سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وصال یار(1) (چهارشنبه 87/2/18 ساعت 1:2 صبح)

 موضوع سخنرانی : وصال یار - قسمت اول

  برای ایام دهه محرم و این ده شب یعنی تا شب تاسوعا و عاشورا بحث وصال یار را در نظر گرفتیم که انشاءالله اگر خدا بخواد در ظهر عاشورا به وصال حقیقی مون هم برسیم . چند نکته رو قبل از ورود به بحث متذکر بشم و اون اینکه بحث سنگینه ، البته معمولاً در ایام محرم موضوع هایی که بنده پیرامونش صحبت می کنم سنگین هست ، بحث های قبل اجتماعی تر و کاربردی تر از این بحث بودند ، این بحث یک مقدار فضاش رویایی است و شاید در فضایی صحبت کنیم که نه من و نه شما از این فضا خبر خاصی نداریم و امیدمون این هست که قدم به قدم بریم جلو و به این فضا برسیم . لذا خیلی حواستون رو جمع کنید ! مخصوصاً اینکه بحث پیوسته است . یعنی اگر جلسه اول خوب دقت نکنی شاید جلسه دوم ، سوم چیزی نفهمی و انشاءالله خدا عنایت می کنه و به لطف آقا اباعبدالله الحسین (ع) ، در این ایام عقل ها و قلب های ما با آمادگی بیشتر به بحث گوش می دن و مطالب رو می گیرند ، و انشاءالله که خداوند تبارک وتعالی این عنایت رو به همه ما داشته باشه تا ما حقیقتاً به این بحث عمل کنیم .

من امروز دوباره حداقل برای بیستمین بار ( ! ) نصایح حضرت آقای بهجت رو مطالعه می کردم و دلم گرفت ، دیدم  دائم ایشون تأکید دارن به اینکه ”  اینقدر بحث نکنید ، اینقدر حرف نزنید ، عمل کنید ! ” به اون چیزهایی که می دونید عمل کنید . انشاءالله خداوند بقیه اش رو هم بهتون می ده . به هر حال این بحث جالب و تکون دهنده ای هست . انشاءالله ما از همین شب شروع می کنیم به عمل کردن . من خودم برنامه ام رو این گذاشتم :  هر بحثی  که شب می کنم نیمه شبش روی اون بحث نیم ساعت ، یک ساعت فکر کنم و ضمن اینکه برای بحث فردا شب آماده می شم سعی کنم در اعمال و رفتارم این بحث رو عملی کنم . پس تأملی که به پیوستگی این بحث می کنید خیلی مهمه . این بحث ، از اون بحث هایی نیست که یه تیکه اش رو گوش بدید و فایده رو ببرید ، نه ، خیلی قسمتهای به هم پیوسته ای داره ، از طرفی همون طوری که قبلاً  عرض کردم ، و از اسم کانون مون هم مشخصه ،  ما رهپویان وصال هستیم و جایگاه بحث وصال کاملاً خالی بود .

یه بنده خدایی اوایل کار که ما توی خیابون وصال هم بودیم ، (در مسجد خیرات ) اومده بود و ایراد گرفته بود که : ” خُب آقا ! رهپویان وصال اسم قشنگیه ،  وصال هم شاعر خوبی بوده ، ولی خُب شما منتسب به اهل بیت (س) هستید ، یه اسم اهل بیتی می ذاشتید . گفتیم : بابا ما وصال شیرازی رو نمی گیم که ، منظور ما وصال یاره . این بنده خدا فکر کرده بود ما تو خیابون وصالیم ، رهپویان وصالیم و می خوایم همه مون هم شاعر بشیم ! ما می خوایم انشاءالله  به خدا برسیم . پس با توکل به خدا بحث رو شروع می کنیم :

خداوند تبارک و تعالی در سوره عنکبوت آیه 64 می فرماید : ” بسم الله الرحمن الرحیم وَ ما هَذِهِ الْحَیاهَ الدُّنیا الّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إنَّ الدّارَ الْاخِرَهَ لَهِیَ الْحَیوانُ لَوکانُوا یَعْلَمونَ ” یعنی : ” این حیاتِ دنیا چیزی نیست مگر لهو و لعب و اون چیزی که برای شما می ماند و پایدار است زندگی و سرای آخرت است اگر مردم بفهمند .

چند نکته رو برای ورود به بحث باید روش کار کنیم : اول اینکه تأکید خداوند در قرآن ، امیرالمؤمنین (ع) و بقیة ائمه سلام الله علیهم اجمعین  در خیلی از روایات بر این نکته هست که دنیا بازی است ، و علاوه بر این به جنبه های حقیقی دنیا هم اشاره می کنند ، ما می گیم کلام یه منطوق داره ، که می گه :‌ دنیا بازی است و یه مفهوم داره که می گه : ما در این دنیا هستیم . پس یه چیزهای حقیقی هم در این دنیا هست . اشکال بر اونهایی است که از دنیا ، فقط مجاز و این چیزهای بازی رو می بینند . اگر احیاناً کسی چشمش به حقایق دنیا باز بشه ، چیزهای دیگه ای از دنیا که اتفاقاً خوبه  و می شه ازشون خیلی استفاده  کنه رو هم می بینه . همین دنیایی که یک عده لعنش می کنند ، و این طوری برخورد می کنند ، یه چیزهایی داره که اتفاقاً بسیار بسیار با ارزشه . اصلاً ای کاش همیشه آدم تو دنیا بمونه ، اون آب حیاتی که می گن از همین حَیَوان گرفته شده . که در قرآن هم اومده ، آب حیات ، اون چیزی که انسان بهش می رسه ، اون حیات ابدی و اون چیزهایی که در همین دنیا وجود داره و چون من و شما جزء دنیاییم در خود ما هم وجود داره و اینقدر باارزش هست که اسمش رو ما می ذاریم وصال ، رسیدن به حقیقت . حالا یار یک تمثال هست ، منظور حقیقته ، رسیدن به حقیقت .

اگر انسان به حقایق برسه اینقدر دنیا شیرین و زیبا می شه که حتی امیرالمؤمنین (ع) هم این دنیا رو مدح می کنه ، لذا می فرماید : ” مَتْجَرُ اَولیاء الله ” ” دنیا تجارت خانه است برای اونهایی که ولی خدا هستند . ” ( ولی یعنی به سر منزل مقصود رسیدن ، یعنی دوست هستند .)

لَهو یعنی چی ؟ لهو یعنی : کارهای بیهوده و کارهایی که سرِ ما رو به طوری گرم می کنه که از حقایق دنیا و از حقیقت اُخری ( آخرت ) باز می داره ، اینقدر سرش گرم می شه . اینقدر به این بازیچه های دنیا مشغول می شه ، اینقدر این مقام ها و ثروتها و فقر و غناها و حتی اینقدر مشکل ها دامنش رو می گیره که اصلاً یادش می ره بابا اینجا یه گذرگاه هست ، اصلاً یادش می ره اینجا دنبال یه چیزهای خیلی بهتری باید می گشته . ما بعضی وقتها اینقدر سرمون رو شلوغ می کنیم که از اون چیزی که براش به دنیا اومدیم ، غفلت می کنیم ، اصلاً ما خلق شدیم برای اون کمالی که در وصال یار هست . اینقدر مشغول می شیم که ازش غفلت می کنیم . 

نکته بعد اینکه : این بازیچه ها درجه داره ، این طوری نیست که مثلاً بگیم شیطان که حتماً می خواد ما رو تو این دنیا فریب بده ، بیاد برای همه ما یه بازیچه یکسان بذاره ، دیدید تو اسباب بازی فروشی ها ؟ برای یه عده جغجغه درست می کنند ، برای یه عده توشله ( گلوله ) که توشله بازی کنند ، جلوتر می یاد ، برای یه عده مثلاً منچ درست می کنند ، یه کم بالاتر می ره ، ارضاء نمی شه ، طرف می یاد قطار برقی درست می کنه ، بالاتر می ره : عروسک سخن گو ، آدم آهنی  ، دارا و سارا ، بالاتر می ره : به بازیهای کامپیوتری و سِگا و فلان و فلان ، می رسه . بالاتر می ره ، اینها هم ارضاش نمی کنه ، همین جوری دارن برای این یه چیزی درست می کنند بازی کنه . دقیقاً شیطان هم برای نفس ما ، بازیچه هایی درست می کنه ، این بازیچه ها الزاماً بازیچه های نامربوط و کم اهمیتی نیست بعضی هاش هم خیلی مهمه ، من مثلاً فلان مقام مهم تو مملکت می شم . بعد فکر می کنم خیلی آدم مهم و حسابی هستم ، غافل از اینکه همین شده بازیِ بنده ! بنده مثلاً می یام رو منبر می شینم حرف دین و خدا و وصال یار می زنم ، در صورتی که یادم رفته شیطان فریبم داده ، همین بحث و منبر من الان بازیه . با این من رو نگه داشته . حبّ دنیا مظاهر مختلفی داره ، ‌ این جمله بسیار زیبای شهید آوینی که می فرماید : ” بیچاره آنکه او را پرستوی آمادة عروج می دانند و او هنوز مستِ هوای نفس است . ”

شیطون برامون بازیچه درست کرده . ” لهو ” یعنی کاری که ما رو از اون اصل کار دور کنه . آقا ! تو یه چیزهایی در دنیا می تونی بهش برسی ، یه چیزهایی تو آخرت  . با این بازیچه ها که باید برای اوقات فراغتت باشه ، جزء وظایف روزانه تو هست ، مشغول نشو . هر کسی هم بازیچه اش مال خودشه ، اون بچه شش ساله یه جور داره بازی می کنه ، اون پیرمرد 80 ساله هم یه جورِ دیگه بازی می کنه . فرقی نمی کنه  ، بازی بازیه ، بعضی وقتها حتی مستحباتش هم بازیه ، نمازش هم بازیه ، همه اش بازیه ، فکر می کنه خبریه ، این معنای لهو هست .

اما ” لعب ” : می گن : لعب اون بازی هایی هست که خیلی هم حساسه ، خیلی حساسه . من قبل از اینکه بخوام به وصال یار برسیم ، اول باید زیراب مخالفت هایی که برای وصال می شه رو بزنم ، ما دیگه تو مقدماتیم ، الان جلسه اوله ، کسی امشب نشینه به این امید که همین الان من بگم چه کار کنیم که به خدا برسیم ، چون من خودم هنوز نرسیدم . ما می خوایم یه فضایی خارج از توان رو صحبت کنیم . دعا کنید همین جوری قدم به قدم که می ریم جلو ، برسیم و بگیم . وگرنه اثر نمی کنه ، خودم بهتر از شما می دونم به کجا می رسه ، به اینجا می رسه که این بنده خدا یه بازیچه هایی که اونها رو خیلی مهم فرض می کنه براش همه چی می شه . دیدی بعضی از بچه ها وقتی بازی می کنند با چه شدت و حدتی و با چه هیجان و با چه قدرت و تعصبی بازی می کنند ؟ گویا که الان دنیا و آخرت همینه یا مثلاً یه مسابقه فوتبال  که تو یه محله ای چهار تا تیم گل کوچیک دارن با هم بازی می کنن ، تو فینال به قدری با شدت و تعصب بازی می کنن که گویا اگر این بازی رو برد دیگه الان جهان رو گرفته . به این می گن : ” لَعِب ” خدا می گه : بنده من ! اومدی تو دنیا بازی کنی ، این بازیچه ها رو زیاد جدی نگیر . 

لَهو ” اونی هست که انسان غفلت می کنه ، اما لعب اونی هست که نه تنها غفلت می کنه بلکه روحش رو هم برای این قضیه می گذاره . هیچ وقت یادم نمی ره کلاس اول دبیرستان بودم ، ظهر بازی فوتبال داشتیم ، گل کوچیک بود ، تیم کلاس ما با تیم کلاس مقابل ، من اولاً یک هفته روزه گرفتم برای اینکه این بازی رو ببریم ! اون روز ، ظهر هم نماز ظهر و عصر با یه وسواسی خوندم و هرچی دعا و هرچی نماز حضرت زهرا (س) و همه و همه رو خوندم که انشاءالله این بازی رو ببریم . آخرش هم 5 به 2 باختیم . و من چقدر نسبت به دعا و این چیزها ناامید شدم ولی کاشکی اونجا یکی بود در گوش من می گفت : بابا ! این کلیدهایی که تو اینجا به کار بردی مال این بازی نیست ، بی خود تو قفل چرخوندی ! باید بتونی خوب بازی کنی ، قرار نیست که ما تو این بازی ها هم دینمون رو دخالت بدیم . ( این رو تو محرم پارسال هم گفتم ) بابا ! دیگه تو ورزش ، بسم الله رو بگو برو تو میدون ، قرار نیست که دیگه برای این هم دعای توسل بخونیم . آخه دعای توسل خیلی چیز مهمی هست  . وقتی می گی یا ” وجیهاً عندالله ” ، داری از آبروی چهارده معصوم (ع) مایه می ذاری ، چه برای فوتبال ،‌ چه کنکور ، چه برای چیزهای دیگه . دعا رو بکن ، من حرفی ندارم‌ ، بگو : خدایا ! کمکم کن . ولی اگه یه وقتی دعای توسل مون و دعاها و نمازهای دیگه فقط برای این چیزها باشه ، نباید اگر دعامون مستجاب نشد ایراد بگیریم . اون وقت بهمون می گن : این ها رو بهت ندادیم که برای این چیزها استفاده کنی برای چیزهای دیگه باید استفاده می کردی . حیفِ این اشکت نیست ، پای این بازی ها داره می ریزه ، واقعاً حیفش نیست ؟! اشک ریختن برای لهو و لعب درسته ؟ طفلی فوتبال رو باخت ، سکته کرد مُرد !! شهید راه فوتبال شد . این دیگه خیلی معرکه است . این لعبِ . نگفتم فوتبال نگاه نکن ، نگفتم فوتبال بازی نکن ، بابا ! ما خودمون قبل از اینکه اینجوری نحیف و درب وداغون بشیم یه پا فوتبالیست بودیم ! الانش هم اگه نفس داشته باشم ( حداقل 5 دقیقه هم شده ) بازی می کنم . ولی این رو می خوام بگم ، چرا داری با حدت و شدت ، قلبت رو پای این می ذاری ؟ چرا اعصابت رو خورد می کنی ؟ چرا داد می زنی ؟ چرا فحش می دی ؟ چرا زندگی برات تیره و تار شده ؟ خُب باخت که باخت ! به این می گن : شدت و حدت . ای آقا ! باخت که باخت ؟ حالا فردا بهمون می گن دیدی باخت ؟ خُب بگن ! اصلاً چیز مهمی نیست .

این مثالی بود که چون دیدم همه جوونید و خیلی مثال مبتلا به بود برای شما زدم . تو بقیه مسائل زندگی هم همین طور ، اشکت رو برای چی داری می ریزی ؟ اعصابت رو برای چی خورد می کنی ؟ اگر یه وقتی اشک ریختی و اعصاب خودت رو برای این چیزها و این بازی های مختلفی که تو زندگی داریم اعم از خورد و خوراک و پوشاک و غیره و غیره خورد کردی ، مصداق آیه قرآن هستی . لعب در قرآن یعنی : برای کار دنیایی انسان روی اعصابش فشار بیاره ، خطاب به اینها می فرماید : ” ما هذه الدنیا ” در عرب ” هذه ” علامت تحقیر هست ، یعنی تو برای این دنیا ، اینقدر شدت و حدت به خرج می دی ؟! تو نیامدی تو این دنیا که به این چیزها برسی ، که حالا اینقدر اعصابت خورد بشه .

بله ، اعصابت خورد باشه ، هر شب هم که می خوای بخوابی با اعصاب خورد بخواب ! برای این که  : چرا به خدا نرسیدی ؟ صبح هم با اعصاب خورد پاشو که چرا به خدا نرسیدی . اشکال نداره ما هم خوشحالیم . اعصابت برای این چیزها اگر خورد بشه اشکالی نداره . اما برای لعب ، برای لهو نه !

یَعْلَمونَ ظاهراً مِنَ الْحَیاه الدُّنیا و هُمْ عَنِ الاخِرَه غافلون و هم عَن الاخره  هم غافلون ” می فرماید : اینها فقط همین ظاهر رو دیدن (  ” ظاهراً ” رو نکره آورده دلالت بر کوچکی و تحقیر ) . پیرهنی که تو داری می پوشی چه 500 تومن باشه ، چه 6000 تومن ، برای این هست که به تو نگاه کنند . برای خیلی چیزهای دیگه ای که تو در دنیا دنبالش می دوی ، ما باید دستور بدیم . ( روایت خیلی قشنگیه ، ) این چیزهایی که تو دنبالش بودی از این مسیرها نیست ، مگه نمی خوای برسی به نقطه A ؟ علامه طباطبایی (ره) می فرمایند : کلام یه منطوق داره ، یه مفهوم . منطوقش اینه که ” ظاهراً ” رو نکره آورده و تحقیر شده و مفهومش اینه که دنیا یه باطنی داره که خیلی مهمه ، خیلی مهم ! ( خوب دقت کنید ! ) نگفته اینها دنیا رو نگاه می کنند و از آخرت غافلند ، گفته : نه ، اینها ظاهرِ دنیا رو نگاه می کنند ، یعنی مطمئن باشید دنیا یه باطنی داره که اگر به اون هم نگاه کنید ما ( به عنوان خدایِ شما ) خیلی خوشحال می شیم ( در ضمن این آیه خیلی هم آخرتیه ) به همه چیز هم می رسی ، هم به دنیا می رسی و هم به آخرت . خُب این اولین نکته برای ورود به بحث . یعنی یه مقداری زیرآب دنیا رو زدیم . چون بحث دنیا رو زیاد داشتیم ، در همین حد و خلاصه به نظرم کفایت می کنه .

 وارد اصل بحث بشیم . ببینید ما سه تا عالم داریم :

1 ـ عالم دنیا ، همین عالم ظاهر ، که الان می بینیم  ( خوب دقت کنید )  در عالم دنیا همة ما ماده ایم ، همة ما یک بعد مادی داریم باید کاملاً به این بعد مادی هم برسیم ، غذا بخوریم ، زندگی کنیم ، کار کنیم ، ازدواج کنیم و . . . همه کارهایی که بقیه آدمها می کنند باید اینها رو انجام بدیم ، این یک بعد می شه ، منتهای مراتب یکی از اشکالات ماده این هست که ماده نقص برداره و اگر تو دنیا و عالم ظاهر فقط بخوای زندگی کنی مطمئن باش تا آخر عمرت باید همه اش آه بکشی که اُف بر این دنیا ! دنیا همینه ، عالم ماده ست دیگه ، عالم ماده نقص داره ، مشکلات برای آدم پیش می یاد ، ماده نقص پذیره ، خوشی های مادی نقص پذیره . دردهاش نقص پذیره ، اصلاً خوشی و دردش با هم همراه هست و لذا فرمودند : اونهایی که فقط ظاهر دنیا رو می بینند و از آخرت غافلند فکر می کنند تو دنیا بهشون خوش می گذره ، نه ، همین دنیا هم هزار تا نقص و عیب و ایراد بهش وارده ، یه کم بالاتر بیایم .

2 ـ  عالم مثال : این عالم رو در دنیا هم داریم ، عالم روحانی .  مربوط به روح تو می شه  . این عالم چون مادی نیست نقص هم نمی پذیره در این عالم شما لذت هایی که می برید تموم نمی شه . لذتهایی که می برید خیلی مقدارش زیاده ، دقیقه ای نیست ، ثانیه ای نیست ، این طوری نیست که بگی من این غذا رو خوردم کیف کردم ، یه لذتی می بری که تا آخر عمر هر وقت یادت می یاد از اون لذت می بری . مثل صحنه هایی که شما داشتید . انشاءالله خدا قسمت کنه حرم امام رضا (ع) ، کعبه ، مکه ، مدینه ، کربلا ، یه حالات خوش معنوی که داشتید تا آخر عمر این لذت در جسم و جانت نهادینه شده و هر وقت یادش می کنی کیف می کنی ، یا اگر طوری بخوایم بگیم که برای همه مبتلابه باشه : مثلاً یه بذلی کردید ، بخششی کردید ، دلی رو بدست آوردید ، لبخندی رو به لبی نشوندی ، یه ابراز عاطفی کردید ، یا یه محبت عاطفی دیدید ، بعضی وقتها یه جمله کسی به شما گفته که دوستش داری تا هر وقت این جمله یادت می یاد با یادآوری این جمله لذت می بری . به این می گن عالم مثال ،

اما آیا وصالِ یار در عالم مثاله ؟ (من خیلی تأکید می کنم که خوب دقت کنید ، چون بحث کاملاً فلسفی هست ، من خیلی ساده اش کردم ، البته شما اگه کتابهاش رو بخونید یک کلمه اش رو نمی فهمید ، شما هم که می گم منظورم شمای عموم هست ، به کسی توهین نشه ، ولی بحث خیلی سنگینه ، البته یه مقدار که جلو بریم خیلی شیرین می شه ) در عالم مثال وقتی شما لذت می بری آیا همین لذت ، وصال یار هست ؟ پس آقا نمازهامون رو خوب بخونیم ، لذت ببریم ، بریم که به وصال یار رسیدیم ؟! نه ، اگه این طوری بود چرا بعضی وقتها لذت می بریم ، بعضی وقتها لذت نمی بریم ؟ چرا بینش خط فاصله می افته ؟ چرا مثلاً امروز با یه نمازی خوشحالم ، پنج ساعت بعدش گناه می کنم ؟ بعد از گناه هم کیف می کنم ، می دونم این گناهه ، کیفش هم آنی هست ، بعد از بین می ره ، پدرم رو در می یاره ، وجدانم رو آزرده می کنه ، اما کیف می کنم . معلومه هنوز به لذت عالم مثال نقص وارده . پس این هم عالم وصال نیست وصال در کدوم عالمه ؟

3 ـ  عالم تجرّد و مجرّدات . این عالم از بقیه بالاتر هست .  در این عالم نشئات و لذات نامحدوده . مثالش رو بگم : مثل بهشت ، یه روایت از بهشت گوش کنید و کیف کنید . می خوایم ببینیم در بهشت چه لذت هایی وجود داره ؟ لذتهایی که الان در دنیا داریم ، چند نوع هست :

 1 ـ لذت دیداری : از طریق چشم منظره می بینید ، ( یه چیز خوبی می بینید ) و لذت می برید .

 2 ـ  لذت شنیداری : از طریق گوش ، مطلبی رو می شنوی و لذت می بری ، موسیقی ، آهنگ ، یا کلام و چیزهایی که می شنوی

3 ـ لذت چشایی : با قوه چشایی لذت می بری .

 4 ـ لذت لامسه : از طریق لمس ، لذت می بری

 5 ـ لذت بویایی : از یک بوی خوب لذت می بری .

 6 ـ لذت آمیزش

 بغیر از این شش نوع دیگه ما لذت نداریم . روایت می فرماید : ”  در بهشت ( چون عالم مجرداتِ )یک جرعه آب که می خوری ، همه این لذت ها رو با هم می بری . ” اِه ! داره آب می خوره ، فقط باید لذت چشایی داشته باشه ، می گه : نه در اون زمان لذتها نامحدود هستند ، و در هم ادغام شده اند . با یک جرعه آب  همة لذت ها رو با هم می بری . گویا بهترین چیز رو شنیدی ، بهترین چیز رو دیدی ، بهترین چیز رو خوردی ، بهترین چیز رو لمس کردی ، و تمام لذت هایی که شما در این عالم می بینید ، همه رو با هم با یک جرعه آب بهشتی ، می چشید .

این مثال اون دنیاییش هست ، در این دنیا می گه : وقتی انسان به وصال می رسه این طوری نیست که بگیم وصال یار یه لذت خاصیه ، بقیه لذت ها همه سرجاشه ، نه به وصال یار که می رسی در آنِ واحد همه لذت ها رو با هم می بری . یعنی انسان یک لحظه که با محبوبش خلوت می کنه و با خداش خلوت می کنه توی اون یک لحظه همه لذات رو احساس می کنه برای همینه که دیگه سراغ بقیه لذت ها نمی ره ، مگر منْ بابِ وظیفه . اصلاً سراغ اونها نمی ره . این عالم تجرده ، اون شعری که می گه :

 اگر لذتِ ترک لذت بدانی

دگر لذت نفس لذت نخوانی

 به این عالم بر می گرده . اگر بدونی چه خبره ، که حالا وقتی به عالم وصال رسیدیم در جزئیاتش می گیم : افرادی که واصل هستند دقیقاً چه مطالبی رو احساس می کنند . خُب پس این نکته دوم راجع به عوالم .

از خصوصیات عالم وصال بگیم : در عالم تجرد همه چیز ناب و خالصه خالصه ! ، دقیقه دقیق ، بدون سر سوزن شبهه یا اشکالی ، یکی از اشکالات ما الان اینه که خیلی چیزها برامون شبهه هست ، آقا این درسته ؟ درست نیست ؟ این جوری هست ؟ اون جوری نیست ؟

حضرت آقای جوادی آملی فرمودند : انسان حتی می تونه به مقام عصمت هم برسه این تو عالم تجرده ، یعنی اونجا دیگه شما اشتباه هم نمی کنی . خطا هم نمی کنی ، زندگیت هم درسته ، تو مسائل اجتماعی صاحب رأی هستی ، تو مسائل سیاسی صاحب رأیی ، تو مسائل اقتصادی ، و . . . چون به وصال رسیدی ، تو منبع حقایق هستی ، وقتی انسان به حقیقت می رسه هیچ خلافی و هیچ مجازی نمی تونه فریبش بده . به منبع حقایق که رسیدی همه چیز نابه ، اونجا همه چیز  کاملاً خالصه ، هیچ اشتباهی در کار نیست . و این نابها همین جوری ادامه داره ، تجلیات ناب ، نور ناب ، علم ناب ، قدرت ناب ، درخشندگی ناب ، فروغ ناب ، لذت ناب ، همه چیز ناب هست ، تا انسان در عالم وصال به اون جایی می رسه که دقیقاً فانی در خداوند می شه . اونجا دیگه خودِ خداوند تبارک و تعالی با همون روح قوی خود ، چنان انسان رو در برمی گیره که به قول اون روایت قدسی : ” انسان واصل به جایی می رسه که مانند خداوند وقتی به یه چیزی می گه : بشو ! می شه . ”

یه بنده خدایی از شاگردان حضرت آقای قاضی (ره) نقل می کرد : برای انجام اعمال مسجد سهله رفته بودم ، دیدم آقای قاضی از مسجد اومد بیرون ، تا من رو دید سلام کرد ، منم دستش رو بوسیدم ، ایشون دست من رو گرفت با خودش برد . من با خودم گفتم که من هنوز اعمال مسجد سهله رو انجام ندادم ، روم هم نمی شد به آقای قاضی بگم ، تحمل کردم و رفتم و . . . رسیدیم به یه قبرستان . نشست شروع کرد من رو وعظ کردن . موعظه کرد ، همین طوری که موعظه می کرد ، دیدم یه دونه مار کبری از عقب داره می یاد ، ما هم دیگه حواسمون از موعظه پرت شد . داشتم این مار رو نگاه می کردم . آقای قاضی یه نگاهی به من کردند ببینند من دارم کجا رو نگاه می کنم . مار رو دیدند گفتند : کارت نباشه ، حرف من روگوش بده ! گفتم : چشم ! ولی باز ، همین طوری که گوش می دادم یه نگاهی هم به مار می کردم ، آقای قاضی گفتند : پسرم با من باش ! گفتم : خُب آخه آقا !ماره داره می یاد . گفت : اون کاری به کار ما نداره . با من باش ! می گفت : ماره اومد بغل دست من و آقای قاضی چمبره زد ، آماده برای حمله . گفتم‌ : آقا ما دیگه نیستیم ! اجازه می دید آقا ؟! آقای قاضی یه نگاهی کرد گفت : بشین ! یه نگاهی هم به ماره کرد و گفت : ” مُت بِإذْنِ الله ” مار خشک شد !! گفت : ما حالا همین جوری مونده بودیم ، ماره خشک شده یا داره فیلم بازی می کنه ؟ آقای قاضی صحبت هاشون تموم شد و رفتند . ما هم یه دو سه قدم باهاشون رفتیم . برگشتم ببینم این ماره جدی مرده ؟ حالا جرأت نمی کنم برم جلو ، از دور یه دونه سنگ انداختم دیدم خورد بهش ، افتاد زمین !

این قدرتی که این بزرگان گرفتند مال اینه که به این درجه رسیدند ، این روایتی که الان می خوام بخونم متواتر نقل شده ، یعنی همه علمای شیعه ، همه فلاسفه ، همه کسانی که سالها تو عرفان کار کردند ، و خیلی از علمای عارفِ اهل سنت هم این روایت رو نقل می کنند . خداوند تبارک و تعالی می فرماید :  ” بنده من !  تو عالم ، وقتی به وصال یار رسیدی ، خودت دیگه یاری ، خودت می تونی این کارها رو انجام بدی . ”

در احوالات یکی از بزرگان همین شهر (از شاگردان مرحوم انصاری ) نقل می کنند :  در مسیر اصفهان ـ شیراز ، نزدیکی های اصفهان گازوئیل مینی بوس تموم شد ، اومدن پائین که چکار کنیم ؟ چکار نکنیم ؟ ( نمی دونم حالا توی سرما بوده یا گرما ) همه تو سرشون زدند ، ایشون اومدند ( لباس چندان مرتبی هم نداشت ) ،  گفتش : انشاءالله راه می افته ، رو مینی بوس دست زد  ، گفت : ” من بهت می گم برو اصفهان ! ” همه خندیدند ، به راننده گفت : حالا یه استارت بزن . یه استارت زد ، روشن شد ! گفت : رسیدیم اصفهان ، اولین پمپ بنزین اصفهان خاموش شد ! ....این قدرتها الکی نیست . اینها هست ، انشاءالله که این طوری بشیم ، حداقل تو این همه جمعیت ، تو این دهه ای که همه می یان ، یکی شون به اینجا برسه





دید گاه ما نسبت به مردم و دام جدید شیطان (چهارشنبه 87/2/18 ساعت 12:49 صبح)
 

عنوان بحث : دیدگاه ما نسبت به مردم و دام جدید شیطان

 

جوی آبی در مسیر خود درختان و گلها و گیاه ها را آبیاری می کند . علاوه بر آبیاری به مسیر عبورش صفای خاصی را هم تزریق می کند . اما حفره ی عمیق تمام آب را می بلعد و هیچ اثری از آب نمی ماندو  پاکی به تمام نقاطی که باید برسد نمیرسد .  نورانیتی که در ماه رمضان به ما رسیده مانند آن آب روان می ماند که در وجود ما جاری شده است . شیطان چون میبیند خیلی از راه ها برای کسانی که متحول شده اند کاری و موثر نمیباشد این حفره ی معنوی را به وجود می آورد . پس باید هشیار باشیم . نام این حفره هست دید گاه ما نسبت به مردم .

دیدگاه ما نسبت به مردم نباید جوری باشد که کسی را بد ببینیم .قرآن کریم می فرماید : عمل کنید که خداو رسولش و مومنان میبینند . یعنی نگاه های ما نباید با نگاه خدا فرق داشته باشد . امیر المومنین علی (ع) می فرمایند : چشماتون رو از آنچه خدا حرام دانسته است بپوشانید . یکی از تفاسیرش این است که حق نداری زشتی های مردم را ببینید . به تعبیر دیگر این است که حق ندارید نیمه ی خالی لیوان را ببینید .

نکته: هنر آن نیست که از گل خارش رو پیدا کنی ، هنر آن است که از دیدن خار به دنبال گل بگردی .

 

ادامه مطلب...




خدمتی دیگر (دوشنبه 87/2/16 ساعت 12:10 صبح)

با سلام


در این پست ادرس سایت مراجع و علما  رو  خدمت دوستان ارائه میکنم  انشاء الله به مرور این پست رو ویرایش کرده و تکمیل خواهم نمود  از شما دوستان هم خواهشمندم اگر ادرس سایتی  از مراجع یا علما رو  می دونید در بخش نظرات مطرح کنید  تا در این پست تکمیل گردد


سایت آیت الله العظمی امام خمینی : http://www.imam-khomeini.com/


سایت   مقام معظم رهبری حضرت ایت الله العظمی خامنه ای  : http://www.leader.ir/


سایت آیت الله العظمی خویی : http://www.alkhoei.net/


سایت آیت الله العظمی بهجت : http://www.mtb.ir/


سایت آیت الله العظمی تبریزی :   http://www.tabrizi.org


سایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی : http://www.makaremshirazi.org


سایت آیت الله العظمی سیستانی : http://www.sistani.org


سایت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی : http://www.lankarani.net


سایت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی : http://www.saafi.org


سایت آیت الله العظمی نوری همدانی : http://www.noorihamedani.com/


سایت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی : http://www.ardebili.com/


سایت آیت الله العظمی  وحید خراسانی : http://www.vahid-khorasani.ir/


سایت آیت الله العظمی صانعی : http://www.saanei.org


حضرت آیت الله العظمی حسینی شاهرودی : http://www.shahroudi.org/


سایت آیت الله العظمی سید محمد باقر حکیم : http://www.al-hakim.com


سایت ایت الله العظمی غروی علیاری : http://www.gharavi-aliari.com/


سایت علامه حسن زاده آملی : http://www.najmoddin.com






شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:29 عصر)
شیخ انصارى از اهل علم و محصلین شهرستانها هم
ترویج مینمود و آنان را تشویق میکرد و با بودن علماء و طلاب در شهرى اجازه نقل سهم امام علیه السلام را
تجویز نمیکرد و مخصوصا سفارش مینمود تا آنرا در همانشهر بمصرف محصلین علوم دینیه برسانند ? - آقا شیخ
محمد مهدى سبط الشیخ انصارى در تهران روزى در مجلسى به پیر مردى از شاهزادگان قاجار برخوردم ? چون مرا
شناخت از من تجلیل و احترام کرده گریه نمود ?ما علت گریه را از وى پرسیدیم ? جواب داد حکایتى در نظرم
جلو گر شد که خود شاهد و ناظر آن بودم ? سپس ادامه داده گفت روزگارى در نجف اشرف مجاور بودم ? و از پولى‏
که از ایران برایم فرستاده میشد گذران مینمودم ? اتفاقا مدتى گذشت و از ارسال پول خبرى نبود بنحویکه در
کمال مضقه و فشار قرار گرفتم و بهر کسى هم نمیواستم مطلب خود را اظهار کنم ? تا آنکه مصمم شدم قضیه را
بشیخ برسانم ? روزى خدمت شیخ شرفیاب گردیدم ? دیدم ملا رحمه الله خادم شیخ آمد و عرضه داشت فلانى است و
مقدارى سهم امام آورده شیخ حالتش دگرگون شده فرمود مگر من باو نگفتم‏که سهم امام - ع - را در شهر خودش
بمصرف اهل علم و مشتغلین برساند ? بالاخره باواجازه دادند و با اصرار زیاد شیخ وجه را بگرفت و سپس
برخواست و برفت ? من چون شیخ را خود تنها دیدم مطلب را باو رساندم ? شیخ لیره بمن داد و فرمود با کمال
احتیاط آنرا بمصرف برسان سپس از خدمتش بیرون آمدم ? چون ببازار رسیدم و خواستم مایحتاج خود را تهیه کنم
با خود گفتم که شیخ فرمود با احتیاط آنرا مصرف کن ? و فعلا از هر کس قرض بخواهم بمن میدهند لذا لیره را
حفظ نموده گفتم شاید مورد صرف آن جاى دگر باشد و مایحتاج خود را بعنوان قرض تهیه نمودم ? باز احتیاج
پیدا کردم و خواستم بان لیره دست بزنم ? ولى آن جمله کوتاه شیخ در نظرم جلوه گر شد و براى بار دوم نیز
مبلغى قرض نمودم ? تا آنکه پس از مدتى از ایران پول رسید و دیون خود را اداء نمودم ? سپس نزد شیخ رفتم و
قضیه را بعرض رساندم و پول را بانجناب دادم ولى نگرفت و فرمود نگفتم تا این اندازه احتیاط کن و خوشحال
شده دعاى خیرم گفت و از خدمتش مرخص گردیدم ? حال بدیدن شما این سرگذشت یادم آمد ? و بر فقدان آن زعیم و
مرجع عالى قدر شیعه گریه ام گرفت




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:29 عصر)
شخص عامى شیخ را درحمام - نقلست روزى اول طلوع صبح جناب شیخ انصارى ره در زمان ریاست در نجف اشرف بحمام رفت چون وارد خزینه‏ شد حمام هم تاریک بود شنید کسى در کنار خزینه با صداى بلند مى گوید غسل جنابتى که از مدار یحیى بر ذمه من تعلق گرفته بجا مى آوردم قربه الى‏الله و خود را در میان آب پرتاب مى کند و چون بیرون مى آید مى گوید نشد و دو مرتبه به بلندى رفته و باز بصداى بلند نیت غسل مى کند و خود را میان آب مى اندازد ? شیخ از
دیدن این منظره خیلى نارحت گشت و چون حمام تاریک بود او را نمى دید که چه‏کس است صدا زد اى کسى که غسل مى‏ کنى تو مجتهد مى باشى یا مقلد آن شخص گفت مقلد مى باشم ? شیخ فرمود مقلد چه شخصى هستى ? گفت مقلد آقاى شیخ انصارى مى باشم ? فرمود شیخ بتو این طور دستور داده غسل کنى ؟ گفت آرى ? شیخ فرمودند او غلط کرده اگر باین طور دستور غسل داده و بندگان خدا را بزحمت انداخته است ? آن شخص فورا دوید و در تاریکى گلوى شیخ را بدست آورد و شروع کرد بزدن و مى گفت بمرجع مسلمین توهین مى کنى قتل تو واجب است و تو را نمى گذارم زنده از حمام بیرون روى ? حمامى شنید که صداى زد و خورد مى آید فورا چراغ را آورد دید شیخ دچار
دست مقلده شده ? حمامى صدا زد اى مرد جاهل نادان آیت الله انصارى را سیلى مى زنى ? آن شخص چون جناب شیخ انصارى را شناخت بقدم او افتاد عذر خواهى کرد ? مرحوم شیخ فرمودند از تو مى گذرم بشرط آنکه دیگر این طور
غسل نکنى بلکه در قلب خود قصد غسل کن و یک مرتبه در زیر آب برو غسل تو صحیح و بدون اشکال است




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:28 عصر)
در دوران زعامت و رهبرى شیخ انصارى - ره - و هنگامى
که سیل حقوق شرعى از اطراف جهان تشیع ، به سوى او سرازیر بود ، خانواده شیخ در وضع سختى به سر مى بردند
و از نظر اقتصادى در مضیقه بودند ، زیرا شیخ براى هزینه منزل ، مبلغ ناچیزى اختصاص‏داده بود که کافى نبود
? خانواده پیش یکى از علما - که نزد شیخ از احترام و منزلتى برخوردار بود - از کمى‏مقررى خود شکایت کردند
و از او خواستند تا در این باره ، با شیخ گفتگو کند که اندکى بر مقررى افزوده شود ، تا بتوانند از عهده
هزینه ضرورى منزل ، برآیند ? آن عالم - که در این امر واسطه بود - خدمت شیخ شرفیاب شد و جریان را گفت و
خواسته خانواده را بیان کرد ، شیخ به سخنان وى ، کاملا گوش فرا داد ، ولى هیچ پاسخى نفیا و اثباتا -
نداد ? روز بعد ، وقتى شیخ به منزل آمد به همسرش فرمود : لباسهاى مرا شستشو ده و آبهاى چرکین آنها را
نگه دار و دور مریز ? همسر وظیفه شناس و متدین ، فورا فرموده شیخ را انجام داد و نزد شیخ آمد ? شیخ
انصارى فرمود : آبهاى چرکین را بیاور ? وقتى که آورد خطاب به همسر فرمود : بنوش ! بنوشم ؟ این چه امرى
است ؟ اینها مورد تنفر طبع است و عاقل چنین نمى کند ! - پس اینک ، ژرف بنگر و نیک گوش دار ، این مالهایى‏
که نزد من است در نظرم مانند همین آب چرکین است ، همان گونه که تو نمى توانى و نمى خواهى از این آب
بنوشى ، من هم حق ندارم و برایم جایز نیست به شما بیش از آنچه اکنون مى دهم ، بپردازم ، زیرا این اموال
،حقوق فقر است ، و شما با سایر مستمندان در نظرم یکسانید




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:27 عصر)
مرحوم صاحب " جواهر " در روزهاى آخر زندگیش ،
دستور داد مجلسى تشکیل شود که همه علماى طراز اول نجف اشرف در آن شرکت کنند ، مجلس مزبور در خدمت صاحب جواهر تشکیل گردید ولى شیخ انصارى در آن حضور نداشت ? صاحب جواهر فرمود : شیخ مرتضى را نیز حاضر کنید ،بس از جستجو و تفحص دیدند ، شیخ در گوشه اى از حرم شریف امیرالمومنین - ع - رو به قبله ایستاده و براى
شفاى صاحب جواهر دعا مى کند و از خداوند مى خواهد تا او از این مرض عافیت یابد ? پس از اتمام دعا ، شیخ
را به آن مجلس هدایت کردند ? صاحب جواهر شیخ را بر بالین خود نشاند و دستش را گرفته بر روى قلب خود نهاد
و گفت : " الان طاب لى الموت " ، اکنون مرگ بر من گواراست ? سپس به حاضرن فرمود : هذا مرجعکم من بعدى
این مرد پس از من مرجع و رهبر شما خواهد بود ? بعد رو به شیخ‏انصارى کرده و گفت : فل من احتیاطک فان
الشریعه سمحد سهله از احتیاطات خود بکاه‏و بسیار سخت گیر مباش ، زیرا که دین اسلام دینى است سهل و آسان ?
این مجلس پایان یافت ، و طولى نکشید که صاحب جواهر به دیار قدس پر کشید ? و اینک‏نوبت شیخ مرتضى است که
رهبرى امت را به عهده بگیرد اما او با این که چهار صد تن مجتهد مسلم اعملیتش را تصدیق کردند ، از صدور
فتوا و قبول مرجعیت ، خوددارى ورزید و به سعید العلماء مازندرانى - در گذشته حدود ???? ه ? ق ? - که در
ایران به سر مى برد و شیخ در کربلا با وى همدرس بود ، و در آن هنگام او را بر خود ترجیح مى داده ، نامه
اى بدین مضمون نوشت : هنگامى که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف العلماء استفاده مى بردیم ،
استفاده و فهم تو بیشتر از من بود ، اینک سزاوار است به نجف آمده و این امر را عهده دار شوى ! سعید
العلماء در جواب نوشت : آرى ، لیکن شما در این مدت در حوزه مشغول به تدریس و مباحثه بوده اید ولى من در
این جا گرفتار امور مردم هستم و شما در این مساله از من سزاوارترید ! شیخ انصارى ، پس از رسیدن جواب
نامه ، به حرم مطهر حضرت على - علیه السلام - مشرف شده و از آن امام بزرگ خواست که وى را در این امر
خطیر کمک نموده و از لغزش مصون بدارد




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:26 عصر)
علت گریه و زارى مردى که بر قبر شیخ انصارى افتاده مى گریست : یکى از فرزندان مرحوم شیخ مرتضى انصارى
به واسطه نقل مى کند که مردى روى قبر شیخ افتاده بود و با شدت گریه مى کرد ? وقتى علت گریه اش را
پرسیدند ، گفت جماعتى مرا وادار کردند به اینکه شیخ را به قتل برسانم من شمشیر را برداشته نیمه شب رفتم
به منزل شیخ ? وقتى وارد اطاق شیخ شدم دیدم روى سجاده در حال نماز است ، چون نشست من دستم را با شمشیر بلند کردم که بزنم در همان حال دستم بى حرکت ماند و خودم هم قادر به حرکت نبودم ? به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آنکه بطرف من برگردد گفت : خداوندا من چه کرده ام که فلانکس و فلان کس اسم همه
آن جماعت را برد ، فلان کس را فرستاده اند که مرا بکشد - اسم مرا برد - خدایا من آنها را بخشیدم توهم
آنها را ببخش ? آن وقت من التماس کردم ، عرض کردم آقا مرا ببخشید فرمود آهسته حرف بزن کسى نفهمد برو
بخانه ات ولى صبح بیا به نزد من ? من رفتم تا صبح شد همه اش در فکر بودم که بروم یا نروم و اگر نروم چه
خواهدشد بالاخره بخودم جرات داده رفتم ? دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند رفتم جلو سلام کردم
مخفیانه کیسه اى پول به من داد و فرمود برو با این پول کاسبى کن من آن پول را آورده سرمایه خود قرار
دادم و کاسبى کردم که از برکت آن پول امروز یکى از تجار بازارم و هر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:26 عصر)
شیخ آیت الله مرتضى انصارى از مراجع
بزرگ قرن سیزدهم بود و بسال ???? ه ق در نجف از دنیا رفت و همانجا دفن گردید ، از تالیفات معروف او که
جزء کتب درسى حوزه هاى علمیه در سطح عالى است کتاب مکاسب و فرائد - رسائل - است ? از سرگذشتهاى او در
حفظ بیت المال اینکه : برادرى داشت بنام " شیخ منصور " ، که از دانشمندان بزرگ است ، ولى تهیدست و فقیر
بود ، روزى مادر به حال او دلش سوخت نزد برادر او - شیخ انصارى - رفت و گله کرد و زبان به اعتراض گشود و
چنین گفت : " تو مى دانى که برادرت منصور با این عائله سنگین ، در شدت فقر بسر مى برد ، ماهیانه اى که
به او مى دهى نیازهاى او را برطرف نمى سازد ، در صورتى که اینهمه اموال تحت تصرف تو است - بخاطر اینکه
مرجع تقلید هستى - و مى توانى بیش از دیگران به او کمک کنى ؟ " ? شیخ بدقت ، سخن مادر را گوش داد ، و
هنگامى که سخنش تمام شد کلید اطاقى را که اموال شرعى در آن بود به مادر داد و مودبانه به او گفت : هر چه‏
پول برى منصور مى خواهى بردار ، به شرط اینکه من مسوول نباشم و وبال آن بر دوش خودت باشد ? " این اموالى‏
که نزد من است ، حقوق فقیران و مستمندان است و بین آنان بطور مساوى تقسیم مى گردد ، همه آنها در این
مورد یکسانند و همچون دندانه هاى شانه ، هیچکدام بر دیگرى برترى ندارند " ? مادرم ! اگر جوابى براى سوال‏
فرداى قیامت دارى ، مبلغ اضافى از این اموال براى شیخ منصور بردار ، ولى بدان حسابى بس دقیق و هولناک در
پیش است ? مادر که خود عنصر تقوا و فضیلت بود ، از خوف خدا لرزه بر اندام شد و از گفته خودتوبه کرد ، و
در حالى که کلید را به فرزندش مى داد ، عذرخواهى نمود ، و جریان فقر منصور را فراموش کرد




شیخ مرتضی انصاری_بر الوالدین_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:25 عصر)
شیخ انصارى - ره - برادرى داشته است به نام شیخ منصور که از دانشمندان بزرگ و جلیل القدر
بوده است ، ولى بسى تنگدست و فقیر ? روزى مادر وى به حالش رقت کرد و به برادر بزرگترش شیخ انصارى که در
آن هنگام ، مرجع وحید و یگانه شیعه بود ، گله کرد و زبان به اعتراض گشوده ، چنین گفت : تو مى دانى که
برادرت منصور با این عائله سنگین ، در شدت فقر به سر مى برد ، و ماهانه اى که به او مى دهى ، سد
احتیاجات او را نمى کند ، در صورتى که اینهمه اموال ، تحت تصرف توست ، و مى توانى به او بیش از دیگران
کمک کنى ? شیخ به دقت به سخنان مادر گوش فرا داد و هنگامى که سخنش به پایان رسید کلید اتاقى که وجوه
شرعى در آن بود تحویل مادر داد ، و خطاب به وى بال حنى مودبانه و خاضعانه ، چنین اظهار کرد : " مادر !
بیا این کلید را بگیر ، و هر چه پول براى منصور مى خواهى بردار به شرط این که در قبال آن ، من مسوولیتى
نداشته باشم و وبال آن بر دوش خودت باشد و تو آن را تحمل کنى ! این اموالى که نزد من است ، حقوق فقیران
و مستمندان است و بین آنان به طور مساوى ، تقسیم مى شود ، همه تنگدستان در این باب ، یکسانند ، و بسان
دندانه هاى شانه ? و هیچ کدام بر دیگرى‏برترى ندارند ? مادرم ! اگر جوابى براى فرداى قیامت - در قبال این‏
مبلغ اضافى که براى منصور برمى دارى - دارى ، هر چه مى خواهى انجام ده ولى بدان که حسابى در پیش است بس
دقیق و سخت و هولناک و بدون کمترین مسامحه ! مادر شیخ - که عنصر تقوا و فضیلت و خداترسى بود - وقتى این
جملات را شنید ، از خوف خداوند ، لرزه بر اندامش افتاد و از گفته خویش ، توبه کرد و در حالى که کلیدرا
به فرزند تقدیم مى کرد ، از او پوزش طلبید و مستمندى منصور را ، به فراموشى سپرد




<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 67 بازدید
    بازدید دیروز: 26
    کل بازدیدها: 698384 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •