سفارش تبلیغ
صبا ویژن
افتخار خدمت به مردم(3) (جمعه 87/9/15 ساعت 11:19 عصر)
خصوصیات خادم رو در کلام امیرالمؤمنین (ع) بررسی می کنیم . وقتی انسان این خصوصیات رو از زبان امیرالمؤمنین (ع) می شنوه بعد می تونه تشخیص بده که این مسؤولی که الان بالای سرش هست آیا همون مسؤولی هست که حضرت علی (ع) فرموده یا نه . و فردا که می خواد نسبت به یه مسؤول ابراز رأی کنه بهتر می تونه تشخیص بده .

خصوصیات خادم در کلام امیرالمؤمنین (ع) :

امیرالمؤمنین (ع ) در خطبه ها ، حکمتها و مخصوصاً در نامه هاشون نسبت به مسؤولین ، وظایف و خدمت به مردم صحبت های زیادی دارند و از اونجایی که ایشون تنها امامی بودند که حکومت کردند ، لذا فرامین حکومتی خیلی زیاد دارند . و بر هر مسؤولی در هر مملکتی واجب هست که رفتار علوی رو در جامعه نهادینه کنه . هر مسؤولی باید حتماً کلام امیرالمؤمنین (ع) رو بخونه . ببینه امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه نسبت به مسؤولیت چی گفته .
1 ـ
می فرمایند : بدان که راه رسیدن به نیک نامی خدمت به مردم است
. ( همة ما خلایق کشته مردم نیک نامی هستیم . ( متأسفانه ) وقتی مردم ببینند تو خالص به مردم خدمت می کنی ، ولو دینت هم با مردم فرق داشته باشه ، مردم دوستت خواهند داشت . همه ما ادیسون و گراهامبل و لویی پاستور و . . . رو دوست داریم ، یکی یهودی هست ، یکی مسیحی هست ، یکی مال اون ور دنیا ، یکی مال آمریکا ، یکی انگلیس ، ولی ما همه اینها رو دوست داریم . چرا ؟ چون به ما خدمت کردند . خدمت به مردم راه نیک نامیست . انسانی که به مردم خدمت می کنه این خدمت ، او رو نیک نام می کنه . با چیزهای دیگه ، مثل اینکه برای خودت فضائل درست کنی دلیل نمی شه که مردم دوستت داشته باشند ، مردم اگر ببینند یکی واقعاً براشون خوب کار می کنه ولو یک نانوا باشه ، او رو دوست می دارند .
می گه : آقا این نانوا خیلی آدم خوبیه . چرا ؟ می گه : نون خوب دست من می ده ، هرگونه خدمت رسانی به مردم باعث نیک نامی می شه . حتی اگر انگیزه ات این باشه که نیک نام بشی . که این دیگه جزء فرامین شیعه نیست . ما می گیم اگر انگیزه تو فقط نیک نامی هم باشه ، نیک نام می شی . اما اگر این خدمت رو برای مردم به خاطر مردم که مخلوقات خدا هستند انجام بدی ، ” فَبِهَا المراد ” اونجا دیگه خداوند تبارک و تعالی تو رو نیک نام می کنه .
یه جمله برای اینکه خیال همه تون راحت بشه بگم : تو هر بحثی این جمله رو با یه مدل به شما گفتم : اگر زمین و آسمان دست به دست هم بدهند تو رو یک سانتیمتر بالا ببرند و خدا نخواد ، نمی تونند و اگر زمین و آسمان دست به دست هم بدهند تو رو یک سانتیمتر پائین بیارند ، و خدا نخواد باز هم نمی تونند . خیالت راحت باشه ! و خداوند برای اینکه تو رو بالا ببره ، پائین نیاره ، یک سری ابزارهایی قائل شده که اگر این ابزارها رو بهش توسل جستی ، بالا می ری وگرنه هر ابزار دیگه ای که فکر کنی نمی تونه تو رو بالا ببره . هر ابزاری که فکر کنی ! اگر فکر کردی قیافه ات می تونه تو رو بالا ببره ، اشتباه کردی . اگر فکر می کنی عملت می تونه تو رو بالا ببره ، اشتباه کردی . اگر فکر می کنی پول قادر هست که تو رو بالا ببره ، اشتباه کردی . هیچ کدوم از اینها نیست . فقط و فقط اون چیزی که می تونه تو رو بالا ببره خداست و اون چیزی که می تونه تو رو پائین بیاره خداست . لذا اگر یه وقتی فقط و فقط برای خدا و مردم خدمت کردی بدون خوب بالا می ری ، و اینجور جاها هم خوشبختانه یه سری تبعات نوع اول رو هم نخواهد داشت ، تبعات نوع اول چیه ؟ به مردم خدمت کردن ، بعضی وقتها عکس العمل نداره ، یعنی دستت رو تا آرنج عسل می کنی ، تو دهن مردم می کنی گازت می گیرند . ممکنه اینطوری بشه ، اینجا کسی که برای مردم داره خدمت می کنه و برای حرف مردم می سوزه ، اما اون کسی که برای خداوند داره کار می کنه عشق می کنه ، می گه خُب الحمدلله حساب کتابمون افتاده با خدا .

یکی از دوستان مداح تهران تعریف می کرد می گفت : یکی از مداحان اهل بیت (س) که زمانی خیلی برو و بیا داشت ، تو جیبش پر از بلیط هواپیما برای این شهر و اون شهر ، و چندین دعوت نامه بود ، یه زمانی تو بیمارستان بستری شد و حال خیلی عجیبی داشت ، داشت می مرد ، می گفت من رفتم عیادتش ، بعد که عیادت تموم شد می خواستم بیام ، من رو صدا زد ، گفت : فلانی ! بیا اینجا ، گفت :یه زمانی تمام کشور می گفتن : حاج فلانی ، جیبهام پر از بلیط هواپیما بود ، و کلی برو بیا داشتم . الان دو ماه تو بستر افتادم هفته اول احوالپرسی کردن ، هفته دوم زنگ زدن ، اما بعد از دو سه هفته ، یه نفر به من نگفته تو زنده ای یا مردی ؟
از دل برود هرآنچه از دیده رود ! می گفت یه جمله دیگه هم گفت که همیشه من این جمله مدنظرم هست . می گفت : فلانی ! داری می خونی ، برای خدا بخون ! که اگر مثل من اینجور تو بستر افتادی نسوزی ! نگی : آقا ! برای کی خوندم ؟ کجا هستن ؟
خیلی از اینهایی که جبهه رفتن ، وحتی جانباز شدن ، بعد از جنگ یکی از دلایلی که رها شدند ، برای این بود که گفتند : آقا ! ما برای کی رفتیم خودمون رو کشتیم ؟ مگه یادت نیست برای کی رفته بودی ؟! خیلی از اینها که توقعاتی از مردم دارند به خاطر اینه که به مردم خدماتی دادند باید تو خدمت دادن هاشون یه کمی فکر کنند واقعاً اگر خدا مد نظر باشه ، چرا از مردم توقع داری ؟ امام (ره) از راه که می یومد گفت : من یه طلبه ای بیشتر نیستم ، شلوغش نکنید ! چه توقعی داری ؟ منظورم توقعاتِ مادیه . یه وقتی امام (ره) ناراحت می شه یکسال با ما صحبت نمی کنه بعد هم جام زهر رو می خوره ، از دنیا می ره ، می دونید از بعد از قبول قطع نامه امام (ره) با ما حرف نزد ؟ تا لحظه ای که از دنیا رفت چرا ؟ چون توقعات معنوی از ما داشت ، که برآورده نکردیم . اینجا بله امام (ره) ناراحت می شه ، امام معصوم (ع) هم ناراحت می شه ، امیرالمؤمنین (ع) هم ناراحت می شه ، به اطرافیانش توهین می کنه ، می گه : یا اَشْباه الرّجال ! شماها اسمتون مرد هست ، مرد نیستید ! چرا ؟ چون توقعات معنوی ولی رو برآورده نکردند .
یه وقت به دنبال توقعات مادی نباشی ، خودت مدنظری نباشی . می گه : آقا ! احوال من رو نمی پرسند ! مگر تو برای احوال پرسی مردم اینقدر سنگ خدا رو به سینه می زدی ؟ تو مگه تو مملکت امام زمان (عج) کار نمی کنی ؟ مگه خبر نداری که تک تک ، ثانیه به ثانیه وقت هایی که برای کار در این مملکت می ذاری حساب می شه ؟ پس دنبال چی هستی ؟ مگه تو داری برای خارج از کشور کار می کنی ؟ تو مملکت بی دین مگه داری کار می کنی ؟ این نکته اول .
نکته دوم :
امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند : ” مردم رو آدم حساب کنید ! اگر می خوای با مردم مشورت کنی ، مشورتت واقعی باشه . ” نه برای اینکه بگن فلانی اهل شور هست ، تصمیماتت رو قبلاً نگرفته باشی . بعضی از ما تصمیم هامون رو می گیریم ، بعد می گیم نظر شما چیه ؟ مراقب باشیم ! مردم احساس نکنند که محلی از اعراب ندارند . مردم ما به این نیاز دارند که کسی باورشون کنه .
ممکنه من امروز حرف کاملاً حقی رو بزنم اما چون تو رو آدم حساب نکردم ، با این که می دونی ناحق داری می گی پامی شی ، می گی : ” نه ! ” چرا ؟ برای اینکه خودت رو نشون بدی ، که بابا من هرچی گفتم : ” آره ! ” تو من رو آدم حساب نکردی ، بزار بگم : ” نه ” ، تا اینکه توی این نه من رو ببینی ، من وجود دارم ، من جزء این مملکتم !
خیلی از نه هایی که مردم ما می گن واقعاً حق دارند ، برای اینکه اصلاً آدم حسابشون نکردیم . این خیلی از کارهایی که داره انجام می ده اصلاً اعتقادی بهش نداره . اگر یه کسی بهش بها می داد ، تو همین مسیرِ تو ، کار انجام می داد . داره این کارها رو انجام می ده . برای اینکه ببینندش .
شکل افراطیش رو حتماً دیدید . یارو مثلاً 20 تا آدم کشته ، روزنامه رو دست گرفته عشق می کنه ، گفتند چی شده ؟ گفت : عکسم صفحه اول روزنامه هست ، گفت : مرد حسابی این چه جور مطرح کردن هست ؟ گفت : هیچ کس محل ما نذاشت !
خیلی از قاتل ها و جانی هایی که تو زندانها هستند می دونید عقده حقارت اونها رو به چنین جایی کشونده ؟ می خواد بگه :‌ من هستم ، من می کشم ، من رو ببینید ! خُب قبل از اینکه بکشه ، قبل از اینکه تو فساد بالاتر بره ، تو بهش یه محلی از اعراب نشون بده ، نشون بده که برات این شخصیت مهمه . و اگر این اهمیت رو بهش بدی ( که هیچ ایرادی هم نداره ) خودش رو باور می کنه ، اون وقت می بینی که هیچ مشکلی با تو نداره ، مشکلش با مرام تو هست ، مشکلات مملکت ما مشکلات شخصی نیست .مشکلات مرامی هست . خیلی ازخوب های ما مرام ندارند . نمی دونند چگونه خوبی خودشون رو نشون بدن و خیلی از بدهای ما باز مرام ندارند ، چون نمی دونند که چگونه باید خودشون رو نشون بدن ، این هم بلد نیست که چکار باید بکنه .
لذا در بحثهای فساد حتماً دیدید : اونهایی که برنامه ریزی می کنند ، روی همین نقطه ضعف مردم ما دست می ذارن ، می بینه هیچ کس این رو آدم حساب نکرده ، می یاد بهش می گه : تو می دونی کی هستی ؟ تو جزء فلان گروهی ، بیا آقا ! جمع بشید ، همه اینجوری لباس بپوشید ، همه اینجوری آرایش کنید ، این فرد هم خیلی خوشش می یاد . برای چی ؟ برای اینکه تا دیروز هیچ کسی نمی دیدش ، اما امروز همه این رو می بینند ، می گن : نگاه ! اینجوریه ! خودش هم می گه : اشکالی نداره ، من رو ببینند بگن بده ، از اینکه من رو نمی بینند متنفرم ! از اینکه من رو آدم حساب نمی کنند دارم دیوونه می شم . می خوام چاقو بکشم ، اربده بکشم ، تا یکی من رو ببینه !
مسؤولین مملکت ، خادمهای به مردم باید مراقب باشند . مردم رو ببینند ، حساب کنند ، اگر خودشون رو عقل کل و عقل برتر بگیرند و مردم رو عوام فرض کنند ، این مردم به این عقل برتر با اینکه می دونند راست می گه ، باز هم ” نه ” خواهند گفت . می گه چرا ؟ عقل برتری ؟ تو عملت نشون بده ، بزار به تو نزدیک بشه ، ببینه می تونه از تو استفاده کنه ، خودش قبول کنه که تو عقل برتری . چرا داد می زنی ؟ چرا به همه می گی : همه عوام هستند من یکی خواصم . همه غیر خودی هستن ، من یکی عالی ! چرا اینجوری می گی ؟ مراقب باش !
پس این رو امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند ، مال من نیست ، می گه : آقا مشورت می خوای با مردم کنی ، مشورتشون رو جدی بگیرید ، اینکه امام (ره) می فرمایند : ملاک رأی و نظر مردم است ،به این نکته دارند اشاره می کنند .
در برخورد با مردم انصاف داشته باش ، انصاف به چه معنا ؟ به این معنا که وقتی که مردم رو می بینی ، اینها رو در جای خودشون ببین . آقا امروز یه بقال می یاد ، فردا یه قصاب ، پس فردا یه دانشجو ، یه فوق لیسانس ، روز بعدش یه استاد دانشگاه ، یه روز یه نظامی ، یه روز یه روحانی ، یه ورزشکار ، هر روی یه کسی می یاد ، اینها همه مردم تو هستند ، اگر قرار باشه که تو فقط و فقط برای یک طیفی از مردم برنامه ریزی کنی و حرفی برای گفتن داشته باشی این ایراد پیش می یاد ، برای اینکه براتون جا بیفته ، من مثالش رو می زنم : این محیط کانون یه محیط عمومی هست ، اگه قرار باشه من برای یه عده خواص برنامه ریزی کنیم یه عده عمومی سیراب نمی شن ، یعنی چی ؟ چه جوری شد ؟ ما اصلاً آدم حسابمون نمی کنند ؟ مثلاً برای سینه زدن ما سالیان سال از وقتی که بچه بودیم ، پیرهن ها رو در می آوردیم ، اما وقتی می بینیم عموم مردم می گن : چه خبره اینجا ؟ ما اینجور راحت نیستیم ، نمی شه حالا پیرهن رو در نیاورد ؟ خُب بذار راحت باشه ، پیرهن رو در نمی یاریم ، واجب هم که نیست .
یعنی اگر یه روز خواستی برنامه ریزی کنی خودت رو نبین ، مردم رو ببین ، تو ممکنه خیلی راحت بتونی با خیلی چیزها کنار بیای ، اما اونی که فرهنگ نداره و تو براش فرهنگ سازی هم نکردی ، جلسه قبل گفتم باید یه برنامه اخلاقی برای هر یک از اصناف تهیه شده باشه ، ( اخلاق کاسب ، اخلاق دانشجو ، اخلاق طلافروش و . . . ) زیاد خرجی هم نداره ، یه انتخابات شوراها 10 برابر این خرج شده چقدر مگه خرج می شه ؟ تو همین شیراز مگه چقدر خرجش می شه ؟ یه نهادی برداره اخلاق و تدین در هر صنف رو تو یه بروشوری بزنه . اول ماه مجانی تو برگه های A4 بده دست مردم ، چه کسی همچین کاری کرده ؟ تو که فرهنگ سازی نکردی چرا توقعت بالاست ؟
چند روز پیش یه مصاحبه ای رو می خوندم با یه دختر جوانی در یکی از مجلات . که این دختر جوان رو همه می شناسید ، اسم نمی برم از مشهورین مملکت ، فرزند یکی از مشهورترین افراد این مملکت ، یه حرفهایی زده بود که این حرفها رو هر کی بخونه می گه : این رو نگاه کن ! چه چرت و پرت هایی گفته ؟ اما من خیلی عادی با خودم فکر کردم مثلاً تو همین کانون خودمون اگر تمام خواهرهای ما از این جلو هستند ، و اینهایی که این داره می گه رو اگه بشنوند ، به این طرز تفکر می خندند . برای اینکه برای اینها فرهنگ سازی شده ، و ببین مملکت ما داره کجا می ره که فرزند یکی از مشهورترین افراد این مملکت هنوز براش فرهنگ سازی نشده که چهارشنبه سوری رو بالاترین تفریح خودش می دونه ! ( از رو آتیش پریدن رو ! ) چرا فرهنگ سازی نشده ؟ پس شما چکار می کردید ؟! برای کی دارید کار می کنید ؟ برای دانش آموز ؟ می گیم : چرا تو آموزش و پرورش ، پرورش نمی کنند ؟ تو بیوت خودتون دارید چکار می کنید ؟ اگر شما سؤال و جوابها رو می دیدید تعجب می کردید . اینقدر سطح پائین ؟! گویا با یک بچه سوم دبستانی صبحت شده ، که اگر بگم سوم دبستان ، به سوم دبستانی ها جفا کردم ، همین کاروان خودمون یه پنجم دبستانی اومد دو سه تا جمله به من گفت ، دیدم چقدر این بچه معرفتش بالاست .
شما برای اون جوون تو خونه تون فرهنگ سازی نکردید ، برای مملکت هم اول باید فرهنگ سازی کنید ، بعد توقع داشته باشید . فرهنگ سازی روی اون طرف کردن صبح تا شب دارن فرهنگ می سازند ، دائماً دارن تو گوش جوون های ما می خونن باابزارهای مختلف . اما تو چکار کردی ؟ فرهنگ سازی کردی ؟ چی گفتی ؟ دو تا کلمة فطری حرف زدی فقط چماق تکفیر رو بالا گرفتی که : آقا ! نسل قدیم یادش بخیر ، جدیدها ، مرخص ! بیا نسل جدید رو ببین ، ببین چه خبره ؟ کی میگه مرخص ؟! به گرد پاشون هم نمی رسید . این جوری نیست . بافت جامعه انسانی ما (نه فقط ایران ) فطریست و فطرت میل به خوبیها داره . تو نتونستی خوب جا بندازی . بیا فرهنگ سازی کن .. من که نمی تونم برای همه مملکت فرهنگ سازی کنم . همین قدر که از دستم برمی یاد کار می کنم . با همین ابزارهایی که داریم .




افتخار خدمت به مردم(2) (جمعه 87/9/15 ساعت 11:18 عصر)
در شرح بیان مقام معظم رهبری بودیم و انشاءالله در این جلسه در مورد خدمت صحبت می کنیم . پیغمبر اکرم (ص) می فرمایند : انسان وقتی به بشر خدمتی می کنه ، به تعداد افرادی که مورد خدمت واقع می شوند و خدمتهایی که نسبت به مردم انجام می ده ، در روز قیامت خداوند تبارک و تعالی برای اون خدمتکار منظور می کنه .
در روایت قدسی خداوند تبارک و تعالی به داوود (ع) وحی کرد : ای داوود ! چیه ؟ چرا ناراحت و نگرانی ؟ چرا خسته ای ؟ عرض کرد : خدایا ! از دست مردم تو ناراحتم ، فرمود : چرا ؟ گفت : حرف من رو گوش نمی دن ، و هرچه من بهشون لطف و محبت می کنم خوب جواب نمی دهند ، من دوست دارم مردم بالا بیان ، این مردم هرچقدر که من از تو می گم ، روی من رو زمین می ندازند . خداوند تبارک و تعالی فرمودند : داوود تو از زندگیت چی می خوای ؟ آیا ما تو رو خلق کردیم ، هدف تو از این خلقت چیه ؟ عرض کرد : خدایا ! محبت تو ، فرمود : اگر محبت من رو می خوای باید به مردم و به خلایق من خدمت کنی . حالا می خواد جواب بدهند ، می خواد جواب ندهند . می خواد قدر بدونند ، می خواد ندونند . در عالم ما دونوع انسان داریم : یک سری انسانهایی که وقتی خدمتی به خلق می کنند ، مردم قدر اونها رو می دونند و به هر حال از اونها قدردانی می شه . و یک نوع انسانهایی که مردم قدر اونها رو نمی دونند . خدمت می کنند اما خدمت نمی بینند . محبت می کنند اما محبت نمی بینند . از این نمونه ها تو عالم انسانی خیلی زیاده ، این جمله ای که : اگر من دستم رو تا آرنج عسل کنم و تو دهن فلانی بذارم ، آخرش گاز می گیره . یه جمله مشهوری هست ، خیلی از مردم ما این حرف رو می زنند ، اما غافل از این هستند که همین عمل خودش بالاترین عبادت هست . و همین عبادت خودش برای رسیدن به خداوند بسیار مؤثر و مفید هست .
کسانی که در دنیا به مردم خدمت می کنند سه دسته هستند : 1 ـ اونهایی که خدمت می کنند و از مردم جواب می گیرند . اینها روز قیامت در نزد خداوند هم مأجورند . به این معنا که خدمت کرده ، جواب هم گرفته یک مزدی هم خداوند بهش می ده . 2 ـ اونهایی که خدمت می کنند و از مردم جواب نمی گیرند ، اینها روز قیامت به دو اجر مأجورند : یک : اجر خدمت ، دو : اجر جواب نگرفتن . ( خداوند به جای مردم جواب اونها رو می ده . ) 3 ـ اونهایی که به مردم خدمت می کنند و نتنها جواب نمی گیرند ، بلکه فحش می شنوند . اینها در روز قیامت به سه اجر مأجورند : یک : اجر خدمت کردن ، دو : اجر جواب نگرفتن ، سه : اجرِ تحملِ بر فحشِ مردم . اتفاقاً برای اونها لذت بخش تر هست . کیف می کنند . جوون ترهایی که فکر می کنند در عالم مادی هرچقدر محبت کنند همون قدر محبت باز پس می گیرند ، اشتباه می کنند . می گید نه ؟ از بزرگترهاتون سؤال کنید . در این دنیا عمل و عکس العملهای محبتی و خدمتی یکسان نیست . باید عادت کنی و حواست به این باشه که یه خدمتی که انجام می شه این گم نمی شه .
می گه : آقا ما این همه زحمت کشیدیم ، چی شد ؟ این جمله ، جمله اشتباهی هست . برای اینکه ما زندگی مون در دنیا تموم نمی شه . روز قیامتی هم هست . لذا اون کسی که در ممکلت مسؤول می شه و برای مملکت زحمت می کشه ، و غیر از فحش و تهمت چیزی گیرش نمی یاد ( مثل مرحوم شهید بهشتی رحمت الله علیه ایشون آخر کار ابراز خوشحالی می کردند ) می گه : خُب خیلی بهتر شد ، ما خدمتمون رو انجام دادیم ، وظیفه مون بود و مزد نگرفتیم . الحمدلله خداوند روز قیامت بهتر جبران می کنه . ما که مال این دنیا نیستیم . ما مال اون بالا هستیم . ما چون زبالائیم ، اون چیزهایی که بالا برامون در نظر گرفتند ، برامون خیلی شیرین تر و ارزشمندتره تا چیزهایی که این پائین بهمون می دن .
یه وقتی من به خواهرها و برادرهای کادر همین کانون خودمون که یه مجموعة خیلی کوچیک هست گفتم ، اگر شما زحمت کشیدید و مردم قدر زحمتتون رو دونستند وقتی که داشتن می یومدند ، به شما گفتن : خسته نباشید ! خیلی ممنون ! با محبت و لبخند به شما نگاه کردند و حواسشون بود که مثلاً شما 6 ساعت قبل از اونها می یاید و 4 ساعت هم بعد از اونها به خونه هاتون برمی گردید ، و حواسشون بود که شما چقدر زحمت می کشید ، این خیلی خوبه ، خدا رو شکر کنید . اما اگر یه روزی زحمت کشیدید و فحش خوردید ، زحمت کشیدید و خستگی تو رو درک نکردند ، بهت چپ چپ نگاه کردند ، مورد طعن و حسادت واقع شدی ، اون روز رو بیشتر قدر بدون . چون خدا بهت می گه : ” بنده من ! اونقدر دوستت دارم که این پاداش ها و این لبخندها و این به به و چه چه های دنیوی رو برای تو کافی نمی دونم ، لذا از اینها هم محرومت می کنم ، فقط می ذارم وقتی تو بغل خودم اومدی ، اون وقت بهت اثبات می کنم که چه خبره ؟! ”
اتفاقاً اینجاست که می بینیم تنها چیزی که برای آدم می مونه همین هاست . خدمتهایی که به مردم انجام شده و مردم جواب ندادند . نوع انسان قدر نشناسه . ( انسان که دارم می گم ، منظورم فقط ایرانی ها نیست ) . اون کسی که می خواد در مملکت امام زمان (عج) پست و مسؤولیت بگیره این رو باید درک کنه که نوع انسان قدر نشناس هست . هزار تا کارِ خوب کنی از یادش می ره ، یه کار بد کنی ، همیشه در ذهنش می مونه . 2 سال با فلانی رفیقی ، بالاترین محبت ها رو بهش می کنی ، با یه جملة تو قهر می کنه .
مردم خوبی ها و بدی های طرف مقابل رو در ترازو نمی گذارند و نمی سنجند . اونها خوبی ها رو می بینند و فراموش می کنند و بدی ها رو به خاطر می سپارند و عکس العمل منفی نشون می دهند . می خوای توی این مملکت مسؤول باش یا هر کشور دیگه ، فرق نمی کنه ، همه مردم همین طوری هستند . این ضعف انسان هست . ( این توهین به مردم نیست ، خصوصیت انسان این طوریه ) ماها همه همین طوریم . در طول زندگی مون نگاه کنیم به کارهایی که انجام دادیم ، خود شما جوون ترها به ارتباط و رفتار و عکس العمل خوتون نسبت به والدینتون نگاه کنید . طرف 24 سالش هست ، بخاطر اینکه مادرش با ازدواجش با فلانی مخالفت کرده ، با مادرش قهر می کنه و بهش توهین می کنه . یادش می ره 24 سال این مادر پاش خون دل خورده ، حالا ولو زور بگه . در ترازو نمی ذاره بسنجه .
به والدینمون چقدر خوب تونستیم جواب بدیم ؟ بقیه مردم هم مثل ما هستند . این ضعف انسان هست . کسی که می خواد در مملکتی مسؤولیتی رو به عهده بگیره و خدمتی رو به مردم ارائه بده باید یادش باشه ، حافظه عمومی ، خوبی ها رو نمی بیند و بدی ها رو بزرگ می کند . این ضعف رو باید چکار کنیم ؟ اخلاقیات و خلقیات ما گاهاً مگس وار می شه ، یعنی روی زشتی ها می شینه ! ضعفی که نوع انسان اغلب نیمه خالیِ لیوان رو می بینه تانیمه پر . اگر می خوای در این مملکت مسؤولیت حکمی و غیر حکمی ( جلسه قبل گفتم ، همه ما مسؤولیم ) به عهده داشته باشی ، باید این ضعفِ بنی آدم و بشر رو به یاد داشته باشی .
لذا خداوند به داوود (ع) می فرماید : داوود ! همین بنده هایی که تو براشون به خاطر من نگرانی که چرا به من نزدیک نشدن ، من خودم دارم بهت می گم : من اینها رو دوستشون دارم ، تو برو به اینها خدمت کن . تو چکار داری ؟ مگه نمی خوای به من نزدیک بشی ؟ تو برو بهشون خدمت کن . من همین ها رو دوست دارم . همین هایی که تو می گی خیلی بد هستند ، فاسد هستند . من اینها رو دوستشون دارم . چرا زور می گی ؟ تو مگه به خاطر من نگران نیستی ؟ تو مگر به خاطر من نمیخوای با اینها برخورد بد کنی ؟ من بهت می گم برخورد خوب کن ، بهشون خدمت کن !
اتفاقاً بعد از این وحی داوود (ع) مشغول خدمت به مردم شد . و مردم دیدند یه کسی فقط برای اینکه دوستشون داره ، بهشون خدمت می کنه . هیچ غرضی ( حتی معنوی ) هم پشت قضیه نیست . یعنی طرف بهش محبت نمی کنه که حتی به خدا جذبش کنه . می گه : تو می خوای گناه کنی ؟ خیلی خُب ، تو انسانی ، خدای من دستور داده انسانها رو دوست داشته باشم ، بهشون خدمت کنم ، ولو تو بخوای گناه کنی ، حتی من توقع عبادت رو هم از تو ندارم ، بعد می بینی این به سمت خدا می یاد . این راهی هست برای جلب مردم .
در همین مجموعه ما کسی رو داریم که الان جزء بچه های خیلی خوب مون هست و این با یک برخورد خوب شماها راه افتاده . این برخورد خیلی هم کوچیک بوده ، اون هم این بوده که : که ایشون سوار ماشین یکی از بچه های کانون شده ، وقتی می خواسته پیاده بشه ، ازش پول نگرفته . به همین راحتی ! به همین کوچولویی ، در صورتی که یکی از ماها که ظاهر بین هستیم اگر این رو کنار خیابون می دیدیم ، اصلاً سوارش نمی کردیم ، می گفتیم : این بابا اصلاً قیافه اش به تیپ ما نمیخوره ! اما این برای خدا سوار کرد و اون هم با این برخورد خوب و کوچیک خدایی شد .
پس در هر جایی که مسؤولی ، ( مسؤول با حکم یا بی حکم ) باید بدونی که مردم رو فی نفسه به عنوان انسان ، باید دوست داشته باشی . وقتی مردم رو دوست داشته باشی به لباس ، به ظاهر ، به فقر و یا به غنای اونها نگاه نمی کنی . آقای قرائتی می فرمودند : پلیس راهنمایی ـ رانندگی ، تو ماشینش نشسته می خواد جریمه کنه ، یه بنزی که رد می شه می گه : بنز شماره فلان ، رنگ فلان ، لطفاً بزنید کنار ، کارت و گواهینامه رو بی زحمت بیارید ! اما همین پلیس ماشین ژیان رو که می خواد جریمه کنه ، می گه : ژیان ! بزن کنار . این ارزش ندادن به نفس انسانیت یکی از مشکلات ماست .

خُب در بحث خدمت به مردم کسانی که فقط به فکر اقتصاد مردم هستند اشتباه می کنند . مردم ما روح دارند ، انسانند ، انسان رو با پول نمی شه خرید . مگر نمی بینیم کشورهایی که مردمشون از نظر اقتصادی بسیار بسیار مرفه هستند ، حتی سوبسید می گیرند ، حقوق دریافت می کنند ، اما هیچ دلخوشی از مسؤولینشون ندارند ؟ جلسه قبل آمار نظرسنجی کشور انگلیس رو براتون گفتم . اونهایی که فقط به فکر مسؤولیت های اجتماعی مردم هستند ، مثل شغلشون ، تنوع های فکری شون ، رفاهیات جسمی شون ، روابط اجتماعی شون ، صبح تا شب دارن مشاوره می دن ، اونها هم باختند . اونهایی که فقط و فقط به فکر دینِ مردم هستند ، اونها هم باختند . مردم ما ، انسانهایی هستند که دارای جنبه های مختلف هستند . کسی که می خواد خادم مردم باشه ، باید به تمام جنبه های اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ، ارزشی و . . . برسه . یک خادم باید تمام این نیازها رو برآورده کنه . ممکنه که این خادم یک گروه خدمتگذار باشند ، مثلاً یک کابینه . که باید قمستهای مختلف رو در نظر بگیره ، وزارتخانه های مختلف و سیستم اجرایی مملکت باید به فکر تمام جوانب جسمی ، روحی ، عاطفی و ارزشی جامعه باشه . وگرنه مردم ما کم می یارند . نمی شه با دین سیرابشون کرد . نمی شه با پول ، رفاهیات ، پست های اجتماعی سیرابشون کرد . مردم ما یک سیستمی رو می خوان که این سیستم به همه جوانب زندگی شون رسیدگی کنه .
حالا چرا به این شکل هست ؟ ببینید اولش نیازهای روحی و عاطفی . یه وقتهایی بعضی از ما تعجب می کنیم از برخی مسائل مثلاً در استقبال از مسؤولین یک سری نکات تعجب برانگیزی در مردم ما به چشم می خوره . تا دیروز مثلاً بد و بیراه می گفتند ، امروز فلان مسؤول می یاد همه به استقبالش می رن . همون موقع که داره استقبال می کنه ، انتقاد هم داره . این استقبال نه توش پول خوابیده ، نه دین خوابیده ، نه هیچی . این رو نشون می ده که مردم دوست دارند با مسؤولین شون یک رابطه عاطفی و مهرورزی هم داشته باشند . اونها یک کامپیوتر یا یه رباط نمی خوان که فقط براشون کار کنه . یه کسی رو می خوان که مثل رباط کار کنه اما قلب هم داشته باشه . یعنی به مردم عشق بورزه . مردم رو دوست داشته باشه . ما نمونه های زیادی رو دیدیم . کسانی در کار خودشون موفق بودند که رابطه شون با کسانی که مرئوس و زیر دستشون هستند یک رابطه عاطفی بوده . در جبهه می گفتیم : مدیریتی که بر قلب ها حاکمه . یا به قول مدیریت غربی ، می گن : مدیریت پدرانه . مدیری که بر قلب ها حاکم هست بسیار بسیار موفق تر از اون مدیری هست که بر اعضاء و جوارح و بر جسم ها حاکمه . یعنی باید هم کارهای دیگه ات رو انجام بدی ، هم رابطه ات با مردم باید رابطة مهرورزی باشه . خیلی وقتها این کسانی که مسؤول هستند ، در جاهای مختلف و دیدار عمومی می ذارن ، می بینند که در این دیدار عمومی یه عده زیادی فقط می یان برای دیدن . کاری هم نداره یعنی دوست دارند که ایشون رو ببینند . همین دیدن براشون کافیه . حالا استفاده شد چه بهتر اما اگر استفاده نشه ، همین دیدار مسؤول باعث ارضای مرئوس می شه . دوست داره . لذا اگه یه کسی با خودش فکر کنه که من آدم جدی هستم من خیلی سریع دارم کارم رو انجام می دم ، می شینم کاری هم به مسائل و روابط عاطفی ندارم ، این کم می یاره . اگر چه ممکنه در مسائل اجرایی مسؤول خیلی موفقی هم باشه . اما عمر مسؤولیتش کم هست . برای اینکه بر قلب حاکم نیست . همین طوری که داری کار می کنی لبخندت هم برای مردم باید کاملاً مشخص باشه . همین حرفی که الان داری می زنی . می دونی یکی از اشکالاتی که الان مثلاً در جامعه ما هست ، این هست که : برخی حرفهای حقی که زده می شه اینها با کلام محبت آمیز همراه نیست . مثلاً تو یه جمعی که یه مشکل خیلی بزرگی دارن ، مثلاً دزد هستند ، وقتی می خوای بری برای این جمع صحبت کنی ، دو راه داری : ( حرف یکی هست ، اما دو تا راه داره ) یک راه اینه که بشینی بگی : ” شما دزدید ؟ خجالت بکشید ، حیا کنید ، دزدی خوب نیست و . . . مگه شما دین ندارید مگه انسان نیستید ؟ ” یه راه اینه . یه راه دیگه این هست که بشینی صحبت کنی ، بعضی وقتها دزدی دلایلی داره . انسان رو در معذوریت می ذاره ، بیایم اون دلایل رو بررسی کنیم . بگیم : ” شما فقیرید ؟ شما خوب تربیت نشدید ؟ و . . . ” چرا می گی : خجالت بکش ! این یه مثال خیلی کوچولو هست . لحن کلام خیلی مؤثر و مفیده .
یه وقتی یه بنده خدایی که نوارش رو فرستاده بود و استفاده هم کردم ، بعد خدمتشون عرض کردم : شما همه حرفهایی که توی نوار زدید ، درست بود ، اما کلامتون خیلی تند بود . گفت : من همینم ! من رُکم . گفتم : اشتباه می کنی ، ائمه ما (ع) رُک نبودند ، پیغمبر (ص) رُک نبود . این رُک بودن که برخی ها می یان بزرگش می کنند ، و خیلی بهش افتخار می کنند اتفاقاً یکی از نقطه ضعف های انسان هست . انسانی هنرمنده که بتونه کلام حق رو طوری بزنه که این کلام و این حرف تشنج و شوک ایجاد نکنه . رُک بودن شوک ایجاد می کنه ،
یه نفر می گفت : یه جا ایستاده بودم ، دیدم اون ور خیابون همین بنده خدا داره راه می ره ، با خودش حرف می زنه ، ( خیلی آدم جدی و محکمی هست ) بعد می گفت به بقیه نشونش دادم و گفتم این کیه ؟ یه وقت دیدم از اون ور خیابون پرید اومد این ور گفت : سلام علیکم ، گفتم علیک سلام ، آقا چرا شما چرا با انگشتت من رو به این و اون نشون می دی ؟ گفتم : خُب ببخشید . گفت : مگه آزار داری ؟ گفتم : خُب می خواستم ببینم شما کی هستید ؟ گفت : خُب می یومدی اون ور ازخودم می پرسیدی !
خُب این رُک بودن هست . بعضی ها این چیزها رو دوست دارن ، ولی عموم مردم ما از این جور آدم ها خوششون نمی یاد . چرا گیری می دی ؟ به این جور آدمها می گن آدمهای گیر ، پیله !
باید کلام رو در کانالهایی که بتونه بدون شوک ، آرام آرام تحول ایجاد کنه بندازی . کسی که همچین توانایی داره هنرمنده .

امام صادق (ع) فرمودند : با مردم اندازه عقولشون صحبت کنید
، یکی از راههایی که بتونی چنین کاری کنی این هست که یه جوری صحبت کنی که به مردم شوک وارد نشه . بعضی وقتها از برخی از دانشگاه ها ، دبیرستانها که دیدن می کنم ، متولی کار به من یک کاغذی می ده می گه : با این ها صحبت کنید ، اینها نوار ترانه گوش می دن ، نماز نمی خونند ، نماز جماعت شرکت نمی کنند ، حجاب ندارند ، فحش می دن ، دزدی می کنند ، درباره این چیزها صحبت کنید . من کاغذ رو نگاه می کنم ، ولی هیچ وقت از این چیزها نمی گم ، برای اینکه شوک ایجاد می شه . من می یام تو ذهنم بررسی می کنم دلایلی رو که این نماز نمی خونه ، نوار گوش می ده ، دوست ناباب داره ، روابط نامشروع داره ، ببینم چی هست ؟ می بینم مهمترین دلیل و اولین دلیل این هست که اصلاً هنوز خودش رو نشناخته ، یادش رفته که انسان هست . من سعی می کنم اول از عالم حیوانیت بیرون بیارمش ، تو اون عالم هرچی بهش بگی ، هیچ فایده ای نداره . اول باید وارد عالم انسانیت بشه . اول ارزش خودش رو براش کشف بشه . یه کسی که یه لباس سفید بسیار زیبایی پوشیده که صد هزار تومن مثلاً قیمتش هست این تا وقتی که فکر کنه لباسش 200 تومن هست این لباس اگر کثیف شد براش مهم نیست . می گه میندازم دور 200 تومن دارم یکی دیگه می خرم . اما اگر بتونی براش اثبات کنی که بابا لباست 100 هزار تومن قیمتش هست دیگه لازم نیست که بهش فحش بدی که چرا لباست رو لک می کنی خودش لباسش رو لک نمی کنه .
باید مسائل روحی و عاطفی انسانها و بشر کاملاً برای ما ملموس باشه تا بتونیم کار و خدمت کنیم .
2 ـ
خدمت اقتصادی
، می گن : شکم گرسنه دین و ایمون سرش نمی شه ! اولاً من با این جمله مخالفم . چرا ؟ چون متأسفانه فساد در اونهایی که شکم شون سیره ، بیشتر هست . و اتفاقاً گرسنه ها به خدا نزدیک تر هستند اما یه نکته ای هم هست تا فکر نسبت به مسائل مادی مشغول باشه ، مسائل معنوی خُب جا نمی گیره به این معنا نیست که اگر شکمش سیر شد ، دیگه آدم معنوی نیست نه برخی این ضرب المثل رو که شکم گرسنه دین و ایمون سرش نمی شه روتابلو می کنند ، اصلاً یادشون می ره که باید نسبت به مسائل دینی کار کنند . می گن : آقا ! اول به وضع اقتصادی مردم برسیم ، غافل از این هستند که یکی از مشکلات ما در مملکت اونهایی هستند که وضع اقتصادی شون خوبه ، باندهای فساد ، مشکلات ، رشوه خواری مال اونهایی هست که غنی هستند . غنی ترها محتاج تراند . اتفاقاً اونی که 100 میلیارد تومن تو حساب بانکیش خوابیده ، دزدتر از اونی هست که 10 هزار تومن هم نداره . پس نمی شه که فقط و فقط مسائل اقتصادی باشه . اما اقتصاد مهمه . اگر می خوان خدمت به مردم کنند .
من همیشه یکی از غبطه هایی که خوردم ( که این هم از کوته فکری من هست ، تو کار خدا فضولی می کنم ) این بوده که چقدر زود رجایی و امثال رجایی از مملکت ما رفتند . طِزی که اینها با استفاده از اون حکومت می کردند الان خیلی غریب هست . این که یه مسؤول تمام وجودش رو وقف کنه تا مردم از نظر مسائل مختلف بهشون خدمت بشه و خودش کوچکترین بهره ای از دنیا نبره ، این طز الان خیلی غریبه . مراقب باشید ! حرف امام (ره)‌ ، حرف رهبر ، یادمون نره . تجمل گرایی آفت خدمت هست و متأسفانه دامیست که در این دام اگر بیفتیم سیری ناپذیره .
یکی از دوستان یه جملة زیبایی می گفت ، شاید تا حالا تو کشور همچین جمله ای گفته نشده باشه و اون هم این که :‌ ” به بهانه ای که ما رو ترور می کنند ، در بنزهامون قایم شدیم ، و ای کاش که در بنزها نمی رفتیم و ما رو ترور می کردند ، چون الان اثرات این داخل بنز قایم شدن خیلی بدتر از اون ترور هست . چون ما الان با این وضع ترور شدیم . چون یک نهاد ترور شد . یک قوم ترور شد . جسم ها سالمه اما شخصیت ها ترور شدند . ”
مراقب باشیم ! گرچه دیگه بساط ترور هم برچیده شده ، دیگه لازم نیست ما رو ترور کنند . بودن بعضی از ماها برای دشمن خیلی مفیدتر هست . برای اینکه روز به روز داریم آبروی اسلام رو می بریم . مراقب باشیم در دام تجمل نیفتیم .
مراقب باشیم ! به بهانه های مختلف سراغ تجمل گرایی نریم ، یکی از ائمه جمعه بسیار باتقوا و خوبِ کشور وقتی وارد شهر شده بود و اولین کاری که کرد تبعیض های خود نماز جمعه رو برداشته بود . گفته بود : این میله ها چیه اینجا کشیدید ؟ گفته بودند : مال شخصیت ها هست . گفته بود : مگه اونهایی که پشت این میله هستند بی شخصیت اند ؟ همه رو جمع کنید ! نمی خوام ! هرکی زودتر اومد صف اول بشینه .

خدمت بعدی که باید به مردم بشه
:
گفتم برخی غفلت می کنند از اینکه حکومت ما اسمش جمهوری اسلامیه ، ما باید مبانی اعتقادی جزء‌ مبانی کاری مون باشه . من نمی تونم بگم : آقا ! من حاکمِ این مردم هستم اما دین مردم به من ربطی نداره . من که حاکم جمهوری اسلامی هستم وقتی جمهوریتش مال من هست ، اسلامیتش هم مال منه . هر برنامه ای برای جمهوریت می ریزم باید در اون اسلامیت هم لحاظ شده باشه . باید به فکر دین مردم هم بود و این به فکر دین مردم بودن ، دقیقاً به معنای به فکر دنیای مردم بودن هست . چرا ؟ مگه ما در حکومتهای دیگه نمی بینیم که به فکر دین ، اخلاق و ارزشهای جوانان شون نیستند و همون سنت های خودشون هم زیر پا گذاشته می شه و یواش یواش کار به جایی می رسه که در بعدهای مادی و دنیایی هم دارند شکست می خورند . یکی از معضلات کشورهایی مثل ژاپن الان همین هست . یه زمانی ژاپن حرف اول رو در خیلی از مسائل تکنولوژی می زد اما الان نمی تونه بزنه ، یه زمان حرف اول رو در خیلی از ورزشها می زد و الان این طور نیست . و خیلی چیزهای دیگه . با اینکه مردم ژاپن واقعاً مردم عجیبی هستند . خیلی کاری هستند . بعد نشستند فکر کردن دیدن یکی از دلایلش این هست که غرب با اشاعة فرهنگ لااُبالی گری و بی بند و باری ، جوانهای ژاپن رو از فکر کردن جدی به دنیا هم باز داشته . یعنی جوان ژاپنی امروز به دنیا هم نمی تونه فکر کنه . چون وجودش صرف مسائل مصرف گرایی و بی بندوباری و غیره و غیره شده و هر روز از این کاباره به اون کاباره و از این عرق فروشی به اون عرق فروشی می ره و دیگه اصلاً به درد دنیای این مملکت هم نمی خوره .
قبلاً هم گفتیم مسائل اعتقادی ارتباط مستقیم با دنیای ما داره . آقا شما می گی : باید وضع اقتصادی خوب باشه ، وضع اقتصادی اگر بخواد خوب بشه باید از پائین ترین مهرة اقتصادی ‌، یعنی از فروشندة جزء تا عمده فروش ، تا کارخونه دار ، تا تصمیم گیرنده ، تا وارد کننده و صادرکننده اینها باید نسبت به مسائل ارزشی شون معتقد باشند . وگرنه اگر دزد باشه ، اگر دین نداشته باشه ، چه جوری فکر می کنه ؟ و به درد تو می خوره ؟
چهل میلیارد تومن پول بیت المال این مملکت هدر می ره برای اینکه یه مهندس دین نداره . می یاد قرارداد با وزارت راه و ترابری می نویسه و تو هر متر مربع چند صد یک تومنی از فلان ماده رو کم می ریزه . این دنیای ما نیست ؟ اگر این دین داشت ، معتقد بود چنین کاری می کرد ؟
بزرگترها یادشون هست اوایل انقلاب ما بچه بودیم ، جهاد مینی بوس و اتوبوس می ذاشت مردم از ساعت 6 صبح می یومدند ، با این اتوبوسها به روستاها می رفتند و مجانی گندم درو می کردند . چرا ؟ برای اینکه دین داشتند ، برای اینکه اعتقاد داشتند ، اگر بخوایم از نظر اقتصادی ، از نظر سیاسی ، از نظر اجتماعی و سایر مسائل مملکت سالم داشته باشیم ، باید اعضاء و ارکان این مملکت دین داشته باشند . و واحدهایی که این جامعه رو تشکیل می دن ، از کوچکترینش که خانواده هست تا بزرگترین واحد ، باید واحدهای متدینی باشند . لذا نمی شه چشمهامون رو ببندیم بگیم : آقا دین مردم به ما ربطی نداره . روحانیت بیاد برای مردم دین رو وضع کنه . اصلاً این طور نیست ، حاکم جمهوریت باید اسلامیت در کارش لحاظ بشه وگرنه کار تو پیش نمی ره . تو مگه دنبال جمهوریت نیستی ، مگه نمی خوای کارهای وزارت خونه هات خوب گل کنه؟ بدون دین نمی شه . تو چه جوری می خوای بدون دین این رو جلو ببری ؟ یا باید اونقدر فهم اجتماعی مملکت ما بالا باشه تا مردم وقتی که مسؤولیت می پذیرند ، این مسؤولیت رو با وجدان کاری بتونند خوب انجام بدن ، که متأسفانه ما وجدان کاری از تو مملکتمون کامل رخت بربسته . پس مجبوریم بریم سراغ وجدان انسانی . وجدان کاری که ما نداریم . اما چون اسلام و دین رو داریم ، باید و نباید به قدر کافی داریم توی مملکت نمی خواد وجدان کاری لحاظ کنیم . ولی باید بدونیم کار و پیشبرد کار اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ، سیاسی مردم بدون اینکه به فکر دینشون باشیم نمی شه .
این دانش آموزی که تو داری اینقدر از بیت المال مسلمین براش خرج می کنی ، اگر دین رو بهش تزریق نکنی ، اگر وزارت آموزش و پرورش فقط وزارت آموزش بشه و پرورش رو حذف کنی ، این دانش آموز در اثر فساد و شهوت و غیره و غیره فردا یک انسان لااُبالی و بی مصرف می شه که یا معتاد می شه و تو خیابون افتاده یا صبح تا شب داره تو خیابون دنبال ناموس مردم راه می ره . یا اگر دستش برسه دزدی می کنه . این به درد مملکت تو می خوره ؟
این حرفهایی که من دارم می زنم حرفهایی هست که همه بلدید ، دو دو تا چهارتا هست ، فقط باید کنار هم بذاری . مگر ارکان اجرای مملکت ما این وزارت خونه ها نیستند ؟ کدوم وزارت خونه می تونه بگه من با دزد ، آدم لااُبالی ، بی قید ، آدم دروغگو ، می تونم خوب کار کنم ؟ نمی شه خوب کار کرد . اما می بینیم این طور نیست .
می خوای به مردم خدمت کنی ؟ امسال سال افتخار خدمت به مردم هست . اولین کاری که می کنید اخلاقیات اصناف رو منتشر کنید ، ( وقتی می گم اصناف ، منظورم فقط بازار نیست ، همه صنف ها ، برای دانش آموزان ، دانشجوها و . . . ) برنامة اخلاقی تنظیم کنید . ( اخلاق دانش آموز ، اخلاق دانشجو ، اخلاق بازاری ، اخلاق جوشکار ، اخلاق وزیر ، اخلاق مدیر ، اخلاقِ فلان ،) اینها لازمه . کار کلیشه ای هم نباید بشه ، عملکرد جهاد سازندگی در زمانی که فی سبیل الله به انجام خدمت می پرداخت به مراتب از عملکردی که الان با حقوق و پاداش و حق فلان و فلان داره ، بیشتر و بهتر بود . یعنی اگر وجدان دینی در مملکت ما حاکم بشه ، کارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مملکت هم جلوتر می ره .





افتخار خدمت به مردم(1) (جمعه 87/9/15 ساعت 11:17 عصر)
نشاءالله سعی داریم در سه جلسه بحث خیلی مهمی رو ارائه بدیم ، اون هم شرح بیان مقام معظم رهبری است که امسال رو به نام سال افتخار خدمت به مردم نامیدند . برای مقدمه دلیل انتخاب این بحث رو خدمتتون عرض می کنم . متأسفانه اغلب بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله تعالی ) در حد شعار ، کلیشه و پوستر و تبلیغات خلاصه می شه و در نهایت محو می شه . یعنی عمل به فرهنگ علوی ، عزت و افتخار حسینی و . . . اینها همه بیشتر در غالب پوستر و کتاب یا چیزهایی که با بافت جامعه سروکار نداره محو می شه و این یک توطئه است که منجر به تکرار صحبت و عمل نکردن به صحبت می شه . همه بسم الله می گن ، همه به جای سال 81 می نویسند : سال عزت و افتخار حسینی ، احتمالاً امسال هم به جای سال 82 می نویسند : مثلاً 15 فروردینِ سال افتخار خدمت به مردم ! اما اون عملی که پشت این کلام خوابیده محو می شه . و اگر ما این بحث رو الان باز می کنیم دقیقاً برای این هست که افتخار خدمت به مردم جا بیفته : اولاً برای کسانی که الان مسؤولیت دارند . که همة ما مسؤولیم ، یعنی این طوری نیست که این بیان فقط خطاب به مسؤولین باشه ، نه به تک تک انسانهای این جامعه هست . همه ما مسؤولیم ، تو الان نسبت به خانواده و کلاس ، دانشگاه ، محله ، کشور و حتی نسبت به جهانت مسؤولی . این کلام باید برای تو جا بیفته . تا بدونی که وظیفه ات چی هست . ثانیاً برای اونهایی که الان مسؤولیت حکمی ندارند و در آینده صاحب مسؤولیت حکمی می شوند . ( خیلی از شما جوانان ) انشاءالله اونها هم بدونند که وقتی می گن : ” افتخار خدمت به مردم ” این یک شعار نیست ، بلکه یک طِز و روشی برای زندگی کردن هست . بحثی که انشاءالله در سه جلسه شرح داده خواهد شد : 1ـ شرح کلمة افتخار و فخر ، 2 ـ شرح کلمة خدمت و 3 ـ در کلام خداوند و معصومین (ع) نسبت به خدمت کردن به مردم چه وظایفی مشخص شده ؟

” افتخار ”
افتخار و فخر :
ما دو نوع فخر داریم : فخر منفی و فخر مثبت . فخر منفی چیه ؟ خوب دقت کنید ! امیرالمؤمنین (ع) می فرماید : ” آدمیزاد را چه به فخرفروشی ، که شروعش با نطفه ای گندیده بوده و پایانش هم مرداری گندیده است . ”
می گه : خوب به خودتون دقت کنید ! شما بین دو تا گَند قرار دارید . 60 سال بین این دو تا قرار دارید . تو این مدت یه مقدار از اون بوی تعفن و گندی که به مشام مردم می رسه کم می شه ، آیا هیچ مناسبتی داره که بخوای به خودت فخر کنی ؟
در عرب قدیم رسم بود که اگر احیاناً یه عربی وقتی داشت راه می رفت کیسه پولش روی زمین می افتاد ، برای خودش کسر شأن می دونست که خم بشه کیسه رو برداره ! اگر می گفتند : آقا ! چرا پولت رو برنمی داری ؟ می گفت : نه آقا ! عرب خیلی شأنش بالاتر از اینه که برای یه کیسه خم بشه !
شخص ممکنه بعضی وقتها برای فخرش از همه چیزش بزنه ، اگه یه زمان نیازی پیدا کنه می گه : آقا از شأن من خارجه بخوام برم دستم رو جلوی فلانی دراز کنم .
یه نفر در محضر امام صادق (ع) دعا کرد : خدایا ! ما رو به خلائقت محتاج نکن ! امام (ع) فرمودند : خیلی دعای بدی کردی . تو به خلائق محتاج هستی . دعا کن : خدایا ! من رو به شر خلائق محتاج نکن . به خلائق بدت محتاج نکن . هیچ کسر شأنی نیست که من و شما نسبت به خلائق دستمون رو دراز کنیم و بگیم : کمکمون کنید . دست ما رو بگیرید . اصلاً ما برای همین زنده ایم که دست همدیگه رو بگیریم . فردا هم خودت باید دست یکی دیگه رو بگیری .
فخر به انساب :
بعضی ها می گن : آقا ما عربیم ، ما لریم ، ترکیم ، فارسیم ، ما شیرازی هستیم ، ما پایتختی هستیم ، این یعنی چی ؟! هیچ گونه فخری در انساب ( اون چیزی که بهت نسبت پیدا می کنه ) نیست . ” من آنم که رستم بود پهلوان ! این دیگه چه صیغه ای هست ؟ آقا ما از دیار فلانیم ! یعنی چی از فلان دیاریم ؟ خودت چند مرده حلاجی ؟ برای عموی پیغمبر (ص) ، پیغمبری که اشرف مخلوقات هست ، گفتند : تَبَّت یَدا اَبی لَهَبٍ وَتَب ” . حتی همین سادات و سید بودن هم فخری نیست ، به ما دستور دادند که به سادات احترام کنید اما این دستور رو به اونها ندادند که به مردم فخر بفروشند .

حضرت علی (ع) فرمودند : هیچ افتخاری در استخوانهای پوسیده ای که تو بالای سرت نگه داشتی نیست . می گه : من بچة‌ فلانی هستم ، از فلان تیره و تبارم . فخر به این چیزها نیست .
در علم هم هیچ افتخاری نیست . عالم بودن هیچ افتخاری برای انسان نداره . دانشجو شدن افتخاری نیست . دکتر شدن افتخار نیست . اونی که افتخار می یاره اون تقوای تو و عملِ پشتِ علم تو هست .
شما یه دکتر خیلی عالیقدر رو وقتی احترام می گذارید که ببینید داره درمان می کنه ، اگه تو خونه اش بشینه بگه : من دکترم ! این دکتری ، براش هیچ فخری نداره . اون خدمتی که پشت این علم خوابیده ، و اون درمان مردم فخر است .
دانشی که ما داریم از خداست . تمام چیزهایی که ما داریم از خداست . هیچ فرقی نمی کرد برای خداوند که تو و بغل دستیت قیافه هاتون با هم عوض بشه ، الان تو دماغت قشنگه ، بغل دستیت دماغش زشته ، خُب چرا به این فخر می فروشی ؟ چرا مسخره اش می کنی ؟ مگه این زیبایی از خودت هست ؟ مگه خودت تلاش کردی که دماغت اینجوری شده ؟ مگه خودت تلاش کردی که هیکلت اینقدر رشید شده ؟ همه اینها از خداست . ضعیفی رو که می بینی چرا فخر می فروشی ؟
یه مثالی می زنم : اگر احیاناً به شما بگن که آقا این کت و شلوار عاریتی و بسیار زیبا مال رفیقت هست ، الان شما این رو بگیرید و تو خونه تون براش نگه دارید تا بیاد ازتون بگیره ، اگر شما این کت و شلوار رو بدون اجازه اون بپوشی و بری تو خیابون مردم نگاه کنند ، بگن : به به ! چقدر قشنگه ؟! اگر واقعاً انسان باشی ، خجالت می کشی ، می گی : این مال من نیست . مال رفیقم هست . عاریتیه !
اینهایی رو که خدا بهت داده ، عاریتی هست ، اگر مردم بهت می گن : به به ! بگو : الحمدلله ! خدایا ! شکرت که این رو به من دادی . نه اینکه خودت رو بالاتر از مردم ببین . همه چیز ، حتی آبروی تو هم عاریتی هست . آبرو هم مال خودت نیست . به چی داری فخر می فروشی ؟ اگر به تو می گن : التماس دعا ، اگه همه جلو پای تو بلند می شن ، می گن فلانی مومن و مذهبی هست ، بگو این برای من افتخار نیست ، این حُسنی هست که انتسابِ به اهل بیت (س) به من داده . این طبیعیه ، عادیه . وقتی منتسب به اهل بیت (س) می شم آبرودار می شم .
باید مراقب باشیم ، تمام چیزهایی که می دونیم از خداست . به اینها فخر نکنیم . افتخار در این چیزها نیست .
امام (ره) به مسؤولین می فرمودند : این مسؤولیت شما مال مردمه ، مردم شما رو قبول کردند ، مردم اومدند با یه دلخوشی به شما رأی دادند . با یه دلخوشی شما رو بالا بردند .
امروز اخبار می گفت : که توی انگلیس اومدند شغلهای مختلف رو ارزشیابی کردند بعد هم یه نظرسنجی کردند ، به مردم گفتند : آقا به نظر شما که شهروند انگلیسی هستی کدوم شغل بالاترین وِجهه اجتماعی رو در مملکت داره ؟ از بالا شروع کردند تا پائین . در این آمار سیاست مدارها یعنی مسؤولین کشور انگلیس ، از بنگاه دارهای املاک ملکی هم رتبه شون پائین تر هست ! وقتی که مردم رو آدم حساب نمی کنند و نمی دونند که این پستی که الان دارند از مردمه و از ارزش مردم هست طبیعیه که از چشم مردم می افتند . سیاستمدار یا نخست وزیر این کشور الان هیچ وجهه اجتماعی نداره . مردم اصلاً دوستشون ندارند . اصلاً کسی آرزو نمی کنه که جای این باشه . حاضره بره معاملات ملکی باز کنه اما سیاستمدار نباشه . ( این آماری هست که خودشون دادند )
مملکت ما با مملکتهای دیگه فرق داره ، مملکت ما مملکتی هست که بر پایة خون شهدا استوار شده . با این خونها هست که ما بالا رفتیم . غیور بودن جوانان ، این مملکت رو حفظ کرد . 300 هزار شهید دادیم ، حالا یه نفر که به یه مقامی می رسه ، باید مراقب باشه ، مسؤولیتش هیچ افتخاری براش بوجود نمی یاره . مقام معظم رهبری می فرمایند : افتخار در خدمت به مردم است . این مسؤولیت هیچ افتخاری نیست .
زمان جنگ جمله ای بود که توی فرماندهی های لشگرها و گردانها بالای سر فرمانده می زدند و این جمله کلام زیبای آقا امیرالمؤمنین (ع) بود ، حضرت می فرمایند : ” اگر مقام ماندنی بود به تو نمی رسید ! ”
اینکه الان تو یه مقامی داری برای اینه که مقام ماندنی نیست . یه روز می یای ، یه روز هم خیلی راحت کنار می ری . لذا مسؤولیت داشتن فی نفسه هیچ افتخاری نیست .

اما فخر مثبت :
حالا ببینیم چه چیزهایی مایة افتخار ماست ؟ اگر ما کلمة افتخار برامون خوب باز نشه بعداً راه رو اشتباه می ریم و نمی فهمیم که از این مملکت ، زندگی ، انسانیت و خودمون ، چی می خوایم ؟
امیرالمؤمنین (ع) در مناجاتشون می فرمایند : ” خدایا ! همین عزت و سرافرازی و افتخار مرا بس که من بندة تو هستم و همین افتخار من را کافیست که تو خدای من هستی ! ”
یه کم به اطرافمون دقت کنیم ، موجودات رو یه نگاهی بکنیم : سوسک ، مگس ، گربه ، سگ و . . . هیچ کدوم از اینها اون ارزشی که من و تو داریم رو ندارند . میونِ این همه خلایق ،‌700 هزار نوع مورچه با ژنتیک های مختلف وجودداره ، و خیلی عجیبیه ما الان موجودی به نام انسان تنها یک نوع داریم . اگه از روی رنگ پوست حساب کنیم چهار ، پنج نوع می شه ، اما از نظر ژنتیک هیچ فرقی باهم نداریم . همه ما انسانها یه شکلیم ، یه شخصی که دکتری می گیره همه ما رو ( سیاه ، سفید ، سرخ ) می تونه درمان کنه . چندین میلیارد نوع خلقت ، از جمادات و مایعات و گاز گرفته تا موجودات زنده و یا فاقد روح . میون این همه خلقت ما بنده خداوند شدیم . اشرف مخلوقات ! این بالاترین افتخار ماست .
پس از دیدگاه امیرالمؤمنین (ع) افتخاراتی که برای انسان هست : 1 ـ انسان مقام انسانیت و بندگیِ خداوند رو برای خودش افتخار بدونه . ( همین افتخار مرا بس که بنده تو هستم . ) 2 ـ افتخار به اینکه خداوند خالق ما بوده . ( و این افتخار مرا کافیست که تو خدای منی ! ) این هم خیلی مهمه ، من چشمهام رو که باز کردم دیدم یه وجودِ قادر و متعالی من رو خلق کرده که در بالاترین درجاتِ صفات خوب قرار داره . بهترین کریم ، بهترین رحیم ، بهترین متعال ، بهترین قهار ، همه چیزش در بهترین نوع هست . تو خدای منی !
کسی که خدای خودش رو بشناسه ، این خدا براش بالاترین افتخار هست . می گه : آقا ! ما تو یه جهانی خلق شدیم که در این جهان خداوند تبارک و تعالی ای ما رو خلق کرده که این خداوند خودش موجود عجیبی هست که هیچ عقلی نمی تونه تصورش کنه . پس ما خیلی مهم هستیم . انسانیم !
این انسان وقتی خدا رو شناخت ، این رو می دونه و اطمینان داره که همچین خدایی که برای همین الان ، و برای 60 ، 70 سال دنیای من اینقدر برنامه ریزی کرده ، یک خُلْد و یک جاودانگی هم برای من در نظر گرفته . که اونجا کلی عشق کنم ، کلی صفا کنم . برای من یه عالمه برنامه داره .
شما یه بچة یتیمی رو فرض کنید که بهش می گن : ” آقا ! یه خانواده ای اومدن می خوان سرپرستی تو رو قبول کنند ، اینها پولشون از پارو بالا می ره ، برج دارن ، ویلا دارن و . . . اونجا کلی برات برنامه ریزی کردند ، یک ماه تو پرورشگاه تحمل کن تا بیان دنبالت . ”‌
این بچه هم چون می دونه که چه کسی قرارِ پدرش بشه ، این یک ماه رو با خیال راحت می گذرونه ، می گه : انشاءالله وقتی باهاشون رفتم ، اتاق اسباب بازی دارم ، اتاق فلان دارم ، کلی کیف می کنه .
انسانی هم که خدای خودش رو می شناسه افتخار می کنه و آرام می شه .
3 ـ باز امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند : فخر به همم عالیه است . ” الفخر بل همم العالیه ” خوش به حال اونی که خودش
می گه من یک انسان قوی هستم ! خیلی محکم . هیچ چیز نمی تونه من رو خم کنه . من کوهم ،
روایت هم می فرماید :
” المؤمنُ کَلْجَبَلُ الرّاسخ لایحرِکُ العواصف ” می گه : من کوهم ، افتخار می کنم به اینکه عالم و آدم نمی تونند من رو تکون بدن
. افتخار می کنم به اینکه هیچ زمانی ، هیچ محیطی ، هیچ اطرافیانی ، هیچ کمیت و کیفیت و هیچ لذتی نمی تونه من رو از مسیر خداوند به اندازة یک سر سوزن منحرف کنه . اگر به این درجه رسیدی و تونستی ارادة‌ خودت رو نشون بدی ، افتخار کن ! این افتخار داره . ( همم عالیه )
آقا ! بنده تو این مملکت مسؤول شدم ، هیچ چیزی نمی تونه باعث بشه به اندازه سر سوزنی از دایرة عدالت کنار برم . این افتخار هست . مقام معظم رهبری فرمودند : افتخار یعنی اینقدر روی خودش کار کرده باشه که تمام دنیا رو اگه بهش بدن ، سر سوزن از مسیر الهی کنار نره . بقول پیغمبر اکرم (ص) اگر ماه رو در یک دست و خورشید رو در یک دست دیگه اش قرار بدهند ، سر سوزن از مسیر الهی کنار نره . برای رسیدن به پست و مقام کوتاه نیاد . ( همت عالی و بلند ” الفخر بل همم العالیه ” ) بعضی همت های بلند و کهکشانی دارند ، اینقدر قوی فکر می کنه ، اینقدر محکم هست که اصلاً براش مهم نیست اطرافش چه خبره .
بعضی ها هم ( حتماً دیدید توی مملکت ) بهشون می گن : بادیالیست ! یعنی هر طرف باد بیاد می ره . امشب می یاد اینجا خیلی مرتب ، پیرهن مشکی پوشیده ،‌ خیلی ردیف ، می شینه . دائم دست به محاسنش می کشه ، سبحان الله و الحمدلله هم می گه ، خیلی آروم راه می ره . صبح لباسش رو عوض می کنه با یه محیط دیگه همرنگ می شه . بعد از ظهر یه جور دیگه ! بعضی ها اینطوری هستند . ما از این مُضَبْضَبها در تاریخ اسلام داشتیم ، در تاریخ انسانیت و در تاریخ همین مملکت هم داشتیم . کسانی که تحمل ندارند و نمی تونند تو یه گروهی با جمع همراه نشوند . اینها بزرگترین مشکلشون همینه که همت عالی نیست .
می گه : ” آقا ! من با همه می سازم ، با بد می سازم با خوب هم می سازم ! ” افتخار می کنه ، اصلاً جای افتخاری نیست
نمی شه با همه ساخت .

حالا ببینیم امام صادق (ع) به عنوان امام و اقتدای ما و به عنوان کسی که بالاترین مسؤولیت تاریخ گردنش هست ، کسی که شاگردانی چون حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب داره ، افتخار رو در چی می دونه ؟ امام صادق (ع) می فرماید : افتخار در سه چیز است :
1 ـ” در تهجد و نماز شب . ” می خوای در روز برای مردم خوب کار کنی ؟ باید شب اهل خوب معامله کردن با خدا باشی . انسانی که به خدا نزدیک هست ، برای مردم خوب کار می کنه . اونهایی که شعار می دادند : ” آقا ! ما به مردم خدمت می کنیم ، این ثوابش از نماز شب بیشتره ! ” دیدید رفتند و خدمت به جیبهاشون کردند ؟ یه شعر سیاسی هست که می گه :
هر که آمد داد و فریادی فراوان کرد و رفت زخم هایش را به نان و سکه درمان کرد و رفت
اینها کسانی بودند که از نماز غافل شدند . آدمی که الهی نباشه ، آدمی که عاشق خداوند نباشه ، نمی تونه به مردم عشق بورزه . نمی تونه به مردم خدمت کنه .
2 ـ
افتخار دوم : ” به آنچه در نزد مردم است چشم نداشته باشد . ” آقا ! الان اینجا این مسؤولیت مال تو هست . تو خونه تون مسؤولی ، نماینده ولی فقیه در خونه هستی . در اینجا همین رو داشته باش . اگر که بخوای به دور و ورت چشم داشته باشی ، از خودت و از مردمت غافل می شی . مراقب باش ! ( به آنچه در دست مردم هست چشم نداشته باشد . )

3 ـ از همه مهمتر و بالاترین افتخار این است : ” ولایت و محبت به محمد و آل محمد (ص) . ” خوش به حال اونهایی که در زندگی شون وقتی مسؤولیت می گیرند از خودشون غافل نمی شن
. همه شما بالاخره توی این مملکت یه مسؤولیتی می گیرید ، می دونید مسؤولین این مملکت چه کسانی هستند ؟ از تویی که تو اداره کارمند آبدار خونه هستی ، تا تویی که مغازه داری و یکی از اهرمهای اقتصادیِ این جامعه هستی ، تا کسی که فرمانده کل قواست . همه مسؤولند . می گن : آقا ! مسؤولین بد هستند ! خُب تو هم مسؤولی ، خودت خوبی ؟ تویی که داری داد می زنی ، از رشوه خواری و پارتی بازی و فلان و فلان شکایت می کنی ،‌ پس چرا خودت تو آبدارخونة مسجدتون چایی خوش رنگ رو به رفیقت می دی ؟ چرا روی خودت کار نمی کنی ؟ چرا از همین الان مراقب نیستی ؟ تو که تو همین تشکیلات ، رفیقت رو جلو می ندازی ، فردا اگه به یه جایی برسی ، بهت رو بندازند که سفارش پسرشون رو بکنی ، حاضری بگی : ببخشید ، خیلی دوستت دارم ، برادرم هستی ،‌ خواهرم هستی ، پسر عموم هستی ، اما مسؤولیت مال من نیست . مال خون شهداست ، مال امام (ره) هست ، امامی که نوه اش رو زندان انداخت ، امامی که به پسرش هیچ مسؤولیتی نداد ، و گفت نمی خوام چیزی گیرِد بیاد . همین الان هم نوه شون چیزی نمی خوان . مسؤولیت از این امام (ره) به من رسیده .
خودتون رو پاک نگه دارید . خوب دقت کنید ! روی کارهاتون بررسی داشته باشید ، از همین کارهای کوچیک شروع کنید ، از سرویس دهی و کار مستحبت در کانون شروع کن ، الان که یه مسؤولیت کوچیک داری ، اگر هوای نفست رو نتونی حذف کنی ، ( به اونهایی که قیافه شون رو بیشتر می پسندی بیشتر سرویس ندی ) فردا که مسؤولیت بزرگتر بهت می دن ، بقیة‌ هواهای نفسانی ، سفارشها ، امیال و . . . هم پشتش می یاد ، اونجا دیگه نمی تونی پا روی هوای نفست بگذاری .
پس مراقب باشید ، اولین کلمه که گفتیم افتخار : افتخار در همت عالیست تا همت عالی نداشته باشی ، کلمه بعدی مقام معظم رهبری اصلاً نمی شه واردش شد ، اصلاً خدمت یعنی چی ؟ کسی که هنوز کلمه افتخار براش جا نیفتاده به خدمت نباید فکر کنه . اول افتخار رو برای خودت درست کن . همت عالی ، تهجد ، چشم نداشتن به مال مردم و ولایت اهل بیت (س) .





عمل به فرهنگ شهادت(2)2 (جمعه 87/9/15 ساعت 9:41 عصر)
نکته بعدی این است که یکی دیگه از موانع فرهنگ شهادت متولیان فرهنگ شهادت هستند ، اولین متولیان فرهنگ شهادت ، کسانی که با فرهنگ شهادت یک برهه أی خو گرفتند ، یک برهه أی رفتند جنگیدند ، با این فرهنگ زندگی کردند اما برگشتند و بریدند و الان به عنوان رزمنده و 000 بهشون نگاه می کنند و می گن اگه فرهنگ شهادت اینه ما نمی خوایم ! یه عده خشونت گرا شدند ، یه عده تجمل گرا ، یه عده دنیا گرا ، یه عده مقام گرا ، یه عده ریا گرا شدند , حالا می گن ریا گرا دیگه باز چه مدلیه ؟ دهخدا اگه بشنوه تو قبر می لرزه ، این دیگه چی بود گفتی تو ؟! ریا گرا یعنی اینکه صبح تا شب خاطره تعریف کردن ، بابا چه خبره دیگه ؟ صبح تا شب جوونها رو بشونه ، 2 تا خاطره اشکی تعریف کنه گریه کنن ، بسه دیگه این ها رو بگذار برای یه زمان دیگه ، یا گریه هم نکنند ، بابا این خاطره ها هیچ فرقی با روضه نداره ، تو که تا مستمعت حال نداشته باشه روضه نمی خونی این هم همونه دیگه . مردم دیگه خسته شدند ، گفتند تا کی باید بشنویم ؟ فلانی فلان جا افتاده سرش قطع شده ، فلانی دست و پاش قطع شد ، خُب یه چیزی به ما بگو فلانی چه جوری زندگی می کرد ؟ و نمی گن !
اصلاً از این چیزها نمی گن ، به ما بگو الان چی کار کنیم ؟ اصلاً این علم رو دنبالش نرفتن . الان من باید چی کار کنم ؟ حالا فلانی اونجا افتاد سرش بریده شد یه روز دیگه هم جنگ بشه من می رم ، الان باید چه کار کنم ؟ اینها که روضه داری میخونی که مثل مجلسهاست که مجلس بعضی ها فقط روضه هست . این نمی مونه . دومین متولی فرهنگ شهادت روحانیت هستند ( ما ) که اینها هم بعضی هاشون مانع هستند برای فرهنگ شهادت ، چون فرهنگ شهادت با فرهنگ دینی ما گره خورده ، و ما متولی های دین هستیم ، لباس دینی پوشیدیم ، متولی دین هستیم ، می گن آقا فرهنگ شهادت اینه ، اینجور زندگی کردن ، واینجور پول گرفتن و این جور رفتن واینجور خوردنه ؟! فرهنگ شهادت اینجور به غذانگاه کردنه ؟فرهنگ شهادت این جور ازدواج کردنه ، اگه اینه نمی خوایم . دم از فرهنگ شهادت زدن اصلاً نمی شه ، آدم دین رو حذف کنه . بگه آقا روحانیت چی کار به فرهنگ شهادت دارن مگه جبهه بودن ؟ آقا خُب به هم گره خورده ، هر یک روحانی که یک جایی یه مقدار با اخلاقش و عملش دین رو خراب کنه در حقیقت یک مانع جلو فرهنگ شهادت درست کرده ، چی بگه اون بچه جبهه دیگه ؟ چی می خواد بگه ؟
سوم متولیانی که در دانشگاهها و مدارس باید این کار رو انجام بدن . یه عده شون باز موانع فرهنگ شهادت هستند مثل مربیان پرورشی ، به این شغل مربی پرورشی به دید شغل نگاه کردن این آفت فرهنگ شهادت است . این باید عشق باشد ، این که تو تربیت معلم بیان یه عده رو به خط کنند بگن از جلو نظام ! خبر دار ! این ستون بره ریاضی ، این ستون بره فلان ، اون ستون بره فلان ، یا اونهایی که نمره آوردن برای فلان جا برن ریاضی ….. و اونهایی هم که هیچ جا نیاوردن برن مربی پرورشی بشن ! فرهنگ شهادت رو ما نمی تونیم با این قضیه بالا ببریم باید عاشقان رو برای این شغل انتخاب کرد ، بذارید من دفاع هم بکنم ، مربی های پرورشی هم جای دفاع ازشون هست ، اگه خوب کار نمی کنن ، مربی پرورشی که صبح تا ظهر سر کلاسه ، ظهر تا بعد از ظهر هم سر کلاسه ، شب هم کلاس خصوصی داره که زندگیش بچرخه این بدبخت چه عشقی براش می مونه ، خُب این هم هست دیگه . من اینقدر شارژ می یام می شینم حرف می زنم روزی فوقش 2 ساعت ، نه که 15 ساعت ! نمی شه آقا حرف زد مگه الکیه ؟! سیستمی که الان در آموزش و پرورش ما هست برای مربیان و معلمان اینقدر فشرده هست و اینقدر این بدبختها برای ساعتی سیصد _ چهار صد _ پونصد تومن و حتی 250 تومن باید بدوند و اینقدر هشتشون گرو نه شون هست که اصلاً جایی برای مغز نمی مونه که به فرهنگ شهادت بپردازه . همون بچه جبهه هم داره می یاد سر کلاس درس می ده لاستیک ماشینش می ترکه یادش می یاد باید بیست هزار تومن بده لاستیک بخره ، اینه که فرهنگ شهادت و همه از سرش می پره . خُب پس اصلاً این نهاد رو حذف کنیم ، این نهادعشق می خواد ، بیایم یه سری داوطلب رو انتخاب کنیم بگیم روزی 2 ساعت بیا تو هر دبیرستانی صحبت کن ، بعد هم برو . عشق می خواد این فرهنگ . نمی دونم ، فکر کنم شهید شده ، خدا رحمتش کنه ، مربی پرورشی مون
رو ، سال 59 که راهنمایی بودم اون زمان مربی پرورشی بود که خودش جانباز زندانهای شاه بود ، آقا این از صبح تا شب ، شب تا صبح فقط با بچه ها حرف می زد ، راه می رفت ، و چه نیروهایی ساخت این ؟ و چقدر از بچه هایی که این باهاشون کار کرد شهید شدن ، و جالب اینه که خودش که فکر می کنم شهید شد ، خانمش هم شهید شد . خانمش رو منافقین کشتند . این بساطی هست که باید باشه . بساط عشق ! نه بساط تدریس و تعلیم و معلمی !
فرهنگ شهادت عشق می خواد ، نمی شه بیای وایسی درس بدی بری ، این سیستمی که الان جمع شد ، ـ سیستم ترمی واحدی ـ که اصلاً بلای کار این مربی ها شده بود ، دانش آموز در اختیار مربی نبود ، در اختیار مدرسه هم نبود دیگه ، در اختیار پدر و مادرش هم نبود ، کلی فراغت داشت می رفت تو خیابون و 000 کی می خواست به این فرهنگ بده ؟ و ششمین مانع برای فرهنگ شهادت ، این رو حالا شاید تعجب کنید که تو که آقا اینقدر می گفتی علم و درس و کنکور و نمی دونم دانشگاه و فلان و فلان این دیگه چه حرفیه ؟! ششمین مانع برای فرهنگ شهادت درس هست ! چرا ؟ این چیزی که الان در جامعه آموزش و پرورشی ما و حتی در دانشگاه ما خیلی داره شعار کلیشه می شه اینه که هدف در دبیرستان ما فقط کنکور است ، فقط کنکور ! دبیرستانی موفق هست که بالاترین ورودی رو به دانشگاه داشته باشه . صد تا ورودی داره ، 90 تاش آدمهای فاسده ! چرا تو داری می گی موفقه ؟ 90 تا شغل سهمیه مملکت داره می ره دست کسی که روش کار اخلاقی نشده ، بعد می گی این دبیرستان موفقه ؟ مگه امام (ره) نگفت علم بدون تعهد ضررش بیشتر از کسی هست که جاهله ؟ تو می گی این دبیرستان موفقه ؟ بهش لوح تقدیر می دی ؟ می یاد صدا وسیما هِی برنامه پر می کنه که جوان موفق کسی است که در المپیاد اول شده باشه یا کنکور . بابا این همه جوون داریم ما ، یه عده از این جوونها دارن برای خدا کار می کنن ، یه عده دارن قلبها رو منقلب می کنن ، چرا می گی اون جوون موفقه ؟ جوانان موفق ما یا تو ورزش الان موفقند یا تو درس ، چیزی که مطرح نیست فرهنگه ، چیزی که مطرح نیست خدمته ، بابا کی گفته جوان موفق فقط اونه که درس خونده ؟ بنده جوان موفق می خواین بگم تو شیراز کیه ؟ تو همین شیراز ؟ جوانی است که چشمهاش از اینقدر بیشتر رو نمی بینه ( فاصله تقریباً 10 سانتی از چشم ) و کرو لاله ، و یکی از حساسترین نقاط استراتژیک نظامی این مملکت یعنی موشک سازی رو ، با تخصص بالاش یه قسمتش رو داره می چرخونه ، من خودم از نزدیک دیدمش در یه بازدید ، این جوان موفقه . ببین چه کار داره می کنه این ؟ با دست فقط با لمس ، بدون این که به گوشش چیزی رسیده باشه که بتونه یاد بگیره ، یا چشمهاش چیزی دیده باشه که بتونه مطالعه کنه ، این چه جوری اینقدر گرفته ؟ این جوان موفق هست ، کی می گه کنکور هدفه ؟ اونهایی که کنکور قبول نشدید چرا غمباد گرفتید ؟ مخصوصاً برادرها ، چه خبره ؟ کی گفته تو ممملکتمون همه باید دانشجو بشن ؟ بابا این دانشجوهای همین الان ما چه گُلی به سر مملکت زدن ، لیسانس بیکار ، آمار بدم بهتون ؟ فوق لیسانس بیکار ، آمار بدم بهتون ؟ دکترای بیکار ، آمار بدم ؟ چرا نمی رید جای دیگه خدمت کنید ؟ من می دونم چرا ؟ برای اینکه برای تو کنکور رو بُت کردن ، چرا فکر می کنی کنکور اگه قبول شدی به همه آرزوهات رسیدی برو با دانشجوها مصاحبه کن و چرا فکر می کنی اگه کنکور قبول نشدی از همه آرزوهات موندی ؟ برو ببین تو جامعه چه خبره ؟ مگه ما دردهای جامعه مون رو فقط و فقط کنکور درمان می کنه ؟ و این بُت رو در دبیرستان و دانشگاه برای تو ساختند . باید مراقب باشی ، این خیلی مهمه . ما خیلی چیزهای دیگه لازم داریم ، کار برای خدا ، کار برای فرهنگ ، خیلی کارها زمین مونده ، کارهای بدنی ، اقتصادی ، اینها رو کی می خواد انجام بده ؟ قراره همه برن مهندس بشن ، بشینن پشت میز ؟ پس کی باید بره تو معادن ما کار کنه ؟ کی باید تخصص بگیره ؟ چرا بناهای ما مهندسین راه و ساختمان ما رو قبول ندارن ؟ چرا اینطوری شده ؟ چرا لوله کشهای ما از متخصصین لوله کشی دانشگاه بهتر بلدند ؟ چرا فوق لیسانس مکانیک ما اندازه یه مکانیک ما بلد نیست ماشین رو پیاده کنه ایراد موتورش رو بفهمه ؟ برای اینکه تورفتی دانشگاه فکر کردی همه چیز اونجاست . بابا همه چیز بیرونه بازار کار پس برای کیه ؟ این همه زمین و موات که افتاده چرا نمی رن کار کنن ؟ منتظر میز هستن دیگه ‍ این دومین مانع در این بحث در فرهنگ شهادتِ . تو دانشگاه هم بهش اینجوری یاد می دن ، تو دانشگاه کاری بار نمی یارن ، تو دانشگاه کسی برای این دل نمی سوزونه ، تو دانشگاه دروس معارف ما هیچ دردی رو درمان نمی کنه ، تو دانشگاه فقط و فقط نهادهای غیر رسمی ، اینهایی که در حاشیه برای خودشون 4 تا جوون جمع شدن برای خودشون کار فرهنگی می کنن ، کسی اونجا نهادینه فکر نکرده که آقا این واحد دانشگاه اسمش آدم سازی هست . مگه نگفت امام (ره) که کارخانه آدم سازیست دانشگاه ؟ کو ؟‍ در دانشگاه ما هیچ کدوم از درسهای ما در مسیر آدم سازی جلو می ره ؟ دانشجوهای خوبما که تو دانشگاه یاد نگرفتن ، پس مراقب باشید ، این بُت نشه براتون چون همه چیز می ا ندازدت ، آقا شب قدر بنشین درس بخون صوابش بیشتره ، کی گفته ؟ آقا تومفاتیح نوشته ، برو بابا تو بلد نیستی بخونی ، چی می گی تو ؟ اونی که تو مفاتیح نوشته علم معرفتیه ، نه این علمهایی که برای پوله ، یارو می خواد بره خواستگاری بگه مهندسم شب قدر می نشینه می گه درس بخونم ، برو بابا ببینم ، علم برای خدا ، معرفت نفس و معرفته الله . این علم رو گفتن صوابش از عبادت بیشتره ، وگرنه باید روزت رو تقسیم کنی ساعت عبادت باید بذاری کنار . آقا کجایی چرا نمی یای جلسه ؟ آقا کنکوری شدیم دیگه از اول مهر ، بابا 9 ماه مونده که ، نه دیگه ، برو بابا توهم ، تو بری دانشگاه هم به درد نمی خوری ، مگه ما کم داریم ، گفتم بهتون در آمار قبولی کنکورها بعضی از بچه هایی هستند که از فعالترین بچه های این تشکیلاتند و یه عده أی هم که رفتند توخونه نشستند مثلاً برای خودشون درس بخونند ، هیچی هم نشدند ، فوقش هم قبول شده ، بعدش هیچی نمی شه به چه درد مملکت می خوره ، به درد خودش فقط می خوره ، به درد خواستگاری رفتنش و خونه خریدنش و ماشین خریدنش می خوره ، ما همچین کسی می خوایم تو جامعه مون بار بیاریم ؟. ما همچین دکتری
می خوایم ؟ ما همچین مهندسی می خوایم . ما مهندس می خوایم که بیاد اینجا 3400 کیلومتر آسفالت این مملکت رو بهش بدن و آسفالت کنه و بعد هم پولِ رو بگیره و بره بعد از 3 ماه ببینند که آسفالت ترک خورده . بفهمن یه موادی رو کم ریخته و در هر متر مربع 3000 تومن سود کرده ! این رو می خوایم ؟ مهندس می خوایم که سد بسازه آب که می ریزن پشتش بعد از چهار روز ، سد وا می ره ، اینو می خوایم ما ؟ تازه اینو انتخاب کرده دولت که مهندسِ متخصص هست . بابا ما دکتر و مهندس متدین می خوایم . دکتری می خوایم که دنبال مریض بدوه ، نه اینکه بنشینه بگه پول رو ریختی به حساب ؟ بابا این کلیه اش داره می افته ، می گه اول پول رو بریز به حساب ‍ کم داریم از اینها ؟ ما از اون ورش رو می خوایم و اینها آموزشی داده نمی شه ، مگه اینکه هیچ وقت ارتباطت رو با عبادت کم نکنی ، (قطع نکنی ) یکی از موانع فرهنگ شهادت همین شده . یه ماه ، دو ماه ، سه ماه که گذشت اصلاً فرهنگ شهادت از ذهنت بیرون خواهد رفت .
و
مانع بعدی ، تفکرات غیر منطقی که در این مسیر هست :
مثل این جمله أی که برادرمون اخیراً فرمودند که به هر حال برخی جملاتی که این بزرگوار می فرمایند قابل دفاع نیست ، این که دیگه اصلاً قابل دفاع نیست . یعنی من خیلی کم اشاره می کنم ولی این دیگه به قول مشهدی ها خیلی گوشه اش بازه . نمی شه اصلاً رو منبر نگفت ، ربطی به جناح بازی ها هم نداره . این که فرمودند : آقا جنگ ما رو باید روش فکر کنیم ببینیم مقدس بوده ، نبوده یا این برادر کشی هست یا نیست ؟ این دیگه خیلی گوشه اش بازه . حالا بعضی حرفها رو می شه روش صحبت کرد . این دیگه خود خانمش هم می گه بابا به من ربطی نداره برید از خودش سوال کنید ، من نمی تونم جواب بدم ! این دیگه بابا یعنی چی ؟ خود شماها تو روزنامه ها مقاله می نوشتید ما تحریک شدیم رفتیم جنگیدیم ، مقاله هاتون یادتون رفته ؟ روزنامه اطلاعات و این ور و اون ور . ما مقاله های شما رو خوندیم ، رفتیم جنگیدیم ، و جالب اینه که در همون مقاله یِ مال اون زمان یه جمله أی از این بزرگوار من خوندم که فهمیدم چرا فرهنگ شهادت از وجود برخی خیلی ………. یه جمله أی بود که خیلی اظهار تواضع به رزمندگان کرده بود و بعد گفته بود که حیف که تکلیف نمی گذارد به جبهه بیایم . تموم شد ، من اگه اون زمان اینو خونده بودم می دونستم که این زمان می گه برادر کشی هست . جبهه نیومدی دیگه همون ، تکلیف چی ؟ تکلیف همینِ که به این جا برسی ، مثل همین درس خوندن ها . تکلیف نمی ذاره عبادت کنم ، تکلیفِ چی ؟ نیومدی جبهه پس برای همین نمی تونی بفهمی چه خبر بوده . شاید 10 سال دیگه بگی هیچی ما برادر کشتیم اونها داشتن خواهر می کشتن . ما کاری نداشتیم اصلاً مسیر این مسیره . برادر کشیه ، نه داد می زنم نه فحش می دم ، فقط خیلی محترمانه به این بزرگوار می گم که آقا من شما رو درک می کنم ، نیومدی جبهه ‍ ، اون زمان که مقاله های شما رو می خوندیم وتهییج می شدیم ، اشک از چشم هامون جاری می شد می رفتیم خون می دادیم ، بچه های جنگ ، و یکی از دوستان نزدیک من سه ماه پیش سکته کرده ، از بچه های جنگ ، مرده و دیشب من فهمیدم علتش چی بوده ، این دوست بزرگوارمون در اثر فشار اقتصادی مدت یک سال بوده که نیمه شبها در شمال شهر از کیسه های زباله شمال شهریها پلاستیک ها رو جمع می کرده می فروخته و در اثر همین فشارهای روحی و روانی این سکته کرد و مرد در سن 35 سالگی ‍ .
خُب اینها مقاله های شما رو خوندن ، رفتن خون دادن ، حالا برادر کش شدن . دیگه بریم زباله جمع کنیم بعد هم بمیریم دیگه ؟ من به شما حق می دم . به شما نگفتند تکلیف اینه که بری جبهه ، گفتن تکلیف اینه بشینی بنویسی ‍ ! خدا لعنت کنه اونی که بهت اینو گفت . باید می یومدی جبهه ! حق با تو هست درک نمی کنی دیگه ‍ . چقدر ما زور داریم می گیم ، معلوم نیست دفاع ما مقدس بوده یا نه ؟ خوبه بابا هنوز عکس امام (ره) بالا سر ما هست . این حرفها رو اونهایی که تودامن جناح می افتن دفاع می کنن اینها کین دیگه ؟ به خاطر جناح سیصد هزار شهید رو که نمی شه فروخت ! . ما که تو هیچ جناحی نیستیم به هر دو جناح هم ایرادها رو می گیم اما این جناح محترم تو رو خدا یه واکنشی نشون بدید بابا خیلی از شما برادر شهیدید ‍ خیلی هاتون جانبازید ‍ خیلی هاتون نمی دونم پدر شهیدید ، خیلی هاتون بچه ها و فرزند ها و اقوام و 000 طفلکی ها با تهیج همین ها رفتن جبهه ، خون دادن ، الان مادرش کمرش خم شده چرا هیچی نمی گید شما ؟ اینهام مالِ رأی گیریه ببخشید نمی دونستم ، خُب بگذریم .
آخرین مطلب : تطبیق ندادن فرهنگ جبهه با زمانه فعلی . جزء تفکرات غیر منطقی هم می شه این رو آورد . یه عده فکر کردن هنوز جنگه ، یادم نمی ره که زندان مشهد شورش کرده بود ، زنگ زدن به پایگاه های بسیج ، ما هم بودیم و رفتیم ، او زمان همه بچه های جنگ بودن سال 69 _ 70 بود . رفتیم و سریع تجهیز شدیم و اومدیم جلو زندان وایسادیم ، و یکی از این بچه هایی که خیلی شیر بود تو جبهه ، پشت دوشیکا واستاده بود می گفت حاجی کجا رو بزنم ؟ گفتیم وایسا ببینم ، چی چی کجا رو بزنم ؟ بابا اینجا مشهده ، تو شهری ، گفت نه بابا از یه کنار بزنم 000 بابا خیلی زا اینها اعدامی نیستند ، نمی شه که اینها رو کشت که ، ببینید جنگ تموم شده بچه بسیجی ها ، جنگ تموم شده ، اسلحه ها غلاف ‍ . جنگ تموم شده اسلحه ها و ابزارها فرق کرده . زبون داشته باش ، قلم داشته باش ، هنر داشته باش ، شعر داشته باش ، فیلم داشته باش . اونها با این حربه دارن می یان جلو ، نداری ، داد می زنی ، فحش می دی ، می گن دیدی ، دیدی گفتیم اینها بی منطقند ؟ دیدی گفتیم خشونت گرا هستند ؟ علم داشته باش ، نمی خواد شلوار چهار جیبه بپوشی ، برو یه کم مُخت رو آماده کن ، نمی خواد بیست تا چفیه از پائین تا بالا ببندی برو یه کم حرف زدن یاد بگیر . ابزارها فرق کرده ، عزیز من درک کن ، تطبیق بده فرهنگ رو با زمانه . فرهنگ شهادت دیگه این نیست که بیای داد بزنی سر مردم که آهای مردم به زهرا (س) خیانت نکنید ! برید آماده شید ، فانوسخه ها رو محکم ببندید بزنید به خط دشمن . این خطابه ها مال شب عملیات بود . الان نرم صحبت کن بی زحمت ! نرم و آروم . با پنبه سر ببر . یاد بگیر از خیلی از کسان ، حتی از معصومین (ع) ، چی کار می کردن ؟ الان نرم صحبت کن دعوا که نداریم اصلاً بحثی نداریم که ، نشستیم صحبت منطقی می کنیم خیلی منطقی ، به جای اینکه فحش بدیم . آقا چرا اینو گفتی ؟ می گیم آقا ببخشید ، ما تو رو درکت می کنیم ، فرهنگ جبهه رو درک نکردی ! چون خودت اون موقع گفتی من تکلیفم اینه اینجا بنویسم ، اشتباه کردی بابا ! باید می رفتی جبهه . و مردم رو درک کن . اینها خیلی ها جبهه رو ندیدند . این اخلاص و ایثاری که با خون در رگهای تو تزریق شده ، در رگهای اونها تزریق نشده ، توقع نداشته باش این ها هم مثل تو درک کنند . تو ترک گناهت رو توی محیطی انجام دادی که چله گرفتن برات مثل آب خوردن بود . چهار ساله هم می تونستی بگیری ، چه برسه چله گرفتن ! تو محیطی که صبح تا شب ذکر و خون و مرگ و شهادته . کسی که چهل روز بتونه خودش رو حفظ کنه ، خدا می گه ضمانت نامه بهش می ده . تو اونجا گرفتی . این نمی تونه خودش رو حفظ کنه ، درکش کن . باهاش راه بیا ، حرف جنگ رو به یک زبان دیگه أی بزن . جلسه قبل بهتون گفتم ، قضیه فیلم مجنون ،آقای ملا قلی پور می گن : من تعجب می کنم چرا می گن این فیلم ، فیلم بی ارزشیه ؟ این عین راز شهادتِ . بابا الان داری می گی ، آقای ملاقلی پور فیلمی بساز که توش چهار تا رزمنده باشن ، برن وضو بگیرن نماز شب بخونن ، اسلحه بردارن ، بگن یا زهرا (س) ، برن بزنن به قلب دشمن ها ، بعد هم برن بیفتن شهید بشن ، من دارم می گم بابا فرهنگ جبهه و شهادت ، الان به یک بن بستی خورده تحت عنوان عشق مجازی و عاطفه جوان ها . اینها دام عشق مجازی ، دوستی های مختلط ، روابط بین دختر وپسر داره کار رو خراب می کنه ، اومدم یک فیلمی ساختم که زیراب عشق مجازی رو زد . طرف بلند شد ، از عشق مجازی شروع کرد ، ارضا نشد ، به عشق حقیقی رسید . جوان قبول کرد . این مانع رو از جلو راهش برداشتن . حالا بیاد فیلم بعدی رو نگاه کنه ، بیاد مهاجر رو نگاه کنه ، بیاد پرواز شب رو نگاه کنه ، فرهنگ شهادت رو باید تطبیق بدیم الان دیگه در فرهنگ شهادت شاید نتونی بگی آقا ، مردم نماز بخونین ! این جوری وضو بگیرین . نه ! از یک راه دیگه بفرستید سراغ نماز خوندن . ما انسانیم ، مگه عقلمون کم داره ؟! بنشین فکر کن راه بدست بیار . تطبیق دادن با شرایط فعلی جامعه ، گفتم موانع رو برداشتن از همه مهمتر همین هست . خُب این دو جلسه رو شما همین قدر قبول کنید ، من هم دیگه بیشتر از این بازش نمی کنم . چون وقت دیگه داره می گذره .





عمل به فرهنگ شهادت(2) (جمعه 87/9/15 ساعت 9:40 عصر)
شب مبعث است و قسمت دوم بحث عمل به فرهنگ شهادت رو خواهیم داشت و اگر که خاطرتون باشه جلسه قبل راجع به عمل و درک و ضعیت این زمانه و موانع عمل به فرهنگ شهادت صحبت کردیم . سرمایه گذاران ، آقا زاده ها ، ظاهرسازی ها ، جشنواره ها ، همایش ها ، عمل نکردن ها رو گفتیم و هنر رو اشاره کردیم .
و حالا ادامه بحث و اینکه چه موانعی بر سر راه عمل به فرهنگ شهادت هست . و مبحث هنر . همان طوری که عرض کردم خدمتتون هنر ، هم استفاده خوب دارد و هم می تواند یک فرهنگ رو به سمت ابتذال ببرد ، برای اینکه دقیقتر وارد مسائل هنر شویم ، مسائلی رو که در حوزه هنر قرار می گیره رو یه نگاهی می کنیم . من جمله ادبیات ، اگرچه ما ادبیات رو علم می نامیم ، اما علمی که فقط علم باشد نیست بلکه حتماً هنر لازم داره ، یک انسان ادیب ، یک انسان شاعر ، یک انسان نویسنده ، یک داستان نویس ، یک رمان نویس ، قبل از اینکه علم این کارها رو داشته باشه ، هنرش رو داره ، یعنی ذوق و سلیقه أی که باعث می شه این کار رو خوب انجام بده ، ممکن هست یک فیزیکدان هنری به خرج نده ، ممکن هست یک شیمیست هنری به خرج نده ، ممکن هست یک زیست شناس یا جانور شناس ، با علم تنها بتواند مسائل رو به خورد مردم بده ، اما به ادبیات که می رسیم بحث هنره ، یعنی هنر تاثیر داره ، هنر یه چیز ذاتی هست ، خیلی ها هم ندارند ، خیلی ها هم دارند . بعضی ها هم دارند اما خودشون خبر ندارند ! باید پرورش پیدا کنه ، خیلی ها خبر دارند اما نمی دانند این هنری که در وجودشون هست چقدر قشنگ می شود پرورشش داد , آموزش دید و کار کرد ، همه هنرها فن لازم دارد ، لذا این رو دقت کنید . در بحث ادبیات این هنرمندی که مانع می شه برای فرهنگ شهادت کسی است که با استفاده از جاذبه های مختلفی مردم ما رو از میل به شهادت ، از زندگی که عقیده و جهاد هست سوق میده به حب دنیا ، زندگی مصرف گرا . تبلیغاتهایی که در تلویزیون ها ، و ماهواره ها انجام می شه درش هنر به کار رفته ، الان اگر شما دقت کنید ، خیلی از جنسهایی که واقعاً بنجل هست ، داره در بازار فروش می ره چون ، تبلیغاتش خوبه ، خیلی هم بیشترو بهتر از جنسهای مرغوب فروش می ره ، دقیقاً همین کار در فرهنگ انجام می شه ، با هنر مبتذل ، این که می گم مبتذل سریع فکرتون نره به سمت فساد ، مبتذل یعنی هنری که اخلاقی و دینی و شرعی نیست ، نه فساد الزاماً !
هنر مبتذل هنری هست که دنیا رو در نظر و فکرها وارونه جلوه می ده . دنیایی که می فرمایند : قنطره هست ، معبر هست ، پُله . در نظر ما یک دنیای جاوید را نشان می دهد که در این دنیای جاوید ، شخص فقط و فقط به ظاهرش توجه و بسنده می کنه ، هنری که در اون هنر با تبلیغات های مختلف ، به جای این که و اون وجود نهایی شما رو بیدار کنه و به قیام وا داره ، تمام حواس شما رو معطوف می کنه به ظاهر شما ، به موی شما ، به صورت شما ، به اندام شما ، این هنر ، اگرچه می خواد جنسش فروش بره اما در حقیقت داره یه فرهنگی رو می سازه . این فرهنگ با فرهنگ شهادت همراه و مبتنی نیست . هنری که در داستانها و رمانهای مختلف آرام آرام یک مسائلی رو به خورد عقل شما می ده مثل داستانهایی که شما رو به سمت پوچ گرایی می بره . ممکنه بنشینی گریه کنی پای داستان ، اما این اشک هیچ ارزشی از نظر اخلاقی و دینی نداره . داستان تو رو به پوچ گرایی رسونده ، هنری که در نزد تو ، دنیا رو اینقدر پائین بیاره که در این دنیا غیر از مسائل دنیایی هیچی ارزش نداره ، این هنر ، هنر مبتذل هست . هنری که در داستانهای مختلف کودکان ما رو با داستانهای بسیار دقیق استعمار زده کنه ، مثلاً با داستانهایی که سرشار از دروغهای شاخداره و تمام تمدن ، علم و ترقی رو از جامعه اسلامی به جامعه غربی منتقل می کنه ، و در رویای عقل شخص جامعه غربی رو یک جامعه سراسر خوبی و ارزش و تمدنها و پیشرفت و پاکی نشون بده ، این هنر در حقیقت داره هنر مبتذل رو ارائه می ده . ما خیلی داستانها داریم ، داستانهای مصور داریم برای کودکان ما از چهار ، پنج سالگی داستان نوشتند ، تا بزرگترها که در شصت ، هفتاد سالگی برای اوقات بیکاری کتاب می خونن داستان نوشتن ، داستانی که سراسر این داستان عبارت است از انسانهایی که سراسر دیانت ـ در حقیقت همون دین ماست که در غرب وجود دارد که این انسانها رو ما در جامعه خودمون نمی بینیم ـ گذشت و ایثار و تواضع و اخلاص و مردم داری و همه صفات خوب ، با این داستان تو دیگه دنبال فرهنگ شهادت نمی ری ، می ری ببینی که کدوم فرهنگ این قهرمان رو این طوری بار آورده و این فرهنگ در فرهنگ شهادت نیست بلکه در فرهنگ غربه . در فرهنگ اسلام نیست ، ببینید شما با داستانها و رمانها چه بلایی بر سر فلسطینیان دارن در می یارن ، چه کسانی ؟ کسانی که 60 _ 70 سال پیش عقلشون کار کرد ولی ما عقلمون کار نکرد ، هفتاد سال پیش عقلشئون کار کرد که بابا الان یه هیتلری اومده ، الان ما از این ظالم باید 2 نوع استفاده کنیم ، یک استفاده برای الان و یکی برای آینده مون ، بیایم و یهودیان رو مظلوم بذاریم در این قضیه و بعد رژه گارودی می یاد کتاب می نویسه که بابا اصلاً این قضایایی که شما دارید می گید نبوده ، این همه فیلم و داستان ساختید شما ، بنده هم باور کردم ، همه شما هم باور کرده بودید ، نبوده بابا ، اصلاً کدوم کوره آدم سوزی ؟ این هنر ، هنرِ برتر است ، این هنرمندی است که با عقلها سر و کار داره ، این هنری است که انسانها رو اون جوری که دوست داره می سازه ، خُب ما از این قضیه چقدر غافلیم ؟ تمام رمانهای بعد از انقلاب رو بگیرید ببینید چند تا رمان داریم که این رمان یک انسان سراسر گناه را در اثر فرهنگ شهادت ، فرهنگ ، نه جبهه ، فرهنگ بسیج تبدیل به یک آدم پاک کرده ، یک رمان من یادم هست ، نفسها و هوسها ، در سال 61 _ 62 خوندم ، هرچی می گشتم که بابا یه رمان این تیپی ، که فرهنگ جهاد ، فرهنگ شهادت ، اون فرهنگی که بچه های جنگ اونقدر نسبت به دنیا بی اهمیت بودند رو قشنگ باز کرده باشه نبوده . نه خاطرات جبهه ، داستان و رمان جذاب ، کدوم نویسنده حرفه أی اومده یه چنین چیزی بنویسه ؟ مردم ما کتابهای 6 جلدی ، 7 جلدی رمان دارن می خونن ، کدوم نویسنده که اومد این کار رو بکنه حمایت شد ؟ اینم هست . کدوم سیاست گذار فرهنگی ما این جوری سوق داد ؟ در دیداری که مقام معظم رهبری با کارگزاران دولت داشتند گفتند : من نمی گم قلمها رو بشکنید ، درها رو ببنیدید ، فیلمها رو تعطیل کنید ، می گم بابا به این وری ها هم بها بدید ، یه رمان خوب اگه می شناسید ، حضرت عباسی معرفی کنید ‍ حداقل صد جلدش رو بخریم بین بچه های خودمون پخش کنیم ، براتون تو قضیه شهید زنده گفتم ، این کتاب خیلی تأثیر داره ، تیراژش 3200 تا هست هرچی زنگ می زنیم بابا برای ما بزنید پولش رو بهتون می دیم بهتون قول دادیم یه هفته دیگه می یاریم ، سه ماهه داریم به کنگره سرداران کرمان زنگ می زنیم بابا پولش رو می دیم به ما برسونید ، چاپ کنیدبرای ما ، اصلاً احساس نمی کنن تأثیرداره می کنه که من مثلاً می خوام کاغذ دیواری کنم ، بابا این که دیگه مشتریش نقد پاش خوابیده ، بیار من یه جلسه اینجا 100 تاش رو می فروشم ، کجا هستین ؟
اینها این طوریه ، یعنی سیاستگذاران فرهنگی ما هم از این امر غافلند ، و این غفلت نمی دونم از روی تعقله یا از روی جهالت ، نویسندگان ما هم غافلند ، خیلی از شمایی که دائم می زنید رشته پزشکی ، برید چرا نمی رید ادبیات ، 4 تا از این رمانها بنویسید ؟ بابا پزشک که دیگه تو مملکت ما کافیه ، 7 سال پیش وزیر بهداشت گفت آقا ما دیگه پزشکی اشبائیم ، نمی خوایم دیگه، ‍ فقط برای اینکه قیافه بیاد بگه من پزشکی می خونم ، تو بابا وظیفه ات رو انجام بده ، فرهنگ شهادت نمی گه یک شغلی داشته باش که باهاش قیافه بیای ، می گه یه شغلی داشته باش که باهاش فرهنگ شهادت رو راه بندازی ، و بعد که رفتی دانشگاه ادبیات کدوم استاد داره خط بهت می ده که این جور نویسنده أی باشی ؟ تو کدوم دانشگاه کشور ؟ شاید باشه ، که من خبر ندارم ! پس داستان ، رمان ، داستان کودکان ، داستانهای مصور ، و خیلی چیزهای دیگه ، داستان جذاب ، نوشتن همچین داستانی ، هنر می خواد . بعد در وادی هنر ، می رسیم به سینما ، یه مقدار چیزها رو من در سیاست عاشورا و تهاجم فرهنگی گفتم . در بحثِ « اعدائکم » ، اینها رو من یه مقداری باز کردم ، اینها که می گم اضافه بر اونهاست . در بحث سینما فیلمهایی که جوانهای ما رو سوق می ده به سمت اینکه بعضی از ارزشهای فرهنگ شهادت ارزش نیست ، برخی از چیزهایی که ما می گیم گناه هست ، می گه گناه نیست . چیزی که ما می گیم گناهه اسمش رو می ذاره عشق ، احساسات جوانی ، و اونجا توضیح دادم که همین شخص برای خانواده خودش حرام می کنه دیدن این فیلم رو ، چون می گه ممکنه که دخترش گول بخوره با دیدن این فیلم ، من الکی گفتم این عشقه ، این عشق نیست که و کدوم فیلم سینمایی می یاد این کار رو بکنه ؟ روز به روز آمار فیلمهای خوب ما داره پائین می یاد ، بعد می یایم سراغ شعر و سرود . آخر جلسه یه شعر براتون می خونم برای اینکه عملی گفته باشم ، اتفاقاً شاید من تو این ششصد تا جلسه أی که صحبت کردم هفتاد تا هشتاد تا شعر خوندم ، اتفاقاً اون نوارهایی که شعر خوندم پر فروشترین نوارها بوده . یعنی حتی خود ما هم حرف دین رو با شعر بیشتر قبول می کنیم . حتی خود ما هم اگر حرف دین هنرمندانه گفته بشه بهتر قبول می کنیم . در وادی شعر ما الان خیلی کمبود داریم . یک انقلاب شعری در سال 64 ، 65 تا 70 در شاعران ما به وقوع پیوست که بسیار شعرهای خوبی گفتند ولی بعد از 70 ما نشنیدیم که حتی شاعرهای خوب یک کتاب چاپ کنند . چند تا کتاب خوب بخوام من اسم ببرم مثلاً کتاب ” پیاده آمده بودم ” مال شاعر متعهد افغانی که البته مقیم ایرانه ، ” محمد کاظم کاظمی ” که خیلی این شعرهاش موثره ، و اصلاً سبک تازه أی در شعر و تاریخ شعر گفتن ماست . و بعد از اون هم هر که گفته ، از این تقلید کرده ، که این کتاب با اینکه به چاپ 11 _ 12 هم رسیده ، این شاعر دیگه کتابی چاپ نکرده ، چرا ؟‍ حدود یازده سال گذشته ، کجائید ؟ کتابِ ” از نخلستان تا خیابان ” از ” علیرضا غزوه ” ، که حالا غزلهای بعدیش اومده که مایه های دینی اش کاملاً افت کرده بود . با اون کتاب قوی ، اون شعر مولا ویلا نداشت چقدر تأثیر داشت در جامعه ما ؟ هنره این .
تمام بردهای دانشکده های اون زمان زده بودند ، چرا ما این طوری شدیم ؟ کتابی که مال محمدی ، شاعر آذری زبانه اومده بیرون ، ما ضعف دینی داریم تو این کتاب . قدم به قدم که جلو اومدی کتاب به سمت عشق و عاشقی های مجازی بیشتر رفته . از اون چیزی که اینها داشتند می گفتند دور می شه . سمینار شاعران برگزار می شه ، شاعران جنگ ما می یان شعر می گن ، می بینیم تمام شعرهایی که گفتن مال دهه 60 _ 70 هست جدید شعری نگفته . چرا ؟‍ پس تو شاعر شدی برای چی ؟ سرود ، چقدر این سرودها ، این نواها ، این آهنگ ها ، می خوام بهتون بگم که سرود می تونه تا حد اینکه انسان جان بدهد برای خدا جلو ببرد . عملیات کربلای یک بود ، پشت مهران ، پشت خاکریز ، بچه ها کُپ کرده بودن ، دیگه مهران هم دست منافقان بود ، معذرت می خوام کربلای یک نبود ، بعد کربلای یک که ، کربلای یک که مهران دست منافقین نبود تقریباً اینها هم از داخل محکم گرفته بودند ارتش عراق هم آتش تهیه ریخت بچه ها هم از تشنگی ، از تشنگی لبهاشون به هم چسبیده بود ، باز نمی شد که ، خاک و شن و خشکی اصلاً دهان باز نمی شد ، و این ضعف اینقدر شدید بود که همه ما حتی یقه های پیرهن رو باز کرده بودیم ، اسلحه رو یه ور انداخته بودیم ، همین طور دراز کشیده بودیم پشت خاکریز ، سایه هم اونجا نبود که ، همون جا من یادمه یه ماشین سپاه تبلیغات از دور اومد ، دیدیم که یک نوای سرودی داره می یاد ، سرود حالا الزاماً ترانه نیست ، اینهایی که ما هم می خونیم سروده دیگه . هر نوایی که با آهنگ گفته بشه ، همین جوری که می یومد این شعرِ آقای آهنگران ( حفظه الله تعالی ) این مداح بسیار با اخلاص و نوارانی کشورمون ، صدای این بزرگوار بود از دور که می یومد همین شعر مشهور " ای لشکر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگه " همین جور که نزدیک شد تا رسید مفهموم شد ، من یه دفعه دیدم تمام خاکریز بدون هیچ هماهنگی همه با هم حرکت کردند و همه با هم گفتند یا حسین (ع) ! و 5/ ساعت بعد مهران فتح شد .
اثر سرود خیلی قویه . باز در مسجد فاو ـ خُب فاو باز آسون گرفته شد اما 70 روز پاتک عراق بود و پاتک بیشتر هوایی بود ، نمی دونید چه بلایی سر آدم در می یاره پاتک هوایی ؟! یعنی وقتی هواپیما حرکت می کرد ، ما اینقدر امکانات نداشتیم که این هواپیمای پیشرفته رو بتونیم مزاحمت ایجاد کنیم ، فقط همین دیوار صوتی شکستن و اینها دیگه اعصاب برای رزمنده ها نذاشته بود . یعنی اصلاً وقت یک ساعت استراحت نمی دادن . ـ تو این بساز یکی از همین خواننده هایی که در تلویزیون می خونن ، اسمش یادم رفته ، اومد در مسجد فاو و جلوی مسجد سِن گذاشتن اون شعری رو اجرا کرد که باز حالا اونم یادم رفته دقیقاً چی بود . اما خیلی مهیج بود برای رزمنده ها ، با آهنگ و اینها اما باورتون نمی شه گویا اثر 40 _ 50 روز پاتک عراق و این فشار صوتی و خمپاره و اینها همه از بین رفت دوباره همه روحیه گرفتند . خود من وبقیه ، اصلاً یه دفعه همه شارژ شدند . جدیداً قرآنی چاپ شده که این قرآن منظوم هست ، بارها ما رو منابر گفتیم : بابا ، تویی که نامه معشوق مجازیت رو 2000 بار می خونی ، فاصله بین حروفش هم بلدی ، اگه می گی عاشق خدام تا حالا خوندی یه بار تو قرآن چی گفته ؟ ترجمه اش رو خوندی ؟ خود شماها هم بارها از من شنیدید و مطمئن هستم درصد بالایی از شماها هم هنوز این کار رو نکردید ، اما یه قرآنی که چاپ شده به فارسی به شعر در آورده قرآن رو ، باز یه طرحی به نظرم رسید که توی همایش دانش آموزی برادرها یه گروه سرود انتخاب کردیم و ثبت نام کردیم دنبال آهنگ ساز هستیم ، باز طرحی که به نظرم رسید که بیایم آقا کاست کاست تمام این قرآن رو سرود کنیم ، بدیم تو بازار . 40 تا بشه ، 50 تا بشه ، صد تا دویست تا کاست بشه ، تو ماشین داره می ره ، این ور اون ور داره بذاره گوش کنه قرآنه دیگه . نخوندن مردم هرچی گفتیم ، هزار و چهار صد ساله معصومین (ع) و علماء و همه دارن می گن بخونید ! نخوندن خُب . چقدر کار زیبایی بود این به شعر در آوردن و چقدر زیبا می شه اگه ما این کار رو بکنیم که انشاءالله خواهیم کرد . و چقدر مردم از این اثر استقبال خواهند کرد ، اندازه قرآن این اثر رو خواهند خرید . مطمئن باشید شما . و چی می شنوه ؟ کلام خدا رو ، قرآن رو داره می شنوه ، تاثیر مادی و معنوی داره ، چرا غافلیم ؟ چرا من باید این کار رو بکنم ؟ مگه این مملکت متولی فرهنگی نداره ؟ چرا من باید در به در دنبال آهنگ ساز بگردم ، چرا من باید گروه سرود جمع کنم ، مگه مملکت ما گروه سرود نداره ؟ غیر از اینه که ما غافلیم از اثر هنر ؟!




عمل به فرهنگ شهاده(1)2 (جمعه 87/9/15 ساعت 9:39 عصر)
موانع : 1 _ اینکه شیطان سعی می کنه ـ شیطان جن و انسان و نفست _ تو رو به دنیا وصل کنه ، و حب دنیا . هر قسمت از دنیا رو که خود به خود حب به جاودانگی که همون شهادته در وجودت حاکم می شه . و یک اثراتی بر زندگی ات
می گذاره . که این اثرات باعث می شه زندگی تو زندگی أی بشه که داری عمل می کنی به فرهنگ شهادت
. وقتی انسان لذتهای نامشروع از دلش بیرون می ره ، خود به خود یک اثراتی در وجود و رفتارش می گذاره ، در جامعه ات خوب زندگی می کنی . دزدی نمی کنی ، اون کسی که الان داره دزدی می کنه ، چه از وقتش ، چه از اموال ، اون کسی که حب دنیا داره ، خُب این تا حب دنیا داره ، هرچی ما صبح تا شب پوستر و فیلم بهش نشون بدیم ، فایده نداره ، اگر حب دنیا خارج بشود ، نه فیلم ، نه پوستر و نه نمایشگاه می خواد ، خود به خود این شهیده . همین الان فرهنگ شهادت درش حاکم شده . بعضی وقتها مقام معظم رهبری یک صحبتهایی که می کنند من خیلی دلم می سوزه ، مثلاً می بینی یک جمع زیادی نشستن ، از اُمرا و وزرای دولتی ، ایشون اول شروع می کنند از مسائل اخلاقی گفتن ، که دنیا دو روزه ، یک روزی باید جواب بدیم ، باید فلان کنیم ، اینا می دونید چیه ؟ اینها ریشه هاست . یعنی هیچ توصیه خاصی برای این مقام روبروشون ندارن . برای اینکه این براش جا بیفتاده که دنیا دو روزه بعد من دلم می سوزه ، چون می بینم اینهایی که نشستن انگار نه انگار .
این اولین مطلب ، حب دنیا .
2 _ چیزی که الان خیلی تو بورس جامعه ما هست بحث اقتصاد ه . حالا اسمش رو می خواین بگذارید توسعه اقتصادی .
اسمش رو می خواید بگذارید زیربنای اقتصادی ، جهاد اقتصادی ، هرچی که می خواید بگذارید . در این وادی جلو رفتن باید با یک سری استراتژی های خاص و مخصوصاً با این مطلب باشه که طرف براش حب دنیا حل شده باشه این در غیر این صورت بزرگترین چیزی که ما رو از فرهنگ شهادت دور می کنه همینه . حب دنیا اگر برای طرف حل شده باشه بره تو وادی اقتصاد کار کنه .
امیرالمومنین (ع) صبح تا شب نخل هرس می کرد ، صبح تا شب ، می کاشت تا دیگران بخورند ، امام مجتبی (ع) تعداد زیادی کارتل های اقتصادی اون زمان داشتند ، فکر کردی از صدقات و خمس امام مجتبی (ع) اینقدر کرامت می کرد . پیغمبر اکرم (ص) از روز اولی که بنا گذاشتند حکومت اسلامی رو پایه های اقتصادیش رو محکم کردند . اما چه کسانی ، کسانی که مسئله دنیا و کار برای خدا براشون حل شده بود . وگرنه عوام مردم ما وقتی وارد اقتصاد می شن دیگه قابل کنترل نیستند و این بالاترین چیزیست که فرهنگ شهادت رو لطمه می زنه از دو بعد . بعد اول : اقتصاد با جاودانگی منافات داره ، پول که تو کار می یاد بحث نقد است . بحث همین الان بخور هست ، پول که تو کار می یاد این طوریه مگر که هدفهای والایی پشت قضیه باشه ، یعنی مسئله حب دنیا حل شده باشه ، وقتی پول می دی دست شخص این مزه
می کنه به زبونش و بعد دوم : وقتی که مزه کرد پول به زبونش اینها تحت عنوان متولیان دینی و الگوهای ما بلایی به سر دین می یارند با همین اقتصاد که دیگه هیچ کسی امثال من نمی تونه حرفی از دین بزنه . با همین درد سر آقا زاده ها ، کم داریم ؟‍ آقا ، آقا زاده ، بنده می شناسم 20 ساله دزده ، حالا گرفتنش ‍ تو این بیست سال چقدر دین رو خراب کرد ، فقط چون آقا زاده بود کسی کار به کارش نداشت . الان تو بحث جناح بازی ها افتادن دارن می گیرن همدیگه رو ، وگرنه اگر یه دست بود می شد بخوری ، کسی رو هم نمی گرفتن . اون این رو لو می ده ، این اون رو لو می ده ، ما هم راضی ایم الحمدلله . « اللهمَّ اشتغل الظالمین من الظالمین . » والله به حضرت عباس .
وگرنه تا دیروز هم این دزد بود که . بابا این من خودم صد بار گزارش دادم بابا این ، اینطوریه ، این دزده ، این فلان کار رو کرده ، این رفته به اسم دین با ریش و یقه شیخی بسته هزار تا کثافت کاری کرده ، چرا جلو این رو نگرفتید ؟ حالا بعد از بیست سال گرفتن .
بعد می یان به ما غر می زنن که آخوندها چرا برای دین مردم کاری نمی کنید ؟ شما متولیان دینی هستید چرا کاری نمی کنید ؟ تو تمام ریشه دین رو زدی ، اسم حکومتت اسلامیه به اسم اسلام هرچی دین بوده خراب کردی من چی کارش کنم ؟ هر جا می رم می شینم دهنم بسته می شه تو پرسش و پاسخها ، بیام نظامم رو حفظ کنم یا نه بیام بگم دروغ دارن می گن اینها ؟ حالا دارن جلو آقازاده ها رو می گیرن ، این غیر از این بود که ما رفتیم وارد بحث اقتصاد شدیم ؟ غیر از این نبود ؟ همین ها خیلی هاشون بچه های جبهه و جنگند که . الان چهار میلیون تومان یکی از بچه های جنگ ، پول پرده دفترش شده ‍ حلالِ حلال . مال خودش هم هست . از رفیق هامونِ ، حلالِ حلال هم هست . اما این چه بلایی بود سر اینها در آوردید شما ؟ مانور تجمل ، اینکه برای هر قضیه باید روی یه صندلی بشینی هر اتاق باید یه فرشی داشته باشه ، فرش باید این ابعاد باشه ، دسته گلها باید اینقدر فرق کنه اینها آفات دینی کار اقتصادی بود . و متأسفانه دهن ما رو برای دفاع از فرهنگ جبهه و شهادت بست . و امروز داریم این کار رو می کنیم برای اینکه بتونیم سرمون رو بلند کنیم بگیم آقا ما نیستیم اصلاً ما یه جای دیگه هستیم . دارم از فرهنگ جبهه و شهادت می گیم . ما یه عده از بچه های جنگ هستیم که نه اینور رفتن ، نه اون ور رفتن ، نه این مانورهای تجملات و اقتصاد رو قبول داریم ، اومدیم داریم کار می کنیم . چهار تا جوون هم جمع شدند ، فردا یه بار یه همچین چیزی از خود من ببینی دیگه می ری دنبال کار و زندگیت .
می یان می گن آقا وضع اقتصادی مردم خراب هست ، زواری که دارید می رید حرم ، خدا رو زیارت کنید ، وضع اقتصادی مردم ما خرابه ، یه مقداری داریم صرفه جویی می کنیم تو کاروان ها . موز و کوکا نمی دیم ، همه هم قبول
می کنن ، فقط یک گروه قبول نمی کنند ، یک گروه اعتراض می کنند ، چه گروهی ؟ اون هم متولیان دینی . آقا موزها و کوکاها چی شد ؟ بیچاره ، بدبخت تو هنوز شکمت رو نمی تونی کنترل کنی ، حرف دین برای مردم می زنی ؟ تو حتی نمی تونی تقیه شکمی بکنی که بری خودت یواشکی بخری بخوری ، آبروی دین رو نبری . داد می زنی آقا موز ما چی شد ؟ می خوایم منبر بریم ، نمی دونم ، صدامون باز بشه ، مرگ بخوری . والله به حضرت عباس ‍
که همه مردم بشینند مسخره کنند . دیدی بابا ، این درد ماست . این هست که مانع فرهنگ جبهه شده ، من چی بگم به جوون این دوره زمونه ؟ این مانع شده ، حب دنیاهای فوق العاده سطح پائین ، الکی و مسخره و مسائلی که الان در سطح پائین و بالا به چشم می خوره و ما نمی تونیم جوابگو باشیم پس بحث اقتصاد این چیزها رو داره . و بعد باز بحث اقتصاد که می شه ، بحث سرمایه گذاری پیش می یاد . ما پول نداریم آقا ، خُب این نکته رو باید در نظر بگیریم ، هیچ کسی نمی یاد اینجا سرمایه گذاری کنه ، فقط به امید اقتصاد ما .
هر کی می یاد سرمایه گذاری کنه در این مملکت حتماً و حتماً پشتش یک سری مسائل فرهنگی خوابیده ، مطمئن باشید . حتماً اینطوریه . من مطمئن نیستم ، این رو از کارمندها شنیدم ، شاید دروغه ، اما کارمندهای بعضی از شرکتها می گن اونهایی که دارن در اینجا سرمایه گذاری می کنند از خارج ، اجازه سروِ مشروبات هم دارن تو محیط کارشون . یواشکی اشکال نداره ، این قدم اولمونه .
می ترسم یک مقدار دیگه ادامه بدم دیگه ما رو نبینید ‍‌‌، لذا حذفش می کنم .
سومین مانع : ظاهر سازی ، اینو برادرا و خواهرا خوب دقت کنند ، یک تعداد زیادی جشنواره و همایش توی پرانتز بخور بخور ، در جهت دفاع از ارزشها داره انجام می شه در این جامعه ما ، که به هیچ دردی نمی خوره . تعداد زیادی جشنواره و همایش با بلیط های رفت و برگشت هواپیما و غیره و غیره داره انجام می شه که به هیچ دردی نمی خوره .
تعداد زیادی پوستر داره چاپ می شه که به هیچ دردی نمی خوره . تعداد زیادی نمی دونم کارهای تبلیغی داره انجام
می شه که به هیچ دردی نمی خوره و دردی رو درمان نمی کنه . الان فقط باید عمل کرد . نه همایش ، نه پوستر ، نه سمینار ، هیچکدوم فایده نداره ، چه خرجهای کلانی ، چه خرجهای زیادی ، خرجهای میلیاردی داره انجام می شه ، همین رو شما بیا تو سه تا درد صد تا جوون یک شهر بزن ، در کنارش چهار تا مسائل اخلاقی هم بهش بگو ، صد تا جوونی که مشکل دارن ازدواج کنند ، کنار دستش یک آخوند بگذار چهار تا مسئله اخلاقی هم بگه ، این می شه فرهنگ شهادت و جبهه . این همایشی که تو داری برگزار می کنی با صد میلیون تومان و هیچ فایده ای نداره . فقط اصل همایش ، صدا و سیما می یاد فیلم برداری می کنه چقدر هزینه می بره ، اینا رو کاری نداریم . بیاید دردی رو دوا کنیم ، البته چیزهای خوب هم هست . اینا رو کاری نداریم . چیزهای خوبش رو من نگفتم گفتم یک تعدادی همایش ( چون حساب و کتاب نداره ) یکی از چیزهایی که تو مملکت ما اصلاً وجود نداره بحث ارزیابی هست . مثلاً آقا تو که فلان کاره هستی چکار کردی برای مملکت ؟ مگه از نظام و مملکت و دولت و همه جا حقوق نمی گیری ؟ چکار کردی ؟ تنها چیزی که الان وجود نداره ارزیابی و ارزش یابی هست . خود من تا حالا هیچ کس نیومده بگه تو که این همه پول از مردم گرفتی صبح تا شب کاسه گدایی تون این ور اون وره ، دویست میلیون تومن می گی اینجا خرج کردیم ، هفتصد میلیون تومن اونجا تو این چند ساله ، این هفتصد میلیون که از مردم گرفتی چکار کردی ؟ هیچ کس نیومد از من بپرسه . تو رو خدا یکی بیاد بپرسه . بلکه ما یک توضیح بدیم ، یک کسی بفهمه ما چه کار داریم می کنیم . هفتصد میلیون تو دفترچه ات نوشته ، قرض کردیم ، چه کار کردیم آقا ؟ چقدرش رو خودت خوردی ؟ حداقل یکی بیاد اینو بپرسه ، هیچ کس از من نپرسید ، از کس دیگه هم نمی پرسه چه کار کردی ، فقط آقا مسئولیت می دن تا صدای مردم در بیاد عوض می کنن ، اینو از این شهر می گذارن یک شهر دیگه . باز اینو می گذارن توی اون .
دو تایی هم صداشون دراومده ، فکر می کنن مردم یک عده مال مریخ هستن ، یکی مال هیپتون ، یا کلیپتونه مثلاً . اینا همه آدمن ، اینجا اگه نتونست بچرخونه ، اونجا هم نمی تونه بچرخونه .
همایش ها ، جشنواره ها ، و تنظیم قطع نامه ها و عمل نکردن ها ، هنوز من یادم نمی ره ، متنی رو که برای مقابله با فساد در جامعه سال 69 مجلس تصویب کرد و همه روزنامه ها نوشتند و حتی یک روز عمل نشد در این مملکت ، حتی یک روز . متنش رو اگه شما بخونید یه متن انتظامیِ خیلی خوبه ، ممکنه کار فرهنگی نباشه اما کار انتظامی که لازمه برای این مملکت ، نظامی ها باید انجام بدن ، یک روز هم در این مملکت اجرا نشد ، حتی یک روز و الان دوباره بیان اگه بگن ، همه می خندند . هی سمینار ، هی بررسی ، بابا نمی خواد سمینار برگزار کنی برای اینکه مثلاً بفهمی بحرانهای جوانان چیه ؟ بحرانهای جوانان همین چهار تایی که فعلاً می دونی چیه بیا عمل کن ، رفع کن ، بعد وقتی که تموم شد دوباره سمینار بگیر بحرانهای جدید رو کشف کن . مگر نمی شه دید بحرانهای جوان رو ؟ مگر کوریم ما ؟ عمل نمی کنند .
آقا پریروز یه دونه مقاله اقتصادی می خوندم ، توی اطلاعات اقتصادی ( یه کتابچه ای هست ) که در این اطلاعات اقتصادی 51 جلسه مدیران ارشد صنایع این مملکت ( شما می دونید 51 جلسه که از همه این مملکت بخوان جمع بشن تو تهران جلسه بگیرن چقدر خرج داره ) 51 جلسه برگزار کردند ، یک سیستم خیلی خوب و مدون برای اینکه سیستم اقتصادی ما آماده بشه در 12 جلد دادن بیرون که عمل بشه بهش . 51 جلسه قریب به یک سال و نیم ، چقدر هزینه برداره اینها ، پول هتل و بلیط و اینها من کاری ندارم و محل همایش . همین وقت این مدیر ارشد رو گرفتید یک شبانه روز ، 51 شبانه روز وقتش رو گرفتید تا بیا تهران و برگرده شهرستانش این جوری می شه آقا این 12 جلد رو یکی باز نکرده ببینه چی نوشته ، چرا ؟ چون عوض شد حکومت ، دولت عوض شد ، حکومتها فرق کرد ، ای بابا ، کی گفته حتماً اینها همش اشتباه بوده ، 51 جلسه مدیران ارشد که فقط 6 تا وزیر توش بوده ، باز نکردن ببینند چی نوشته حتی . اینها چیه ؟ این فقط بعد اقتصادمونه . غیر از همه بعدهای دیگه صبح تا شب سمینار ، جلسه ، مشاوره و عمل نکردن . این شده کار ما و بعد ظاهر سازی ها ، بسیجی خوب اونی هست که بیاد رژه اش رو شرکت کنه بعد هم بره خونشون اگه این بسیجی بره اعتکاف شرکت کنه که پایه های دینی اش رو بسازه و دلش درد حقیقی بگیره و در این اعتکاف به خداش نزدیک تر بشه ، بتونه فرهنگ بسیج رو ، بتونه القا بکنه ، این بسیجی باید اخراج بشه چون رژه شرکت نکرده ، ما وقت می خوایم تو خیابون صاف بتونی راه بری فقط پشت سر نفر جلوئیت رو بتونی ببینی . پاهاتون هم با هم بخوره زمین . کار ندارم که تو دلت پر از شهوت و حبهای دنیا هست که بری یه سه روز بنشینی با خدات تصفیه حساب کنی . من اصلاً بااینها کاری ندارم . چند نفرید؟ صدو یک نفر باشید بهتر از صدنفرهست همین . بابا مملکت رو آبِ ، برو ولمون کن ، بسه دیگه . نمی گم رژه نرید ها ، اما اگر یه روزی رژه و اعتکاف همزمان شد یه نفر خواست بره اعتکاف تشویق نامه بهش بدید که باریک الله به تو ، تو بسیجی هستی که فهمیدی که درد این مملکت چیه ؟ نه که برداری پایگاهش رو منحل کنی ، که فلان پایگاه نیومده رژه منحل هست . تا اطلاع ثانوی منحل بشه ، مگه ما زیر بیرق خاصی داریم کار می کنیم ما برای خدا می خوایم کار کنیم ، برا رهبرمون داریم کار می کنیم . باید تشویق نامه بدن به بسیجی هایی که سه روز رفتن برای خداشون خلوت کردن ، راه یاد گرفتن ، مگه ما تو این سه روز چی به شما گفتیم ؟ غیر از اینکه همش تهییج تون کردیم که تو این مملکت باید برای رهبرت و امام زمانت نیرو سازی کنی ؟ این می شه ظاهر سازی اصلاً درک نمی کنند کار فرهنگی رو . اصلاً من برای کی دارم صحبت می کنم ؟ پشت کوه قاف نشستند دارن برای فرهنگ مملکت تصمیم
می گیرند ، بابا این بسیجی باید بتونه مقابله کنه . باید دلش پاک باشه . عنایت می کنید ؟ ما باید فرهنگ سازی کنیم نه نیرو سازی . آمار به چه درد ما می خوره کو بسیجی هایی که 5 سال تو این پایگاه ها بسیجی بوده الان بیست و هفت ، هشت سالش شده انگار نه انگار که نه دین داره ، نه مملکت داره ، کجا هستند ؟ چه دردی رو داریم دوا می کنیم ؟ بیایم در حاشیه کار ، کار اخلاقی کنیم . بسیجی ، بسیجی هست که بتونه 2 تا کلام حرف بزنه برای دین خدا . بسیجی کسی هست که اگر فردا ازدواج کرد ، فردا به پول رسید ، اینقدر دلش رو محکم ساخته باشه که همه چیز رو زیر پا بگذاره برای دینش و ارزشها و مملکتش . این بسیجی ماست . خدا خیر بده اینهایی که دارن دل می سوزونند و این جوری بسیجی بار می یارن کم هم نیستن الحمدلله ، یعنی اگر هم کم بودند الان دیگه خیلی ها مطلب رو گرفتن . باز فردا نرید بگید فلانی مخالفه . مخالف ، موافق به من نبندیدها . ولی اون کسی که می یاد به یک بسیجی می گه تو رفتی اعتکاف پس از بسیجی اخراجی دو زار مخ فرهنگی نداره ، اصلاً نمی دونه این یعنی چی ؟ تشویق نامه به این بده .
اون برادر و خواهری که ارضا می شه با یه نمایشگاه تو طول سال هیچ کاری نمی کنه فقط فیلم نمایشگاهش رو نگاه
می کنه که چه کردیم ، چه نکردیم این کار فرهنگی رو درک نکرده . نمایشگاه برای اینه که طرف رو جذب کنی وقتی جذب کردی بهش برنامه بدی . جذب در و دیوار که نمی شه . با یه عکس حالا گریه هم کرد بعد رفت بیرون تموم شد دیگه . ما از این گریه ها گوشمون پره . از این اشکها زیاد دیدیم ، نمی گم نمایشگاه نزن ها ، بزن اما جذبش کن ، من تو اعتکاف
می گم راضی نیستم اگر کسی فرم کانون پر نکرده باشه و تو اعتکاف باشه ، برای چیه ؟ من دوست دارم آمار بدم به کسی؟ برای اینه که نمی خوام تو اعتکاف بیای و بری . می خوام اگه رفتی و نیومدی زنگ بزنم بگم کجایی . اعتکاف رو من کافی نمی دونم ، 5 روز بعد از اعتکاف جلسه هفتگی مون راه افتاده با همون وضعیت قبلی ، این رودقت کنید . به ظاهر بسنده نکنید ، ما ظاهر نمی خوایم ، ما می خوایم ظاهر و باطن هماهنگ باشن .
مانع بعدی :
یه تکه دیگه از بحث رو بگم بقیه اش می افته برای جلسه آینده . چند تاچیز موند برای جلسه بعد که چیزهای خیلی مهمی هم هست . من هنر رو الان می گم خدمتتون ، بعد می یاد متولیان ، دبیرها ، مسئله کنکور ، درس گرایی بیش از حد ، خشونت و برادر کشی که جدیداً مطرح شده و از همه مهمتر تطبیق ندادن فرهنگ جبهه با زمانه فعلی ، این خیلی بحث مهمیه . انشاءالله شنبه آینده و آخرش هم یه شعری که دیگه اون هم می شه برای جلسه آینده .
اما هنر : یکی دیگه از موانع به اصطلاح عمل به فرهنگ شهادت ، هنر هست ، هنر یک چیز خیلی مهمی هست انشاءالله تو همایش فردا قسمت دانش آموزی اعلام خواهیم کرد گروه تواشیح ، سرود و تآتر . 2 تا فیلم برادرمون هم گفتم برن آموزش فیلم برداری حرفه ای ببینند با هزینه خود تشکیلات ، می خوایم فیلم سینمایی هم بریم تو وادیش انشاءالله . الحمدلله هیچی کم نداریم از هیچ کس !
ببینید هنر با دل ارتباط داره ، هنر ظریفه ، هنر بند دل رو حرکت می ده ، هنر با احساسات بازی می کنه ، اعم از سرود ، تآتر ، فیلم سینمایی ، صدا ، سیما و اینها و این رو دشمن ما کاملاً گرفته و یه عده از هنرمندان متعهد ما هم گرفتند . اما خیلی کم ، از هر 50 تا فیلم سینمایی که داره می یاد بیرون ، به نظر من چهل تاش هیچ فایده و ضرری نداره ، 5 تاش خوبه ، 5 تاش هم مضره ،اون چهل تایی که ضرر نداره سرگرمیه ، چه اشکالی داره آدم نگاه می کنه ، 5 تا مضر داره می یاد بیرون و 5 تاخوب و این شاید بعضی وقتها این موازنه به هم بخوره ، و تعداد فیلمهای خوب کمتر باشه ، یه جمله از آقای ملاقلی پور که پریشب یه ربعی رسیدم نگاه کنم آخر شب پخش می کنه تلویزیون راجع به فیلم مجنون بود ، همون صحبتی که خیلی عزیزان راجع به من ترانه 15 سال دارم یا ارتفاع پست به ما ایراد می گرفتند ، خیلی هم نه ، بعضی عزیزان ، که آقا این چه فیلمهای ضد دینی بود که شما بردید ؟ من جلسه بعد توضیح می دم که چرا نمی تونید خودتون رو تطبیق بدید با شرایط جامعه و حرف خوب رو در این لواها بزنید تا مردم قبول کنند . کی می گه اینها فیلمهای بدیه ؟ بهترین فیلمهاست . آقای ملاقلی پور می گفت من مجنون رو که ساختم در مجلس شورای اسلامی اون زمان پشت سر من اومدن گفتن : چه شده است ملا قلی پور را که از پرواز در شب می رسه به مجنون ؟ بیاید فکری به حال این فیلمساز متعهد بکنیم که به این وادی دیگه کشیده نشه !
می گفت فیلم بعدی رو ما جنگی ساختیم تشکر کردن حالا خوب شد ، این فیلم خوبه ، تو فیلم همه وضو می گیرن وامی سن می گن الله اکبر نماز می خونن ، این شد فیلم دینی ، نه این نیست . در تطبیق شرایط جامعه بهتون می گم اگر ما بخوایم در وادی هنر وارد بشیم یعنی ظرایف رو رعایت کنیم ، برای هنرمند رک حرف زدن هنر نیست ، برای هنرمند (خدا رحمت کنه شهید مطهری رو فرمودند : معلم خوب کسی نیست که فکرها را بیاموزد ، کسی است که به من فکر کردن را بیاموزد ، اندیشه ها را بیاموزد ، آقا این اسلامه ، این هم فیلم ما !
این فیلم موسی ، اینِ فیلم محمد رسول الله (ص) ، نه ،‌ اندیشیدن رو بیاموزد که فردا تو داری می ری تو این جامعه 5 تا هم خراب داره می یاد جلو این فیلم خوب رو دید ، مورد تآثیر واقع شد رفت اون فیلم بد رو دید باز هم تآثیر بگیره . این تفکرش یه جوری شکل بگیره ، که بابا ماهواره رو ولش کن ، فردا پس فردا همه می تونن بگیرن اصلاً بگذار آزاد شه این ماهواره و این رو تو یه جوری بار آوردی که این نخواهد نگاه کرد . " اندیشیدن را بیاموزد "
فرهنگ جبهه و شهادت امروز نمی یاد بهت بگه 2 × 2 یعنی 4 ، فرهنگ امروز می یاد بهت می گه آقا ما یه اعدادی داریم که اگر در هم ضرب شوند یه نتایجی داره ، خودت برو پیدا کن ببین چه خبره ؟! اگه وارد اینترنت می شیم ، اگه جبهه اینترنتی باز کردیم که من به این خیلی امیدوارم . عزیزان حتماً در این همایشها شرکت کنند ، مطمئن باشید من همین الان خیلی تماس دارم از جاهائیکه خیلی تشویق کردند . اگر ما داریم وارد این می شیم ، قراره فردا شیراز بشه مرکز اینترنت ایران ( اولین شهر اینترنتی کشور) چرا ، از قبلش یه پایگاه آماده نداشته باشیم . آماده ! الان بچه هایی که دارن اینجا کار می کنن بچه های متخصصی هستند ، بازی نمی کنند ، الان کسانی که دارند توی سایتهای دیگه می یان و سایت ما
می یان ، از امکاناتی که برای تسهیل ورود و سوال و جواب می یاد متعجب هستند ، می گن آقا این چه جوریه ؟! چه جور شما راه انداختین ؟ می فهمند اونهایی که اهل فن هستند .
وقتی یکی دو کلمه انگلیسی صحبت می کنه تعجب نکنید بگید آقا این چه مخیه !؟ شما هم اگه دو هفته بنشینید پای کامپیوتر دو تا کتاب بخونید همش رو یاد می گیری . مخ نیست این که ، کاری نیست که ، دو روز بشین بجای بازی کردن پای کامپیوتر همه این اصطلاحات رو یاد می گیری . بیا برومخ شو تو این قضایا !
نذار کسی مرعوبت کنه ، ابزار امروزما اینترنته ، درسه ، زبان انگلیسیه ، من سفارش کردم یکی از بچه ها مجوز کانون زبان انگلیسی رو بگیره ، انشاءالله راه بیندازیم ، بیاین همین جا زبان انگلیسی رو یاد بگیرید و زبان فارسی رو برای کیا داریم می گیم ؟ بعضی ها همین زبان فارسی رو هنوز بلد نیستند . قیافشو فقط عالمانه کرده ، دو تا کلام با بغل دستیش نمی تونه حرف بزنه ، حداقل تو که می خوای در مورد حجاب ، موسیقی ، هنر حرف بزنی حداقل بیا گوش کن اندازه ما یاد بگیر ، برو بگو . یه زمان که ما تازه کار فرهنگی شروع کرده بودیم یه مغازه زده بودیم پر از نوارهای فرهنگی ، برای شروع کار فرهنگی ، هم زمان مغازه بقالی هم بود ، امکانات این جور بود دیگه !
نوار آقای سید علی نجفی ، حاج آقا انصاریان ، سخنرانان قوی کشور ، هنوز توشیراز اینا نیومده بود . منتظر بودیم یه نفر بیاد قدر بدونه ، استفاده کنه ، اون زمان کسی نمی شناخت ما رو . یه روز راحت وایساده بودیم تو مغازه مثل الان نبود که یه نماز جماعت که می ریم صد تا می ریزن رو سرمون ! اولین کسی که به ما بدبین می شه امام جماعت مسجده ، می گه دکون ما رو کنسل کرد ، مجبوریم نریم دیگه .
خلاصه نشسته بودیم تو بقالیه و دیدیم یه بنده خدایی با ریش مرتب و یقه شیخی بسته خیلی با ابهت اومد داخل ، آقا سلام علیکم ، گفتیم سلام علیکم ، بعد شروع کرد به نوارها نگاه کردن ، یه دقیقه ، دو دقیقه ، 5 دقیقه ، خوب غرق شد تو نوارها و ما به بغل دستیمون گفتیم الان سری نوارها رو می خره و می بره . بهترین کار فرهنگی !
یه مدل که می گم بعضی ها فقط تیپ شون خیلی عالمانه هست حرف که می زنن خراب می شه ! یه مدت که خوب نگاه کرد و خیره شد ، رو کرد به این دوستمون که می خواست بفروشه گفت : آقا سیگار وینستون داری ؟
این طوری نباشی ، علمت و عملت پشت سر هم باشه و حرف برای گفتن داشته باش ! همه عزیزان که می خواید در همایش ها شرکت کنید آخر جلسه زمانش اعلام می شه ضمن اینکه خواهش می کنم ازتون اگه می خواید خانواده باهاتون همکاری کنن همون طوری که در اعتکاف قول دادید نگذار درسهات رو هم تلمبار بشه ، روزی 2 ساعت ، 3 ساعت درست رو بخون خانواده ببینه هم درسخون خوبی شدی ، اونهایی که درس می خونن ، اونهایی هم که کار
می کنن که کار می کنن کارمند خوبی ، کارگر خوبی ، هم احترامت بیشتر شده به پدر و مادر هم اینکه قوی کار می کنی . آقا شعار نمی دم عمل کردم . می تونید هم درس بخونید هم مدرک بگیرید ، هم به مدارج بالا برسید ، هم قوی باشید در جامعه تون ، می تونید ، بی زحمت یک کم از تفریحاتتون کم کنید ، می تونید انشاءالله اینطوری باشید .




عمل به فرهنگ شهاده(1)2 (جمعه 87/9/15 ساعت 9:39 عصر)
موانع : 1 _ اینکه شیطان سعی می کنه ـ شیطان جن و انسان و نفست _ تو رو به دنیا وصل کنه ، و حب دنیا . هر قسمت از دنیا رو که خود به خود حب به جاودانگی که همون شهادته در وجودت حاکم می شه . و یک اثراتی بر زندگی ات
می گذاره . که این اثرات باعث می شه زندگی تو زندگی أی بشه که داری عمل می کنی به فرهنگ شهادت
. وقتی انسان لذتهای نامشروع از دلش بیرون می ره ، خود به خود یک اثراتی در وجود و رفتارش می گذاره ، در جامعه ات خوب زندگی می کنی . دزدی نمی کنی ، اون کسی که الان داره دزدی می کنه ، چه از وقتش ، چه از اموال ، اون کسی که حب دنیا داره ، خُب این تا حب دنیا داره ، هرچی ما صبح تا شب پوستر و فیلم بهش نشون بدیم ، فایده نداره ، اگر حب دنیا خارج بشود ، نه فیلم ، نه پوستر و نه نمایشگاه می خواد ، خود به خود این شهیده . همین الان فرهنگ شهادت درش حاکم شده . بعضی وقتها مقام معظم رهبری یک صحبتهایی که می کنند من خیلی دلم می سوزه ، مثلاً می بینی یک جمع زیادی نشستن ، از اُمرا و وزرای دولتی ، ایشون اول شروع می کنند از مسائل اخلاقی گفتن ، که دنیا دو روزه ، یک روزی باید جواب بدیم ، باید فلان کنیم ، اینا می دونید چیه ؟ اینها ریشه هاست . یعنی هیچ توصیه خاصی برای این مقام روبروشون ندارن . برای اینکه این براش جا بیفتاده که دنیا دو روزه بعد من دلم می سوزه ، چون می بینم اینهایی که نشستن انگار نه انگار .
این اولین مطلب ، حب دنیا .
2 _ چیزی که الان خیلی تو بورس جامعه ما هست بحث اقتصاد ه . حالا اسمش رو می خواین بگذارید توسعه اقتصادی .
اسمش رو می خواید بگذارید زیربنای اقتصادی ، جهاد اقتصادی ، هرچی که می خواید بگذارید . در این وادی جلو رفتن باید با یک سری استراتژی های خاص و مخصوصاً با این مطلب باشه که طرف براش حب دنیا حل شده باشه این در غیر این صورت بزرگترین چیزی که ما رو از فرهنگ شهادت دور می کنه همینه . حب دنیا اگر برای طرف حل شده باشه بره تو وادی اقتصاد کار کنه .
امیرالمومنین (ع) صبح تا شب نخل هرس می کرد ، صبح تا شب ، می کاشت تا دیگران بخورند ، امام مجتبی (ع) تعداد زیادی کارتل های اقتصادی اون زمان داشتند ، فکر کردی از صدقات و خمس امام مجتبی (ع) اینقدر کرامت می کرد . پیغمبر اکرم (ص) از روز اولی که بنا گذاشتند حکومت اسلامی رو پایه های اقتصادیش رو محکم کردند . اما چه کسانی ، کسانی که مسئله دنیا و کار برای خدا براشون حل شده بود . وگرنه عوام مردم ما وقتی وارد اقتصاد می شن دیگه قابل کنترل نیستند و این بالاترین چیزیست که فرهنگ شهادت رو لطمه می زنه از دو بعد . بعد اول : اقتصاد با جاودانگی منافات داره ، پول که تو کار می یاد بحث نقد است . بحث همین الان بخور هست ، پول که تو کار می یاد این طوریه مگر که هدفهای والایی پشت قضیه باشه ، یعنی مسئله حب دنیا حل شده باشه ، وقتی پول می دی دست شخص این مزه
می کنه به زبونش و بعد دوم : وقتی که مزه کرد پول به زبونش اینها تحت عنوان متولیان دینی و الگوهای ما بلایی به سر دین می یارند با همین اقتصاد که دیگه هیچ کسی امثال من نمی تونه حرفی از دین بزنه . با همین درد سر آقا زاده ها ، کم داریم ؟‍ آقا ، آقا زاده ، بنده می شناسم 20 ساله دزده ، حالا گرفتنش ‍ تو این بیست سال چقدر دین رو خراب کرد ، فقط چون آقا زاده بود کسی کار به کارش نداشت . الان تو بحث جناح بازی ها افتادن دارن می گیرن همدیگه رو ، وگرنه اگر یه دست بود می شد بخوری ، کسی رو هم نمی گرفتن . اون این رو لو می ده ، این اون رو لو می ده ، ما هم راضی ایم الحمدلله . « اللهمَّ اشتغل الظالمین من الظالمین . » والله به حضرت عباس .
وگرنه تا دیروز هم این دزد بود که . بابا این من خودم صد بار گزارش دادم بابا این ، اینطوریه ، این دزده ، این فلان کار رو کرده ، این رفته به اسم دین با ریش و یقه شیخی بسته هزار تا کثافت کاری کرده ، چرا جلو این رو نگرفتید ؟ حالا بعد از بیست سال گرفتن .
بعد می یان به ما غر می زنن که آخوندها چرا برای دین مردم کاری نمی کنید ؟ شما متولیان دینی هستید چرا کاری نمی کنید ؟ تو تمام ریشه دین رو زدی ، اسم حکومتت اسلامیه به اسم اسلام هرچی دین بوده خراب کردی من چی کارش کنم ؟ هر جا می رم می شینم دهنم بسته می شه تو پرسش و پاسخها ، بیام نظامم رو حفظ کنم یا نه بیام بگم دروغ دارن می گن اینها ؟ حالا دارن جلو آقازاده ها رو می گیرن ، این غیر از این بود که ما رفتیم وارد بحث اقتصاد شدیم ؟ غیر از این نبود ؟ همین ها خیلی هاشون بچه های جبهه و جنگند که . الان چهار میلیون تومان یکی از بچه های جنگ ، پول پرده دفترش شده ‍ حلالِ حلال . مال خودش هم هست . از رفیق هامونِ ، حلالِ حلال هم هست . اما این چه بلایی بود سر اینها در آوردید شما ؟ مانور تجمل ، اینکه برای هر قضیه باید روی یه صندلی بشینی هر اتاق باید یه فرشی داشته باشه ، فرش باید این ابعاد باشه ، دسته گلها باید اینقدر فرق کنه اینها آفات دینی کار اقتصادی بود . و متأسفانه دهن ما رو برای دفاع از فرهنگ جبهه و شهادت بست . و امروز داریم این کار رو می کنیم برای اینکه بتونیم سرمون رو بلند کنیم بگیم آقا ما نیستیم اصلاً ما یه جای دیگه هستیم . دارم از فرهنگ جبهه و شهادت می گیم . ما یه عده از بچه های جنگ هستیم که نه اینور رفتن ، نه اون ور رفتن ، نه این مانورهای تجملات و اقتصاد رو قبول داریم ، اومدیم داریم کار می کنیم . چهار تا جوون هم جمع شدند ، فردا یه بار یه همچین چیزی از خود من ببینی دیگه می ری دنبال کار و زندگیت .
می یان می گن آقا وضع اقتصادی مردم خراب هست ، زواری که دارید می رید حرم ، خدا رو زیارت کنید ، وضع اقتصادی مردم ما خرابه ، یه مقداری داریم صرفه جویی می کنیم تو کاروان ها . موز و کوکا نمی دیم ، همه هم قبول
می کنن ، فقط یک گروه قبول نمی کنند ، یک گروه اعتراض می کنند ، چه گروهی ؟ اون هم متولیان دینی . آقا موزها و کوکاها چی شد ؟ بیچاره ، بدبخت تو هنوز شکمت رو نمی تونی کنترل کنی ، حرف دین برای مردم می زنی ؟ تو حتی نمی تونی تقیه شکمی بکنی که بری خودت یواشکی بخری بخوری ، آبروی دین رو نبری . داد می زنی آقا موز ما چی شد ؟ می خوایم منبر بریم ، نمی دونم ، صدامون باز بشه ، مرگ بخوری . والله به حضرت عباس ‍
که همه مردم بشینند مسخره کنند . دیدی بابا ، این درد ماست . این هست که مانع فرهنگ جبهه شده ، من چی بگم به جوون این دوره زمونه ؟ این مانع شده ، حب دنیاهای فوق العاده سطح پائین ، الکی و مسخره و مسائلی که الان در سطح پائین و بالا به چشم می خوره و ما نمی تونیم جوابگو باشیم پس بحث اقتصاد این چیزها رو داره . و بعد باز بحث اقتصاد که می شه ، بحث سرمایه گذاری پیش می یاد . ما پول نداریم آقا ، خُب این نکته رو باید در نظر بگیریم ، هیچ کسی نمی یاد اینجا سرمایه گذاری کنه ، فقط به امید اقتصاد ما .
هر کی می یاد سرمایه گذاری کنه در این مملکت حتماً و حتماً پشتش یک سری مسائل فرهنگی خوابیده ، مطمئن باشید . حتماً اینطوریه . من مطمئن نیستم ، این رو از کارمندها شنیدم ، شاید دروغه ، اما کارمندهای بعضی از شرکتها می گن اونهایی که دارن در اینجا سرمایه گذاری می کنند از خارج ، اجازه سروِ مشروبات هم دارن تو محیط کارشون . یواشکی اشکال نداره ، این قدم اولمونه .
می ترسم یک مقدار دیگه ادامه بدم دیگه ما رو نبینید ‍‌‌، لذا حذفش می کنم .
سومین مانع : ظاهر سازی ، اینو برادرا و خواهرا خوب دقت کنند ، یک تعداد زیادی جشنواره و همایش توی پرانتز بخور بخور ، در جهت دفاع از ارزشها داره انجام می شه در این جامعه ما ، که به هیچ دردی نمی خوره . تعداد زیادی جشنواره و همایش با بلیط های رفت و برگشت هواپیما و غیره و غیره داره انجام می شه که به هیچ دردی نمی خوره .
تعداد زیادی پوستر داره چاپ می شه که به هیچ دردی نمی خوره . تعداد زیادی نمی دونم کارهای تبلیغی داره انجام
می شه که به هیچ دردی نمی خوره و دردی رو درمان نمی کنه . الان فقط باید عمل کرد . نه همایش ، نه پوستر ، نه سمینار ، هیچکدوم فایده نداره ، چه خرجهای کلانی ، چه خرجهای زیادی ، خرجهای میلیاردی داره انجام می شه ، همین رو شما بیا تو سه تا درد صد تا جوون یک شهر بزن ، در کنارش چهار تا مسائل اخلاقی هم بهش بگو ، صد تا جوونی که مشکل دارن ازدواج کنند ، کنار دستش یک آخوند بگذار چهار تا مسئله اخلاقی هم بگه ، این می شه فرهنگ شهادت و جبهه . این همایشی که تو داری برگزار می کنی با صد میلیون تومان و هیچ فایده ای نداره . فقط اصل همایش ، صدا و سیما می یاد فیلم برداری می کنه چقدر هزینه می بره ، اینا رو کاری نداریم . بیاید دردی رو دوا کنیم ، البته چیزهای خوب هم هست . اینا رو کاری نداریم . چیزهای خوبش رو من نگفتم گفتم یک تعدادی همایش ( چون حساب و کتاب نداره ) یکی از چیزهایی که تو مملکت ما اصلاً وجود نداره بحث ارزیابی هست . مثلاً آقا تو که فلان کاره هستی چکار کردی برای مملکت ؟ مگه از نظام و مملکت و دولت و همه جا حقوق نمی گیری ؟ چکار کردی ؟ تنها چیزی که الان وجود نداره ارزیابی و ارزش یابی هست . خود من تا حالا هیچ کس نیومده بگه تو که این همه پول از مردم گرفتی صبح تا شب کاسه گدایی تون این ور اون وره ، دویست میلیون تومن می گی اینجا خرج کردیم ، هفتصد میلیون تومن اونجا تو این چند ساله ، این هفتصد میلیون که از مردم گرفتی چکار کردی ؟ هیچ کس نیومد از من بپرسه . تو رو خدا یکی بیاد بپرسه . بلکه ما یک توضیح بدیم ، یک کسی بفهمه ما چه کار داریم می کنیم . هفتصد میلیون تو دفترچه ات نوشته ، قرض کردیم ، چه کار کردیم آقا ؟ چقدرش رو خودت خوردی ؟ حداقل یکی بیاد اینو بپرسه ، هیچ کس از من نپرسید ، از کس دیگه هم نمی پرسه چه کار کردی ، فقط آقا مسئولیت می دن تا صدای مردم در بیاد عوض می کنن ، اینو از این شهر می گذارن یک شهر دیگه . باز اینو می گذارن توی اون .
دو تایی هم صداشون دراومده ، فکر می کنن مردم یک عده مال مریخ هستن ، یکی مال هیپتون ، یا کلیپتونه مثلاً . اینا همه آدمن ، اینجا اگه نتونست بچرخونه ، اونجا هم نمی تونه بچرخونه .
همایش ها ، جشنواره ها ، و تنظیم قطع نامه ها و عمل نکردن ها ، هنوز من یادم نمی ره ، متنی رو که برای مقابله با فساد در جامعه سال 69 مجلس تصویب کرد و همه روزنامه ها نوشتند و حتی یک روز عمل نشد در این مملکت ، حتی یک روز . متنش رو اگه شما بخونید یه متن انتظامیِ خیلی خوبه ، ممکنه کار فرهنگی نباشه اما کار انتظامی که لازمه برای این مملکت ، نظامی ها باید انجام بدن ، یک روز هم در این مملکت اجرا نشد ، حتی یک روز و الان دوباره بیان اگه بگن ، همه می خندند . هی سمینار ، هی بررسی ، بابا نمی خواد سمینار برگزار کنی برای اینکه مثلاً بفهمی بحرانهای جوانان چیه ؟ بحرانهای جوانان همین چهار تایی که فعلاً می دونی چیه بیا عمل کن ، رفع کن ، بعد وقتی که تموم شد دوباره سمینار بگیر بحرانهای جدید رو کشف کن . مگر نمی شه دید بحرانهای جوان رو ؟ مگر کوریم ما ؟ عمل نمی کنند .
آقا پریروز یه دونه مقاله اقتصادی می خوندم ، توی اطلاعات اقتصادی ( یه کتابچه ای هست ) که در این اطلاعات اقتصادی 51 جلسه مدیران ارشد صنایع این مملکت ( شما می دونید 51 جلسه که از همه این مملکت بخوان جمع بشن تو تهران جلسه بگیرن چقدر خرج داره ) 51 جلسه برگزار کردند ، یک سیستم خیلی خوب و مدون برای اینکه سیستم اقتصادی ما آماده بشه در 12 جلد دادن بیرون که عمل بشه بهش . 51 جلسه قریب به یک سال و نیم ، چقدر هزینه برداره اینها ، پول هتل و بلیط و اینها من کاری ندارم و محل همایش . همین وقت این مدیر ارشد رو گرفتید یک شبانه روز ، 51 شبانه روز وقتش رو گرفتید تا بیا تهران و برگرده شهرستانش این جوری می شه آقا این 12 جلد رو یکی باز نکرده ببینه چی نوشته ، چرا ؟ چون عوض شد حکومت ، دولت عوض شد ، حکومتها فرق کرد ، ای بابا ، کی گفته حتماً اینها همش اشتباه بوده ، 51 جلسه مدیران ارشد که فقط 6 تا وزیر توش بوده ، باز نکردن ببینند چی نوشته حتی . اینها چیه ؟ این فقط بعد اقتصادمونه . غیر از همه بعدهای دیگه صبح تا شب سمینار ، جلسه ، مشاوره و عمل نکردن . این شده کار ما و بعد ظاهر سازی ها ، بسیجی خوب اونی هست که بیاد رژه اش رو شرکت کنه بعد هم بره خونشون اگه این بسیجی بره اعتکاف شرکت کنه که پایه های دینی اش رو بسازه و دلش درد حقیقی بگیره و در این اعتکاف به خداش نزدیک تر بشه ، بتونه فرهنگ بسیج رو ، بتونه القا بکنه ، این بسیجی باید اخراج بشه چون رژه شرکت نکرده ، ما وقت می خوایم تو خیابون صاف بتونی راه بری فقط پشت سر نفر جلوئیت رو بتونی ببینی . پاهاتون هم با هم بخوره زمین . کار ندارم که تو دلت پر از شهوت و حبهای دنیا هست که بری یه سه روز بنشینی با خدات تصفیه حساب کنی . من اصلاً بااینها کاری ندارم . چند نفرید؟ صدو یک نفر باشید بهتر از صدنفرهست همین . بابا مملکت رو آبِ ، برو ولمون کن ، بسه دیگه . نمی گم رژه نرید ها ، اما اگر یه روزی رژه و اعتکاف همزمان شد یه نفر خواست بره اعتکاف تشویق نامه بهش بدید که باریک الله به تو ، تو بسیجی هستی که فهمیدی که درد این مملکت چیه ؟ نه که برداری پایگاهش رو منحل کنی ، که فلان پایگاه نیومده رژه منحل هست . تا اطلاع ثانوی منحل بشه ، مگه ما زیر بیرق خاصی داریم کار می کنیم ما برای خدا می خوایم کار کنیم ، برا رهبرمون داریم کار می کنیم . باید تشویق نامه بدن به بسیجی هایی که سه روز رفتن برای خداشون خلوت کردن ، راه یاد گرفتن ، مگه ما تو این سه روز چی به شما گفتیم ؟ غیر از اینکه همش تهییج تون کردیم که تو این مملکت باید برای رهبرت و امام زمانت نیرو سازی کنی ؟ این می شه ظاهر سازی اصلاً درک نمی کنند کار فرهنگی رو . اصلاً من برای کی دارم صحبت می کنم ؟ پشت کوه قاف نشستند دارن برای فرهنگ مملکت تصمیم
می گیرند ، بابا این بسیجی باید بتونه مقابله کنه . باید دلش پاک باشه . عنایت می کنید ؟ ما باید فرهنگ سازی کنیم نه نیرو سازی . آمار به چه درد ما می خوره کو بسیجی هایی که 5 سال تو این پایگاه ها بسیجی بوده الان بیست و هفت ، هشت سالش شده انگار نه انگار که نه دین داره ، نه مملکت داره ، کجا هستند ؟ چه دردی رو داریم دوا می کنیم ؟ بیایم در حاشیه کار ، کار اخلاقی کنیم . بسیجی ، بسیجی هست که بتونه 2 تا کلام حرف بزنه برای دین خدا . بسیجی کسی هست که اگر فردا ازدواج کرد ، فردا به پول رسید ، اینقدر دلش رو محکم ساخته باشه که همه چیز رو زیر پا بگذاره برای دینش و ارزشها و مملکتش . این بسیجی ماست . خدا خیر بده اینهایی که دارن دل می سوزونند و این جوری بسیجی بار می یارن کم هم نیستن الحمدلله ، یعنی اگر هم کم بودند الان دیگه خیلی ها مطلب رو گرفتن . باز فردا نرید بگید فلانی مخالفه . مخالف ، موافق به من نبندیدها . ولی اون کسی که می یاد به یک بسیجی می گه تو رفتی اعتکاف پس از بسیجی اخراجی دو زار مخ فرهنگی نداره ، اصلاً نمی دونه این یعنی چی ؟ تشویق نامه به این بده .
اون برادر و خواهری که ارضا می شه با یه نمایشگاه تو طول سال هیچ کاری نمی کنه فقط فیلم نمایشگاهش رو نگاه
می کنه که چه کردیم ، چه نکردیم این کار فرهنگی رو درک نکرده . نمایشگاه برای اینه که طرف رو جذب کنی وقتی جذب کردی بهش برنامه بدی . جذب در و دیوار که نمی شه . با یه عکس حالا گریه هم کرد بعد رفت بیرون تموم شد دیگه . ما از این گریه ها گوشمون پره . از این اشکها زیاد دیدیم ، نمی گم نمایشگاه نزن ها ، بزن اما جذبش کن ، من تو اعتکاف
می گم راضی نیستم اگر کسی فرم کانون پر نکرده باشه و تو اعتکاف باشه ، برای چیه ؟ من دوست دارم آمار بدم به کسی؟ برای اینه که نمی خوام تو اعتکاف بیای و بری . می خوام اگه رفتی و نیومدی زنگ بزنم بگم کجایی . اعتکاف رو من کافی نمی دونم ، 5 روز بعد از اعتکاف جلسه هفتگی مون راه افتاده با همون وضعیت قبلی ، این رودقت کنید . به ظاهر بسنده نکنید ، ما ظاهر نمی خوایم ، ما می خوایم ظاهر و باطن هماهنگ باشن .
مانع بعدی :
یه تکه دیگه از بحث رو بگم بقیه اش می افته برای جلسه آینده . چند تاچیز موند برای جلسه بعد که چیزهای خیلی مهمی هم هست . من هنر رو الان می گم خدمتتون ، بعد می یاد متولیان ، دبیرها ، مسئله کنکور ، درس گرایی بیش از حد ، خشونت و برادر کشی که جدیداً مطرح شده و از همه مهمتر تطبیق ندادن فرهنگ جبهه با زمانه فعلی ، این خیلی بحث مهمیه . انشاءالله شنبه آینده و آخرش هم یه شعری که دیگه اون هم می شه برای جلسه آینده .
اما هنر : یکی دیگه از موانع به اصطلاح عمل به فرهنگ شهادت ، هنر هست ، هنر یک چیز خیلی مهمی هست انشاءالله تو همایش فردا قسمت دانش آموزی اعلام خواهیم کرد گروه تواشیح ، سرود و تآتر . 2 تا فیلم برادرمون هم گفتم برن آموزش فیلم برداری حرفه ای ببینند با هزینه خود تشکیلات ، می خوایم فیلم سینمایی هم بریم تو وادیش انشاءالله . الحمدلله هیچی کم نداریم از هیچ کس !
ببینید هنر با دل ارتباط داره ، هنر ظریفه ، هنر بند دل رو حرکت می ده ، هنر با احساسات بازی می کنه ، اعم از سرود ، تآتر ، فیلم سینمایی ، صدا ، سیما و اینها و این رو دشمن ما کاملاً گرفته و یه عده از هنرمندان متعهد ما هم گرفتند . اما خیلی کم ، از هر 50 تا فیلم سینمایی که داره می یاد بیرون ، به نظر من چهل تاش هیچ فایده و ضرری نداره ، 5 تاش خوبه ، 5 تاش هم مضره ،اون چهل تایی که ضرر نداره سرگرمیه ، چه اشکالی داره آدم نگاه می کنه ، 5 تا مضر داره می یاد بیرون و 5 تاخوب و این شاید بعضی وقتها این موازنه به هم بخوره ، و تعداد فیلمهای خوب کمتر باشه ، یه جمله از آقای ملاقلی پور که پریشب یه ربعی رسیدم نگاه کنم آخر شب پخش می کنه تلویزیون راجع به فیلم مجنون بود ، همون صحبتی که خیلی عزیزان راجع به من ترانه 15 سال دارم یا ارتفاع پست به ما ایراد می گرفتند ، خیلی هم نه ، بعضی عزیزان ، که آقا این چه فیلمهای ضد دینی بود که شما بردید ؟ من جلسه بعد توضیح می دم که چرا نمی تونید خودتون رو تطبیق بدید با شرایط جامعه و حرف خوب رو در این لواها بزنید تا مردم قبول کنند . کی می گه اینها فیلمهای بدیه ؟ بهترین فیلمهاست . آقای ملاقلی پور می گفت من مجنون رو که ساختم در مجلس شورای اسلامی اون زمان پشت سر من اومدن گفتن : چه شده است ملا قلی پور را که از پرواز در شب می رسه به مجنون ؟ بیاید فکری به حال این فیلمساز متعهد بکنیم که به این وادی دیگه کشیده نشه !
می گفت فیلم بعدی رو ما جنگی ساختیم تشکر کردن حالا خوب شد ، این فیلم خوبه ، تو فیلم همه وضو می گیرن وامی سن می گن الله اکبر نماز می خونن ، این شد فیلم دینی ، نه این نیست . در تطبیق شرایط جامعه بهتون می گم اگر ما بخوایم در وادی هنر وارد بشیم یعنی ظرایف رو رعایت کنیم ، برای هنرمند رک حرف زدن هنر نیست ، برای هنرمند (خدا رحمت کنه شهید مطهری رو فرمودند : معلم خوب کسی نیست که فکرها را بیاموزد ، کسی است که به من فکر کردن را بیاموزد ، اندیشه ها را بیاموزد ، آقا این اسلامه ، این هم فیلم ما !
این فیلم موسی ، اینِ فیلم محمد رسول الله (ص) ، نه ،‌ اندیشیدن رو بیاموزد که فردا تو داری می ری تو این جامعه 5 تا هم خراب داره می یاد جلو این فیلم خوب رو دید ، مورد تآثیر واقع شد رفت اون فیلم بد رو دید باز هم تآثیر بگیره . این تفکرش یه جوری شکل بگیره ، که بابا ماهواره رو ولش کن ، فردا پس فردا همه می تونن بگیرن اصلاً بگذار آزاد شه این ماهواره و این رو تو یه جوری بار آوردی که این نخواهد نگاه کرد . " اندیشیدن را بیاموزد "
فرهنگ جبهه و شهادت امروز نمی یاد بهت بگه 2 × 2 یعنی 4 ، فرهنگ امروز می یاد بهت می گه آقا ما یه اعدادی داریم که اگر در هم ضرب شوند یه نتایجی داره ، خودت برو پیدا کن ببین چه خبره ؟! اگه وارد اینترنت می شیم ، اگه جبهه اینترنتی باز کردیم که من به این خیلی امیدوارم . عزیزان حتماً در این همایشها شرکت کنند ، مطمئن باشید من همین الان خیلی تماس دارم از جاهائیکه خیلی تشویق کردند . اگر ما داریم وارد این می شیم ، قراره فردا شیراز بشه مرکز اینترنت ایران ( اولین شهر اینترنتی کشور) چرا ، از قبلش یه پایگاه آماده نداشته باشیم . آماده ! الان بچه هایی که دارن اینجا کار می کنن بچه های متخصصی هستند ، بازی نمی کنند ، الان کسانی که دارند توی سایتهای دیگه می یان و سایت ما
می یان ، از امکاناتی که برای تسهیل ورود و سوال و جواب می یاد متعجب هستند ، می گن آقا این چه جوریه ؟! چه جور شما راه انداختین ؟ می فهمند اونهایی که اهل فن هستند .
وقتی یکی دو کلمه انگلیسی صحبت می کنه تعجب نکنید بگید آقا این چه مخیه !؟ شما هم اگه دو هفته بنشینید پای کامپیوتر دو تا کتاب بخونید همش رو یاد می گیری . مخ نیست این که ، کاری نیست که ، دو روز بشین بجای بازی کردن پای کامپیوتر همه این اصطلاحات رو یاد می گیری . بیا برومخ شو تو این قضایا !
نذار کسی مرعوبت کنه ، ابزار امروزما اینترنته ، درسه ، زبان انگلیسیه ، من سفارش کردم یکی از بچه ها مجوز کانون زبان انگلیسی رو بگیره ، انشاءالله راه بیندازیم ، بیاین همین جا زبان انگلیسی رو یاد بگیرید و زبان فارسی رو برای کیا داریم می گیم ؟ بعضی ها همین زبان فارسی رو هنوز بلد نیستند . قیافشو فقط عالمانه کرده ، دو تا کلام با بغل دستیش نمی تونه حرف بزنه ، حداقل تو که می خوای در مورد حجاب ، موسیقی ، هنر حرف بزنی حداقل بیا گوش کن اندازه ما یاد بگیر ، برو بگو . یه زمان که ما تازه کار فرهنگی شروع کرده بودیم یه مغازه زده بودیم پر از نوارهای فرهنگی ، برای شروع کار فرهنگی ، هم زمان مغازه بقالی هم بود ، امکانات این جور بود دیگه !
نوار آقای سید علی نجفی ، حاج آقا انصاریان ، سخنرانان قوی کشور ، هنوز توشیراز اینا نیومده بود . منتظر بودیم یه نفر بیاد قدر بدونه ، استفاده کنه ، اون زمان کسی نمی شناخت ما رو . یه روز راحت وایساده بودیم تو مغازه مثل الان نبود که یه نماز جماعت که می ریم صد تا می ریزن رو سرمون ! اولین کسی که به ما بدبین می شه امام جماعت مسجده ، می گه دکون ما رو کنسل کرد ، مجبوریم نریم دیگه .
خلاصه نشسته بودیم تو بقالیه و دیدیم یه بنده خدایی با ریش مرتب و یقه شیخی بسته خیلی با ابهت اومد داخل ، آقا سلام علیکم ، گفتیم سلام علیکم ، بعد شروع کرد به نوارها نگاه کردن ، یه دقیقه ، دو دقیقه ، 5 دقیقه ، خوب غرق شد تو نوارها و ما به بغل دستیمون گفتیم الان سری نوارها رو می خره و می بره . بهترین کار فرهنگی !
یه مدل که می گم بعضی ها فقط تیپ شون خیلی عالمانه هست حرف که می زنن خراب می شه ! یه مدت که خوب نگاه کرد و خیره شد ، رو کرد به این دوستمون که می خواست بفروشه گفت : آقا سیگار وینستون داری ؟
این طوری نباشی ، علمت و عملت پشت سر هم باشه و حرف برای گفتن داشته باش ! همه عزیزان که می خواید در همایش ها شرکت کنید آخر جلسه زمانش اعلام می شه ضمن اینکه خواهش می کنم ازتون اگه می خواید خانواده باهاتون همکاری کنن همون طوری که در اعتکاف قول دادید نگذار درسهات رو هم تلمبار بشه ، روزی 2 ساعت ، 3 ساعت درست رو بخون خانواده ببینه هم درسخون خوبی شدی ، اونهایی که درس می خونن ، اونهایی هم که کار
می کنن که کار می کنن کارمند خوبی ، کارگر خوبی ، هم احترامت بیشتر شده به پدر و مادر هم اینکه قوی کار می کنی . آقا شعار نمی دم عمل کردم . می تونید هم درس بخونید هم مدرک بگیرید ، هم به مدارج بالا برسید ، هم قوی باشید در جامعه تون ، می تونید ، بی زحمت یک کم از تفریحاتتون کم کنید ، می تونید انشاءالله اینطوری باشید .




عمل به فرهنگ شهادت(1) (جمعه 87/9/15 ساعت 9:38 عصر)
در آخرین روزهای بزرگداشت دفاع مقدس و یادمان شهدای جنگ تحمیلی هستیم و امشب اگر انشالله خداوند قوت بده پیرامون عمل به فرهنگ شهادت با یک نگاه جدید و منتقد و حتی نگاهی که در پی تغییر هست ، بحثی رو خواهیم داشت و یه سری مسائل ناگفته أی رو که شاید جایی نشنیده باشید یا نَگفته باشند ، یا صلاح ندونند بگن رو من امشب یه سری اش رو عرض خواهم کرد .
انقلابی در مملکت ما انجام شد و تحول معنوی بزرگی در تمام مردم ما تقریباً ایجاد شد . این که می گم تقریباً تمام ، اگر با أمار بخواهیم نگاه کنیم حدوداً بالای 90 درصد مردم اول انقلاب تحول در اینها ایجاد شد . لازمه این که این تحول ریشه أی تر بشود و محکم تر بشه و مردم ، جوانان و نسل انقلاب ما بتوانند بهتر درک کنند و معنویات در آنها قوی تر بشه جنگی بود که در سال 59 به ما تحمیل شد و به دلیل شرایط خاص و ویژه ای که پیش اومد تأثیرات بسیار زیادی در بعضی افراد داشت که هنوز که هنوزه این تأثیرات برای مملکت ما کارگشاست . یعنی این طوری نبود که یه جنگی بیاد و بره و یه عده أی کشته بشوند , یه بحث کاملاً معنوی در کار بود ، یعنی خداوند تبارک و تعالی می خواست که اصحاب این انقلاب پخته تر بشوند و برای پخته تر شدن چاره أی نبود به غیر از جنگ و اون محیطی که جنگ فراهم می کنه و فضای حاکم بر جبهه ها . این جنگ اثرات خودش رو گذاشت , یه عده أی رفتند ، یک عده ای ماندند و یک عده ای نه رفتند و نه ماندند .

حضرت امام (ره) می فرمودند : که چقدر بی سعادت هستند کسانی که در این مدت جنگ خودشون رو به بهانه های مختلف کنار کشیدند و اهل جنگ نبودند . ب
ه عنوان مثال کسانی که الان ادعای بسیار زیاد برای دفاع از ارزشها و میراث خواری خون شهدا رو دارند و برای شهدا و خانواده شهدا نطقهای غرّا بیان می کنند ، همین ها در دوران جنگ بعضاً
می رفتند خدمت امام (ره) و اجازه می گرفتند که نیروهای خودشون که جوان هم بودند به جبهه نروند چرا که ما
می خواهیم اینها رو تربیت کنیم برای آینده انقلاب واین جمله چقدر با مبانی اصلی دین ما یعنی توکل ، یعنی اینکه عمر دست خداست ، مرگ دست خداست ، سازگاری داره ، نمی دونم ؟‍ چقدر با این مبانی سازگاری داره که در جنگ ساختار انسان عوض می شه من نمی دونم ؟‍ و اینها رو نگه داشتند و اجازه گرفتند که اینها نروند جبهه و ماندند و بعد از جنگ دیدیم که غرق در دنیا و حب دنیا شدند و با ظاهری اسلامی تنها کاری که تونستند بکنند اینه که چون ممکنه شهید شوند و آینده انقلاب یتیم بمونه . و الان می بینیم که چه کسانی دارند کار می کنند برای این مملکت و اونها الان کجایند . یکی فرار کرده انگلیس ، یکی فرار کرده آمریکا ، یکی پرونده اختلاسش گیره ، همین بچه حزب اللهی های اون زمان ، لذا به قول شهید چمران جنگ میدانی بود که مرد رو از نامرد متمایز می کرد و یک میدانی بود که اگر امروزه یکی بخواهد برای ارزشها ، خون شهدا و امام شعار بده و سن و سالش بخوره و سابقه جنگ و جهاد در پرونده اش نباشه من یک ریال حرف این رو قبول ندارم . چون سن و سالش می خورده ، نرفته جنگ . حالا مدعی ارزشها هم هست . آموزشی که اونجا در جبهه می دادند ، آموزش معنوی ، کلماتی مثل اخلاص ، ایثار ، توکل و 000 در وجود شخص جا می افتاد نه اینکه از رو جزوه ملا احمد نراقی بخواد بخونه . خُب این یه طایفه بودند .
طایفه بعد طایفه ای بودند که در جنگ نبودند ، سن و سالشون نمی خورد ، بعد از جنگ تازه به سن بلوغ رسیدند و طایفه سوم اونهایی بودند که جنگ رو رفتند و بعد از جنگ هم بر مبانی و ارزشهاشون موندند . ما این سه طایفه رو داریم . یه زمان شهید باکری همتون شنیدید توصیه می کرد به فرزندانش در حقیقت ، چون اونجا رابطه بین فرماندهان و نیروها ، رابطه پدر و فرزندی بود ، نه رابطه رئیس و مرئوسی و یا سردار و سربازی . در اونجا توصیه می کرد که فرزندان من بروید شهید شوید چون اونها که برمی گردند از جنگ به شهرها سه گروهند :
گروه اول ، اونهایی هستند که عادی می شوند ، شروع می کنند زندگی کردن ، صبحونه ، نهار ، شام ، زن ، بچه و کار ، گروه دوم کسانی هستند که : از جنگ رفتنشون پشیمون می شوند ، برمی گردند و حتی همه جا هم اعلام می کنند که ما گول خوردیم رفتیم جنگ و گروه سوم کسانی هستند که می خواهند بمانند به ارزشهاشون اما جامعه اجازه شون نمی ده . یعنی اینها باعث می شه که به غربت کشیده شوند و به قول شهید باکری دق مرگ شوند .
با احترام بسیار به این بزرگوار من نظر سوم ایشون رو قبول ندارم به نظر من می رسه که اگر با این تفکر بخواید زندگی کنید پس همه بچه های جنگ باید خودکشی کنند . نه ‍ ، دق مرگ نمی شیم . کار می کنیم ، ما کار می کنیم . ما می گیم جنگ تمام نشده ، ما می گیم فقط نوع جنگیدن عوض شده ، نه دق مرگ می شیم ، نه به انزوا کشیده می شیم ، نه از جامعه فرار می کنیم ، فقط اون چیزی که می خوام بگم اینه که عمل می کنیم به فرهنگی که آموختیم . ما حتی بعضاً خوشحالیم که خدا به ما یک عمر دوباره داده که اون فرهنگ رو امروز بتونیم بیان کنیم ، خواهش هم می کنیم از خدا که اگر خواستیم بمیریم . به همون شهادت از دنیا بریم . بنابراین ما دق نمی کنیم ، به کوری چشم دشمنان ما محکم در سنگر می ایستیم به حمایت از که دوست داشتند در جهاد باشند و سنشان اقتضا نمی کرد . یعنی جوانان این مرز و بوم . امیدی که الان من و امثال من داریم به جوانهاست . اغلب مردم گم شدند تو زندگیشون ، بزرگترها فراموش کردند چه خبره ، شما باید یادشون بیارید ، الان اغلب سنگرهای فرهنگی دست جوانان است . خُب بزرگترهایی هم که هستند تجربه هاشون و نورانیتشون کاملاً قابل استفاده هست . اما امید به جووناست . خُب حالا باید ببینیم چه کار بکنیم ؟
اولین مطلب اینه که موقعیت جبهه فرهنگی مون رو درک کنیم . مقام معظم رهبری چند سال پیش
فرمودند : شبیخون فرهنگی ، یعنی مردم ، جنگ داریم ! الان که چفیه ایشون می ندازند منظورشون جنگ یا اسلحه و هواپیما و توپ و تانک نیست ، منظورشون اینه که جنگ عوض شده الان باید با یک روال دیگه جنگید . اصلاً زندگی ما زندگیِ جنگیدن هاست . ما در تمام زندگیمون باید بجنگیم . با مشکلات مادی ، با مشکلات معنوی ، جنگ با فقر ، با فساد ، با بی عدالتی ، با هر چیزی که خدا را ناراضی می کنه باید بجنگیم . این در تمام عمرمون هست . لذا اگر تمام عمر چفیه گردن رهبر انقلاب باشه به این معناست که جنگ داریم ما ، با بدی ها ، با خوبیها هم خوب هستیم ، چفیه دلیل بر جنگ نیست . تحمل ما بالاست .
در بحث قیام فرهنگی در اعتکاف که اگر عزیزان نبودند بگیرند نوارش رو گوش کنند ، آماری که من دادم خیلی هاش رو سانسور کردم و نگفتم بهتون اما این رو بهتون بگم که وضعیت وضعیتی هست که باید جنگید . من الان خدمتتون موانع عمل به فرهنگ شهادت رو عرض می کنم . در این دوره و زمونه با موانع خاصی دارند جلوی ما رو می گیرند . وضعیت رو درک کنید ، باید جنگید ، باید کار کرد . باید تا آخرین نفس دفاع کرد از کیان ارزشهامون ، از عقایدمون ، باید دفاع کرد . فقط یه مقداری ابزارهاش الان فرق کرده . اولین چیز برای دفاع معرفت و علم هست . علم الزاماً درس نیست . علم الزاماً دانشگاه نیست . علم الزاماً حوزه نیست . علم یعنی در تخصص خودت علم داشته باش . الان این جبهه ای که ما در اعتکاف باز کردیم در قسمتهای مختلف و همایش هاش هم که تا الان خیلی خوب شرکت کردید و انشاالله من بعد هم با شوق خیلی بیشتر شرکت خواهید کرد .
من حالا همایش بعد از ظهر رو خبر ندارم چه طور بود ، همایش اینترنت و کاربران کامپیوتر ـ اگر خوب بوده ، بدونید ما در جبهه های مختلف داریم اعلام آمادگی می کنیم . خُب وقتی شما می خواید تو این قضیه کار کنید باید علم داشته باشید . مثلاً شما می خواید در همایش دانش آموزی شرکت کنید برای اینکه کار کنید بین دانش آموزان . آیا مشکلات دانش آموزان روکسی هست ندونه ؟ همه می دونیم . فقط کافیه شما بیان کنید و راه حل مشکل رو یاد بگیرید و برید در مدارستون مشکل رو حل کنید . یعنی دیگه زبان کانون ، بیان کانون از یک میکروفن نباشه همه شما مبلّغ باشید .
دوم باید وجهه اجتماعی داشته باشید برای تبلیغ . اگر شما در همون قسمتی که می خواهید کار کنید علم داشته باشید خود به خود به شما رو می کنند . اگر در دبیرستانت ، در دانشگاهت ، در محل کارت بالا باشی از نظر علمی هم خود شخص هم خانواده شخص رغبت پیدا می کنند که فرزندشون با کسی رفت و آمد کنه که همه اطراف و همه جوانب رو داره . الان باید همه شما من حیث المجموع همه چیزتون قابل دفاع باشه . توی سوز و عشقتون باید اول باشید . تو خدمت کردنتون باید اول باشید . نمی گم درس ، تو هر کاری که دوست دارید ، حالا من می رسم به درس که یکی از موانع جبهه فرهنگی درس هست که در جای خودش می گم . هر کاری می کنی در هر جایی هستی ، هر شغلی داری باید اول باشی . به تو که نگاه می کنند تو رو الگو بپندارند . کیف کنند وقتی نگاهت می کنند . لذت ببرند ، اگر در یک اداره ای ، دانشگاهی ، مدرسه ای هست دوست و دشمن وقتی ازشون سئوال می کنی صفات خوب تو مدنظرشون باشه و بگن : امینه ، پاکه ، دلسوزه ، … ولو که دشمن باشه ، بزرگیِ مذهبی تو رو درک کنه . پس این اولین کاری که باید انجام بدید . علم و وجهه اجتماعی .
دوم : باید حالا دیگه بعد از این همه وقت ، شما تحت عنوان مبلغین ، بیاید دست از یک سری قهرها و اختلاف سلیقه ها بردارید . یه بار براتون گفتم ، الان هم دوباره دارم می گم به کشور هم کار ندارم ، آمار خود شیراز رو دارم می گم ، اگه تمام روحانیت شیراز اَعم از چپ و راست و شمال و جنوب ، دست به دست هم بدهند یه نفر رو معرفی کنند تو این شهر 2 زار رأی نمی یاره . امتحان کردیم یا نه ؟ دیدیم ،در انتخابات قبلی ، در مرحله اول رأی آورد شخصی که در مرحله دوم که همه روش متحد شدند چهل هزار رأیش کم شد . گفتم اِه … ‍ پس هیچی دیگه نگید .
الان وضعیت ما طوری نیست که بتونیم فکر کنیم خبریه . هر کسی فکر کنه دورش شلوغه و خبریه حداقل تو شیراز خودمون من بگم خبری نیست . بیاید دیگه اختلاف سلیقه ها رو بگذارید کنار . مردم نه پشت سر این هستند نه پشت سر اون ، مردم حیرانند . دنبال یکی میگردند نه اینور باشه ، نه اون ور باشه ، حرف حق رو بزنه . چشماش رو نبنده هرچی اینور گفت بگه چشم ، اونور گفت بگه چشم . مردم دنبال کسی هستند که تبعیت از اَحْسَن رو بکنه ، بهترین حرف رو انتخاب کنه ، بیاد به خوردشون بده . مردم دنبال این هستند . بیاید شما مرکز وحدت باشید ، در قالب هیچ جناحی فرو نروید و به عنوان یک جناح مستقل فکری کار کنید . نگید ما سیاسی نیستیم ، ما عین سیاست هستیم ، ولی مستقل . آشتی کنید ، تحمل کنید همدیگه رو ، بچه مذهبی ها جمع بشن دور و بر هم ، هی من هر دقیقه می گم هیچ کس هم گوش نمی ده ، اشکال نداره 4 سال دیگه باز ، این سری چهل هزار تا رأی آورد از 2 میلیون ، سال دیگه می شه 5 هزار تا ، غصه نخورید بلاخره می فهمند دیگه . و بین خودتون یه سری چیزها رو بگذارید کنار . یه سری اختلاف سلیقه ها و اختلافات رو . اختلافات خانوادگی ، اختلافات سلیقه ای بین خودتون . ما اگه قرارِ تو این مملکت کار کنیم باید یک مشت واحد ، یک ید واحده باشیم . اختلاف سلیقه ها رو بگذارید کنار . همین خودیها به خطها هم کاری نداریم . همین کانون خواهرها و برادرها ، زنها و شوهرها ، برادرها و برادرها ، خواهرها و خواهرها ، تو خانواده پدرها و فرزندها ، فرزندها و والدین و … اینها رو بگذارید کنار . چشمات رو ببند ، سرباز امام زمانی ، اون هم سرباز امام زمانه ، امام زمان (عج) نمی خواد سربازهاش با هم مشکل داشته باشن . غیبت ، تهمت ، هرچه شنیدید سکوت کنید ، جواب ندید ، جواب دادن کینه رو بیشتر می کنه ، سکوت کنید به هیچ چیزی جواب ندید نسبت به خودتون یا هر کس دیگه أی که شنیدید ، سکوت کنید ، و کار کنید بعد از مدتی آرام آرام خواهید فهمید که این سکوت و صبر و تحمل به شما جواب می دهد ” فستعینوا بصَّبرِ و الصَّلاه . اول به صبر ، قرآن می فرماید : اگر می خواهید خدا به شما کمک کند نرید نماز بخونید ، اول صبر . همین امشب تعهد کنید با هر کسی مشکل دارید برید بهش زنگ بزنید از دلش در بیارید . مشکل نباید باشه در این جمعها . اگر بخوایم با اختلاف سلیقه و باریک بینی و مسائل مختلف و دامن به شایعه ها چون دشمن ها خیلی دوست دارند که ما با هم مشکل داشته باشیم ، کارها زمین می مونه .
این نکته بعدی :
ببینید مهمترین نکته ای که در شهادت نهفته هست اینه که : می گن آقا شهید یعنی زنده و جاوید . بارها و بارها قرآن گفته و تأکید کرده و همچنین در روایات هست که شهدا زنده اند ، جاویدند ، این جاودانگی سرّ علاقه انسان به شهادت هست . چون انسان دنبال جاودانگی است . سعی کنید در زندگیتون دنبال چیزهایی برید که جاوید بماند . اگر
می بینی یه چیزی برات مقطعی هست رهاش کن . اصول و ارزشهات رو بر مبنای چیزهای جاوید بنا بگذار و اهدافت را بر مبنای چیزهای جاوید ، ماندنی و ابدی بنا بگذار . مواظب باش اهدافت ، اهداف 5 ساله و ده ساله و بیست ساله نباشه . محکم پای کار باش . اهدافت رو بسنج . شما اگر خوب دقت کنید و موانعی که الان خدمتتون عرض می کنم رو بر طرف کنید یک انسانی می شید ، یک جوری بار اومدی که واقعاً هیچ کس نمی تونه هیچ خللی به تو وارد کنه . اونچیزی که گفتم راجع به محکم بودن و استقامت داشتن در اعتکاف ، هیچ کس نمی تونه هیچ خللی به اندیشه ها و تفکرات تو وارد کنه . یک سال بگذره ، پنج سال بگذره ، ده سال بگذره ، تو محکمی . شرطش چیه ؟ شرطش اینه که خودت رو جاودان بار بیاری و جاودان طلب باشی ، سلیقه ات به سمت جاودانگی ها باشه ، تو اگر به جاودانگی برسی شهیدی . ولو اینکه ترکش نخورده باشی ، ولو اینکه الان ظاهراً نفس بکشی ، اما اگر الان به جاودانگی نرسیده باشی ، بقول قرآن مردی . ولو اینکه داری راه می ری و نفس می کشی . حالا موانع رو مطرح می کنم که این قسمت مهمِ بحثه .
من این مقدمه رو گفتم برای موانع ، چه موانعی سر راه ما هست ؟ اینکه فرهنگ شهادت الان در جامعه ما نیست ، جامعه ما الان فرهنگ شهادت دَرش نیست . حتی در جامعه خودی ها هم الان فرهنگ شهادت نیست . در جامعه یِ خودی ها هم فرهنگ شهادت نیست . تعارف که نداریم ، یک چیزهایی آدم می بینه تو همین جوامع خودی تعجب می کنه که اینها بعداز این هم وقت چرا اینقدر گیرند ؟ حالا تو مصداقهای کوچک نریم ، خوب نیست .




یقین و محبت(4) (جمعه 87/9/15 ساعت 10:14 صبح)
جلسه چهارم از بحث یقین و محبت هستیم و این جلسه آخرین قسمت از این بحث رو خواهیم داشت . اول یه مروری روی سه جلسه قبل داشته باشیم : گفتیم که کاستی ها از ضعف باورمون هست ، یقین رو با تلقین و خوش باوری ترجمه کردیم ، گفتیم که یقین صدا و تعریف نداره و با علامات باید اون رو تشخیص داد و بعد رسیدیم به این که هر چه محبت بیشتر باشه یقین بیشتر می شه .

و اما محبت و راههای ارتباطی آن با یقین :


هرچقدر محبت بیشتر باشه ، به مغز عمل ، و اون هدفی که داریم براش کار می کنیم ، زودتر می رسیم . لذا مقدار عمل کم می شه . این نکته خیلی ظریفه ، یه وقت هست می گید باید 200 رکعت نماز بخونی تا بالاخره یه حضور قلبی پیدا کنی اما محبت که می یاد شما توی دو رکعت نماز ، اون حضور قلب رو پیدا می کنید . یه وقت هست که به شما می گن ؛ باید برید در حرم آقا امام رضا (ع) زیارت جامعه کبیره بخونی ، تا به یه درجاتی برسی یه وقت هست می گن نه شما با یه توسل کوتاه ولو با 2000 کیلومتر فاصله ، به اون درجه می رسی .
اشتباهی که بعضی از دوستان می کنند ، می گن : اگر این طوری باشه ، زیارت جامعه کبیره دیگه نمی خواد بخونی . اگر ما خیلی سریع به خدا رسیدیم ، دیگه نماز لازم نیست ، اصلاً این طور نیست . فرق می کنه ! لِوِل کارت فرق می کنه ، یعنی اگه قبلاً زیارت جامعه کبیره می خوندی ، مثلاً به درجه 4 از معرفت امام رضا (ع)
می رسیدی و حالا بدون زیارت کبیره با یه توسل 2000 کیلومتری به اون درجه می رسی . ببین اگه بری زیارت جامعه کبیره رو کنار حرم بخونی چی می شه ؟ خیلی کلاس کار بالا می یاد .
شما تا دیروز هرچی نماز می خوندی خدا رو درک نمی کردی ، حالا روی خودت کار کردی ، محبت قوی شده خیلی راحت به خدا می رسی ، حالا اگه نماز بخونی دیگه چی می شه ؟! یعنی تمام محبت های ما برای این هست که اعمال ما بهتر بشه . نه اینکه بگیم محبت چون اومد عمل کنار می ره ، دربرخی از انحرافات دینی ما داریم که می گه : آقا ! چرا نماز نمی خونی ؟ تو کتابها نوشتند : ( کتابهایی که بعضاً انحرافات رو نشر می دهند ) ” فلان عارف را گفتند : چرا نماز نمی خوانی ؟ گفت : ما در پله ای هستیم که برای محبت خداوند ، نماز لازم نیست ” !
این یعنی چی ؟! یعنی سر خودش کلاه گذاشتن . ، نماز سرجاش هست ، شما اگه تو اون پله هستی با خدا بهتر می تونی صحبت کنی . می گه : ” مگر هدف از نماز ، رسیدن به خدا نیست ؟ خُب ما همین طوری می رسیم ! ” خُب تو که رسیدی ، اول نماز بخون ، اول با خدا صحبت کن . خدا می گه : وقتی می خوای با من صحبت کنی نماز بخون ، صحبت کن ، کدوم پله هستی ؟ اگر پله پائین هستی هیچی نمی فهمی ، انشاءالله بعداً پله بالا که اومدی خیلی خوب می فهمی . پس نمازت بهتر می شه . ما هیچ وقت نمی تونیم در عبادت از امام سجاد (ع) جلو بزنیم . امام سجاد (ع)‌یکی از نمونه هاش هست که مشهور به سجاد (ع) هم هست . نه اینکه بگیم بقیه اهل بیت (س) نبودند ،‌آیا امام زمان (عج) دیگه نماز نمی خونه ؟ و اگر نماز بخونه یعنی اینکه عبادتش نقص داره ؟ یعنی اینکه خدا رو خوب نشناخته ، به خدا نرسیده ، داره همین طور نماز می خونه که برسه ؟ اینها می گن : آقا ! ما رسیدیم ! یعنی شما رسیدید ولی امام زمان (عج) نرسیده ؟
پس عبادات ما سرجاش هست ، محبت عبادت را پر رنگ تر می کنه . اون محبتی که بیاد و بخواد جایگزین عبادت بشه اون محبت نیست . شیطنت هست . شیطان می یاد می گه : آقا تو دیگه با خدا هستی ، نماز چه فایده داره ؟ عبادت رو برات خط می زنه ، اینجا دیگه محبت ، شیطانی می شه .
انسان باید به مرتبه ای از محبت و یقین برسه که دیگه هیچ چیزی رو غیر از خدا نبینه یعنی این انسان اگر داره حرف می زنه ، راه می ره فقط داره به سمت خدا می ره ،‌اصلاً وقت تلف نمی کنه ، می دونید در تعریف ریاضی می گن برای رسیدن از نقطه A به نقطه B نزدیک ترین مسیر چی هست ؟ صراط مستقیم ،‌ وقتی
می گیم :‌ ”‌ اهدنا الصراط المستقیم ” یعنی صراطی که نزدیکترین مسیر برای رسیدن به خداست . اگر مسیر دیگه ای نزدیک تر بود بهش صراط مستقیم نمی گفتند . فقط همین مسیره ، انسانی که محبت وجودش رو
می گیره ، دیگه دور و بر اصلاً الافش نمی کنه . شما وقتی می خوای بری حرم امام رضا (ع) به عشق حرم امام رضا (ع) می خوای بری ، زیبایی های یزد اصلاً برات دیدنی نیست . سریع می گه آقا بزن برو ، نهار رو هم تو اتوبوس می خورم ، شام رو هم تو اتوبوس می خورم ، برو آقا ! چرا ؟ اگه همون موقع بگن یزد نقاط باستانی زیاد داره ، می خوایم بریم یزد ، می گی نه ، مشهد بریم ، فقط مشهد !
آدم باید در مسیر مستقیم جلو بره ، محبت چه کار می کنه ؟ می فرمایند : ” محبت یک آتش است ، فقط محبوب را می بینی ، بقیه را می سوزاند . ”
بحث ما این بود که زینب (س) چه کرد که به این مقام رسید ؟ حضرت زینب (س) چکار کرد که اینقدر دنیا رو راحت گذراند . چکار کرد که هیچ چیز جز محبوب رو ندید ؟ خدا عنایتی کرده که وقتی می شینیم بالای منبر ، انگار هیچ مشکلی نداریم . می خوام بگم اگه یه اتفاق خیلی بدی بیفته ، حتماً در صحبت کردن من تأثیر داره ، روحیه ام کسل می شه ، بدترین اتفاق تاریخ افتاده ، شهید مطهری (ره) می فرمایند : فاجعه ای که در تاریخ تکرار نشده در ظهر عاشورا تکرار شده ، شبش خانم تو کوفه چه صحبتی کرد ، چرا این دردها بر خانم تأثیری نگذاشت ؟ چه صحبتی کرد ؟ چکار کرد ؟ همه گفتند : این امام علی (ع) هست که داره صحبت می کنه ! چرا ؟ چون زینب (س) فقط روبه رو رو می بینه ؟ فقط به محبت حسینم ، داداشم ، محبوبم ، اما وقتی خدا اومد حسین (ع) هم باید بسوزه . وقتی اسم خدا اومد حسین (ع) هم باید فدا بشه . لذا من قشنگ حرفم رو می زنم کاری هم ندارم که چهار ساعت بشینم و از نزدیکترین اقوامم را سر بریدند و سرهاشون هم روی نیزه هست ، دارن نگاه می کنند ، این انسان است . حضرت زینب (س) معصوم هم نیست ، ببینید به چه درجه ای می رسه ؟! این محبتِ که این کار رو انجام می ده .

من سه تا آیه از قرآن رو پیدا کردم که در این سه آیه نحوه گرفتن جون ما انسانها مشخص شده . انواع جان گرفتن :‌
1 ـ نوع اول : خداوند تبارک و تعالی در آیه قرآن می فرماید : ما در یه جا یه سِری ملائکه رو می فرستیم که برید جون اینها رو بگیرید ، ملک الموت برای همه نمی یاد ، آیه قرآن می فرماید : ” تَتوافهم الملائکه ” خدا به ملائکه می فرماید : برید جونش رو بگیرید . ببینید این فرد کلاسش در حد عزرائیل هم نیست ، همین ملائکه ، خورد ریزها جونش رو می گیرن . دیدید ؟ تو هر دکونی چهار تا شاگرد هست ، مثلاً حاجی می خواد دو میلیون خرید کنه می گه بفرما مثلاً 100000 تومن می خواد می گه : اکبر ! ببین چی می گه ؟
عزرائیل هم یه دو تا اکبر و اصغر بغل دستش داره ،‌می گه : جونش رو سریع بگیر و بیا بالا ! اونها هم دیگه وظیفه بعدی ندارند ، می گیرن و به ملائکه قبر تحویل می دن . این یک نوع .
2 ـ
نوع دوم : می گه : نه ، ما به عزرائیل می گیم ، خودت برو جونش رو بگیر . خود عزرائیل می یاد جونش رو می گیره ، حالا این دو حالت داره : ممکنه خیلی خوب باشه ، ممکنه خیلی بد باشه ، اینجا خود عزرائیل باید نهایت غضبش رو نشون بده .
3 ـ
نوع سوم : خداوند می فرماید : من خودم جان اینها رو می گیرم ! از معصوم (ع)‌سؤال شد : این آیه قرآن شامل چه کسانی می شه ؟ چه کسانی رو خود خدا جونشون رو می گیره ؟ فرمود : اونهایی که با محبت خدا عشق کردند ، زندگی کردند ، ( با محبت خدا ، نه با عبادت خدا ) محبت یه چیزه ، عبادت یه چیز دیگه . عبادت می سوزه ( احباط و تکویر ) اما محبت نمی سوزه ، خدا روز قیامت چکار می خواد بکنه ؟ من یکی دوبار خواب قیامت دیدم ، یه بارش اینطوری بود که یه منبر بزرگی بود و یه پیرمرد خیلی نورانی هم پشت میز نشسته بود ما هم برای حساب ، کتاب رفتیم . گفتند : آقای فلانی ، نام پدر فلان ، بعد یه چرتکه برداشت و برای ما حساب و کتاب کرد ، بعد گفت : اعمالت مالی نیست ! گفتم : حاج آقا ! یه کارش بکن . جون مادرت ! گفت : حالا ببینم چه کار می شه کرد ؟ آخرش گفت : اینطوری نمی شه بهشت بری . گفتم : چکار کنم ؟ گفت : باید چند تا شلاق بخوری ! دیگه ما داشتیم التماس می کردیم ، داشت اشکم در می یومد که از خواب پریدم !
محبت ! روز قیامت پروندة ما رو دادند دستمون ، خراب هم هست ، به خدا می گه : خدایا ! قبول ، دیگه باختم ! پرونده ام هم که دست چپم هست ، اما خدایا تو فکر می کنی دوستت نداشتم ؟ خدا می خواد محبت ما رو چکار کنه ؟ اگه جدی دوستش داشته باشم ، دوست داشتن خدا و اهل بیت (س) ، نشونه داره . باید بتونم اثبات کنم . همین طور الکی نمی شه بگی من دوستشون دارم . می گه : چرا دوستم داشتی ؟ برای من چکار کردی ؟ یه کاری که برای خودش کرده باشی ، داری ؟ ( برای خودش ، نه برای خودت ! ) اونهایی که برای خودت می خواستی بکنی تو پرونده نوشته ، حساب ، کتاب کرده ، اگر نیاوردی تو میزان باختی . حالا می خواد ببینه برای خود خدا چکار کردی ؟ برای اهل بیت (س)‌ چکار کردی ؟ بارها و بارها گفتم قدر این سینه زنی ها و گریه کردن ها رو بدونید . جوون ها اینجا نشستند ، با چه شوقی ، خدایا اینها برای چی اومدن ؟ برای گریه کردن ؟ عجیبه ! بعد از مجلس می گی : چطور بود ؟ می گه : کیف کردم ! گریه کردم ! چرا اینها اینجوری هستن ؟ داریم
می بینیم ، ‌اینها جلوة محبته . مگر نه اینکه محبت یه صدا داره و اون صدای یک رود جاری است از دو چشم ، صدا صدای آب هست ، فریاد محبت اشکه . اینها فقط از روی علاقه است ، به قول شهید بزرگوار حضرت آقای مطهری (ره) فرمودند در سرشت ما بچه شیعه ها کنده شده ، هیچ کاریش نمی شه بکنی . این نمی سوزه .

نکته بعد : همه انبیاء ، اولیاء ، بزرگان ، اینها اومدند و سعی کردند خدا رو دوست بدارند . حالا می خوایم ببینیم خدا رو چگونه باید دوست داشته باشیم ؟ اومدم که خدا رو دوست بدارم ! اومدیم بگیم : خدایا ! ما می خوایم دوستت داشته باشیم ، چه کار باید بکنیم ؟ باید نماز بخونیم ؟ عبادت کنیم ؟ فکر کنیم ؟ تلقین کنیم ؟ انبیائی که اومدند همین طوری گفتن تا مردم خدا رو دوست بدارن ، اما پیغمبر (ص) که اومد یه دین اسلامی اومد یه روال جدیدی از عشق رو روی زمین پاشید . همون اول پیغمبر (ص) گفت : خدایا ! من نمی تونم تو رو دوست داشته باشم . گفت : ” یا مَنْ تَحبّب علیه ” تو من رو دوست داری ، خدایا ! یادت باشه تو قیامت ما طی کردیم تو دنیا ، گفتیم که ما نمی تونیم تو رو دوست داشته باشیم ما چی هستیم که بخوایم تو رو دوست داشته باشیم ؟ اصلاً ما تو رو نمی شناسیم ، نمی دونیم کجایی ، چگونه دوستت داشته باشیم ؟ ” یا من تَحَبّبُ اِلیه ” پیغمبر (ص) فرمودند : ” اگه یه وقتی در دلم یه احساس علاقه ای نسبت به خدا می کنم ، مال این هست که خداوند ” تحبب علیه ” یه دوستی ای رو سمت قلب من فرستاده ، و این علاقه من ، بازتاب اون دوستی هست . ”
اسم این رو عشق و محبت می ذاریم . یعنی چی ؟ به زبان بی زبانی می گیم : خدایا ! ما اهل عشق فرستادن به بالا نیستیم . هرچی داریم می فرستیم ، بازتاب دوستی توست . خدایا ! تو بفرست تا ما بازتاب داشته باشیم . پیامبر (ص) همون اول با این حرف به ما یاد داد ، که یادمون باشه هیچ وقت نگیم عاشق خدا هستیم ، بگیم خدا عاشق ماست ، حالا گفتنش هم ایرادی نداره ، اما می خوایم بگیم توی روال اخلاقی برای خودت ، هیچ وقت فکر نکن تو اهل بیت (س) رو دوست داری ، هیچ وقت فکر نکن تو امام زمان (عج) رو دوست داری . اونها هستند که تو رو دوست دارند . چرا تا اسم امام رضا (ع) می یاد اشک تو چشمات جمع می شه ؟ درسته تو امام رضا (ع) رو دوست داری ، اما صد برابر این علاقه ای که تو به امام رضا (ع) داری ، آقا به تو داره و این علاقه تو بازتاب محبت آقا امام رضاست .
امام زمان (عج) فرمود : شیعیان ما که برای ما تب می کنند ، ما از قبل براشون مردیم ! اگر شیعه ما یه مقدار محبت سمت ما می فرسته این بازتاب محبتی هست که ما قبل از او براش فرستادیم . بعضی ها کم بازتاب
می دن ، بعضی ها بیشتر .
عقل : این وسط عقل کجارفت ؟ می گن : عقل یه ذره ای از محبت است ، یعنی این محبت ماست که برای ما عقلانیت ایجاد می کنه . محبت ما به عقل ما دستور می ده می گه : ای عقل ! حساب ، کتابهای دنیایی رو کنار بذار ، یه طوری حساب و کتاب کن که دنیا و آخرت رو با هم داشته باشی . نمی گه : دنیات رو خراب کن ، می گه : هردو رو داشته باش . چون اگر بدون محبت از عقل کار بگیری فقط برات حساب ، کتاب دنیا رو می کنه ، چاره ای نداره . این طفلکی همینقدر بارشه !
اون عشق هست که به عقل می گه : حساب و کتابهای دنیایی رو داشته باش ، آخرت رو هم در نظر بگیر . بعد می گه : ” ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه ”
عشق آمد و عقل را بدر کرد فرزند نگر چه با پدر کرد ؟

عشق رسماً همه چیز رو دست می گیره . بعضی وقتها می گن : عشق برتر است یا عقل ؟ دعوای بین عشق و عقل : ما می گیم اصلاً شما چرا این دو تا کلمة اشتباه رو به جون هم انداختید ؟ ما به عشق ، عشقِ خالی
نمی گیم ، به عشق می گیم : ” عقل برتر ” و به این عقل می گیم : ” عقل کوته فکر ”
عشق ، عقلِ برتره ، طوری برات برنامه ریزی می کنه که در آخرت هم سرافراز باشی .
مثلاً یه جایی که خیلی تنگ باشه ، عقل بهت می گه ” آقا ! یه طوری بشین که راحت باشی ! ” ( همه عقلهای دنیایی این رو می گه ) اما عشق که از عقل برتره ، می گه : ” یه طوری بشین که هم بتونی بشینی ، هم بغل دستیت راحت باشه . ” چرا ؟ چون تمام زندگیت نشستن نیست . یه آخرتی هم داری . این رو فقط عشق می گه .
چرا فاصله بین عشق و عقل می ندازید ؟ اتفاقاً عاشقان ، عاقلترین افراد عالم هستند . برای اینکه فقط دنیا را نمی بینند ، اونهایی که می گن ما عاقلیم ، ببینید چه حساب و کتابهایی که نمی کنند ، جاهلترین افراد عالم هستند . چون ثانیه به ثانیه دارن می بازند .

روابط محبتی :
ما دو نوع محبوب و مُحِب داریم . یه عده مثل بلبل هستند ، بلبل رو دیدید ؟ می شینه سر شاخه اونقدر
می خونه تا می میره ! فرض می کنیم بلبل عاشق و شیدای گل باشه ، اما یه عده ساکت هستند مثل پروانه ، ‌اینقدر می گردند تا می سوزند ، ذره ذره می سوزند ، اما می دونید عاشق واقعیِ کیه ؟ نه بلبله و نه پروانه ، عاشق واقعی شمعه ! اون شمع هست که آرام آرام می سوزه ، و از بازتاب حرارتش پروانه به شوق می یاد .
اهل بیت (س) در زندگی برای ما که داریم دورشون می گردیم نقش شمع رو دارند ، هیچ وقت مغرور نشو که من عاشق امام حسین (ع) هستم ، دیوانة امام حسین (ع) هستم ، فلان می کنم ، ما هیچ کاری نکردیم ، بیخود مغرور نشیم ، اصل هنر مال اونهاست . ” یا من تحبب علیه ”

کلاه شرعی اخلاقی ! بعضی کلاه های شرعی که در رساله هست دیدید ؟ مثلاً بعضی از مراجع قائلند به این که برای جلوگیری از ربا ، از فلان کلاه شرعی استفاده کنید ، و یا در خمس ، هم این کلاه شرعی کاربرد داره ، این کلاه شرعی اخلاقی ، در حقیقت یه راه کاری می ده برای بعضی ها که یه مقداری لَنگ می زنن ، امام صادق (ع) نقل می کنند : یه نفر اومد پهلوی یوسف (ع) گفت : فلان خواب رو دیدم ، یوسف (ع) براش تعبیر کرد . رفت و به این تعبیر هم رسید . یکی دیگه اومد و . . . کار به جایی رسید که همه می یومدند برای یوسف خواب تعریف می کردند ، یوسف (ع) خواب رو تعبیر می کرد و همه هم به تعبیرشون می رسیدند . یه روز یه نفر برای حضرت یوسف (ع) یه خوابی تعریف کرد و حضرت یوسف (ع) هم تعبیر کرد ، اون شخص خندید و گفت : اصلاً‌ من چنین خوابی ندیدم و الکی گفتم ! حضرت یوسف (ع) گفت : ” قُضِیَ الأمر ” اینهایی که من گفتم ، اتفاق می یوفته . گفت : اِی بابا ! من خواب ندیده بودم ، الکی گفتم ، گفت : به هر حال گفتی ، ما هم تعبیر کردیم ، خوابی که تو می گی اگه باشه ، یا نباشه وقتی من تعبیر کنم ، حتماً اتفاق می یوفته !
امام صادق (ع) می فرمایند : این خواب هم تعبیر شد . این کلاه شرعی اخلاقی هست ، یعنی خیلی از ماها به دروغ به خدا می گیم دوستت داریم ، به دروغ حسین حسین می کنیم ، رقیه رقیه ، زینب زینب می کنیم ! به دروغ به امام رضا (ع) می گیم : دوستت داریم ، تا ” قُضِیَ الأمر ” می شه ، همه اینها اتفاق می افته . چقدر ماها ادا در می یاریم ، اهل خوانندگی هستیم ، در درگاه اهل بیت (س) نوکری می کنیم ، می خونیم ، من تازه امسال یه ذره احساس کردم ، که عشق حضرت رقیه (س) تو دلم افتاده ! سوزی که دارم رو تازه امسال احساس کردم و تازه می فهمم که چه خبره ؟!
اینقدر کلاه شرعی بذار ، اینقدر به خدا بگو دوستت دارم تا بالاخره بشه . اینقدر به امام حسین (ع) بگو دوستت دارم تا بالاخره بشه .

یه شهرستانی رفته بودیم ، بچه ها داشتند سینه می زدند ، مجلس گرم شده بود ، ما هم کنار ایستاده بودیم ، یه نفر اومد بغل دست ما خیلی هم اشک آلود ، گفت : آقا ! چکار کنم ؟ من اصلاً نمی تونم مثل اینها عاشق باشم ، سینه بزنم ! دست انداختم پشتش و هُلش دادم وسط ، گفتم برو بزن تا بفهمی چه خبره ؟ رفت اون وسط ، آخر مجلس اومد گفت : آقا ! چه باحال بود !؟ گفتم : اگه بایستی کنار بگی می خوام مثل اینها باشم نمی شه ، باید اینقدر ادای عاشقا رو دربیاری تا عاشق بشی . نگو ادا در نمی یارم ، اصلاً این کلاه شرعی اخلاقی هست
. اینقدر باید بری تو نماز جماعت ها ، نماز جمعه ها ، این ور و ‌اون ور ، اینقدر وارد این جمع ها بشی تا بالاخره معرفت پیدا کنی و بفهمی که چه خبره . اصلاً معنی تظاهرات همینه . تا وقتی که توی خونه ات بشینی بگی مرگ بر آمریکا ، نفرت تو دلت نمی شینه ، باید بری داخل جمعیت ، مشتت رو گره کنی و بگی : مرگ بر آمریکا !
اینقدر باید بگی تا بالاخره قبولت کنند .
سرت رو بذار روی سجده ، یک دقیقه ، دو دقیقه ، سه دقیقه ، پنج دقیقه ، ده دقیقه ، این رو دارم به شما می گم ، شما که فقط مشتری شب عاشورا و مناسبتهای خاص نیستید ، نیم ساعت سرت رو بذار روی سجده اینقدر بگو الحمدلله تا بالاخره بشه و می شه . یکی از چیزهایی که محبت رو به دل می شونه ، ذکر هست . یعنی تلقین ذکر ، تا وقتی که از دور عاشقا رو تماشا کنی ، فایده نداره . باید توی این گود بیای .
یه بزرگواری می گفت : از من سؤال کردند که گریه چه فایده ای داره ؟ گفتم : نمی دونم ، خودت گریه کن تا بفهمی . مثل اینه که کسی توی آب شنا کنه و یکی بیرون از آب بگه : من تا حالا توی آب نرفتم ، این دست ها تو آب چه حالتی داره ؟ خُب بیا توی آب ببین چیه ؟ چی داره ؟ نشسته کنار می گه چرا حالا شما شنا می کنید ؟ چه لذتی داره ؟ یه بار بیا امتحان کن ، بعد برو بیرون بگو . همه ماها اینطوری هستیم ، تو همه حرفهامون اینقدر گفتیم تا بالاخره خداوند تبارک و تعالی قبول کرد .

خُب بحث سر این هست که آیا حضرت زینب (س) چهلمین روز رسیدند به قبر امام حسین (ع) یا چهلمین روز سال بعد ؟ قاعده اینه که قبول کنیم به چهل روز نرسیدند . به اصطلاح اربعین دوم اومدند . برای چلة اول ما جابر و عطیه رو داریم ، فرقی هم نمی کنه ( مقصود تویی ، کعبه و بتخانه بهانه ) اهل بیت (س)‌می گن اگه روایت جعلی از ما شنیدید ، گریه کردید و فکر کردید ما قبول می کنیم ما دیگه قبول می کنیم . می شه . یکی می ره به امام زاده و توسل می کنه ، فکر می کنه امام زاده هست ، شاید اصلاً امامزاده نباشه ، و حاجت هم می گیره ، توی یکی از روستاهای استان خراسان یه امامزاده هست که یکی از متولیان به اصطلاح فرهنگی اون شهر که خیلی مقام مهمی داشت روی منبر گفت : ای مردم ! بنده تحقیقات کردم و فهمیدم همچین آقایی اصلاً وجود نداره ، یعنی چی شما این کارها رو می کنید ؟ برای چی اینقدر توسل می کنید ؟ ( مردم می رن گریه می کنند ، اینها که برای این سنگ و خاک گریه نمی کنند ، یه بهانه ای پیدا کردند با خداشون حرف بزنند ) این قضیه مال دو سال پیش هست که یه سری صحبتها هم شد ، گفت :‌ چنین آقایی وجود نداره ، این رو گفت و اومد خونه ، دید پسرش ، جوان 18 ساله اش جفت پاش فلج شده ! گفت : حدس می زنم امروز اشتباه کردم . بچه اش رو برداشت برد بغل این امامزاده ای که خودش ظهر گفته بود وجود نداره . تا برد امامزاده ، شفا گرفت ، اومد ،
امام زاده هم پشت سر هم شفا می داد ، اصلاً‌دیگه کسی مشهد نمی رفت ، بعد بزرگان به این بنده خدا گفتند : آقا ، این وجود داره یا نداره ؟ مردم دارن فکر می کنن وجود داره ، یه سابقه تاریخی هم داره ، مردم دارن توسل می کنند تو چکار داری می ری شکیات رو بیرون می کشی ، چرا شک می کنی ؟ خُب یه مدتی هم اینطوری شد و رونق بیشتری گرفت و الان هم خیلی از زائرها ، می رن اونجا . مریض دارند ، بعد می رن مشهد ، روی هم رفته در این درگاه مقصود خداست .
تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت
هیچ کاری بهش نداشته باش ! موسی (ع) ! بذار بگه ، بذار سر من رو شونه بزنه ، داره با من حرف می زنه . انسانی که محبوب است اینگونه می شه .
در تاریخ ما زینب (س) یک اُعجوبه ای هست معصوم می تونه تحمل کنه ، فکر نمی کنم کسی غیر معصوم داشته باشیم که اینطوری مثل زینب (س) بتونه در میان اهل بیت (س) بدرخشه . ما بزرگوار زیاد داریم ، خانم خدیجه (س) ، خانم نجمه (س) ، خانم کلثوم (س) ، خیلی بزرگوار داریم اما ایشون از نظر علم اُعجوبه ای بودند . در بالاترین درجه از نظر تقوا ، از نظر عفاف ، از نظر رضا و صبر قرار داشتند . از نظر صبر که دیگه نمونه ندارند . خُب این اعجوبه وارد شهر شام شد . بعضی وقتها آدم این منظره ها رو که می بینه و یا می شنوه ، همه وجودش می لرزه .
زمان جنگ سی چهل تا خواهر سوسنگردی رو عراقی های بعثی گرفتند و به وضع فجیع به شهادت رسوندند ،
( زنده زنده خاک کردند ) من داداش یکی از اینها رو چهار ماه پیش تو هویزه دیدم ، با بچه ها رفته بودیم سر قبر شهید چمران ، بعد اومدیم سر قبر شهداء دانشجو ، شهید علم الهدی و . . . بعد که با ایشون تنها شدم ، گفتم یه برنامه ای می ذاشتی و توضیحی می دادی ، یه وقت برگشت یه نگاهی به من کرد ! دیدم دو تا چشمهاش مثل کاسة خون شد ! رگهای گردنش متورم شد ! گفت : اینجا خواهر من رو زدند ،‌ دفن کردند و . . . چی رو توضیح بدم ؟
باورتون نمی شه تا نیم ساعت داشت می لرزید . گفتم : صبر کن ! بلکه تو هم همراه بشی با اونهایی که توی شام صبر کردند . تا این رو گفتم گویا بنزین ریختم روی آتیش ! سرش رو به سنگ زد ، گفت : من رو با اونها مقایسه می کنی ؟! من اصلاً ندیدم ، فقط شنیدم و الان دارم دیوونه می شم .
ناموس شوخی نیست ! لذا امام سجاد (ع) هر وقت می خواستند از عاشورا و از امام حسین (ع) صحبت کنند ، هر وقت کسی می گفت : آقا ! از کوفه و شام بگید . چهره شون تو هم می رفت ، می گفتند : جگر ما خون می شه ، اسم شام رو پیش ما نیارید ! نمی دونید شام چه خبر بود ؟!!

 





یقین و محبت(3) (جمعه 87/9/15 ساعت 10:11 صبح)
محبت در دین ما یه آبی هست که اگر این آب نباشه ، دین خشک می شه . می گن : آقا ! فلان غذا خشکه ، از گلو پائین نمی ره ، در دین ما بعضی وقتها بعضی از خوبیها و فضیلتها بدون محبت اصلاً پائین نمی ره ، طرف می گه مثلاً من خیلی خیلی عاشق هستم ، خیلی متدین هستم ، اما چون محبت نداره اصلاً این دین پائین نرفته . مثل وَهّابی ، نماز می خونه اما نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو ، هیچ فایده ای براش نداره . صبح تا شب نماز بخون ، فایده ای نداره ، محبت در دین ما آب است . دین باید تر باشه . استاد بزرگوارمون می فرمودند : ” مرجع تقلید باشه اما شبانه روزی یک بار برای حضرت زهرا (س) گریه نکنه ، هیچ فایده ای نداره . ” محبت در دین ما آب هست و خلقِ تشنة خدا می یان به سمت خدا ، دائم می گه : آقا ! چه کار کنم ؟ چه نمازی بخونم ؟ آقا نماز امام رضا (ع) چه جوریه ؟ آقا من روزی یه جزء قرآن بخونم حل می شه ؟ دائم می خونه ، تشنگی برطرف نمی شه . غافل از این که خداوند برای نگاه کردن به ما ، برای اینکه این حس ما ارضاء بشه ، این تشنگی مون سیراب بشه ، محبت رو خلق کرده . ( نه عبادت رو ) محبت یه چیزه ، عبادت یه چیزه دیگه . اینها باید با هم ادغام بشه ، محبت خالی هم که اصلاً نمی مونه .
دوم : اگه انسان محبت داشته باشه
، همه چیز داره . اومد خدمت امام صادق (ع) عرض کرد : آقا ! فقیرم ، بیچاره ام ، یه چیزی عنایت کنید . آقا فرمودند : تو مرا دوست نداری ؟ گفت : بله یابن رسول الله (ص) ! من خیلی دوستت دارم ، آقا فرمودند : اگه همه دنیا رو بهت بدهند ، محبت من را بخواهند از تو بگیرند ، قبول می کنی ؟ گفت : نه یابن رسول الله (ص) ، اصلاً ! فرمودند : پس چرا می گی فقیرم ، هیچ چیز ندارم ؟ هر کس که حسین (ع) رو داره ، اهل بیت (س)‌رو داره ، فاطمه (س) رو داره ، فقیر نیست . چرا می گی من چیزی ندارم ؟ همه چیز داری . یعنی انسان اگه محبت داشته باشه ، دین داره . دنیا رو هم داره . هَلِّ الدین الی الحُبِّ الامام الصادق ” به این معناست . بعد گفتیم که محبت یکی از ثمراتش خوش باوری است . هر کاری که می خواسته کرده ، پدر بابا رو در آورده ، اما چون خیلی باباش رو دوست داره می گه برم یه سری به بابام بزنم ، می گم اینقدر بهش ظلم کردی ، اون محل بهت نمی ذاره ، می گه : نه بابام به من کاری نداره ، چکار می خواد بکنه ؟
شما یه قاتل بالفطره رو که سیصد تا جنایت انجام داده ، پرونده اش رو بدید دستش بگید پرونده ات رو ببر بده مادرت ، برات رسیدگی کنه ، این هم همچین با خیال راحت می ره پرونده رو می ذاره جلو مادرش راحت می شینه ! می گه : مادرم هست ، مگه می شه عذابم کنه ؟ هیچ کاری نمی کنه . یعنی انسانی که محبت داره ، نسبت به اربابش خوش باور می شه . وقتی که امام رضا (ع) برای ورود به مشهدشون نزدیک شهر نیشابور شدند ، در نیشابور توقفی داشتند ، قرار بود که اون شب یه جایی بمونند ، اعیان ، اشراف ، بزرگان ، سران ، همه محبان و نماینده های امام (ع) در نیشابور اومدند خدمت آقا ، گفتند : آقا بفرمائید خونه ما ، آقا فرمودند : همه تون به استقبال من اومدید ، و من رو به منزلتون دعوت کردید ، من کار جدم پیغمبر (ص)‌ رو می کنم ، مهار شتر رو ول می کنم در هر خونه ای که نشست اونجا می رم . تو تمام شهر نیشابور یه نفر بود که به استقبال پسر پیغمبر (ص) نیومد ، اون کی بود ؟ یه پیرزن ، کور و فلج . بهانه اش چی بود ؟ بهانه اش این بود که وقتی که امام رضا (ع) می یاد خانة من باید چائی من آماده باشه ، رفت چای ایشون رو دم کرد ، جاش رو مرتب کرد ، پتوش رو انداخت ، اتاق رو جارو زد ، حیاط رو آب پاشی کرد ، با باور قلبی ! بعد میون این همه نماینده ، علماء نیشابور که اون زمان خیلی مهم بودند ، ( نیشابور یکی از مراکز جهان تشیع بود ) ، همه
می یومدند با این همه کوله بار از علم ، تقوا ، یه پیرزنِ خوش باور می ره چائیش رو دم می کنه ، یعنی چی ؟ یعنی آقا می یاد ! شتر هم اومد جلوی در خونة این پیرزن زانو زد ، پیرزن هم خیلی قشنگ ! اومد استقبال آقا . گفت : خوش
اومدی !!
محب نسبت به معشوقش خوش باوره ، نمی شه بگی من محبت دارم به خداوند اما حالا ببینم چه کار می کنه ؟ ” ببینم ” نداره ، یا بگی : حضرت زهرا (س) رو خیلی دوست دارم ، اما حالا ببینم محل می ذاره ، یا نه ؟ محل می ذاره ، کار رو باید تموم شده فرض کنی . اگر به این درجه نرسیدی ، یقین در محبت نداری . ما همه محبیم ، هیچ وقت شک نداریم ، اما اینکه آیا یقین در محبت داریم ؟ این رو باید یه کمی روش کنکاش کنیم . مگه نمی گی همه چیز دست حضرت زهرا(س) هست ؟ پس این بقیه حاشیه هایی که خودت می زنی چیه ؟ مگه نمی گی که همه چیز دست اونهاست ؟ این حاشیه ها مال چیه ؟ این دست و پا زدن ها مال چیه ؟ چه کار می کنی ؟ چه تو زندگی های اجتماعی مون (حتی امر ازدواج ) و چه تو زندگی های دولتی ، سیاسی ، هرنوع زندگی که در نظر بگیری . همه چیز دست خداست . باید یقین داشته باشیم .
نکته مهم : همه ماها اول مقدس می شیم ، یعنی می گیم : ” خدایا ! ما هستیم ! ” بسم الله الرحمن الرحیم ، ما هستیم ! قراره که گناه نکنیم ، قراره که ثواب کنیم ، قراره که خوب باشیم . این اولین قدم . ( تقدس )
تدبیر یا تکلف یعنی چی ؟یعنی شما برنامه ریزی می کنی : خُب ، من قراره که خوب باشم ، پس نمازهام رو اول وقت می خونم ، این می شه تدبیر . ( پس با تدبیر شروع می کنه ) نمازها رو اول وقت می خونم ، قرار خوب باشم دیگه ؟ این گناهان که می یاد باید با تدبیر ازشون کناره گیری کنم ، خُب اگه گناه فریبت داد ؟ تدبیر می کنم ! که من برم و توبه کنم ، ( باز هم تدبیر ) یعنی برای خوب بودنش برنامه ریزی می کنه . این تکلف هست ، برای اینکه عمل سخته ، برنامه ریزی سخته ، ممکنه یه وقتی پاش بلغزه ، یه وقتی سر بخوره ، با تصنع فیلم بازی می کنه یه جوری می ایسته در نماز همه وجودش رو جمع می کنه که بتونه نماز رو خوب اجرا کنه این می شه فیلم بازی کردن ، این که حضور قلب نیست ، این جزء قدمهای اوله ، وقتی اینجوری خودت رو محکم می گیری که با یه حالت خاص می گی بسم الله الرحمن الرحیم ، با تکلف و تصنع . این فیلم بازی کردن هست ، یا مثلاً تو جلسة اباعبدالله (ع) نشسته یاد حدیث می افته که باید مژه هات تر بشه ، تدبیر می کنه ، زور می زنه ، با تکلف و سختی ، مژه ها تر می شه ، این فیلم بازی کردنه ، تصنع قبوله ؟ من نگفتم قبول نیست ، می گم اول کار اینطور هستی ، انسانی که محبت رو یقین نداره ، نسبت به محبت تدبیر ، تکلف ، تصنع داره . این سه تا رد خور ندارند . اما یواش یواش یه بار ، دوبار ، صد بار ، به دل می شینه ، امام (ره) تو بیمارستان هست ،‌ ده تا دوربین داره روش کار می کنه ، خیلی راحت بلند می شه نماز شب می خونه ، نه تدبیر ، نه تکلف ، نه تصنع . اصلاً دیگه تو دنیا نیست . اونی که می گه : الصلاه معراج المؤمن ” نه اینکه شما نمازت رو با حضور قلبت بخونی ، نه ، اصلاً نمازِ تو یعنی حضور ، معراج المؤمن ، حضور در معراج . الله اکبر که می گی دیگه اصلاً رفتی ! می خواد همه جا سر و صدا باشه ، می خواد نباشه . آقا حضور قلب در نماز رو چه کار کنیم ؟ می گه : آقا تشدت خارجی ، اون چیزهایی که باعث می شه احوالات ما پرت بشه ، جمع کنید ، مردم کنار بروند ، جلو عکسها رو چیزی بندازید ، (‌می گن روبه رو عکس نماز خوندن مکروهه ) تلویزیون خاموش باشه ، رادیو خاموش باشه ، حتی می فرمایند تو اتاقت تنها باش ، اگه دیدی باز نمی تونی تاریکش کن ، نمی تونی حتی دیگه چشم هات رو با اینکه کراهت داره ، ببند می گن اگه با این کار حضور قلب پیدا می کنی چشمهات رو ببند . اما اینها مال چه کسی هست ؟ اینها که همش تدبیر شد ، تکلف شد ، تصنع مال کیه ؟ این مال کسی هست که محبت در وجودش یقین پیدا نکرده نمازتون رو بخونید ، اصلاً همه عالم و آدم سروصدا کنند ، کاروان بیاد رد شه من نمی فهمم ، عقل ، حرف از کفر و ایمان می زنه . کدوم کفر ؟ کدوم ایمان ؟ اصلاً نمی فهمه . اصلاً ممکنه نفهمه پدرش کیه ؟ ممکنه نفهمه این پدر وجود داره یه وقت که پدرش بره کنار ، بگه : اِه ! کو پدرم ، ده سال کنارش بوده ، هنوز معرفیش نکرده ، انسانی که در سایه خداست دیگه با خود خدا داره صفا می کنه ، می خواد تلویزیون روشن باشه ، می خواد نباشه . نماز رو تند بخونه ، کند بخونه .
استادمون می گفت : یه شبی رفتیم منزل حاج آقا رضا بهاءالدینی (رحمه الله علیه ) توفیق شد اونجا تنها بودیم ، حاج آقا هم بودند ، گفتیم امشب دیگه از اون شبهایی هست که ما خیلی صفا می کنیم ، نیمه شب نشسته بودم که ببینم حاج آقا بهاءالدینی چه کار می کنه ؟ فکر می کردم که مثلاً اگه اذان صبح ساعت5 باشه ، ساعت 2 ایشون بلند می شه ، دیدم خیلی راحت مثلاً ساعت 11 – 12 می خواد بخوابه ، یه دو رکعت نماز خوند ، خیلی هم سریع دو تا یا الله یا الله کرد ، نگاهی به آسمون کرد ، این ور و اون ورش رو نگاه کرد ، دستی به صورتش کشید ، خوابید . فوری هم خوابش برد ! ما هم بیدار نشستیم که الان باز پا می شه دیدم پا نشد ، تا ساعت 4 ، یه ساعت مونده به نماز ، خیلی عادی بلند شد رفت وضوش رو گرفت ، خیلی عادی اومد نشست نمازش رو خوند . بین نمازها هم استراحت می کرد . خیلی عادی .

چرا فکر می کنیم برای ارتباط با خدا ، باید عبادت کمرشکن باشه ؟
خدا دنبال عبادت کمرشکن نیست ما می خوایم سلوک کنیم نمی خوایم بریم باشگاه بدنسازی . 500 رکعت نماز بخونیم . سلوک یعنی رسیدن به خدا ! خدا که از ما ماهیچه نمی خواد ، خدا از ما سیم وصل می خواد ، یه ثانیه ، ده ثانیه ، 20 ثانیه ، انسان به خدا وصل بشه .
می گه انسان وقتی که محبتش به یقین می رسه ، بدون یُسمع با من می شنوه ، و بدون یُبصر با من می بینه . یعنی چی ؟ ببینید این جمله شاید یه کمی سنگین باشه ، یعنی اینکه وقتی انسان در محبت به یقین رسید ، کمیت عبادات کم می شه . کیفیت عبادات زیاد می شه ، تا دیروز صد رکعت نماز می خوند حالا می شه ده رکعت ، چرا ؟ چون ما می خوایم به مغز محبت برسیم ، این شخص به واجباتش می رسه ، مستحبات هم سر جای خودشه . دیگه نمی بینی اون چیزهایی که توی تنهایی داشت ، ساعتها تبدیل به چی می شه ؟ اینجا نکته اصلی هست . شیعه صفوی اینجا خودش با شیعه علوی فرقش معلوم می شه ، تبدیل به چی می شه ؟ تبدیل به این می شه که شیعه وقت پیدا می کنه بره نور خدا رو تو جامعه پخش کنه ، تو خونه بشینه چه کار ؟ وقت پیدا می کنه تبلیغ کنه . از اثرات مُحب این هست که محبوب رو همه جا تعریف می کنه . نمی دونه چی چیه ، اگه بتونه محبوبش رو ببینه ساکت نمی تونه بشینه به همه می ره می گه : آقا نمی دونی چیه ؟ بابا محبوب من اینطوریه ، اینطوریه ، کسی که ساکت نشسته این رو بدونید هنوز خوب محبوبش رو نشناخته . می ره تو جامعه یکی یکی می کشه کنار می گه : می دونی خدا چطوریه ؟ حضرت زهرا (س) رو می شناسی ؟ این بچه هایی که می یومدند جبهه مرخصی که برمی گشتند ، کارشون این بود که بشینند این ور و اون ور تعریف کنند ، خاطراتشون رو این نمی تونست تو سینه اش نگه داره ، می گفت : بابا ! مردم باید بفهمند . پاشید بیاید ببینید چه خبره ؟ می ره دیدار امام (ره) ، دیدار مقام معظم رهبری نمی تونه خودش رو نگه داره ، می یاد می گه ، دائم این ور می شینه ، اون ور می شینه ، تعریف می کنه . یه بنده خدایی یه وقتی رفته بود دیدار مقام معظم رهبری خیلی کوتاه مثلاً یه دقیقه ، دو دقیقه ، آقا ! صد ساعت تعریف می کرد که آقا چی گفت ؟ چه کار کرد ؟ چه کار نکرد ؟ بچه ها می گفتند بابا تو دو دقیقه رفتی ، صد ساعت تعریف از کجا آوردی ؟! گفتم : اتفاقاً نشانة عشق است . چون عاشق معشوقش رو می بینه ، بزرگ می کنه ، آب و تاب می ده ، عاشق با معشوق شروع به حرف زدن می کنه .
( قرآن می فرماید ) موسی (ع) این چیه دستت ؟ ( یه کلام می تونست بگه عصا ) گفت : این عصای من هست ، باهاش گوسفندهام رو می چرونم ، بعضی وقتها بهش تکیه می دم ، بعضی وقتها کنار دستم می گذارم ، باهاش با دشمنانم می جنگم ، ملائکه گفتند : چه خبرته ؟ یه سوال کردند بگو : عصا ، موسی (ع)‌ گفت : شما نمی دونید چرا من اینجوری حرف می زنم ، محب محبوبش رو می بینه کیف می کنه ، تعریف می کنه از همه چیز تعریف می کنه . دو دقیقه دیده اما اینقدر این دو دقیقه خوب دیده که 20 ساعت می تونه تعریف کنه . پس وقت رو یه دفعه این باز می گذاره ، می گه برو حالا دیگه نمی خوام که کمیت داشته باشی ، برو سراغ کیفیت . کوتاه ، گزیده بگو بعد هم برو کارت رو بکن ! مگه تومحب من نیستی ؟ چرا بیکار نشستی ؟ تو مدرسه تون چه خبره ؟ تو دانشگاهتون چه خبره ؟ تو محله ات چه خبره ؟ بابا چرا راه دور می ریم ؟ داداشت کجاست ؟ چرا داداشت امشب نیومد ؟ خواهرت کجاست ؟ تو خونه فقط اخم و تَخم داری . کجا هستند ؟ پسر عموهات ، پسر خاله هات ، کجا هستند ؟ بابات کو ؟ مادرت کو ؟
من یه مثال خیلی بد بزنم ، بَده دیگه ! مثلاً رفته پیتزا خورده . پیتزاش خوب بوده ، هنوز تو خونه نیومده می گه : مامان نمی دونی چه پیتزایی بود ؟‌! کولاک ! بعد اونجا خیلی آرام خدا می گه : دیدی گفتم عاشق نشدی ؟ این همه خوبی من رو دیدی نرفتی به مامانت بگی . نگفتی چه خدای خوبی بود ، اما پیتزا رو رفتی گفتی . تو برو عاشق همون پیتزا باش ، کلاست پائینه ، خیلی پائین !
و
آخرین نکته : یه روایت براتون می خونم ، خیلی جالبه حتماً روش فکر کنید : ” بین الأحباب تَسْقُط الآداب ” یعنی چی ؟ وقتی ما با خدا رفیق می شیم ، (با هم دیگه احباب می شیم ) آداب کنار می ره . آداب ! ‌نه واجبات ، صوفیه برداشت بد کرده ، می گه منظور واجبات هست . ” تسقط الآداب !” آداب یعنی اینکه دیگه توی عبادات تکلف نداری ، نمی یای بایستی یه ساعت نمازت رو طول بدی ، خیلی سریع خودت می ایستی می گی : الله اکبر ، سلام علیکم ، بعضی وقتها آدم می ره پیش یه آدم مهمی ، باید خیلی از آداب رو رعایت می کنه ، در رو باز می کنه اول نگاه می کنه وقتی خوب نگاه کرد آقا سلام عرض کردیم ! یه وقت هست شما می یای خونه ، مثلاً پهلوی مادرت تا می رسی می گی : سلام ! یه نفر می تونه بگه آقا این از مادرش بدش می یاد ، از اون خوشش نمی یاد ؟ نه ، می گیم ” بین الأحباب تسقط الآداب ” ، آداب کنار رفته ، اون وقت دیگه قشنگ با خدا حرف می زنه می گه : تو کجایی تا کنم شانه سرت ! موسی (ع) هم حق نداره بهش اعتراض کنه که تو چی می گی ؟! خدا بهش می گه : تو چرا باهاش برخورد کردی ؟ پیغمبرِ من هستی ؟ باش ، برو دلش رو بدست بیار ! تا می گه : تو کجایی تا شوم من چاکرت ! خدا خیلی قشنگ جواب می ده : من اینجا هستم !! عشق می کنه ،
ما باید اینقدر روی محبت فکر کنیم ، که این محبت برای ما یقین بشه . تا انشاءالله نسبت به خداوند و اهل بیت (س) در درجة بالایی قرار بگیریم .







<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 51 بازدید
    بازدید دیروز: 436
    کل بازدیدها: 697701 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •