مزار مجلسى [ یکى از ابعادى که باید در پیرامون آن بحث لازم و کافى بعمل آید این است که چطور شد در
میان علماء و معاصرین مرحوم مجلسى ایشان این موفقیت را بدست آورد و توانست کتابى همچون بحار الانوار را
که مشابه آن تا قبل از زمان علامه مجلسى وجود نداشت ، تالیف نماید ، با توجه به اینکه صنعت چاپ هم در آن
زمان نبود و کتابها را با دست مى نوشتند ، این کتاب که ??? جلد مى باشد ، با امکانات علمى گسترده و
اختیارات وسیع و نفوذ کلمه مرحوم مجلسى تالیف آن امکان پذیر شد ، باید پیرامون خلقیات و روحیات و چگونگى
رفتار مرحوم مجلسى با علما و دانشمندان و بزرگان و طبقات مختلف مردم بررسى شود ، و با توجه به بعد
عبادتى ایشان و فرصت کم چگونه او توانست با کمک شاگردان خود دست به تالیف دائره المعارف کم نظیر شیعه
بزند ، باید پرسید که چرا با وجود قبور بسیارى از امام زاده ها و بزرگان در اصفهان ، مردم ، از تمام
اقشار و اصناف به مجلسى و قبر او ایمان و اعتقاد دارند ، از زیارت قبر او غافل نیستند ، و بر سر مزار او
دعا مى کنند و از خداوند طلب قضاء حوائج خود را مى نمایند ، و غالبا هم مستجاب مى گردد ، این نیست مگر
از برکات و فیوضات صاحب قبر ، زیرا قبر مجلسى همانند قبر سید مرتضى و سید رضى و سید بحر العلوم منبع خیر
و فیض و برکات است و مردم با زیارت این گونه قبور و دعا کردن در نزد قبر از خداوند متعال قضاء حوائج و
نیازهاى خود را طلب مى کنند ، و غالبا به مقصود هم مى رسند ، من به عنوان نمونه مطلبى را ذکر مى کنم که
خودم از برکات مرقد مطهر مجلسى دیدم ، در آن زمان که تصمیم گرفتم منابع مطالب بحار الانوار را پیدا کنم
یعنى آن کتابهائى را که علامه مجلسى از آنها در بحار نقل نموده است ، من دیدم دو کتاب " الامامه و
التبصره " و " اعلام الدین دیلمى " را که در تمام کتابخانه ها و فهرست ها به دنبال آنها مى گردم ، پیدا
نمى شود ، کتاب " الامامه و التبصره " مولف آن پدر شیخ صدوق رضوان الله علیها است ، به مرحوم آیه الله
العظمى بروجردى که خبره این صناعت است و در عمر طولانى اش اطلاعات فراوانى از نام و فهرست کتابها و
کتابخانه ها اندوخته بود ، مراجعه نمودم و ایشان فرمودند ، من هیچیک از کتابهاى پدر صدوق علیه الرحمه را
حتى کتاب " الامامه و التبصره " را ندیده ام ، من مشاهده کردم که مرحوم مجلسى از این دو کتاب بسیار
روایت نقل مى کند ، اما هر چه به فهرست کتابخانه ها مراجعه کردم پیدا نشد و به هر کدام از علما متوسل
شدم گفتند ، اثرى از این دو کتاب در دست نیست ، تصمیم گرفتم به سر قبر مرحوم علامه مجلسى بروم و از خود
او بخواهم ، که از خداوند بخواهد که خدا این دو کتاب را به من برساند ، حدود ساعت نه - ? - بود به سر
قبر مرحوم مجلسى رفتم ، یک سوره قرآن و سوره تبارک و سوره الرحمن براى دو مجلسى پدر و پسر خواندم ، و
گفتم آقایان پدر و پسر ، شما بزرگوارید ، و من براى کتاب شما از قم به اینجا آمده ام تا از شما استمداد
کنم ، و تقاضاى من این است که شما پدر و سر این دو کتاب را براى من فراهم کنید ، یکى کتاب " الامامه و
التبصره و دیگر کتاب اعلام الدین دیلمى " بعد از خواندن قرآن و فاتحه از مقبره بیرون آمدم ، با خود گفتم
پیش از ظهر به منزل پدر زنم مى روم ، و از آنجا به منزل پدرم مى روم و ناهار را در آنجا صرف مى کنم سپس
به قم مراجعت مى کنم ، ساعت ?? بود که به منزل پدر زن رفته و دق الباب نمودم ، ایشان با لباس عبا و
عمامه مرتب آماده بود که بیرون برود ، من به او گفتم که آقا من قصد زیارت شما را داشتم ، اکنون بر مى
گردم ، گفتند خیر شما باید بیائید و ناهار را با ما هم صرف کنیم ، گفتم ناهار در منزل پدرم خواهم بود ،
گفتند من نمى روم جائى که مى خواستم بروم ، گفتم نه من مانع کار شما نمى شوم ، پرسیدم کجا مى خواستید
بروید ؟ گفتند به منزل حاج سید محمد على روضاتى ، بنا شد با هم برویم ، ایام عید هم بود ، رفتیم و وارد
شدیم ، تا ایشان مرا دید خوشحال شد ، و بدون مقدمه گفت : " اگر خدا بخواهد ، درى به تخته اى بخورد " از
ایشان پرسیدم ، این مثل را به چه مناسبت گفتید ؟ گفتند : روزیاز خانه بیرون رفتم براى خرید از بازار و
خیلى هم عجله داشتم ، در راه به پیرزنى برخوردم ، که دو لا و عصا بدست بود ، مرا صدا کرد و گفت ، آقا یک
بقچه توى گنجه است ، که قرآن پاره و رساله و بعضى کتابها توى آن است ، مى ترسم ، موش آنها را بجود و یا
بى حرمتى شود و موش فضله در آنها بریزد ، شما بیائید و قرآن آنها را جدا کنید تا باقى را به رودخانه
بریزیم ، من چون دیدم ، اسم قرآن را آورد ، با اینکه عجله داشتم ، همراه او رفتم ، و در منزل ، او در
گنجه ، را باز کرد و آن بقچه را بیرون آورد و چهار طرف آن به علامت ضربدر بسته شده بود ، بسته را گرفته
و گرهها را گشودم ، اول کتابى که به دست من آمد ، دیدم کتاب " الامامه و التبصره " پشت آن نوشته شده است
به خط مرحوم مجلسى که عینا هم اکنون در مدرسه ما موجود است ، گفتم با تعجب آقا چه گفتید ؟ گفتند : کتاب
" الامامه و التبصره " گفتم مى شود این کتاب را براى من بیاورید ؟ گفتند اشکالى ندارد ، کتاب را آوردند
تا چشم من به کتاب افتاد ، گریه کردم ایشان پرسید ، چرا گریه مى کنى ؟ گفتم من الان سر قبر مرحوم مجلسى
بودم و به ایشان گفتم ، من از قم آمده ام از شما پدر و پسر دو کتاب " الامامه و التبصره و اعلام الدین
دیلمى " را مى خواهم ، و اکنون به کتاب اول دسترسى پیدا کردم و خدا را شکر مى کنم ، چند روز گذشت ، آقاى
شیخ رضا استادى که از فضلاى حوزه و محققین است ، ایشان آمدند و گفتند : فلانى من به کتابخانه آستان قدس
رضوى رفته بودم براى تحقیق در احوال مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمى ، و این کتاب اعلام الدین دیلیم را در
آنجا پیدا کردم ، و آن را شیخ بهائى علیه الرحمه به کتابخانه آستانه قدس اهداء نموده است و نسخه منحصر
بفرد مى باشد ، من از آن کتاب زیرا کس تهیه نمودم و گفتم این هم پاداش دوم ، هر دو کتاب مورد نظر من از
کرامت و برکت توسل به قبر مرحوم مجلسى رضوان الله علیه به فاصله اى چند روز به دست من رسید ? ] " و
الحمد لله " اثار ایمان بر بدن بعد از مرگ اداب تعلیم و تعلم عالم بزرگ شهید قاضى نور الله شوشترى شرح
یکى از مناظرات شیخ صدوق را با این جملات آغاز مى کند : " چون صیت فضائل نفسى و نفسانى آن شیخ عالم
ربانى در میان اقاصى و ادانى مشهور گردید آوازه ریاست و اجتهاد او در مذهب شیعه امامیه به سمع ملک رکن
الدوله مذکوررسید ، مشتاق صحبت فائض البهجت او گردید و به تعظیم تمام ، التماس تشریف قدوم سعادت لزوم او
نمود ? و چون بمجلس در آمد او را پهلوى خود نشانده نیازمندى بسیار اظهار فرمود و چون مجلس قرار گرفت ،
جناب شیخ را دعوت به مباحثه و مناظره نمود ??? " آنگاه ، علامه شوشترى ، مشروح مذاکرات آن مجلس و مناظره
جالبى را که بین شیخ و علماى مجلس در گرفته است نقل مى نماید و دلایلى را که از آیات قرآن و وقایع مستند
تاریخى براى اثبات حقانیت مرام خود ، آورده است ذکر مى کند ? در این مناظره قدرت بیان و موقعیت علمى شیخ
همه حضار را تحت تاثیر شدید خود قرارداد و سلطان با احترام خاص ، او را از مجلس بدرقه کرد ? بعد از رفتن
وى ، شخصى از راه کینه و حسد عرضه داشت که این شیخ معتقد است که سر مطهر حضرت حسین ابن على - ع - در سر نیزه سوره کهف مى خوانده است ، ملک گفت این سخن را از او شنیده ام اما از او خواهم پرسید آنگاه نامه اى
در این باب به خدمت شیخ نوشت چون نامه به نظر شیخ رسید در جواب نوشت : " بلى این چنین قضیه به ما رسیده
است که آن سر مطهر چند آیه از سوره کهف را تلاوت کرده است لکن این خبر از هیچ یک از ائمه اطهار - ع - به
ما نرسیده اما من منکر آن نیستم زیرا جائى که تکلم اعضاء ارباب معاصى و سخن گفتن دست و پاى گناهکاران در
روز قیامت به مدلول آیات قرآن ثابت و محقق است چگونه روا نباشد که سر امام و خلیفه الله و سید جوانان
اهل بهشت و جگر گوشه رسول خدا به نطق و بیان در آید و این کرامت باهره باراده خداوند قادر از وى ظاهر
گردد بلکه انکار امکان آن در حقیقت انکار قدرت الهى و فضیلت حضرت نبوى - ص - است و هر کس امثال این
اخبار را بعد از تحقق و صحت سند آن انکار نماید پس مى تواند شرایع انبیاى سلف و معجزات آنان را نیز
انکار کند زیرا آن امور نیز به مثل همین طرق و اسانید بر ما ظاهر گردیده و مضمون آن به درجه صحت رسیده
است