر بگوییم، مـىگوید به مردم بپردازید:

مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ

آیـهی دهم از سورهی مبارکـهی زمر مربوط به زمانی است که کار خیلی سخت مـىشود و ثواب صبر بر گناه را بیان مـىکند.
وقتی انسان به ملکوت اعمال حواسش نیست، کلاه سرش مـىرود و هرچه در جیب دارد، تا شب خرج مـىکند.
این دو آیه اول از حسنات شروع مـىکند و نشانـهی سبقت رحمت خدا بر غضبش است.

نکتـهی دوم

یک میل به ملکوت در آدمیان وجود دارد، و علامت آن هم این است که انسان هیچ گاه راضی نمـىشود، همیشه ناراحت است که چـهرا روزهایش این گونه مـىگذرد!

یک میل به مرگ هم هست، وقتی انسان مـىخواهد بمیرد، از بـىوفایی دنیا زیاد مـىگوید، ایـنها مربوط به دوران نوجوانی کسانی است که اهل معاشقه با خدا هستند. همین شخص وقتی بزرگتر مـىشود، نفسش کار خود را مـىکند و دیگر زیاد به مرگ فکر نمـىکند و برای 15 سال بعد نقشه مـىکشد، یعنی شخص گیر کرده است، اسم این گیر حجاب است. دو نوع حجاب داریم:

الف) حجاب تعلقات: انسان به چیزهایی که دارد، وابسته مـىشود و علاوه بر ایـنکه به آنها احساس نیاز مـىکند، فکر مـىکند که از جانب آنها قدرتی هم دارد. آرام آرام از نوجوانی به بعد که ابزارها را بـهتر مـىشناسد، این نوع حجاب به سراغش مـىآید، اول علم است، بعد جمال و کمال و مقام، اطرافیان، اسباب و اثاثیه و مال و دارایی.
ایـنکه چـهرا با بالاتر رفتن سن، پاکی و وارستـهگی کـمتر مـىشود، مربوط به حجاب تعلقات است. کـمکم خدا از وجودش پاک مـىشود و توجهش به ملکوت کاهش مـىیابد.

ب) حجاب اراده: بزرگان و علما یک عده را در جوانی و نوجوانی انتخاب مـىکنند تا به حقیقت زندهگی و عبودیت برسند، بزرگان برای این کار دو راه در پیش مـىگیرند:

1. ایصال به مطلوب: در این روش عالم دست متعلم را گرفته و هـمراه او مـىرود تا راه را نشانش دهد.
2
. ارائـهی طریق: در این شیوه راه و آدرس را به جوان یا نوجوان مـىدهند و خودشان دیگر کاری ندارند.

برای ایـنکه بزرگان کسی را برگزینند، باید در وهلـهی اول نورانیتی در او ببینند، دیدن این نورانیت ذاتی نیست، انسان باید خودش نشان دهد؛ بعد قابلیت را در انسان تشخیص مـىدهند؛ و سپس انسان را امتحان مـىکنند. این آزمونها با امتحانات سایرین تفاوت کوچکی دارد، و آن هم این است که خارج از ظرفیت آنها است. امتحان این افراد درد دارد و سختی مـىکشند، انسان این جا باید بفهم چه خبر است والا ممکن است کافر شود. بعد که امتحان را رد کرد، تازه مـىفهمد به جایی رسیده که کسی دستش را گرفته و راه را نشانش مـىدهد.

عالمی مدتها خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه، توسل داشت، پس از مدتی از آقا گلایه کرد که چرا به یاد ما نیستید و تحویل نمـىگیرید؟! در عالَمی امام عجل الله تعالی فرجه را در خواب دید، آقا فرمودند فلانی خیلی حرف زشتی زدی! مگر مـىشود ما به یاد تو نباشیم؟ ما هزار سال قبل از خلقت تو و خانوادهات را مـىشناختیم و دعایتان مـىکردیم.

بعد که درد آمد، باید صبر کند، همین صبر باعث مـىشود که انسان ظرفیت پیدا کند:

و لغربلن الغربلة و لبلبلن البلبلة

غربال مـىکنیم شما را غربال کردنی، آن قدر غربال مـىکنیم که سره از ناسره مشخص شود، مـىخواهیم تو را از مردم جدا کنیم، لذا باید امتحانها سخت باشد، چنان تو را مـىدوانیم که از نفس بیافتی، هر کس ماند یعنی ظرفیت دارد، هر کس مـىخواهد برود، برود.
و نیز شما را مورد بلا قرار مـىدهیم، امتحان پشت امتحان. هیچ چیز از تو باقی نمـىگذاریم، مـىخواهیم شما را به ملکوتی برسانیم که مفت نیست.

جسم تو وظیفـهی خود را بلد است و حتا موقعی که داری گناه مـىکنی، در حال ذکر گفتن است، روح گناه مـىکند، جسم پاک است. مـىخواهیم تو را به جایی برسانیم که این مطالب را بفهمی.

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ

چـهگونه مـىتوانیم با منبع نور در دنیا ارتباط برقرار کنیم؟

طبق آیـهی 30 سورهی مبارکـهی فصلت،
1.  باید مشرک نباشی؛
2. باید بر این مطلب – دیـنداری – استقامت کنی؛
3. ملائکه بر تو نازل مـىشوند؛
4. بشارت مـىدهند، بشارت دائمی؛
5. تخافوا برمـىگردد به غصـههای حال و آینده. آینده دو قسمت است، آیندهی دنیا و آیندهی آخرت؛
6. تحزنوا برمـىگردد به غصه برای گذشته؛
7. بهشتی را بشارت مـىدهد که پس از طی مراحل فوق دیگر برای شما نقد است.

بار دیگر به آیـهی مذکور نگاهی مـىاندازیم، اولاً تخافوا بر تحزنوا مقدم شده است، یعنی بـهتر است عقل انسان کار کند و به جای فکر کردن به گذشته، به فکر آینده باشد، و در مورد آینده هم، آیندهی آخرت مقدم است.

در باب استقامت هم ذکر چند نکته ضروری است:
1. راستی: به معنای صراط المستقیم هم معنای صدق در عمل و گفتار را مـىدهد و هم بـىانحرافی در مسیر.
2. پیوستـهگی: آهسته و پیوسته بروید.
3. اعتدال: نه تند بروید و نه کند. نه از معصومین علیهم السلام جلوتر بروید و نه عجله داشته باشید.

نکتـهی سوم

از موانع ملکوت غفلت است. در این مورد از معصومین علیهم السلام عباراتی نقل شده است از جمله، الغفلة فقدٌ، یا الغفلة ضلال.
فقد یعنی نداشتن، وقتی انسان غافل است، چیزی را ندارد، مـىگویند دوای غفلت یقظه است، یعنی در سال حتا اجازه ندهیم که یک صحنه را با چشم دل نبینیم.

سید بن طاووس که در چهل سال آخر عمر، نه تنها گناه و مکروه، که حتا یک عمل مباح هم انجام نداده بود، در نامـهای به پسرش نوشته بود الان مـىدانم که آقا کجاست و چه مـىکند!

بیداری یعنی تعداد عمـلهای بـىخود و بـىفایدهی انسان کم شود، یعنی لغو نداشته باشد، کاری انجام ندهد مگر ایـنکه برای آخرتش سود داشته باشد.
منشأ این بیداری تفکر است، اگر هم مـىخواهی بروی سیزده بـهدر، اجازه نداری به منظرهای نگاه کنی مگر ایـنکه در مورد آن فکر کنی و عبرت بگیری.
حال اگر این غفلت رخ داد، اول انسان از خودش و بعد از خدا غافل مـىشود، از خدا که غافل شد، دو طرف هـمدیگر را فراموش مـىکنند و یک پرده بین آن دو به وجود مـىآید، و انسان تبدیل مـىشود به یک حیوان ناطق:

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ [1]

بدن و تمام اعضا و جوارح ما متعلق به عالم ملک هستند، یعنی اگر دست کسی در آتش باشد، مـىسوزد؛ اگر انسان مدتی نخوابد، توانش کم مـىشود؛ در کل یعنی انسان بر زمان و مکان هیچ احاطـهای ندارد، چون ابزارش ملکی است، اما اگر به ملکوت آمد، ابزار او هم ملکوتی مـىشوند.

یکی از عرفا در باب آیـهی 69 سورهی انبیاء: قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ ، مـىفرمایند آتش دو قدرت دارد، یکی سوزاندن و یکی هم گـلستان بودن، باید ببینیم ما که هستیم!

قانون ملکوت: اگر چشم از چیزهایی که ملکی است بپوشانی، چشمت را کاری مـىکنیم که چیزهایی را ببیند که دیگران نمـىبینند.

حضرت آقای انصاری همدانی در مورد آقای اسماعیل دولابی 15 ساله مـىفرمودند این بچه، الان تا چندین سال بعد برزخش را مـىبیند!

عمار یاسر و امام علی علیه السلام در راهی مـىرفتند که به تعداد زیادی مودچه دیدند، عمار پرسید

- آیا کسی هست که بداند چند مورچه در عالم هست؟
- إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ و انا امام مبین.

متأسفانه قفس ما را به خودش مشغول کرده است.

همین امام بزرگوار در کتاب شریف خود مـىفرمایند

اگر تمام پردههای عالم برداشته شود، سر سوزنی بر باور و یقین علی افزوده نمـىشود.

ما خیلی توانایـىهای خودمان را دسـتکم گرفتـهایم، باید مبارزه کنیم. از مادیات و زندهگی و صحبت کردن و نمازت شروع کن، هر جا مُلکی فکر کردی، مبارزه کن، بگو مـىخواهم ملکوتی فکر کنم. هرچه ابزارهای مُلکی را ندیده بگیریم، ابزارهای ملکوتی بـهات مـىدهند.

فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

در آیـهی هشتاد و سوم سورهی مبارکـهی یاسین مـىخوانیم که همـهی اشیاء ملکوت دارند. امام علی علیه السلام فرمودند دستی که در خیبر را از جا کند، قدرت بازوی علی نبود، قدرت روحش بود.

خلاصـهی بحث

به قوانین عالم مُلک اعتنا نکنید.

شرط رسیدن به ملکوت:

1. توجه؛

2. استقامت؛

3. خودباوری؛ و

4. قیامـتباوری.

انسانی که رفتنی است، نمـىتواند با قوانین دنیوی خوش باشد.






ملکوت انسان(2) (چهارشنبه 87/9/13 ساعت 1:30 صبح)

خیلـىها دوست دارند زندگی آرامی داشته باشند و از نکاتی که آرامش را بر هم مـىزند، ولو مربوط به دنیا باشد، پرهیز مـىکنند.
ابزارهای دنیوی برای آرامش، در پول خلاصه مـىشود، اما همین انسان وقتی تمام مسایل برای آرامشش فراهم مـىشود یک خلأ باطنی در وجودش احساس مـىکند. یک سؤال در تمامی انسانها هست، ولی در حیوانات نه: آخرش چی؟

توجه به ملکوت باعث مـىشود چشم آدم به حقایقی باز مـىشود که به آرامش مـىرسد، اولین مطلب عظمت خداست.

امام جمعـهی فعلی شاهیـنشهر، در ایام جنگ نماز جمعه دورود را اقامه مـىکرد. ایشان از آن زمان تعریف مـىکردند که

در زمان جنگ عراق، دورود را زیاد بمـبباران مـىکرد، به خاطر کارخانـهی سیمان فارسید. حضرت آقای بهاءالدینی سفری به دورود داشتند و من از این وضعیت به ایشان شکایت کردم. فرمودند به مردم دورود بگویید حدیث کساء را زیاد بخوانند، این را مادرم فرمودند، حرف من نیست.

در خطبـههای نماز جمعـهی همان هفته این مطلب را به مردم گفتم. از آن خطبه تا آخر جنگ حتا یک بمب به دورود نخورد.

از یک خلبان عراقی که اسیر شده بود، پرسیدند چـهرا شما الیگودرز را زدی، گفت ما بالای سر دورود مـىآمدیم و مـىدیدیم دریاست و لذا مزدیم به الیگودرز، چون باید بمـبها را یک جا خالی مـىکردیم.

این اثرات یک نگاه به ملکوت است، یعنی انسان قدرتی دارد که چشـمها و گوشها و دلها را عوض مـىکند.

ارتباط با رجال غیب

این افراد در میان ما هستند ولی ما نمـىبینیم، اما انسانهای الاهی و واصل هستند که به ما کمک مـىکنند، نفس ما را مطمئـنتر مـىکنند. اول قدرت آن نفس لوامه است که ما را یاری مـىکند و دوم فرشتـههایی هستند که خلاف شیطان کار مـىکنند، و سوم رجال غیب هستند که با دعا و توجه به آنها بسیاری از مشکلات ما حل مـىشود.

حضرت آقای بهاءالدینی در سال چند شب مجلس روضه مـىگرفتند و عادت داشتند که موقع صحبـتهای روضـهخوان از جا بلند نمـىشدند. اما یک روز میان روضه بلند شدند و رفتند به اتاق بغلی. بعد از پایان مجلس که علت را از ایشان پرسیدند، فرمودند سی نفر از رجال غیب آمده بودند و من رفتم پیش آنها، احوالپرسی کردند و بعد هم از جنگ گفتند. گفتم مـىتوانید جنگ را به نفع ما برگردانید؟ پاسخ دادند ما هر کدام به اندازهی صد هزار نفر قدرت داریم، ولی تو مـىخواهی ما کار کنیم یا مصلحت خدا پیاده شود؟

مهـمترین رجال غیب اهل بیت علیهم السلام هستند و عجیب نظارت دارند بر اعمال ما و بسیار علاقـهمند هستند. به طوری که امام صادق علیه السلام فرمودند والله احب ریحکم و روحکم. یعنی هم روح شما را دوست داریم و هم جسم شما را. منتها بحث این است که من و شما دائم داریم دور خودمان پیله مـىتنیم و از امام، خودمان را پنهان مـىکنیم. امام دوست دارد دردهای ما را دوا کند و مشکلاتمان را حل کند. چند روز به مشهد مـىرویم و بعد که برمـىگردیم دوباره شروع مـىکنیم به دیوار چیدن بین خودمان و آقا. هیچ فاصلـهای میان ما نیست مگر ایـنکه خودمان ایجاد مـىکنیم. چون نمـىبینیم، فاصله به وجود مـىآوریم، هر گناه یا هر چیزی که امام از آن بدش مـىآید، یک فاصله مـىاندازد.
ببین اگر قرار باشد آقا بیاید، تو چه تغییراتی در خود به وجود مـىآوری، همین مشکلات را الان برطرف کن تا آقا به دیدنت بیاید. این نگاه به ملکوت انسان در اعمال و نوع اعمال مؤثر است.

حضرت آقای نخودکی ماجرایی را از یکی از اساتید خود تعریف مـىکنند

استادی داشتیم که سید بزرگواری بودند و یک مشکل روحی هم داشتند. یک روز دیدم نشسته و پشت دست خودش مـىزند و گریه مـىکند، علت را پرسیدم فرمودند گریه مـىکنم که اگر مُردم و خدا گفت چـهرا کافران و یهودیان و مسیحیان و غیرمسلمین را به حال خود رها کردی، چه خاکی بر سرم بریزم!

من دیدم این حرف عقلانی نیست، گفتم شاید دوباره مشکلش عود کرده، پس دوباره پرسیدم مشکل چیست، فرمودند چون من مسلمان هستم، ظاهر و باطن من باید طوری باشد که اگر آنها مرا مـىبینند، به اسلام رغبت پیدا کنند، نه ایـنکه فرار کنند و بگویند اگر مسلمانی این است، نمـىخواهیم.

در زندگی ما، دو مطلب هست که مشکل ایجاد مـىکند، کینه یعنی ایـنکه نتوانیم بغض و مشکلی را از دل خود خارج کنیم و نفاق به این معنی که عمل و رفتار عمداً متفاوت باشد.

انسان تشکیل شده از جسم و روح. روح غیر از ایـنکه اراده و حرکت و دیگر مسایل را در اختیار دارد، از تعفن جسم هم جلوگیری مـىکند و لذا جسم به تنهایی فایده ندارد. این روح چیست که وقتی خارج مـىشود، جسم متعفن مـىگردد؟
انسان چه بمیرد و چه نمیرد، اگر به روح خود توجه نداشته باشد، متعفن مـىشود و این تعفن را کسانی که حیوان شدهاند دیگر نمـىفهمند در حالـىکه بوی گندشان مشام خیلـىها را مـىآزارد. حال که اگر روح از بدن بیرون رود، جسم متعفن مـىشود، آیا خود بدن بو و رایحـهی خوبی دارد؟ وقتی روح قوی باشد، بعد از مرگ هم جسم متعفن نمـىشود.

حاکمی در بغداد با شیعیان مشکل داشت و همیشه در پی بهانـهای بود که قبر امام کاظم علیه السلام را نبش کند، مـىگفت اگر جسم امام متعفن شده باشد که ما درست مـىگوییم وگرنه، آنها بر حق هستند. این حاکم وزیری داشت که اهل تقیه بود – و از نبش قبر امام علیه السلام مـىترسید و از حرمت آن آگاه بود، لذا به حاکم گفت شاید آنها درست بگویند و ما مجبور به ایمان آوردن شویم، بیایید قبر علامه کلینی را بشکافیم، چون مـىگویند بدن علمای ما هم خراب نمـىشود. حاکم پذیرفت و وقتی قبر علامه را نبش کردند دیدند بدنش سالم و تازه است.

در جنگ خودمان هم همین طور بود، بدن عراقـىها بعد از یکی دو روز بوی گند مـىداد، اما شهدای ما بعد از سالها از زیر خاک بیرون آورده مـىشوند و هنوز تازهاند. لذا توجه به روح، پس از مرگ چنان اثر دارد که با انسان زنده فرقی نمـىکند.

توجه به ملکوت، انسان را نسبت به کارهایی که مـىکند، بیناتر مـىکند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله مـىفرمایند ضربة علی بن ابـىطالب یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین. علی علیه السلام تنها کسی بود که ضربه زد، ضربـهی علی علیه السلام به عمرو بن عبدود ملکوت خاصی دارد.
لیلة المبیت در اسلام خیلی اهمیت دارد، شاید بگوییم علی علیه السلام کار خاصی نکرده، اما نه، علی علیه السلام به ملکوت عملش توجه کرده، در صورتـىکه ما اگر مـىخواستیم چنین کاری را انجام دهیم، همـهی جوانب را در نظر مـىگیریم، اما علی علیه السلام خالص این کار را انجام مـىدهد، برای خدا.
پس عنصر مهم، بحث نیت هست که واقعاً چـهرا این کار را انجام مـىدهم.

مناظرهی یک عالم شیعی با یک اسقف کلیسا

- از دلایل حقانیت مسیحیت بر اسلام، سالم ماندن و محکم بودن کلیساهاست، یعنی کلیسا خانـهی خداست.

- اشتباه مـىکنید! اجسام تحمل نام خدا را ندارند و اگر کلیساهای شما بعد از این همه سال سالم ماندهاند به این دلیل است که نام واقعی خدا در آنها برده نشده است، اگر نام واقعی خدا را در آنها بر زبان بیاورید، کلیسا هم طاقت نخواهد آورد. من مـىآیم و در کلیسای شما دو رکعت نماز مـىخوانم.

این عالم شیعی به کلیسا رفت تا گفت الله اکبر تمام ستونها شروع کردند به لرزیدن، تا الرحمان الرحیم را گفت، همه دیدند که دیوارهای کلیسا در حال فرو ریختن هستند.

وقتی اسم خدا را مـىآوریم، واقعاً چـهقدر اعتقاد داریم؟

از روز 29 اسفند 1383 تا دىروز (05/01/1384) پنج میلیون نفر زائر حرم امام رضا علیه السلام بودهاند، تا آخر تعطیلات هم تعداد دیگری به مشهد مـىروند و برمـىگردند، اما چند نفر واقعاً سیم دلشان وصل مـىشود؟

ما بزرگی و کوچکی اعمالمان را نمـىدانیم و تمام اعمال را ملکی مـىسنجیم. در نگاه ملکیِ انسانها به عالم ملک، میزانها و ارتباطها خیلی خاص است، در این میزانها آدمهایی ارزشمندند که بعضی ظواهر را رعایت کنند، اما در ملکوت این اعتبارات اصلاً وجود ندارد، کسانی که خوب هستند کـمتر از آنی که خوباند، مشهورند. اولیا از دو جهت گمناماند:

اولاً از جهت ایـنکه آنقدر که خوب هستند، مردم نمـىدانند؛ ثانیاً در میان مردم دیده نمـىشوند، اما گرچه علما را در دنیا نمـىشناسند اما ایشان مشهورون فی السماء. در عرش از ایـنها نظرخواهی مـىکنند.

زمانه روز به روز بر این منوال پیش مـىرود که در همه چیز ابتذال پیش مـىآید (ر. ک. ابتذال و عمق دین).

خدا مـىفرماید

وقتی نگاه مـىکنم به غالب بندهگانم و مـىبینم به سرعت مشغول بلعیدن و استفاده از نعمات مـناند و ابداً به بندهگی توجه ندارند، آنقدر خشـمگین مـىشوم که مـىخواهم عذاب نازل کنم، اما همان موقع نگاه مـىکنم به قلیل بندهگانم، همانان که تشنـهی شهوتاند و گرسنـهی دنیا، اما در میان دنیا به خاطر عظمت من کوتاه مـىآیند، و خشم من فرو مـىنشیند.

دیدگاه ملکوتی مـىگوید مردم هرچه مـىخواهند بگویند، اگر خدا خوشش مـىآید که هیچ، والا به ما ربطی ندارد، ما شهرت در آسمان را مـىخواهیم. و لذا دیدگاه بچـهگانه در دید ملکوتی جایی ندارد. درست است که دید بچـهگانه کـمکم رنگ مـىبازد، ولی مهم این است که خود انسان کـمرنگش کند، نه به مرور زمان رنگ ببازد.

با تعدادی از دوستان تصمیم گرفتیم که از شیراز به مشهد برویم (حدود 45 سال قبل)، در راه خدمت تعدادی از بزرگان رسیدیم و برخی از آنها مـىگفتند در این سفر عنایتی به شما مـىشود. حوالی سمنان پیرمردی را دیدیم که با پای پیاده سفر مـىکند، او را سوار کردیم، اول فکر کردیم که یک پیرمرد دهاتی معمولی است، اما بعد دیدیم که عجب تحفـهای است، حرفهای عجیب و غریبی مـىزد و بعد از مدتی خودمانی شد. نزدیک نیشابور اطراق کردیم برای صرف نهار. گوشـهای پیدا کرد و آنجا نشست، مرا صدا کرد و گفت بیا با هم غذا بخوریم، نان و پنیری آورده بود، مشغول که شدیم گفت برو و سفرهی دوستانت را نگاه کن! رفتم و دیدم نان در مدفوع مـىزنند و مـىخورند. پیرمرد گفت این ملکوت غذایی است که مـىخورند، این لقمـهی حرام است، پولشان اشکال دارد، گناه همین است.

ملکوت گناه وحشـتناک است، برخی از اولیا اصلاً نمـىتوانند گنـهکار را تحمل کنند، اصلاً از دیدن این افراد منزجر مـىشوند.

اواخر عمر رژیم پهلوی – لعنت الله علیهم اجمعین – وزیر فرهنگ به منزل آقا میرزا جواد آقای تهرانی در مشهد آمد، همین که وزیر وارد اتاق شد، میرزا جواد آقا از پنجره به حیاط پریدند! وقتی اطرافیان جمع شدند و علت را جویا شدند، ایشان فرمودند من نشسته بودم دیدم خرسی وارد اتاق شد و من در رفتم!

گناه همین است، انسان اگر توجه داشته باشد مـىفهمد چه بلایی بر سر خودش مـىآورد. مراقب غذاهایی که مـىخورید باشید.

خداوند متعال در حدیثی خطاب به حضرت محمد صلی الله علیه و آله مـىفرماید

اگر اهل محبت من مـىدانستند که مریدین نزد من چه مقامی دارند، خود را فرش زیر پای مریدین مـىکردند!

اهل محبت کسانی که دم از محبت خدا مـىزنند و مریدین افرادی هستند که حرفهای خدایی را گوش مـىکنند، پای سخـنرانـىها مـىنشینند، و در مجالس مـىآیند چون مجلس مال من است.





ملکوت انسان(1) (چهارشنبه 87/9/13 ساعت 1:28 صبح)

مـىدانیم که برخی از حیوانات و تمام جمادات دارای شعور هستند، و انسان نیز یکی از ذىشعوران است، پس از نظر شعور با دیگر موجودات فرقی نداریم و تنها تفاوت در میزان شعور است.
اما انسانها دارای دو قدرت دیگر نیز هستند، یکی قدرت انسانی است و دیگری قدرت ملکوتی. برخی از انسانها بدون دین به قدرت ملکوتی دست مـىیابند و از زندگی لذت مـىبرند و لذتشان هم با دیگر موجودات تفاوت دارد.
اگر ما در این دنیا به ملکوت توجه نداشتته باشیم و از دنیا برویم خواهیم فهمید که چه ضرری متحمل شدهایم.

اولئک کالانعام بل هم اذل

برخی از انسانها که از ملکوت استفاده نکردهاند، از حیوانات هم بدتر هستند. خدا برای انسانها سرمایـهگذاری کرده و مـىبیند عدهای سرمایه را خراب کرده و از آن استفاده نکردهاند و عمرشان هم تمام است.
در حالـىکه عدهای بدون دین به این ملکوت مـىرسند، مسیری که بسیار مشکل است. ارباب ریاضات گزینـههای حیوانی خود را کم مـىکنند، چون هر چه حیوانیات را کم کنیم، گزینـههای انسانی نمایان مـىشود. ولی ما این روش را قبول نداریم، چون دینی نیست.
خداوند مـىفرماید بندهی من! اگر مرا اطاعت کنی، قدرتت همانند من مـىشود انی اقول کن فیکون، حتی تقول.

یکی از علمای شیعه با مرتاضی بحث مـىکرد. مرتاض گفت من مـىتوانم کاری کنم که تمام راهها را بر تو ببندم و فقط یک مسیر باز باشد. از عالم شیعه خواست تا از جا برخیزد، وردی خواند و اشارهای کرد، عالم دید که به هیچ سمتی نمـىتواند برود الا مستقیم. این عالم بزرگوار فکری کرد و گفت من مـىنشینم و تو دوباره همین کار را انجام بده. مرتاض دوباره ورد خواند و اشاره کرد، اما دید که عالم از جا برخاست و به هر مسیری که مـىخواست رفت! با تعجب پرسید که چه اتفاقی افتاده؟! عالم شیعی هم گفت وقتی مـىخواستم از جا برخیزم گفتم لا حول ولا قوة الا بالله و از جا بلند شدم.

اگر انسان با ملکوت خود آشنا شود مـىتواند در ارادهی تمام مردم تصرف کند، اما باذن الله. ما در ملکوت عوالمی داریم بسیار بالاتر از آنچه ارباب ریاضات دارند.

همسر مرحوم آخوند خراسانی، صاحب کفایة الاصول، بیمار شد. پسرش به سراغ یک مرتاض هندی رفت، مرتاض گفت نیت تو خانمی است که سه روز دیگر مـىمیرد. وقتی برگشت، آخوند گفت دوباره به سراغ او برو و بگو پدرم هم نیتی دارد مـىتوانی آن را باز کنی.
مرتاض هندی پس از مدتی تأمل گفت کسی که در نیت پدر توست، کسی است که الان آفتاب دور سر او مـىچرخد، چند لحظه پیش کربلا بود، الان مشهد است، و دارد مـىرود به سمت قم ....
وقتی پسر ماوقع را برای پدرش بازگفت و از نیت پدر پرسید، آخوند خراسانی فرمود نیت من مهدی زهرا سلام الله علیهما بود.

مشکل ما این است که پل ارتباطی قوی با امام خود نداریم.

دومین مشکل ما عدم توجه به ملکوت است، و نتیجـهی آن حسرتی عظیم در قیامت است بابت نرسیدن به ملکوت و نیز ضرری بزرگ که حتا در مخیلـهمان هم نمـىگنجد.
آنقدر زمینی شدهایم که عباداتمان را هم با ترازوی دنیوی مـىسنجیم و نمـىتوانیم بفهمیم که عبادات با قوانین دنیوی کاری ندارد و توجیه نمـىشود.
من و شما نماز مـىخوانیم، خوبان ما نماز صحیح و با توجه دارند ولی بعد از سلام نمـىفهمیم که چه کردهایم! و یا در مجالس شرکت مـىکنیم و این را با حسابهای دنیوی مـىسنجیم.
اما یک نوع نگاه این است که با این کار در عرش کولاکی به پا کردهایم. در عرش بیـشتر منتظرند تا ببینند ما چه مـىکنیم.

جبرئیل خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله بود و در همان حال ابوذر نزدیک شد، و چون فهمید بحث خصوصی است جلوتر نرفت. همان لحظه جبرئیل گفت اگر جلو بیاید و سلام کند جوابش را خواهم داد. حضرت پرسیدند مگر او را مـىشناسی؟ و جبرئیل پاسخ داد آنقدر که ابوذر در عرش مشهور است در فرش کسی او را نمـىشناسد.

انسانی که مـىداند مادرش او را چک مـىکند و مـىداند که آنچه دارد متعلق به خودش تنها نیست و همه او را نگاه مـىکنند، خیلی بیـشتر مراقب خودش خواهد بود.

کوه طور، کوه نیست، یک تپـهی کوچک است، اما چـهرا به آن کوه مـىگویند؟

خدا به فرشتـهگان فرمود در زمین بگردید و جایی پیدا کنید تا من با کریمم، موسا، صحبت کنم. قلـهها سر برآوردند ولی طور در دلش گفت من که لیاقتش را ندارم ... خدا فرمود همین را بالا بیاورید!

در دیدگاه ملکوتی هرچه خودت را کـمتر ببینی، بیـشتر تحویلت مـىگیرند، یعنی دقیقاً برعکس دنیا. هرچه ادعایت کـمتر باشد، تحویل گرفتن از بالا بیـشتر است.
اگر نماز شب خواندی و سرت را بر خاک گذاشتی و ذکر یونسیه را خواندی نگاهت مـىکنند.

در احوالات اویس قرنی نقل مـىکنند که گفت

مـىخواهم عبادتی کنم که از خجالت خدا در بیایم. نماز صبح را که خواند شروع کرد به شکر کردن تا رسید به نماز ظهر فردا! گفت خدایا ببخشید، ناتوانی جسمی و خواب اجازه نمـىدهد. دیدم هرچه بیـشتر عبادت کنم، بیـشتر باید شکر کنم!

در روز قیامت گنـهکاران حرفـهای مـىگویند یک دقیقه ما را به دنیا برگردانید تا جبران کنیم. در عرض یک دقیقه در دنیا مـىشود خیلی در ملکوت کار کرد. لذا اگر کسی به ملکوت نگاه کند، دم مرگ هم نمـىتواند ناامید شود.
در هر مسیری مـىرویم باید راه برگشت را هم یاد بگیریم. نباید بدون آشنایی در مسیری گام برداشت. امام حسین علیه السلام در آخرین لحظات راه برگشت را به شمر نشان دادند اما نپذیرفت.
انسان باید بتواند در مسیری کار کند که قدر برکت کار را احساس کند و بداند که آن کار چه تأثیری برایش دارد. اگر یک لحظه دقیقاً بداند که چه کار مـىکند و چه ارزشی دارد، دیگر به راحتی همه چیز را خراب نمـىکند.
توجه نکردن به ملکوت مانند این است که یک حساب بانکی داشته باشیم و هر روز به این حساب سود واریز مـىشود و ما نمـىدانیم و هر چند مدت یک بار یک چک سفید امضا به کسی مـىدهیم تا حساب را خالی کند، چون فکر مـىکنیم که پول کمی در حساب داریم. دقیقاً همین وضعیت را در عبادات داریم پیاده مـىکنیم. چند روز عبادت مـىکنیم و آخر هفته چک مـىدهیم به کسی تا حساب را خالی کند، با یک گناه و اشتباه.
حال اگر به عالم ملکوت نزدیک شویم، ارتباطاتی را کشف مـىکنیم که بسیار لذتبخش خواهد بود.
امثال ما سرمایـههای کلانی به برکت حسین علیه السلام گیرمان مـىآید. اگر حسین نبود این بساط محرم و عزاداری و پیراهن مشکی هم نبود. اگر حواسمان به حساب بانکـىمان باشد، به جمع بزرگان و سرمایـهداران خواهیم پیوست.
وقتی انسان به ملکوت توجه مـىکند و مـىفهمد که همه چیز از خداست، بیـشتر شکر مـىکند. لئن شکرتم: شکر یعنی ایـنکه بدانیم امشب چه چیزی گیرمان آمده، لازیدنکم، خدا نمـىگوید نعمـتهایت را زیادتر مـىکنیم، مـىفرماید خودت را زیادتر مـىکنیم، یعنی جوارحت را زیادتر مـىکنیم. در چشم ابزارهایی وجود دارد برای درک ملکوت و نیز در دیگر اعضا و جوارح. اگر ایـنها را کنترل کنیم، خدا هم قدرت دیداری و شنیداری و دیگر قدرتها را دو برابر خواهد کرد.

علی علیه السلام فرمود من در خیبر را با قدرت خودم باز نکردم، با قدرت ملکوتی باز کردم. مرتاضها با قدرت دینی قطار نگه مـىدارند، و ما هم اگر حواسمان باشد از چند صد کیلومتری ماه را دو نیم خواهیم کرد، و جهان حقیقی را خواهیم دید.

وقتی رگ دست امیرکبیر را در حمام فین کاشان زدند با خون دستش یک بیت شعر نوشت:

روزگار است آنکه گه عزت دهد، گه خوار دارد

چرخ بازىگر از این بازىچـهها بسیار دارد

چنین انسانی هرگز مانند مردم عادی نخواهد شد، با یک اسباب بازی دنیایی خام و شاد نمـىشود. این آدم مانند مردم عادی زیارت نمـىرود.

زائری خدمت حضرت آیت الله بهجت عرض کرد آقا نمـىدانید حرم چه خبر است!؟ حضرت آقای بهجت فرمودند کسانی که وارد حرم مـىشوند، اگر مـىدانستند که چه چشـمهایی آنها را نگاه مـىکنند، مـىترسیدند به حرم داخل شوند.

این انسانها که به ملکوت توجه مـىکنند، دیدنـىهای ندیدنی را مـىبینند حتا تخرق ابصار القلوب حجب النور، ما نمـىبینیم چون به ملکوت اعضا و جوارح خود توجه نمـىکنیم. واقعاً دیدنـىهایی در دنیا هست که نمـىتوانیم آنها را ببینیم.

تبصره: منظور دیدن غیب نیست، چون ما نیازی به غیب نداریم، ما عقل داریم.

حضرت امام خمینی رحمة الله علیه، خطاب به مرحوم حاج سید احمد آقا فرمودند پسرم اگر نمـىتوانی مقامات عرفانی اولیا را درک کنی، انکار نکن.

فردی خدمت آقای نخودکی رسید و عرض کرد پسرم با کسی رفیق شده که او را مادىگرا و بـىدین کرده است. حضرت آقای نخودکی به فرزند آن مرد گفتند تو معتقدی که در دنیا همه چیز علی و معلولی است؟ پسر جواب داد بله. آقای نخودکی لیوان آبی را برعکس کردند اما حتا یک قطره آب هم از لیوان نریخت ....

بشر آخرالزمان به معجزه نیاز ندارد، چون عقلش کامـلتر شده است.

شکر گوش

در پشت این ساختمان روحی خوابیده، اگر اجازه ندهی که هر صوتی وارد گوش شود، آنچه خدا مـىخواهد وارد گوش مـىشود.

مـىگویند روزی هست که اعضا و جوارح انسان علیه او شهادت مـىدهند و در جای دیگری مـىفرمایند تمام اعضا و جوارح مشغول تسبیح گفتن هستند.

یعنی در همان لحظـهای که مشغول گناه هستیم اعضای ما در حال شکر کردن هستند و ذکر مـىگویند. کمی بیـشتر مواظب باشید، این چه لذت بـىلذتی است؟

پس گوش را فاسد نکنیم، اگر ملکوت گوش را رعایت کنیم خیلی چیزهایی را خواهیم شنید که دیگران نمـىشنوند.

خدمت علامـهی بزرگوار طباطبایی رسیدم و عرض کردم آیا درست است که شما صدای اجسام را مـىشنوید. فرمودند آری، برخی اوقات چنان بلند ذکر مـىگویند که جلوی خواب من را مـىگیرند.

یک جکله را همه مـىشنوند، اما فقط عدهای استفاده مـىکنند، چون گوششان سالم است.

شکر دل

اگر قرار باشد دل را پاک نگه داریم، خدا قدرتی به ما مـىدهد که مـىتوانیم کارهایی انجام دهیم که خودمان هم باورمان نمـىشود.

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام در راه دو تا شیر دید و خیلی ترسید، امام صادق علیه السلام را آگاه کرد. امام علیه السلام آمدند و اشارهای کردند و شیرها رفتند، سپس خطاب به صحابی خود فرمودند اگر شما شیعیان ما مراقب دلتان بودید و اطاعت خدا مـىکردید مـىتوانستید بارهایتان را بر شیرها سوار کنید.

در زمان جنگ وارد سنگری شدیم و دیدیم پر از عقرب است. شهید بزرگوار هویدا از راه رسید و گفت جون مادرتون برید بیرون، بذارید ما بخوابیم. پس از چند لحظه سنگر خالی از عقرب شد.

جابر ابن یزید جعفی در رجال کشفی مـىنویسد امام باقر علیه السلام هفتاد هزار حدیث به من آموخت و فرمود راضی نیستم یکی از این احادیث را برای مردم نقل کنی، والا خودم و پدرم و مادرم نفرینت مـىکنیم.

انسان به جایی مـىرسند که دیگر کسی نمـىتواند او را نگاه کند. چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند اگر ابوذر مـىدانست که در قلب سلمان چه مـىگذرد، فرمان قتل سلمان را صادر مـىکرد.

اما فردی از امام صادق علیه السلام پرسید

- آیا حضرت سلمان خیلی بزرگوار بودند؟
- آری. سلمان در پلـهی دهم ایمان قرار داشت.
- سلمان بالاتر است یا عموی شما اباالفضل علیه السلام؟
- یک نگاه عموی ما صد سلمان مـىپروراند.

و اما دو نکتـهی بسیار مهم:

1
آنکه را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند

2
اگر انجوی نامی گفت ما صاحب سر هستم، به سراغ عالمی، مرجعی، یا فقیه بزرگواری بروید، اگر او را تأیید کردند دور او جمع شوید.

آرامش

باید به آرامشی برسیم که توجه به ملکوت را به ارمغان مـىآورد.

اولین بمـبباران قم، حوالی چهاراه سجادیه بود، یعنی حدود صد متری منزل حضرت آیت الله بهاءالدینی. در این بمـبباران سقف منزل این بزرگوار ترک برداشت و تمام شیشـهها خرد شد. وقتی از ایشان خواستند تا این واقعه را شرح دهند فرمودند:
بله، ما نشسته بودیم و مـىخواستیم چای بخوریم، نصف چای را خورده بودیم که صدای مهیبی بلند شد و زمین لرزید و ما هم نصف دیگر چای را خوردیم!

در خیابان امیریـهی تهران، سر پل امیربهادر، فردی بود به نام سید مرتضا مسگر. یکی از خوبان مـىگفت نزدیک غروب بود که به این سید رسیدم. مدتها بود که عقدهی زیارت امام رضا علیه السلام در دلم بود. سید به من گفت فلانی! خیلی آرزو داری به مشهد بروی؟ بیا تا با هم برویم. دستم را گرفت و گفت چشمانت را ببیند و سه صلوات بفرست. وقتی چشمانم را باز کردم دیدم در حرم امام رضا علیه السلام هستم. زیارت کردیم. سید گفت باید برگردیم، زنت در خانه نگران است. دستم را گرفت و دوباره با همان کیفیت برگشتیم، در تهران به من گفت امام علیه السلام سلامت را رساند و گفت این هم سه حاجت تو: حاجت اول زیارت ما بود که با بـهترین وسیله آمدی؛ حاجت دوم روزی زیاد بود که آن را هم زیاد مـىکنیم؛ و حاجت سوم هم این بود که مـىخواستی بدانی آیا از موالیان جد ما علی علیه السلام هستی یا نه، نگاه کردیم و دیدیم اسم تو در لیست محبان اوست. سید ادامه داد فلانی! این قضیه را تا فردا صبح برای کسی بازگو مکن. و فردا صبح دیدم تابوتی از منزل سید مرتضا خارج مـىشود





احسنت به این شیر زن ایرانی که با خدا نجنگید (دوشنبه 87/9/4 ساعت 10:14 عصر)

 

فرق قهرمانی و پهلوانی را همیشه بحث می کردند؟

ولی برای این کار این زن این لفظ ها توانایی تحسین ندارن

او بر روی تاتامی نرفت که پا بر تاتامی شیطان پا نذاشته باش

احسنت بر او

صلوات خدا بر او  و همه شیر زنان جامعه ما

آیا برای اونهایی که همه چیز را با چوب مادیات می زنند افتخاری بس بزرگتر از شرکت در مسابقات جهانی هست؟

اما اگر باور کنید اما اگر برای خودت ارزش قادل باشی و به خودت افتخار کنی این افتخار را پیشکش این همه چیز خورها می کن

این زن ایرانی این زن شیعه  ارزشها را تغیییر داد و علامت سئوالی در ذهن

همه آنهایی که حجاب را عقب ماندگی و دموده می خوانند و ننگشان است

که حجاب را رعایت کنند ایجاد کرد

 که این زن از این حجاب چه دیده که حاضر شد به جنگ حریف نرود و از این  به

اصطلاح افتخار  گذشت تا اینکه به جنگ خدا نرود و به افتخاری بزرگتر نائل شود

برای موفقییت همه زنهای محجبه و این خانم  صلواتی رابفرستید و بنویسید





اندازه یه چای نبتون هم ظرفیت نداری؟بخون خودت بگو؟ (دوشنبه 87/9/4 ساعت 10:13 عصر)

با سلام

kitchen_fairy_tea_bag_20_115655.jpg

این فرشته خانم کوچولو را می بینید داره چایی کیسه ای را می زنه تو آب جوش؟

میدونی چرا؟؟؟

چون می خواد ببینه اون چیزی که توی اون کیسه کوچک است که چایی هست آیا  جوهره خودش را داره یا نه ؟؟و نشون میده یا نه؟

رنگ میده یا نه و اگه رنگ داد معلوم میشه خوبه واگر نه که هیچ!!

تا حالا هیچ دقت کردی هر چی چای کیسه ای را بخوای بزنی  تو آب سرد هیچ موفع جواب نمیده و رنگی از توش در نمیاد

و لذا حتما باید آب داغ باشه جوش باشه

خدا هم بعضی موقعها بنده هاش را  من و شما را می ذاره تو آب جوش و داغمون می کنه ببینه اون جوهره وجودی ما که همان تسلیم بودن در برابر فرامین استا کریمه را داریم و نشون میدیم یا نه؟؟

اگه می بینی چیزی می خوای بهت نمیده؟

کسی را می خوای بهش نمیرسی؟ و یا ....

مطمئن باش داره امتحانت می کنه میزنتت تو آب جوش ببینه رنگ میدی یا نه ؟؟

اگه قرار باشه تو آّب سرد باشی(رفاه) که هیچ موقع معلوم نمیشه بنده چند مرده حلاج خدایی؟و لذا زیاد دست و پا نزن؟

ملک الشعرا که قربونش برم میگه؟

مشتاقی صبوری با هم قرین نباشد

این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد

یا یه جای دیگه میگه ملک  الشعرا :

از گریه سود نیست که من خود به  چشم خویش

دیدم که هیچ گریه و زاری اثر نداشت

بابا تو!! آره تو !!هر چی هم درد عاشقی کشیده باشی اندازه این آقا:استاد شهریار(رحمه الله علیه)  که درد نکشیدی؟!!! ولی بببین چی میگه؟(

b13.JPG

 از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل

اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل

غم صیقل خداست خدایا زما مگیر

این جوهر جلی که جلا می دهد به دل





از عاجز تر از خودمون کمک نخواهیم-بخون (دوشنبه 87/8/27 ساعت 2:22 عصر)

سلام

مردی سگی داشت و اون سگ را خیلی دوست داشت

از قضاء سگه  مرد و مرده همون دور و بر خونه خودش یه جایی که می تونست از بام قبر سگش را ببینه سگه را دفن کرد

بالای قبر سگش به نشانه ای که بشناسد نشانی گذاشت با چند تا چوب

هر دفعه که می رفت بالای بام و اون علامت را می دید؟یاد سگ با وفاش می افتاد و اهی می کشید

یه روز که رفته بود بالای بام دید چند نفر  سر قبر سگش نشستند و دارند گریه می کنند

هر چی نشست دید که نه این خبر ها نیست؟اینها نشستند و بلند بلند گریه می کنند

از بام پایین اومد و رفت نزدیک اینها

دیدکه یک هو این جمع بچه ای را گرفتند و با خوشحالی فریاد می زدند

که این قبر کور ما را شفا دا؟

این مرد داد زد آقا این قبر سگ منه؟ولی انها گریه کنان رفتند؟

مرد هر چه گفت اینها باور نکردند بلند بلند می خندیدند و می گفت ای ساده دلان این قبر سگ منه؟آدم خوب کیه؟

اینها اعتنا نکردند و رفتند

چند روز بعد مرد دوباره به بام رفت  دید جمعیت زیادی دور قبر سگش جمع شده اند و داد  می زنند و گریه می کنند مرد از بام پایین امد و دوان دوان رفت و به آنها نزدیک شد و بلند داد زد :

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآییییییییییییییییییییی مردم

این قبری که شما به آن متوسل شدید؟قبر سگ من است او حتی آدم نیست که بتواند کاری کند چه برسد به آدم خوب -این قبر برای شما نمی تواند کاری کند؟

در همین حین مرد دید که ناگهان طفل  فلجی را شفا داد

بچه ای که چندین سال فلج بود شفا پیدا کرد؟

همه گریه کنان رفتند و به این گفتند دامن سگت را بچسب؟

ای مرد دروغ نگو؟

مردم رفتند و این مرد در کمال تعجب مانده بود که چه کنم؟ا این چه سریست؟

از قضاء خود این مرد مشکل بزرگی داشت و. این حالات را که از مردم دید خود او نیز متوسل به قبر سگش شدوبلند گریه میکرد

ناگهان صاعقه ای از آسمان به زمین زد و این مرد را کور و فلج کرد؟

مرد به گوشه ای افتاد بلند بلند گریه می کرد و از خدا پرسید اینهمه امدند و از این قبر سگ من شفا و حاجت گرفتند و رفتند من که مالک او هستم و به انچه در قبر هست اگاهم چرا اینطور رفتار می کنی؟

ندایی را شنید

فلانی اینها بر سر این قبر امدند و گفتند این قبر می تواند مشکل ما را حل کند و به واسطه این قبر  از من خواستند

اگر من حاجت انها را نمی دادم انها از این قبر ناامید نمی شدند

بلکه از من ناامید می شدند و اینها نمی دانستند که این زیر سگ هست

ولی تو که می دانستی این زیر سگ هست و معرفت بیشتری داشتی به این وضعیت چرا؟به قبر سگت متوشل شدی؟

 

خیلی ها میدونند از این دعا نویسها هیچ کاری بر نمیاد اینها عاجز تر از خودشونند

ولی میرن پولهای هنگفتی رامیدن به اینها و به حساب مشکلشون را حل می کنند

در حالی که می دونند اینها هیچ کاره اند

 خیلی ازاینهایی که در نت گول آدم خوبه نماها را می خورند والله خودشون می دونند که از نت شوهر خوب در نمیاد

از نت نمیشه به کسی اعتماد کرد

در دنیای حقیقیش ماندیم به چه کسی اعتماد کنیم؟

وای به حال مجازی آن!!!

بیاییم دست های دلمان را دست های وجودمان را به جایی گره بزنیم که توانایی حل ان را دارند

محرم نزدیکه هر مشکلی داری از آقا بخواه که همه مشکلات عالم به یه نگاه علی اصغرش حله؟

ببین کجا داری در می زنی؟

بدون اینی که تو نت باهاش رابطه داری به دردت نمی خوره و جز افسردگی و دل مشغولی و ...... هیچی برای تو نداره

داغ کنید لطفا





بازیگر نقش یوسف بی گریم-بببین (دوشنبه 87/8/13 ساعت 10:23 عصر)
13 آبان 87 - 15:09


 

این هم حضرت یوسف بی گریم


آیا او که روزی در نقشی که بازی کرد از دست زلیخا گریخت


الان که دارای اسم رسمی شده و مطمئنا خیل زلیخا ها به او هجوم می آورد می تواند باز هم از دستشون فرار کنه و مثل خیلی از بازیگران بیچاره ما گند نکاره؟؟!!

تا بوده چنین بوده همه اونهایی که محبوب شدند و افسار مدها و علائق خیلی ها دستشون بود....

اونهایی که تا یه لباسی می پوشیدند مد میشد...

خیلی از بازیکنان فوتبال...

یه روزی می دیدیم که افسارشون را گرفتند و گندشون در آمده!!

انشاء الله که اینطوری نیست و یوسف می مونه

البته دوستان جوان ما باید یاد بگیرن که  شخصیت یوسف را بگیرند نه بازیگر نقش یوسف؟؟

شیطان روزانه هزاران زلیخا جلوی همه میذاره در لباس ها و به شکل های گوناگون

خوش به حال اونهایی که یوسف وجودشون زنده شده و تن به این زلیخاها نمیدن

الله عالم

مزین کن این متن را به گل نظرت و یه کاری کن که همه دوستان بینند





مکالمه با خدا حتی در خواب-بخون (سه شنبه 87/8/7 ساعت 6:56 عصر)
مکالمه با خداحتی در خواب-رایگان-
7 آبان 87 - 17:53

آموزش مکالمه با خدا حتی در خواب

شاید بخوای بدونی که چی می خواد بشه و چی می خوام بگم

خواهش می کنم دقیق بخون

رب العالمین-خداوند متعال-(یه خرده خودمانی تر خدا)یه خرده دیگه خودمانی تر استا کریم{1}

با بنده هاش دو جور صحبت می کنه؟

یک زبان عمومی که همه متوجه میشن شدند

عبادت کنید -نماز بخوانید-ظلم نکنید-آی آقا چشمات را درویش کن-آی خانم زینتت را ارزش قائل شو و نهان کن- که این کلام را حتی ببعی ها هم می فهمند و اگه این ها را ما هم فهمیدیم هنری نکردیم

که ایننوع خطاب  را همه می فهمند و حتی گوشفندان هم می فهمند و اگه من و شما هم اینها را می فهمیم زیاد هنر نکردیم؟

 و اما نوع دوم صحبت خداست که خیلی غریبه و هیچ کی نیست که با خدا با این روش صحبت کنه-که هر چی رازه و حرف خوب و موفقیته تو این مکالمه ها ریخته و هر کی که به جایی رسیده این نوع کلام خدا را درک کرده

مثل صحبت خداوند متعال با نیوتن با افتادن سیب از درخت!!!

این جاذبه بوده هست خواهد بود ولی چی شدکه نیوتن از اون افتادن سیب کشفش کرد؟

یا اون بنده خدا که شکست خورده بد اومد تو خرابه و خدا با نوع دوم کلام باهاش صحبت کرد و یه مورچه را فرستاد که برو بهش راز پیروزی را بگو و اومد هی رفت روی دیوار و هی افتاد و از این افتادن  متوجه شد خدا چی میگه؟

یعنی کار نیکو کردن از پر کردن است

اگه این نوع کلام را تو زندگیت بتونی درک کنی!!اون موقع می تونی به این برسی که خدا همیشه داره برات راه می ذاره و نیست کسی که بتونه راهش را پیدا کنه؟

خیلی سیب ها هم تو زندیگی تو افتاده!!خیلی هشدار ها!!پیامها!!ولی گرفتی چی می خواد بگه؟؟؟

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم

با شما نامحرمان ما خاموشیم

هشدار                                        هشدار

اگه چشمت را وا کردی و این چیز هایی که خدا هر روز داره بهت میگه با زبان خودت از راههای مختلف فهمیدی و دیدی و شنیدی؟که هیچ!!

اگه نخواستی ببینی و خودت را زدی به نابینایی؟خداوند خودش میگه که من هم روز قیامت می برمت پیش کور ها؟

(هر کی در اینجا کور باشه فهو فی الآخره اعمی)بلکه اضل سبیلا

این آدمها راخدا وند میگه که اینها مثل گوسفندند بلکه بدتر از این گوشفندند(کالانعام بل هم اذل)

چون باز گوشفند با حیوانیتش دنبال رئیس قبیله(گوسفند بزرگ سر گله) راه می افته میره ولی خیلی ها  برای خودشون خدا هستند و حرف هیچ کسی را گوش نمی دهند

خلاصه خواهرم داداشم عزیز استاد و .....

اگه نگیم  چرا می برندمون چرا!!

امیدوارم این آموزش کوتاه  مورد توجه شما قرار گرفته  باشد

هم اکنون نیاز مند داغی کلیکهای شما و نظراتتون هستیم

حرف حساب

(چند تا سئوال اینجا جوابش در میاد که می ذارم خودت اجتهاد کنی

1-چرا اسم امیر المومنین در قرآن نیامده است؟

2-راز ساخت سینمای معنا گرا؟؟

3-گمشده زندگی خیلی ها کجاست؟؟

4-چرا خیلی بلاها سر من میاد؟

5-چرا خیلی از فرصتها مفت از دستم می پره؟؟)

{1}-خیلی ها وقتی اسم ائمه (علیهما سلام) که میاد یه پسوندی برای ارادت بعدش بکار می برند ولی خیلی با خدایی که خود ائمه خدمتش ارادت داشتند پسرخاله شدند و راست راست میگن خدا و لذا بیایید ادب کنیم

 





<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 52 بازدید
    بازدید دیروز: 436
    کل بازدیدها: 697702 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •