سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیخ صدوق_ (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:37 عصر)
مزار مجلسى [ یکى از ابعادى که باید در پیرامون آن بحث لازم و کافى بعمل آید این است که چطور شد در
میان علماء و معاصرین مرحوم مجلسى ایشان این موفقیت را بدست آورد و توانست کتابى همچون بحار الانوار را
که مشابه آن تا قبل از زمان علامه مجلسى وجود نداشت ، تالیف نماید ، با توجه به اینکه صنعت چاپ هم در آن‏
زمان نبود و کتابها را با دست مى نوشتند ، این کتاب که ??? جلد مى باشد ، با امکانات علمى گسترده و
اختیارات وسیع و نفوذ کلمه مرحوم مجلسى تالیف آن امکان پذیر شد ، باید پیرامون خلقیات و روحیات و چگونگى‏
رفتار مرحوم مجلسى با علما و دانشمندان و بزرگان و طبقات مختلف مردم بررسى شود ، و با توجه به بعد
عبادتى ایشان و فرصت کم چگونه او توانست با کمک شاگردان خود دست به تالیف دائره المعارف کم نظیر شیعه
بزند ، باید پرسید که چرا با وجود قبور بسیارى از امام زاده ها و بزرگان در اصفهان ، مردم ، از تمام
اقشار و اصناف به مجلسى و قبر او ایمان و اعتقاد دارند ، از زیارت قبر او غافل نیستند ، و بر سر مزار او
دعا مى کنند و از خداوند طلب قضاء حوائج خود را مى نمایند ، و غالبا هم مستجاب مى گردد ، این نیست مگر
از برکات و فیوضات صاحب قبر ، زیرا قبر مجلسى همانند قبر سید مرتضى و سید رضى و سید بحر العلوم منبع خیر
و فیض و برکات است و مردم با زیارت این گونه قبور و دعا کردن در نزد قبر از خداوند متعال قضاء حوائج و
نیازهاى خود را طلب مى کنند ، و غالبا به مقصود هم مى رسند ، من به عنوان نمونه مطلبى را ذکر مى کنم که
خودم از برکات مرقد مطهر مجلسى دیدم ، در آن زمان که تصمیم گرفتم منابع مطالب بحار الانوار را پیدا کنم
یعنى آن کتابهائى را که علامه مجلسى از آنها در بحار نقل نموده است ، من دیدم دو کتاب " الامامه و
التبصره " و " اعلام الدین دیلمى " را که در تمام کتابخانه ها و فهرست ها به دنبال آنها مى گردم ، پیدا
نمى شود ، کتاب " الامامه و التبصره " مولف آن پدر شیخ صدوق رضوان الله علیها است ، به مرحوم آیه الله
العظمى بروجردى که خبره این صناعت است و در عمر طولانى اش اطلاعات فراوانى از نام و فهرست کتابها و
کتابخانه ها اندوخته بود ، مراجعه نمودم و ایشان فرمودند ، من هیچیک از کتابهاى پدر صدوق علیه الرحمه را
حتى کتاب " الامامه و التبصره " را ندیده ام ، من مشاهده کردم که مرحوم مجلسى از این دو کتاب بسیار
روایت نقل مى کند ، اما هر چه به فهرست کتابخانه ها مراجعه کردم پیدا نشد و به هر کدام از علما متوسل
شدم گفتند ، اثرى از این دو کتاب در دست نیست ، تصمیم گرفتم به سر قبر مرحوم علامه مجلسى بروم و از خود
او بخواهم ، که از خداوند بخواهد که خدا این دو کتاب را به من برساند ، حدود ساعت نه - ? - بود به سر
قبر مرحوم مجلسى رفتم ، یک سوره قرآن و سوره تبارک و سوره الرحمن براى دو مجلسى پدر و پسر خواندم ، و
گفتم آقایان پدر و پسر ، شما بزرگوارید ، و من براى کتاب شما از قم به اینجا آمده ام تا از شما استمداد
کنم ، و تقاضاى من این است که شما پدر و سر این دو کتاب را براى من فراهم کنید ، یکى کتاب " الامامه و
التبصره و دیگر کتاب اعلام الدین دیلمى " بعد از خواندن قرآن و فاتحه از مقبره بیرون آمدم ، با خود گفتم‏
پیش از ظهر به منزل پدر زنم مى روم ، و از آنجا به منزل پدرم مى روم و ناهار را در آنجا صرف مى کنم سپس
به قم مراجعت مى کنم ، ساعت ?? بود که به منزل پدر زن رفته و دق الباب نمودم ، ایشان با لباس عبا و
عمامه مرتب آماده بود که بیرون برود ، من به او گفتم که آقا من قصد زیارت شما را داشتم ، اکنون بر مى
گردم ، گفتند خیر شما باید بیائید و ناهار را با ما هم صرف کنیم ، گفتم ناهار در منزل پدرم خواهم بود ،
گفتند من نمى روم جائى که مى خواستم بروم ، گفتم نه من مانع کار شما نمى شوم ، پرسیدم کجا مى خواستید
بروید ؟ گفتند به منزل حاج سید محمد على روضاتى ، بنا شد با هم برویم ، ایام عید هم بود ، رفتیم و وارد
شدیم ، تا ایشان مرا دید خوشحال شد ، و بدون مقدمه گفت : " اگر خدا بخواهد ، درى به تخته اى بخورد " از
ایشان پرسیدم ، این مثل را به چه مناسبت گفتید ؟ گفتند : روزیاز خانه بیرون رفتم براى خرید از بازار و
خیلى هم عجله داشتم ، در راه به پیرزنى برخوردم ، که دو لا و عصا بدست بود ، مرا صدا کرد و گفت ، آقا یک‏
بقچه توى گنجه است ، که قرآن پاره و رساله و بعضى کتابها توى آن است ، مى ترسم ، موش آنها را بجود و یا
بى حرمتى شود و موش فضله در آنها بریزد ، شما بیائید و قرآن آنها را جدا کنید تا باقى را به رودخانه
بریزیم ، من چون دیدم ، اسم قرآن را آورد ، با اینکه عجله داشتم ، همراه او رفتم ، و در منزل ، او در
گنجه ، را باز کرد و آن بقچه را بیرون آورد و چهار طرف آن به علامت ضربدر بسته شده بود ، بسته را گرفته
و گرهها را گشودم ، اول کتابى که به دست من آمد ، دیدم کتاب " الامامه و التبصره " پشت آن نوشته شده است‏
به خط مرحوم مجلسى که عینا هم اکنون در مدرسه ما موجود است ، گفتم با تعجب آقا چه گفتید ؟ گفتند : کتاب
" الامامه و التبصره " گفتم مى شود این کتاب را براى من بیاورید ؟ گفتند اشکالى ندارد ، کتاب را آوردند
تا چشم من به کتاب افتاد ، گریه کردم ایشان پرسید ، چرا گریه مى کنى ؟ گفتم من الان سر قبر مرحوم مجلسى
بودم و به ایشان گفتم ، من از قم آمده ام از شما پدر و پسر دو کتاب " الامامه و التبصره و اعلام الدین
دیلمى " را مى خواهم ، و اکنون به کتاب اول دسترسى پیدا کردم و خدا را شکر مى کنم ، چند روز گذشت ، آقاى‏
شیخ رضا استادى که از فضلاى حوزه و محققین است ، ایشان آمدند و گفتند : فلانى من به کتابخانه آستان قدس
رضوى رفته بودم براى تحقیق در احوال مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمى ، و این کتاب اعلام الدین دیلیم را در
آنجا پیدا کردم ، و آن را شیخ بهائى علیه الرحمه به کتابخانه آستانه قدس اهداء نموده است و نسخه منحصر
بفرد مى باشد ، من از آن کتاب زیرا کس تهیه نمودم و گفتم این هم پاداش دوم ، هر دو کتاب مورد نظر من از
کرامت و برکت توسل به قبر مرحوم مجلسى رضوان الله علیه به فاصله اى چند روز به دست من رسید ? ] " و
الحمد لله " اثار ایمان بر بدن بعد از مرگ اداب تعلیم و تعلم عالم بزرگ شهید قاضى نور الله شوشترى شرح
یکى از مناظرات شیخ صدوق را با این جملات آغاز مى کند : " چون صیت فضائل نفسى و نفسانى آن شیخ عالم
ربانى در میان اقاصى و ادانى مشهور گردید آوازه ریاست و اجتهاد او در مذهب شیعه امامیه به سمع ملک رکن
الدوله مذکوررسید ، مشتاق صحبت فائض البهجت او گردید و به تعظیم تمام ، التماس تشریف قدوم سعادت لزوم او
نمود ? و چون بمجلس در آمد او را پهلوى خود نشانده نیازمندى بسیار اظهار فرمود و چون مجلس قرار گرفت ،
جناب شیخ را دعوت به مباحثه و مناظره نمود ??? " آنگاه ، علامه شوشترى ، مشروح مذاکرات آن مجلس و مناظره‏
جالبى را که بین شیخ و علماى مجلس در گرفته است نقل مى نماید و دلایلى را که از آیات قرآن و وقایع مستند
تاریخى براى اثبات حقانیت مرام خود ، آورده است ذکر مى کند ? در این مناظره قدرت بیان و موقعیت علمى شیخ‏
همه حضار را تحت تاثیر شدید خود قرارداد و سلطان با احترام خاص ، او را از مجلس بدرقه کرد ? بعد از رفتن‏
وى ، شخصى از راه کینه و حسد عرضه داشت که این شیخ معتقد است که سر مطهر حضرت حسین ابن على - ع - در سر نیزه سوره کهف مى خوانده است ، ملک گفت این سخن را از او شنیده ام اما از او خواهم پرسید آنگاه نامه اى
در این باب به خدمت شیخ نوشت چون نامه به نظر شیخ رسید در جواب نوشت : " بلى این چنین قضیه به ما رسیده
است که آن سر مطهر چند آیه از سوره کهف را تلاوت کرده است لکن این خبر از هیچ یک از ائمه اطهار - ع - به‏
ما نرسیده اما من منکر آن نیستم زیرا جائى که تکلم اعضاء ارباب معاصى و سخن گفتن دست و پاى گناهکاران در
روز قیامت به مدلول آیات قرآن ثابت و محقق است چگونه روا نباشد که سر امام و خلیفه الله و سید جوانان
اهل بهشت و جگر گوشه رسول خدا به نطق و بیان در آید و این کرامت باهره باراده خداوند قادر از وى ظاهر
گردد بلکه انکار امکان آن در حقیقت انکار قدرت الهى و فضیلت حضرت نبوى - ص - است و هر کس امثال این
اخبار را بعد از تحقق و صحت سند آن انکار نماید پس مى تواند شرایع انبیاى سلف و معجزات آنان را نیز
انکار کند زیرا آن امور نیز به مثل همین طرق و اسانید بر ما ظاهر گردیده و مضمون آن به درجه صحت رسیده
است




شیخ صدوق_ارزش علم و پی جویی آن (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:37 عصر)
مدینه العلم " کتابى که از ??? سال پیش ناپدید شده است ? " یکى از ارزنده ترین کتابهاى شیخ صدوق
کتاب " مدینه العلم " است ? این کتاب به گفته شیخ طوسى بزرگتر از کتاب " من لا یحضره الفقیه " است و به
تعبیر یکى از مورخین داراى ?? جزء - جلد - بوده در حالیکه " من لا یحضره الفقیه " ? جزء مى باشد ولى
افسوس که این اثر گرانبها مفقود شد و هم اکنون در دست نیست ? اگر این کتاب عظیم موجود بود چهار کتاب
معتبر شیعه - کتب اربعه - به پنج کتاب معتبر تبدیل مى شد و " مدینه العلم " یکى از مهمترین " کتب خمسه "
به شمار مى رفت ? این کتاب در زمان شهید اول - متوفاى ??? ه - و علامه حلى - متوفاى ??? ه - وجود داشته
است از کتاب " ذکرى " تالیف شهید اول چنین استفاده مى شود که نسخه اى از این کتاب در نزد او موجود بوده
است و پس از آن تا زمان شهید ثانى - متوفاى ??? ه - مورد استفاده علماء و فقهاء شیعه قرار گرفته است پدر
بزرگوار شیخ بهائى - متوفاى سال ??? - که در عصر شهید ثانى مى زیسته است کتب معتبر شیعه را پنج کتاب مى
داند و کتاب " مدینه العلم " را قبل از کتاب " من لا یحضره الفقیه " ذکر مى کند علامه بزرگوار شیخ آقا
بزرگ تهرانى از قول والد شیخ بهائى چنین نقل مى کند : " و اصولنا الخمسه : الکافى ، و مدینه العلم ، من
لا یحضره الفقیه ، و التهذیب ،و الاسبتصار " ? یعنى - اصول و کتابهاى زیربنائى و معتبر شیعه پنج کتاب
است ? ? ? - از این جمله نیز بدست مى آید که کتاب " مدینه العلم " در اختیار او بوده است ولى پس از وى
این کتاب ناپدید شد و از آن زمان به بعد هیچ اثرى از آن بدست نیامد و حتى شیخ بهائى نیز آنرا ندیده است
? گویا در زمانى که تعصبات فرقه اى به اوج خود رسید و آتش جنگ بین صفویه و حکومت عثمانى شعله ور شد و
جمیع کثیرى از طرفین کشته شدند و شخصیت کم نظیر عالم تشیع ، شهید ثانى به تیغ تعصب به شهادت رسید ، جو
وحشت و ترور ، مناطق شیعه نشین را در منطقه شام - سوریه ، فلسطین و لبنان فعلى -فرا گرفت عده اى از
علماء شیعه مجبور به ترک وطن و آوارگى شدند ? از آن جمله والد معظم شیخ بهائى به همراه خانواده و قسمتى
از لوازم منزل و کتابهایش از جبل عامل - لبنان - به ایران مهاجرت کرد احتمالا این کتاب نفیس و اثر
ذیقیمت یعنى " مدینه العلم شیخ صدوق " در همین مسافرت از بین رفته باشد




یحیی و زکریا_عظمت اهلبیت_ارزش علم و پی جویی ان (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:36 عصر)
- بخط شیخ ابوالحسن سلیمان بن عبد الله بحرانى دیدم نوشته بود گروهى از اصحاب از شیخ فقیه محدث شیخ
سلیمان بن صالح بحرانى از شیخ على بن سلیمان بحرانى از شیخ بهائى نقلکرده کسى از وى موقعیت ابن بابویه
را جویا شده شیخ او را تعدیل و توثیق نمود و از وى کمال احترام و بزرگداشت بجا آورده و اظهار داشت سالها
پیش کسى از من از شخصیت زکریا بن آدم و محمد بن على بابویه صدوق جویا شد که کدام یک از این دو جلیل تر و
برترند ؟ پاسخ داد البته زکریا بن آدم عالیمقامتر است زیرا اخبار فراوانى درباره ى او رسیده ، شب آنروز
شیخ صدوق را در خواب دیده پرسید از کجا دانستى زکریا بن آدم برتر از منست ، این سخن را گفت و از من رو
گردان شد ، انتهى




شیخ صدوق_ارزش علم و پی جویی ان (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:35 عصر)
علت اقامت شیخ صدوق در رى : - آوازه فضائل و کمالات صدوق به گوش رکن الدوله رسید ، از وى دعوت کرد از
قم به رى برود ، او پذیرفت و رهسپار رى شد ، هنگام نزدیک شدن به رى رکن الدوله وى را با تعظیم و احترام
وارد شهر کرد و چون شیخ وارد مجلس او شد رکن الدوله وى را پهلوى خود نشانید و از او سوالهایى در موضوع
نبوت و امامت نمود ? از این پس رکن الدوله مجالس متعددى براى بحثهاى مذهبى تشکیل داد و صدوق در آن مجالس‏
مباحثات طولانى با پیروان ادیان و مذاهب مختلف کرد و خود او در کتاب اکمال الدین - یا کمال الدین -
قسمتى از این مباحثات را که در مجلس رکن الدوله - و با حضور او - جریان یافته ، شرح داده است ? ورود
صدوق به رى در سال ??? و در سنین جوانى بود ، در سال ??? همانطور که خود در کتاب عیون اخبار الرضا گفته
است : از رکن الدوله خواست که با رفتن او به مشهد على بن موسى الرضا - ع - در خراسان موافقت کند ? رکن
الدوله اظهار داشت که آن ، مشهد مبارکى است و من بزیارت آنجا رفته ام و حوائجى از آن مرقد شریف خواسته
ام که برآورده شده است ، تو در آنجا مرا از دعا فراموش مکن ? چون رکن الدوله پرسید بمن دعا کردى و از
طرف من زیارت نمودى ؟ گفت آرى ، رکن الدوله ، گفت خوب کردى ، بمن ثابت شده که دعا در آن مکان شریف
مستجاب است ?




علامه حلی _ارزش علم و پی جویی از آن (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:26 عصر)
حکایت نمود عالم جلیل آقاى شیخ محمد قمى دام ظله ، که یکى از فضلا در ضمن ملاحظه فروع فقهیه کتاب شرائع ، در یکى از فروع هر چه تامل کرد بمدرک آن نرسید از غایه غیظ و ضیق خناق کلمه غیر مناسبه از او در این باب ظاهر شده که این چه قسم فتوى است ؟ شب در عالم رویا دید مجلسى از علما و طلاب ، شیخ جلیلى بر عرصه منبر چون آفتاب‏ که عالم را بتابش خود تربیت مى نماید باشارات علمیه و افادات حکمیه ارواح اهل علم را تازه و خوش وقت
میفرماید آن شخص میگوید وارد مجلس شدم و نزدیک در نشستم نگاهى به اطراف نمودم ، شیخى در یک طرف خود و
سیدى در طرف دیگر دیدم از شیخ پرسیدم که این سید کیست ؟ گفت سید نعمه الله جزائرى است ، از سید پرسیدم
شیخ کیست ؟ گفت : ملا محسن فیض سئوال کردم شیخ که بر منبر میباشد کیست ؟ فرمودند : حضرت محقق حلى
میباشند پس محقق شروع در مباحثه همان فرع که بر من مشکل آمده بود نمود و از عهده استدلال با کمال وضوح
برآمد : همه بگوش قبول راضى شدند آنگاه شیخ فرمودند : عجب اینست که بعض کسانیکه هنوز قوه نظریه در
استنباط احکام شرعیه را ندارند بنظر خود اعتماد میکنند ، و بالاتر آنکه اگر مطلبى برایشان مشکل‏آمد :
زبان طعن به بزرگان برمى آورند ، پس روى مبارک بمن فرمود و گفتند : دلیل این فرع در کتاب این آخوند که
نزدیک تو نشسته موجود است ، چون بیدار شدم مراجعه بکتاب " وافى " نموده دلیل مسئله را در آنجا یافتم و
از کرده خویش شرمسار گردیدم




علامه حلی _امر به معروف و نهی از منکر (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:25 عصر)
در قصص العلماء نقل شده است روزى - هنگام تشرف بعتبات - در مجلسى صحبت از شراب وحرمت آن در اسلام به میان آمد شخصى از اعیان حاضر مجلس گفت یکى از علماء شراب را حلال میداند - تهمت زد - علامه حلى فرمود : غلط
کرده است و به همین جواب دنباله سخن را قطع کرد ، و از مجلس برخواست و بر مرکب خود سوار شده به در منزل
همان عالم - رفت - واقع در کربلا ، آن عالم را ملاقات و اظهار کرد من براى جلوگیرى از جرات مردم غیبت شما را نموده ام ، از من بگذرید ? پس از رضایت دادن آن عالم بحرم مطهر امام حسین علیه السلام مشرف و زیارت کرده برگشت ?




علامه حلی_ارزش علم و پی جویی ان (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:24 عصر)
- مرحوم حاج شیخ عباس قمى - ره - صاحب کتاب مفاتیح الجنان با جماعتى از تجار به سوى سوریه مسافرت نمود
? تجار مى گفتند هر وقت ما براى سیاحت مى رفتیم او مى نشست مشغول مطالعه و تالیف مى شد و هر چه اصرار مى‏کردیم با ما بیرون بیاید امتناع مى ورزید و شب ها که مى خوابیدیم او باز مشغول مطالعه و تالیف مى شد ? -
?? - صاحب جواهر - قده - : صاحب جواهر - قده - با خود عهد کرده بود که هر شب مقدارى از کتاب جواهر را
بنویسد ? یک شب فرزندش از دنیا رفت ? مى گویند : صاحب جواهر قلم و کاغذ به دست گرفت و با چشم گریان و
قلب محزون کنار جسد فرزندش آمد و به علت همان عهدى که کرده بود ، مشغول نوشتن جواهر شد ? - ?? - یکى از
علماء : فرزند یکى از علماء به رختخواب خود رفت ، پدرش که مشغول نوشتن بود به او گفت : فرزندم خوابیدن
این چنین است ، چند دقیقه اى خوابید باز بلند شد و فرمود : خواب عالم باید این چنین سبک شود ? - کوشش و
پشتکار وفاى به عهد پیمان وخلف وعده ارزش علم و پى جویى ان خواب و اداب ان م : ???? ک : ??? ج : ص : ??
بى تردید یکى از مهمترین عواملى که مردان بزرگ تاریخ را موفق به خلق آثار جاویدشان نمود و آنانرا از
سایر مردم ممتاز گردانید ، سخت کوشى ، خستگى ناپذیرى و پشتکار آنان بوده است ? اینجانب از مرحوم حاج شیخ‏
على محدث زاده فرزند محدث و عالم بزرگ حاج شیخ عباس قمى صاحب مفاتیح الجنان و ده ها جلد کتاب حدیث و
روایت شنیدم که مى فرمود پدر ما در ایامى که در نجف بود در اثر کثرت نوشتن ، انگشتان دستش تاول مى زد و
هر چند روز یکبار پوستهاى زاید را قیچى مى کرد و در کیسه اى نگهدارى مینمود ، به ما وصیت کرده بود این
کیسه را همراه جنازه من دفن کنید زیرا من به قبولى عباداتم اطمینان ندارم شاید بخاطر همین کیسه کوچک که
از پوستهاى انگشتانم در راه نشر کلمات معصومین - ع - فراهم شده مورد شفاعت قرار گیرم و نجات‏یابم




علامه حلی_معجزات از حضرت_بر؟آوردن حاجت مومن_ارزش علم و پی جویی ا (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:23 عصر)
حکایت تشرف آیه الله فى العالمین الشیخ جمال الدین علامه حلى ره خدمت حضرت خلیفه الله ولى عصر عجل الله
تعالى فرجه الشریف : بطوریکه در قصص العلماء نقل مى نماید از بعض فضلاء او از استادش السید السند
الاقاسید محمد صاحب المفاتیح و المناهل ابن السید الاقا عل- صاحب الریاض که او نقل کرده از خط علامه در
حاشیه بعض کتب که علامه در شب- از شبهاى جمعه تنها بزیارت قبر مولاى خود جناب ابى عبد الله الحسین علیه
السلام میرفت و بر دراز گوشى سوار بود و تازیانه از براى راندن درازگوش بدست خود داشت اتفاقا در اثناى
راه شخص پیاده بزى اعراب بر او در راه رفتن رفاقت و همراهى کرد و در اثناى راه رفتن فتح باب مسئله و
مکالمه نمود و از مکالمات او بمقتضاى المرء مخبو تحت لسانه زبان در دهان خردمند چیست کلید در گنج صاحب
هنر چو در بسته باشد چه داند کسى که جوهر فروش است یا پیله ور علامه قدس سره دانست که مردیست عالم و
خبیر بلکه کم مانند و نظیر پس در مقام اختیار او بسوآل بعض مشکلات برآمد دید که او حلال مشکلات و معضلات‏
و مفتاح مغلقاتست پس مسائلى را که بر خود مشگل دیده بود سوآل نمود و جواب فرمود و دانست که او وحید عصر
فرید دهر است زیرا که کسى چون خود ندیده بود و خود هم در آن مسائل متحیر بود تا آنکه در اثناى سوآل
مسئله در میان آمد که آنشخص بخلاف علامه در آن مسئله فتوى داد ? علامه انکار کرده گفت که این فتواى بر
خلاف اصل و قاعده است و دلیل و خبریکه مستند آن شود وارد بر اصل و مخصص قاعده گردد نداریم ? آن مرد گفت
دلیل بر اینحکم حدیثى است که شیخ طوسى علیه الرحمه در کتاب تهذیب خود نوشته است علامه گفت که هچمو حدیث در تهذیب در خاطر خود ندارم که دیده باشم که شیخ مذکور یا غیر او آنرا ذکر کرده باشد آنشخص گفت که آن
نسخه کتاب تهذیب را که خوددارى از اول آن فلان مقدار ورق بشمار پس در فلان صفحه و فلان سطر آنرا خواهى
دید چون علامه این گونه جواب شنید و این اخبار غیبى را بدید متحیر گردید که این کیست که از کتاب ندیده
خبر میدهد و چه دانست که من کتاب تهذیب را از ملک خود دارم و فلان اندازه دارد و فلان قسم خط آنست که
این حدیث در فلان ورق و فلان صفحه و فلان سطر آن باشد ? پس با خود گفت شاید این شخص که در رکاب من میاید
آن کسى باشد که فلک دوار در دوران او افتخار مینماید و ملک او را رکاب دار است پس از براى استظهار و
استخبار از او استفسار نمود در حالتیکه از غایت تفکر و تحیر تازیانه را از دست خود داد و آن بر زمین
افتاد که آیا در مثل این زمان که غیبت کبرى در آن واقع گردید درک شرف ملاقات صاحب الزمان امکان دارد آن
شخص چون این بشنید بسوى زمین خم گردید و آن تازیانه را برداشت و با دست خود در کف با کفایت علامه گذاشت
و در جواب فرمود که چگونه نمیتوان دید و حال آنکه الحال دست او در میان دست تو میباشد ? چون علامه این
بشنید بیخود ، خود را از بالاى دراز گوش بر پاهاى مبارک آن قدوه احباب باراده پا بوسیدن آنجناب انداخت و
از غایت شوق از خود برفت و بیهوش گردید و چون بیهوش آمد کسى را ندید لهذا افسرده و ملول گردید و بعد از
آنکه بخانه خود رجوع فرمود کتاب تهذیب خود را ملاحظه نمود و آنحدیث را در همان موضع که آن بزرگوار
فرموده بود مشاهده نمود پس در حاشیه کتاب تهذیب خود در همان مقام بخط خود نوشت که این حدیثى است که
مولاى من صاحب الامر علیه السلام مرا بان خبر داد که در فلان ورق و فلان صفحه فلان سطر این کتاب است




علامه حلی_الطاف حضرت به شیعیان-برآوردن حاجت مون_ارزش علم و پی جو (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:22 عصر)
پیش از آنکه شگفتى از عالم و محقق بزرگ جهان تشیع علامه
حلى در مورد شرفیاب شدنش به خدمت امام زمان " ع " مطلبى را خاطر نشان سازم ، اجازه بدهید مختصرى از
بیوگرافى این مرد خدا را بنظرتان برسانم ? جمال الدین حسین بن یوسف بن مطهر حلى معروف به " علامه حلى "
از علماى برجسته قرن هشتم ه قمرى است که در سال ??? ه ق از دنیا رفت و در نجف اشرف به خاک سپرده شد ،
این مرجع تقلید عالیقدر ، سلطان محمد خدا بنده پادشاه مغول را شیعه کرد و در این مسیر خدمت بزرگى به
مذهب جعفرى نمود او در تمام علوم اسلامى ،استاد و ماهر بود و بیش از پانصد جلد کتاب ، تالیفات او را
تخمین زده اند ? اینک توجه کنید که این را مرد دینى چگونه مورد عنایت امام عصر - عج - مى شود : او در "
حله " سکونت داشت ، هر شب جمعه از حله با وسائل آنزمان به کربلا مى رفت - با اینکه بین این دو شهر بیش
از ده فرسخ فاصله است - با این کیفیت که بعد از ظهر پنجشنبه با مرکب - حمار - خود براه مى افتاد و شب
جمعه در حرم مطهر امام حسین - ع - مى ماند و بعد از ظهر روز جمعه به " حله " مراجعت مى کرد ?در یکى از
روزها که بطرف کربلا رهسپار بود ، در راه شخصى به او رسید و همراه علامه با هم به کربلا مى رفتند ،
علامه با رفیق تازه اش شروع کرد صحبت کردن و مسائلى را بیان نمودن ، از آنجا که بفرموده على - ع - المرء
مخبوء تحت لسانه " شخصیت مرد زیر زبانش نهفته است " علامه درک کرد که با مرد بزرگ و عالمى سترگ همصحبت
شده است ، هر مسئله مشکلى مى پرسید ، رفیق راهش ، جواب مى داد ، از علم رفیق راهش متحیر ماند ، با هم
گرم صحبت بودند تا آنکه در مسئله اى ، آن شخص بر خلاف فتواى علامه فتوا داد ? علامه گفت : " این فتواى
شما بر خلاف اصل و قاعده است ، دلیلى هم که این قاعده را از بین ببرد نداریم " ? آن شخص گفت : چرا دلیل
موثقى داریم که شیخ طوسى - ره - در کتاب تهذیب در وسط فلان صفحه آن را نقل کرده است ، علامه گفت : من
چنین حدیثى در کتاب تهذیب ندیده ام ، آن شخص گفت : کتاب تهذیبى که در پیش تو هست در فلان صفحه و سطر این‏
حدیث مذکور است علامه در دنیائى از حیرت فرو رفت ، از این رو که این شخص ناشناس ، تمام علائم و خصوصیات
نسخه منحصر به فرد کتاب تهذیب را که داشت گفت ، درک کرد که در پیشگاه شخص بزرگى قرار گرفته ، لذا شروع
کرد به ذکر مسائل مشکله اى که براى خودش حل نشده بود ، در این موقع تازیانه اى که در دست داشت بزمین
افتاد ، در همین حین این مسئله را از آن شخص مى پرسید که آیا در غیبت کبرى ، امکان ملاقات با امام زمان
- عج - هست ؟ آن شخص که تازیانه را از زمین برداشته بود و به علامه مى داد و دستش به دست علامه رسید ،
گفت : " چگونه نمى توان امام زمان را دید در صورتیکه‏اینک دستش در دست تو است " ? ? علامه چون متوجه شد ،
خود را به دست و پاى امام زمان انداخت و آن چنان محو عشق شوق او شد که مدتى چیزى نفهمید پس از آنکه بحال‏
خود آمد کسى را ندید ، بخانه مراجعت کرد و فورى کتاب تهذیب خود را باز کرد و دید آن حدیث با همان علائم
از صفحه و سطر تطبیق مى کند ، در حاشیه آن کتاب در همان صفحه نوشت : " این حدیثى است که مولایم امام
زمان - عج - مرا به آن خبر داده است " عده اى از علماء همان خط را در حاشیه همان صفحه کتاب دیده اند




علامه حلی_معجزات و کرامات_ارزش برآوردن حاجت مومن_ارزش علم_اعتماد (پنج شنبه 87/2/12 ساعت 10:20 عصر)
تدبیرى که کوفه و کربلا و نجف را از کشتار مغول محفوظ داشت : علامه حلى رضوان الله علیه از پدرش نقل مى
کند : علت اینکه در فتنه مغول اهل کوفه و کربلا و نجف قتل عام نشدند و از هجوم سربازان هلاکو مصون
ماندند این بود که وقتى هلاکو به خارج بغداد رسید و هنوز شهر را فتح نکرده بود ، بیشتر اهل حله از ترس
خانه هاى خود را ترک گفتند و به بطایح گریختند و جمع قلیلى در شهر ماندند از آن جمله پدرم و سید بن
طاووس و فقیه ابن ابى العز بودند ? این سه نفر تصمیم گرفتند به هلاکونامه بنویسند و صریحا اطاعت خود را
نسبت به وى اعلام دارند ? نام نوشتند و بوسیله یک مرد غیر عرب فرستادند ? هلاکو پس از دریافت نامه
فرمانى بنام آقایان صادر کرد ? و به وسیله دو نفر فرستاد و به آن دو سفارش کرد به آقایانى که نامه نوشته‏
اند بگوئید اگر نامه را از صمیم قلب نوشته اید و دل هاى شما با نوشته شما مطابق است نزد ما بیائید ،
فرستادگان هلاکو به حله آمدند و پیام هلاکو را به آقایان ابلاغ کردند ? آقایان از ملاقات با هلاکو
بیمناک بودند زیرا نمى دانستند پایان کار چه خواهد شد ? پدرم به آن دو نفر گفت اگر من تنها بیایم کافى
است ؟ گفتند آرى ، او به معیت آن دو نفر حرکت کرد ? در آن موقع هنوز بغداد فتح نشده بود و خلیفه عباسى
را نکشته بودند وقتى پدرم به حضور هلاکو رفت به او گفت چطور با من به مکاتبه پرداختید و چگونه به ملاقات‏
من آمدى پیش از آنکه بدانى کار من و خلیفه بکجا مى کشد ؟ ، از کجا اطمینان پیدا کردید که کار من و خلیفه‏
به صلح نیانجامد و من از او در نمى گذرم ؟ پدرم در جواب گفت : اقدام ما بنوشتن نامه و آمدن من به حضور
شما بر اساس روایتى است که از حضرت امیرالمومنین على بن ابیطالب علیه السلام به ما رسیده است : قال فى
خطبه : الزوراء و ما ادریک مالزوراء ارض ذات اثل یشتد فیه البیان و تکثر فیه السکان ? ? ? و الویل و
العویل‏لاهل الزوراء من سطوات الترک و هم قوم صغار الحدق وجوههم کالمجان المطوقه لباسهم الحدید جرد مرد
یقدمهم ملک یاتى من حیث بدا ملکهم جهورى الصوت قوى الصوله على الهمه لا یمر بمدینه الا فتحها و لا ترفع
علیه رایه الا نکسها الویل الویل لمن ناواه فلا یزال کذلک حتى یظفر ? على علیه السلام در خطبه زوراء
فرموده است : چه میدانى زورا چیست : سرزمین وسیعى است که در آن بناهاى محکم پایه گذارى مى شود مردم
بسیارى در آن مسکن مى گزینند ، روسا و ثروت اندوزان در آن اقامت مى کنند ، بنى عباس آنجا را مقر خود و
جایگاه ثروتهاى خویش قرار مى دهند ? زوراء براى بنى العباس خانه بازى و لهو است ? آنجا مرکز ستم
ستمکاران و کانون ترس هاى دهشت زا است ? جاى پیشوایان گناهکار و امراء فاسق و فرمان روایان خائن است و
جمعى از فرزندان فارس و روم آنان را خدمت مى کنند ، در چنین محیط تیره و گناه آلوده و در آن شرائط ننگین‏
و شرم آور ، اندوه عمومى و گریه هاى طولانى و شرور و بدبختى دامنگیر مردم زوراء مى شود و گرفتار هجوم
اجانب نیرومند مى گردند اینان ملتى هستند که حدقه چشمان آنها کوچک است صورتهاى آنان مانند سپر طوق شده و
لباسشان زره آهنین است ? سیماى جوانى دارند و پیشاپیش آنها فرمانروائى است که از سرزمین اصلى خود آمده
است ? او صدائى بلند و سطوتى نیرومند و همتى عالى دارد ? به هیچ شهرى نمى گذرد مگر پس از فتح آن و هیچ
پرچمى در مقابلش برافراشته نمى شود مگر آنکه سرنگونش مى سازد ، بلا و عذاب بزرگ براى کسى است که به
مخالفتش برخیزد ? او همچنین صاحب قدرت و نیرو است تا پیروزى نهائى نصیبش گردد ? پدر علامه پس از قرائت
خطبه به هلاکو گفت : امام ما علیه السلام اوصافى را در خطبه ذکر کرده که ما همه آن اوصاف را در شما مى
بینیم و به پیروزى شما اطمینان داریم ، به همین جهت نامه نوشتیم و من به حضور شما آمدم ? هلاکو اندیشه و
فکر آنان را به حسن قبول تلقى کرد و فرمانى به نام پدر علامه نوشت و در آن فرمان مردم حله را مورد عنایت‏
مخصوص خود قرار داد ? طولى نکشید که هلاکو بغداد را فتح کرد و مستعصم خلیفه عباسى را به قتل رسانید ?
بطورى که دائره المعارف بستانى نقل نموده در آن حادثه متجاوز از دو ملیون نفر هلاک شدند ، اموال فراوانى‏
به غارت رفت و خانه هاى بسیار طعمه حریق شد ، و سرانجام آشکار گردید که آقایان علماء حله خطبه على علیه
السلام را بخوبى فهمیده و به درستى آن را با هلاکو و لشگریانش تطبیق نموده بودند ? تشخیص صحیح و اقدام
بموقع ایشان جان مردم حله و کوفه و نجف و کربلا را از خطر مرگ قطعى نجات داد و از کشتار دسته جمعى آنان
جلوگیرى نمود ?




<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 19 بازدید
    بازدید دیروز: 336
    کل بازدیدها: 698193 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •