سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:25 عصر)
شیخ و مادر : - عادت شیخ انصارى این بود که در بازگشت از مجلس تدریس ، ابتدا نزد مادر مى آمد و براى
دلجوئى از آن پیره زن با وى گفتگو مى کرد ، و از اوضاع زندگى مردم پیشین مى پرسید ، و مزاح مى کرد تا
مادر را مى خنداند ? سپس به‏اتاق مطالعه و عبادت مى رفت ? روزى شیخ به مادر گفت : دوران کودکى ام را به
یاد دارى که مشغول علوم مقدماتى بودم ، و مرا براى انجام دادن کارهاى منزل ، به این سو و آن سو مى
فرستادى ، ولى من پس از فراغت از درس و مباحثه ، آنها را انجام مى دادم و به منزل مى آمدم ، و تو خشمگین‏
مى شدى و مى گفتى ، " اجاقم کور است " ؟ ? اکنون هم اجاقت کور است ؟ مادر از روى مزاح گفت بله ، اینک هم‏
چنین است ، زیرا آن وقت ، به کارهاى منزل نمى رسیدى و اکنون هم که به مقامى رسیده اى ، به سبب احتیاط
زیادى که در صرف وجوه شرعى مى کنى ، ما را تحت فشار قرار داده اى




شیخ مرتضی انصاری_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:23 عصر)
شیخ مرتضى انصارى : مرحوم " آیت الله سید حسن ترک " از بزرگان و مراجع مهم " نجف اشرف " بود ? ایشان در
سال ???? در نجف وفات یافت ? وى پس از تحصیل در " کربلا " به نجف اشرف مشرف شد و پس از مدتى مشغول تدریس‏ خارج گردید ? روزى بر حسب تصادق زودتر از وقت تدریس به مسجد رفت ? همانطور که تنها در مسجد نشسته بود ،چشمش به فردى افتاد که سرگرم تدریس بود ? سید به بحث آن مرد گوش دادو در پایان از تبحر و استادى او به
حیرت افتاد ? روز دیگر عمدا زودتر از وقت مقرر به مسجد رفت و پاى درس آن مرد نشست ? چون شیفته درس او
شده بود ، چند روز دیگر این کار را پس از تحقیق پرسید معلوم شد که آن فرد ، " شیخ مرتضى انصارى " است که‏
به تازگى از سفر چهار ساله اش از ایران بازگشته بود ? روز بعد سید قبل از شروع درس به شاگردانش گفت : "
براى من مسلم گشته است که شیخ انصارى مرد فاضلى‏است و درسش براى شما مفیدتر است ? به همین خاطر از امروز به بعد من و همه شما به‏پاى درس ایشان مى رویم ? " از آن روز به بعد ، شهرت شیخ انصارى زیاد شد و پس از
مدتى به مقام مرجعیت رسید ? پس از وفات شیخ انصارى در سال ???? ، تدریس دروسى‏که شیخ مى فرمود ، به عهده مرحوم سید حسن ترک گذاشته شد




شیخ مرتضی انصاری_ادب در کلام_حق الناس (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:22 عصر)
از فاضل مدقق و عالم محقق مرحوم حاج میرزا حبیب الله رشتى که از تلامذه شیخ انصارى است از پسر مرحوم
حاج سید على شوشترى نقل مى فرماید که در حدود سال ???? وبائى در نجف اشرف واقع گردید اواسط شب مرحوم
والد یعنى حاج سید على باین مرض مبتلا شد و چون حالت وى را بسیار پریشان دیدم و ضعف پیرى هم در او زیاد
بود از ترس آنکه مبادا فوت گردد و شیخ از ما مواخذه فرماید که چرا جهت عیادت باو اطلاع ندادیم چراغ
فانوس را از براى اعلام شیخ روشن کردیم ? سید چون مطلع شد فرمود چه خیال دارید عرض کردیم میخواهیم برویم‏
شیخ را خبر نمائیم فرمود لازم نیست و حالا تشریف میاورد لحظه نگذشت که درب منزل کوبیده شد سید فرمود شیخ‏
است در را بگشائیدچون در را گشودیم شیخ را با ملا رحمه الله - خادم شیخ - در پشت درب دیدیم ? شیخ فرمود
حاج سید على چگونه است عرض کردیم حالا که مبتلا شده است خدا رحم کند انشاء الله شیخ فرمود انشاء الله
باکى نیست و داخل خانه شد سید را مضطرب و پریشان دید باو فرمود مضطرب مباش انشاء الله خوب مى شوى ? سید
عرض کرد از کجا مى گوئى ؟ فرمود من از خدا خواسته ام که تو بعد از من باشى و بر جنازه ام نماز گذارى گفت‏
که چرا این را خواستى فرمود حال که شد و باجابت رسید پس شیخ نشست و قدرى سوال و جواب و مطایبه کردند سپس‏ برخاست و برفت ? فرداى آن روز شیخ پس از خاتمه درس در بالاى منبر فرمود میگویند حاج سید على مریض است هر کس از طلاب که بعیادت او میخواهد برود با من بیاید و از منبر بزیر آمده با جمعى از طلاب بخانه سید رفت ?
فاضل عراقى گوید که حقیر هم در آن مجلس بودم و این سخن را هم از شیخ شنیدم لکن کارى لازم مانع از همراهى‏
با ایشان گردید ? راوى گوید چون شیخ وارد منزل سید گردید مانند کسیکه خبر نداشته باشد از سید احوالپرسى
مى فرمود من خواستم عرض کنم که شیخنا دیشب اینجا تشریف آورده اید و از حال سید اطلاع دارید ناگاه سید
انگشت بدندان گزید و اشاره کرد من هم سکوت نمودم و بعد هم سید عافیت یافت و خوب شد و زنده ماند تا آنکه
شیخ وفات فرمود و حسب الوصیه بر جنازه شیخ نماز گذاشت ? - رازدارى قدرت تکوینى‏علماغیر ازائمه‏بصورت‏شرعى‏و
دیگرى ، گاو شیخ انصارى به هنگام شخم زدن به زمین وقفى قدم نهاد و از آن جا به‏زمین او مراجعت کرد ، به
جهت آن که قلیلى از خاک آن به زمین او داخل شده بود ، محصول زمین خود را نخورد




شیخ مرتضی انصاری_2 (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:22 عصر)
دست پرورده آن بزرگوار علامه جلیل القدر ، سرور ما ، سید
حسین صدر الدین که از قول شیخ عبد الکریم آل محیى الدین ، برایم نقل نمود که ایشان گفته بود : روزى
مادرم به من گفت : در خواب دیدم که حضرت صاحب الزمان - صلوات الله علیه - به سوى‏تو فرستاده و تو را
همراه خود به حج بیت الله الحرام بردند ? شیخ عبد الکریم گوید : مدتى گذشت و من خواب را فراموش کردم ?
تا اینکه روزى میرزاى شیرازى مرا طلبید و من نزد ایشان - در حالیکه در درگاه خانه ایستاده بود - رفتم
بعد از سلام‏و احوال پرسى به من فرمود : یا شیخ ، من تصمیم تشرف به حج را دارم ، آیا شما هم با من مى
آئید ? عرض کردم : آرى مانعى ندارد ? پس ایشان ورقى به من داد که در آن نیازهاى سفر را نوشتم سپس میرزا
از جیب خود درهمهائى درآورد و فرمود : با این پول هر چه که لازم است بخر ، و براى سفر هم آماده شو ? پس
من رفتم وچیزهاى مورد نیاز را خریدم و کارهاى خود را هم رو به راه نمودم و باایشان عازم حج شدم ? پس از
آن بود که خواب مادرم را به یاد آوردم و مقام آقا در نظرم بس بالا رفت و بسیار علاقه مند به مجلس - درس
- شدم ? روز دیگرى مادرم گفت : من خواب خوبى برایت دیده ام ، گفتم : خیر است انشاء الله ? گفت : دیدم که‏
حضرت صاحب الزمان - که صلوات خدا بر او و پدرانش باد و خداوند در ظهورش تعجیل نماید - به سویت فرستاده و
از تو مى خواهد که براى حضرتش خانه اى‏در غرى - در حوالى نجف - تعمیر نمائى ? پس تو رفتى و امر ایشان را
به جا آورده وتعمیر خانه را به پایان بردى ? شیخ عبد الکریم گوید : بیش از چند روزى نگذشت که میرزاى
شیرازى دنبال من فرستاده‏و فرمود : من از شما تقاضاى انجام یک کار که در نظرم مهم است ، دارم و آن اینکه
این خانه را براى ما تعمیر نمائى ? پس امتثال امر کردم و خانه ایشان را که نزدیک خانه علامه شیخ مرتضى
انصارى - در نجف - بود تعمیر نمودم ، در حالیکه در آن ضمن رویاى والده ام را بکلى فراموش کرده بودم و
چون آن را بخاطر آوردم ، اخلاص ظاهر و باطنم در انجام خدمتش فزونى یافت ? بعد از نقل این حکایت سید حسن
- که خداوند سایه اش را مستدام بدارد - گفت : این شیخ عبد الکریم از یگانگان روزگار و بى همتا در امانت
و زهد و تقوى بود به همین خاطر هم تمامى امور استاد بزرگ - میرزاى شیرازى - در دست وى قرار داشت و صاحب
سرو امین آقا بر مال و اهل و عیال ایشان بود ? یک ماه هم بیشتر بعد از وفات استاد زنده نماند




شیخ مرتضی انصاری_قضاء حاجت مومن (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 11:8 عصر)
داستان شیخ عبدالرحیم و شیخ انصارى بطور مسلم اسم شریف مرحوم شیخ مرتضى انصارى را شنیده اید و این
بزرگ مرد در میان‏دانشمندان و فقهاء و متاخرین یا اصلا نظیر نداشته و یا کم نظیر بوده است و علاوه‏بر
مقامات علمى که این رادمرد دارا بود بعضى اوقات واسطه فیض از ائمه اطهار علیهم السلام بوده است ? مرحوم
شیخ عبدالرحیم دزفولى همشهرى شیخ انصارى که مرد عالم و مورد وثوق بوده نقل‏میکند من دو حاجت مهم داشتم و
کسى از آنها آگاه نبود و در درگاه احدیت قضاء و اجابت آن را التماس میکردم و همواره حضرت امیر المومنین
و حضرت ابوالفضل علیهما السلام را شفیع قرار میدادم تا اینکه در یکى از زیارات مخصوصه از نجف بکربلا
رفتم و باز در حرم شریف آن دو مطلب را درخواست نمودم ولى اثرى نیز نه بخشید ? روزى در حرم مطهر ابوالفضل‏
علیه السلام جمعیت بسیارى دیدم از قضیه سوال کردم گفتند : پسر یکى از اعراب صحرا نشین مدتى است فالج شده‏
او را بقصد شفا باین حرم شریف آورده و مشمول الطاف آن بزرگوار واقع شده و شفا یافته است اینک مردم
لباسهاى او را پاره کرده و براى تبرک میبرند ? میگوید : من از این واقعه حالم دگرگون شد آه سرد از نهاد
برکشیدم و بضریح مطهر نزدیک رفته عرضه داشتم یا ابا الفضل مرا دو حاجت مشروع بود که مکرر نزد پدر و
برادر و خودت عرض کردم و اعتنا نکردید ولى این بچه معدان - بادیه نشین - بمحض اینکه دخیل آورد اجابت
نمودید ، و از این معامله چنین فهمیدم که پس از چهل سال زیارت و مجاورت و اشتغال بعلم مقدار یک بچه
معدان در نظر شما ارزش ندارم ? لذا دیگر در این بلاد نمانده و بایران مهاجرت میکنم ، این سخن بگفتم و از
حرم مطهر حضرت ابى عبد الله علیه السلام - نیز - مانند کسى که از آقاى خود قهر باشد سلام مختصرى عرض
کرده بمنزل بازگشتم و مختصر اسبابى را که داشتم گرفته روانه نجف‏اشرف شدم باین قصد که عیال و اسباب خود
را برداشته بشهر خویش برگردم ? چون بنجف رسیدم از راه صحن مطهر بسوى خانه روانه شدم در صحن ملا رحمه
الله خادم شیخ را دیدم و با هم مصافحه و معانقه نمودیم و گفت : شیخ تو را میخواهد گفتم شیخ‏از کجا
میدانست که حالا وارد میشوم گفت : نمیدانم اینقدر میدانم که بمن فرمود : برو در صحن شیخ عبدالرحیم از
کربلا مى آید او را نزد من بیاور ? چون ان را شنیدم با خود گفتم شاید بملاحظه اینکه مجاورین فرداى روز
زیارت ، مخصوصه در کربلا خارج و فرداى آن روز بنجف میرسند و اغلب هم از راه صحن وارد میشوند از این جهه
بملا رحمه الله فرموده که مرا در صحن به بیند - در هر صورت - بخانه شیخ روانه شدیم چون وارد بیرونى شدیم‏
کسى نبود ملا درب اندرونى را کوبید شیخ آواز داد کیستى ؟ ملا رحمه الله عرض کرد شیخ عبدالرحیم را آوردم
? شیخ تشریف آوردند و بملا فرمودند تو برو ، چون او رفت بمن فرمود : شما فلان و فلان حاجت را دارى ؟ و
بانها تصریح فرمود : - در صورتیکه باحدى اظهار نکرده بودم- عرض کردم آرى چنین است ، فرمود : اما فلان
حاجت را من برمى آورم و دیگرى را خودت استخاره کن اگر خوب آمد مقدمات آن را هم فراهم مینمایم و خود آن
را بجا بیاور و من نیز رفتم و استخاره کردم خوب آمد نتیجه را بشیخ عرض کردم انجام داده شد ? من بیشتر از
اینها از او توقع داشتم حال یکى از مقامات شیخ را شنیدى آن وقت بمادر شیخ به داشتم همچو فرزندى تبریک و
چشم روشنى گفتند در جواب آنها مادرش گفت من بیشتر از اینها از او توقع داشتم زیرا یک روزى نشد که من
بدون وضو باو شیر داده باشم در صورتیکه مادر شیخ از زنان‏متعبد بوده و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرد
? وقتى که مادر شیخ از دنیا رفت زیاد اظهار تاسف کرده و گریه نمود بحدیکه بعضى از خواص اصحابش زبان تعرض‏
باز کردند ، شیخ فرمود گریه و تاسفم نه براى آن است که مادر را از دست داده ام بلکه علتش این است که
بسیارى از بلاها بسبب وجود آن مخدره از ما دفع میشد و چه برکتها که از وجودش خداوند متعال بر ما ارزانى
میداشت، لذا از فقدان این نعمت عظمى متاثرم و بر آن گریانم ?




شیخ عباس قمی_مرگ و سکرات موت_اخلاص0 (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:51 عصر)
یازده جواب صواب در عالم خواب : مرحوم شیخ حر عاملى علیه الرحمه مى فرماید : در سفر سوم حج بیت الله
الحرام از محل احرام تا آخر اعمال حج را پیاده انجام دادم وعده زیادى هم به واسطه من اعمالشان را پیاده
انجام دادند یک شب در عالم خواب دیدم کسى از من پرسید چرا امام حسن علیه السلام با آنکه پیاده به حج
تشریف مى بردند حیوان سوارى هم همراه خود مى بردند و سوار هم نمى شدند ؟ آیا همراه بردن مرکوب چه مصلحتى‏
و چه فائده اى داشت ؟ من در پاسخ او چند علت و جهت ذکر کردم ? - پیاده رفتن براى کمى مخارج حج نباشد ? -
کسى گمان نبرد که امام براى صرفه جوئى پیاده مى روند ? - مى خواستند استحباب این عمل را بیان کنند ? -
براى اتفاق مال فى سبیل الله ? - احتمال داشت که به واسطه خستگى و عجز از راه رفتن مورد احتیاج بشود ? -
اطمینان خاطر و طیب نفس که باعث مى شود انسان خستگى زیاد احساس نکند کما اینکه تجربه شده کسى که مرکوب همراهش باشد زیاد احساس خستگى نمى کند و اشاره به این نکته است فرمایش على علیه السلام : " من وثق بماء لم یظما " ? - در مراجعت از مکه سوار شوند ? - احتمال وجود دزد و قطاع الطریق بوده در این مواقع انسان
نیاز به مرکب دارد ? - حضور این گونه محامل و مراکب در مکه بواسطه تبرک ?? - اظهار حسب و شرافت و مقام و
جلالت خود که در این حکمت ها و مصالح زیادى بوده است ?? - اظهار نعمت هاى خداوند - و اما بنعمه ربک فحدث‏
- این مطالبى بود که در خواب به نظرم آمد گفتم و از خواب بیدار شدم و همه را نوشتم - محدث قمى در سفینه
البحار مى گوید آن دست خط در نزد من موجود است




شیخ عباس قمی_توشل_قضاء حاجت برادر مومن (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:50 عصر)
فرزند بزرگ محدث قمى مى گویند : " فراموش نمى کنم زمانى که در نجف اشرف بودیم ، پدرم یک روز صبح - در حدود
سال ???? ه ? ق ?یعنى دو سال قبل از وفاتشان - از خواب برخاستند و گفتند : امروز چشمم به شدت درد مى کند و قادر به مطالعه و نوشتن‏نیستم ? و بسیار ناراحت بنظر مى رسید ? تقریبا زبان حالشان این بود که شاید خاندان پیغمبر
- صلوات الله علیهم - مرا از خود طرد کرده باشند ? آن مرحوم عادت داشت که گاهى این مطلب را با تاثر مى
گفت و مى گریست ? آقاى محدث زاده مى افزاید: در آن اوقات مشغول تحصیل بودم ? رفتم به مدرسه و ظهر که به
خانه برگشتم ، دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند ? عرض کردم : چشمتان بهتر شد ؟ فرمود : " درد بکلى مرتفع
گردید ? سوال کردم : چگونه معالجه فرمودید ؟ پاسخ داد : وضو ساختم و مقابل قبله نشستم و کتاب " کافى "
را به چشم کشیدم ، درد چشمم برطرف شد ? و تا پایان عمر دیگر به درد چشم مبتلا نگردید ?




شیخ عباس قمی_محبت و ولایت اهلبیت_+سکرات موت و عذاب قبر (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:50 عصر)
یکى از دانشمندان معاصر مى گوید : " من از همان اوقات که به تحصیل مقدمات
اشتغال داشته ام ، نام محدث قمى را در محضر مبارک پدر بزرگوارم زیاد و توام با تجلیل مى شنیدم ? وقتى که‏
براى تحصیل به مشهد مشرف شدم ، زیارت ایشان را بسیار مغتنم مى شمردم ? چند سالى که با این دانشمند با
ایمان معاشرت داشتم و از نزدیک به مراتب علم و عمل و پارسایى و پرهیزکارى ایشان آشنا شدم ، روز بروز بر
ارادتم مى افزود ? در یکى از ماههاى رمضان با چند تن از دوستان از ایشان خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد
اقامه جماعت را بر معتقدان و علاقه مندان منت نهند ? با اصرار و پافشارى ، این خواهش پذیرفته شد و چند
روز نماز ظهر و عصر در یکى از شبستانهاى آن جا اقامه شد و بر جمعیت این جماعت ، روز بروز افزوده مى شد ?
هنوز به ده روز نرسیده بود که اشخاص زیادى اطلاع یافتند و جمعیت فوق العاده شد ? یک روز پس از اتمام
نماز ظهر به من که نزدیک ایشان بودم گفتند : من امروز نمى توانم نماز عصر بخواندم ? رفتند و دیگر آن سال‏
را براى نماز جماعت نیامدند ? در موقع ملاقات و سوال از علت ترک نماز جماعت گفتند : حقیقت این است که در
رکوع رکعت چهارم متوجه شدم که صداى اقتدا کنندگان که پشت سر من مى گویند " یا الله یا الله ، ان الله مع‏
الصابرین " ، از محلى بسیار دور به گوش مى رسد ? این توجه ، مرا به زیادتى جمعیت متوجه کرد و در من شادى‏
و فرحى تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه زیاد است ، بنابراین ، من براى امامت اهلیت
ندارم " ? یکى از دوستان محدث قمى مى گوید : " اگر محدث قمى چند روز در جایى مرتب به نماز مى ایستاد و
مردم پشت سر وى صف بسته و نماز جماعت مى گزاردند ، همین که مکبر پیدا مى شد و تکبیر مى گفت ، دیگر نماز
جماعت را ادامه نمى داد ? " ? جالب است بدانیم که محدث قمى - ره - همان کسى است که شب جمعه اى ، پس از
نماز شب ، در نجف اشرف مشغول خواندن سوره " یس " مى شود ، وقتى که به آیه شریفه ?? : " هذه جهنم التى
کنتم توعدون " مى رسد چند بار آن را تکرار کرده و مکررا مى گوید : " اعوذ بالله من النار " پناه مى برم
به خداوند از آتش جهنم ? و چنان منقلب مى شود که نمى تواند بقیه سوره را بخواند و به همان حال باقى مى
ماند تا هنگام اذان صبح که مشغول نماز صبح مى شود ? ? - نماز ریاء ???- از وصایاى ابن جوزى - در [ وقایع‏
الایام ] مرحوم محدث قمى صفحه ?? آمده که : " ابن جوزى " به خط خود زیاد نوشته بود و ریزه هاى تراش قلم
خود را که با آن حدیث نوشته بود جمع کرد و هنگام مردن وصیت کرد که آب غسل مرا با آن ریزه هاى قلم‏گرم
کنید ? وقتى که از دنیا رفت آب غسل او را با آنها گرم کردند و کفایت کرد و بلکه زیاد هم آمد




شیخ عباس قمیکوشش و پشتکار (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:49 عصر)
نویسنده: از مرحوم حاج میرزا على محدث زاده فرزند بزرگ مرحوم محدث قمى شنیدم که مى گفت : " مرحوم پدرم
دوبار تمام بحار الانوار را به دقت مطالعه نمود و در هر ماده آنچه را مى خواست در اوراق متعددى که به
عدد حروف تهجى در کف اتاق پهن کرده و روى آن چیز گذاشته بود که باد آنها را بهم نریزد یاداشت مى کرد ?
مى گفت پدرم آهسته در میان آن اوراق راه مى رفت و نکات لازم را یاداشت مى کرد " ? فکر کنید دوباره
مطالعه دقیق بحار الانوار چه قدر وقت مى گیرد ، و یادداشت آن همه نکات چه اندازه دقت و حوصله مى خواهد
آن هم به سبک فیش بردارى بدان گونه ؟




شیخ عباس قمی_تواضع در برابر مردم_طرز برخورد با سادات (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:48 عصر)
او نسبت به اهل علم مخصوصا سادات و اولاد پیامبر ، احترام زیاد قائل بود ? اگر سیدى در مجلس بود بر او تقدم نمى جست و پا به سویش دراز نمى کرد ? [ فرزند ایشان از مرحوم سلطان الواعظین شیرازى - مولف کتاب شبهاى پیشاور -
نقل مى کند که گفته بود در ایامى که مفاتیح الجنان تازه منتشر شده بود ، روزى در سرداب سامرا آن را در
دست داشتم و مشغول زیارت بودم ? دیدم شیخى با قباى کرباس وعمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است ? شیخ از من‏ پرسید : این کتاب از کیست ؟ پاسخ دادم : از محدث قمى آقاى حاج شیخ عباس است و شروع کردم به تعریف کردن از آن ? شیخ گفت : این قدر هم تعریف ندارد ،بى خود تعریف مى کنى ، من با ناراحتى گفتم : آقا برخیز و از
اینجا برو [ و دیگر از این گونه سخنان بر زبان میاور ] ? کسى که کنار من نشسته بود ، دست زد به پهلویم و
گفت ، مودب باش ، ایشان خود محدث‏قمى هستند ! من برخاستم با آن مرحوم روبوسى کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ایشان را ببوسم ولى آن مرحوم نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت : شما سید هستید ? گویند : چند ساعت قبل از وفات محدث قمى ، مقدارى آب سیب برایش آوردند ? دخترکى خردسال از سادات در منزل آن مرحوم بود محدث مى گویند ، اول بدهید این دختر بچه علویه از آن بنوشد ، بعد به من بدهید ! اطرافیان هم ابتدا آب
سیب را به‏دخترک دادند تا قدرى نوشید ، سپس محدث باقیمانده را به قصد استشفا سر کشید ! " -




<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 64 بازدید
    بازدید دیروز: 26
    کل بازدیدها: 698381 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •